جشن ِبی ننگان

من از میان سفره‌ی اعداد
صفر را به جای «هشت»
صفر را به جای «هفت»
تا سالیانِ سال
در ثور خونچکان
          تعویض می‌کنم

هشتم مارچ دور دیگری از جنایت و خیانت در افغانستان





نی نی
در پیش روی هر یکی
          نامرد
             درد
                زرد
تصویرِ ِ از رذالتِ خر را آونگ می‌کنم

تقویم از خجالتِ روز پاره می‌شود
اما
این هرزگان دیده درآ
                بدسِگال دهر
دستی به خون فشرده و
                بر نعش مادران
مست رقص می‌‌کنند
اینان
این بوته های تعفن و سگشاش*
در کندوی نجاست عفو
طبل دگر به گردن سرخورده بسته اند
بهر نجات خویش

یک مرگ کوچک است
و سزاوار خاک نیست
ای داد
ای تناب ستم
          دار
چرخ ِ به حق بزن
تف بر جبین شان!







(*) در دشت های غرب افغانستان و یا شاید در جاهای دیگر درکنار رهــرو ها و بـزرو ها بوته‌ای میروید که عمر زیاد میکند، بلندی آن به نیم متر میرسد و زمخت و متمایل به زرد بوده همین که سگ و هر حیوان دیگر آن را ببوید شاش و یا گند خود را بر آن تخلیه کرده از کنارش می‌گذرد و به همین لحاظ مردم آن را بنام بوته سگ شاش میشناسند.

این بوته‌ی تعفن شباهت غریب با جبهه معجون متحد ملی داشته که دشمنان افغانستان به زود ترین فرصت و یکبار بوئیدن تشخیص داده و معامله‌گری آغاز می‌گردد.

آخرین مطالب