
بعد از حاکمیت سیاه طالبان جانی برای بار دوم در میهن زخمیمان، تمام افغانستان غرق در تاریکی شد، اما اینجا بامیان شهری که حتا خاک و سنگ آن از وحشت و بربریت طالبان در دهه هفتاد در امان نمانده بود، بیشتر از سایر مناطق غرق در وحشت و ماتم و سراسیمگی بود. تعدادی به سمت خانههای شان میدویدند و تعدادی هم به طرف ایستگاه کابل و ولسوالیها؛ موترها بسیار معدود بودند و کرایه فی نفر به پنج هزار افغانی رسیده بود، اکثریت حتا پول رفتن به قریه یا کابل را نداشتند؛ عده زیادی از مردم به طرف کوهها پا به فرار نهاده و صحنه خیلی دردناکی با صدای رفت و آمد موترهای پرسرعت، گریه کودکانی که به دنبال والدین شان میدویدند به چشم میخورد؛ تمام دکانها بسته شدند حتی در جادههای پر ازدحادم؛ کاروبار کاملا مسدود بوده و فقر بیداد میکند؛ در هر قسمتی از بازار کودکان به چشم میخورند که با در دست داشتن اسپند با چشمان ناامید گدایی میکنند؛ و....
و امروز که نزدیک به دو ماه از حاکمیت این جانیان میگذرد، هنوز وضعیت به حالت عادی برنگشته، چهرههای اهالی مایوس، وحشتزده و ناراحت دیده میشود آن هم تعداد اندک که از ناچاری با بازار آمدهاند. بازار خلوت است و بسیار به ندرت میتوان زنان را در اینجا و دیگر مکانها دید چون اغلب تلاش میدارند تا در خانههای شان بمانند. مردم بامیان هنوز انهدام پیکرههای بودا را به خاطر دارند و با دیدن چهرههای کثیف و انزجارآور طالبان در اطراف بودا به یاد روزهای شوم دهه هفتاد میافتند. در ۹ مارچ ۲۰۰۱، طالبان تندیسهای دوهزار ساله بودا در بامیان را که «صلصال» و «شهمامه» نام داشتند طی سه روز به گلوله بسته و نهایتا منفجر ساختند. دیدن دوباره بیرق طالبان در محوطه و اعلام ورود آزاد به داخل ساحه بودا با موترهایی که باعث تخریب زودتر آثار باقیمانده آن میشود آن هم فقط در بدل پرداخت ناچیز پول، ما را به یاد همان روزها میاندازد.

بامیان شهری بود که زنان در تمام امور سهم فعال داشته و شهر پر از نوای موسیقی در جشنوارهها و مناسبتهای مختلف بود و با حضور و سرور سرشار دختران و زنانی که اکثرا در بخشهای مختلف فرهنگی نقش داشتند. اما امروز بامیان دیگر ساکت و بیصدا است.
به بازار صنایعدستی رفتم، جایی که محل گردهمایی گردشگران داخلی و خارجی بود، و دکانداران آن را عمدتا زنانی تشکیل میدادند که با چهرههای شاد و خندان از این مهمان استقبال کرده و صنایعدستی این ولایت را به فروش میرساندند، اما فعلا اکثر غرفهها مسدود اند. فقط دو دکان باز بود که در یکی از آنان زن سالخوردهای را دیدم که از سردی میلرزید و با چشمان نومید به دروازه خیره شده تا شاید مشتری بیاید، اما هیچ خبری از خریداران نیست.

این زن که خدیجه نام داشته و شوهرش سالها قبل فوت کرده و خودش تنها نانآور خانوادهاش است، از بیچارگی و مجبوریتاش برایم گفت که وادارش کرده با وجود ترس زیاد که مبادا با باز کردن دکاناش مورد لت و کوب قرار گیرد به دکان آمده تا خانوادهاش از گرسنگی تلف نشوند. وی تاکید دارد که کرایه دکان و جنسهای موجود برایش تاوان است. چهره مایوس و غمگین خدیجه حکایتگر چهره صدها زن افغان است که ترس گرسنه ماندن فرزندان شان را دارند.
به بازار تایتانیک رفتم. جای خیلی مزدحمی که دکانها عمدتا مملو از مشتریهای دختر با لباسهای کوتاه و تعدادی حتی با یک چادر کوچک دور گردن، جهت خرید میآمدند. امروز دیگر خبری از حضور دختران نبود، در این بازار فقط چند زن را دیدم که با چادری به بازار آمده بودند و با دلهره تند تند خریداری میکردند تا هرچه زودتر بازار را ترک گویند.

این وضعیت در ولسوالیهای بامیان نیز به چشم میخورد، در یکهولنگ قبل از رسیدن طالبان اکثر گدامهای موسسات و گدام ولسوالی توسط اوباشان محلی چور شدند و امروز همان اوباشان به طالبان پیوستهاند. مردم محل از ترس دروازههای خانههای شان را بستند و یک تعداد به کوهها پناه بردند. در یکهولنگ جایی که سنگ و خاکاش نیز شاهد قتلعام وحشیانه توسط طالبان در دهه هفتاد است، مانند اکثر مناطق دیگر قومندانهای جهادی که در بین مردم بسیار بدنام و منفور اند، امروز نمایندگان طالبان تعیین شده و در همان روزهای نخست به سرکوب مخالفان منطقهای، چپاول و تصفیهحسابهای شخصی پرداختهاند.
م. ق از باشندگان ولسوالی یکهولنگ توسط محمدی مشهور به قومندان سرخه (یکی از قومندانان پیشین حزب وحدت که حالا به طالبان پیوسته) جهت دعوای زمین که از گذشته داشته به بهانه جلسه به مرکز ولسوالی احضار و با دستان بسته مورد لت و کوب قرار گرفته است. وی هنوز بهبود نیافته و مدت زیادی را در شفاخانه ولایت بامیان بستری بود. یکی از بستگان م.ق میگوید:
«قومندانان سابق حزب وحدت که تا چندی قبل مردم را تشویق به مقاومت میکردند، امروز از آدرس امارت به مقام رسیده و پا روی گلوی مردم گذاشته، به ناحق باشندگان این ولسوالی را مورد اذیت و آزار قرار داده و تهدید به مرگ میکنند.»
در یکهولنگ مردم از ترس، روزها از خانه بیرون نمیتوانستند حال با هزار بیم و ترس مجبور اند پی لقمه نانی برآیند. آنان حتا در فاصله دور از طالب نیز با احتیاط قدم برمیدارند تا مبادا قتلعام یکهولنگ تکرار شود.
در ولسوالی پنجاب وضعیت مشابه است. قبل از رسیدن طالبان، تعدادی از دزدان و اوباشان به بهانه پیشواز طالبان به تاراج مال مردم زودتر از طالبان شتافتند. در پنجاب مولوی محمد ابراهیم، فردی که قبلا در دزدی و چاقوکشی مشهور بود، توسط طالبان ولسوال تعیین گردید. تمام مردم با انزجار و تنفر بیشتر به این گرگان میبینند که از با ادعای نمایندگی از اهالی محل، به قاتلان مردم پیوستهاند. م.ع یکی از باشندگان مرکز این ولسوالی میگوید:
«در حاکمیت قبلی طالبان خورد بودم و به یادم نمیآید، اما وقتی پدر و مادرم قصه میکردند، فکر میکردم که طالبان موجودات دیگری که شاخ و دم دارند، میباشند. امروز با دیدن لمپنان و دزدانی که از قریهام به طالبان پیوستهاند، به فرزندانم خواهم گفت که طالب در همسایگی ما است و همان کسی است که سالها با دزدی از دسترخوان مان زندگی میکرد. به واقعیت که ستمگر هر قوم از میان خودش است و اول به قوم خودش خیانت میکند.»
ر. یکی دیگر از باشندگان پنجاب میگوید:
«امسال تمام بدبختیها یکباره بر ما نازل شده: از یک طرف خشکسالی، از یک طرف طالب، و از طرفی هم بدبختیها و بسته بودن دکاکین و به فروش نرسیدن حاصلات اندک. حتا برای زمستان پیشرو حاصلات کافی نیست. و طالبان تا هنوز دو دور عشر به شکل پول نقد جمعآوری کردهاند. طالبان هر چیزی را که بخواهند با زور و بدون پرداخت پول از دکانها با خود میبرند. مثلا چندی قبل جعفری و بلاغی دو تن از تیلفروشان بعد از این که خواهان پول یک صدوپنجاه لیتر تیل برده شده خویش از طالبان شدند، توسط ملیشههای مولوی محمد ابراهیم معروف به شوخک که والسوال پنجاب از سوی طالبان تعیین شده، شدیدا مورد لت و کوب قرار گرفتهاند.»
با گذشت هر روز از حاکمیت قرونوسطایی طالبان مزدور در میهن نگونبخت مان، مردم ستمدیده افغانستان بیشتر از هر زمان دیگر عمیقتر غرق در فقر و بدبختی میشوند. در حضور بیست ساله امریکا و سازمانهای بهاصطلاح مدافع حقوق بشر، در هیچ زمینهای از زندگی مردم ما کار بنیادی صورت نگرفت، برای همین با خروج امریکا، در کمتر از یک روز تمام اقتصاد افغانستان ویران شد و همه «دستاوردها» نابود شدند. مردم ما باید به خاطر بسپارند که هیچ قدرتی آورنده صلح و آرامش و خوشبختی نبوده و برای تحقق تمام این ارزشها باید قربانی داد و رزمید.