پدرام خوشخانهای با مسعود قاتل دهها هموطن روشنفکر ما در پنجشیر و سایر ولایات شمال کشور.
به شهید راه شنگان
به گرسنگی دهقان
به شهامت جوانان
به نبرد قهرمانان
قسم است به خونبهایت
نگذارم ارتجاع را
به شهید کوه پامیر
به برندگی شمشیر
به رقیب کوه پنجشیر
به دلاوران چون شیر
قسم است به مرگ بهادر
نگذارم این عصا را
ارتجاع اگر زرنگ است
تودهها به فکر جنگ است
هر کجا که شور شنگ است
همه زادهی تفنگ است
قسم است جلال آمون
گیرم انتقامتان را
تو که رفتی سوی زندان
سر زشور عشق دهقان
زیر زجر جمع نادان
به صفات حسن ایمان
قسم است حفیظ بدروز
شکنم دژ ستمگر
به انیس مستمندان
به رفیق دردمندان
به شگوفههای خندان
به سپار مرد دهقان
قسم است که کاخ ظلمت
کنمش به خاک یکسان
به الم رسیدگیها
به ستم کشیدگیها
به زبان بریدگیها
قسم است تفنگ تان را
به زمین نمیگذارم
مقاله کوبنده و مستدل «دهانپارگی مجدد لطیف پدرام خوشخانهای علیه شاه امانالله» را در سایت وزین «پیام زن» خواندم، لازم دیدم تا نکاتی در مورد شخصیت سخیف پدرام و دفاع خاینانه وی از خاینان و آدمکشان را با خواهران مبارزم در میان بگذارم.
لطیف پدرام با دیگر همکیشان خود که در حزب مسخرهی بنام «کنگره ملی افغانستان» جمع شدهاند، بعد از کشته شدن ربانی توسط برادران طالبیاش به ماتم نشسته و مرگ این قاتل را «حمله بر برج عزت افغانستان» نام نهادند. آنان بر سرلوح دفتر ولایتی خویش در بدخشان روی تکه سیاه پیام تسلیت نوشتند.
لطیف پدرام به این هم بسنده نکرد، در جریان رخصتیهای پارلمان به بدخشان آمده و ختم و خیرات مفصل را به ربانی راهاندازی نمود. این عمل وی با عکسالعملهای تند جمعیتیهای بدخشانی و شورای علمای این ولایت مواجه شده و آنان خیرات یک «کمونیست و کافر» را به رهبر مجاهدین توهین خواندند. با آن که پدرام در سخنان خود برای ربانی القاب مانند «شهید صلح»، «مجاهد نستوه»، «اکادیمیسن»، «پروفیسور»، «استاد»، «رهبر جهاد و مقاومت»، «برج عزت مردم افغانستان»، داد، اما در این جریان جمعیتیها و ملایان مخالفت خود را با فریادهای «مرگ به کمونیزم» ابراز داشتند. در این میان یک عده از رفقای کنگرهای پدرام هم از وضعیت خشنود نبودند، آنان میگفتند که ما خود شهدای زیاد و قابل ستایش داریم ضرور نیست به ربانی ختم و خیرات کنیم.
لطیف پدرام و کنگرهاش چندی قبل با راهاندازی مظاهره علیه امانالله خان در فیضآباد بدخشان، تعداد کثیری از تصاویر و پلاکارتهای رنگارنگ ربانی را با خود حمل کردند که گویی «حزب کنگره ملی» نه بلکه جمعیت اسلامی دست به اعتراض زده است.
در هر جامعه مخصوصا در جوامع عقبمانده که اکثریت مردم آن بیسواد و از نظر آگاهی در سطح نازل قرار دارند وظیفه روشنفکران و احزاب مترقی اینست تا بدور از هرگونه تعصب قومی، مذهبی، سمتی و لسانی دست به افشاگری زنند و چهرههای خاین و جنایتپیشگان را برملا سازند. ولی برای قلمبدستان مرتجع و قومباز «افغان ملتی» و «کنگرهای» فقط تعلق قومی مهم است نه هویت سیاسی و عملکرد افراد. اگر کسی ولو با پشتارهای از خون و خیانت فقط متعلق به قوم شان باشد، به دفاع او بر میخیزند. مثال خوب آن را در تمجید ملا پدرام از ملا ربانی مشاهده میکنیم. در حالی که ربانی و جمعیت اسلامیاش در چهار دهه گذشته جنایات بیشماری را زیر نام جهاد در حق مردم افغانستان مرتکب شده است اما پدارم با بیشرافتی او را «برج عزت مردم افغانستان» مینامد. در این قسمت میخواهم به چند مورد اشاره نمایم که ددمنشی ربانی و حزب بدنامش را نسبت به روشنفکران کشور ما بیان میدارد:
• از آغاز حاکمیت جهادیها در افغانستان که همزمان بود با کودتای هفت ثور ۱۳۵۷، کشتن، تحقیر، توهین، لت و کوب هنرمندان و... به امر ربانی یکی از وظایف جمعیتیها و هوادارن آن بود. دهها هنرمند اعم از شاعر، آوازخوان و هنرپیشه توسط این جانیان به شکل فجیعی از بین برده شدند؛ محمد هاشم واسوخت معلم و یکی از شاعران توسط جمعیتیها به قتل رسید؛ فیض منگل و پسرش که از آوازخوانان محلی بسیار توانای بدخشان بودند، کشته شدند.
محمد هاشم واسوخت معلم و یکی از شاعران که توسط جمعیتیها به قتل رسید.
• یکی دیگر از غداریهای تنظیمهای جهادی منجمله جمعیت اسلامی سر به نیست کردن روشنفکران و معلمان در مناطق تحت نفوذ شان بود. آنان معلمان را کشتند، حتی به ملازمین مکاتب رحم نکردند و فراوان مکاتب را سوزانیدند. در اثر این هجوم وحشیانه در مناطق تحت نفوذ جمعیتیها بیشتر معلمان به قتل رسیدند و یا به ساحات تحت سلطه حکومت خلقیها پناه بردند. به اساس آمار ارایه شده صرف در شهر فیضآباد بدخشان ۳۰۰ معلم بدست قومندانان ربانی به قتل رسیدهاند. ربانی زمانی خود اعتراف کرده بود که «بچههای جمعیت» معلم خوشنامی را به نام محمدهاشم واسوخت را کشتند.
مولوی خمینی یکی از افراد ربانی که ولسوالیهای شهر بزرگ و یفتل پایان بدخشان الی ولسوالی رستاق ولایت تخار را تحت حکمروایی داشت، به افراد خود فرمان داده بود که نهتنها معلمان را بلکه هر کسی را که حتی یک بار تباشیر در دست گرفته باشد زنده نگذارند.
مولوی خمینی جمعیتی قاتل صدها معلم و روشنفکران تخار و بدخشان.
• تحت نظر ربانی جمعیتیها قتلعام روشنفکران را زیر نام «مبارزه با کفار» در ولایات مثل تخار، بدخشان، بغلان، پروان، بلخ و کابل به راه اندختند. درین جریان دهها روشنفکر که از وفاداران مجید کلکانی و طاهر بدخشی بودند تیرباران شدند که امروز پدرام و دیگر ستمیها از آنان به عنوان شهدای «جنبش تفکر ملی» یاد میکنند و ظاهرا به خون شان میبالند. بنا به ادعای بعضی از ستمیها تعداد کشتهشدگان «جنبش تفکر ملی» به حدود ۸ هزار نفر میرسد، که تخمینا نیمی از آنان بدست ربانی و مسعود به قتل رسیدهاند. لطیف پدرام خوشخانهای که با دیدهدرایی از قاتلان اینان دفاع میکند، حق ندارد که با بردن نام مجید کلکانی، قیوم رهبر، حفیظ آهنگرپور، بحرالدین باعث و دیگر روشنفکران مبارز، به یاد و خاطره بزرگ آنان توهین روا دارد. باید پرچم پرافتخار اینان را از دستان کثیف و فروخته شده پدرامها گرفت.
• در جریان جنگ مقاومت ضدروسی جهادی ها به جای جنگ با نیروهای اشغالگر روس بیشتر مصروف جنگ و نزاع با همدیگر بودند. جمعیت اسلامی و شورای نظار در مناطق تحت تسلط خود مخصوصا ولایات بدخشان، تخار، کندز و پروان با حزب اسلامی گلبدین هرروز درگیر بودند که نتیجهای جز مرگ هزاران انسان بیگناه، ویرانی قریهها و آوارگی و بدبختی مردمان محل ارمغان دیگری را به همراه نداشت. بر اساس ارقامی که اهالی ارایه نمودهاند صرف در قریه کول ولسوالی شهر بزرگ ولایت بدخشان بیش از ۵۰۰ تن در جنگ بین جمعیت اسلامی و حزب اسلامی به قتل رسیدهاند.
پدرام با دیدهدرایی از مجید کلکانی، قیوم رهبر، حفیظ آهنگرپور، بحرالدین باعث و دیگر روشنفکران مبارز بنام «بنیادگذاران جنبش تفکر ملی» یاد میکند که بدینوسیله بزرگترین توهین را به این شخصیتهای وطنپرست و دلاور روا میدارد. باید پرچم پرافتخار اینان را از دستان کثیف و فروختهشده پدرامها گرفت.
• جمعیتیها در مناطق تحت نفوذ خود مانند سایر تنظیمهای جهادی بر علاوه انواع جنایات در برابر مردم ما، نقش طفیلی را نیز داشتند و مستقیما از خوان مردم تغذیه میکردند. مهمانیهای اجباری بالای مردم، اخذ جریمههای بیمورد، جمعآوری عشر و ذکات، جمعآوری پول زیر عناوین مختلف از رذالتهایی اند که طی سالیان جنگ و جهاد مردم ما آن را تجربه نمودهاند.
• جزاهای در ملاءعام مانند دست بریدن، زیر دیوار کردن، دره زدن، سنگسار زنان، به سیاهچاه انداختن و قین و فانه کردن مخالفین به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت در میان اهالی قریهها از اقدامات روزمره مجاهدین ربانی و مسعود و سایر تنظیمها در جریان جهاد بوده است.
• حضور سیاهاندیشان نظیر ربانی و دیگر همفکران زنستیز و بنیادگرا در مناطق مختلف افغانستان سبب شد تا عنعنات ضدزن و پوسیده فیودالی جامعه سختجانتر گشته و تحکیم بیشتر یابد که این خود باعث شد تا ستم بر زنان افغان سنگینتر و طولانیتر گردد.
• ربانی و قومندانان جانیاش از تاراج داراییهای عامه و کمکهای بیحسابی که از باداران غربی، پاکستان، ایران و عربی خود، بدست آوردند، صاحب صدها حویلی، هزاران جریب زمین، مارکیتهای تجارتی وغیره در سرتاسر کشور گردیدند. ربانی صرف در شهر فیضآباد ۱۰۰ دربند حویلی دارد که بخش اعظم آن را در بدل کرایههای بلند دالری به ادارات دولتی و غیردولتی به کرایه داده است. ربانی و خانوادهاش آنچنان سرمایههای ملی را دزدیدهاند که حتی پسرش جلال ربانی در صفحات اجتماعی انزجارش را در این مورد ابراز میدارد.
این موارد را میتوان بیشتر و مشرحتر نمود. ذکر مثالها از قتلعام، تجاوز جنسی، تاراج سرمایههای ملی از جمله موزیم ملی افغانستان و محلات تاریخی مانند آیخانم، چور و چپاول مردم کابل طی سالیان حاکمیت و به اصطلاح دوران ریاست جمهوری ربانی نیاز به تحریر کتابها دارد.
پدرام بر سرلوح دفتر حزب خود در بدخشان پیام تسلیت برای مرگ ربانی جنایتکار نوشت