دزد اگر شب، گرم یغما کردن است
دزدی حکام، روز روشن است
پروین اعتصامی
نجیب نوکر روس سقوط کرد و چنانکه پاسبانی گوشت به دست پشک بافتد، قدرت سیاسی (پاسبانی مال، ناموس و عزت مردم افغانستان) به دست دزدان، رهزنان و بیناموسان جهادی در راس آنان برهانالدین ربانی افتاد. ربانی و باند مزدورش مانند دیگر برادران بنیادگرای شان قبل از به قدرت رسیدن، خود را پاسداران ارزشهای اسلامی و مبارزان راه خدا جار میزدند و عقب منبرها بخاطر فریب و اغوای مردم، لباس کهنه و خانه خسی عمر فاروق و عدالت عمر ابنالعزیز را الگو قرار داده صحبت میکردند، اما به مجرد رسیدن به قدرت با چور و غارت داراییهای ملی و اموال مردم بیدفاع به ملیونرهای عصر ما مبدل شدند.
در زیر به شمهای از دزدیهای «استاد شهید» برهانالدین ربانی در بدخشان میپردازم:
ربانی که به قول مردم از پدر خر لنگ هم نداشت و خانمش ظاهره در دوران تحصیل او در پوهنتون الازهر مصر از فقر و تنگدستی وادار به تن فروشی شده بود، بعد از مردار شدنش توسط برادران طالبی، سرمایههای افسانوی را به خانوادهی حرامش به میراث ماند.
حالا ببینیم این سرمایهها از کجا آمده اند. در بدخشان در محافل، مهمانیها، سمینارهای رسمی و جلسات ادارات دولتی همین که صحبت از مجاهدین و کارنامههای شرمآور شان شود، مردم با زهرخند آهسته به گوش هم میگویند: زن استاد صد حویلی در همین فیضآباد بدخشان دارد. بخصوص اگر باشندگان شهر فیضآباد در متن این گفت و گوها حضور داشته باشند ضمن تایید داراییهای قارونی ربانی عطش بیپایان او و زنش را به خرید حویلی بازگو مینمایند. آنان قصههایی از رفتار زورگویانه و فریبندهی ربانی و زنش در جریان خرید و فروش حویلی و دیگر املاک دارند.

بدخشیها زن ربانی را با کنایه «بیبی حاجی» خطاب کرده و به یاد دارند که وقتی ربانی زنده بود بیبی حاجی وظیفهای جز خریدن حویلی در فیضآباد نداشت. مردم در زمان حیات ربانی به تمسخر میگفتند که احتمالا مسوولیت خرید حویلی از طرف شوهرش به عهده خانمش گذاشته شده. او حتی در یک روز دو حویلی هم خریده است و هر کسی که حویلی، زمین و باغ در موقعیت خوب میداشت بیبی حاجی به سراغش میرسید. ربانی و زنش تعداد زیادی این ملکیتها را در بدخشان با زور، تهدید و فشار از مالکان شان غصب و یا به قیمت ارزان از آنان خریدهاند.
یکی از افرادی که با زن ربانی معامله فروش حویلی داشته است میگوید: «در روز فروش حویلیام بیبی حاجی در حالی که پول کافی داشت و میدانستی که میتواند تمام فیضآباد را بخرد، اما چنان وضع مالی خود و خانوادهاش را برایم آشفته نشان داد که اگر کسی غیر از من میبود و از او شناخت نمیداشت، فکر میکرد که اگر با این زن کنار نیایم و حویلی را به قیمتی که میخواهد ندهم شاید خانم استاد و خانوادهاش شب را روی سرک صبح کنند! او از بیپولی خود و خانودهاش شکایت میکرد، از بیکاری ربانی و انواع دیگر شگردها و مظلومنماییها استفاده میکرد تا حویلی را به حداقل قیمت بدست آورد.»
مردم حویلیها و جایدادهای بیبی حاجی را که برای شان افشا شده و از آن آگاهی دارند صد دربند میگویند، لیکن بدون شک رقم اصلی چیزی به مراتب بیشتر است که کسی از آن اطلاع ندارند. تعدادی از خانههایی بیبی حاجی واقع در شهر کهنه فیضآباد دارای ساختمان سابقه بوده و بعد از خرید عمران و آبادی روی آن صورت نگرفته است به این دلیل فعلاً در مقابل پول اندک به کرایه داده شدهاند. تعدادی هم صرف چهاردیواری دارند ولی اکثر آنها به شکل مدرن بنا شده و برای موسسات، انجیوها، ادارات دولتی و غیردولتی و مردم با قیمتهای گزاف به کرایه رفته است.

بیبی حاجی وقتی خانه خود را به کرایه ادارات دولتی و موسسات میدهد خود را صلاحیتدار بدون منازعه آن اداره میداند و حتی در استخدام روسای و تعیین کارمندان آن دست درازی مینماید. روسا و مامورین استخدام شده توسط زن ربانی به پاس کمک و یا ترس، موقع انتخاب حویلی جهت کرایه نمیتوانند پیشنهاد بیبی حاجی را در تعیین موقعیت و مبلغ کرایه نادیده بگیرند.
تقریبا شهر جدید فیضآباد بدخشان مربوط خانواده و قوماندانان ربانی است که بعد از به قدرت رسیدن، آن را بین خود تقسیم نمودهاند. هر قوماندان ربانی بخصوص آنانی که از ولسوالی یفتل بدخشان (زادگاه خود ربانی) بودند حق اول غصب چندین جریب باغ و حویلی را داشتند.
لعل بدخشان حدود ۱۵۰ جریب زمین زراعتی دولتی، مربوط ریاست زراعت بود که در زیر بتاش شهر فیضآباد موقعیت دارد و در گذشته محل کشت حبوبات زراعتی بوده که بر اساس دانش جدید تجربه شده و به نمایش گذاشته میشد. تمام این مکان به امر ربانی توسط قوماندان مرتضی یکی از دزدان تنظیمی او غصب، قسمتی از آن بین مجاهدین تقسیم و قسمت دیگرش به فروش رسید. قیمت هر جریب زمین لعل بدخشان امروز کم از کم ۵۰ هزار دالر میباشد. قبرستان دروازیها و خاشیها زمینی به وسعت ۲۵ جریب را احتوا میکرد و توسط ربانی غصب و بعد قطعه قطعه به فروش رسید.
قبرستان خواجه عبدالمعروف که ۲۰۰ جریب زمین است و مردم بخاطر دفن مردههای خود آن را از دولت خریده بودند توسط ربانی و افرادش غصب و به فروش رسید. زمین مینا بازار بدخشان نیز از جمله مکانهای دولتی بود که در زمان ریاستجمهوری ربانی توسط او و قوماندانانش تاراج و فروخته شد و برای مالکین آن قباله توزیع گردید ولی بعد از تجاوز امریکا و به قدرت رسیدن دوباره جمعیتیها برخلاف حق داشتن قباله از هر دکان مینا بازار کرایه اخذ میشود.
زمین دیگری که در جوار مینا بازار موقعیت دارد و گفته میشود که مربوط غند ۲۴ بود و از مرکزیترین و تجارتیترین نقاط بدخشان است هم توسط ربانی و افرادش تاراج و به فروش رسیده است. ساحاتی که حالا ساختمانهای کابل بانک، میوند بانک، عزیزی بانک قرار دارند و همچنان مارکیتها، سرایها و حویلیهایی که در همین مسیر الی میدان بزکشی و پل کیبلی دشت قرغ جابجا شدهاند و مساحت آن به صدها جریب زمین میرسد، اکثرا زمینهای دولتی بودند که توسط ربانی و قوماندانانش غصب گردیدند.
خیانت دیگر ربانی و قوماندانان دزدش از جمله جنرال نذیرمحمدغصب و چور تمام جایدادها به شمول بیش از دو هزار جریب زمین میرمن پروین، اولین آوازخوان زن افغان در ولسوالی بهارک ولایت بدخشان میباشد. مادر میرمن پروین از بدخشان بود، پدر او [پدرکلان میرمن پروین] به دلیل اختلافات سیاسی که با خانواده و حکومت ظاهرشاه داشت به پاکستان رفت، جایدادهایش به اولادها و نواسههایش رسید که سهم آنان با زور و ارعاب به قباله ربانی و قوماندانانش درآمد. زمینهای متذکره که در پایین شهر ولسوالی بهارک بدخشان موقعیت دارد که بیشتر آن به قباله قوماندانهای ذیل درآمده است:
برهانالدین ربانی، قوماندان بصیرخالد همجنسبازیفتلی، پیربصیریفتلی، قاضی سعدالله یفتلی، قوماندان عبدلاول یفتلی، مولوی قدیر خاشی، قاری عبدالودود سرغلانی، سیدابرار، قوماندان قادر، حاجی تغه، مولوی نورالله، قومانان حبیب وردوجی، عبدالروف شاروال، جنبش وردوجی، پهلوان آغا از چپچی مزار، حاجی غلام از شش پل بهارک، قوماندان معروف بهارکی، حاجی آصف بهارکی.

۱۸۰۰ جریب زمین سپینزر که در منطقه حصار ولسوالی بهارک بدخشان موقعیت دارد توسط ربانی و قوماندانش نجمالدین خان تاراج و بین شان تقسیم گردید. ۵۰۰ جریب زمین دولتی در منطقه شش پل ولسوالی بهارک بدخشان موقعیت دارد توسط ربانی و قوماندانانش هر یک حاجی یعقوب عصمتی، حاجی احمد خاشی، مولوی نیاز خاشی، کل یوسف بهارکی تاراج و غصب گردید.
در منطقه زیرجوی ولسوالی بهارک ولایت بدخشان ۱۰۰ جریب زمین دولتی بود که توسط ربانی و قوماندانان دزدش که اسم تعداد شان در بالا تذکر رفت غصب و تاراج گردید.
دشت قُرُغ شهر فیضآباد بدخشان یکی دیگر از هزاران جریب زمین دولتی و شخصی چپاول شده توسط ربانی و قوماندان دزدش جنرال نذیر محمد است. گفته میشود که حدود صد ها جریب زمین محبوبالله کوشانی رهبر «حزب آزادگان افغانستان» که از پدر برایش میراث مانده بود هم دستخوش تاراج جمعیتیها قرار گرفته است.
علاوه به تاراج قطعات صد جریبی زمینهای دولتی و شخصی، صدها قطعه زمین مردم که اندازه یک الی 7 جریب بود نیز بصورت جمعی و یا پراکنده توسط ربانی و رهزنانش در دشت قرغ و سایر جاها تاراج شد که مشت نمونه خروار آن قرار ذیل است: ۷ جریب زمین احمد الدین ولد جمال الدین،
۷ جریب زمین سیدکریم ولد سید انور،
۷ جریب زمین سیدهاشم ولد کریم شاه،
۷ جریب زمین فیض الرحمن
بعد از اشغال کابل توسط مجاهدین سیاف شیاد به ربانی که رییسجمهور بود پیشنهاد داد که برای عربهایی که در جنگ افغانستان شرکت داشتند به پاس سهمگیری شان در جهاد افغانستان یک دربند حویلی به عنوان تحفه در نظر گیرد. ربانی هم موافقت نموده و بیشتر از صد دربند حویلی در بهترین نقاط شهر کابل از جمله وزیراکبرخان و شهرنو و سایر ولایات درجه یک از بودجه دولت خریداری کرد. قرار شد تا حویلیها طی محفلی به سرکردههای مجاهدین عربی که اکثر شان اعضای القاعده بودند تسلیم داده شود. ولی نفاقی که متعاقبا بین القاعده و جمعیت اسلامی به وجود آمد باعث گردید که عربهای مزبور از مناطق تحت تسلط جمعیت رانده شده و حویلیها نزد ربانی باقی بماند که بعدا همه شامل لیست ملکیتهای شخصی او شدند.
با اشغال افغانستان توسط امریکا و دوباره روی کار شدن ربانی و سیاف، بین این دو جدل زیادی بخاطر حویلیها در گرفت. سیاف سهم خود را از حویلیها از ربانی طلبکار بود.
البته که تعداد حویلی، مارکیت و زمینهای ربانی در کابل و دیگر ولایاتی که تحت کنترول دزدان جمعیتی بود از حساب خارج است. علاوه بر داخل افغانستان، ربانی در زمان حیات ذلتبار خویش در کشورهای مثل پاکستان، تاجکستان، امارات متحده عربی، هند و لندن نیز جایدادهایی بنام خود ثبت کرده است. به طور مثال ربانی جدا از بلند منزلهای تجارتی و مارکیتهای چندین منزله قالین فروشی که در مالگه مندوی پشاور دارد، ملکیت دفتر جمعیت در پشاور پاکستان را که حدود ۶۰ یا ۹۰ جریب زمین را احتوا میکند نیز صاحب شده است. این مکان بزرگ از طرف حکومت پاکستان به پاس مزدوری او و تنظیمش برای جمعیت بخشش شده بود و منطقا باید جزء ملکیتهای باند جمعیت میبود، اما ربانی آن را دزدیده و بنام خود ثبت کرده که سپس به اولادهایش میراث مانده است. بعد از به قدرت رسیدن کرزی اکثریت کرسیهای بلند دولتی بدست جمعیتیها و گلبدینیها رسید. ربانی و دیگر اعضای خانوادهاش وقتی اطلاع حاصل میکردند که شهرک یا مارکیت تجارتی از طرف دولت توزیع میگردد، به مقام مربوطه جمعیتی و یا گلبدینی زنگ زده و تقاضا میکردند که ما را فراموش نکنید و بلاکها یا خانههایی را برای ما در نظر گیرید. چنانکه وقتی از توزیع نمرات تجارتی و رهایشی در کندز با خبر شدند، به حمدالله دانشی والی کندز زنگ زده، و والی مذکور گلبدینی که به ربانی ارادتمندی داشت حرف آنان را به زمین نزده، ده بلاک که هر بلاک شامل چندین نمره زمین میشد برای او داد.
هر قوماندان ربانی که دستش در تاراج معادن لاجورد بدخشان باز گذاشته شده است، باید سالانه صدهزار دالر امریکایی به عنوان سهم استاد به خانواده او تسلیم میداد. تجارت دختر مادلش در دوبی و معاملات پنج لک دالری که پسرش جلال ربانی از حیف و میل آن حرف میزند، از همین منابع تامین میگردد.
در حالی که هموطنان فقیر و مظلوم ما بخاطر سیر کردن شکم گرسنه خانوادههای شان اقدام به دزدی یک موبایل، یک قطی روغن و یا برنج و آرد میکنند، راهی زندان میگردند و ماهها چه که سالها دوسیههای شان در ادارات دولت فاسد پایین و بالا میشود، اما شاهدزدانی چون ربانی که هست و بود مردم و کشور ما را به یغما بردهاند با القاب مانند «شهید صلح» روز مردار شدن شان رخصتی عمومی اعلان میشود و اماکن تحصیلی و یا جادهها با نامهای کثیف آنان ملوث میشوند. روشنفکران خودفروخته با گذشته خلقی، پرچمی و ستمی که در بدخشان حضور دارند اکثریت تحت پرچم پدرام خوشخانهای خود را سر تا پا به جمعیتیها عرضه نموده و کوچکترین حرفی در رابطه به تاراج و دزدیهای رهبر آنان، ربانی و قوماندانهایش نمیگویند.


