«امیرالمؤمنین» در بیانیهای از قندهار گفت كه زنان افغانستان تحت حكومت طالبان زندگی آرامی داشته و از امنیت كامل مبتنی بر اصول مقرره در اسلام برخوردار اند. «امارت اسلامی افغانستان از حقوق زنان افغانستان به خوبی آگاه بوده و كلیه حقوق منطبق با قوانین اسلامی، به آنان داده شده است. ما توجهی به امریكاییان و اروپاییان نداریم كه میخواهند با آن نوع آزادی زنان كه خود در كشورهای شان مرعی داشته اند، هرزگی و لاقیدی را در افغانستان رایج سازند.» («مسلم»، ۲۹ جنوری ۱۹۹۸)
نه آقای امیرالمؤمنین! امریكاییان و اروپاییان در همان حدی كه منافع اقتصادی و سیاسی شان ایجاب كند، گاهگاهی حرفهایی میزنند كه اشتباه است و ثابت میسازند كه كور اند و آزادی، وارستگی و بالندگی عجیب و بیسابقهی زنان را در تمام شئون جامعه در امارت اسلامی متمدن و پرفرهنگ شما را نمیبینند! به حرفهای بیربط آنان قیمت ندهید كه حرفهای فصلی و دیپلماتیك برمقتضای شرایط روز است.
ادامهی: امیرالمؤمنین» نمیفهمد یا دروغ میگوید؟»
روزنامه امریكایی «لوسآنجلس تایمز» در ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۸ براساس اسنادی از وزارت خارجه گزارشی منتشر ساخت حاكی از كمكهای سیآیای به تبتیهای تبعید شده در هند و نیپال و آموزش نظامی آنان در محلی در ایالت كلرادوی امریكا. برمبنای نوشتهای از یك كارمند استخباراتی امریكا، هدف این برنامه عبارت بود از زنده نگهداشتن مسئله استقلال تبت و آماده بودن جهت انجام اقداماتی در صورت انكشافات سیاسی و اجتماعی در چین كمونیست. در اسناد مذكور آمده است كه دالاییلاما ـفردی كه جایزه صلح نوبل را نیز به او دادند!ـ سالانه ۱۸۰هزار دالر و گوریلاهای تبتی در نیپال ۵۰۰هزار دالر از سیآیای دریافت میداشتند كه به اضافه مخارج دیگر جمعاً به ۰۰۰۱۷۳۵ دالر میرسید. اما در سالهای اخیر كانگرس امریكا پرداخت سالانه ۲ملیون دالر را به تبتیهای مقیم هندوستان تصویب كرد. همچنین كانگرس از كلنتن خواسته است تا ۲ملیون دالر برای فعالیتهای دموكراسی بین تبتیها منظور شود.
ادامهی: سیآیای و مزدبگیران مذهبی آن
خانم آلبرایت وزیر خارجه امریكا در اول مارچ ۱۹۹۷ اظهار داشت:
«ما عمیقاً نگران هستیم كه طالبان خود در كشت تریاك و قاچاق مواد مخدر دست داشته باشند»!
یك مادر و اینهمه بیخبری از وضع فرزندان؟
اگر روح سیآیای و دولت امریكا از ورود و پخش صدها تن مواد مخدر در ایالات متحده خبر نیست، آنگاه طالبان هم از صدها هكتار زمینی كه پیش چشم و زیر كنترل شان خشخاش كشت میشود و دهها كارخانهی چرس و هیروئین سازی مطلع نیستند!
جالب است كه خبرگزاری فرانسه در ۲۵ اكتبر ۱۹۹۷ از مللمتحد گزارش داد كه طالبان پس از ۶ ماه مذاكره موافقت كردند تا از كشت خشخاش و تجارت تریاك جلوگیری كنند.
اگر قسمت اعظم این كشت و تجارت پردرآمد مستقیماً زیر نظر طالبان انجام نگیرد، میتوانند ۶ ماه تمام در مورد جلوگیری از آن چانه بزنند؟
ادامهی: از شـوخی هـای وزیر خارجه امریكا
گویا فیصدی «مسلمانی» غفورزی هم چندان با معیارهای بعضی «برادران» جور نبود. این عكس را نشریه «دعوت» آورده با شرح ذیل:
شاغلی غفورزی با سكرتر شان
اگر این مسجد باشد این ملا
حال مردم بیچاره ما كه هویداست
عبدالرحیم غفورزی، روشنفكری وزارت خارجهای كه خود را به بنیادگرایان فروخته بود و پس از رانده شدن «پرزیدنت» ربانی از كابل، به ننگ قبول «صدارت» نیز گردن نهاده بود، با سقوط طیارهاش مرد. او همانند«صدراعظم»های پوشالیان، بیاختیار و نام نهاد بود لیكن بار ننگی كه به علت همكاری با جنایت پیشگان بنیادگرا برشانههایش سنگینی میكرد كمتر از بار «صدراعظم»های دستنشاندگان مسكو حساب شده نمیتواند. عنوان «وزیر» و «صدراعظم» بروكراتهایی حقیر مثل او را به رقص درمیآورد ولی این فرصتطلبان دونمایه نمیدانند كه با هرگونه سازش و همدستی با فاشیستهای مذهبی، خود را در ردیف اول پلیدترینمحكومان قرار میدهند كه اگر در جریان سگ و پشك شدنهای خود كشته نشوند، در محكمهی مردم ما به یقین شایسته اشد مجازات تشخیص میگردند. بعد از سوختن رحیمغفورزی، خاینان جهادی و شركاء، در خلاء «صدارت» شان گیر كرده اند. اول قرار بود داكتر غفور روان فرهادی را «صدراعظم» بسازند ولی داكتر روان از آن دسته بروكرات ـ جهادیهای بیشرم و راحت طلب بشمار میرود كه فقط حاضر خواهد بود در اروپا و امریكا یوغ پست خدمت به بنیادگرایان را به گردن نهد و نه در افغانستان ویران. به هر حال اگر «اتحاد» خاینان جهادی با پهلوان دوستم باقی ماند، باید دید جنایتكاران، كدام روشنفكر خود فروختهی دیگری را موفق خواهند شد برای «مقام صدارت» جلب كنند.
ادامهی: غفورزی سوخت، جایش را كدام خاین خواهد گرفت؟
نگاهی به سوگنامهی سياوش كسرايی «شمعی در شبستانی» از رهنورد زرياب
مندرج ماهنامه «كلك» شماره ۷۹ ـ ۷۶
يكی در چشم درآمدن است و يكی هم در چشم درآمدن با هر آنچه برتن است! آقای رهنورد زرياب كه علیالرغم مماشاتش با روسها و سگهای پرچمی و خلقی آنان از روز اول تا سقوط رهبرش نجيب، ادعای «نبودن» و حتی «مخالفت» با تجاوزكاران و ميهنفروشان را دارد، واقعاً شامل آن تيپ از انسانها میباشد كه با كالا وبوت خود در چشم آدم میدرآيند.
در شماره ۴۶ «پيام زن» موضوع را تا حدودی روشن ساختيم. شماره ۷۹ ـ ۷۶ ماهنامه «كلك» چاپ تهران، خاطرههايی از آقای رهنورد را در باره سياوش كسرايی شاعر معروف به چاپ سپرده كه خوشبختانه يا بدبختانه سند ديگريست دال بر درستی آنچه قبلاً راجع به موضع سياسی ايشان يادآور شديم. بهر حال اميدواريم يادداشت حاضر به مثابه تكملهی «... و لاكن سازشكاران يجتمعان!» و پايان توجه به رهنورد زرياب و كارنامهاش باشد.
ادامهی: ... و دروغی دیگری از دروغستانی
دست پروردگان بیگانگان عمدتاً نه به مقتضای عقیدهی خویش بلكه بخاطر برآورده ساختن اهداف شوم استعماری مالكان شان بمثابه تشكلی بوجود آمده، نمو كرده و حركت دارند، كه بنابران دارای خصوصیات وعملكردهای همگون میباشند. اگر دیروز باندهای مزدور خلق و پرچم از «داس و چكش» مزورانه برای كوبیدن و دریدن كارگر و دهقان و سایر اقشار استفاده كردند و تا آنجا پیش رفتند كه از موجودیت صرف ۲ میلیون نفر از جمعیت ۱۸ میلیونی افغانستان سخن گفتند، هیچ تعجبی ندارد اگر اكنون بشنویم بنیادگرایان حاكم بر كابل كه با نام اسلام به میدان جنایت پانهادهاند میكوشند تا وسایل كشتار دستجمعی مثلاسلحه كیمیاوی را امروز برای مقابله با برادران طالبی خود و فردا برای مقابله با مردم قیام كردهی ما بدست آرند.
«آیینه افغانستان» در شماره ۶۰ـ۶۱ خود به نقل از عبدالرحیم غفورزی مینویسد كه ربانی ـ مسعود تلاش دارند تا اسلحه كیمیاوی را با استفاده از روابط شان با روسیه، هند و ایران توسط دلال معروف خود داكتر روان فرهادی بدست آورده و علیه طالبان بكار گیرند.
ادامهی: دستیابی باند ربانی و شركاء به اسلحه كیمیاوی به دلالی داكتر روان فرهادی
ما پیوسته گفتهایم كه خاینان و جنایتكاران بنیادگرا به هیچ معاهده و پیمانی وفادار نمانده و مسابقات شكم دری آنان تا نابودی كامل شان كماكان ادامه خواهد داشت. صحت این حكم بار بار در عمل به اثبات رسیده است. تضادهای حاد طالبان و نیروهای شمال از یكسو و تضادهای درونی هركدام، باعث سگ جنگی های فعلی در صفحات شمال گشته است و باز شاهدیم كه اگر تا دیروز این جنگها كابل و سایر ولایات را برباد كرد امروز آتش آن به شمال سرایت كرده و مردم نگونبخت ما را با شرایط دهشتناكی مواجه ساخته است.
چون زنجیر تمام خاینان جهادی و طالبی به دست مالكان خارجی شان است باید مطابق سیاست و خواست آنان عمل نمایند. از همینجاست كه جورآمدن های موقتی این اجیران، بنابر تضادهای اربابان، در مقطعی به جنگ و زدوخورد میانجامد. تفوق كامل یكی بر دیگری نیز دایمی بوده نمیتواند. اینان كه از زمان پیدایش به مثابه نیرویی نظامی در گرو دستگاههای جاسوسی و دولت های خارجی بوده اند، در « روزهای مبادا» خود را آسان به بادار دیگری فروخته امكانات بدست میآورند. گلبدین نمونه بارز آنست كه اگر تا دیروز از سوی رژیم ایران تهدید به مرگ بود چگونه امروز در آغوش آن آرام گرفته است.
شب
خواندهست دیرگاه.
دریا
نشسته سرد.
یك شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
ولینعمتان بنیادگرایان حتیالوسع میكوشند سگان شانرا تا لحظهای كه مورد مصرف داشته باشند سرپا نگهدارند.
دوستم كه پا به فرار گذاشته، در دامان پدران تركیش رفته بود به اعتراف خود وی، از سوی امریكا و روسیه دوباره چارج گرفته به مسند خیانت و جنایت نصب شد. فرار عبدالملك نیز به معنی پایان زندگی ننگینش نخواهد بود. خواهیم دید كه چگونه و در كجا از این مزدورك تازه مشهورشده، استفاده به عمل خواهد آمد.
رژیم ایران كه به بركت سیاست های امریكا و پاكستان و پیشروی های طالبان به نوكران فراوانی دست یافته، هرگز نخواهد توانست با توجه به نامتجانس بودن آنان روابطش را با هریك طوری عیار سازد كه به انكشافات مهمی به نفع ایران بیانجامد. ایران با این دست نوازش كشیدنها، فقط به تشدید زدوخورد های وحشیانه كمك خواهد كرد. كنفرانسها و كله به كله كردن های مزدورانش در اصفهان و تهران نیز سرنوشت بهتری از كنفرانسهای پشاور و اسلامآباد و مكه و مدینه نخواهد داشت. با اینكار ایران فقط میخواهد بخصوص به رخ پاكستان بكشد كه قلادهی تعداد زیادی از سگانش را در دست دارد.
در شرایط فعلی كه كلیه مرتجعان بجان هم افتاده و به سلاخی و ماتم نشاندن توده های ما میپردازند، انقلابیون كشور باید راه را بر هرگونه ناامیدی و یاس بسته و با توجه به كین و نفرت بیكران خلقما نسبت به بنیادگرایان، مجدانهتر دست بكار شوند تاامكان تشكیل جبهه وسیع ضدبنیادگرایی متحقق گردد. امید بستن به ملل متحد، دولتها و یا هر مرجع دیگری بخاطر رهایی از وضع فعلی واهی و بیهوده است. طرفهایی كه سالها به جنگ و خونریزی در كشور ما مواد سوخت رساندند هرگز حاضر نخواهند بود به سادگی از آن دست بشویند. تنها با سرنگون ساختن نوكرانشان است كه قادر خواهیم شد دم آن كشورها را از افغانستان خود كوتاه كنیم. بر افراد و تشكل های مدعی آزادیخواهی است كه با هر شیوه ممكن بپاخاسته، اما و اگر های روشنفكرانه را بدور انداخته و با متشكل ساختن مردم سوگوار و پر از كینه ما بخاطر نبردهای سخت با دشمن آماده گردیده و با استفاده از هر روزنهای به افشای آنان و نوكران رنگارنگ شان بپردازند. ولی سوای آن روشنفكران شرفباختهای كه تن به خفت همكاری با خاینان بنیادگرا داده اند و بمثابه جارچیان آنان عمل میكنند، متأسفانه شماری از مدعیان انقلابی و مترقی بودن در خارج كشور نیز ترسان و لرزان مهر سكوت بر لب زده و بطور شایسته و بایسته به افشاگری و مبارزه علیه جنایتكاران بنیادگرا نمیپردازند.
در شرایط كنونی آنانی جدی و انقلابی اند كه با تمام نیرو به سازماندهی و مبارزه سازش ناپذیر ضد بنیادگرایی پرداخته و آنچه را ادعا دارند درعمل به اثبات رسانند. این یگانهو بهترین راه نیل به اتحاد بزرگ، اصولی و رزمنده میان كلیه گروههای جنبش آزادیخواهانهی ضد بنیادگرایی انقلابی كشور به شمار میرود.
افغانستان ما دیر یا زود از شر این جانوران رهایی خواهد یافت ولی بر نیروهای مترقی و دموكراسیخواه است تا روند دستیابی به این رهایی را با اتكاء به تودهها سریعتر سازند.
انتشار نامههای اعتراضی بیشمار فردی و گروهی در مطبوعات پاكستان مبین آنست كه آنچه در افغانستان میگذرد وجدان انسانها در نقاط مختلف كره زمین آرام نمیماند.
با تقریباً عین مضمون نامهایكه در زیر میآوریم، نامههایی به امضای اعضای سازمان عفوبینالملل در روزنامههای متعدد پاكستان به چاپ رسیده است كه باز هم سیلیهای سختی به روی قدریه یزدانپرستها، آمنه افضلیها و صدیقه بلخیها بشمار میروند كه مشاطهگری خاینان جهادی از وظایف شان است.
حقوق بشر در افغانستان
به صفت یكتن از اعضای عفو بینالملل میخواهم توجه تان را به فاجعه حقوق بشر در افغانستان جلب نمایم. در جریان درگیری های مسلحانه در افغانستان صد ها زن، مرد و حتی طفل قربانی كشتار، تجاوز جنسی، اشكال متنوع شكنجه، گروگانگیری و محاكمات غیرعادلانهی خود سرانه كه سراسری انجام میگیرند، شده اند. همه جوانب را میتوان مسئول این اعمال غیرانسانی محسوب نمود.
ادامهی: باز هم سیلیهایی بروی قدریهیزدانپرست، آمنهافضلی، صدیقه بلخی و سایر مشاطهگران جنایتكاران...
بقیه از شماره قبلی
گاندی و گوركی برگ ساتر جنایتكاران
باری، چون داكترصاحب در جنگ بین جهادیهای خاین، بیشتر شاهد «برادركشی» است، بنابرین اینطور با جنگ قهر میكند:
ما هیچگاه چون «بروتوس» از پشت سر خنجر نمیزدیم اما حالا با اقتدا به نام «بروتوس» در قفای زندگی برادر خویشیم تا بخاطر منفعت و مصلحتهای فصلی غافلگیرش كنیم و كتف و كمرش را بشكافیم، از اینجاست كه من به سهم ناچیزم سخت از جنگ متنفرم
این اصطلاح «برادركشی» را قبل از همه سران خاین بنیادگرایان بكاربرده و میبرند تا عوامفریبی كرده و خود را مخالف جنگ و سوختن در شهوت امارت نشان دهند. و اكنون نویسندهای وامانده و زهرهكفك شدهی ما نیز آنرا نشخوار میكند تا دشمنان خونی مردم را از آنان پنهان نگهداشته و در نتیجه موفق به دلبری در برابر باندهای مذكور شود.
ادامهی: چسنالههای داكتر محمداكرم عثمان برای صلح
تا این شماره باز هم چند پاسخ دیگر به نوشتهی استاد شیرنر برای ما رسید كه درینجا فقط یكی از آنها را میآوریم.
تمامی عنوانهای فرعی از ماست. «پیامزن»
من به عنوان صرفاً یك خواننده دایمی و طرفدار «پیام زن» میخواهم به چند نكته از نوشته آقای ا.نگارگر بپردازم. تنها خواهشی كه از وی دارم اینست كه بر من هم چوب «شعلهای» را حواله نكند كه بیشتر از آن بدون سابقه سیاسی قابل توجه و تجربه مبارزه هستم كه آن برچسپ برمن روا باشد. من بیادعاتر از آنم كه در مقام یك «شعلهای» به پاسخ برآیم. و توضیح دیگر درین باب اینكه در صحبت با آشنایانی در پشاور (دو تن از آنان را میشناختم كه شعلهای بودند) وقتی راجع به نامه نگارگر به «پیامزن» بحث شد، یكی از «شعلهای»ها مطلبی با این مضمون گفت: «قضاوت در مورد شعلهایها و كسانی كه به آن جریان پشت كردند برای مردم افغانستان مشكل نیست. آنان از روی خون شعلهایها و توبه نامههای ا.نگارگرها مدتهاست قضاوت خود را كرده اند. شعلهایها با نگارگرها كاری ندارند. سروكار آنان با اربابان نگارگرها است.» در توضیحی كه خواستم گفتند كه نگارگر توبه نامهای به گلبدین فرستاده است و اخیراً هم خود را زیر پای طالبان انداخت كه پدر توبه نامه دادن میباشد!
منظورم اینست كه «شعلهای»ها صحیح یا غلط یكچنان برخوردی به مسئله دارند ولی من از دید یك دوستدار «پیام زن» و «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» حرف میزنم، از دید یك دوستدار نشریه و سازمانی كه بیتردید موجب مباهات تمام افراد و تشكل های ضد پرچم و خلق و ضد بنیادگرایان وطن ماست.
۱) ا.نگارگر (كه زمانی واقعاً استاد من بود لیكن اكنون در مییابم كه رد این لقب وی از سوی «پیام زن» چقدر بجاست) نامهاش را با این «بیت» میآلاید:
خلقی اگر ملك را به روس میدهد
تو دهی بهر چینیان به گرو
تو خری بار اژدها بر دوش
نرسد به خر به غیر از جو
گربگیرم به دست خامهء خویش
سازمان ترا بگیرد تو
با شتر خار كون خویش مخار
ادامهی: ا.نگارگر، شیرنری كه روباهی پیرشد!