قاضی کبیر مرزبان سابق آمر جهادی سه ولسوالی درقد، خواجه بهاوالدین و ینگی قلعه وضعیت نورمال روانی ندارد و مانند دو برادرش عبدالرحمن و عبدالرحیم به تکلیف روانی شدید مبتلا میباشد. تا هنوز کسی خنده و چهرهی بشاش او را ندیده، همیشه مغموم و شریر است، بسیار کم حرف میزند و همیشه خوابآلود است. لیکن با این همه روانی بودنش در دسیسهسازی، توطئه و نقشههای شیطانی سرآمد روزگار خود در منطقه میباشد. او در زمان جهاد دمار از روزگار مردم برآورد. شماری زیادی را در دوران جهاد سر به نیست کرد که مشخصات تعدادی از کشتهشدگان توسط این جانی قبلا از طریق نشریاتی به نشر رسیده است. او بنام عشر داراییهای افسانوی را از خون و عرق مردم ذخیره نمود. برخورد هیستریک وی نسبت به زنانش نمونه بارز یک بنیادگرایی مریض ضدزن میباشد، او یک زن خود را کور کرده، یکی را به قتل رسانیده، دیگری را طلاق داده است و چندین سال مجرد زندگی کرد که به اثر توصیه داکتران دو دختر ۱۴ ساله را در سالهای آخر در ظرف یک هفته به عقد خود درآورده و بعد از سپری شدن یک هفته هر دو را به خانههای پدران شان فرستاد.
کبیر مرزبان
این جانی دیوانه در زمان حکومت کرزی وزیر مشاور و والی تخار شد. وی حالا وکیل پارلمان است که در طول این قریب شش سال هیچ صدایی از او در پارلمان شنیده نشده است.
در سه ولسوالی (درقد، خواجهبهاوالدین و ینگیقلعه) که اکثرا زیر تسلط مرزبان روانی بوده اندکترین کاری توسعهی صورت نگرفته است، او در تعیین و تبدیل اراکین این ولسوالیها نقش عمده دارد و اکثر اعضای فامیل خود را در پستهای مهم و کلیدی گماشته است، مثلا در ولسوالی خواجه بهاوالدین، هارون پسر کاکایش ولسوال، داکترامان پسرکاکایش قومندان امنیه، حاجی کریمالله خواهرزادهاش قومندان سرحدی، عزیزالله یکی دیگر از اقاربش شاروال میباشند که در نهایت خود از طریق آنان در منطقه حاکمیت دارد و به حمایت آنان قاچاق هیرویین به آنطرف دریای آمو (تاجیکستان) را که یکی از منابع درآمدش است کماکان ادامه میدهد.
در ولسوالی خواجه بهاوالدین مقر قومندان قوای سرحدی را آلمانها احداث نمودند، این مکان خیلی بزرگ و مجهز است. در آغاز یک صاحبمنصب بدخشی بنام عبدالسلام خان قومندان آن بود که خیلی فعال و مورد حمایت مردم محل بود و همه از او خاطره خوش دارند. این قومندان دلسوز بعضا مانع قاچاق قاضی کبیر و خاندان او میشد، مرزبان با استفاده از قدرتش او را برطرف کرده و در عوض حاجی کریمالله خواهرزاده خود را که قبلا هم قومندان قوای سرحدی بود تعیین مینماید. حاجی کریمالله حالا تمام سرحد سه ولسوالی را در تحت قومنده خود دارد و همهروزه چندین موتر هیرویین ذریعه رینجر پولیس به آنسوی مرز انتقال میدهد.
عبدالبصیر خواهرزاده کبیر مرزبان با افراد وحشیاش در اوایل سال ۱۳۸۸ دختر جوانی را بنام زینوره از ولسوالی رستاق اختطاف و مورد تجاوز دستجمعی قرار میدهد. عبدالبصیر بعد با زینوره ازدواج میکند، چهار ماه بعد از عروسی این جانی زینوره را در حالی که حامله بود تیرباران میکند.
در اواخر حکومت کرزی در مناطق درقد و ینگیقلعه طالبان حضور پیدا کردند، برادر رشید تاتار، ملک تاتار یکی از متنفذین منطقه که همیشه از مخالفین قاضی کبیر بود به عنوان قومندان اربکی مسلح میشود. تاتار خیلی فعالیت کرد تا طالبان را از منطقهاش پاکسازی کند. قاضی کبیر هم با استفاده از مقام و رابطه که با شورای نظار و شخص قسیم فهیم داشت نیروهای اربکی زیر قومنده داکتر امان پسر کاکایش در ولسوالی درقد ایجاد میکند. داکتر امان اصلا داکتر نیست، او شخص عیاش و بیکاره است که در میان مردم شهرت منفی و نام بدی دارد و کسی او را جدی نمیگیرد. در مقابل ملک از او کاری ساخته نیست بناءً قاضی کبیر به فکر طالبسازی در منطقه شد و با پول و امکانات خود گروپهایی از طالبان مسلح را ایجاد کرد و تلاش نمود تا از این طریق به حریف خود ملک تاتار غلبه حاصل نماید. این گروهّها چندی بار با ملک تاتار درگیر شدند که همه به ناکامی انجامیده است. کبیر مرزبان و اقاربش با طالبان رابطه تنگاتنگ دارند، در جریان سال ۱۳۹۵ یکی از قومندانان ارشد طالبان در درقد زخمی شد، عبدالحکیم مجاهد پسر حاجی شاهین خواهرزاده قاضی کبیر برادر حاجی کریم الله قومندان قوای سرحدی و داماد پیرم قل او را ذریعه رینجر پولیس جهت تداوی به تالقان انتقال میداد که در ولسوالی بهارک توسط پولیس دستگیر میشود. قاضی کبیر دست بکار شده موضوع را مسکوت ساخته جلو رسانهای شدنش را میگیرد. نیروهای اردوی ملی که در ولسوالی درقد مصروف جنگ و پاکسازی طالبان در منطقه بودند متوجه میشوند که جنگ درقد، جنگ بین قاضی کبیر و ملک تاتار و یک جنگ شخصی میباشد بناءً منطقه را ترک میگویند که فعلا در ولسوالی درقد که مرز طولانی با تاجیکستان دارد و تمام قاچاق هیرویین از همین طریق صورت میگیرد در اختیار قاضی کبیر و اقاربش بوده که با استفاده از امکانات دولتی تجارت هیرویین را به راحتی میکنند.
شهر خواجه بهاوالدین در ابتدا قریهای از ینگی قلعه و خانه پدر قاضی کبیر در آن بود که مرزبان در زمان آمریت جهادیاش آنرا به شهر ارتقا داده و امروز خود را ایجادگر و بنیانگذار این شهر میخواند. این شهر که در زمینهای دولتی احداث شده، بهترین سرای، دکانها، هوتلها، و حویلی آن به شخص قاضی کبیر و اقاربش تعلق داشته و متباقی به مردم عادی فروخته شده و پول آن هم عمدتا به جیب او و خاندانش سرازیر شده است.
عزیزالله یکی از خویشاوندان نزدیک و چاکر و کاسهلیس قاضی کبیر که بیشتر از پانزده سال میشود از طریق مرزبان به حیث شاروال خواجه بهاوالدین ایفای وظیفه مینماید در کنار مرزبان تمام پولهای زمینهای دولتی را به جیب زده است. شهر خواجه بهاوالدین از لحاظ موقعیتش یکی از شهرهای مهم ماورای کوکچه بحساب میرود و تمام هوتلها، سرایها، دکانها، حویلیها، ادارات دولتی، مساجد و مدارس آن جدیدا احداث شده است که همه در قبضه قاضی کبیر و خاندانش میباشد. عزیزالله شاروال شهر از درک فروش زمینهای دولتی صاحب قصر پر زرق و برق در ولسوالی خواجه بهاوالدین شده و یک حویلی کلان و مجلل در هندوستان هم خریداری نموده است. نمونه دیگر از دزدیها شاروال این که او در حدود بیست جریب زمین را بنام چمن شاروالی زیر ساخت گرفته است، اطراف آنرا دیوار سنگی نموده و به مرکز تخار گزارش داده که در سرکهای اطراف آن صدها موتر جغل ریخته است و میلیونها افغانی بخاطر هموارکاری داخل چمن مصرف کرده است.... زمانی که داکتر یاسین ضیاء والی جدید تخار متوجه میشود که نه جعلکاری شده و نه هموارکاری عزیزالله را به سارنوالی معرفی میکند که به یقین با پادرمیانی قاضی کبیر این موضوع نیز مثل هزاران خیانت دیگر به فراموشی سپرده خواهد شد.