قبل از فروپاشی شوروی سابق ارسال قابل ملاحظهای اسلحه و پول بوسیله سی.آی.ای با همكاری مستقیم آی.اس.آی پاكستان از طریق سرحدات شمال افغانستان به تاجیكستان و سایر جمهوریتهای مسلمان نشین شوروی سازمان داده میشد. در ولایات تخار، بدخشان، كندز و حتی كنرها عاملین آی.اس.آی اسلحهی روسی را كه مجاهدین در جنگها غنیمت گرفته بودند، جمعآوری مینمودند. این اسلحه از طریق دلالان یا خریداری میشد و یا در بدل اسلحه جدید چینی و یك مشت پول نقد تبادله میگردید. آن زمان كمتر كسی میدانست كه چرا اسلحه روسی جمعآوری میشود. شایع بود كه عاملین شوروی و خاد بخاطر اهداف خاص شان دست به چنین عمل میزنند. اما بعدها معلوم شد كه این اسلحه به حزب اسلامی سپرده میشد تا به تاجیكستان و سایر جمهوریتهای شوروی فرستاده شود. غرب میخواست با این كار شورش علیه دولت شوروی سابق در جمهوریهای آسیای میانه را سرعت بخشد و برای پوشاندن مداخله خود اسلحه ساخت روسی را بدست شورشیان میسپرد.
منابع نزدیك به غرب افشا میسازند كه سی.آی.ای و آی.اس.آی در ارسال اسلحه و پول به اجیران تاجك تنها و تنها به نوكران سرسپرده خود در حزب اسلامی گلبدین تكیه میكردند و اعتماد داشتند و همچنان متیقن بودند كه افراد «حكمتیار صاحب» میتوانند برای شان صادقانه عمل نمایند چون قسمت اعظم كمكهای سی.آی.ای را دریافت میدارند.
درین معاملهی مخفی و سودآور پول زیادی به جیب قومندانان حزب اسلامی و مركزیت شان سرازیر شد. وقتی این روابط افشا میشود، جمعیت اسلامی نیز میخواهد از آن بیبهره نماند. بناً خود را به مقامات آی.اس.آی و سی.آی.ای نزدیك میسازد و درین معامله شریك میشود.
بعد از فروپاشی شوروی و سقوط رژیم پوشالی كابل فعالیتهای مداخلهگرانهی تنظیمها در كشورهای آسیای میانه دیگر شكل كاملاً مخفی بخود نداشت. تحریكات و مداخلات بعد وسیعتر میگیرد كه اینك به چند نمونهای از آن اشاره میكنیم:
۱) در تابستان سال گذشته ده نفر از تاجیكستانیها به سرگروپی صلاحالدین نام در قسمت ولسوالی امامصاحب از دریای آمو گذشته و نزد پیرمقل قومندان ولسوالی رستاق رفتند. پیرمقل برای آنها یك پایه مخابره، ۲۱ میل كلاشنكوف، مقداری زیادی مهمات و پول و اجناس لوژیستكی تحویل داد. این گروپ دوباره در نواحی بدخشان از دریای آمو گذشته غرض عملیات تخریبی وارد خاك تاجیكستان گردید.
۲) تعدادی از تاجكها از قسمتهای راغ، شغنان و دروازه ولایت بدخشان عبور نموده بعد از اخذ كمكهای تسلیحاتی از نزد بصیر مربوط جمعیت و قومندان سیدنجمالدین دوباره به جنوب كولاب و بدخشان كوهی رفته دست به شورش مسلحانه زدند. تاجكهای بدخشان آن سوی مرز با بدخشانیهای افغانستان روابط نزدیك برقرار كرده و اكثر ضروریات تسلیحاتی را از طریق تنظیمهای بنیادگرای افغان تامین مینمایند.
۳) قومندان قاریامیر از ولسوالی خواجهغار ولایت تخار و قومندان میرعلم مربوط جمعیت اسلامی ربانی تعدادی از تاجكها را كه نزد شان غرض اخذ سلاح و مهمات و دیگر ضروریات آمده بودند همه را مسلح و دوباره عازم كشور شان نمودند.
۴) آمرلطیف از قومندانان مشهور حزب گلبدین در ولسوالی امامصاحب كه در كنار دریای آمو قرارگاه دارد، روابط بسیار نزدیك با تاجكهای شورشی برقرار نموده است. زمانیكه تاجكها دریای آمو را عبور مینمایند، ابتدا نزد این قومندان مراجعه نموده و اجازه داخل شدن به خاك افغانستان را میگیرند. قومندان مذكور تاجكهایی را كه روابط شان با گروههای اسلامی تاجكستان نزدیك باشد به دیگر قومندانها در كندز و تخار معرفی میكند تا برای شان كمكهای مالی و نظامی نمایند.
۵) قاری نعمتالله والی كندز و آمر محیالدین از جمعیت اسلامی ربانی با تاجكها روابط وسیع برقرار نموده، در تامین امكانات مالی و نظامی و تحریك تاجكها جهت ادامه جنگ در كشور شان نقش مهمی را ایفا مینمایند.
* * *
در جریان جنبش مقاومت یك تعداد پسران و دخترانی را كه فامیلهای شان را در اثر جنگ از دست داده بودند، دولت مزدور وقت جهت «تربیت» زیر نام «پیشاهنگان» به شوروی سابق فرستاد. بعد از سقوط حكومت پوشالی نجیب و فروپاشی شوروی همهی آنان واپس به كشور ما برگردانیده شدند، از جمله تعداد زیاد این جوانان به شهر مزارشریف انتقال یافتند. شورای رهبری ولایت بلخ در مورد جوانان دختر اعلام نمود كه اینان به دامان جنبش ملی اسلامی برگشتهاند و باید سرنوشت آنان تعین شود. كسانیكه حاضر به ازدواج با این دختران اند از طریق ریاست محكمه در بدل پرداخت پول نقد میتوانند آنان را در قید ازدواج خویش درآرند. بعد از اعلام این خبر تعداد زیادی از ملیشههای سابق و یا جنرال پهلوانان فعلی و «جهادی» ها دسته دسته به دیدن دخترها آمده و مطابق ذوق خویش «كالاهایی را كه در معرض فروش گذاشته بود» خریداری نموده و بدین ترتیب «سرنوشت» آنانی را كه مدتها بیسرپرست بودند، مطابق قوانین و مقررات «جهادی» تعیین كردند. قرار گزارش، اكثر ملیشهها و قومندانان «جهادی» صاحب چند زن در گذشته بودند و این ارمغانی را كه دولت اسلامی برای شان داده بود یك موهبت الهی دانستند.
سوختن كابل و جشن ختنهسوری جنرال دوستم خیلها
در اواخر برج جدی و اوایل حوت در شهر مزار ایشان كمال سردسته و همهكاره «مشی مصالحه ملی» نجیب و رشیددوستم رهبر «جنبش ملی اسلامی»، و جنرال مجید معاون دوستم مسابقات بزكشی را به مناسبت جشن ختنهسوری پسران شان در دشت شادیان شهر مزارشریف برپا نمودند. در این مراسم قومندانان، خوانین، سران جهادی با چاپاندازان و پهلوانان مشهور سایر ولایات و ولسوالیها نیز شركت نموده بودند. در این جشنها كه اولی مدت یك هفته و دومی دو روز را در برگرفت، برای سواركارانیكه بز را به دایره هلال میرسانیدند یك كیلو طلا، دو قبضه مكاروف و یك اراده موتر ولگا و جوایز نقدی از پنجهزار تا یك لك افغانی پرداخت میشد.
این جشنها زمانی برپا میشود كه كابل این قلب پاره میهن خونبار ما زیر باران راكت و توپ گلبدین و دیگر بنیادگرایان وحشی قرار داشت و همه روزه تعداد زیادی از مردم آواره و ماتمزده كابل این شهر را ترك نموده و راهی مزارشریف و دیگر نقاط كشور میشدند.
قتل زن بر اساس فتوای ملا
دختری همرای خانم كاكایش در یكی از جادههای شهر مزار در حركت بودند كه ناگهان «جهادی» های مسلح از موتر پیاده شده و هر دو را به زور داخل موتر انداخته به شهر بلخ انتقال میدهند. بعد از ۲۰ روز یكی از قومندانهای «جهادی» دختر را برای خود نكاح نموده و زن كاكایش را رخصت مینماید. وقتیكه زن به خانه برگشته و جریان را به شوهرش بیان میكند، شوهر فیالفور نزد ملا رفته تا تكلیف زنش را روشن سازد. ملا صاحب فتوا میدهد كه چون زن مدت زیادی بدون اطلاع شوهر از خانه دور بوده لذا برایش حرام است. شوهر بعد از حكم و فتوای ملا به خانه برگشته و زن بیچارهاش را كه توسط دزدان بیناموس فرار داده شده بود به قتل میرساند.