
بعد از اینکه دوستم منحیث معاون اشرف غنی برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد، با نشر اعلامیهای گویا از «آنانی که در هر دو طرف جنگها متحمل آسیب شدهاند» معذرت خواهی نموده نوشت:
«وقت آن فرا رسیده است که همه ما از اثرات منفیای که سیاستهای ما در گذشته به مردم سراسر کشور رسانده است، از آنان معذرت بخواهیم. من میخواهم در این راستا پیشقدم باشم و بگویم که ما از همهی آنانی که در هر دو طرف جنگها متحمل آسیب شدهاند، معذرت میخواهیم و سعی میکنیم تا انتخابات کنونی، سرآغاز صفحه جدیدی در سیاست کشورمان گردد که جنگ راهحل اختلافها نباشد؛ بلکه ما از راه همپذیری، اصلاحات و گفتگو به وفاق ملی نایل شویم.»
تنها چیزی که از این «عذرخواهی» بدست میآید اعتراف او به جنایت است و بس. حتی کودکان افغانستان نیز میدانند که این «عذرخواهی» به مشوره اشرف غنی و برای کسب رای در انتخابات صورت گرفته است. کارنامه جنایت و وحشیگری «گلم جم» وسیعتر از آنست که بتوان به یک «عذرخواهی» دیکتهشده و مصلحتی آنرا تمام شده دانست. او اگر از حداقل شرافت و وجدان برخوردار میبود، باید به خاطر آنهمه بربریت و ستمکاریهایش از سیاست دوری گزیده بازهم بیشرمانه به فکر معاون ریاست جمهوری نمیشد.
برای شناخت بهتر با خیانتها و پلیدیهای دوستم و باند دزدانش، جنایتنامه او را در ذیل تقدیم خوانندگان میکنیم.
نامش عبدالرشید فرزند عبدالرحیم است. در ولسوالی خواجه دوکوه ولایت جوزجان متولد گشت. تعلیماتش تا صنف ششم در مکتب ابتدائیه خواجه دوکوه بوده و در خانواده دهقان میانه حال بزرگ شده است. از آوان کودکی و بعد از درس مکتب در کنار پدرش روی زمین کار میکرد. در سال ۱٣۵٨ به صفت اجیر در تفحصات نفت و گاز شبرغان استخدام گردید. مدت سه سال در بخش برمه کاری در برج برمه کار کرد. ازینکه او همکارانش را «دوستم» خطاب میکرد یعنی تکیه کلامش دوستم بود و به ازبکی به پیش ادا میشود، سرانجام دوستم تخلصش شد. درین زمان توسط کنجه کارگر که از پرچمیهای سرسخت و مطیع آن دوره بود به حزب دموکراتیک شاخه پرچم جذب شد. مسئولیت پرچمیها را در ولایت جوزجان سید اکرام پیگیر داشت.
تازه جنگ مقاومت ضد روسی و ضد دولت مزدور شکل گرفته بود و دولت نوپای هفت ثور با سراسیمگی بیمانندی دست به سربازگیری میزد. پرچمیها چون سرشت خیانت و جاسوسی را در خون و رگ دوستم احساس میکردند فورا او را از یک کارگر پرچمی به سرباز امنیت دولتی ارتقا دادند. خادیستان در جذب او به «خاد» عسکرگیری عمومی در سطح شهر را دلیل میآوردند تا مبادا در آینده سوالانگیز باشد. بعد از مدت کوتاهی قوماندان تولی و متعاقبا قوماندان کندک امنیت دولتی شد. در سال ۱٣۶۵ او فعالیتهای استخباراتی چشمگیری از خود نشان داد و به کمک سید اکرام پیگیر منشی ولایتی وقت و دستور روسها فرقه ۵٣ پیاده را ساخت. او خود قوماندان فرقه شد و رتبه برید جنرالی برایش اعطا گردید.
به زودی قساوت و بیرحمی، چپاول و بیناموسی دوستم شهره عالم گردید. مردم ما سوزانیدن شهر قندهار و کشتار بیرحم هممیهنان شان را در آن دیار از یاد نبردهاند. همچنان چپاول و بیعزتی این جانی بر مناطق جنوبی کشور در صفحه تاریخ خونین ما بصورت ننگینی حک است. او چون شیر حرامزادگی و انسانکشی KGB را از پستان مردار ببرک و نجیب گاو میمکید، درندهخوییاش امر طبیعی بود و به گرگان وحشیتر از خود چون رسول پهلوان، غفار پهلوان، عبدل چریک، لعل محمد قوماندان، زینالدین پهلوان، مجید روزی، جوره بیگ، حاجی پاینده، کمال دیوانه، شراف بیگ، پیرم قل، شیر عرب و... بمنظور چپاول و کشتار بیشتر، نیاز داشت.

سیاست «مصالحه ملی» دولت پوشالی با پرورش گروپهای ملیشهای که بر جان و مال مردم لجام دریده چنگ و دندان انداخته بودند، از مکارگیهای مسخره نجیب بشمار میرفت که دوستم را به اوج سفاکی صعود داد. مسکو با پیشبین بودن فروپاشی دولت دستنشانده تمام افراد مزدور و دست پروردهاش را از رهبر خوکش ببرک که در حیرتان مزار میزیست تا ارکان حرب نظامیاش روف بیگی که از پرچمیهای لاشخوار بود، جهت تقویت دوستم بکار گرفت. سال ۱٣۷٠ بخت دوستم بر ماتمسرای افغانستان طلوع کرد و اقتدارش از فاریاب تا تخار و از بغلان الی کابل استقرار یافت. حکومت دوستمی- جهادی یا به زبان بهتر پرچمی- جهادی تحت قیادت پدرخوانده دوستم و ملا مجددی عملا برقرار شد. ولی دیری نگذشت که شکمهای یکدیگر را دیوانه وار دریدند؛ ۶۵٠٠٠ کابلی را بیرحمانه کشتند؛ بر ناموس مردم تازیدند؛ هستی کشور را به تاراج بردند و صدها جنایات هولناک دیگر به این ملت مظلوم روا داشتند. دوستم درین کوره شرارت و تباهی نه ناظر بیطرف بود و نه در حاشیه این ماتمکده وحشتزا قدم میزد. او در کنار سایر رهبران تنظیمهای تبهکار جهادی صانع دوزخ سالهای ۱۳۷۱-۱۳۷۵ بود و به حق مردم ما او را چنگیز خطاب میکردند.
درین زمان ببرک برای رهبری درست دوستم کارهایی انجام داد. ابتدا برای جنبش کمیته سیاسی ساخت و ساختار تشکیلاتی آن را سر و سامان داد. مركز سیاسی پرچمیها در شهر تاشكند و مركز نظامی آنان در شهر مزار قرار داشت كه ببرک از شهر حیرتان هر دو دسته را رهبری میکرد. طوری كه قطعات نظامی، حوزههای شهری، گارنزیون، ادارات دولتی و مراكز تولیدی همه در دست كادرهای پرچمی قرار داشتند. طور مثال: عبدالروف «بیگی» یكی از جنرالان سابقهدار حزب خلق رئیس اركان جنبش دوستم، سنگر منشی عمومی سیاسی جنبش، انجینر سید احمد شاه (عضو كی.جی.بی) رئیس تصدی كود و برق و حاجی فیضاله انصاری (عضو كی.جی.بی) رئیس تعلیم و تربیه ولایت بلخ بودند. همچنان شاروال و اغلب مدیران و مسئولان ولایت بلخ پرچمی و یا از افراد زیر رهبری آنان تعیین شده بودند. جلیل «پرشور» آدمكش و خادی مشهور زمان ببرك (آمر زون شمال و رئیس امنیت) در كنار سید نادر نادری به صفت مشاور اجرای وظیفه میکرد.
انجنیر احمد ازبك، از خویشاوندان و با اعتمادترین فرد دوستم، از پرچمیهای دوران نجیب است. وی از آغاز جنبش در پستهای اداری رده بالا مثل سرپرستی ریاست كود و برق و معاونیت اداری ولایت قرار داشت. انجنیر احمد از عربهای شولگره و پرچمیهای حزباله هرات است كه توسط حزب وحدت به معاونیت ولایت گماشته شده بود.
زمری كامگار رئیس شرکت هوایی «کام ایر» بعد از فراغت از تخنیكم مزار بحیث مامور فنی در ریاست تفحصات مزار ایفای وظیفه میكرد. با حاكمیت دولت مزدوران روسی توسط «پیكار» و «صادقی» شوهران عمههایش كه از كادرهای مهم پرچمیها بودند، به خاد معرفی گردید و نیز در جریان عسكری در بندر حیرتان و دریوری روسها با کی جی بی ارتباط برقرار نموده اموال قاچاق روسها را به مزار و حیرتان انتقال میداد. بعد از حاكمیت جنبش با استفاده از ارتباط قبلی خود وارد تجارت شده و از آن طریق به مافیا پیوست. وی فابریكه بزرگ كود و برق مزار را بوسیله اربابش به تصرف خود درآورده بود. فعلاً یكی از دلالان مهم اقتصادی تجارتی و مافیای دوستم و عطا در نوکری به روسیه میباشد.
عزیزاله كارگر، از كادرهای «گروه كار» رئیس تشكیلات جنبش و در عین زمان بحیث معاون دوستمبای نیز ایفای وظیفه میکرد.
سید كامل، از جمله پرچمیهای دوران نجیب كه در خاد كابل وظیفه داشت، مدتی رئیس امنیت مزار بود و بعدا مسئول امنیت صفحات شمال و مشاور امنیتی دوستم انتخاب گردید.

سیدنوراله و پسرخالهاش سیدیونس هر دو از خادیهای دوران نجیب میباشند كه اولی رئیس امنیت مزار و دومی رئیس دفتر دوستم بودند و از وفادارترین پاسبانان دوستم بشمار میروند. سید نوراله فعلا هم رئیس تشکیلات جنبش است.
نورالدین «همسنگر» نیز از پرچمیهای دوران نجیب است که مدتی بحیث منشی سیاسی جنبش، سخنگو و نگارنده پیامها و تفسیرهای سیاسی دوستم بود.
همچنان مجید روزی قومندان فرقه ۸ و معاون نظامی صفحات شمال، جنرال یوسف رئیس امور سیاسی و سخنگوی جنبش، همایون فوزی و جوره بیگ همه از پرچمیهای نظامی دوران نجیب هستند.
خلاصه پرچمیهای رده اول همه به بیرون از کشور گریختند و پرچمیهای درجه دوم جنبش دوستم را رهبری میکردند که بخشی ازینان بعدا به جمع «بزرگان» غربنشین شان پیوسته و متباقی مانند فیضاله ذکی، سیدنوراله، شاکر کارگر و عزیزاله کارگر تا هنوز در رکاب جنبش سگدوی میکنند.
بیجا نبود که زمانی ببرك قبل از كوچیدنش به سمت مسكو، با اشاره به رشید دوستم گفته بود: «چه باك، شاگردی را پروردهام كه راه را ادامه میدهد».
فعلا جنبش از نظر تشکیلاتی و سیاسی دچار سردرگمی است. او تلاش دارد که پسرش باتور را که تربیه شده ترکیه است مطرح سازد. به همین منظور «بنیاد دوستم» را ساخت و باتور را در راس آن نصب نمود.
از توضیحات مختصر بالا بر میآید که چپاول، کشتار، ظلم، قدرتپرستی، مزدورمنشی و بیناموسی دوستم و دارو دستهاش به حدی دردناک و طویل است که بدون مبالغه داستانهای بیرحمی او باید در چندین جلد تحریر گردد.
حال مختصرا فهرستی از جنایات مستند او را مرور میکنیم که بخش عمده آن قبلا در صفحات «پیام زن» انتشار یافته اند:
غارت
● بعلاوه وحشتناکترین قساوتها که در سگجنگی میان جمعیت و جنبش در زمستان سال۱۳۷۲ در مزار، اموال و دارایی اهالی نیز مورد تاراج آنان قرار گرفت.

محمد شریف یک تن از شاهدان عینی آن روزها در مورد این چور و چپاولها -که در سگ جنگیهای افغانستان بسیار معمول بوده و اکثر تنظیمها بعد از تسخیر مناطق گروه متخاصم به آن دست زدهاند- میگوید: «جنگ توسط رسول پهلوان معاون اول نظامی دوستم از مرکز آغاز و بالاخره به مزارشریف رسید. زد و خورد تقریبا سه روز دوام کرد و حزب وحدت با آنان همکار شد. مناطقی چون کوچه مارمل، کوچه دروازه شادیان و کوچه چغدک از طرف قوماندانان اطراف درگیر در جنگ چور و چپاول و حتی اشیای مانند چاینک نکل، قالین، گلیم وغیره بصورت تقریبا کامل از خانههای مردم به یغما برده شد.»
میرزا محمد کارمند یک شرکت تجارتی و شاهد عینی دیگری چشمدید خود را چنین بیان میدارد:«اموال ما را جنبش چور کرد، یعقوب کچوک قوماندان جنبش ۱۲۰ تن روغن و ۱۵٠۰ کارتن چای سیاه را چور کرد.» آقای میرزا ادعا میکند که در این جنگ رهبران درگیر به سربازان شان امر کرده بودند که «سر مردم از ما و مال شان از شما.»
فردی در مزارشریف که نخواست نامش افشا شود گفت:«من شاهدعینی جنگ جمعیت و جنبش بودم. نیروهایی که بعد از جنگ از کوچه مارمول برمیگشتند اموال مردم و حتی کمارزش ترین چیزهایی چون قفس کبک را هم میبردند.»
● بتاریخ ١۰ حمل سال ١۳۷۴ یكی از قوماندانان دوستم با همكاری حزب وحدت، آمر اعاشه فرقه ١۸ را به بهانه این كه قوماندان فرقه او را خواسته است، از خانهاش كشیده با خود میبرند. متعاقباً در یك كاست آوازش را ثبت نموده به فامیلش میدهند و طالب دو هزار لك افغانی میشوند. خانم آمر مذكور تمام زیورات و خانه خویش را بفروش رسانیده پول مطالبه شده را به دزدان و «برادران جهادی» هم مسلك شوهرش تسلیم مینماید.
● شب ۱۰ قوس ۱۳۸۱ گروپی از دزدان مسلح به سركردگی علی كه عضو خاد خلق و پرچم بود و بعدا جنبشی شد در قسمت چهار سركه كود و برق به منزل رییس یارجان میروند. دزدان گمان برند كه در خانه كسی نیست و همه به عروسی رفتهاند، بیخبر از این كه پیر مردی با پسر ۱۶ ساله در خانه بودند. ساعت یازده شب به مجرد داخل شدن در قلعه دو دزد با فیر پسر كشته شدند. چون فیرها زیاد شد افراد مسلح چهار سركه نیز به طرف محل حادثه حركت كردند. دزدان با دادن دو كشته به قطعه عسكری قلعهجنگی فرار كردند. كشته شدگان یکی كنشكا پسر عسكر خان صاحبمنصب برحال هوایی دهدادی و دومی محمد نادر بود. وقتی قوماندان امنیه شهر مزار از محل حادثه دیدن میكند به همتای خود در ولسوالی دهدادی میگوید: «دزدان از منطقه شماست.» قوماندان امنیه دهدادی در جواب میگوید: «بلی دزدان مربوط جنبش ملی و اسلامی افغانستان شماست.»
● شبی در منزل یكی از ساكنان مزار چند دزد داخل گردیده دستهای صاحب خانه را بسته، تلویزیون، تیپ، قالین و سایر اشیای خانه را با خود میبرند. فردای آن روز صاحب خانه نزد رسول پهلوان كه امنیت محل را به عهده داشت عارض گردید. رسول پهلوان از عارض پرسید که چه چیزها برده شده است و صاحب خانه مال و اشیای دزدی شده را نام برد. رسول پهلوان در جواب گفت: «آنان سربازان من نیستند، زیرا من برای سربازان خود دستور دادهام كه اگر میخواهید در منزل كسی به دزدی بروید سعی كنید كه حتی جاروب خانه را هم نگذارید. به این سبب ما را مردم گلیمجمع لقب دادهاند. چون مال اندكی را بردهاند دزدان از جمله افراد من نیستند. برو كاكا سربازان من را متهم به دزدی مال خود نكن.» دوستم، احمد شاه مسعود، جنرال ظاهر در منزل ایشان کمال. ● بعلاوه وحشتناکترین قساوتها که در سگجنگی میان جمعیت و جنبش در زمستان سال۱۳۷۲ در مزار، اموال و دارایی اهالی نیز مورد تاراج آنان قرار گرفت.

● بتاریخ ۲۱ قوس سال ۱۳۸۶ قوماندانان نیرومند جنبش دوستم بنام کمال و حاجی پاینده محمد (فعلا وکیل پارلمان) پنجصد جریب زمین زراعتی مردم اسحاقزایی ولسوالی سیدآباد ولایت سرپل را غصب نموده و مالکان اصلی آن را که قریب پنجاه فامیل میشوند به کوچ اجباری مجبور کردند. نوراله باشنده ولسوالی سیدآباد سرپل که به قول خودش بنابر ظلم قوماندان کمال از خانه و کاشانهاش بیجا گردیده و به شهر مزارشریف مسکن گزین شده است میگوید: «در۲۱ قوس سال ۱۳۸۶ اختر محمد برادر و محمد هاشم پسر کاکایم توسط کمال قوماندان در یک کمین مورد هدف کلاشینکوف قرار گرفته زخمی شده و جهت تداوی به پاکستان رفتند. ما با تمام خانواده به زور از سرپل رانده شده و زمینهای ما هم غصب شده است.»
افرادی را که حاجی پاینده از قوم اسحاقزایی به قتل رسانده عبارت اند از نادرخان، اماناله خان، عطا محمد خان، میرزا محمد خان، باز محمد خان، نعیم خان، انس خان و جمال خان که با بیچارگی تمام کشته شدند و جنازههای شان روزها دفن نشده ماند تا سگها آنها را خوردند و بعد استخوانها با اجازه حاجی پاینده دفن گردیدند.
از جمله این افراد عطا محمد خان که از افسران سابقهدار اردوی سردار محمد داوود خان بود، توسط قوماندان پاینده پس از قتل به عقب موتر با ریسمان بسته شد و در جادههای ولسوالی سیدآباد ولایت سرپل جهت عبرت دیگران گردانده شد.
● تركیه، ازبكستان و قزاقستان به جنبش دوستم كمك سیاسی، تسلیحاتی و پولی مینمودند. بطور مثال ۵۰۰ نفر شاگرد در سال ۱٣٧۴ از شهرهای مزار، شبرغان، میمنه و نواحی آن به تركیه جهت آموزش نظامی و سیاسی فرستاده شدند. در ثور همان سال چهار فروند طیاره جنگی و دهها چهلمیله و سایر اسلحه را اسلام كریموف در اختیار دوستم قرار داد. همچنان جمهوری قزاقستان مبالغ هنگفت پول به مقدار ۴۴ بلیارد افغانی را چاپ و در خزانه دوستم سرازیر کرد. از این مبلغ سهم حزب وحدت صرف یک سوم و بقیه آن مربوط دوستم بود. این اسکناسهای بیارزش بنام پول جنبشی معروف گشت که در ساحات دیگر مملکت چلش نداشت.
● دوستم خانهای در شیرپور کابل بنام پسر ارشدش باتور و نیز چندین خانه در شهر نو کابل دارد. غارت و رهزنی منبع اصلی عایداتی دوستم و «گلیمجمع»ها میباشد.
تجاوز ● در سگجنگی میان جمعیت و جنبش در۱۳۷۲حدود ۵۰ زن مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند، به شمول عضو خانواده قاری نعمان برادر عثمان سالکزاده والی ولایت بلخ.
● شریفه دختر موسی خان پیلوت متقاعد، در ۲۹ میزان سال ۱۳۷۱ با دیدن جسد در خون آغشته پدر دانست که یگانه مدافع خود را از دست داده و بزودی قوماندان درنده شراف بیگ، با وجود داشتن سه زن او را هم به عقد خود در خواهد آورد.

گل اندام معلم ادبیات در لیسه نسوان شهر میمنه که همسایه شریفه و شاهد عینی قتل موسی خان بود، خاطره تلخ این حادثه را چنین حکایت کرد: «شریفه با چشمان مملو از اشک و موهای دراز و پریشان بالای جسد پدر زار و حیران گریه میکرد و به افرادی که در اطراف جنازه حلقه زده بودند با نگاههای مظلومانه التماس مینمود که نجاتش دهند و اما دریغ که سرها در گریبان بود و هیچکسی توانمندی نجات او را نداشت. زیرا پدر شصت ساله او یک روز قبل بنابر مخالفت با این ازدواج اجباری به قتل رسیده بود. قبل از موسی خان افراد دیگری چون داکتر حسن، داکتر نظامی فاریاب، ایل بیگی متنفذ ولسوالی خواجه سبزپوش فاریاب و... نیز به امر رسول پهلوان به همین شکل کشته شده بودند.»
شراف بیگ معاون نظامی رسول پهلوان در آن زمان بود و این هر دو از جمله معاونان دوستم بودند. شریفه که قربانی این جنایت است، میگوید: «من با دیدن شراف بیگ بر اثر شوک روانی بیهوش گردیدم چون در زندگی هیچگاه فردی با چنان ظاهر هیبتناک ندیده بودم.»
● به تاریخ ۹ قوس ۱۳۷۵ سیدزینالدین قوماندان فرقه ۲ سرحدی آقچه و آمر امنیت ولایت بلخ به مكتب نسوان آقچه جهت بازدید از جریان امتحانات میرود. او یكی از معلمان مكتب مذكور را زیر نظر كرده و روز بعد با پول، موتر پجیرو و تفنگ به خواستگاری وی میشتابد. پدر معلمه جداً مخالفت مینماید ولی با تهدید پهلوان جانی، مجبور میشود كه دخترش را راهی حرامسرای وی نموده و سرنوشت دخترش را با سرنوشت دهها دختر و زن جوانی كه اسیر جنایتكاران خاین دوستمی اند، یكی سازد.
● در سال ۱۳٧۴ در شهر مزار زنی بنام آمنه توسط زرگی یكی از سگان شكاری دوستم اختطاف میشود كه بعد از چند شبانه روز در اثر تجاوز پیهم زرگی و همدستانش جان میدهد. جنایتكاران جسد زن را داخل بوجی نموده در چاه منطقه ایشاننشین مزار میاندازند. بعد از مدتی جسد توسط اهالی كشف و به «قوای امنیتی» محل اطلاع داده میشود. جریان كشیدن جسد از داخل چاه مستقیماً توسط تلویزیون بلخ پخش گردید.
● زرگی كثیف در جریان یك سرقت فامیل پنج نفری را در چهارراهی حاجی ایوب شهر مزار از دم تیغ كشیده و اموال شان را تاراج نمود. چندی بعد وقتی خدایداد آمر مالی صفحات شمال بنابر خصومت دیرینه در مسیر راه شبرغان توسط زرگی به قتل میرسد، وی دستگیر و در محبس شبرغان زندانی میشود. اما لعل پهلوان كه نبیلا، عارفه و شفیقه خواهران زرگی را همیشه در خدمت داشت، به تاریخ ۵ قوس ۱۳۷۵ هر سه را جهت شفاعت برادر نزد دوستمبای میفرستد و بعد از كسب رضایت «رهبر»، زرگی از زندان آزاد و با برپایی خیرات عمومی، مجدداً مسلح و به استخدام در میآید.
● عبدالهادی مردی ۳۵ ساله که در شهر جلالآباد گدایی میكند. وی در سنگ جنگیهای كابل در اثر حمله راكتی جهادیان پاهایش را از دست داده است.
فامیلش هشت نفر میباشند و با گدایی نان بخور و نمیر آنان را پیدا میكند. در سال ۱۳۷۳دختر جوانش را دوستمیها در مزار ربودند كه تا كنون از وی اطلاعی ندارد.

● بتاریخ ۱۴ عقرب ۱۳۸۱ عنایتاله فرزند رجب علی خسربره رجببای قوماندان (از سرشناسترین قوماندانان مجید روزی) از داوود قصاب خواست تا دخترش را به وی بدهد. داوود جواب رد داده میگوید: «تـو زن و اولاد داری و از طرف دیـگر از لحاظ سن و سـال هم تفـاوت زیاد است.» اما عنایتاله قناعت نمیكند.
داوود قصاب با پسرش عبدالفتاح نزد رجببای میرود و موضوع را به او میگویند. رجببای هم به آنان آمرانه دستور میدهد: «فیصله از من است. دختر خود را باید به قوماندان من بدهی در غیر آن نمیتوانی در این قریه زنده بمانی.» بالاخره پدر و برادر دختر را كه تسلیم نمیشوند زیر لت و كوب شدید میگیرند تا اندازهای كه هر دو بیهوش شده و بدون رضایت آنان به نام رسم و رواج فیر تفنگ صورت میگیرد و توسط ملای محل نكاح دختر با عنایتاله بسته میشود.
● در ماه عقرب ١۳۷۴ یكی از داییهای خویشاوند دوستم با قوماندان و چند نفر مسلح جلو زن جوانی معلم در مكتب خدیجه جوزجان را گرفته از او میخواهند تا سوار جیپ شود و خواست قوماندان بیناموس را برآورده سازد اما زن بروی آنان تف انداخته و دشنام میدهد. قوماندان وحشی فوراً با تفنگچهاش معلمه را بقتل میرساند. شب هنگام نیز به خانه وی هجوم برده اعضای فامیلش را با خود میبرد تا راز جهادیاش افشأ نشود. تا كنون از زنده و مرده فامیل سیاهبخت اطلاعی نیست.
● به تاریخ ۳ عقرب ١۳۷۴ پسر شانزده سالهای توسط افراد شورای همآهنگی دوستم ربوده میشود. ربایندگان از پدرش كه مالك هوتل البرز شهر مزار است مبلغ ۳۰ لك افغانی جهت رهایی وی خواستار میشوند. اما پسر موفق به فرار شده و به كمك تكسیرانی به خانه برمیگردد و دریور مبلغ دو لك افغانی انعام میگیرد. پسرك در مدت زندانی بودنش نزد جهادیهای شرفباخته مورد تجاوز جنسی و لت و كوب فراوان قرار گرفته بود.
● بتاریخ ۲۴سنبله سال۱۳۸۲ قوماندان محیالدین بادیگارد دوستم دختر هشت سالهای را از پرورشگاه اختطاف و در جنگلباغ شبرغان مورد تجاوز قرار میدهد. طفلک معصوم بعد از حادثه حواس خود را کاملا میبازد.
● پسر۱۷ ساله حاجی پاینده بنام نجیب بتاریخ ۲۹ دلو سال۱۳۸۶ با دو دوست دیگر خود بر یک دختر ۱۲ساله که متعلم صنف ششم مکتب بود به صورت دستجمعی تجاوز نمودند. دولت فاسد کرزی جریان ماجرا را نظاره داشت ولی هیچ اقدامی شایسته نکرد تا این که نجیب کثیف بعد از مدتی بیخیال به خارج رفت. هر چندی که این حادثه دردناک وسیعا توسط رسانهها هم به نشر رسیده بود.
● دوستم جهت عیاشی و خوشگذرانی خویش قصری را در بندر اندخوی شهر شبرغان در ساحه دهها جریب زمین با داشتن حوض آببازی و چمن به مصرف ملیونها افغانی اعمار نموده است. عیاشی یكی از امراض علاجناپذیر «رهبر» جنبش ملی و اسلامی میباشد. او به وسیله دلالان خود به نامهای نظام و بچه جمال هزاره، برای خوشگذرانی و هرزگی زنان را از شبرغان و مزار به قصر میآورد. همچنان روسپیهای ترکی و ازبکی شب و روز در حال رفت و آمد در قصر افسانوی دوستم میباشند.
قتل
● روز اول عيد قربان (۹ ثور ۱۳۷۵) جنگی شديدی بين تفنگداران عمر و بدل (قوماندانان دوستم) و مجيد پادشاه خان (قوماندان حزب اسلامی گلبدين) در ولسوالی خلم تاشقرغان در گرفت كه در اثر آن دكانهای شهر به آتش كشيده شد و اموال آنها توسط رهزنان جهادی و خادی غارت گرديد. در اين جنگ ۲۵ نفر به قتل رسيدند و تعداد زيادی نيز زخمی شدند.

● در جوزای ١۳۷۴ دگر جنرال میرهاشم قوماندان كندك محاربوی به همدستی تورن جنرال صادق قوماندان عمومی شبرغان یك عراده موتر عسكری را به دو نفر به مبلغ ۷۵۰ لك افغانی بفروش میرسانند. بعداً افراد خود آنان موتر را متوقف كرده خواهان اسناد آن میشوند. چون سندی وجود نداشت هر دو را به جرم دزدی به دشت سلطان كوت برده یکی را بعد از گرفتن پول رها و دومی را که پولی نداشت به قتل میرسانند.
● در منطقه هرخ ولسوالی شولگره ولایت بلخ مردمی كه از ظلم و ستم، جریمههای نقدی، تجاوز و كشتار یكی از قوماندانان گروپ اكهیاسین دوستمی بنام امامالدین به ستوه آمده بودند تصمیم گرفتند تا آن جنایتكار را به جزای اعمالش برسانند. بتاریخ ٢٢ سنبله ١۳۷۴ چند تن از اهالی به اتفاق لطیف یكی از بادیگاردهای امامالدین، او را در مسیر بازار هرخ به رگبار ماشیندار بسته و بقتل رساندند. ولی بعد از این حادثه، دوستمیها بالای لطیف، فامیل و اقاربش یورش برده ٢۰ نفر را كه اكثر شان زنان و حتی اطفال گهوارهای بودند، به قتل میرسانند.
● پدر صمد (قاتل رسول پهلوان) از مرگ رسول پهلوان اطلاع پیدا نموده نزد زمان پهلوان (برادر رسول پهلوان) میرود تا از صمد احوال بگیرد. زمان پیر مرد را به خانهی خود برده شاجوری به دهنش ضربه نموده او را از بین میبرد. بعد زمان پهلوان با یك تعداد از افرادش سراغ باقی اعضای فامیل صمد (مادر، برادر، ماما، كاكا و دوستان او) رفته همه راگلولهباران میكند. همزمان با این قضیه پانزده تن از قوماندانان و افراد مسلح از كوهستان ولسوالی لولاش میمنه كه از نزدیكان صمد بودند، نزد گُلی پهلوان (فعلا وکیل پارلمان) به فاتحه میآیند كه در نتیجه همه از دم تیغ كشیده میشوند.
علاوه بر این، زمانی كه جسد رسول را از مزار به میمنه میبردند، در میدان هوایی آنجا زمان پهلوان، تمام محافظان برادرش را دستگیر و به جرم اطلاع داشتن از قتل رسول، اعدام میكند. مردم میگویند او (زمان) این كشتارها را با اشاره و حمایت دوستم انجام میدهد تا دست داشتن خود دوستم در قتل رسول علنی نشود.
● بتاريخ ۲۲ حمل ۱۳۷۵ روز ميله گل سرخ از چمن روضه هفت زن و دختر ربوده شده و بعد از تجاوز به قتل رسيدند كه از آن جمله ۶ جسد در دشت شاديان مزار يافت شد.
● بعد از شكست ماه عقرب سال ۱۳۷۳ دوستم كه طی آن دهها نفر بدست باند ربانی اسیر و صدها نفر خلع سلاح شدند، افراد دوستم بتاریخ ٢٢ عقرب سال ۱۳۷۴چشمان رحمتاله جمعیتی (از ولسوالی چمتال) را كشیدند تا خشم و قهر شان را تبارز داده باشند.
● در اوایل قوس١۳۷۴ و اوج ددمنشیّهای جنبشیان، دوستم بدلیل ترس از خشم مردم و جهت تداوم قدرت خطاب به پهلوانان و قوماندانان خود گفت: «كارد ستم و جنایت را یكباره به استخوان مردم نرسانید. شما در زندگی خود روی موترهای تیز رفتار را ندیده بودید و از خیرات جنبش ملی و اسلامی هر كدام صاحب موترهای شخصی، آپارتمانها و پول شدید.»
نمونهای از سگجنگی تنظیم
دوستم بعد از تصفیه فاریاب از وجود نیروهای ملك و تحكیم خط بادغیس به فكر حاكمیت بر مزار و نواحی اطراف آن شد و پنجاه فیصد مواضع و پوستههای قبلی خود را به جز از ساحه كود و برق و شهرك حیرتان از حریفان جهادی بدست آورد ولی جناح محقق وحدتی و ملیشههای ملك در كمین نشستند. بیاعتمادی روزافزون باعث تشدید تضاد شد تا این كه بخشی از نیروهای حزب وحدت مستقر در حیرتان جهت تجلیل سالگرد پدر جنایتكاران علیمزاری به مزار آمدند و دوستم با استفاده از این فرصت ستونی از نیروهای مسلح خود را زیر نام اعزام به جبهه کندز از راه حیرتان حركت داد كه با رسیدن به شهرك حیرتان این كاروان با نیروهای ذخیره حیرتان یكجا در ۲۰ حوت ۷۶ با «برادران» جنایتكار وحدتی درگیر شده و در ۲۴ ساعت تمام پوستههای وحدت تصفیه و نصیر دیوانه قوماندان جانی حزب وحدت با تقریباً یكصد نفر كشته و اجساد آنان به دریای آمو انداخته شد.

در این جریان، چهار نفر از یك فامیل توسط اصابت راكتی جان سپردند و حدود ۶۰ نفر از طرفین و اهالی شهرك حیرتان زخمی گردیدند. دوستمیها تمام اموال ادارات و مؤسسات این منطقه را كاملاً چور نمودند. حتی سه نفر از غنیمتگیران مسلح در دفتر قوماندانی آن شهرك به خاطر تصاحب یك چوكی گیت به گیت شدند.
روز بعد تفنگداران حزب وحدت در شهر مزار زد و خورد شدیدی را علیه مواضع ملیشهها آغاز نمودند. ملیشهها قوای سرحدی، شركت تیلكشی، ریاست نفت و گاز، ریاست امنیت دولتی، خانه دوستم، منزل حیدر جوزجانی و آپارتمان دوستم را به نیروهای حركت اسلامی، حزب اسلامی و حزب وحدت اكبری تسلیم نمودند، چون قبل از تعرض، دوستم با گلو، سید علی جاوید سرپرست حركت و كاظمی مسئول سیاسی وحدت اكبری در مورد گوشمالی محقق وحدتی به تفاهم رسیده بودند. در این زد و خوردها تقریباً ۶۰ نفر از ملیشهها كشته و متباقی فرار كرده و یا اسیر شدند و نیز حدود ده نفر از مردم بیدفاع به هلاكت رسیده و حداقل ۳۰ نفر زخمی گردیده و خسارات زیادی به مناطق مسكونی وارد آمد.
نیروهای طرفین در خارج از شهر در دوراهی حیرتان صفآرایی نموده بودند كه با پرواز طیاره بمبافگن دوستم، محقق هیئت صلح را به سركردگی سیدعلی جاوید، كاظمی، خلیلی، ربانی و سایر لاشخواران جبهه متحدشان نزد قوماندان عمومی صفحات شمال فرستاد تا آتشبس برقرار شود و سر انجام موقتاً آتش سگجنگی خاموش شد. ولی مردم با پیدا شدن سر و كله مكروب مشهور جهادی گلبدین روزهای خونینتری را پیشبین بودند. در جریان این سگجنگیها صدها منزل، دكان، شركت و مؤسسه داخلی و خارجی به شمول دفتر صلیب سرخ، شفاخانه دو صد بستر، ریاست نفت و گاز شمال، منزل و آپارتمان دوستم، خانه حیدرجوزجانی، منزل شاروال عمری، منزل كامگار و... به غنیمت در آمد. جالب اینست كه رئیس نفت و گاز به زبان خود اقرار داشت كه در ختم جنگ حدود پنجاه نفر مسلح از حركت و وحدت اكبری داخل تفحصات گردیده تعدادی موتر برمهكاری را میبردند و تعدادی دیگر میز و چوكی را. رئیس مذكور با غرور ادامه میدهد كه ناچار شد به محقق و سیدعلی جاوید معاون صاحب صدارت عظمی دولت اسلامی و ربانی تلفن كند كه تمام هستی تفحصات توسط افراد مسلح تان به تاراج رفت. آنان مسئولانی را بنام نوری و رفیعی فرستادند تا جلو سارقان را بگیرند. غنیمتگیران سپاه دولت اسلامی در اولین برخورد به مسئولان شان در حضور رئیس صاحب گفتند به جاوید بگویید كه بعد از مدتها برای ما یك وند رسیده و این حق ماست. بعداً رئیس صاحب به گارنیزیون اطلاع میدهد. ولی دزدان و اوباشان دزدبگیر گارنیزیون به سركردگی علم سیاه زمانی میرسند كه وندگیران حق شان را برده بودند. آنگاه افراد گارنیزیون مسئولیت امنیتی تفحصات را میگیرند. رئیس بیچاره و نام نهاد باز هم درد دل میكند: «شبها با استفاده از تاریكی افراد امنیتی گارنیزیون داخل تحویل خانههای ریاست مثل سگ شكاری بو میكشند تا اگر از دزدان دست اول چیزی باقی مانده باشد.»
هنوز وضع نورمال نشده بود كه قوای توپخانه دوستم به سركردگی شیرعرب یكی از قوماندانان خونخوار آن ساحه رهایشی كود و برق را محاصره نموده و پوستههای امنیتی حزب وحدت را زیر آتش گرفت. در جریان درگیری ۳ نفر از حزب وحدت كشته، یك نفر زخمی و ۸ نفر مسلح آنان فرار نمودند و قوماندان وحدتی بنام مبین نیز از بین رفت. دامنه جنگ به شیخآباد دهدادی و قلعه جنگی كشیده شد. در شیخآباد بعد از دو ساعت مقاومت ۳۰ نفر اسیر و ۴ كشته بجا مانده و طیارههای دوستم فرقه ۳۰ وحدت واقع قلعه تختهپل را بمباران كردند.
فردای آن روز لعلمحمد پهلوان معاون دوستم از منطقه شیخآباد دیدن میكند و بعضی از اموال قلعه جنگی را كه در ماه سنبله ۷۶ با آمدن طالبان توسط افراد حزب وحدت ربوده شده بودند دوباره مصادره میكنند. همچنان از خانه سیدكاتب آمر مالی حزب وحدت ۲۷ پایه یخچال بیرون آوردند. لعل پهلوان فرمان تاراج تمام اموال منازل آن محل را صادر میكند. بعد افراد مسلح شیرعرب كلیه ساكنان آن منطقه را بیرون كشیده و اموال آنان و نیز دروازه، كلكین و سرطاقهای منازل را تاراج میكنند. جنگ موقتاً خاموش میشود ولی شهر و نیروهای حزب وحدت در محاصره كامل نیروهای دوستم قرار میگیرند.
در جریان جنگ مواد غذایی، البسه، مهمات و سلاح ثقیله و خفیفه مستقیماً از ازبكستان به شهر حیرتان برای دوستم میرسید. همچنان طیارههای ایران از طریق میدان هوایی مزار همه روزه به سگان وحدتی خود مهمات میرساند. خلاصه دو طرف جهت تحكیم مواضع خود برای جنگ خانمانسوز دیگری در تلاش بودند.