درباره‌ تبهكاران‌ جهادی‌ و برادران‌ القاعده‌ و طالبی‌ شان‌ و... به‌ استناد رسانه‌ها

بوی‌ گند ارتجاع‌ پاكستانی‌

بعضی‌ از سیاستمداران‌ پاكستان‌ در آن‌ سطحی‌ از ارتجاع‌ و ریا سقوط‌ می‌كنند كه‌ گویی‌ شیر بنیادگرایان‌ وطنی‌ خود ما را خورده‌ باشند. به‌ نقل‌ قول‌ زیر از نوابزاده‌ نصراله‌خان‌ رئیس‌ اتحاد برای‌ احیای‌ دموكراسی‌ (ARD)  توجه‌ كنید كه‌ لحن‌ نفرت‌انگیزش‌ در دفاع‌ از طالبان‌ درنده‌خو و عدم‌ اشاره‌اش‌ به‌ جنایت‌ پیشگی‌ «ائتلاف‌ شمال‌» فرقی‌ با حرف‌های‌ مولانافضل‌الرحمن‌ و یا قاضی‌حسین‌ وغیره‌ سر بنیادگرایان‌ پاكستانی‌ ندارد:

«نوابزاده‌ نصراله‌خان‌ گفت‌ كه‌ پاكستان‌ به‌ علت‌ كمك‌ به‌ امریكا جهت‌ سقوط‌ حكومت‌ طالبان‌، دولتی‌ دوست‌ را در مرز غربیش‌ از دست‌ داد. «ائتلاف‌ شمال‌» واضحاً گروهی‌ طرفدار هندوستان‌ است‌ و به‌ مثابه‌ گدی‌های‌ كوكی‌ دولت‌ هند عمل‌ خواهد كرد. طالبان‌ بدون‌ داشتن‌ اردویی‌ منظم‌ یا پلیس‌ موفق‌ شدند در كشوری‌ صلح‌ و آرامش‌ را برگردانند كه‌ فاقد زیر ساخت‌ است‌. ائتلاف‌ به‌ رهبری‌ امریكا كسانی‌ را بر افغانستان‌ تحمیل‌ كرده‌ است‌ كه‌ محبوبیتی‌ در افغانستان‌ نداشته‌ و دارای‌ گذشته‌ای‌ بد می‌باشند.»

(«نیوز»، ۱۴ دسامبر ۲۰۰۱)

ارونداتی‌رای‌ و اسامه‌ی‌ امریكا

ارونداتی‌رای‌ كه‌ از ستایشگران‌ «راوا»ست‌ و بر كتاب‌ «مینا، زن‌ قهرمان‌ افغانستان‌» نیز تبصره‌ای‌ نوشته‌ است‌ در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «تروریزم‌، علامت‌ است‌ نه‌ مرض‌» از جمله‌ می‌نویسد:

«"سی‌آی‌ای‌" سال‌ها از طریق‌ "آی‌اس‌آی‌" حدود صدهزار مجاهد افراطی‌ را از ۴۰ كشور اسلامی‌ به‌ مثابه‌ سربازان‌ جنگی‌ كه‌ به‌ وسیله‌ مزدورانش‌ پیش‌ می‌برد، گرد آورد. صفوف‌ مجاهدین‌ نمی‌دانستند كه‌ آنان‌ جهاد شان‌ را به‌ خاطر و در واقع‌ به‌ سود «كاكا سام‌» انجام‌ می‌دهند. (طرفه‌ اینكه‌ امریكا هم‌ نمی‌دانست‌ كه‌ جنگی‌ را در آینده‌ علیه‌ خود تمویل‌ می‌كند.)

در ۱۹۸۹ بعد از ۱۰ سال‌ جنگ‌ بی‌وقفه‌، روس‌ها خونین‌ و مالین‌ بیرون‌ رفته‌ و تمدنی‌ با خاك‌ یكسان‌ شده‌ را از خود بجا گذاشتند. جنگ‌ داخلی‌ در افغانستان‌ شعله‌ور شد. جهاد در چیچنیا، كوسوو و كشمیر سرایت‌ كرد. "سی‌آی‌ای‌" به‌ سرازیر كردن‌ پول‌ و اسلحه‌ ادامه‌ داد. مجاهدین‌ به‌ زارعان‌ فرمان‌ دادند تا منحیث‌ "مالیه‌ انقلابی‌" خشخاش‌ كشت‌ كنند. "آی‌اس‌آی‌" صدها لابراتوار هروئین‌ را در سرتاسر افغانستان‌ برپا داشت‌. در عرض‌ دو سال‌ پس‌ از آمدن‌ "سی‌آی‌ای‌"، ناحیه‌ مرزی‌ بین‌ افغانستان‌ و پاكستان‌ به‌ بزرگترین‌ تولید كننده‌ هروئین‌ در جهان‌ و بزرگترین‌ منبع‌ واحد هروئین‌ در سرك‌های‌ امریكا بدل‌ شد. گفته‌ می‌شود كه‌ ۱۰۰ تا ۲۰۰ بلیون‌ دالر سود ناشی‌ از آن‌ مجدداً برای‌ آموزش‌ و تسلیح‌ مجاهدین‌ به‌ كار گرفته‌ می‌شد.

قبل‌ از ورود "سی‌آی‌ای‌"، تنها یك‌ بازار كوچك‌ روستایی‌ خشخاش‌ در پاكستان‌ وجود داشت‌. بین‌ سال‌های‌ ۱۹۷۹ و ۱۹۸۵ شمار معتادان‌ به‌ هروئین‌ از صفر به‌ یك‌ونیم‌ملیون‌ نفر افزایش‌ یافت‌.

مسخره‌ است‌ اگر دولت‌ امریكا تصور كند كه‌ با اعمال‌ خشونت‌ و ستم‌ هر چه‌ بیشتر تروریزم‌ را ریشه‌كن‌ خواهد كرد. تروریزم‌ علامت‌ مرض‌ است‌ نه‌ خود مرض‌. تروریزم‌ كشور ندارد و به‌ همان‌ اندازه‌ فراملیتی‌ و شركتی‌ جهانی‌ است‌ كه‌ كوك‌، پیپسی‌ یا نایك‌  (NIKE)  است‌. تروریست‌ها با احساس‌ اولین‌ نشانه‌ خطر می‌توانند خود را جمع‌ كرده‌ و "كارخانه‌"های‌ شان‌ را جهت‌ معامله‌ای‌ بهتر از كشوری‌ به‌ كشوری‌ انتقال‌ دهند، درست‌ مثل‌ شركت‌های‌ فراملیتی‌.

تروریزم‌ به‌ عنوان‌ یك‌ پدیده‌ هرگز از بین‌ نخواهد رفت‌. لاكن‌ اگر قرار باشد مهار شود، نخستین‌ گام‌ را باید امریكا بردارد و اقلاً باید بداند كه‌ در كره‌ زمین‌ ملل‌ دیگر، انسان‌های‌ دیگر هم‌ شریك‌ اند كه‌ اگر چه‌ بر پرده‌ تلویزیون‌ نیستند، عشق‌ و اندوه‌ و قصه‌ و ترانه‌ و غم‌ها دارند و به‌ لحاظ‌ خدا حق‌ دارند.

اخیراً كسی‌ گفت‌ كه‌ اگر اسامه‌بن‌لادن‌ وجود نمی‌داشت‌؛ امریكا باید او را می‌آفرید و امریكا او را بوجود آورد. او از جهادی‌هایی‌ بود كه‌ در ۱۹۷۹ زمانی‌ كه‌ "سی‌آی‌ای‌" عملیاتش‌ را در افغانستان‌ آغاز كرده‌ بود به‌ آن‌ كشور رفت‌. بن‌لادن‌ این‌ امتیاز را دارد كه‌ توسط‌ "سی‌آی‌ای‌" آفریده‌ شد و از سوی‌ "اف‌بی‌آی‌"  (FBI) تحت‌ تعقیب‌ قرار گرفت‌.

اخطار رئیس‌ جمهور بش‌ به‌ مردم‌ دنیا مبنی‌ بر اینكه‌ "اگر با ما نیستیـد علیه‌ ما هستید" حرفی‌ ناشی‌ از غروری‌ گستاخانه‌ است‌.»

(«دان‌»، ۱۷ نوامبر ۲۰۰۱)

محاكمه‌ جنایتكاران‌ افغانی‌

در ۱۵ فبروری‌ ۲۰۰۳ روزنامه‌ها گزارشی‌ دادند به‌ نقل‌ از دیده‌بان‌ حقوق‌ بشر  (HRW)  كه‌ اكنون‌ محكمه‌ بین‌المللی‌ جنایی‌  (ICC)  می‌تواند جنگ‌سالارانی‌ را كه‌ در آینده‌ مرتكب‌ جنایت‌ شوند، مورد تعقیب‌ قانونی‌ قرار دهد.

ولی‌ برای‌ مردم‌ افغانستان‌ هیچ‌ محكمه‌ای‌ و هیچ‌ ادعاهایی‌ در زمینه‌ ارزش‌ نخواهد داشت‌ مگر اینكه‌ قبل‌ از همه‌ تبهكارانی‌ كه‌ امروز قدرت‌ را در كابل‌ و ولایات‌ در دست‌ دارند، محاكمه‌ و به‌ سزای‌ اعمال‌ شان‌ برسند.

«ائتلاف‌ شمالِ» تروریست‌زاده‌

«به‌ غایت‌ عجیب‌ است‌ كه‌ اولین‌ دستاورد جنگ‌ علیه‌ تروریزم‌ عبارت‌ بود از نصب‌ "ائتلاف‌ شمال‌" در كابل‌. "ائتلاف‌ شمال‌" همان‌هایی‌ اند كه‌ از ۲۰ سال‌ به‌ اینسو تروریزم‌ كار و شیوه‌ اصلی‌ زندگی‌ شان‌ را تشكیل‌ می‌داده‌ است‌.»

به‌ نقل‌ از «گاردین‌» در («دان‌»، ۱۷ نوامبر ۲۰۰۱)

محبت‌ قمرگل‌ نسبت‌ به‌ میهنفروشان‌، آیا استاد مهوش‌ هم‌ نسبت‌ به‌ جنایتكاران‌ محبت‌ دارد؟

مصیبت‌ ۲۳ ساله‌ بر افغانستان‌ اكثر روشنفكران‌ و مخصوصاً ۹۹ در صد هنرمندان‌ وطن‌ ما را حل‌ ساخته‌ است‌. غیر از عده‌ای‌ كه‌ طبق‌ مود روز علیه‌ میهنفروشان‌ پرچمی‌ و خلقی‌ و طالبان‌ چیزهایی‌ گفتند بقیه‌ هیچ‌ كدام‌ جرئت‌ نكردند از امارت‌ خون‌ و خیانت‌ و رذالت‌ چهار سال‌ ربانی‌، گلبدین‌، سیاف‌، مسعود، مزاری‌، محسنی‌، دوستم‌، خالص‌ و همدستان‌ خرد و كلان‌ شان‌ حرفی‌ بر زبان‌ برانند. حتی‌ خانم‌ قمرگل‌ به‌ دفاع‌ از سگان‌ روس‌ها برخاست‌ و چندین‌ آوازخوان‌ برای‌ مسعود سراییدند و خود را خوار ساختند. در باره‌ اظهارات‌ قمرگل‌ كه‌ ضمن‌ مصاحبه‌ای‌ با صبوراله‌سیاهسنگ‌ ابراز داشته‌ باید گفت‌ كه‌ بعید نیست‌ مصاحبه‌گر طبق‌ اصول‌ خادی‌ و جهادی‌ كه‌ راهنمای‌ تفكر و عملش‌ است‌، آن‌ حرف‌ها را بر دهن‌ قمرگل‌ بیچاره‌ داده‌ باشد.

اما از استاد مهوش‌ انتظار نبود كه‌ این‌ چنین‌ فاحش‌ خود را بی‌اعتنا به‌ زخم‌های‌ مردمش‌ نشان‌ دهد. او در مصاحبه‌ای‌ با (خبرگزاری‌ فرانسه‌، ۷ جنوری‌ ۲۰۰۳) گفته‌ است‌:

«من‌ یك‌ خواننده‌ هستم‌. نمی‌دانم‌ سیاست‌ چیست‌ و هرگز دست‌ به‌ سیاست‌ نزده‌ام‌. هنر برای‌ محبت‌ و مهربانی‌ است‌.»

آیا استاد مهوش‌ درك‌ نمی‌كند كه‌ «محبت‌ و مهربانی‌» در برابر مثلاً سیاف‌، گلبدین‌، گلاب‌زوی‌، ربانی‌، دوستم‌ وغیره‌ دژخیمان‌، دشمنی‌ و جفا و اهانت‌ به‌ مردم‌ است‌؟ آیا او نمی‌داند كه‌ كابل‌ را كی‌ خاكدان‌ ساخت‌؟

برادران‌ پاكستانی‌ «ائتلاف‌ شمال‌» و طالبان‌

مولانا عبدالغفور حیدری‌ و مولانا عبدالحق‌ بلوچ‌ در مورد طالبان‌ بیشرمانه‌ می‌گویند:

«مردم‌ افغانستان‌ عموماً با طالبان‌ خوش‌ بودند. اگر غیر از این‌ بود به‌ شورش‌ برمی‌خاستند. نكته‌ جالب‌ این‌ است‌ كه‌ حتی‌ غیرپشتون‌ها هم‌ از حكومت‌ طالبان‌ راضی‌ بودند. اكنون‌ «ائتلاف‌ شمال‌» به‌ ارزش‌ نزدیك‌ به‌ یك‌ بلیون‌ كلدار جواهرات‌ را از دكان‌های‌ كابل‌ دزدیده‌اند و این‌ تازه‌ آغاز كار است‌...»

و می‌افزایند: «آی‌ اس‌ آی‌» گرداننده‌ حكومت‌ افغانستان‌ بود و نه‌ طالبان‌. طالبان‌ ساده‌ اول‌ توسط‌ امریكاییان‌ به‌ منظور نیل‌ به‌ مقاصد شان‌ مورد استفاده‌ قرار گرفتند و سپس‌ توسط‌ پاكستانیان‌. وضع‌ كنونی‌ هم‌ جز پیشبرد اهداف‌ امریكا نیست‌.»

(«نیوز»، ۲ دسامبر ۲۰۰۱)

صدای‌ یك‌ نوكر چخ‌ شده‌ علیه‌ بادارش‌

گلبدین‌ در نامه‌ای‌ به‌ روزنامه‌ «وحدت‌» چاپ‌ پشاور گفت‌:

«خدا را شكر می‌كنم‌ كه‌ امریكا نامم‌ را در لیست‌ كسانی‌ آورده‌ است‌ كه‌ آنان‌ را تروریست‌ می‌نامد.» («نیوز»، ۲۴ و ۲۵ فبروری‌ ۲۰۰۳)

اما این‌ خاین‌ جنایتكار نمی‌داند كه‌ هنوز مردم‌ از یاد نبرده‌اند كه‌ او چگونه‌ بیش‌ از یك‌ سوم‌ تمام‌ كمك‌های‌ «سی‌ آی‌ ای‌» را دریافت‌ می‌داشت‌ و علی‌الرغم‌ نازهایش‌، امریكا او را جفنده‌ترین‌ سگش‌ علیه‌ روس‌ها حساب‌ می‌كرد و حالا برای‌ این‌ تروریست‌ پلید و برادرانش‌ از هر جنسی‌، بسیار دیر شده‌ است‌ كه‌ صدای‌ «مخالفت‌» با امریكا سر دهند.

مولوی‌نبی‌ زبان‌ حال‌ كلیه‌ جنایتكاران‌ «ائتلاف‌ شمال‌»

مولوی‌ محمدنبی‌محمدی‌ رئیس‌ حركت‌ انقلاب‌ اسلامی‌ افغانستان‌ از شورای‌ حاكم‌ مشرقی‌ در شرق‌ خواسته‌ است‌ تا بخاطر نقش‌ و فداكاری‌های‌ عرب‌ها در گذشته‌ برای‌ آزادی‌ كشور از شوروی‌، علیه‌ آنان‌ (عرب‌ها) در توره‌بوره‌ نجنگند. «این‌ عرب‌ها هر چیز خود را برای‌ اسلام‌ و افغانستان‌ فدا كرده‌اند و سزاوار برخوردی‌ بهتر از سوی‌ افغان‌ها می‌باشند. عرب‌ها در جنگ‌ داخلی‌ جانب‌ هیچ‌ گروهی‌ را نگرفتند زیرا معتقد بودند كه‌ جنگ‌ علیه‌ برادران‌ مسلمان‌ خلاف‌ آموزش‌ اسلام‌ است‌.»

رهبر حركت‌ گفت‌ كه‌ كشتن‌ عرب‌ها به‌ دست‌ افغان‌ها خلاف‌ غرور افغانی‌ و خیانت‌ به‌ تاریخ‌ كشور است‌. او از شورای‌ مشرقی‌ خواست‌ كه‌ از حكم‌ دینی‌ صادره‌ علمای‌ مسلمان‌ پیروی‌ كنند كه‌ جنگ‌ علیه‌ این‌ عرب‌ها را خلاف‌ اسلام‌ می‌خواند. («نیوز»، ۱۴ دسامبر ۲۰۰۱)

مولوی ‌نبی‌ با این‌ دفاع‌ بیشرمانه‌اش‌ از مزدوران‌ تروریست‌ عرب‌، خود را زبان‌ حال‌ جنایتكاران‌ «ائتلاف‌ شمال‌» ثابت‌ می‌سازد اما دروغ‌ وی‌ یكی‌ هم‌ در آنست‌ كه‌ عرب‌ها در درجه‌ اول‌ سیاف‌، گلبدین‌ و ربانی‌ را كمك‌ می‌كردند و طعمه‌ای‌ كه‌ به‌ او و سایر همدستان‌ سرجنایتكار فوق‌ پرتاب‌ می‌كردند ناچیز بود.

وجود جنایتكاران‌ در اردوی‌ ملی‌

«انستیتوت‌ گزارش‌ از جنگ‌ و صلح‌»  (IWPR)  با اشاره‌ به‌ سیمیناری‌ در باره‌ تشكیل‌ اردوی‌ جدید ملی‌ افغانستان‌ در گزارشی‌ یادآور شد كه‌ تقریباً تمام‌ رهبران‌ ملیشا (حاضر در سمینار) در ائتلاف‌ ضد طالبان‌ در سیمینار حاضر بودند. «چندین‌ تن‌ از این‌ رهبران‌ ملیشا به‌ سبب‌ قساوت‌های‌ شان‌ علیه‌ غیرنظامیان‌ و زیر پا كردن‌ قوانین‌ جنگی‌، به‌ بدنامی‌ مشهور اند.» («نیوز»، ۲۳ اپریل‌ ۲۰۰۲)

وقتی‌ چلنی‌ به‌ چلوصاف‌ می‌تازد

«هفته‌ نامه‌ كابل‌» بلندگوی‌ «جمعیت‌ اسلامی‌» در شماره‌ ۱۸ میزان‌ ۱۳۸۱ ازین‌ گلگی‌ سر داده‌ كه‌ چرا رسانه‌ها در هرات‌ در یك‌ خبر مربوط‌ به‌ اسماعیل‌ حدود چهل‌وپنج‌ لقب‌ را به‌ وی‌ اعطا كرده‌اند مثل‌ امیر سنگر و منبر، فاتح‌ سنگر و منبر، قاید پیروزمند جهاد، مجاهد نستوه‌، اسوه‌ تقوا و جهاد، مجاهد علم‌ دوست‌، حمزه‌ زمان‌، سالار بازسازی‌، مجاهد علم‌ دوست‌ و فرهنگ‌ دوست‌ و دلیر، پیر جهاد، امیر فرزانه‌ و مدبر، شهید زنده‌، علمدار جهاد كشور مان‌، برادر قهرمان‌، قافله‌سالار جهاد و سازندگی‌، امیر محبوب‌ القلوب‌، قاید بزرگوار و قهرمان‌، پدر معنوی‌ مجاهدان‌ و...

اما صاحبان‌ «هفته‌ نامه‌ كابل‌» به‌ روی‌ بیشرم‌ خود نمی‌آورند كه‌ «برادران‌» در دهها نشریه‌ در كابل‌ و دیگر ولایات‌ مسخره‌تر و استفراغ‌آورتر از این‌ احمدشاه‌ مسعود را لقب‌ باران‌ می‌كنند و فاشیستی‌تر و كثیفتر از همه‌ آنكه‌ از دیگران‌ هم‌ انتظار دارند از آنها پیروی‌ نمایند  در غیر آن‌ باید آشكارا یا پنهان‌ مورد تهدید و تعقیب‌ قرار گیرند.

همچنین‌ تبهكاران‌ جمعیتی‌ عار ندارند از اینكه‌ آدمكشی‌ حرفه‌ای‌ مثل‌ «جنرال‌» عطا را «مرد صلح‌»، «ستاره‌ معارف‌» و «قهرمان‌ جهاد و مقاومت‌» بنامند و مكتبی‌ موسوم‌ به‌ مكتب‌ الخ‌بیگ‌ را به‌ نام‌ وی‌ مسما سازند.

اینگونه‌ تبلیغات‌ وقیحانه‌ و مضحك‌ واجب‌ الوجود اسماعیل‌ در هرات‌ و سایر امیر و امیركان‌ زنده‌ و مرده‌ی‌ این‌ وطن‌ داغدیده‌ می‌باشد زیرا كه‌ این‌ جنایتكاران‌ می‌پندارند كه‌ با پف‌ كردن‌های‌ دیوانه‌وار خود می‌توانند لكه‌های‌ خون‌ و خیانت‌ را در پشت‌ و روی‌ شان‌ كتمان‌ نموده‌ و شخصیت‌های‌ حقیر و سبك‌ و ارتجاعی‌ خود را «بزرگ‌» و «متمدن‌» نشان‌ دهند.

معامله‌ میهنفروشان‌ نبی‌عظیمی‌ و آصف‌دلاور با «قهرمان‌ كثیرالابعاد»

جنرال‌دلاور و جنرال‌ نبی‌عظیمی‌ كه‌ در آن‌ وقت‌ لوی‌درستیز بود برای‌ تسلیم‌ كردن‌ كابل‌، با احمدشاه‌مسعود داخل‌ معامله‌ شده‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ مسئول‌ خرابكاری‌ در پلان‌ ملل‌ متحد شناخته‌ می‌شوند كه‌ بر اسـاس‌ آن‌ داكتـر نجیب‌الـه‌ مـوافقـت‌ كـرده‌ بـود تا از قدرت‌ كنار برود.

جنرال‌ آصف‌دلاور بنابر اینكه‌ بر اساس‌ قوما بودن‌ با مسعود كابل‌ را به‌ او تسلیم‌ داد و مانع‌ تحقق‌ پلان‌ صلح‌ ملل‌ متحد شد، مقصر دانسته‌ می‌شود. بسیاری‌ معتقدند كه‌ وضع‌ افغانستان‌ چنین‌ نمی‌شد اگر جنرال‌دلاور و جنرال‌ عظیمی‌ علیه‌ پلان‌ صلح‌ ملل‌متحد توطئه‌ نمی‌كردند و می‌گذاشتند تا ملل‌متحد نقش‌اش‌ را در انتقال‌ قدرت‌ به‌ یك‌ دولت‌ مورد قبول‌ همه‌ بازی‌ نماید. («نیوز»، ۲۷ دسامبر ۲۰۰۱)

از دورویی‌های‌ بیشرمانه‌ی‌ «صدراعظم‌» خاینان‌ ملی‌

گلبدین‌ جانی‌ زمانی‌ كه‌ از چهارآسیاب‌ به‌ جایگاه‌ سگ‌ مشهورش‌ زرداد دوانده‌ شده‌ بود در مصاحبه‌ای‌ با «فرنتیرپست‌» (۲۲ فبروری‌ ۱۹۹۵) ادعا نمود كه‌ بیش‌ از ۱۶۰۰ «كمونیست‌» مربوط‌ به‌ اردوی‌ افغانستان‌ و دوران‌ حكومت‌ كمونیست‌ها بین‌ طالبان‌ وجود دارند كه‌ امور مهم‌ استراتژیك‌ مثل‌ فعال‌ نگهداشتن‌ واحدهای‌ زرهدار و نیروی‌ هوایی‌ آنان‌ را در دست‌ دارند.

همچنین‌ اضافه‌ كرد كه‌ ملت‌ افغانستان‌ از نقش‌ اصلی‌ دست‌ خارجی‌ در ایجاد و به‌ كار انداختن‌ طالبان‌ آگاه‌ است‌.

اما این‌ خاین‌ به‌ مجرد آنكه‌ از سوی‌ «برادران‌» ایرانی‌ جواب‌ شد، دربدر به‌ دنبال‌ وحدت‌ با «برادران‌ دینی‌ طلبه‌ كرام‌» افتاد و وجود «۱۶۰۰ كمونیست‌» و «دست‌ خارجی‌» در خلق‌ طالبان‌، در سوراخ‌های‌ بینی‌اش‌ درآمد.

«قیادیان‌ جهادی‌» در سالوسی‌ و بی‌وجدانی‌ و دروغگویی‌ دست‌ یكدیگر را از پشت‌ بسته‌اند. ربانی‌ و «سردار ملی‌ كثیرالابعاد» و گروه‌ شان‌ زمانی‌ با «ملیشاهای‌ كمونیست‌» و «دوستم‌ كمونیست‌»گفتن‌، خود را پاره‌ پاره‌ می‌كردند ولی‌ در نهایت‌ با «الحاج‌ دوستم‌»، «ائتلاف‌ شمال‌» را ساختند؛ صبغت‌اله‌مجددی‌ تا جان‌ در بدن‌ داشت‌ دوستم‌ جنایتكار را «دوستم‌ كمونیست‌» می‌نامید، اما سرانجام‌ با بیشرمی‌ای‌ تاریخی‌ رتبه‌ سترجنرالی‌ را به‌ سركرده‌ گلیم‌جمع‌ها داد.

ولی‌ حالا چشم‌پارگی‌ دشمن‌ به‌ سرحدی‌ رسیده‌ كه‌ حتی‌ «كمونیست‌»هایی‌ قهار مثل‌ جنرال‌عظیمی‌ها، جنرال‌ بابه‌جان‌ها، دستگیرپنجشیری‌ها، داود پنجشیری‌ها و... نیز در «صفوف‌ مرصوص‌» «جمعیت‌ اسلامی‌» در آمده‌اند ولی‌ این‌ شرفباختگان‌ خمی‌ بر ابرو نمی‌آرند.

امپلقی‌ از سوی‌ خودی‌ها به‌ «كثیرالابعاد ملی‌» و باندش‌

قوماندان‌ محمدكریم‌عابد مشهور به‌ كریم‌ قره‌باغ‌ كه‌ با صد نفر از افرادش‌ به‌ طالبان‌ پیوست‌ گفت‌: «ما ۱۴ سال‌ علیه‌ روس‌ها جنگیدیم‌. اما دیدیم‌ كه‌ روس‌ها هنوز در مسایل‌ داخلی‌ افغانستان‌ مداخله‌ می‌كنند. روس‌ها با كمك‌ هند و ایران‌ نیروی‌ جدید و شورای‌ جدیدی‌ برای‌ احمدشاه‌مسعود ساخته‌ اند كه‌ اكثریت‌ اعضای‌ آن‌ راكمونیست‌ها تشكیل‌ می‌دهند.... من‌ هم‌ از اعضای‌ این‌ شورای‌ ۱۵۰ عضوی‌ بودم‌. آصف‌دلاور ما را وادار به‌ قبول‌ اعضای‌ كمونیست‌ می‌كرد. محب‌الرحمن‌ یك‌ قومندان‌ قره‌باغ‌ به‌ آنان‌ گفت‌ كه‌ مردم‌ افغانستان‌ از دست‌ خلقی‌ها و پرچمی‌ها عذاب‌ كشیده‌ اند پس‌ چطور اینان‌ می‌توانند بر افغان‌ها تحمیل‌ شوند. اما وی‌ به‌ شدت‌ توبیخ‌ شد طوریكه‌ سایر قومندانان‌ هم‌ نتوانستند چیزی‌ بگویند.

روس‌ها توسط‌ هلی‌كوپتر مقدار عظیمی‌ مهمات‌ به‌ احمدشاه‌مسعود رسانیده‌اند. اكنون‌ همه‌ی‌ مردم‌ می‌دانند كه‌ این‌ جنگ‌ جنگ‌ روسهاست‌. روسیه‌ به‌ احمدشاه‌مسعود هلی‌كوپترها داد و در خواجه‌بهاوالدین‌ برایش‌ میدان‌ هوایی‌ درست‌ كرده‌ است‌.

او گفت‌ یكی‌ از دلایلی‌ كه‌ دست‌ داشتن‌ ایران‌ را ثابت‌ می‌كند اینست‌ كه‌ پس‌ از پیوستن‌ او به‌ طالبان‌، ایران‌ اعضای‌ خانواده‌اش‌ را كه‌ در آن‌ كشور بودند دستگیر و همروزه‌ از طریق‌ هوا به‌ پنجشیر فرستاد. («نیوز»، ۲۸ فبروری‌ ۲۰۰۱)

«جنرال‌» خداداد هزاره‌ و افشای‌ ایران‌ و باند مسعود!

«جنرال‌ خداد هزاره‌ كه‌ خود را یگانه‌ نماینده‌ هزاره‌جات‌ می‌داند در كنفرانسی‌ مطبوعاتی‌ در سفارت‌ افغانستان‌ در اسلام‌آباد، ایران‌ را به‌ ارسال‌ اسلحه‌ به‌ «ائتلاف‌ شمال‌» متهم‌ ساخت‌. او خاطر نشان‌ ساخت‌ كه‌ «من‌ تنها جنرال‌ هزاره‌ در اردوی‌ ملی‌ افغانستان‌ هستم‌. تمام‌ مردم‌ هزاره‌ می‌خواهند در صلح‌ و آرامش‌ با طالبان‌ بسر برند.» و در اشاره‌ به‌ قتل‌ عام‌ در بامیان‌ در ۱۹۹۷ گفت‌: «در جریان‌ جنگ‌ حوادث‌ زیادی‌ اتفاق‌ می‌افتد.» او از حداقل‌ ۲۰ حمله‌ ربانی‌ به‌ مناطق‌ مركزی‌ و غربی‌ افغانستان‌ یاد كرد كه‌ موجب‌ قتل‌ هزاران‌ نفر گردید.

ما جز زندگی‌ در صلحی‌ كه‌ طالبان‌ به‌ میان‌ آورده‌اند چیزی‌ نمی‌خواهیم‌. اما متاسفانه‌ اشخاص‌ معینی‌ هستند كه‌ خود را به‌ كمپ‌ مسعود چسپانیده‌اند.» («فرنتیرپست‌»، ۲۴ نومبر ۲۰۰۰)

و كسی‌ پیدا نشد به‌ این‌ «جنرال‌» مزدور بگوید كه‌ رنگ‌ خیانت‌ پیوستن‌ به‌ طالبان‌ به‌ اندازه‌ پیوستن‌ به‌ حزب‌ وحدت‌ یا «ائتلاف‌ شمال‌» تیره‌ است‌.

نافرمانی‌ پیلوتان‌ اسرائیل‌ از اجرای‌ جنایت‌

در اواخر سپتامبر ۲۰۰۳ به‌ تعداد ۲۷ نفر از پیلوتان‌ نظامی‌ بر حال‌ و خدمتی‌ اسرائیل‌ در نامه‌ای‌ به‌ فرماندهی‌ نیروی‌ هوایی‌ اسرائیل‌ نوشتند كه‌ از شركت‌ در انجام‌ قتل‌ها از طریق‌ هوا و دیگر عملیات‌ علیه‌ مناطق‌ غیرنظامی‌ نشین‌ در كرانه‌ غربی‌ و غزه‌ امتناع‌ خواهند جست‌. رهبران‌ اسرائیل‌، پیلوتان‌ مذكور را به‌ مثابه‌ «خرابكاران‌» محكوم‌ كردند در حالیكه‌ آنان‌ از طرف‌ تعداد كثیری‌ از اسرائیلیان‌ به‌ دیده‌ قدر نگریسته‌ می‌شوند.

بی‌تسلم‌ سخنگوی‌ «مركز اطلاعاتی‌ حقوق‌ بشر اسرائیل‌ در سرزمین‌های‌ اشغالی‌» در ۲۸ سپتامبر گزارش‌ داد كه‌ نیروی‌ هوایی‌ آن‌ كشور لااقل‌ ۱۳۱ فلسطینی‌ بشمول‌ ۶۵ عابر را در عرض‌ سه‌ سال‌ گذشته‌ ترور كرده‌ است‌. و تعداد فعالان‌ فلسطینی‌ كه‌ توسط‌ نیروهای‌ زمینی‌ به‌ قتل‌ رسیده‌اند به‌ ۷۶ تن‌ می‌رسد.

نشریه‌ای‌ اردنی‌ افشاگر سیاست‌های‌ امریكا

بر همگان‌ معلوم‌ است‌ كه‌ دولت‌ اردن‌ از متحدان‌ قدیمی‌ و وفادار امریكا در خاور میانه‌ به‌ شمار می‌رود و سیاست‌هایش‌ در قبال‌ اسرائیل‌، فلسطین‌ و سایر مسایل‌ جهانی‌ هیچگاه‌ در تعارض‌ با امریكا نبوده‌ است‌. با اینهم‌ برخی‌ از مطبوعات‌ این‌ كشور با استفاده‌ از آزادی‌ نسبی‌ مطبوعات‌ نه‌ خود را زنجیر پیچ‌ خودسانسوری‌ می‌سازند و نه‌ آنچنان‌ زبان‌ سازشكارانه‌ و پر از ابهامی‌ را به‌ كار می‌گیرند تا هیچ‌ كس‌ نتواند سر و دم‌ نوشته‌های‌ شان‌ را بفهمد. «اردن‌ تایمز»، ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۲ طی‌ مقاله‌ای‌ ضمن‌ افشای‌ سیاست‌های‌ امریكا و انگلستان‌ در این‌ منطقه‌ از جهان‌ نوشت‌:

«در مخاصمات‌ بین‌ اسرائیل‌ و اعراب‌، حمایت‌ امریكا از دولت‌ یهودی‌ اسرائیل‌ موجب‌ شكست‌ اعراب‌ شد. واشنگتن‌ با اریل‌شارون‌ توطئه‌ چید تا به‌ لبنان‌ حمله‌ كند. در ۱۹۸۰ امریكا عراق‌ را تشویق‌ به‌ حمله‌ به‌ ایران‌ كرده‌ و اطلاعات‌ و اسلحه‌ (منجمله‌ مواد كارآمد اسلحه‌ كیمیاوی‌ وبیولوژیكی‌) را در دسترس‌ بغداد گذاشت‌ تا از شكست‌ آن‌ جلو گیرد. اسرائیل‌، امریكا و متحدان‌ عربش‌ از نیروهای‌ دست‌ راستی‌ مسیحی‌ پشتیبانی‌ كردند نیروهایی‌ كه‌ عامل‌ تسریع‌، تشدید و تداوم‌ جنگ‌ داخلی‌ لبنان‌ بودند و در حال‌ حاضر هم‌ با پشتیبانی‌ اسرائیل‌ و امریكا می‌كوشند هیزم‌آور آتش‌ جنگ‌های‌ فرقه‌ای‌ در آن‌ كشور باشند. با وصف‌ سیاست‌های‌ خصمانه‌ی‌ واشنگتن‌، متحدان‌ سنتی‌اش‌ به‌ او وفادار مانده‌اند.»

اگر روزنامه‌نگاران‌ دنیا متحد شوند...

لین‌ نیومن‌  Lin Neumann  روزنامه‌نگار كانادایی‌ و مشاور «كمیته‌ دفاع‌ از روزنامه‌نگاران‌» ( CPJ ) در پرس‌كلب‌ شهر تاتا (پاكستان‌) اظهار داشت‌ كه‌ رسانه‌های‌ امریكا كه‌ در خبرها و گزارش‌ها از عراق‌ و افغانستان‌ دست‌ برده‌ و بدینترتیب‌ بینندگان‌ امریكایی‌ را فریب‌ داده‌ بودند، اكنون‌ می‌دانند كه‌ واقعیت‌ در آن‌ كشورها از چه‌ قرار است‌.

او علاوه‌ كرد كه‌ دیگر آن‌ روزها گذشته‌ كه‌ دیكتاتوران‌ و مستبدان‌ بتوانند آزادی‌ بیان‌ را سركوب‌ كنند زیرا انفجار اطلاعات‌ جهان‌ را به‌ دهكده‌ای‌ بدل‌ كرده‌ است‌.

اگر روزنامه‌نگاران‌ دنیا متحد شوند هیچ‌ قدرتی‌ - به‌ شمول‌ دولت‌، فئودالیزم‌، تروریزم‌ یا هر نوع‌ مافیا - قادر نخواهد بود آنان‌ را از انجام‌ صادقانه‌ وظیفه‌ شان‌ باز دارد. («دان‌»، ۵ اكتبر ۲۰۰۳)

جنگ‌سالاران‌ خاین‌ و «نیویارك‌ تایمز»

«نیویارك‌ تایمز»، ۳ جولای‌ ۲۰۰۳ در ارتباط‌ با جنگ‌سالاران‌ و نفرت‌ مردم‌ ما از آنان‌ در مقاله‌ای‌ به‌ قلم‌ ساراچایس‌  Sara Chayes  می‌نویسد:

«اتحاد امریكا با جنگ‌سالاران‌ نیز مردم‌ عوام‌ افغانستان‌ را از اعمار مجدد كشور شان‌ ناامید می‌سازد. و بدون‌ مردم‌ جریان‌ بازسازی‌ محكوم‌ به‌ شكست‌ است‌. افغان‌هایی‌ را كه‌ دیده‌ و با آنان‌ كار كرده‌ام‌ آرزوی‌ سوزانی‌ برای‌ زندگی‌ در كشوری‌ عادی‌ را از خود بروز می‌دهند. آنان‌ علی‌الرغم‌ دشواری‌های‌ عظیم‌، مكاتب‌ را می‌گشایند، مجراهای‌ آبیاری‌ را صاف‌ می‌كنند، به‌ نهال‌شانی‌ می‌پردازند و مجراهای‌ فاضلاب‌ می‌كَنند. اما مشاهده‌ جنگ‌سالاران‌ بر قدرت‌، مردم‌ را سست‌ و مایوس‌ می‌سازد. من‌ دریافته‌ام‌ كه‌ افغان‌ها بیش‌ از پیش‌ مایل‌ اند از جنگ‌ به‌ سوی‌ اعمار افغانستان‌ رو بیاورند.

همچنین‌ افغان‌ها نسبت‌ به‌ انتخابات‌ سال‌ آینده‌ به‌ طور روز افزون‌ نگران‌ اند. محصلی‌ گفت‌ «چگونه‌ ممكن‌ است‌ بتوانیم‌ نمایندگان‌ خود را انتخاب‌ كنیم‌ در حالیكه‌ جنگ‌سالاران‌ كشور را در كنترول‌ دارند؟»

زدوبند ربانی‌ و سیاف‌ با اسامه‌

روهان‌گونرانتا  Rohan Gunaranta  متخصص‌ مسایل‌ تروریزم‌ و كارمند ملل‌متحد در كتابی‌ با عنوان‌ «در درون‌ القاعده‌: شبكه‌ ترور جهانی‌» « Inside Al Qaeda: Global Network of Terror » می‌نویسد:

«یك‌ ماه‌ پس‌ از تهاجم‌ شوروی‌ به‌ افغانستان‌ در ۱۹۷۹ اسامه‌ از عربستان‌ به‌ پاكستان‌ رفت‌ و با ربانی‌ و سیاف‌ دو تن‌ از هفت‌ قومندان‌ جهادِ متشكل‌ و راه‌ انداخته‌ شده‌ توسط‌ «سی‌آی‌ای‌» دیدار كرد.»

حالا باید امریكاییان‌ از این‌ دو جنایتكار جزئیات‌ آن‌ دیدار را تحقیق‌ كرده‌ و به‌ آگاهی‌ عموم‌ برسانند اگر چهره‌ واقعی‌ این‌ دو مزدور كلان‌ شان‌ را نمی‌خواهند بپوشانند.

در عین‌ حال‌ در كتاب‌ مذكور به‌ این‌ نكته‌ جالب‌ اشاره‌ رفته‌ است‌:

«در پشاور كه‌ چند ده‌ مجاهد عرب‌ آمادگی‌ جهاد ضد شوروی‌ را می‌گرفتند، اسامه‌ تحت‌ تاثیر شیخ‌ داكتر عبداله‌عزام‌ اردنی‌ - فلسطینی‌ نظریه‌پرداز و رهبر اخوان‌المسلمین‌ قرار گرفت‌ كه‌ قبلاً معلمش‌ در یونیورستی‌ جده‌ بود و در آن‌ زمان‌ در یونیورستی‌ بین‌المللی‌ اسلامی‌ در اسلام‌آباد تدریس‌ می‌كرد و نقش‌ كلیدی‌ در بسیج‌ جهاد داشت‌.»

و امروز عبدالحفیظ ‌خان ‌منصور از یكسو اسامه‌ را سزاوار هر هتاكی‌ می‌داند اما از سوی‌ دیگر پیشوای‌ او داكتر عبداله‌عزام‌ را به‌ نیابت‌ از «قهرمان‌ ملی‌» به‌ عرش‌ می‌برد!

مردم‌ ما می‌دانند اما امریكاییان‌ و جهان‌ هم‌ دیر یا زود پی‌ خواهند برد كه‌ ربانی‌ و سیاف‌ و مسعود و حفیظ‌منصور و فهیم‌ و اسماعیل‌ و قانونی‌ و داكترعبداله‌ و... همه‌ از یك‌ جنس‌ اند جنس‌ اسامه‌ و تروریست‌هایی‌ كه‌ به‌ مجرد كنده‌ شدن‌ دندان‌ شان‌ از اهرم‌ قدرت‌ در افغانستانی‌ آزاد اگر از لت‌ و پاره‌ شدن‌ به‌ دست‌ مردم‌ نجات‌ یابند، در زندان‌ خواهند پوسید.

دروغ‌ شاخدار بی‌نظیربوتو

«صدراعظم‌ سابق‌ پاكستان‌ در مصاحبه‌ با تلویزیون‌ فاكس‌ امریكا گفت‌: «پاكستان‌ تحت‌ رهبری‌ من‌ علیه‌ نیروهای‌ افراطی‌، جنگاور و تروریزم‌ مبارزه‌ كرد. من‌ طالبان‌ را از حاكم‌ شدن‌ بر افغانستان‌ مانع‌ شدم‌. پس‌ از خلع‌ من‌، طالبان‌ از اسامه‌ دعوت‌ كردند و او هم‌ القاعده‌ را بنا نهاد.» («نیوز»، ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۲)

اگر بی‌نظیر به‌ یاد ندارد، مردم‌ ما خوب‌ به‌ خاطر دارند كه‌ این‌ پدرش‌ بود كه‌ خون‌آشامترین‌ تروریست‌های‌ اسلامی‌ مثل‌ گلبدین‌، مسعود، سیاف‌، ربانی‌ وغیره‌ را تمویل‌ و تجهیز كرد. و این‌ بدترین‌ خیانت‌ پدرش‌ به‌ مردم‌ ماست‌ كه‌ او باید از آن‌ عذرخواهی‌ نماید. اما دنیا می‌داند كه‌ طالبان‌ ساخته‌ و پرداخته‌ پاكستان‌ و مشخصاً رژیم‌ او از طریق‌ جنرال‌نصیراله‌بابر است‌ و به‌ آن‌ جهت‌ به‌ صحنه‌ آورده‌ شدند كه‌ شاید از مزدوران‌ جهادی‌ كاراتر باشند.

علاوتاً وزیر اطلاعات‌ سابق‌ پاكستان‌ نثارمیمن‌ در ۳۰ اگست‌ ۲۰۰۲ به‌ خبرنگاران‌ اظهار داشت‌: «محبت‌ و علاقمندی‌ بی‌نظیربوتو به‌ طالبان‌ كاملاً عیان‌ است‌. او با طالبان‌ و القاعده‌ رابطه‌ای‌ نزدیك‌ داشت‌ كه‌ امروز پاكستان‌ باید بهای‌ گزاف‌ آن‌ را بپردازد.»

باز هم‌ قوله‌ای‌ از شهنوازتنی‌

شهنوازتنی‌ كه‌ از پستی‌ جاسوسی‌ برای‌ «كی‌جی‌بی‌» به‌ پستی‌ متعفن‌تر همدستی‌ با گلبدین‌ سقوط‌ كرد، در مصاحبه‌ با نشریه‌ «لیكوال‌» چاپ‌ پشاور («فرنتیرپست‌»، ۱۲ دسمبر ۱۹۹۷) گفته‌ است‌:

«داكترنجیب‌ نه‌ به‌ حزب‌ وطن‌ خودش‌ اعتماد داشت‌ و نه‌ به‌ دستگاه‌ دولتی‌.»

درست‌ همانطوری‌ كه‌ خود این‌ میهنفروش‌ دو آتشه‌ نه‌ به‌ حزبش‌ اعتماد كرد و نه‌ به‌ دستگاه‌ دولتی‌اش‌ و با بی‌شرافتی‌ تمام‌ خود را به‌ دامن‌ گلبدین‌ جنایتكار انداخت‌.

كلید اسماعیل‌ در دست‌ كیست‌؟

«دیده‌بان‌ حقوق‌ بشر» در ۶ نومبر ۲۰۰۲ در گزارشی‌ راجع‌ به‌ اسماعیل‌ «امیر هرات‌» گفت‌:

«رامسفلد پس‌ از دیدار با اسماعیل‌ او را فردی‌ «جذاب‌» توصیف‌ كرد. نظامیان‌ ایران‌ و امریكا هر دو در هرات‌ حضور داشته‌ و منظماً با اسماعیل‌ و اعضای‌ حكومتش‌ دیدار می‌كنند و هر دو جانب‌ كمك‌های‌ نظامی‌ و مالی‌ به‌ او و قومندانانش‌ تحویل‌ می‌دهند.

امریكا و ایران‌ تاثیر شدیدی‌ بر اسماعیل‌ دارند. آنها او را در جایی‌ قرار دادند كه‌ اكنون‌ هست‌. اكنون‌ آنها مسئولیت‌ دارند كه‌ او را از كثافتكاری‌ باز دارند.»

«ائتلاف‌ شمال‌» سوداگران‌ هروئین‌ چرا بریتانیا نیروهایش‌ را از افغانستان‌ خارج‌ كرد؟

روزنامه‌ «گاردین‌» در مقاله‌ای‌ به‌ قلم‌ رابرت‌فسك‌ نوشت‌: «یكی‌ از رضاكاران‌ انگلیسی‌ در كابل‌ اعلام‌ داشت‌:

«خروج‌ نیروهای‌ انگلیسی‌ كار درستی‌ بود. آنان‌ درك‌ كرده‌ بودند كه‌ امریكا علاقه‌ای‌ جدی‌ به‌ باز گرداندن‌ قانون‌ و نظم‌ ندارد. آنان‌ می‌دانستند كه‌ امریكاییان‌ موفق‌ نخواهند شد بنابرین‌ به‌ زودی‌ از صحنه‌ بیرون‌ رفتند. امریكاییان‌ می‌گویند خواهان‌ صلح‌ و ثبات‌ اند. اگر واقعاً چنین‌ است‌ پس‌ چرا نمی‌گذارند «ایساف‌» به‌ دیگر شهرهای‌ بزرگ‌ هم‌ حضور یابد؟ چرا امریكاییان‌ به‌ دوستان‌ جنگ‌سالار خود اجازه‌ می‌دهند بر تمام‌ كشور ستم‌ و اذیت‌ و تعقیب‌ روا دارند؟»

امریكا دو جنگ‌ را در زمان‌ واحد نمی‌تواند به‌ پیش‌ براند. پس‌ به‌ خاطر پایان‌ «جنگ‌ امریكا علیه‌ تروریزم‌» در افغانستان‌ - جنگی‌ كه‌ «ائتلاف‌ شمال‌» این‌ سوداگران‌ هروئین‌ را در كنترول‌ دولت‌ افغانستان‌ فعال‌ مایشاء ساخته‌، بسیاری‌ از افراد القاعده‌ را آزاد گذاشته‌ و هرگز موجب‌ صلحی‌ در كشور نبوده‌ - باید جنگ‌ دیگری‌ در عراق‌ داشته‌ باشیم‌.» («نیوز»، ۱۶ اگست‌ ۲۰۰۲)

جنرال‌ حمیدگل‌ و طالبان‌ و اسامه‌

«جنرال‌ حمیدگل‌ رئیس‌ سابق‌ «آی‌اس‌آی‌»، مشاور ربانی‌ و پدر خوانده‌ تمام‌ جنایتكاران‌ جهادی‌ گفته‌ است‌ كه‌ اسامه‌ یا طالبان‌ در حادثه‌ ۱۱ سپتامبر دست‌ نداشته‌اند.

طالبان‌ برای‌ تامین‌ صلح‌ و آرامش‌ در افغانستان‌ جهاد را راه‌ انداختند. تبلیغات‌ در مورد اعمال‌ محدودیت‌ها علیه‌ زنان‌ از سوی‌ طالبان‌ نیز غلط‌ اند. («دان‌»، ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۲)

ولی‌ مرشد و مشاور پاكستانی‌ ربانی‌ جلاد نمی‌داند كه‌ ولو ثابت‌ شود كه‌ طالبان‌ و اسامه‌ پشت‌ فاجعه‌ ۱۱ سپتامبر نبوده‌اند، اینان‌ برای‌ مردم‌ ما كماكان‌ مرادف‌ مرگ‌ و مرض‌ و مصیبت‌ و مرداری‌ اند درست‌ مثل‌ برادران‌ «ائتلاف‌ شمال‌» شان‌.

مطلب‌ ذیل‌ درباره‌ پدرخوانده‌ی‌ درجه‌ یك‌ «قیادیان‌ جهادی‌» جالب‌ است‌:

ربانی‌، سیاف‌، مسعود، گلبدین‌ در جیب‌ «سی‌آی‌ای‌» از زبان‌ یك‌ پدرخوانده‌

راز آشكار وابستگی‌ جنایتكاران‌ بنیادگرا و همدستان‌ شان‌ به‌ «سی‌آی‌ای‌» را حتی‌ یكی‌ دیگر از پدران‌ ایدئولوگ‌ پاكستانی‌ اینان‌ به‌ نام‌ عابداله‌جان‌ نیز نمی‌تواند پنهان‌ دارد. او در مقاله‌ای‌ در «فرنتیرپست‌»، ۲۷ جولای‌ ۱۹۹۹ می‌نویسد:

«فرق‌ بین‌ «اسامه‌ تروریست‌» و مجاهدان‌ احمدشاه‌مسعود یا برهان‌الدین‌ربانی‌، یا جنرال‌ عبدالرشیددوستم‌، گلبدین‌حكمتیار، یونس‌خالص‌ یا عبدالرب‌رسول‌سیاف‌ یا سیداحمدگیلانی‌ یا صبغت‌اله‌مجددی‌ یا محمدنبی‌محمدی‌ این‌ است‌ كه‌ اینان‌ را «سی‌آی‌ای‌» تمویل‌ و تنظیم‌ می‌كرد... درحالیكه‌ اسامه‌ آن‌ منبع‌ و امكان‌ را برای‌ بیرون‌ راندن‌ اشغالگران‌ خارجی‌ در اختیار ندارد.»

حضرت‌ علی‌ فرار دهنده‌ی‌ اسامه‌

جنگ‌سالار حاجی‌ محمد زمان‌ مدعی‌ شده‌ كه‌ مكرراً به‌ اهل‌ رسانه‌ها گفته‌ است‌ كه‌ قبل‌ از حمله‌ نظامی‌ وسیع‌ بر توره‌بوره‌ نیروهای‌ حضرت‌ علی‌ قومندان‌ جلال‌آباد راه‌ را برای‌ فرار اسامه‌ مساعد ساخت‌. «در عملیات‌ افراد من‌ سمت‌ راست‌ توره‌بوره‌ را تحت‌ نظر داشتند و سمت‌ چپ‌ را حضرت‌ علی‌ و از همین‌ راه‌ او اسامه‌ را فرار داد. سه‌ نفر از افراد حضرت‌ علی‌ به‌ نام‌های‌ الیاس‌خیل‌، معراج‌الدین‌ و حسن‌خان‌ نیز با تلفن‌های‌ ماهواره‌ای‌ شان‌ لادرك‌ می‌باشند زیرا هر سه‌ آنان‌ همراه‌ اسامه‌ فرار كردند.» («نیوز»، ۲۱ دسامبر ۲۰۰۲)

ولی‌ آقای‌ حاجی‌زمان‌ متوجه‌ نیست‌ كه‌ اكنون‌ چه‌ فایده‌ دارد. او اگر واقعاً مخالف‌ جنایتكاران‌ جهادی‌ بود مدتها پیش‌ باید حسابش‌ را از آنان‌ پاك‌ می‌نمود یا اگر حالا چنین‌ تصمیمی‌ دارد باید پرده‌ی‌ خیانت‌های‌ حضرتعلی‌ و شركا را تا آخر بدرد.

«استاد» در ستایش‌ از طالبان‌ و نكوهش‌ از «سالار شهیدان‌»

«قهرمان‌ ملی‌ كثیرالابعاد» را می‌دانیم‌ كه‌ چه‌ تحلیل‌ نابغه‌واری‌ از طالبان‌ داشت‌. اینك‌ درك‌ «امیر»اش‌ از آن‌ تبهكاران‌ قرون‌ وسطایی‌ را ببینیم‌:

«من‌ طالبان‌ را می‌ستایم‌. آنان‌ صلح‌ را مجدداً به‌ افغانستان‌ برگردانده‌اند.»

و در باره‌ جنگ‌ جاری‌ وقت‌ علیه‌ طالبان‌ به‌ سركردگی‌ احمدشاه‌مسعود گفت‌:

«جنگ‌ ما علیه‌ روس‌ها جنگی‌ مقدس‌ بود و نبرد ما علیه‌ كمونیست‌های‌ افغانستان‌ نبردی‌ مقدس‌. اما در شرایط‌ حاضر دین‌ ما به‌ ما اجازه‌ ریختن‌ خون‌ برادران‌ مسلمان‌ را نمی‌دهد. به‌ این‌ سبب‌ من‌ شخصاً احساس‌ می‌كنم‌ كه‌ جنگ‌ جاری‌ در افغانستان‌ ماهیتاً جنگی‌ بی‌فایده‌ و غیراسلامی‌ می‌باشد.» («ویكندپست‌»، ۳ سپتامبر ۲۰۰۰)

یعنی‌ «استراتژیست‌ بزرگ‌» جنگی‌ بی‌فایده‌ و برادركشانه‌ را پیش‌ می‌برد و از این‌ رو نه‌ هرگز شایسته‌ نام‌ «قهرمان‌ ملی‌» بلكه‌ حتی‌ پس‌ از مرگ‌ سزاوار محاكمه‌ به‌ عنوان‌ یك‌ جنگ‌سالار است‌!؟

آیا ریشه‌ تضاد بین‌ باند فهیم‌ و قانونی‌ و... و استاد شان‌ در نظرات‌ فوق‌الذكر «استاد» نهفته‌ است‌؟

طالبان‌، فخر پاكستان‌ و ننگ‌ افغانستان‌

طالبان‌ در پاكستان‌ توسط‌ تاریك‌اندیش‌ترین‌ احزاب‌ مغزشویی‌ و تربیت‌ شده‌اند. مولانا سمیع‌الحق‌ رئیس‌ یكی‌ از این‌ احزاب‌ گفت‌: «اكثر وزیران‌ و فرماندهان‌ دولت‌ طالبان‌، فارغ‌التحصیلان‌ دارالعلوم‌ حقانیه‌ و سایر نهادها هستند و ما به‌ آنان‌ افتخار می‌كنیم‌.»

بی‌نظیربوتو در مصاحبه‌ای‌ با سرویس‌ جهانی‌ BBC ، در ۴ اكتبر ۱۹۹۶ اظهار داشت‌ كه‌ مدارس‌ دینی‌ توسط‌ بریتانیا، امریكا، عربستان‌ سعودی‌ و پاكستان‌ طی‌ جهاد علیه‌ اشغال‌ شوروی‌ ایجاد گردیدند. بناً نباید پاكستان‌ به‌ تنهایی‌ مسئول‌ نتایج‌ جاری‌ مدارس‌ پنداشته‌ شود.

این‌ تفی‌ است‌ به‌ روی‌ باند «سپه‌ سالار» كه‌ طالبان‌ را «جنبشی‌ خودجوش‌» می‌فرمودند.

دعوت‌ گلبدین‌ را كی‌ لبیك‌ خواهد گفت‌؟

گلبدین‌ پس‌ از آنكه‌ از منفجر شدن‌ با حمله‌ راكتی‌ ولی‌نعمت‌های‌ امریكایی‌اش‌ جان‌ سالم‌ بدر برد، اعلامیه‌ای‌ صادر نموده‌ و در آن‌ ضمن‌ رجزخوانی‌های‌ بسیار از افغان‌ها خواست‌ تا به‌ جهاد علیه‌ نیروهای‌ امریكایی‌ و انگلیسی‌ به‌ پا خیزند!

ولی‌ ما به‌ دو نكته‌ باور داریم‌ و فكر می‌كنیم‌ به‌ استثنای‌ برادران‌ هم‌ایدئولوژی‌ این‌ جنایتكار («ائتلاف‌ شمال‌»، طالبان‌ و القاعده‌) اكثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ مردم‌ با ما همنوا خواهند بود كه‌:

۱) مردم‌ افغانستان‌ برای‌ كسب‌ استقلال‌ و آزادی‌ و دموكراسی‌ به‌ حرف‌ هر كسی‌ گوش‌ خواهند كرد به‌ استثنای‌ گپی‌ كه‌ از حلقوم‌ این‌ جلاد بدكاره‌ و رسوا و برادرانش‌ چون‌ سیاف‌، ربانی‌، فهیم‌ وغیره‌ برآید.

۲) قرار معلوم‌ به‌ ندای‌ این‌ دلبر سابق‌ «آی‌ اس‌ آی‌» و «سی‌آی‌ای‌» هیچ‌ كس‌ پاسخ‌ مثبت‌ نخواهد داد به‌ استثنای‌ كریم‌كرینكار و یوسف‌سرخه‌.

«بش‌ دروغگو و جنگش‌ تجاوزكارانه‌ است‌»

سكات‌ریتر  Scott Ritter  سرباز سابق‌ نیروی‌ دریایی‌ امریكا كه‌ از بازرسان‌ اسلحه‌ بلندپایه‌ی‌ ملل‌متحد، ۷ سال‌ در عراق‌ بود در كنفرانسی‌ مطبوعاتی‌ در ملل‌متحد اظهار داشت‌ كه‌ ملل‌متحد با خلع‌ سلاح‌ كردن‌ عراق‌ وظیفه‌اش‌ را به‌ خوبی‌ انجام‌ داد ولی‌ رئیس‌ جمهور بش‌ بر پایه‌ «یك‌ دروغ‌» به‌ سوی‌ جنگ‌ رفت‌. او مدعی‌ شد كه‌ اداره‌ بش‌ در باره‌ برنامه‌ تسلیحاتی‌ عراق‌ به‌ مردم‌ و كنگره‌ امریكا دروغ‌ گفته‌ است‌ و خواستار «تغییر رژیم‌» در انتخابات‌ آینده‌ امریكا شد.

او ضمن‌ اعلام‌ انتشار كتابش‌ به‌ نام‌ « Frontier Justice, Weapons of Mass Destruction  « and the Bushwacking of America  ابراز داشت‌ كه‌ كوفی‌عنان‌ بی‌جرئت‌ است‌ و رئیس‌ سابق‌ تیم‌ بازرسی‌ اسلحه‌ هانس‌بلیكس‌ «یك‌ روشنفكر اخلاقی‌ و بزدل‌ می‌باشد.» او در كتابش‌ مدلل‌ می‌سازد كه‌ هیچ‌ مدركی‌ مبنی‌ بر وجود اسلحه‌ كیمیاوی‌ و یا بیولوژیكی‌ در عراق‌ در دست‌ نیست‌ و بنابرین‌ «امـریكا بـه‌ جنگـی‌ غیرقانونی‌ و تجاوزگرانه‌ پرداخته‌ است‌.» (۱۶ جولای‌ ۲۰۰۳)

نلسن‌ماندلا و امریكا

ماندلا در مصاحبه‌ای‌ با مجله‌ «نیوزویك‌» ضمن‌ انتقاد از هدف‌ سیاست‌های‌ امریكا كه‌ جلب‌ رضایت‌ شركت‌های‌ نفتی‌ و تسلیحاتی‌ است‌، گفت‌: «اگر به‌ مسایل‌ دقیق‌ شویم‌ درخواهیم‌ یافت‌ كه‌ برخورد امریكا تهدید برای‌ صلح‌ جهانی‌ است‌.» («دان‌»، ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۲)

ربانی‌، فهیم‌ و شركا و لاجوردهای‌ ارگ‌

بنابر گزارش‌ «USA Today» به‌ زودی‌ پس‌ از سقوط‌ طالبان‌، دولت‌ تازه‌ افغانستان‌ دریافت‌ كه‌ ۱۰ تن‌ لاجورد كاخ‌ ریاست‌ جمهوری‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ است‌. این‌ سنگ‌ گرانبها در سال‌های‌ ۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳ در دوران‌ سلطنت‌ ظاهرشاه‌ جمعآوری‌ شده‌ بود و علی‌الرغم‌ جنگ‌ها، قحطی‌ و بی‌قانونی‌ها، طی‌ ۳۰ سال‌ دست‌ نخورده‌ باقی‌ مانده‌ بود.

اولین‌ عناصر مظنون‌ قومندانان‌ طالبان‌ می‌باشند كه‌ در نوامبر از كابل‌ فرار كردند و دوم‌ جنگ‌سالاران‌ «ائتلاف‌ شمال‌» كه‌ پیش‌ از رسیدن‌ نیروهای‌ امریكایی‌ به‌ كابل‌ ریختند. مقامات‌ رسمی‌ دولت‌ كرزی‌ مایل‌ به‌ صحبت‌ در مورد این‌ دزدی‌ نیستند مخصوصاً كه‌ بدانند «ائتلاف‌ شمال‌» مشكوك‌ قلمداد خواهد شد.

برخورد دوگانه‌ پرویزمشرف‌ به‌ مزدوران‌ طالبی‌

جنرال‌ پرویزمشرف‌ زمانی‌ طالبان‌ بربرمنش‌ را كه‌ مثل‌ حاكمان‌ سابق‌ پاكستان‌ مزدوران‌ بیسواد و احمق‌ و آسانی‌ تشخیص‌ كرده‌ بود، اینطور می‌ستود:

«طالبان‌ بسیار پسانتر آمده‌ و كشور را با زور و پشتیبانی‌ مردم‌ افغانستان‌ از نو متحد ساختند. گروه‌های‌ مسلح‌ مخالف‌ مثل‌ پر كاه‌ به‌ هوا شدند زیرا بر ضد قدرت‌ مردم‌ بودند. بنابر معلومات‌ همه‌ جانبه‌ ما، من‌ مطلقاً بر آنم‌ كه‌ مردم‌ افغانستان‌ علی‌الرغم‌ خشكسالی‌ و گرسنگی‌ به‌ طور كامل‌ پشت‌ سر طالبان‌ قرار دارند.» («نیشن‌»، ۲۲ مارچ‌ ۲۰۰۱)

اما فقط‌ یك‌ سال‌ بعد همین‌ فرد شرم‌ و مسئولیت‌ حمایت‌ از وحوش‌ طالبی‌ را اینچنین‌ متوجه‌ بی‌نظیربوتو می‌داند:

«یك‌ افسر نظامی‌ در دولت‌ بی‌نظیر بوتو (منظور جنرال‌ نصیراله ‌بابر است‌) طالبان‌ را به‌ وجود آورد. او عادت‌ داشت‌ كه‌ طالبان‌ را با افتخار «بچه‌هایم‌» بخواند.» («نیوز»، ۱۰ اپریل‌ ۲۰۰۲)

ما دایماً تاكید نموده‌ایم‌ كه‌ پاكستان‌ یا هر كشور دیگری‌ نمی‌توانست‌ و نخواهد توانست‌ در افغانستان‌ خاینانه‌ به‌ مداخله‌ بپردازد مگر اینكه‌ قبل‌ از همه‌ سگ‌های‌ زنجیری‌ شان‌ را در كشور ما دست‌ و پا كنند و تا زمانی‌ كه‌ این‌ سگ‌ها از افغانستان‌ ما چخ‌ نشده‌ اند، زمینه‌ مداخله‌ پاكستان‌، ایران‌، عربستان‌ وغیره‌ كماكان‌ موجود خواهد بود.

طارق‌علی‌ و بنیادگرایان‌

چنانكه‌ می‌دانیم‌ طارق‌علی‌ نامدارترین‌ روشنفكر پاكستانی‌ تبار مقیم‌ انگلستان‌ می‌باشد. او مخصوصاً پس‌ از حمله‌ امریكا بر عراق‌ سیاست‌های‌ آن‌ دولت‌ (امریكا) را مورد انتقاد شدید قرار داده‌ و در نهایت‌ آن‌ را محكوم‌ به‌ شكست‌ می‌داند.

اما او در این‌ نوع‌ انتقاد از امریكا تا حدی‌ پیش‌ می‌رود كه‌ از حركت‌های‌ بنیادگرایان‌ در پاكستان‌ نیز اظهار خرسندی‌ می‌نماید. طارق‌علی‌ در سفری‌ كه‌ در سال‌ گذشته‌ به‌ پاكستان‌ داشت‌ در ارتباط‌ با تظاهرات‌ وسیع‌ احزاب‌ بنیادگرایی‌ پاكستان‌ گفت‌ كه‌ اعتراض‌ این‌ هزاران‌ نفر وابسته‌ به‌ احزاب‌ اسلامی‌ به‌ این‌ مفهوم‌ ستایش‌انگیز است‌ كه‌ تنها مورد حفظ‌ آبرو برای‌ توده‌های‌ این‌ كشور به‌ شمار می‌رود! («نیوز»، ۱۵ می‌۲۰۰۳)

با این‌ منطق‌ آقای‌ طارق‌علی‌، پس‌ وجود سرطان‌ بنیادگرایی‌ در افغانستان‌ هم‌ باید برای‌ مردم‌ موهبتی‌ به‌ حساب‌ آید!

سطح‌ درك‌ فتانه‌گیلانی‌ از بربرهای‌ طالبی‌

فتانه‌گیلانی‌ مدیر «اجتماع‌ زنان‌ افغان‌» خاطر نشان‌ نمود: «دولت‌ پاكستان‌ باید گفت‌ و شنودی‌ را بین‌ طالبان‌ و ما ترتیب‌ دهد تا اگر اختلاف‌ها یا سوتفاهم‌هایی‌ موجود باشند، حل‌ شوند.»

با این‌ موضع‌ و برخورد معامله‌گرانه‌ معلوم‌ نیست‌ چرا خانم‌ فتانه‌گیلانی‌ به‌ اساس‌ ادعای‌ خودش‌ («فرنتیرپست‌»، ۲۷ اپریل‌ ۱۹۹۹) مورد تهدید و تعقیب‌ «طلبه‌ كرام‌» قرار می‌داشت‌؟ آخر او كه‌ علیه‌ طالبان‌ مبارزه‌ نكرده‌ و جنایت‌های‌ شان‌ را افشا نمی‌نمود بلكه‌ در راه‌ حل‌ «سؤتفاهمات‌ احتمالی‌» با آن‌ فاشیست‌های‌ دینی‌ سرگردان‌ بود؟؟ نه‌. با هیچ‌ منطق‌ و دلیلی‌ نمی‌شود قبول‌ كرد كه‌ فتانه‌گیلانی‌ و نظایرش‌ با «تعقیب‌ و تهدید» طالبان‌ مواجه‌ بودند.

بربرهای‌ طالبی‌ و سیداحمدگیلانی‌

ما پیوسته‌ مدعی‌ شده‌ایم‌ كه‌ سطح‌ و سواد و بینش‌ بنیادگرایان‌ و همدستان‌ بی‌مزد یا كم‌مزد اینان‌ در بسیاری‌ مسایل‌ مشابه‌ است‌. از تحلیل‌ علمی‌ «قهرمان‌ ملی‌» در مورد طلبه‌ كرام‌ همه‌ خبر داریم‌ اما شاید كمتر خوانندگان‌ «پیام‌ زن‌» از تحلیل‌ به‌ همان‌ درجه‌ درخشان‌ آقای‌ سیداحمدگیلانی‌ آگاه‌ باشند كه‌ طی‌ مصاحبه‌ای‌ با صدای‌ امریكا ابراز داشته‌ است‌.

او گفت‌ كه‌ صحبت‌هایش‌ با جنبش‌ طالبان‌ ارتباطی‌ با پروسه‌ مردم‌ نداشته‌ است‌. و در پاسخ‌ به‌ این‌ سوال‌ كه‌ از همكاری‌ با طالبان‌ چه‌ انتظار دارد پیرگیلانی‌ گفت‌ كه‌ آنان‌ مردمی‌ پرهیزگار اند و واقعاً برای‌ بهبود و خوشبختی‌ افغانستان‌ كار می‌كنند... جریان‌ همكاری‌ با طالبان‌ ادامه‌ خواهد یافت‌ و به‌ زودی‌ او شخصاً برای‌ ملاقات‌ با طالبان‌ به‌ افغانستان‌ خواهد رفت‌.» («فرنتیرپست‌»، ۸ می‌ ۲۰۰۰)

البته‌ به‌ یاد داریم‌ كه‌ خانم‌ فاطمه‌گیلانی‌ به‌ نیابت‌ از پدرش‌ از جنایتكارانی‌ چون‌ ربانی‌ هم‌ رویگردان‌ نبوده‌ و در زمان‌ «امارت‌» وی‌ بر چوكی‌ سفارت‌ افغانستان‌ در پیكنگ‌ تكیه‌ زد!

Benazir Bhutto

بی‌نظیربوتو های‌ وطنی‌

در «نیوز»، ۱۴ اگست‌ ۲۰۰۳ كارتون‌ و نامه‌ای‌ چاپ‌ شده‌ از فاروق‌ زمان‌ كه‌ در آن‌ می‌خوانیم‌: «به‌ زودی‌ پس‌ از محكوم‌ شدن‌ بی‌نظیربوتو و آصف‌زرداری‌ توسط‌ یك‌ محكمه‌ سویس‌، بی‌نظیر در لندن‌ در حضور داكترطاهرقادری‌ به‌ عضویت‌ مادام‌العمر تحریك‌ منهاج‌ القرآن‌ درآمده‌ و ۱۲۰ پوند حق‌العضویتش‌ را پرداخت‌. آیا این‌ رجوع‌ به‌ حزبی‌ مذهبی‌ به‌ خاطر كاهش‌ درد زخم‌ وجدان‌ و پرداخت‌ حق‌العضویت‌ «خیرات‌» با نیت‌ پاك‌ و به‌ خاطر رفع‌ تمام‌ پلیدی‌ها بوده‌ است‌؟»

و اكنون‌ ما در افغانستان‌ خود چقدر بی‌نظیربوتوهای‌ زن‌ و مرد داریم‌ كه‌ نه‌ به‌ منظور «آمرزش‌» جنایت‌های‌ شان‌ بلكه‌ عمدتاً به‌ منظور چوكی‌ و مقام‌، چپاول‌، انتقام‌گیری‌ها، پول‌اندوزی‌، ارتكاب‌ خیانت‌ها و تبهكاری‌های‌ مختلف‌، خود را به‌ احزاب‌ بنیادگرا می‌فروشند. اما جامعه‌ كه‌ از لوث‌ بنیادگرایی‌ پاك‌ شود، بازار اینگونه‌ پستی‌ها و بیشرافتی‌ها هم‌ به‌ كسادی‌ می‌گراید.

صبغت‌اله‌مجددی‌: بیشرمی‌ و فرصت‌طلبی‌ به‌ طاقت‌ دو و قصه‌ ده‌ ملیون‌ دالر

بنابر گزارش‌ روزنامه‌ پاكستانی‌، مجددی‌ ۳ هفته‌ پیش‌ در نامه‌ای‌ از نوازشریف‌ می‌خواهد گوریلاهای‌ پاكستانی‌ و عرب‌ از افغانستان‌ بیرون‌ شوند و روی‌ همین‌ ادعاهایش‌ در مصاحبه‌ای‌ با «بی‌بی‌سی‌» هم‌ تاكید می‌ورزد.

ضمناً او طالبان‌ را متهم‌ به‌ یافتن‌ راه‌ حل‌ نظامی‌ در افغانستان‌ می‌كند. («فرنتیرپست‌»، اول‌ اگست‌ و ۳ اگست‌ ۱۹۹۹)

اما پس‌ از آنكه‌ «آی‌اس‌آی‌» ناف‌ مجددی‌ را چرب‌ كرده‌ بر سرش‌ دست‌ می‌كشد، به‌ اصطلاح‌ «رئیس‌ صاحب‌ جمهور سابق‌ كشور» ۱۸۰ درجه‌ چرخ‌ زده‌ و گپ‌هایش‌ را اینچنین‌ پس‌ گردنش‌ می‌اندازد:

«صبغت‌اله‌مجددی‌ در اعلامیه‌ای‌ مطبوعاتی‌ گزارش‌های‌ حاكی‌ از وجود عساكر پاكستانی‌ در افغانستان‌ را بی‌پایه‌ و ساختگی‌ خواند.

او ضمن‌ ستایش‌ مبارزه‌ طالبان‌ برای‌ انفاذ شریعت‌ و تاسیس‌ دولت‌ اسلامی‌ از جامعه‌ جهانی‌ خواست‌ «امارت‌ اسلامی‌ افغانستان‌» را به‌ رسمیت‌ بشناسد.» («فرنتیرپست‌»، ۲۶ اگست‌ ۱۹۹۹)

آیا یكچنین‌ خریده‌ شدن‌، وقاحت‌، بی‌عزتی‌، بی‌غیرتی‌ و فرصت‌طلبی‌ را در مرتجعان‌ مذهبی‌ دیگر كشورها می‌توان‌ سراغ‌ كرد؟

آیا آقای‌ مجددی‌ از این‌ اظهاراتش‌ خجالت‌ می‌كشد؟ صرفنظر از سایر نكات‌ آیا ریاست‌ لویه‌ جرگه‌ را به‌ دست‌ چنین‌ فردی‌ سپردن‌، اعتبار لویه‌ جرگه‌ قانون‌ اساسی‌ را به‌ زمین‌ نزده‌ و سوراخ‌ سوراخ‌ نكرد؟

راستی‌ او در اعلامیه‌ فوق‌ دریافت‌ پول‌ از یك‌ كشور همجوار را رد كرده‌ است‌!

ما نمی‌دانیم‌ او به‌ خاطر اظهارات‌ بالا چه‌ مقدار پول‌ از پاكستان‌ گرفته‌ است‌. این‌ جز زندگی‌ تمام‌ سران‌ «تنظیم‌های‌ جهادی‌» بود كه‌ از اربابان‌ پاكستانی‌ شان‌ جیره‌ بگیرند. اما در مورد مجددی‌ سوال‌ ۱۰ ملیون‌ دالر به‌ حال‌ خود باقی‌ است‌. اگر او مدعی‌ می‌شود كه‌ چك‌ را به‌ برهان‌الدین‌ربانی‌ سپرده‌ (در آن‌ روزهای‌ خردوانی‌ و دجالگیری‌ و حاكمیت‌ قانون‌ جنگل‌ كدام‌ احمق‌ می‌تواند قبول‌ كند كه‌ وی‌ چك‌ را به‌ بانكِ رقیب‌ خونخورش‌ ربانی‌ سپرده‌ باشد؟ باید مجددی‌ از آن‌ جنایتكار بخواهد به‌ دریافت‌ چك‌ اعتراف‌ نماید و نیز روشن‌ سازد با آن‌ ۱۰ ملیون‌ دالر در ایام‌ امارت‌ خون‌ و خیانتش‌ چه‌ كرد. در غیر آن‌ گردن‌ اوست‌ و طناب‌ ملت‌ ما.

... اگر «آی‌اس‌آی‌» هم‌ به‌ سگ‌های‌ افغانیش‌ خیانت‌ كند

معمرقذافی‌ و خامنه‌ای‌ و محمدخاتمی‌ این‌ «برادران‌ دینی‌» جمهوری‌ اسلامی‌ پاكستان‌، سرانجام‌ نام‌ آن‌ دانشمندان‌ ارشد اتمی‌ پاكستان‌ منجمله‌ داكترعبدالقدیرخان‌ را به‌ «سازمان‌ انرژی‌ اتمی‌ جهانی‌» به‌ عنوان‌ كسانی‌ كه‌ اسرار و تكنولوژی‌ هسته‌ای‌ را به‌ این‌ دو كشور انتقال‌ داده‌اند، افشا نمودند. البته‌ نه‌ لیبیا و نه‌ ایران‌ هیچكدام‌ از تصمیم‌ شان‌ دایر به‌ قلمداد كردن‌ این‌ دانشمندان‌ به‌ «سازمان‌ انرژی‌ اتمی‌ جهانی‌»، پاكستان‌ اطلاع‌ قبلی‌ نداده‌ بودند و به‌ همین‌ علت‌ بر اساس‌ گزارشی‌ در «نیوز» (۷ فبروری‌ ۲۰۰۴) جنرال‌ پرویزمشرف‌ نسبت‌ به‌ رفتار دو «كشور دوست‌ مسلمان‌» به‌ شدت‌ خشمگین‌ بوده‌ و بیش‌ از یكبار در كنفرانس‌ مطبوعاتی‌ مفصل‌ خود اظهار داشته‌ كه‌ ایران‌، لیبیا و نیز كوریای‌ شمالی‌ علی‌الرغم‌ ادعاهای‌ پر كر و فر، در برابر فشارهای‌ بین‌المللی‌ تسلیم‌ شدند.

آرزو می‌كنیم‌ زمانی‌ هم‌ برسد كه‌ «آی‌اس‌آی‌» به‌ تمامی‌ مزدوران‌ طالبی‌ و گلبدینی‌ و «ائتلاف‌ شمال‌»اش‌ خیانت‌ ورزیده‌ و زیره‌ و پودینه‌ این‌ مزدبگیران‌ كثیف‌ ۲۵ ساله‌اش‌ را به‌ میدان‌ كشد.

كمیته‌ سویدن‌ و «طلبه‌ كرام‌»

بین‌ «سازمان‌های‌ غیردولتی‌» (NGO) سازمان‌هایی‌ هم‌ اند كه‌ به‌ یقین‌ مصدر خدماتی‌ ارزنده‌ برای‌ مردم‌ آفت‌ رسیده‌ افغانستان‌ شده‌اند. اما تعداد كثیری‌ از این‌ اینجوها جز خورد و برد و جاسوسی‌ و پر كردن‌ جیب‌های‌ بنیادگرایان‌ كار دیگری‌ ندارند.

با آنكه‌ تمام‌ اینجوها مدعی‌ «عدم‌ دخالت‌» در امور سیاسی‌ اند اما برخی‌ از این‌ها گاهگاهی‌ آنچنان‌ به‌ جوش‌ می‌آیند كه‌ همه‌ ادعاهای‌ «غیرسیاسی‌» بودن‌ را از یاد برده‌ و به‌ دفاع‌ از این‌ و آن‌ باند بنیادگرا برمی‌خیزند.

«كمیته‌ سویدن‌ برای‌ افغانستان‌» یكی‌ از صدها اینجو بود كه‌ از همان‌ اوایل‌ شروع‌ جنگ‌ ضد روسی‌ در پاكستان‌ شروع‌ به‌ كار كرد ولی‌ از همان‌ اول‌ گویا مامور بود كه‌ كمك‌هایش‌ را عمدتاً به‌ باند شورای‌نظار - جمعیت‌ اسلامی‌ وغیره‌ دار و دسته‌های‌ جنایتكار متمركز سازد.

اما این‌ كمیته‌ مشكوك‌ معلوم‌ نیست‌ روی‌ كدام‌ عوامل‌ - شاید اینكه‌ فاشیزم‌ طالبان‌ سال‌های‌ سال‌ در افغانستان‌ حاكم‌ بماند؟ - ناگهان‌ چرخشی‌ زده‌ و لااقل‌ در یك‌ مورد با بی‌اعتنایی‌ مطلق‌ به‌ نظر اكثریت‌ مردم‌ افغانستان‌ و جهان‌ بیشرمانه‌ اعلام‌ داشت‌ كه‌ ۸۰ در صد مكاتب‌ دخترانه‌ در مناطق‌ روستایی‌ تحت‌ كنترول‌ طالبان‌ به‌ طور عادی‌ فعال‌ اند.

خانم‌ پیاكارتسن Pia Kartsson  از كمیته‌ سویدن‌ ضمن‌ توجیه‌ دشواری‌ها از سوی‌ طالبان‌ قرون‌ وسطایی‌، اظهار نمود كه‌ در غزنی‌ حدود %۸۵ دختران‌ به‌ مكتب‌ می‌روند.» («فرنتیرپست‌»، اكتبر ۱۹۹۷)

وضع‌ اغلب‌ اینجوهای‌ دیگر بهتر از «كمیته‌ سویدن‌ برای‌ افغانستان‌» نیست‌ و به‌ مثابه‌ چوبدست‌ پیشبرد سیاست‌های‌ دولت‌های‌ شان‌ عمل‌ می‌كنند.

آخرین مطالب