محمد نادر ـ جوزجان،
جنایت داماد سناتور کبیر «جوزجانی»
در اواخر حمل ۱۳۸۵ رحیماله جان داماد قاضی کبیر «جوزجانی» سناتور انتصابی، عبدالرحمن یک تن از دهقانان قریه سوجانی ولسوالی خواجه بهاوالدین را با دست بسته در جلو سگهای هار خود انداخته که شکم، رانها، کمر و شانهها و روی فرد مذکور پاره پاره شده و به حالت کوما به شفاخانه خواجه بهاوالدین بستری شد.
واقعه ازین قرار بوده که دهقان مذکور از رحیماله جان یک مقدار پول قرضدار بوده که همیشه به علت ناداری خود را از وی پنهان میکرده است. تا اینکه یک روز در نزدیک منزلش در کوچه به گیرش میافتد و وی را به موتر جیپ خود انداخته به منزلش میبرد و بعد از لت و کوب زیاد دست بسته در صحن حویلیاش سگهایش را بالایش رها میکند و سگهای مست و هار هم در چند دقیقه عبدالرحمن را پاره پاره مینمایند. ولسوال به این جرم رحیماله جان را زندانی میسازد ولی قاضی کبیر از کابل آمده او را از محبس میکشد. مردم خواجه بهاوالدین از جنایت داماد قاضی کبیر نفرت عمیق به دل دارند.
ش. م ـ پغمان،
مردم پغمان علیه سیاف برمیخیزند

«ما مردم ششگذر قسم کردهایم که اگر هفت بار کشته شویم بازهم از حق خود دفاع میکنیم و نمیگذاریم که سیاف به زور زمین ما را بگیرد

«قبلا افراد سیاف به همدستی وزیر داخله زمین های دشت چمتله را بین هم تقسیم کردند و حال میخواهند زمین های ما را نیز متصرف شوند.»
به تاریخ ۱۰ سرطان ۱۳۸۵ (اول جولای ۲۰۰۶) صدها تن از مردم پغمان علیه سیاف دست به تظاهرات زدند و ستم و دستبرد سیاف و قومندانانش بر زمین و دارایی مردم در آن ولسوالی را محکوم کردند.
مردم اعتراض داشتند که در پغمان تفنگ و زور حاکم است و نیروهای مسلح سیاف و قومندانانش مثل اکیی، عبداله، شیر علم (فعلاً والی غزنی)، برادرزادهاش ممتاز و دیگران با زور تفنگ حاکمان مطلق اند و دولت بیکفایت هیچ گونه عکسالعملی در مقابل آنان نشان نمیدهد.
تظاهرکنندگان به خبرنگاران گفتند که زمینی در منطقه دشت چون غر که ملکیت ۴۰۰۰۰ شهروند قریه شش گذر پغمان است، به زور به وسیله سیاف و افراد مسلحاش اشغال گردیده است در حالی که مردم این قریه قانوناً مالک این زمین اند و محکمه نیز به آن صحه گذاشته است. آنان ادعا دارند که قبلاً افراد سیاف به همدستی وزیر داخله زمینهای دشت چمتله را بین هم تقسیم کردند و حال میخواهند زمینهای آنان را نیز متصرف شوند.
تظاهرکنندگان میگفتند: «سیاف ما را تهدید میکند که شما اگر از طریق قانونی هم زمین را صاحب شدید، با زور از نزد تان میگیریم. وقتی ما به قومندانی امنیه شکایت کردیم به ما گفته شد که زور ما بر سر سیاف نمیرسد و کاری نمیتوانیم. قومندان امنیه کابل امان اله گذر نیز با سیاف و قومندانانش همدستی دارد.»
«ما از کرزی و پارلمان تقاضا داریم که به سیاف بفهمانند که از حق مردم دست بردارد، اگر نمیفهمانید ما ۴۰۰۰۰ نفر میآیم در پشت ریاست جمهوری و اعتراض میکنیم که چرا از حق ما دفاع نمیکنی.»
«وقتی ما قانوناً زمین را صاحب شدیم، شب افراد مسلح سیاف در لباس پلیس ملی آمده و با حمله بر ما تهدید کردند که از زمین دست برداریم. حتی یک نفر ما را زخمی کردند چون مقاومت میکرد.»
یکی از ریش سفیدان قریه با لحن خشم آلود به خبرنگاران گفت: «مرا با قنداق تفنگ زدند و زخمی کردند. ما به ایساف تلفن کردیم و بعد طیاره ایساف آمد و فشنگ انداخت که ترسیدند و رد ما را رها کردند. بیادر چندین دولت در اطراف افغانستان وجود دارند، همین رقم دولت و عدالت در آنجا حاکم است؟ این چه حال و روز است که ما مردم فقیر و مسکین را به نفس کشیدن نمیگذارند. ممتاز، قومندان شیرعلم، سیاف، داکتر عبدالهگذر و دیگران بر مال و زمین ما چشم دوخته اند. ما مردم شش گذر قسم کردهایم که اگر هفت بار کشته شویم باز هم از حق خود دفاع میکنیم و نمیگذاریم که سیاف با زور زمین ما را بگیرد.»

ولسوال پغمان حاجی عبدالقيوم همچون ساير مقامات اين ولسوالی از دست نشانده های سياف است.
یکی دیگر از ساکنان این قریه گفت: «آقای کرزی دعوا میکند که من صلح را تحکیم میبخشم ولی در پایتخت دزدان با راکت و پیکا میگردند و بر ما حمله میکنند. این چه نوع صلح است؟»
در مورد این اعتراض مردم، ولسوال پغمان حاجی عبدالقیوم که از افراد وابسته به باند سیاف است، به طرفداری سیاف پرداخت و تظاهرکنندگان را افراد دعوا براندار خطاب کرد.
قابل یادآوریست که در این جریان یک تن از قومندانان سابق اتحاد اسلامی به نام قومندان غفار نیز با سیاف درگیر شده و ادعا دارد که سیاف تلاش دارد او را بکشد چون نمیخواهد این زمینها به ملکیت وی و اطرافیانش درآید.
غصب زمین و داراییهای مردم بوسیله باندهای مافیایی مسلح یکی از مشکلات عمده مردم در نقاط مختلف افغانستان است. عاملان این جنایتها آنانی اند که تفنگ و پستهای مهم دولتی را در اختیار داشته با توسل به آن بر مردم فاشیزم روا میدارند.
یما ـ کابل،
چشمدیدی از خیزش ۸ جوزا در کابل
حوالی ساعت ۸ صبح ۸ جوزا بود که سر وصدای مردم بلند شده و «نمان، نمان» به گوش هرکسی که در ساحهی زیر کوتل خیرخانه مصروف غریبی بود میرسید. ارادهجات گزمه قوای امریکایی که از بگرام به طرف کابل در حرکت بودند با تصادم عمدی و یا عوارض تخنیکی، چند موتر تیز رفتار شخصی مردم را خورد و خمیر کرده و در اثر آن به گفته ناظران صحنه تا ۳۰ نفر مرد و زن و طفل به قتل رسیدند. بعدتر در اثر تیراندازی قوای امریکایی به طرف مردم به تعداد قربانیان افزوده شد. بر اساس گزارش شفاخانه جمهوریت و دوصد بستر جمعاً حدود ۱۲۰ نفر زخمی میشوند که در اثر آن احساسات مردم برانگیخته شـده علیه قوای مسلح امریکـا دست به تظاهرات زدنـد.

شورش مردم در کابل که بوسیله جاسوسان جمعیتی و شورای نظاری ملوث شد.
یکی از منسوبین ریاست امنیت دولتی گفت: اطلاعات میرساند که در همین روزهای نزدیک در شهر کابل مظاهره از جانب شورای نظار صورت خواهد گرفت که هدف آن دادن شعارهای ضد کرزی و حریق نمودن تاسیسات عامه میباشد. این پیشبینی ریاست خاد یا امنیت دولتی بی رابطه با حادثه ۸ جوزا نیست زیرا:
الی ساعت ده صبح و رسیدن مظاهرهکنندگان تا چارراهی باغ زنانه، اوضاع کاملاً نورمال و بدون خشونت بود، متعاقباً در وضعیت مظاهره تغییراتی دیده شد، از هر طرف جوانان و نوجوانان از موترهای سیاه و موترهای تونس شخصی پایین شده در صف مظاهرهچیان قرار گرفته شعارهای «مرگ به کرزی»، «مرگ به امریکا» را سر داده با بوتلهای پر از پترول که قبلاً آماده شده بود، یکی از موسسات را که در خانه پیر سید احمد گیلانی فعالیت مینمود طعمه حریق ساخته و فرش و اموال آن چور میگردد. در ساحه وزیر اکبرخان عکس مسعود بالا و در شاروالی عکس کرزی حریق میشود، به تلویزیون آریانا حمله و قسمتی از آن حریق و موتر ضد گلوله احسان اله بیات به یغما میرود، موسسه ماین پاکی چور و موسسه پاملرنه چور و حریق میگردند.
تلویزیون آریانا صحنههای حمله به دفتر شان و چور و چپاول را مستقیماً پخش نموده از پلیس تقاضای کمک نمودند ولی پلیس اقدامی نکرد تا اینکه کارکنان دفتر خود به دفاع پرداخته مانع ورود حملهکنندگان جمعیتی به داخل دفتر شدند. تلویزیون آریانا دو تن از دزدان را دستگیر نموده بودند که بعد برادر قانونی شخصاً با تفنگچه تهدید کرده و را نجات داد. این تلویزون فلم این صحنه را نیز در اختیار دارد.
افراد مسلح اماناله گذر (که به زودی بعد از شورش کابل به حیث قومندان امنیه کابل منصوب گردید) در ساحه بادام باغ و افراد سیاف در گردنه باغ بالا جابجا شده بودند. یک شاهد عینی به نام موسی خان که برای مزدورکاری به آن سوی کوتل خیرخانه رفته بود میگوید:
«موتر امان اله گذر پیش و موتر بادیگاردهایش به عقب آن روان بودند که موترهای امریکایی از سوی شمالی میرسند، افراد امان اله تیراندازی میکنند که امریکاییها به سرعت از محل دور و چند متر بعدتر باعث حادثه ترافیکیای میشوند که خیزش مردم را به دنبال داشت.»
گلاب شاه از باشندگان همان ساحه نیز که شاهد صحنه بود، این گفته را تایید می نماید.
د. ر ـ کابل،
اماناله گذر کیست؟
امان اله گذر از قریه گذر یا گذره کوهدامن است که تا صنف سوم مکتب ابتداییه درس خوانده و از آوان جوانی به دزدی و قمار عادت داشت. در زمان حاکمیت پرچمیها به اصطلاح عسکر گریز بود که بالاخره موفق به جمع کردن چند نفر ملیشه شده و به ضد مقاومت، به نفع حزب خلق و پرچم در منطقه فعالیت مینمود. با گذشت چند سال و تسلیم شدن «سنگی» (یکی از قومندانان منطقه) او هم به انور دنگر (از قومندانان جانی جمعیت) تسلیم میشود و در صف تنظیم ربانی قرار میگیرد. در اوایل غیر از دزدی و قمار کاری نداشت و با قومندانانی مثل انور دنگر، صوفی پاینده، امان اله قوچی وغیره چندان ارتباط تنگاتنگ نداشت. با رسیدن طالبان در شمالی وی مقاومت کرده و چند پوسته طالبان را تصرف مینماید که مورد توجه احمد شاه مسعود قرار گرفت و از طرف شورای نظار حمایه و ترغیب شد. وی به دستور مسعود، اماناله قوچی، قومندانی از کوهدامن را با چند نفر افرادش به شکل سری طی یک کمین به قتل رساند و به جاسوس و همکار احمدشاه مسعود در منطقه مبدل گردید.
با آمدن نیروهای امریکایی وقتی بعضی از افرادش بالای موترهای گشت ایساف فیر و فرار مینمایند، امان اله به امریکاییان تعهد میسپارد تا آن دو را دستگیر و تسلیم نماید که همین کار را انجام داده و بدین صورت اعتماد امریکاییان را نیز جلب نمود.
بعداً به حیث قومندان فرقه ۸ به رتبه جنرالی ارتقا یافت. وقتی به حیث قومندان فرقه ۸ فعال بود، یکی از افرادش به نام سمیع که از وابستگان نزدیکش میباشد، به دخترکی به نام نوریه در وضوخانه مسجد تجاوز کرده و آن دخترک معصوم حامله میشود. مادر و پدر نوریه برای جلوگیری از رسوایی، دختر شان را در بدل ۵۰۰۰ لک افغانی (پول سابقه) به فروش میرسانند. مردم و پدر دخترک حامله از جنایت سمیع به امان اله شکایت مینمایند ولی امان اله آنان را تهدید میکند تا از عرض خود منصرف شوند.
امان اله گذر که به تعقیب رسوایی زمینهای شیرپور، ساحه وسیع زمینهای کوتل خیرخانه را به زور تصاحب کرده و با فروش فی نمره سه بسوهای تا مبلغ ۸ لک افغانی صاحب صدها ملیون افغانی شد، درین اواخر به حیث قومندان شاهراه سالنگ اجرای وظیفه مینمود و رتبه فعلیاش دگر جنرال است.
به گفته دگروالی (نامش محفوظ) کارمند ریاست امنیت دولتی، در حادثه هشتم جوزا امان اله گذر با رهبری شخصی به نام بریالی (یکی از خویشاوندان نزدیک قانونی) و برادر قانونی از خیرخانه در عقب مظاهرهکنندگان قرار داشته و سود بردند.
سرانجام به پاس تمام جنایات و پستیهایش امان اله گذر بوسیله کرزی به حیث قومندان امنیه کابل جانشین جمیل جنبش گردید.
شریف اله ـ تخار،
پیرمقلها در تخار جنایت میزایند


پدر شریفاله که قربانی جنایت جنگسالارن گردید.
به تاریخ ۲۸ جوزای ۱۳۸۴ تظاهراتی را علیه تفنگسالاران در ولسوالی رستاق ولایت تخار به راه انداختیم. من نیز از جمله نمایندگان مردم بودم که بعد به ملاقات آقای کرزی رفتیم و از پیرمقل (فعلاً عضو پارلمان) و سایر جنگسالارانی که در مقامات مهم ولایت ما نصب شده اند شکایت کردیم تا به جای شان انسانهای شرافتمند و سالم نصب گردند.
بعد از این حادثه مردم مرا منحیث معاون شورای انکشافی و اجتماعی رستاق تعیین کردند و برادرم به نام سنتاله به حیث مسئول حزب جمهوری خواهان تعیین گردید.
در عکسالعمل بر این پیروزی مردم، پیرمقل که خون هزاران انسان را به بهانههای مختلف بر زمین ریخته است، همراه با مخدوم کفایتاله دسیسهای طرحریزی نموده به همراهانش دستور میدهد که بین مردم نفاق انداخته و در ضمن مرا با برادرم سر به نیست کنند.
پیرمقل و افرادش چون عبدالغنی، جمعه، بابا عزیز، فضلالدین، سید عادل، عباداله، عبدالبصیر، حبیباله، سیدضیا، سید عرب، یوسف علی خان، نجیب اله، رحمت اله، کور کریم و... به تاریخ ۲۴ سنبله ۱۳۸۵ در مهمانیای جمع میشوند تا طرح ترور ما را بریزند و به تعقیب آن عبدالغنی همراه با یوسف علی خان به شهر جدید رستاق رفته از مخدوم کفایتاله ۴ میل کلاشنکوف با مقداری مرمی و بمب دستی دریافت نموده آن را به قریه انتقال میدهند. اینان قبلاً نیز ۴ میل اسلحه در اختیار داشتند. یک میل اسلحه به سید عادل تسلیم داده میشود که مسئولیت قتل را بدوش میگیرد.
اینان برنامه میکنند که به تاریخ ۲۶ سنبله ۱۳۸۵ بعد از مجلس ختم قران که بوسیله پسر خالهام دایر شده بود، من و برادرم را ترور نمایند اما تصادفاً بعلت کاری که داشتم من در این مجلس شرکت نتوانستم.
ساعت نه و نیم شام وقتی مردم از مسجد بیرون میشوند، سید عادل و برادرش عباداله بوسیله کلاشنکوف پدرم را در محضر عام به قتل میرسانند و در جستجوی من و برادرم میشوند ولی چون مرا نمییابند برادرم سنتاله را دستگیر نموده در قریه چپه خانه در منزل جمالالدین زندانی کرده مورد لت و کوب وحشیانه قرار میدهند. خوشبختانه وی موفق میشود با استفاده از تاریکی شب فرار نماید.
بعد هیئتی اعزامی تحقیق چشمدید مردم را درج نموده که همه یک صدا از دست داشتن پیرمقل و افرادش در این قتل سخن گفتند. اما دولت و مقامات همفکر پیرمقل اکثراً به یک چنین جنایات پرده انداخته و هیچ منبعی نیست که به دادخواهی از مردم رسیدگی نماید.
ل. م ـ تخار،
بیناموسی قومندان امنیه تخار
به تاریخ ۲۵ ثور ۱۳۸۵ در خانواده عوض قصاب میان پسر و عروساش اندک دعوای صورت میگیرد. داکتر امان که اصلاً داکتر نیست و از اقارب نزدیک قاضی کبیر والی ولایت تخار میباشد و به صفت قوماندان امنیه ولسوال خواجه بهاوالدین ایفای وظیفه مینماید، جنجال مذکور را بهانه قرار داده پسر و عروس عوض قصاب را به قوماندانی میخواهد. مدت یک هفته عروس عوض قصاب را در خانه خود نگهداشته و بعد به زور طلاق وی را از شوهرش میگیرد.
گفته میشود قومندان جنایتکار بر خانم مذکور مکرر تجاوز نموده است.
ا.س ـ تخار،
تظاهرات مردم رستاق علیه فاشیزم جنگسالاران
به تاریخ ۱۱ ثور ۱۳۸۵ ولسوالی رستاق ولایت تخار شاهد تظاهرات عظیمی بود که در آن صدها تن از مردم خشماگین شرکت کرده صدای شان را علیه جنگسالاران بلند کردند.
در رستاق جنگسالار ستمگری به نام پیرم قل (فعلاً عضو پارلمان) و قومندانان و نزدیکانش فرمان رانده با زور تفنگ هر جنایتی را بر مردم روا میدارند.

۱۵ میزان ۱۳۸۱: تظاهرات متعلمان و معلمان ولسوالی خواجه غار تخار

۸ سرطان ۱۳۸۴: تظاهرات باشكوه مردم تخار علیه ستمكاری های جنایتسالاران و تجاوز قومندان محمود به دختری جوان. به شدت سرکوب شد.
ریشه تظاهرات، اختطاف دو کودک به نامهای محمد یوسف (۶ ساله) و فریدون (۷ ساله) بود که به تاریخ ۴ ثور توسط تفنگ بدستان قومندان عینالدین ولد حاجی عالم بای (خسر پیرم قل) صورت گرفت. این کودک ربایی خشم ساکنان قریه سیاب را که اطفال به آن مربوط بودند، برانگیخت. به تاریخ ۶ ثور مردم محل موفق شدند که راننده و دو فرد مسلح به میکاروف را از موتر شیشه سیاه این قوماندان دستگیر کنند. این سه تن در برابر مردم قریه و والدین اطفال ربوده شده اعتراف کردند که هر دو طفل در موتر قومندان عینالدین به جای نامعلومی انتقال داده شده اند. مردم محل این سه تن را به ولسوالی رستاق تسلیم داده خواهان بررسی قضیه شدند. مردم در عین حال لیست ذیل از ۸ تن قاچاقچیان اطفال و مواد مخدر را به ولسوالی دادند که تحت پیگرد قرار گیرند:
۱- قومندان عینالدین از قریه باغهار
۲- غلام محمد ولد غلام محیالدین
۳- محمد نادر ولد غلام حیدر از قریه کول شهر بزرگ بدخشان
۴- ملا عینالدین ولد حاجی محمدی
۵- حاجی حیات اله ولد حاجی روزی خان
۶- محمد ظاهر ولد غلام حیدر
۷- محمد نعیم ولد حاجی بازار
۸- عبدالرحمن ولد اسمعیل
در حالی که تحقیق از سه دستگیرشدگان و افراد بالا در ولسوالی ادامه داشت، پیرم قل که بخاطر جلسات پارلمان در کابل بود، مطلع و فوری به رستاق برگشته نزد ولسوال میرود و همه را رها میسازد.
پیرم قل در عین حال به قریه سیاب که از بزرگترین قریههای رستاق است و باشندگانش از ملیت ازبک هستند رفته و در مسجد جامع خطاب به مردم میگوید: «شما مردم باغیرت ازبک در تظاهرات مردم شهر از من دفاع کردید و من در برابر آن به شما هفتاد میل اسلحه دادم که امنیت تان را بگیرید و بعد هم به رای شما در انتخابات وکیل شدم و حالا از شما خواهش دارم که مرا بدست خود نکشید و آبروی مرا نریزانید، از قضیه قومندان عینالدین بگذرید که یک دشمنی بین چند نفر است...» مردم سیاب یک صدا جواب میدهند: «ما بد کردیم که در تظاهرات از تو خاین دفاع کردیم و بد کردیم که به تو رای دادیم. خسربرهات با پشتاره در دزدی گیر آمد و تو رهایش کردی. حال اطفال ما را دزدیده و تو از وی حمایت میکنی. سلاحهایی که به ما دادی مال پدریات نبود مال خود ماست. از اینکه در تظاهرات برحق مردم از تو دفاع کردیم شرمندهایم...»
پیرم قل خجالت زده از قریه فرار میکند و مردم دستجمعی دور ولسوالی حلقه زده از ولسوال خواهان محاکمه عینالدین و دار و دستهاش میشوند. در اثر فشار مردم ولسوالی قومندان عینالدین را با پنچ تن از یارانش زندانی میکنند.
بالاخره هیئتی از تالقان مرکز تخار به رستاق میآید و عینالدین را به تالقان انتقال میدهند. در آنجا وی به وساطت پسرش صدرالدین (عضو شورای ولایتی تخار) رهایی مییابد.
تظاهرات مردم همچنان ادامه مییابد و مردم خواهان رهایی اطفال از پنچه قاچاقچیان میشوند. تا اینکه به تاریخ ۱۷ ثور جسد یکی از اطفال از دریای کوکچه در منطقه دشت قلعه بدست آمد و به تعقیب آن جسد طفل دومی یافت شد.
در جایی که تفنگ و مافیای مواد مخدر حاکم است و جنایتکاران در پستهای مهم دولتی جابجا اند صدای دادخواهی مردم به جایی نمیرسد و خبر این حوادث دردناک نیز اکثراً بیرون از مرزهای آن ولایت رسوخ نمیکند.
مردم تخار طی چند سال گذشته چندین بار دست به تظاهرت وسیع زده و از دولت خواسته اند که به وضع اسفبار آنان رسیدگی صورت گیرد تا از شر قصابان جنگسالار جمعیتی و دوستمی رهایی یابند ولی دولت و نیروهای ایساف به این خواست برحق مردم هیچگاه توجهی نداشته و حتی سال گذشته نیروهای ناتو برای پراگنده ساختن تظاهرات سراسری و به هراس انداختن مردم، طیاراتش را فرستاد.
ر.م ـ تخار،
فساد در معارف تخار
در سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ تبدیلیهایی که در سطح ولایت تخار صورت گرفته مثال خوب خرخری در وضع معارف تخار میباشد:
۱ـ سیداکرم «معصومی» والی بدخشان که در کمپاین انتخاباتی کرزی تبلیغ مینمود و در اثر انفجار ماین از ناحیه پا زخمی گردیده بود، بنابر خدماتش در پست بالاتر تعیین شد.
۲ـ میر عبدالرحمن با هیاهویی که در کمپاین انتخاباتی کرزی نمود به حیث رئیس معارف تخار مقرر گردید.
۳ـ صابری مدیر معارف رستاق که در زد و بندهای توزیع روغن با ریاست معارف شریک بود و همچنان پول ۴۳ معلم قراردادی را با ریاست معارف تقسیم مینمود، بالاخره افشا شده و دوسیه دزدی او ترتیب شد. ولی با این هم بعد به حیث مدیر محاسبه ریاست معارف تعیین شد.
۴ـ معلم عبدالوکیل قربان محمد فارغ صنف ۱۲ ابوعثمان بنابر عدم لیاقت و نداشتن تجربه کاری به حیث تفتیش ریاست معارف تعیین شد.
۵ـ عبدالصمد «سنجری» معلم لیسه ابوعثمان با وصف داشتن دوسیه جرم اخلاقی، منحیث معلم در مکتب داکتر سید حسین تبدیل شده و بعداً به حیث معلم در لیسه ابوعثمان پیشنهاد گردید.
۶ـ فیضاله از ولسوالی چاه آب معلم در مکتب داکتر سید حسین، با آن که لیاقت تدریس صنفهای ۴ و ۵ را نداشت از مکتب به ریاست معرفی و بعداً به حیث تفتیش در ریاست معارف تعیین گردید.
یک تعداد معلمان با تجربه کافی و سویه عالی از وظیفه سبکدوش گردیدند مثل استاد محمد ناصر، استاد عبدالمعروف، استاد خان محمد، استاد رجب علی و استاد عبدالقیوم کارنده.
ش. م ـ تخار،
لفاظی جنایتکاران پیرمقل و لطیف ابراهیمی علیه کرزی
به تاریخ ۱۸ سنبله ۱۳۸۶ در ولسوالی خواجه بهاوالدین، جایی که مسعود کشته شده بود محفلی به اشتراک تمام قومندانان جهادی، والی تخار و تمام اراکین دولتی و جمعی از شورای ولایتی و تعداد کثیری از ریش سفیدان محل و شاگردان و معلمان و... دایر شده بود. در محفل پیرمقل وکیل ولسی جرگه و آمر رستاق خطاب به حاضرین چنین گفت: «دولت کرزی کافر و نماینده امریکاست و ما باید سلاح بدست گرفته و در کوه بالا شویم و جهاد خود را سر از نو شروع کنیم. حالا ما از طرف یک عده کمونیست بیآب میشویم و علیه ما مظاهره مینمایند و هر قسم گپ در مقابل ما میگویند. در حالی که ما قدرت داریم و همان قومندانان سابق که بودیم و هستیم و کسی در مقابل ما کاری کرده نمیتواند....» تمام قومندانان ازین حرف به شوق آمده از آن استقبال کردند. و عبداللطیف «ابراهیمی» مشهور به آمر لطیف والی ولایت به تایید حرفهای پیرمقل گفت که قومندانان هنوز هم هر کاری که بخواهد کرده میتواند و کسی حق ندارد در مقابل آنها ایستاد شده و یا مظاهره کند و هنوز هم قدرت واقعی در منطقه اند و...»
اما بعد از آنان مولوی لطفاله رئیس شورای ولایتی تخار ضمن نکوداشت مسعود ابراز داشت که شما غرق در فیشن بوده و دارای بلند منزلها هستید و فکر تان را چوکی و بلند منزل و زنان متعدد میسازد. آن روزها گذشته است که فرزندان ما چانته راکت شما را انتقال بدهند. اگر در کوه هم بالا شوید حتی زنهای شما هم شاید از شما پشتیبانی نکنند. دوران شما ختم است.
مردم مدتها از جریان جلسه یاد کرده و سخنان مولوی لطفاله را میستودند.
ک. م ـ فراه،
ساخت و پاخت امریکاییان با دارههای دزد در فراه
نیروهای خارجی قبل از آمدن به افغانستان وعدههای فراوان تامین امنیت و رفاه را به مردم ما داده بودند. مردم هم در اوایل خوشبین بودند. اما تجربه نشان داد که این نیروها نه تنها صلح و رفاه را به ارمغان نیاوردند بلکه افغانستان را بار دیگر به میدان رقابتهای بینالمللی تبدیل نموده و دامنه بحران و ناامنیها تشدید یافت. نیروهای امریکایی ناکامیها را به گردن نیروهای اروپایی میاندازند واروپاییها از امریکاییها شکایت دارند. دولت افغانستان هم ظاهراً از همه مینالد! ولی رنج این کشمکشها و ناامنیها فقط بر دوش مردم تیرهبخت ما سنگینی میکند.
ناامنی و بیقانونی حاضر مخصوصاً در جنوب و جنوب غرب افغانستان همانند مناطقی در شرق شدیدتر است. ولایت فراه هم یکی از ولایات ناامن حوزه مذکور میباشد. اینک به رخدادهایی در ولایت فراه که نمونهای از عملکرد واقعی نیروهای خارجی درآن ولایت میباشد میپردازم:
در ولایت فراه دزدی و آدمربایی به اوج خود رسیده، رهزنها گروگانهای خود را میبرند و در بدل رهایی آنها پول هنگفتی بدست میآورند و یا اسیران خویش را سر میبرند. در حوت ۱۳۸۴ بود که اختطاف، قتل، بیامنیتی و دزدی به اوج خود رسیده بود. در جریان یک هفته چند حادثه صورت گرفته بود که تعدادی از آنها را یادآور میشوم.
روز اول عید از داخل شهر فراه موتر سراچهای از مقابل خانۀ یک نفر ربوده شد. ساعت ۱۱ بجۀ روز بعد در مسیر شاهراه فراهـ فراهرود موتر سراچه توسط یک گروه از دزدان مسلح توقف داده میشود. در آن موتر یک نفر شدیداً زخمی بود و جهت تداودی به هرات انتقال داده میشد. شخص مذکور چند روز قبل توسط دزدان مسلح زخمی گردیده بود و شفاخانه فراه توانایی تداوی وی را نداشت. لذا اقاربش باید هرچه زودتر وی را جهت تداوی به هرات منتقل میکردند. دزدان شخص مریض را از موتر پایین انداخته، پولهای اقارب مریض را گرفته و موتر را نیز با خود میبرند. شخص مذکور از شدت زخمهایی که داشت درگذشت. شب قبل از این حادثه دزدان مسلح به خانهی یک حلبیساز از قریه یزده که در دو کیلومتری شهر فراه است، داخل میشوند که افراد فامیل با رهزنان درگیر میشوند. صاحب خانه وقتی میبیند که پسرش توسط دزدان زخمی میگردد بالای یک نفر دزد حمله میکند. پدر نیز توسط دزدان مسلح شدیداً زخمی میگردد. بالاخره دختر جوان فامیل با کارد آشپزخانه بالای یک نفر دزد حملهور میشود و او را زخمی میکند و با صدای فیرها همسایهها خبر شده و دزدان فرار میکنند. اما یکی از آنان که توسط دختر جوان فامیل زخمی شده بود، توسط افراد فامیل و اهالی قریه به دولت تحویل داده میشود. پدر و پسر زخمی به شفاخانه شهر فراه انتقال داده میشود که پدر ریش سفید از شدت خونریزی جان میدهد.
مردم شهر بخصوص دکانداران صبح همان روز دست به تظاهرات زدند. تمام دکانداران، اتحادیههای دریوران و صاحبان موترها همه شرکت نمودند که تعداد شان به هزاران نفر میرسید. از آنجایی که مردم از ادارات دولتی و ارگانهای امنیتی نفرت داشتند بدون اینکه به ولایت و یا کدام مرجع دیگر بروند و مشکل خویش را مطرح نمایند، با طی نمودن فاصله تقریباً ۵ کیلومتر به میدان هوایی فراه که قرارگاه PRT میباشد و نیروهای نظامی امریکا در آنجا مستقر هستند رفتند تا مسئله را با امریکاییان مطرح سازند. جلسه دایر شد، صحبتهای نمایندگان مردم عمدتاً در رابطه به فقدان امنیت بود.
بالاخره نوبت قومندان PRT رسید و وی گفت که این همه مسایل مربوط به دولت خود شماست و امریکا فقط به خاطر مبارزه با تروریستان القاعده و طالبان به اینجا آمده است. به مسایل داخلی شما کاری نداریم. در رابطه به سرقتهایی که در راه فراهـ فراهرود هر روز صورت میگیرد، دزدی موترهای مردم و اموال تجارتی و اخاذی از مردم و... ما کاری نداریم و باید شما خود تان حل کنید.
یک نفر به نام عزیز احمد نماینده ترانسپورت موترهای تویوتا و سراچه لین فراه ـ هرات گفت شخصی به نام شین شیر دزد مشهور است که یک باند مسلح دارد و تمام موترها را دزدی میکند. قومندان در جواب گفت شین شیر را میشناسم. و مثال داد که چند روز قبل عبداله شیرزاد (وی مالک یک شرکت ساختمانی میباشد و اکثر قراردادهای PRT را به وی میدهند لذا با امریکاییان مناسبات نزدیک دارد) به PRT آمد و شکایت نمود. پدر و مادر عبداله شیرزاد از حج برگشته بودند و وی آنان را از هرات به فراه میآورد که در مسیر راه فراه رود در قریه شیوان موترش توسط افراد مسلح شین شیر توقف داده میشود. بعد از لت و کوب و گرفتن اموال و پول شان آنا ن را از موتر پایین کرده و موتر را با خود میبرند.
قومندان اظهار داشت که وی با شین شیر تماس تلفنی گرفت و از او خواست که موتر عبداله شیرزاد را باید پیدا کند. شین شیر در جواب میگوید که گروپ من دزدی نکرده است ولی من قریه را تلاشی میکنم و موتر را پیدا میکنم. شما عبداله شیرزاد را به شیوان روان کنید.
عبداله شیرزاد که به شیوان میرود موترش را بیرون از قریه شیوان داخل یک شیله دشت مییابد. بسیاری از وسایل موتر کشیده شده بود و شیر به عبداله گفت که موتر را یک گروپ دیگر دزدی کرده بود و من از نزد آنان گرفتم. بعد قومندان از نمایندگان خواست که به مردم بگویند که بهتر است دیگر از راه فراهـ فراه رود یعنی از مسیر قریه شیوان سفر نکنند که شین شیر موترها را دزدی میکند!
این به روشنی میرساند که امریکاییان نه تنها نمیخواهند فراه و در واقع کل کشور را از وجود چند داره رهزن پاک کنند بلکه با آنها علناً زدوبند و مراوده دارند. درین صورت چطور ممکن است امریکا بتواند یا بخواهد شر طالبان را از سر ما کم کند؟