قسمت اول ♦ قسمت دوم ♦ قسمت سوم
قسمت سوم
آذرویه ـ آلمان
رفیعالهموذن رئیس پولیس طالبان «راوا» را تهدید نمود:
نخستین باری نیست كه چنین تهدیدی از جانب مدافع طالب (وجدان) صورت میگیرد، ملارفیعاللهموذن ـ كه قرار مسموع با «اكسا» و «كام» و «خلقی»ها روابطی داشت ـ منحیث رئیس پولیس مذهبی طالبان پس از اشغال كابل، اولین سازمانی را كه مورد تهدید قرار داد «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» بود. در همین رابطه «پیام زن» شماره ۴۶ (اسد ۷۶ ـ آگست ۹۷) ارگان نشراتی این سازمان تحت عنوان «ملارفیع موذن، ما را از چنگ و دندان نشان دادنهای كوچگیت نمیتوانی بترسانی» نوشتهای دارد كه بخشهایی از آن در ذیل درج میگردد:
(این بخش از نوشته ر انیاوردیم و خوانندگان میتوانند به همان شماره «پیام زن» رجوع كنند. و تنها به آوردن پاورقی از «آذرویه» اكتفا میكنیم. ـ «پیام زن»)
ادامهی: مدافعان قلم بدست طالب در تقابل با مدارك
قسمت سوم
برخورد اجنت كیجیبی به استالین و كیمالسونگ
خوانندگان حتماً متوجه اند كه پایه عشق و ارادت داكترصاحب به «رئیس جمهور» آنقدر سست نیست كه نام نجیب را هم در كنار نام حفیظالهامین به عنوان خاین به آزادی، دموكراسی و عدالت اجتماعی بیاورد. در عوض توپخانهاش را به سوی ما گرفته و گویی در مسند خاد نشسته، میپرسد:
صاف و ساده میپرسم. اگر به گونهای دم و دستگاه سلطنت با بیروكراتها و تكنوكراتهایش برگشتند، مواضع شما در برخورد با چنان حادثهای چه خواهد بود؟ ـ قراین و تجارب گذشته ثابت میكند كه چپهایی از قماش شما، دموكراسی را فرصت مغتنمی برای راهاندازی كودتاهای نظامی میدانند تا باز استالین یا كیمالسونگ دیگری را بر گردهٔ ملت سوار كنند. اگر چنین نیست بفرمائید انقلاب مورد ادعای تان از چه صبغه و صیغه خواهد بود؟ سرخ، سبز یا سفید؟ـ هرچند اطلاع دارم كه چند تا شخبروت پرعقده و میان سویه، با عبور رندانه و محیلانه از زیر كمانرستم!، شده اند گلغتی، گلمكی و شاهپیری ـ انقلابینما های مخنث ـ نه مرد دنیا، نه زن آخرت.
ادامهی: داكتـر اكـرم عثمان، اجنت یا اجنتِ اجنت؟
در آستانه حمله هوایی امریكا بر ماتمكدهی ما، دوست ما ح.نوربخش ترجمهی فارسی نامه زنی فرانسوی (كارمندیكی از مؤسسات غیردولتی در افغانستان) به رئیس جمهور امریكا را در اختیار ما قرار داد كه متن كامل آن را در زیر میآوریم
نامهی سرگشادهی یك زن فرانسویكارمند یكی از NGO های كمك دهنده به افغانستان
به بل كلنتن رئیس جمهور امریكا
آقای رئیس جمهور،
در آن شب ۲۰ اگست با خشونتی كه كمتر مثال آن شنیده شده به زندگی من هجوم آوردید. من كه از چارسال بدینسو در پشاور نزدیك مرز افغانستان زندگی می كردم و در چوكات یك «ان جی او» (سازمان غیر حكومتی) اروپایی برای افغانستان مشغول كار بودم با وحشت دریافتم كه شما با بیشرمی و دیدهدرایی چه آسان و صاف و ساده بیست سال كار امداد بشری در افغانستان را بباد دادید! همه چیز در یك آن از مفهوم تهی شد. در ذهن و دید فرد پاكدین افغان مسلمان، آنكه روزانه پنچ بار نمازش را بجا میآورد و روز های جمعه به شنیدن موعظه میرفت، برای اولاد خود نفقه تهیه میكرد و همسر خود را از نظر بیگانگان دور نگهمیداشت، در ذهن و دید چنین فردی ما نمایندگان و كارمندان غربی «ان جی او» های بینالمللی ناگهان مسخ گردیدیم و حتی آنكه در بین ما امریكایی نبود در هیئت بمافگن و راكتانداز جلوهگر شد. ما دوستان افغانستان چه ناگهانی و چه سبعانه در چشم افغانان در صف دشمنان خونی شان جا داده شدیم! همه اشارات و علائم اخطاركنندهی آن بود كه بزودترین فرصت از افغانستان خارج شویم. این كار را كردیم چون جانب احتیاط را باید نگهمیداشتیم.
ادامهی: راكت هایی كه بالای سر ما صفیر كشیدند
قسمت اول ♦ قسمت دوم ♦ قسمت سوم
قسمت دوم
آذرويه ـ آلمان
آقای م. شفيق وجدان با «هفتبنای طالبی»اش
منتقدان را تهديد مينمايد:
در شمارههای ۸ و ۱۱ ماه جون و جولای ۱۹۹۷ در هفتهنامهی «زرنگار»، آقای وجدان هوشدار و دستورالعملی را در رابطه با طالبان چنين بدست نشر سپرده است:
«... كسانی كه طالبان را، بحيث اكثريت و وسعت قلمرو آنها را به حيث قلمرو عمده قبول نموده حاضر به همكاری با آنها شده اند، حق دارند روی اين تعهد بر اعمال زشت آنها (و در جای ديگر در مورد زشتیها مینويسد: "فكر میكنم زشتیها گاهی تابع زمان و گاهی تابع شرايط تعليمی و اقتصادی میباشد و زمانی هم بخاطر اوليتها از آن چشم پوشی شده ميتواند") انگشت گذارند، ولی آنانی كه چنين نيستند و يا با مخالفان آنان همكاری و سر شورانی دارند، ديگر آنها ميتوانند از اين موقف خود هرچه خواسته باشند بگويند. كسانی در مورد ريش، قطع دست، سنگسار، قصاص و حدود و حجاب با ارتباط طالبان صحبت مینمايند و ماهيت عقيدوی و احساسات اسلامی آنان را، به حيث چيز فهم علوم دينی، درك نمیكنند فرق دين اسلام و مسيحيت را در راه حل مسايل دينوی نمیدانند، حق ندارند با چنين سطحینگری در امور تخصصی بحث نمايند.» آقای وجدان باز هم موضوع «انتقاد» را به شيوهی اعضای «حزب دموكراتيك خلق» كه نمیخواستند غير از اعضای آن حزب، ديگران از طرحها و عملكردهای شان انتقاد كنند در شماره بعدی «زرنگار»(شماره ۱۱) به اصطلاح بسط داده مینويسد: «در قسمت انتقاد، بايد عرض كنم كه انتقاد به اميد اصلاح امور، در صورتی خوشآيند است كه نظام و دستگاه طرف انتقاد، منحيث كل، قبلاً طرف قبول انتقادكننده باشد و آن نظام و دستگاه، امكانات اصلاح آنرا در دسترس داشته باشد و تغيير دستگاه و نظام در صورت عدم مبادرت عدم مبادرت به اصلاح آن به شكل اعمال زور و سلب اعتماد ميسر گردد. لذا، اگر نظام و دستگاه، منحيث كل از اساس قبلاً، قابل قبول انتقادكننده نباشد و بران خط بطلان كشيده شد آنگاه انتقاد، به اميد اصلاح امريست بيهوده. چه در اين صورت انتقاد نويسنده شكل افشاگری و پروپاگند دارد كه به قصد برانداختن نظام صورت میگيرد.»
ادامهی: مدافعان قلم بدست طالب در تقابل با مدارك
به خواست امریكا و متحدانش، كوسووی یوگوسلاویا هم باید مثل مقدونیا، بوسنیا، كروشیا و سلوانیا از پیكره آن جدا میشد. برای به زانو درآوردن میلوسویچ و رژیمش و زهر چشم نشان دادن به ملل و كشورهایی كه به حرف «آقایان جهان» گوش ندهند، ناتو ابری از جهنم شد و بر سر یوگوسلاویای با ۱۰ میلیون جمعیت، باریدن گرفت تا آنرا در محراب «نظم نوین جهانی» قربانی كند.
اما اینها برای من شگفتی ندارد. سالهاست با واقعیت پردرد و تحقیر زورگویی مشتی قدرت بزرگ در برابر كشورهای كوچك آشنا هستم. آنچه با دیدن در تلویزیون مرا در خود پیچید و مجدداً ناكامیهای مردم بدشانس و تیرهبختم مبهوتم كرد، دیدن مهاجران از كوسوو به مناطق دیگر بود و هجوم كمنظیر خبرنگاران و فلمبرداران و تلاش خیرهكننده برای رساندن هرگونه كمك به مهاجران كوسوو. آه، چه خیمهها، چه شالها، چه بستههای زیبا و اشتهاآور موادخوراكی و آب آشامیدنی صحی در بوتلهای سربسته! دل من به یاد شرایط ذلتبار و غیرانسانی هموطنانم در پاكستان و ایران سوخت كه چگونه به اثر خستگی، گرسنگی و یا فقدان دوا و داكتر مثل مور و ملخ در راه یا در دوزخ كمپها جان میدادند و جان میدهند و از سوی رسانههای جهانی مدتهاست به فراموشی سپرده شده اند.آیا رنج اروپاییان مهمتر و خون شان سرختر است؟ هرچه باشد، مرا حسرت وضع پناهندگان كوسوو فرا گرفت. رنج مردم فلكزدهی من چه مهاجر و چه غیرمهاجر با رنج هیچ ملت بلادیده قابل مقایسه نیست. خوشحال خواهم بود اگر این غم بزرگ را در شعر كوچك ذیل با شما خواهران فداكارم كه به نام و رزم تان میبالم، بازگو كرده باشم.
با احترام
ف. سَینجُر ـ پشاور
كشورم
رایحهی صبحگهش خونین.
كشورم
ادامهی: كاش از كوسوو بودم...

آقای آصف معروف،
این است آن «دفترچههای ویژه» و «صندوقچة زیورات» كودكان افغانستانِ اسیرِ مشتی خاین مذهبی.
ما زمانی نوشته بودیم كه هیچ داستانی، هیچ گزارشی، هیچ فلمی و هیچ شعری قادر نیست عمق درد و نكبت و سهمگینی فاجعهی ورود تجاوزكاران جهادی به كابل را بیان كند. و چند بار اتفاق افتید كه آشنایانی كه تازه از كابل آمده بودند و برای تهیه گزارش برای «پیامزن» از آنان میخواستیم چشمدیدهای شان را بنویسند، به ما میگفتند: «خرابكاری و بیناموسی و خونخوری و رهزنی این جهادیهای خاین به هیچ زبان و در هیچ كتابی راست نمیآید. شما اگر در جایی از ناانسانیترین جنایتها توسط مشتی جانور وحشی انساننمای كلاشنكوف بدست خوانده باشید، آنها را بیاورید تا كمی چهره كابل مجسم شود. كابل طعمه و لگدمال جاسوسانی شده كه حین بیناموسی و جنایت اللهاكبر سر میدهند و...»
و این جهنم سیاه كه جای اغلب دروازهبانان جهادیاش را طالبانی گرفته اند كه در یك دست كلاشنكوف و در دست دیگر قرآن دارند، كماكان میجوشد و خون و آتش باد میكند و قربانی میگیرد. اشغالگران و سگان شان از گردهی ملتی فقیر و عقبنگهداشته شده برخاستند و اكنون بر گلویش دژخیمانی نشسته اند با تیغ و تیر مذهب و قومیت و شریعت.
ادامهی: «ادبیات كودكان» و كودكان ادبی
داكتر جاسم تقی از نویسندگان طرفدار بینادگرایان، در روزنامه «فرنتیرپست» (مارچ ۱۹۹۵) طی مقالهای با عنوان بالا از قول یكی از رهبران طالبان نوشت: «اسرائیل به مسعود وعده كرده كه در ازای سپردن میدان هوایی بگرام به او كمك خواهد كرد تا حاكمیت ملیشاهای طالب را در كابل ساقط سازد. اسرائیل در نظر دارد تا از میدان هوایی مذكور به منظور منهدم كردن فابریكه راكتسازی هستوی پاكستان در خوشاب و نیز حملات پیشگیرانه علیه تاسیسات هستوی و راكتی ایران استفاده كند... روسها نیز در همدستی با اسرائیل میخواهند قدرت فزایندهی طالبان و «خطر هستوی» از سوی اسلامآباد را مهار كنند.»
ادامهی: اسرائیل در ازای میدان هوایی بگرام از مسعود پشتیبانی میكند
قسمت اول ♦ قسمت دوم ♦ قسمت سوم ♦ قسمت آخر
قسمت دوم
شما حق داريد و بايد به عنوان يك نمكخور و دست راست نجيب، به قدر توان و تا آخر زندگی، با «پرهيز» از «ذهنیگری و برخوردی شتابزده» بكوشيد «مو به مو» «كارهای خوب» سرور تان را «به ترازو بكشيد» به اين نيت كه خودفروختگی خود و ساير «اهل پژوهش و تحقيق» و كليه اعضای «اتحاديه نويسندگان» را به او و رژيمش توجيه نماييد. شما و شركاء به جلاد «قول» داده بوديد و «مردها ره قول اس»! ليكن هرچند از لحن ما عليه ولينعمت تان مثل مار به خود بپيچيد و به زبان خادی به ما بتازيد كه
«بهتر است هم از نظر دانشی و هم اخلاقی به خود بپردازيد تا كمالات معنوی تان فزونی گيرد و از عقدههای سركوفته و ورم كردة تان چرك و ريم جاری نشود»،
ما تا هر شرايطی كه لازم باشد، شما و شركاء را كماكان بنام جاسوسان کیجیبیو چهره های فرومايهی رژيم افشاء خواهيم نمود.
اعترافات «كانديداكاديمسين» ناقص است
و خاطرات دلنشين و حسرتبار از «رئيس جمهور» با اين كلمات پايان میگيرد:
ادامهی: داكتر اكـرم عثمان، اجنت يا اجنتِ اجنت؟
پشاور ۲۵ فبروری ـ خانم فریال گوهر (درامهنویس و هنرمند برجسته و معروف پاكستان) فاش ساخته كه سیآیای در طول ۱۹ سال جنگ داخلی ۶۵۰۰۰ تن سلاح را از طریق اردوی پاكستان به افغانستان فرستاده و حالا نیز ارسال اسلحه به آن كشور جنگ زده ادامه دارد.
وی ضمن یك مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشت كه این ارقام از طرف سازمان عفوبینالملل به نشر سپرده شده است.
او علاوه نمود كه یك ماین زمینی ۳/۸ دالر قیمت دارد اما پاك كردن یك ماین ۱۰۰۰ دالر تمام میشود.
«مسلم»، ۲۶ فبروری ۱۹۹۸
/h1>
اين نگاشته به چرايی تبليغ جنبش طالبان به مثابه «نيروی ملی و غيروابسته» و...، از زبان شعبدهبازان رسانههای گروهی و ژورناليزم مزدورـ كه همواره از منافع آزمندانه امپرياليزم قضايا و جريانات تباهی آفرين را تحليل و تفسير مینمايند و با تردستی حاصل دو جمع دو را «اقتصاد بازار» وانمود میسازند ـ قسما پرداخته، ولی برچگونگی نگاشتههای آنعده از مدافعان افغانی طالب كه به خاطر باز يافت كرسی های وزارت، سفارت، وكالت و...، و يا كتمان پسينهی خفتبار سياسی خويش («خلقی» بودن)، بالونهای اشتهاری امارت كارتونيك طالبی را با اشتياق آميخته با هراس پف كرده و از رجزخوانی و مديحه سرايی درمورد فتوحات، اوامر و نواهی آنان غرق لذت میشوند، درنگی خواهد داشت.