گزارش‌هایی‌ از سرزمین‌ گـرفتـار طـاعـون‌ بنیـادگـرایـی‌‌‌

تـخار

سركردگان‌ جهادی‌، سركـردگان‌ مـواد مخدر

‌ (گزارشگر: عبدالشكور) قومندان‌ مطلب‌بیگ‌ در ولایت‌ تخار، آمر لطیف‌ در امام‌صاحب‌، آمر قاضی‌كبیر در ولسوالی‌های‌ ینگی‌قلعه‌، خواجه‌ بهاالدین‌ و درقـد، آمـربشیر در ولسـوالی‌ چـاه‌آب‌ و آمـر پیـرم‌قل‌ در ولسوالی‌ رستاق‌ و یكی‌ دو تن‌ دیگر سركردگان‌ قاچاق‌ می‌باشند.

‌ در منطقه‌ ینگی‌قلعه‌ همان‌ موجود خونخوار و پلید یعنی‌ قاضی‌كبیر سردسته‌ قاچاقچیان‌ مواد مخدر می‌باشد. او یك‌ قومندان‌ غند به‌ نام‌ كریم‌اله‌جان‌ دارد كه‌ در ضمن‌ خواهرزاده‌اش‌ و طبعاً معتمدترین‌ آدمش‌ می‌باشد كه‌ سرپرستی‌ تمام‌ مسایل‌ منطقوی‌ را به‌ دوش‌ او گذارده‌ است‌. قاضی‌كبیر در حقیقت‌ منحیث‌ دلال‌ تمام‌ قومندانان‌ طور پنهانی‌ و علنی‌، مواد مخدر را توسط‌ افراد مسلح‌ به‌ آن‌ سوی‌ دریا به‌ آمر ربانی‌ انتقال‌ می‌دهد. كسانی‌ كه‌ به‌ طور انفرادی‌ خارج‌ ازین‌ باندهای‌ قاچاق‌، مواد حمل‌ می‌كنند، یا كشته‌ می‌شوند و یا در زندان‌های‌ تاجكستان‌ و روسیه‌ می‌پوسند. قومندانانی‌ كه‌ بالای‌ مرز هستند، گروپ‌های‌ مسلح‌ و دستگاه‌های‌ مجهز در اختیار دارند كه‌ دایماً و شب‌ و روز با هم‌ و نیز با روس‌های‌ آن‌ طرف‌ مرز در تماس‌ اند. افرادی‌ كه‌ بدون‌ ارتباط‌ قومندانـان‌ و پـرداخت‌ محصـول‌ بالای‌ مـرزها رفت‌ و آمـد بكنند، از طـریق‌ بـاند قـاضی‌كبیـر یـا از طـریق‌ روس‌هـا از بین‌ مـی‌رونـد.

‌ قومندانانی‌ كه‌ در انتقال‌ مواد مخدر بالای‌ مرزها وظیفه‌ دارند، عبارتنداز: قومندان‌ عوض‌، قومندان‌ دلاور، قومندان‌ سخی‌، قومندان‌ عبدالرحیم‌، قومندان‌ نادرخان‌، قومندان‌ حمزه‌ و مولوی‌ خال‌محمد ولسوال‌ درقد. پشك‌ هم‌ از دست‌ اینان‌ از مرز گذشته‌ نمی‌تواند مگر اینكه‌ از خود شان‌ باشد. این‌ قومندانان‌ از طریق‌ گماشتگان‌ خود مواد را از ولایات‌ مختلف‌ توسط‌ موترها جاسازی‌ كرده‌ به‌ نزدیك‌ مرز به‌ افراد مسئول‌ انتقال‌ می‌دهند و از نزد شان‌ كرایه‌ وغیره‌ اخذ می‌دارند. قومندانان‌ سرحد در صورتی‌ كه‌ مواد از ۵۰۰ هزار كیلوگرام‌ كم‌ باشد، آن‌ را به‌ آنسوی‌ مرز انتقال‌ نمی‌دهند زیرا مصرف‌ زیادتر از مفاد می‌شود.

‌ در خواجه‌بهاءالدین‌ در مورد مواد مخدر، تلاشی‌ سخت‌ است‌ و زمانی‌ كه‌ از فردی‌ مواد مخدر بگیرند، بلافاصله‌ مواد را به‌ قرارگاه‌ قاضی‌كبیر انتقال‌ داده‌ و خود فرد زندانی‌ می‌شود. سپس‌ قاضی‌كبیر مكار بخاطر افزودن‌ شهرت‌ و پیدا كردن‌ اعتبار با افرادی‌ از مؤسسات‌ بین‌المللی‌ در تماس‌ می‌شود كه‌ مواد مخدر از نزد فلان‌ قاچاقچی‌ گرفته‌ شده‌ و سوزانیده‌ می‌شود. «مواد مخدر» را پیشروی‌ آنان‌ آتش‌ می‌زند و از صحنه‌ نیز فلم‌برداری‌ و عكاسی‌ می‌كند و بدین‌ طریق‌ خارجی‌ها را آسان‌ گول‌ می‌زند. در حالی‌ كه‌ او صدها من‌ مواد را قبلاً به‌ آن‌ سوی‌ مرز رسانده‌ است‌. البته‌ در خریطه‌های‌ سوزانده‌ شده‌ نیز به‌ جای‌ هیروئین‌ جز مقداری‌ كود و چونه‌، چیز دیگری‌ موجود نمی‌باشد.

‌ قیمت‌ مواد مختلف‌ بدین‌ شرح‌ است‌: قیمت‌ یك‌ كیلو هیروئین‌ از پنجاه‌ الی‌ هفت‌هزار دالر امریكایی‌، قیمت‌ یك‌ كیلو یورانیم‌ ده‌ كیلو تلای‌ پخته‌، قیمت‌ یك‌ كیلو رادیوم‌ یكصد كیلو تلای‌ پخته‌ در مزارشریف‌ خرید و فروش‌ گردیده‌ است‌.

از جنایت‌های‌ قاضی‌كبیر

‌ قاضی‌ كبیر یكی‌ از سركردگان‌ باند خاین‌ ربانی‌ در درقد، به‌ نام‌ زكات‌ از مالدار و دكاندار گرفته‌ تا اهل‌ كسبه‌ وغیره‌ هر چه‌ خواسته‌ باشد، می‌گیرد. كسی‌ هم‌ اعتراض‌ نمی‌تواند چون‌ سگان‌ مسلح‌ دارد و معترض‌ را ده‌ چند جریمه‌ می‌كند. او از مندوی‌های‌ سه‌ ولسوالی‌ از هر كدام‌ مبلغ‌ هشتادهزارلـك‌ افغـانی‌ به‌ نـام‌ اجاره‌ اخذ مـی‌دارد.

‌ قومندانان‌ وی‌ هم‌ از پادوان‌ها جزیه‌ می‌گیرند. یك‌ پادوان‌ در درقد برایم‌ گفت‌ كه‌ او سالانه‌ به‌ مقدار دوصد سیر شالی‌ برای‌ قومندان‌ عوض‌ تحویل‌ می‌دهد و اگر «حق‌ داری‌» نكند و قومندان‌ را راضی‌ ننماید، كسی‌ او را پادوان‌ نمی‌گیرد.

‌ در منطقه‌ در حدود ۴۰۰ كارگاه‌ زرشویی‌ وجود دارد كه‌ ممد مردم‌ بی‌بضاعت‌ به‌ شمار می‌رود. اما دستان‌ خون‌آلود قاضی‌كبیر و افرادش‌ به‌ اینجا هم‌ دراز است‌. او از تمام‌ كارگاه‌ها محصول‌ می‌گیرد كه‌ سالانه‌ مجموعاً ده‌ سیر تلا می‌شود كه‌ همه‌ فقط‌ به‌ خزانه‌ خودش‌ سرازیر می‌گردد.

‌ از پالیزبانان‌ از تربوز، خربوزه‌، لوبیا وغیره‌ نیز عشریه‌ می‌گیرد. افراد مسلح‌ همه‌ روزه‌ در گشت‌ و گذار و جستجو می‌باشند تا مبادا كسی‌ بدون‌ اجازه‌ آنان‌ حتی‌ یك‌ دانه‌ تربوز را هم‌ بردارد و اگر احیاناً كسی‌ این‌ كار را بكند، برای‌ افراد مسلح‌ بهترین‌ زمینه‌ چپاول‌ تمام‌ خرمن‌ و یا پالیز دهقان‌ و نیز بندی‌ و لت‌ و كوب‌ دهقان‌ پیدا می‌شود.

‌ در ینگی‌قلعه‌ حدود یكصد قریه‌ وجود دارد كه‌ ساكنین‌ آن‌ها بیشتر دهقانان‌ اند. از قریه‌های‌ خورد مقدار بیست‌هزار سیر غله‌، میوه‌جات‌ و انواع‌ سبزیجات‌ عشریه‌ اخذ می‌كنند. اما از قریه‌های‌ كلان‌ مقدار شصت‌ تا هفتاد هزار سیر گندم‌ می‌گیرند. حتی‌ از رشقه‌، شبدر، جواری‌ و... نیز عشر می‌ستانند.

‌ قاضی‌كبیر آدم‌كش‌ بدنام‌ است‌. یك‌ خواهرش‌ بدون‌ رضایت‌ خانواده‌ كسی‌ را به‌ همسری‌ قبول‌ كرد كه‌ در نتیجه‌ خواهرش‌ را كشت‌ و به‌ جرم‌ قتل‌ محبوس‌ گردید اما از محبس‌ فرار و به‌ حزب‌ اسلامی‌ گلبدین‌ پیوست‌ و لقب‌ خود را مجاهد گذاشت‌. با دختر ملاغلام‌ در قدی‌ ازدواج‌ كرد و بعد از چندی‌ به‌ بهانه‌ی‌ اینكه‌ اسب‌ ناشناسی‌ در حویلی‌اش‌ از طرف‌ شب‌ دیده‌ شده‌ است‌ آن‌ زن‌ را به‌ قتل‌ رسانید و كسی‌ صدایش‌ را كشیده‌ نتوانست‌. سپس‌ دختر ارباب‌غفور را به‌ عقد خود درآورد ولی‌ بعد از مدتی‌ به‌ این‌ بهانه‌ كه‌ مناسبات‌ زن‌ خوب‌ نیست‌، او را طلاق‌ داده‌ و با دختر پاینده‌محمدخان‌ معلم‌ (یكی‌ از گلبدینی‌ها كه‌ بنام‌ مولانا هم‌ یاد می‌شود)، عروسی‌ می‌كند كه‌ او را هم‌ طلاق‌ داده‌ و رخصت‌ می‌كند.

‌ قاضی‌كبیر شخصی‌ به‌ نام‌ ارباب‌گل‌مراد را به‌ قتل‌ رسانیده‌ و دختر جوان‌ او را بدون‌ رضایت‌ وی‌ به‌ یك‌ قومندان‌ خود ضابط‌ امان‌اله‌ كه‌ شخص‌ فوق‌العاده‌ كریه‌المنظر است‌، نكاح‌ می‌كند.

‌ ایشان‌ جمال‌ را در ولسوالی‌ درقد كشت‌ و دو زنش‌ را به‌ زور به‌ عقد نكاح‌ دو نفر از افراد مسلح‌اش‌ درآورد. هر دو زن‌ و هر دو نفر زنده‌ اند.

‌ برادرزاده‌ قاضی‌كبیر به‌ نام‌ عبدالواحد یك‌ نفر بینوا را كشته‌ و زنش‌ را به‌ زور برای‌ خود نكاح‌ می‌كند. بعداً زن‌ اولش‌ به‌ مزارشریف‌ نزد پدر خود پناه‌ می‌برد. زن‌ بیچاره‌ را طوری‌ اجباری‌ به‌ عبدالواحد می‌رساند و بعد از عقد نكاح‌ گذشت‌ چند صباحی‌ به‌ جرم‌ اینكه‌ او با كسی‌ دیگری‌ نزد من‌ آمده‌، وی‌ را می‌كشد و آب‌ از آب‌ تكان‌ نمی‌خورد.

وقتی‌ فساد و حمق‌ قاضی‌ دست‌ بدست‌ هم‌ بدهند

‌ (گزارشگر: خیرمحمد) اوایل‌ سال‌ ۱۳٨۱ دو نفر به‌ نام‌ عبدالقادر و گل‌آغا به‌ جرم‌ لواط‌ دستگیر و محكمه‌ در مورد آنان‌ صورت‌ گرفت‌. به‌ تاریخ‌ اول‌ جوزا مكتوبی‌ عنوانی‌ مدیریت‌ جنایی‌ تخار می‌آید، با این‌ مضمون‌: اسامی‌ عبدالقادر فاعل‌ و گل‌آغا مفعول‌ به‌ اتهام‌ لواط‌ دستگیر و مورد محاكمه‌ قرار گرفتند. اما بعد از تحقیقات‌ كامل‌ ثابت‌ شد كه‌ متهم‌ عبدالقادر كه‌ فاعل‌ خوانده‌ شده‌ بود كاملا بی‌گناه‌ بوده‌ برائت‌ حاصل‌ نمود ولی‌ گل‌آغا كه‌ فعل‌ لواط‌ بالای‌ او صورت‌ گرفته‌ محكوم‌ به‌ چهار سال‌ حبس‌ می‌باشد.

‌ مدیر جنایی‌ كه‌ از واقعه‌ اطلاع‌ دقیق‌ داشت‌ به‌ خشم‌ آمده‌ اظهار داشت‌ كه‌ از طرف‌ فاعل‌ برای‌ او مبلغ‌ یك‌هزارلك‌ افغانی‌ رشوت‌ وعده‌ شده‌ بود اما قبول‌ نكرد ولی‌ قاضی‌ محكمه‌ با اخذ مبلغ‌ پنجصدلك‌ افغانی‌ رشوت‌ چنین‌ فیصله‌ می‌كند. از طرف‌ دیگر معلوم‌ نیست‌ گل‌آغا را محكمه‌ به‌ چه‌ عنوانی‌ به‌ چهار سال‌ حبس‌ محكوم‌ می‌نماید.

‌ ولی‌ مدیر صاحب‌ جنایی‌ نمی‌داند كه‌ در مكتب‌ این‌ فاسدان‌ خاین‌ هر دم‌بریدگی‌ رواست‌.

گارنیزیون‌ تخار مركز دزدان‌

‌ (گزارشگر: سیدرحیم‌) شهر تالقان‌ كه‌ در دوران‌ حكومت‌ بنیادگرایان‌ همیشه‌ ناامن‌ بود، بار دیگر ناامنی‌ را تجربه‌ می‌كند:

‌ به‌ تاریخ‌ ۱۷ سرطان‌ ۱۳٨۱ مردم‌ محل‌ مسجد رییس‌ امیرمحمد كه‌ از دزدادزدی‌ و ناامنی‌ سخت‌ به‌ تشویش‌ هستند چون‌ بالای‌ نیروهای‌ امنیتی‌ هیچ‌ اطمینانی‌ ندارند خود مجبور می‌شوند كه‌ بدون‌ سلاح‌ بر بالای‌ بام‌های‌ خود پهره‌ نمایند.

‌ در شب‌ ۱۷ سرطان‌ سه‌ نفر مسلح‌ مربوط‌ یكی‌ از قومندانان‌ جمیعت‌ به‌ نام‌ ضابط‌ نجیب‌ به‌ خانه‌ یكی‌ از افراد محل‌ داخل‌ می‌شوند كه‌ با سر و صدای‌ مردم‌ مجبور به‌ فرار می‌شوند ولی‌ در نتیجه‌ تعقیب‌ مردم‌ محل‌، دزدان‌ مسلح‌ به‌ چنگ‌ گارنیزیون‌ تخار می‌افتند. در آنجا به‌ مردم‌ گفته‌ می‌شود كه‌ بروند و فردا به‌ قومندانی‌ مراجعه‌ كنند. مردم‌ كه‌ فردا به‌ قومندانی‌ می‌روند به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود كه‌ چون‌ افراد مذكور از مجاهدین‌ ضابط‌ صاحب‌ نجیب‌خان‌ بوده‌ و سارق‌ نبـودند و از طـرف‌ شمـا مـردم‌ غلط‌فهمی‌ صورت‌ گرفته‌ بناءً رهـا گـردیدند! و مـردم‌ مـات‌ و مبهـوت‌ و بیچـاره‌ بـرمـی‌گردند.

از جنایت‌ها و فساد قـومنـدان‌ قیـوم‌بـای‌

تا زمانی که بنیادگرایان این دزدان مال و ناموس مردم ما در حکومت اند، ملیون‌ها دست کماکان به گدایی دراز خواهد بود
تا زمانی که بنیادگرایان این دزدان مال و ناموس مردم ما در حکومت اند، ملیون‌ها دست کماکان به گدایی دراز خواهد بود.

‌ (گزارشگر: محمدصفدر و صفرمحمد) قومندان‌ قیوم‌بای‌ یكی‌ از فیودالان‌ ولایت‌ تخار می‌باشد كه‌ در ظلم‌ و آدمكشی‌ شهرت‌ به‌ سزایی‌ دارد. قیوم‌بای‌ در ضمن‌، فرد معامله‌گر بوده‌ كه‌ در جنگ‌ مقاومت‌ ضد روسی‌ هم‌ هیچ‌گاهی‌ برعلیه‌ اشغالگران‌ نه‌جنگیده‌ بلكه‌ سلاح‌ خود را همیشه‌ به‌ طرف‌ مردم‌ و گروپ‌های‌ مخالف‌ خود نشانه‌ گرفته‌ است‌. در زمان‌ اقتدار وی‌ مردم‌ محل‌ حتی‌ دختران‌ خود را بدون‌ رضایت‌ او نمی‌توانستند به‌ شوهر بدهند مگر اینكه‌ اول‌ حداقل‌ باید یك‌ گوسفند چاری‌ در پای‌ او حلال‌ كنند. هزاران‌ جریب‌ زمین‌ قیوم‌بای‌ به‌ وسیله‌ عشر یا بیگاری‌ توسط‌ مردم‌ مظلوم‌ محل‌ زرع‌، درو و كوبیده‌ و به‌ انبارهای‌ وی‌ سرازیر می‌گردد.

‌ از سیاه‌چاه‌های‌ وی‌ همه‌ خبر اند. او مخالفین‌ خود را در آنها ماه‌ها حبس‌ می‌نمود كه‌ اكثراً در همانجا جان‌ می‌دادند. زمانی‌ یكی‌ از قومندانان‌ برجسته‌ خود را به‌ اسم‌ ملامحمدی‌ (كه‌ دارای‌ اسب‌ مشهـوری‌ بـود و آن‌ را چـون‌ جـان‌ خـود دوست‌ می‌داشت‌) حاضـر نشـد اسبش‌ را به‌ قیـوم‌ بـدهد از جمله‌ مخـالفیـن‌ جمعیـت‌ محسـوب‌ نمـوده‌ چندین‌ مـاه‌ بـه‌ زندان‌ لژده‌ فرستاده‌ بود.

‌ بعد از سقوط‌ طالبان‌ از پیـوند خـویشی‌ خـود بـا شـورای‌ نظـار استفـاده‌ نـمـود و فعـلاً در پنـاه‌ شـورای‌ نظـار بسـر مـی‌بـرد.

‌ در زیر به‌ چند نمونه‌ از صدها قتل‌ او توجه‌ كنیم‌:

‌ • در سال‌ ۱۳۶۴ كه‌ مردم‌ از ظلم‌ و ستم‌ وی‌ به‌ جان‌ آمده‌ بودند خواستند شر وی‌ را از سر خود گم‌ كنند مگر او كشته‌ نه‌ بلكه‌ زخمی‌ گردید و ضاربان‌ ناچار فرار می‌نمایند. ولی‌ قیوم‌ چون‌ گرگ‌ زخمی‌ به‌ جان‌ اقارب‌ بدبخت‌ آنان‌ می‌افتد و در یك‌ روز رمضان‌ همان‌ سال‌ بیست‌وچهار نفر را قتل‌ عام‌ نمود كه‌ اسمای‌ بعضی‌ شان‌ را به‌ یـاد دارم‌: حسن‌ ولـد ارباب‌خدایبـردی‌، اله‌بیردی‌، ملاحسین‌ ولد حاجی‌خـاركش‌، امان‌اله‌ ولـد ملااحمـد شـانزده‌ سالـه‌، عبدالرحمن‌ ولد عثمـان‌. از فامیل‌ سعیـد هفت‌ نفـر بـه‌ شمـول‌ زن‌ و فـرزنـدان‌ وی‌. این‌ قـربانیان‌ همـه‌ از قـریه‌ پستـه‌ مزار و چرقـروق‌ منطقه‌ بهـارك‌ ولایت‌ تـخار یعنـی‌ زادگاه‌ قیوم‌بای‌ بودند.

‌ • در سال‌ ۱۳۷۲ از جمله‌ وارثین‌ قربانیان‌ فوق‌، شخصی‌ به‌ نام‌ قوت‌ ولد عبدالمجید كوك‌باشی‌ از قریه‌ پسته‌ مزار زمانی‌ كه‌ پیاده‌ و بدون‌ سلاح‌ عازم‌ قریه‌ هزارباغ‌ تخار می‌شود، دستگیر گردیده‌ كه‌ قرار اظهار شاهدان‌ عینی‌ همان‌ شب‌ توسط‌ محمود برادرزاده‌ قیوم‌بای‌ قطعه‌ قطعه‌ گردید.

‌ • در سال‌ ۱۳۷۱ محمدظاهر ولد بیگ‌نظر یكی‌ دیگر از مخالفین‌ خود را كه‌ مصروف‌ كراچی‌كشی‌ در شهر تالقان‌ بود، ربـوده‌ و بعـد از كـوبیدن‌ میخ‌ بـه‌ مقعدش‌ او را با تبـر قصـابی‌ نمود.

‌ • در سال‌ ۱۳۶۴ دوست‌ محمد از قریه‌ چپر و فیض‌محمد و كمال‌الدین‌ از غجیرخانه‌ عمبركوه‌ را قطعه‌ قطعه‌ كرد.

‌ • در سال‌ ۱۳۷۲ بازار نام‌ از قریه‌ آق‌مسجـد بهـارك‌ را به‌ جـرم‌ اینـكه‌ سخی‌ خسـربـره‌ وی‌ از دست‌ قیـوم‌ فـرار نموده‌ به‌ امـر وی‌ كشتـه‌ شـده‌ و خـانم‌ پنجـاه‌ سـاله‌ سخی‌ را به‌ كسی‌ دیگر نكاح‌ نمـود و خـانم‌ بعـد از چنـد روز فـرار و نـزد شـوهـرش‌ مـی‌رود.

‌جنایتكاران‌ قومندان‌ قول ‌اردو و قومندان ‌امنیه ‌تخار

‌ (گزارشگر: بابه‌ مراد) در شب‌ جمعه‌ ۲۰ ثور ۱۳٨۱ واقعه‌ دردآوری‌ بار دیگر روزهای‌ تلخ‌ حكومت‌ جهادی‌ها را به‌ یاد مردم‌ تخار زنده‌ ساخت‌:

‌ شخصی‌ به‌ نام‌ قربان‌ رستاقی‌ باشنده‌ گولایی‌ باغ‌ ذخیره‌ تالقان‌ روز قبل‌ یك‌ مقدار دالر را به‌ افغانی‌ تبادله‌ نموده‌ عازم‌ خانه‌ خود می‌شود. چند جهادی‌ مسلح‌ وی‌ را تعقیب‌ و شب‌ به‌ خانه‌اش‌ رفته‌ و ۵۷۰لك‌ افغانی‌ را می‌برند. اما درین‌ جریان‌ متوجه‌ خانم‌ هجده‌ ساله‌ قربان‌ می‌شوند. جهادی‌ها‌ می‌خواهند به‌ وی‌ تجاوز نمایند كه‌ با مقاومت‌ سرسختانه‌ شوهرش‌ مواجه‌ می‌شوند و جانیان‌ هم‌ با مرمی‌ قربان‌ را هدف‌ گرفته‌ مجروح‌ می‌سازند و باز می‌خواهند به‌ خانم‌ گل‌ حمله‌ نمایند كه‌ او هم‌ از خود دفاع‌ می‌نماید كه‌ در نتیجه‌ طوری‌ خشم‌ دژخیمان‌ را می‌انگیزد كه‌ خود خانم‌ گل‌ را نیز هدف‌ قرار داده‌ و او را از ناحیه‌ گرده‌ مجروح‌ می‌سازند. با وجود این‌ دست‌ از سر وی‌ كه‌ حامله‌ هم‌ بود برنداشته‌ او را مورد تجاوز قرار داده‌ و فرار می‌كنند. بعداً همسایه‌ها رسیده‌ زن‌ و شوهر را به‌ شفاخانه‌ انتقال‌ می‌دهند.

‌ قرار بیان‌ خانم‌ گل‌ در شفاخانه‌ به‌ مقامات‌ جنایی‌ تخار او بعد از جراحت‌ شدید دیگر توان‌ مقابله‌ را نداشت‌ و از جمله‌ جانیان‌ متجاوز اولی‌ نصیراحمد فرزند مولوی‌ فیض‌محمد را می‌تواند تشخیص‌ ولی‌ بعد در اثر خونریزی‌ فراوان‌ بی‌هوش‌ می‌شود و دیگر چیزی‌ نفهمید.

‌ به‌ اصطلاح‌ مقامات‌ امنیتی‌ حدود هفده‌ نفر را دستگیر می‌نمایند كه‌ بعد از اندك‌ مدت‌ شانزده‌ نفر كه‌ واسطه‌های‌ شان‌ قوی‌ بود رها می‌گردند و مجرم‌ اصلی‌ (نصیراحمد) مدتی‌ در حبس‌ می‌ماند. سرانجام‌ داود قومندان‌ قول‌اردو و مطلب‌بیگ‌ قومندان‌ امنیه‌ تخار، به‌ ملاقات‌ نصیراحمد جانی‌‌ به‌ محبس‌ رفته‌ و به‌ وی‌ اطمینان‌ می‌دهند كه‌ رهـا خـواهد شـد و به‌ این‌ ترتیب‌ جنـایتكار مذكـور در اوایـل‌ ماه‌ سرطـان‌ ٨۱ از زنـدان‌ رهـا می‌شود.

‌ اسمای‌ پنج‌ نفر دیگر كه‌ به‌ جرم‌ خویش‌ اقرار نموده‌ بودند و قبلاً رها گردیده‌ بودند قرار ذیل‌ است‌:

‌ ۱ـ بسم‌اله‌ ولد محمدجان‌ از شهر تالقان‌
‌ ۲ـ فیض‌اله‌ ولد عزیزاله‌ باشنده‌ بابه‌ یادگار مزارشریف‌
‌ ۳ـ اسلام‌الدین‌ ولد كمال‌الدین‌ از ولسوالی‌ فرخار ولایت‌ تخار
‌ ۴ـ اسداله‌ ولد غلام‌سخی‌ از گولایی‌ باغ‌ ذخیره‌ تالقان‌
‌ ۵ـ جمعه‌گل‌ ولد نجم‌الدین‌ از شهر كهنه‌ رستاق‌

‌ ناگفته‌ نباید گذاشت‌ كه‌ کثافت های فوق‌ همه‌ عمال‌ قومندان‌ داودخان‌، مطلب‌بیگ‌خان‌، الحاج‌آغاگل‌ شاروال‌ تخار و قومندان‌ شمس‌الدین‌فرخارلی‌ می‌باشند.

‌ كـابل‌

اخاذی‌ برادرزاده‌ سیاف‌

‌ (گزارشگر: ش‌. م‌.) برادرزاده‌ سیاف‌ كه‌ ممتازخان‌ نام‌ دارد با ۳۰۰ نفر مسلح‌ مصروف‌ دزدی‌ و راه‌گیری‌ می‌باشد. او با افرادش‌ بعد از نماز شام‌ در مسیر شهر كابل‌ و چوكی‌ارغنده‌ كمین‌ گرفته‌ و موترهای‌ حامل‌ تایر و تلویزیون‌ را توقف‌ داده‌ از هر كدام‌ خواستار بیش‌ از ۱۵۰ لك‌ افغانی‌ باج‌ می‌شوند. اگر دریور پول‌ نداد تمام‌ اموالش‌ ضبط‌ می‌شود.

‌ دریوران‌ موضوع‌ را به‌ بصیرسالنگی‌ قومندان‌ امنیه‌ شهر كابل‌ عرض‌ نمودند كه‌ طبعاً چون‌ متهم‌ برادرزاده‌ سیاف‌ می‌باشد، با بی‌اعتنایی‌ كامل‌ و تمسخر روبرو شدند.

«پدر لعنت‌»های‌ محقق‌

‌ رهین‌ وزیر اطلاعات‌ و كلتور در مجلس‌ عالی‌ وزرا علیه‌ محقق‌ شكایت‌ كرده‌ گفت‌: «افراد مسلح‌ مربوط‌ محقق‌ صاحب‌ دست‌ به‌ قاچاق‌ آثار عتیقه‌ می‌زنند و همه‌ روزه‌ از ساحات‌ دشت‌برچی‌، قلعه‌شاده‌، پل‌سرخ‌ و تایمنی‌ شكایات‌ دزدی‌ و زناكاری‌ آنان‌ می‌رسد.»

‌ محقق‌ گفت‌: «من‌ این‌ پدرلعنت‌ها را چند مرتبه‌ نصحیت‌ كرده‌ام‌ در حدود ۱۲ تن‌ شان‌ را زندانی‌ ساختم‌ ولی‌ اصلاح‌ نمی‌شوند.»

‌ رهین‌ می‌پرسد كه‌ آیا محقق‌ خواهرزاده‌ و پسر كاكایش‌ را كه‌ سردسته‌ اند زندانی‌ نموده‌؟ وقتی‌ كرزی‌ دید موضوع‌ به‌ این‌ جا رسید، گفت‌: «از خود باید شروع‌ كرد.»

اختلافات‌ درونی‌ جنایتكاران‌

‌ وحیداله‌ سبـاوون‌ مربوط‌ باند گلبدین‌ بود. وی‌ مدت‌ها قبل‌ از گلبدین‌ جدا شده‌ در خدمت‌ شورای‌نظار در سمت‌ شمال‌ قرار گرفت‌. او گلبدین‌ را آدم‌ خودخواه‌ و خاین‌ می‌خواند. با اشغال‌ دوباره‌ كابل‌ توسط‌ ائتلاف‌ شمال‌ سباوون‌ به‌ حیث‌ مسئول‌ وزارت‌ مالیه‌ تعیین‌ شد و خانه‌ی‌ را در وزیراكبرخان‌ در اختیارش‌ قرار دادند. وی‌ در مصاحبه‌ای‌ باز هم‌ گلبدین‌ را خاین‌ خطاب‌ كرد.

‌ چندی‌ قبل‌ شایع‌ شد كه‌ حدود ۳۰۰ نفر از باند گلبدین‌ به‌ رهبری‌ سباوون‌ و تعدادی‌ از پاكستانی‌ها تصمیم‌ كودتایی‌ علیه‌ كرزی‌ را داشتند كه‌ بالاخره‌ به‌ تاریخ‌ ۲۰ حمل‌ ۱۳٨۱ یونس‌قانونی‌ اعلام‌ كرد كه‌ دسته‌ كودتاچیان‌ به‌ رهبری‌ سباوون‌ و دیگر افراد حـزب‌ اسـلامی‌ از خـانه‌ او در وزیـراكبرخان‌ دستگیر شدند. تـاریخ‌ دقیـق‌ این‌ دستـگیری‌ اعلام‌ نشد. آنـان‌ مـدعی‌ بـودند كه‌ این‌ گـروپ‌ در نظـر داشتند كه‌ مـزاحمتی‌ در جریان‌ آمدن‌ ظـاهـرشـاه‌، لـویه‌ جـرگه‌ و نیـروهای‌ صلح‌ ایجـاد نمـاینـد و حتـی‌ تصمیم‌ قتل‌ كرزی‌ را داشتند.

‌ داكتر عبداله‌ برخلاف‌ قانونی‌ طی‌ كنفرانس‌ مطبوعاتی‌ به‌ تاریخ‌ ۲۱ حمل‌ اظهار نمود كه‌ هیچ‌ كودتایی‌ در میان‌ نبود و صرف‌ حدود ۱۶۰ نفر از اعضای‌ حزب‌ اسلامی‌ به‌ جرم‌ اخلال‌ نظم‌ عامه‌ از منزل‌ سباوون‌ بازداشت‌ شدند و قضیه‌ تحت‌ تحقیق‌ قرار دارد.

‌ گلبدین‌ همه‌ این‌ها را رد نموده‌ و گفته‌ كه‌ او در كابل‌ هیچ‌ نیرو ندارد. سباوون‌ كه‌ در جمله‌ بازداشت‌ شدگان‌ نیست‌ گفته‌ كه‌ وی‌ با یك‌ تعداد از مجاهدین‌ خود مهمان‌ بوده‌ و مهمانان‌ پاكستانی‌اش‌ را هم‌ به‌ جرم‌ اخلال‌ نظم‌ عامه‌ محبوس‌ كرده‌ اند. قرار معلوم‌ سباوون‌ فعلاً نزد سیاف‌ در پغمان‌ است‌.

‌ كارمندان‌ ریاست‌ اول‌، سه‌ و ریاست‌ تحقیق‌ از جزئیات‌ چیزی‌ نمی‌دانند. ذكریا یك‌ تن‌ از افراد باسابقه‌ استخبارات‌ گفت‌: «اختلافات‌ درونی‌ فهیم‌، قانونی‌ و ربانی‌ در حال‌ رشد است‌ به‌ نظر من‌ اینان‌ همه‌ دسیسه‌های‌ شخص‌ فهیم‌ است‌ كه‌ جنرال‌ عارف‌ رییس‌ استخبارات‌ نیز با او همدست‌ می‌باشد. فهیم‌ می‌خواهد زیر این‌ نام‌ها در آمدن‌ ظاهرشاه‌ و لویه‌ جرگه‌ اخلال‌ كند.»

مختصری‌ از وضعیت‌ امنیتی شهر كابل‌ در سه‌ ماه‌ گذشته‌

‌ سه‌ ماه‌ و چند روز از عمر اداره‌ موقت‌ می‌گذرد. از موارد فیصله‌ شده‌ در بن‌ ۲۰ فیصد آن‌ هم‌ عملی‌ نمی‌شود. روشنفكران‌، استادان‌، معلمان‌، ماموران‌ كه‌ خیلی‌ خوشبینانه‌ دوره‌ اداره‌ موقت‌ را استقبال‌ می‌كردند حال‌ بر آن‌ اند كه‌: «امریكا كرزی‌ را بازی‌ داد؛ خودش‌ آدم‌ بی‌كفایت‌ بود؛ او اخوانی‌ است‌ و در صف‌ آنان‌ قرار دارد؛ و...»

‌ واقعیت‌ این‌ است‌ كه‌ آقای‌ كرزی‌ در بین‌ نیروهای‌ ائتلاف‌ شمال‌ منحل‌ شده‌ و بدون‌ مشوره‌ فهیم‌ كاری‌ نمی‌تواند. او در این‌ اواخر از گروپ‌های‌ محقق‌ و انوری‌ در حال‌ فاصله‌ گرفتن‌ است‌. وزرایی‌ كه‌ در خط‌ كرزی‌ قرار دارند به‌ جدیت‌ طرح‌های‌ وزارت‌ پلان‌ را رد می‌نمایند.

‌ بین‌ كابینه‌ كرزی‌ سه‌گانگی‌ آشكار است‌. نیروی‌ مسلط‌ را گروپ‌ فهیم‌ می‌سازد، گروپ‌ كرزی‌ كه‌ حمایت‌ شورای‌نظار را دارد ناگزیر است‌ زیر سایه‌ فهیم‌ و قانونی‌ راه‌ بروند و مشاغل‌ عمده‌ و كلیدی‌ را برای‌ آنان‌ واگذار نمایند. حوزه‌های‌ پلیس‌ در اختیار قانونی‌، حوزه‌ استخباراتی‌ و نیز پوسته‌های‌ اطراف‌ شهر كابل‌ تماماً زیر نظر فهیم‌ اند. مردم‌ به‌ این‌ باور اند كه‌ آنچه‌ امریكا می‌خواست‌ نشده‌. پوسته‌ها خلع‌سلاح‌ نشده‌، جانیان‌ و رهزنان‌ مانند گذشته‌ در شهر و اطراف‌ نزدیك‌ شهر گشت‌ و گذار دارند. بی‌امنیتی‌، دزدی‌ و آدم‌ربایی‌ رو به‌ افزایش‌ است‌.

‌ از زمان‌ ورود افراد «ائتلاف‌ شمال‌» به‌ كابل‌ تا حال‌ نظر به‌ احصاییه‌ بخش‌های‌ جنایی‌ قومندانی‌ امنیه‌ كابل‌ ۴٨۰ اراده‌ وسایط‌ نقلیه‌ به‌ طرف‌ شمالی‌ و پغمان‌ برده‌ شده‌ و اكثریت‌ دریوران‌ آن‌ها كشته‌ شده‌ اند. حدود ۶۷۱ حادثه‌ جنایی‌ در ۱۶ حوزه‌ شهر كابل‌ بعد از ماه‌ جدی‌ ۱۳٨۰ رخ‌ داده‌ كه‌ شامل‌ قتل‌، سرقت‌، زنا، لواط‌، فرار از خانه‌ و جعل‌كاری‌ می‌باشد.

‌ تقریباً در كلیه‌ حادثه‌ها افراد مسلح‌، آمرین‌ حوزه‌ها و افراد حوزه‌های‌ استخباراتی‌ شریك‌ اند.

‌ جنرال‌ جرئت‌ آمر امنیت‌ وزارت‌ داخله‌ می‌گوید: «راپورها می‌رساند كه‌ عده‌ای‌ از افراد حوزه‌های‌ پلیس‌ در واقعاتی‌ مانند سرقت‌ و فاحشه‌خانه‌ها دخیل‌ اند، در غیر آن‌ سارقین‌ نمی‌توانند از طرف‌ شب‌ گشت‌ و گذار كنند.» مثلاً ضابط‌ زمری‌ در حوزه‌ پنجم‌ پلیس‌ مستقیماً در سرقت‌ها دست‌ دارد.

‌ نمونه‌هایی‌ از حوادثی‌ كه‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ اند

‌ در غرب‌ شهر:

‌ • در دلو سال‌ ۱۳٨۰ افراد مسلح‌ حوزه‌ پنجم‌ به‌ خانه‌ گل‌آقا داخل‌ شده‌ اموال‌ منزل‌ را با خود می‌برند.

‌ • در ۲۵ دلو ۱۳٨۰ افراد حوزه‌ پنجم‌ در نزدیكی‌ قلعه‌نیازبیگ‌ عبدالصمد نام‌ را می‌كشند و مبلغ‌ ۱۵۰ هزاركلدار او را به‌ سرقت‌ می‌برند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲ ماه‌ حوت‌ ۱۳٨۰ در ساحه‌ پل‌سوخته‌ سارقین‌ نجف‌علی‌ را در خانه‌اش‌ بسته‌ كرده‌ سه‌ تخته‌ قالین‌اش‌ را با خود می‌برند.

‌ • شب‌ ۱۰ حوت‌ ۱۳٨۰ دزدان‌ مربوط‌ سیاف‌ در ساحه‌ قرغه‌ منزل‌ عبدالرشید را به‌ تاراج‌ می‌برند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۱۲ حوت‌ ۱۳٨۰ در ده‌بوری‌ كه‌ مربوط‌ حوزه‌ سوم‌ امنیتی‌ است‌، ساعت‌ ٨ شام‌ دو نفر مسلح‌ داخل‌ منزل‌ لطیفه‌ نام‌ شده‌ به‌ وی‌ تجاوز می‌نمایند.

‌ • در پل‌سرخ‌ توسط‌ یك‌ نفر مسلح‌ به‌ نام‌ رحیم‌گواه‌ به‌ غوتی‌ زن‌ جوانی‌ تجاوز صورت‌ می‌گیرد كه‌ توسط‌ همسایه‌ها افشأ می‌شود.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۱۲ حوت‌ ۱۳٨۰ در دهمزنگ‌ پسر بچه‌ نوجوان‌ بنام‌ فرید كه‌ شاگرد بایسكل‌ساز بود، در خانه‌های‌ ویران‌ همان‌ ساحه‌ مورد تجاوز یك‌ جهادی‌ بنام‌ امان‌ قرار می‌گیرد.

‌ • در ناحیه‌ اول‌:

‌ • در این‌ ساحه‌ مردمان‌ بیچاره‌ و مهاجرین‌ در خانه‌های‌ نیمه‌ ویران‌ زندگی‌ می‌نمایند.

‌ • در ساحه‌ مسجدحضرت‌ها دو نفر مسلح‌ به‌ پیكی‌ دختر اشرف‌ تجاوز می‌كنند. یكی‌ از آنان‌ بنام‌ زلمی‌ دستگیر می‌شود اما با دادن‌ مقداری‌ پول‌ به‌ ماموران‌ حوزه‌ رها می‌شود.

‌ • در عقب‌ شوربازار زن‌ جوانی‌ بنام‌ صوفیه‌ گدایی‌ می‌كرد كه‌ توسط‌ دو تن‌ از كارمندان‌ حوزه‌ هشتم‌ استخبارات‌ یكی‌ بنام‌ فهیم‌احد و دومی‌ غفور مورد تجاوز قرار می‌گیرد. همسایه‌ها متوجه‌ می‌شوند اما آن‌ دو مرد با استفاده‌ از فیر تفنگچه‌ فرار می‌كنند و مردم‌ محل‌ صوفیه‌ بی‌پناه‌ را به‌ قومندانی‌ امنیه‌ تسلیم‌ می‌كنند.

‌ • در شرق‌ شهر:

‌ • به‌ تاریخ‌ ۱۴ دلو ۱۳٨۰ جمعه‌خان‌ حینی‌ كه‌ به‌ طرف‌ خانه‌ خود در كارته‌نو روان‌ بود توسط‌ سه‌ نفر مسلح‌ از حوزه‌ هشتم‌ توقف‌ داده‌ شده‌ و بعد از تلاشی‌ و گرفتن‌ ۵ لك‌ افغانی‌ و بایسكلش‌ رها می‌شود.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۵ دلو ۱۳٨۰ سه‌ نفر دزد مسلح‌ وارد خانه‌ صاحب‌جان‌ واقع‌ در قلعچه‌ می‌شود كه‌ در اثر فیر مرمی‌ پسر ٨ ساله‌ صاحب‌جان‌ جابجا به‌ هلاكت‌ می‌رسد.

‌ • در حوت‌ ۱۳٨۰ در قلعه‌زمان‌خان‌ اموال‌ خانه‌ امیرجان‌لوگری‌ كه‌ پسرش‌ در وزارت‌ داخله‌ پلیس‌ است‌ سرقت‌ می‌شود.

‌ • شام‌ ۱۰ حوت‌ ۱۳٨۰ در نزدیكی‌ گمرك‌ كابل‌ موتر سراچه‌ از طرف‌ افراد مسلح‌ توقف‌ و دریور آن‌ شیرو از قریه‌ تره‌خیل‌ را كشته‌ و موتر را می‌دزدند.

‌ • در قلعه‌نجارهای‌ خیرخانه‌ كانتینر مواد كوپونی‌ ماموران‌ شب‌ ۱٨ حوت‌ ۱۳٨۰ به‌ سرقت‌ می‌رود.

‌ • در خواجه‌بغرای‌ خیرخانه‌ زینب‌ دختر واحدغوربندی‌ ساعت‌ ٨ شب‌ ۲۰ حوت‌ ۱۳٨۰ توسط‌ افراد مسلح‌ از خانه‌اش‌ فرار داده‌ می‌شود كه‌ تا كنون‌ از سرنوشت‌ او اطلاعی‌ نیست‌.

‌ • در قلعه‌موسی‌ شهرنو حاجی‌ بسم‌اله‌ نمك‌فروش‌ مندوی‌ كابل‌ را شام‌ ۲۵ حوت‌ ۱۳٨۰ در نزدیكی‌ خانه‌اش‌ دو نفر مسلح‌ از موتر پایین‌ و مبلغ‌ ۳٨۰۰۰ كلدار و ساعت‌ دستی‌ وی‌ را می‌گیرند.

‌ • در خوشحال‌خان‌مینه‌ دو قتل‌ نامعلوم‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ نه‌ قاتل‌ معلوم‌ می‌شود و نه‌ مقتولین‌.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۱ حوت‌ ۱۳٨۰ موتر سراچه‌ شخصی‌ احمدعلی‌هراتی‌ از پروان‌ سوم‌ توسط‌ دو نفر مسلح‌ توقف‌ و احمدعلی‌ را از موتر پایین‌ كرده‌ آن‌ را با خود می‌برند.

‌ • در شام‌ ۱۷ حوت‌ ۱۳٨۰ تكسی‌ دریور ظریف‌ در افشار ناحیه‌ پنجم‌ سرقت‌ می‌شود. سارقین‌ مربوط‌ افراد ناحیه‌ پنجم‌ بوده‌ كه‌ دریور را در خانه‌های‌ ویران‌ بسته‌ و موتر را به‌ طرف‌ پغمان‌ می‌برند.

‌ • در ساحه‌ دشت‌برچی‌، قرغه‌، خوشحال‌مینه‌ مردم‌ بعد از تاریكی‌ شام‌ گشت‌ و گذار نمی‌توانند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۵ حوت‌ ۱۳٨۰ در خواجه‌بغرا نزدیك‌ جكشن‌برق‌ سه‌ نفر مسلح‌ كه‌ به‌ گفته‌ مردم‌ مربوط‌ ماموریت‌ پلیس‌ حوزه‌ آن‌ جا بودند ساعت‌ دو شب‌ وارد منزل‌ قلندر شده‌ و خواهان‌ سه‌ صدهزار افغانی‌ می‌شوند. پسر قلندر بنام‌ محمدظاهر پول‌ را برای‌ شان‌ می‌دهد. یكی‌ از دزدان‌ از اتاق‌ خارج‌ می‌شود در این‌ اثنا زن‌ صاحب‌ خانه‌ به‌ دزد مسلح‌ حمله‌ می‌كند و سلاح‌ را از او گرفته‌ بالای‌ او فیر می‌كند كه‌ دزد جابجا كشته‌ می‌شود. زن‌ با سلاح‌ خود عقب‌ دو دزد دیگر دویده‌ در كوچه‌ بر آنان‌ فیر می‌كند ولی‌ زن‌ با گلوله‌ دزدان‌ جانش‌ را می‌بازد و دو دزد با پول‌ها فرار می‌كنند. جسد دزد كشته‌ شده‌ تا سه‌ روز در شفاخانه‌ بود و گفته‌ می‌شد كه‌ او مربوط‌ حوزه‌ پلیس‌ و از بگرام‌ شمالی‌ بود.

‌ • در مركز شهر:

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۵ حوت‌ ۱۳٨۰ صفی‌اله‌ با مبلغ‌ سه‌ صدلك‌ افغانی‌ به‌ طرف‌ خانه‌ خود روان‌ بود. وی‌ از طرف‌ دو نفر مسلح‌ بنام‌ شاه‌آغا و شاه‌ولی‌ كه‌ مربوط‌ استخبارات‌ حوزه‌ اول‌ بودند، توقف‌ داده‌ می‌شود كه‌ بعد از تلاشی‌ پول‌ها را از او می‌گیرند و خودش‌ را رها می‌كنند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۵ حوت‌ ۱۳٨۰ جسد انارگل‌ ولد دلاور مربوط‌ غوربند در ساحه‌ خانه‌های‌ كهنه‌ مرادخانی‌ پیدا شده‌ كه‌ از طرف‌ مردم‌ محل‌ پول‌ جمع‌ آوری‌ شده‌ و دفن‌ گردید.به‌ هویت‌ جسد از روی‌ تذكره‌ای‌ كه‌ در جیبش‌ بود پی‌ بردند.

‌ • چندین‌ مرتبه‌ دكان‌های‌ رادیوفروشی‌ و كاست‌فروشی‌ بازار ده‌افغانان‌ از طرف‌ شب‌ دزدیده‌ شده‌ و پلیس‌ حوزه‌ دوم‌ نیز اعتراف‌ نمود كه‌ از گرفتاری‌ دزدان‌ عاجز است‌.

‌ بصیر سالنگی‌ قومندان‌ عمومی‌ امنیه‌ كابل‌ هم‌ به‌ این‌ بی‌امنیتی‌ اعتراف‌ نموده‌: «روزانه‌ صدها حادثه‌ جنایی‌ در كابل‌ رخ‌ می‌دهد كه‌ ما موفق‌ به‌ گرفتاری‌ مجرمان‌ نمی‌باشیم‌.»

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۴ حوت‌ ۱۳٨۰ امان‌اله‌ تلافروش‌ سرای‌ شهزاده‌ اطلاع‌ داد كه‌ شب‌ گذشته‌ دكانش‌ باز و دو سیت‌ تلا و مبلغ‌ ۵۲۵ لك‌ افغانی‌ دزدیده‌ شده‌.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۰ حوت‌ ۱۳٨۰ حاجی‌علی‌حق‌ كه‌ در مندوی‌ باغ‌قاضی‌ دكاندار است‌ اطلاع‌ داد كه‌ دو نفر مسلح‌ ملبس‌ با لباس‌

‌ • پلیسی‌ ساعت‌ ۹ شب‌ وارد اتاقش‌ در یك‌ آپارتمان‌ سرای‌ داخل‌ شهر شده‌ و مبلغ‌ ۳۶۰۰۰۰ افغانی‌ و ۴۰۰۰۰ كلدار، رادیو و سایر لوازمش‌ را به‌ سرقت‌ برده‌ اند.

‌ • محمدطاهر بعد از تبدیلی‌ مقداری‌ پول‌ كلدار به‌ افغانی‌ به‌ سوی‌ خانه‌ خود روان‌ بود كه‌ در ده‌افغانان‌ در ملأعام‌ از طرف‌ دو نفر تفنگچه‌دار متوقف‌ و پولش‌ بزور از نزدش‌ گرفته‌ شده‌ و دزدان‌ با موتر خود فرار می‌كنند.

‌ • فاضله‌ زن‌ جوانی‌ باشنده‌ ده‌افغانان‌ در لب‌ دریای‌ كابل‌ مشغول‌ لباس‌شویی‌ بود كه‌ دو نفر جوان‌ بنام‌ این‌ كه‌ محصل‌ اند ولباس‌ها و روجایی‌های‌ شان‌ ضرورت‌ به‌ شستن‌ دارد، نزد او آمده‌ و به‌ فاضله‌ قبولاندند كه‌ برای‌ شستن‌ كالا به‌ خانه‌ شان‌ بروند كه‌ تا امروز از سرنوشت‌ وی‌ خبری‌ نیست‌.

‌ • ساعت‌ ۳۰:۱۱ شب‌ ۹ حمل‌ ٨۱ افراد مسلح‌ وارد خانه‌ صفرمحمد شدند. آنان‌ بعد از جمعآوری‌ اموال‌ خانه‌ و پول‌ نقد می‌خواستند به‌ دختر جوان‌ صفرمحمد تجاوز كنند. صفرمحمد و خانمش‌ جان‌بیگم‌ مقاومت‌ نمودند كه‌ هر دو كشته‌ شدند. دزدان‌ فرار نمودند ولی‌ دختر صفرمحمد اعصابش‌ را از دست‌ داده‌ است‌.

‌ • نیروهای‌ صلح‌ در زمینه‌ تأمین‌ امنیت‌ مردم‌ نقش‌ اساسی‌ ندارند آنان‌ در ساحه‌ پلچرخی‌ قرارگاه‌ دارند كه‌ از طرف‌ شب‌ و روز صرف‌ وظیفه‌ گزمه‌ آن‌ هم‌ در جاده‌های‌ عمومی‌ را دارند. در حوادثی‌ كه‌ رخ‌ می‌دهد و در كار حوزه‌های‌ امنیتی‌ دخالتی‌ ندارند. به‌ گفته‌ مردم‌ آنان‌ در حقیقت‌ حافظ‌ صلح‌ خود می‌باشند! • به‌ تاریخ‌ ۱٨ حمل‌ ۱۳٨۱ یك‌ راكت‌ به‌ قرارگاه‌ نیروهای‌ حافظ‌ صلح‌ اصابت‌ كرد كه‌ تلفات‌ جانی‌ نداشت‌.

‌ • ساعت‌ ۱۱ قبل‌ از ظهر ۲۰ حمل‌ ۱۳٨۱ یك‌ عسكر انگلیس‌ را در منطقه‌ چمن‌ شخص‌ یا اشخاص‌ ناشناسی‌ با ضرب‌ تبر كشتند.

‌ • شام‌ ۲۱ حمل‌ ۱۳٨۱ در دشت‌برچی‌ عسكری‌ انگلیس‌ به‌ فیر گلوله‌ كشته‌ شد.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۱۴ حمل‌ گزمه‌ نیروهای‌ خارجی‌ در قلعه‌فاضل‌بیگ‌ هدف‌ ضرب‌ گلوله‌ها واقع‌ شد كه‌ تلفات‌ جانی‌ نداشت‌ اما موتر شان‌ از بین‌ رفت‌.

‌ شایعه‌ است‌ كه‌ این‌ ترورها به‌ دستور «ائتلاف‌ شمال‌» انجام‌ می‌گیرد تا به‌ كسب‌ بیشتر امتیاز و امكانات‌ مادی‌ نایل‌ آیند.

از جنایتكاری‌ های‌ آغا شیرین‌ سالنگی‌

عكس‌ انفجاردهنده‌ی‌ خاین‌ بت‌های‌ بامیان‌ را با یكی‌ از همسرانش‌ در دوبی‌ نشان‌ می‌دهد.
آغاشیرین‌ از «بچه‌»های‌ جمعیت‌ اسلامی‌ كه‌ به‌ بركت‌ جهادی‌ بودن‌ از پاروكشی‌ به‌ «جنرالی‌» و ملیونری‌ رسید.

‌ (گزارشگر: غماش) قصه‌ جنایات‌ یكی‌ از جلادان‌ جهادی‌ به‌ نام‌ آقاشیرین‌ سالنگی‌ كه‌ قبلاً لقب‌ جنرالی‌ را از رهبر جنایتكارتر از خود ربانی‌ اخذ نموده‌ و لقب‌ ملا را برادران‌ طالبی‌اش‌ به‌ او اعطا نمودند.

‌ این‌ مارموشك‌ خونخوار قبل‌ از شروع‌ جنگ‌ مقاومت‌ نزد یكی‌ از زمینداران‌ به‌ اسم‌ حاجی‌میرزاخان‌ پاروكشی‌ می‌كرد ولی‌ بعد از ظهور احزاب‌ جهادی‌ با باند گلبدین‌ شروع‌ به‌ كار كرد. و برای‌ اثبات‌ جلاد و جهادی‌ بودنش‌ حتی‌ از كشتن‌ برادر خود هم‌ دریغ‌ نورزید. قبل‌ از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ جنایتكاران‌ جهادی‌، او در شهر چاریكار به‌ دزدی‌، رهزنی‌ و تجاوز مشغول‌ بود. چنانچه‌ به‌ دختری‌ به‌ اسم‌ نوریه‌ ساكن‌ شهر چاریكار دست‌ می‌اندازد كه‌ بعداً دختر معصوم‌ مجبور می‌شود با خواهرزاده‌ی‌ بدنام‌ و منحرفش‌ ازدواج‌ كند. وی‌ به‌ حیوانات‌ هم‌ رحم‌ نداشت‌. روزی‌ مردی‌ را با خرش‌ كه‌ از نزدیك‌ خانه‌اش‌ می‌گذشت‌ تیرباران‌ می‌كند.

‌ خواهرش‌ به‌ اسم‌ پری‌گل‌ و خواهرزاده‌هایش‌ به‌ نام‌های‌ لطیفه‌، پروین‌ و ظریفه‌ در هرزگی‌ و بدكارگی‌ در زمان‌ خلق‌ و پرچم‌ نام‌ داشتند. آنان‌ روزها و شب‌ها را با یعقوبی‌ و آصف‌ فروزان‌ در دفتر می‌گذراندند و دختران‌ بی‌گناه‌ را گمراه‌ می‌ساختند.

‌ آقاشیرین‌ چندین‌ بار از ركاب‌ یك‌ جنایتكار به‌ جنایتكار دیگر می‌پیوست‌ و بعد از قدرت‌ یافتن‌ خاینان‌ جهادی‌ با شورای‌ نظار كار را شروع‌ نمود. خواهرزاده‌اش‌ بالای‌ اسب‌ خود به‌ لیسه‌ هره‌جلالی‌ ولایت‌ پروان‌ می‌رفت‌ و دخترانی‌ را زیر چشم‌ می‌كرد. آقاشیرین‌ سه‌ زن‌ و تعمیرهای‌ مجلل‌ در شهر چاریكار داشت‌. وی‌ از تاراج‌ شفاخانه‌ نمبر ۲ اردو و مسجد آن‌، ریاست‌ عمومی‌ تعمیرات‌ وزارت‌ دفاع‌، غند ۷۱۷ گارد، لیسه‌ ملالی‌، ریاست‌ عمومی‌ رادیو تلویزیون‌ و افغان‌ فلم‌ و باجگیری‌ از مسافران‌ در عرض‌ راه‌ سرك‌ نو به‌ سوی‌ پروان‌ تعمیرهایی‌ در چاریكار و كارته‌ پروان‌ و پروان‌ سوم‌ اعمار نمود. روزی‌ در زمان‌ اقتدارش‌ در كابل‌ ساعت‌ ۱۰ صبح‌ در هنگام‌ راكت‌ باران‌ گلبدین‌ به‌ سوی‌ رادیو تلویزیون‌، دختری‌ از كارمندان‌ رادیو تلویزیون‌ كه‌ از ترس‌ به‌ منزل‌ تحتانی‌ استدیوهای‌ رادیو پناه‌ می‌برد، مورد تجاوز قرار می‌گیرد. دختر می‌نالید و ضجه‌ می‌كرد: «تباه‌ و نابود شدم‌...» اما این‌ شرفباخته‌ می‌گوید: «خیر اس‌ چه‌ گپ‌ شده‌ شما مامورین‌ دولت‌ كجا آبرو و عزت‌ داشتید.»

‌ زمانی‌ گویا آقاشیرین‌ با برادران‌ شورای‌ نظاراش‌ «اختلاف‌» پیدا كرده‌ و توسط‌ آنان‌ روانه‌ زندان‌ پنجشیر می‌شود. بعد از رهایی‌ به‌ صفوف‌ برادران‌ طالبی‌اش‌ پیوست‌ و آن‌ پكول‌ سمبول‌ تبهكاری‌ را به‌ لنگی‌ رذالت‌ طالبی‌ تبدیل‌ نمود.

‌ او راهی‌ ولایت‌ بامیان‌ هم‌ شد و مردم‌ آن‌ جا را به‌ خون‌ و آتش‌ كشید. وی‌ قبل‌ از برادران‌ طالبی‌ خود اقدام‌ به‌ انفجار بت‌ بامیان‌ نموده‌ طوری‌ كه‌ گفته‌ بود: «افرادم‌ سه‌ بیرل‌ از مواد منفجره‌ را در زیر بت‌ بزرگ‌ گذاشتند.» بعد از فروریختن‌ قسمتی‌ از بت‌ افراد وی‌ شروع‌ به‌ توته‌ كردن‌ سنگ‌های‌ بت‌ نموده‌ و آن‌ها را به‌ كابل‌ و پاكستان‌ منتقل‌ و به‌ فروش‌ رسانیدند.

‌ سگان‌ خونخوار وی‌ در جریان‌ حمله‌ به‌ بامیان‌ به‌ ده‌ها دختر تجاوز نمودند كه‌ یكی‌ از این‌ قربانیان‌ قصه‌ خود را چنین‌ برایم‌ نقل‌ كرد:

‌ «نامم‌ "ز" است‌. پدرم‌ "س‌" نام‌ دارد (نام‌ها محفوظ‌) اصلاً از قریه‌ سرخدره‌ بامیان‌ هستم‌. پدرم‌ زمانی‌ كه‌ در كابل‌ بودیم‌ در یك‌ سفارت‌ كار می‌كرد. تا صنف‌ چهارم‌ در لیسه‌ زرغونه‌ درس‌ خوانده‌ام‌. ما دو خواهر و دو برادر هستیم‌. برادر كلانم‌ معلول‌ است‌ او در زمان‌ رژیم‌ پوشالی‌ در جلال‌آباد عسكر بود و با اصابت‌ پارچه‌ راكت‌ پایش‌ را از دست‌ داده‌ و اعصابش‌ هم‌ خراب‌ است‌. خواهرم‌ در ده‌ اغراباطر با مردی‌ ازدواج‌ نموده‌ كه‌ پنج‌ كودك‌ دارد. در حمله‌ دوم‌ طالبان‌ منطقه‌ شان‌ سوزانیده‌ شد و یك‌ دختر دوازه‌ ساله‌ رقیه‌ و پسر ۹ ساله‌اش‌ علی‌ گم‌ شدند. مردم‌ به‌ خواهرم‌ گفتند كه‌ طالبان‌ تعدادی‌ از كودكان‌ را بالای‌ پنچابی‌ها و وهـابی‌ها فـروختـه‌ اند. خـواهـرم‌ به‌ پـاكستـان‌ مهـاجـر شـد و تـا زمـانـی‌ كه‌ از بـامیـان‌ خـارج‌ مـی‌شد بـرای‌ كـودكـانش‌ چیغ‌ و فـریاد می‌زد.

‌ فامیل‌ ما می‌خواست‌ با خواهرم‌ به‌ پاكستان‌ مهاجر شود ولی‌ برادر بزرگم‌ قبول‌ نكرد. هر زمانی‌ كه‌ جنگ‌ می‌شد و خانه‌ را تلاشی‌ می‌كردند من‌ با برادرم‌ در تنور مخفی‌ می‌شدیم‌. این‌ بار ۴ ماه‌ قبل‌ وقتی‌ طالبان‌ آمدند، من‌ از ترس‌ خود را به‌ طویله‌ بین‌ كاه‌ها پنهان‌ كردم‌. پدر و مادرم‌ از ترس‌ می‌لرزیدند آنان‌ داخل‌ طویله‌ شده‌ به‌ پدرم‌ گفتند: "او هزاره‌ ما نفرهای‌ آقاشیرین‌ سالنگی‌ هستیم‌ بگو كه‌ سلاح‌ها و پیسه‌ را كجا پنهان‌ كردی‌؟" پدر و مادرم‌ كه‌ گریه‌ می‌كردند گفتند: "ما هیچ‌ چیز به‌ جز از یك‌ بچه‌ دیوانه‌ نداریم‌." كسی‌ از آنان‌ گفت‌ بین‌ كاه‌ها را بپالید آنان‌ شروع‌ كردند. بعد از چند دقیقه‌ دست‌ یكی‌ از آنان‌ به‌ چادرم‌ خورد با صدا بلند نعره‌ زد "یافتم‌!" همه‌ بالای‌ علف‌ها جمع‌ شدند. پدر و مادرم‌ گریه‌ و زاری‌ می‌كردند به‌ قنداق‌ تفنگ‌ به‌ سینه‌ مادرم‌ زدند. در حالی‌ كه‌ میله‌ تفنگ‌ را به‌ سینه‌ هر دو شان‌ گرفته‌ بودند هر پنج‌ نفر بودند به‌ من‌ تجاوز نمودند.»

‌ در حالی‌ كه‌ سیل‌ اشك‌ از چشمانش‌ جاری‌ بود گفت‌: « سه‌ ماه‌ می‌شود كه‌ در كارته‌سخی‌ كابل‌ زندگی‌ می‌كنیم‌. پدر از شدت‌ لت‌ و كوب‌ قادر به‌ حركت‌ نیست‌. برادرم‌ بوت‌ پالش‌ است‌ و من‌ و مادرم‌ پشم‌ می‌ریسیم‌ تا زندگی‌ خود را پیش‌ بریم‌.»

مردم‌ كابل‌ و نیروهای‌ «ائتلاف‌ شمال‌»

‌ (گزارشگر: ع‌. س‌.) با عده‌ای‌ كثیری‌ از اهالی‌ كابل‌ كه‌ تا حال‌ با آنان‌ تماس‌ برقرار شده‌، عمدتاً مقایسه‌ آتی‌ را بین‌ نیروهای‌ گذشته‌ و حال‌ تكرار می‌كنند و چنین‌ ابراز نظر می‌دارند كه‌ قوای‌ طالبان‌ یك‌ نیروی‌ وابسته‌ به‌ بیگانه‌، مركب‌ از فاشیست‌های‌ مذهبی‌ افغانی‌، عربی‌، پاكستانی‌، چیچنی‌، ازبكی‌، چینی‌ وغیره‌ با چشم‌های‌ سرمه‌ای‌ و عمامه‌ به‌ سر و ریش‌ و بروت‌های‌ انبوه‌ و موهای‌ ژولیده‌ و شپشی‌، دارای‌ افكاری‌ شپشی‌ و بویناك‌ و اعمال‌ فشارهای‌ گوناگون‌، مردم‌ ما را به‌ جان‌ آورده‌ بودند.

‌ اما نیروهای‌ پلنگی‌پوش‌ در شهر كابل‌ را نیز با تركیب‌ گروه‌های‌ بنیادگرا، پرچمی‌، خادی‌، ستمی‌ و وهابی‌ كه‌ به‌ بیگانگان‌ وابسته‌ بوده‌ و با زور آنان‌ در كابل‌ «مسلط‌» شده‌ اند. مردم‌ آنان‌ را به‌ مثابه‌ شاه‌شجاعان‌ باد رفته‌ ولی‌ پمپ‌ شده‌ می‌دانند كه‌ استقرار آزادی‌ و دموكراسی‌ در سایه‌ حكومت‌ آنان‌ برای‌ مردم‌ خواب‌ و خیال‌ خواهد بود. مردم‌ خود را فعلاً اسیر این‌ مكاران‌ حس‌ می‌كنند كه‌ با ریش‌ كوتاه‌ و بروت‌های‌ آراسته‌ و لباس‌های‌ نسبتاً منظم‌ و كوتاه‌ می‌كوشند تا با زرنگی‌های‌ بیشتر از «طلبه‌ كرام‌» به‌ جاسوسی‌ و خدمت‌ به‌ بیگانه‌ها در قدرت‌ بمانند.

‌ استاد عبدالغفارگردیزی‌ كارمند فرهنگی‌ و سابق‌ صاحب‌منصب‌ گفت‌: «سگ‌ زرد برادر شغال‌ است‌. هر دو نیرو (طالب‌ و ائتلاف‌ شمال‌) نمی‌توانند ممثل‌ آزادی‌ و دموكراسی‌ برای‌ افغانستان‌ باشند. نیروهای‌ تازه‌ وارد با آرایش‌ جدید و رنگ‌ و روغن‌ مالیدن‌ به‌ رخسار پلید و منحوس‌ شان‌ می‌خواهند چهره‌ خون‌آلود گذشته‌ خویش‌ را در زیر پتلون‌ و لباس‌های‌ منظم‌ پلنگی‌ بپوشانند.»

‌ احمدضیأ كتابدار در شهر كابل‌ گفت‌: «نیروهای‌ تازه‌ وارد را مردم‌ می‌شناسند. آزموده‌ را آزمودن‌ خطاست‌. اینان‌ نمی‌توانند با پخش‌ سرودهای‌ ملی‌ و اجازه‌ دادن‌ به‌ موزیك‌ مردم‌ را فریب‌ داده‌ و قدرت‌ را در انحصار خود بگیرند.» او نیز راه‌ نجات‌ مردم‌ ما را از چنگال‌ این‌ جانیان‌، ورود نیروهای‌ حافظ‌ صلح‌ و انعقاد لویه‌جرگه‌ و انتخاب‌ حكومت‌ بر اساس‌ اراده‌ ملت‌ می‌دانست‌.

‌ فرشته‌ سابق‌ معلم‌ كه‌ فعلاً مجبور به‌ گدایی‌ است‌، گفت‌: «چادری‌ خود را پس‌ نخواهم‌ كرد. زیرا مطمئن‌ به‌ امنیتم‌ نیستم‌. من‌ هرزگی‌ و چشم‌پارگی‌ اینان‌ را تجربه‌ كرده‌ام‌ و گزند‌ آنان‌ را دیده‌ام‌. این‌ نیروها همان‌هاییست‌ كه‌ ده‌ها دختر جوان‌ و زن‌ به‌ خاطر نجات‌ یافتن‌ از تجاوز شان‌ دست‌ به‌ خودكشی‌ زدند و از منازل‌ چند طبقه‌ خود را به‌ زیر پرتاب‌ نمودند.»

دفاع‌ طالبان‌ از بی‌ناموسی‌ عرب‌ها

‌ (گزارشگر: ر.س‌) ابوسعیدبن‌نعمان‌ از سرگروپ‌ های‌ افراد مسلح‌ اسامه‌بن‌لادن‌ در ساحه‌ كارته‌سه‌ نزدیكی‌های‌ پل‌سرخ‌ زندگی‌ می‌نمود. وی‌ گاه‌گاهی‌ غرض‌ انجام‌ وظیفه‌ كه‌ روشن‌ نبود به‌ بلاك‌های‌ سابقه‌ سفارت‌ روسیه‌ كه‌ زنان‌ مهاجر شمالی‌ در آنجا زندگی‌ می‌نمایند، رفت‌ و آمد داشت‌.

‌ به‌ تاریخ‌ ۲ سرطان‌ ۱۳٨۰ در حالی‌ كه‌ از بلاك‌ها دیدن‌ می‌كرد متوجه‌ زن‌ مریضی‌ می‌شود كه‌ در حالت‌ بسیار بد قرار دارد. مریض‌ را به‌ اجـازه‌ پوسته‌ امنیتی‌ بـه‌ عنـوان‌ كمك‌ بـا خـود بـرده‌ و در یـكی‌ از شفـاخانـه‌ها بستـر می‌سـازد. و بعـد از چند روز از همانجا دختری‌ به‌ نام‌ شاه‌بی‌بی‌ را به‌ عنوان‌ پـایواز مـریض‌ در آنـجا وظیفه‌ می‌دهد.

‌ یكی‌ از روزها كه‌ دوا باید از بازار خریداری‌ می‌شد، ابوسعید آمده‌ و از دختر می‌خواهد با وی‌ برای‌ خریداری‌ دوا برود.

‌ شاه‌بی‌بی‌ همراه‌ گرگ‌ درنده‌ سوار موتر شده‌ كه‌ مستقیماً به‌ طرف‌ خانه‌ عرب‌ برده‌ می‌شود. عرب‌ کثیف‌ به‌ دختر جوان‌ تجاوز می‌نماید. فردای‌ آن‌ شب‌ دخترك‌ به‌ طرف‌ حوزه‌ رفته‌ و عرض‌ حال‌ می‌كند. اما او از آنجا به‌ آمریت‌ جنایی‌ ولایت‌ آورده‌ می‌شود و بعد از تحقیق‌ خود شاه‌بی‌بی‌ مقصر قلمداد شده‌ از بلاك‌های‌ مهاجرین‌ اخراج‌ می‌گردد. اما ابوسعید ‌ اصلاً برای‌ تحقیق‌ احضار نمی‌شود.

‌ (گزارشگر: سلیم‌) مؤسسه‌ پروگرام‌ مواد غذایی‌ جهانی‌ ( WFP ) از طریق‌ نانوایی‌های‌ شهر كابل‌ به‌ زنان‌ بیوه‌ صاحب‌ كارت‌ روزانه‌ پنج‌ قرص‌ نان‌ به‌ قیمت‌ ارزان‌ توزیع‌ می‌نمود.

‌ به‌ تاریخ‌ ٨ مارچ‌ به‌ مناسبت‌ روز زن‌ اعلام‌ نمودند كه‌ باید تمام‌ زنان‌ در روز معینه‌ به‌ نانوایی‌ها بیایند و پنج‌ قرص‌ نان‌ را به‌ طور رایگان‌ اخذ نمایند.

‌ در نانوایی‌ كارته‌ پروان‌ از ساعت‌ ۶ صبح‌ توزیع‌ نان‌ آغاز شده‌ بود. باران‌ شدید می‌بارید. تمام‌ زنان‌ پیر و جوان‌ و كودكان‌ به‌ دور نانوایی‌ جمع‌ شده‌ بودند. موتر مؤسسه‌ با سه‌ نفر هیئت‌ رسیده‌ و شروع‌ به‌ توزیع‌ نان‌ كردند. به‌ خاطر نظم‌ آن‌ جا یكی‌ از افراد هیئت‌ به‌ نام‌ بصیر چوبی‌ را به‌ دست‌ گرفته‌ بالای‌ سر زنان‌ ایستاده‌ بود. چوب‌ به‌ سر یك‌ زن‌ به‌ نام‌ كریمه‌ خورد. كریمه‌ با خیلی‌ عصبانیت‌ شروع‌ به‌ داد و فریاد نموده‌ گفت‌: «خدایا از طرف‌ طالبان‌ هم‌ چوب‌ و كیبل‌ به‌ فرق‌ خود می‌خوردیم‌ و حال‌ به‌ نام‌ روز زن‌ هم‌ توسط‌ این‌ نوكران‌ خارجی‌ چوب‌ می‌خوریم‌.» یك‌ زن‌ دیگر هم‌ فریاد زد كه‌ «ما زنان‌ از طرف‌ طالبان‌ و غلامان‌ پاكستانی‌ مورد توهین‌ و تحقیر بودیم‌ و امروز از دست‌ این‌ جنایتكاران‌. اگر این‌ بی‌شرف‌ها دست‌ ما را از كار نمی‌گرفتند و جنگ‌ قدرت‌ نمی‌كردند ما چرا به‌ این‌ روز می‌افتادیم‌ كه‌ با گدایی‌ در عقب‌ نانوایی‌ "روز زن‌" را تجلیل‌ كنیم‌...»

‌ مـزار

طالبان‌ و ظاهرشاه‌

‌ (گزارشگر: گ‌. س‌.) در مجلسی‌ كه‌ در میزان‌ ۱۳۷۹ به‌ مناسبت‌ اعدام‌ دو نوجوان‌ برگزار شده‌ بود قاضی‌ محكمه‌ بلخ‌ بنام‌ «قضاوتوال‌ نوراحمد» بعد از صحبت‌ در مورد اجرای‌ حكم‌ محكمه‌، اعدام‌ وغیره‌ ظاهرشاه‌ را آماج‌ قرار داده‌ به‌ شخصیت‌ «منحوس‌ و ناپذیرفتنی‌» او پرداخت‌: «ظاهرشاه‌ در فرانسه‌ و امریكا گشت‌ و گذار می‌كند و ریش‌اش‌ كل‌ است‌، با زنان‌ خارجی‌ یكجا شراب‌ می‌خورد، امكان‌ ندارد كه‌ دوباره‌ در افغانستان‌ به‌ عنوان‌ رهبر و نماینده‌ مردم‌ قبول‌ شود زیرا او كمونیست‌ است‌، ضد دین‌ است‌. توجه‌ كنید كه‌ نماینده‌های‌ او آمده‌ برای‌ مردم‌ پول‌ می‌دهند. از امارت‌ اسلامی‌ طرفداری‌ نمایید نه‌ از ملحدین‌.» بعد رشته‌ سخن‌ را والی‌ بلخ‌ نوراله‌ نوری‌ گرفته‌ افزود: «ظاهرشاه‌ در ارگ‌ حوض‌ آببازی‌ داشت‌، زنان‌ یعنی‌ ناموس‌ وطن‌ را در آنجا لچ‌ آببازی‌ می‌داد و لذت‌ می‌برد. او همان‌ وقت‌ با روسیه‌ تعهد كرده‌ بود كه‌ ریشه‌ دین‌ را از افغانستان‌ بركند. حالا این‌ تعهد را با امریكا سر دست‌ گرفته‌ است‌. ولی‌ طالبان‌ كلام‌ الله‌ را در كشور جاری‌ ساخته‌ اند. تمام‌ بدبختی‌هایی‌ كه‌ از طرف‌ خلقی‌ها، پرچمی‌ها و روس‌ها بالای‌ مردم‌ ما اعمال‌ شد، از دست‌ ظاهرشاه‌

فرومایگی‌ «ادبی‌»

‌ محمدعالم‌لبیب‌ یك‌ تن‌ از سركردگان‌ باند دوستم‌ كه‌ نامش‌ حك‌ لوحه‌ سنگی‌ روضه‌ شریف‌ است‌ در همان‌ دوران‌ حكومت‌ «پهلوانان‌» پیشنهاد كرده‌ بود تا نام‌ «انستیتیوت‌ پیداگوژی‌ رودكی‌» به‌ خاطر بیگانه‌ بودن‌ نام‌ رودكی‌ به‌ نام‌ «انستیتیوب‌ رسول‌ پهلوان‌» عوض‌ گردد. وی‌ شعری‌ در وصف‌ رسول‌ پهلوان‌ «ابر مرد تاریخ‌» سروده‌ بود كه‌ با آمدن‌ طالبان‌ و افشای‌ مسئله‌،از طرف‌ طالبان‌ در مقابل‌ ده‌ها تن‌ لت‌ مفصلی‌ خورد. وی‌ در زیر مشت‌ و لگد طالبان‌ تضرع‌كنان‌ می‌گفت‌: «حال‌ چندین‌ شعر مدیحه‌ برای‌ شما نیز سروده‌ام‌ بروید بخوانید.» او راست‌ می‌گفت‌. بعداً طالبان‌ نیز تصمیم‌ گرفتند موصوف‌ را به‌ حیث‌ رییس‌ پوهنحی‌ ادبیات‌ و علوم‌ بشری‌ تعیین‌ نمایند.

خشكسالی‌وقومندانان‌زورگوی‌

‌ ... خشكسالی‌ و قحطی‌ بیشتر از هر جای‌ دیگر قریه‌جات‌ دور از شهر را با مشكلات‌ روبرو ساخته‌ است‌. به‌ تاریخ‌ ۱۲ سرطان‌ ۷۹ در ولسوالی‌ چاربولك‌ قریه‌ شالی‌اریق‌ بیشتر از ۳۰۰ نفر برای‌ ادای‌ نماز جنازه‌ از ده‌ها قریه‌ جمع‌ شده‌ بودند تا در وقت‌ معین‌ یعنی‌ ۱۲ ظهر میت‌ را غسل‌ بدهند اما به‌ علت‌ نبود آب‌ مراسم‌ تا ساعت‌ ۳ بعد از ظهر معطل‌ شد. مردم‌ توسط‌ شتر در بیرل‌ها برای‌ شستن‌ میت‌ از قریه‌های‌ دیگر آب‌ آوردند. این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ در قریه‌های‌ بالاجوی‌ و ایلاباد، قومندان‌ اختر سالانه‌ ده‌ها خروار پخته‌ حاصل‌ می‌كند و آب‌ نهر قریه‌های‌ پایین‌ جوی‌ را بند انداخته‌ به‌ زور حق‌ آبه‌ می‌گیرد. مردم‌ قریه‌های‌ پایین‌جوی‌ موضع‌ را به‌ رییس‌ آبیاری‌ مزار عریضه‌ نمودند. رییس‌ صاحب‌ در جواب‌ می‌گوید: «موی‌ در پای‌ زیب‌ نمی‌دهد زیبش‌ موی‌ در سر است‌.»

جنایت‌های‌ پیرم‌قل‌

آب باران در دشت‌های آبدن جمع می‌شود و مردم مالدار در آنجا به علت خشکسالی ناگزیر از همین آب‌های کثیف و گندیده استفاده می‌کنند
آب باران در دشت‌های آبدن جمع می‌شود و مردم مالدار در آنجا به علت خشکسالی ناگزیر از همین آب‌های کثیف و گندیده استفاده می‌کنند.

‌ (گزارشگر: ا. ن‌.) در شهر رستاق‌ قبل‌ و بعد از به‌ میان‌ آمدن‌ حكومت‌ جهادی‌ها جنایت‌ بیشماری‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ گوشه‌ای‌ از آن‌ را بازگو می‌كنم‌.

‌ • پیرم‌قل‌ در زمان‌ تسلط‌ حزب‌ اسلامی‌ تحت‌ امر ملانادر كه‌ مردم‌ او را به‌ نام‌ نادر جلاد می‌شناسند، به‌ ترور و دهشت‌افگنی‌ مصروف‌ بود. وی‌ با مولوی‌ عبدالحلیم‌ كه‌ معاون‌ ملانادر بود افراد روشنفكر را به‌ قتل‌ می‌رسانیدند. چند بار مردم‌ اعتراض‌ نمودند كه‌ چرا مسلمانان‌ را می‌كشید. پیرم‌قل‌ می‌گفت‌: «اگر مسلمان‌ باشند به‌ جنت‌ می‌روند و اگر كافر باشند به‌ دوزخ‌.»

‌ • پیرم‌قل‌ با هجوم‌ شورای‌ نظار به‌ پوسته‌های‌ دولت‌ در سال‌ ۱۳۶۶ از طرف‌ آن‌ شورا حاكمیت‌ جهادی‌ها را به‌ دست‌ گرفت‌ و با قوای‌ حزب‌ اسلامی‌ كه‌ زیر رهبری‌ مامور حسن‌ در غرب‌ شهر رستاق‌ بود مقابله‌ مسلحانه‌ نمود كه‌ هشتاد نفر از افراد قریه‌های‌ گرگان‌، سقاوه‌ و سنگ‌علی‌ را یكجا به‌ قتل‌ رساند.

‌ • پیرم‌قل‌ در سال‌ ۱۳۷۰ سبب‌ نفاق‌ میان‌ شهر كهنه‌ و رستاق‌ شده‌ كه‌ روزانه‌ صدها فیر هاوان‌، راكت‌ و دیگر سلاح‌ها بین‌ گروه‌های‌ درگیر صورت‌ می‌گرفت‌ و در اثر آن‌ها صدها هموطن‌ بی‌گناه‌ ما از بین‌ رفت‌.

‌ • پیرم‌قل‌ دستگاه‌ مخفوفی‌ از افراد جنایتكار دارد كه‌ متشكل‌ از شریرترین‌ افراد مانند باواقل‌، سیمان‌قل‌، منگلی‌قل‌، مولوی‌غفور و ... می‌باشند كه‌ همه‌ ماهیتی‌ یكسان‌ دارند و همه‌ صاحب‌ زمین‌های‌ زراعتی‌، رمه‌های‌ گوسفند و گله‌های‌ گاو و اسب‌ می‌باشند و تمام‌ امور اجتماعی‌ و اقتصادی‌ منطقه‌ در دست‌ آنان‌ قرار دارد. آنان‌ عشر زراعت‌، مواشی‌ و دكان‌ها را از مردم‌ به‌ زور می‌گیرند. ظاهراً مكاتب‌ دخترانه‌ را فعال‌ نموده‌ اند كه‌ در آن‌ها تدریس‌ مضامین‌ ساینس‌ ممنوع‌ است‌ و از مكاتب‌ مذكور فقط‌ به‌ حیث‌ آدرس‌ دختران‌ زیبا استفاده‌ می‌شود.

‌ • پیرم‌قل‌ در ضدیت‌ كامل‌ با تاجیك‌ها است‌. وی‌ در سال‌ ۱۳۷۶ در خطابه‌ نماز عید فطر گفته‌ بود: «دوستم‌ یك‌ كمونیست‌ است‌ هركس‌ از او حمایت‌ كند تیرباران‌ می‌شود.» ولی‌ توسط‌ كریم‌ دراز با دوستم‌ به‌ طور مخفی‌ رابطه‌ داشت‌. وقتی‌ دوستم‌ در كندز توسط‌ قوای‌ شورای‌ نظار شكست‌ خورد و عده‌ای‌ از افرادش‌ به‌ قتل‌ رسید. پیرم‌قل‌ كریم‌ دراز را در محضر عام‌ تیرباران‌ كرد.

‌ • در زلزله‌ سال‌ ۱۳۷۷ در شهر رستاق‌ كه‌ مقدار قابل‌ توجه‌ كمك‌های‌ ملل‌ متحد به‌ رستاق‌ سرازیر شد، پیرم‌قل‌ نه‌ تنها قسمت‌ اعظم‌ آن‌ها را غصب‌ كرد بلكه‌ توانست‌ نزد شبكه‌های‌ مختلف‌ استخباراتی‌ جهانی‌ شناخته‌ شود چنانچه‌ دوباره‌ با دوستم‌ تماس‌ گرفت‌ و از طریق‌ وی‌ تركیه‌ و ازبكستان‌ رفت‌ و از طریق‌ ملاجمشیدلقی‌ یك‌ سرمایدار عربی‌ اهل‌ بخارا پیوست‌.

‌ • پیرم‌قل‌ در حالی‌ كه‌ اسماً در «اتحاد شمال‌» قرار دارد یك‌ یاغی‌ سركش‌ است‌ و چندین‌ بار گفته‌: «در منطقه‌ای‌ كه‌ من‌ حاكم‌ هستم‌ همه‌ مردمش‌ را غنیمت‌ گرفته‌ام‌. این‌ حاصل‌ جهاد چندین‌ ساله‌ من‌ می‌باشد. قانوناً هم‌ منطقه‌ حق‌ من‌ است‌ و كسی‌ دیگر حق‌ ابراز نظر را ندارد.»

‌ نامبرده‌ در سنبله‌ ۱۳۷۹ با افراد شورای‌ نظار وارد جنگ‌ شد كه‌ به‌ كمك‌ مطلب‌بیگ‌ آنان‌ را سركوب‌ نمود. تقریباً ۳۰ تن‌ را اسیر گرفت‌ كه‌ همه‌ را تیرباران‌ كرد و ۱۶ نفر را یكجا زیر خاك‌ نموده‌ بود. ملاابراهیم‌ قومندان‌ امنیه‌ شهر رستاق‌، ملاخدای‌نظر قومندان‌ غنج‌، ملااحمد از خال‌دره‌ تا كنون‌ در زندان‌ پیرم‌قل‌ در رستاق‌ به‌ سر می‌برد.

‌ • پیرم‌قل‌ پس‌ از حادثه‌ ۱۱ سپتامبر وحشی‌تر شد. وی‌ با طالب‌بچه‌ها یك‌ پروژه‌ وسیع‌ مواد مخدر را در تالقان‌ و ینگی‌قلعه‌ به‌ عهده‌ داشت‌. زیر نام‌ عشر و زكات‌ به‌ صورت‌ اجباری‌ از مردم‌ پول‌ اخاذی‌ می‌كرد.

‌ در رمضان‌ سال‌ ۱۳٨۰ تنها از دكانداران‌ شهر به‌ نام‌ زكات‌ شش‌هزارلك‌ افغانی‌ اخذ كرد.

‌ • روز عید فطر ۱۳٨۰ پیرم‌قل‌ مانند همیشه‌ در برگزاری‌ نماز عید وحشت‌ آفرید. محل‌ برگزاری‌ نماز توسط‌ افراد مسلح‌ بازرسی‌ می‌شد و نمازگزاران‌ توسط‌ سیمان‌قل‌ و غلام‌محمدعابدی‌ و كل‌صمد شناسایی‌ می‌شدند و فقط‌ از یك‌ دروازه‌ حق‌ عبور داشتند.

‌ موعظه‌ها در مورد گذاشتن‌ ریش‌ و نكوهش‌ اعمال‌ ضد اسلامی‌ بود. مولوی‌ ابراهیم‌ گفت‌: «پوشیدن‌ دریشی‌ عمل‌ نادرست‌ است‌. لچ‌ كردن‌ سر كار یهود و نصارا می‌باشد، خواندن‌ مضامین‌ ساینس‌ بیهوده‌ است‌ و تراشیدن‌ ریش‌ مخالفت‌ با اسلام‌ است‌.»

‌ پیرم‌قل‌ گفت‌: «طالبان‌ مسلمان‌ بودند و من‌ عده‌ای‌ از آنان‌ را با دوستم‌ رابطه‌ دادم‌ كه‌ شاید مورد عفو قرار گیرند. آنان‌ در ینگی‌قلعه‌ كشته‌ شدند كه‌ متاسفم‌.» و ضمن‌ فحش‌ فراوان‌ به‌ ربانی‌ و سیاف‌ به‌ مردم‌ گفت‌ كه‌ ریش‌ خود را نتراشید.

‌ • پس‌ از ۱۱ سپتامبر به‌ افراد خود دستور داد كه‌ جلو لویه‌ جرگه‌ را بگیرند.

‌ • به‌ سلسله‌ پرتاب‌ مواد توسط‌ طیاره‌های‌ امریكایی‌، درین‌ شهر هم‌ مواد پرتاب‌ شد اما پیرم‌قل‌ قبلاً به‌ افراد خود وظیفه‌ داده‌ بود تا نگذارند مواد را مردم‌ بگیرند و باید محل‌ را به‌ طور جدی‌ تحت‌ مراقبت‌ داشته‌ باشند. ملامنگی‌قل‌ مشهور به‌ آمر مالی‌لنگ‌، مخدوم‌كوقی‌، كل‌صمد، قومندان‌ باباكچل‌، قومندان‌ سلیم‌، ضابط‌غلام‌محمد، افراد انجنیرعصمت‌ و قومندان‌ عبدالحكیم‌ به‌ این‌ كار موظف‌ شدند. دو شب‌ پهره‌ كردند كه‌ شاید مواد پرتاب‌ شود اما شب‌ سوم‌ كه‌ مواد پرتاب‌ شد پهره‌داران‌ خسته‌ بودند و در محل‌ حضور نداشتند. مواد توسط‌ مردم‌ عادی‌ قریه‌ها جمع‌آوری‌ شد. وقتی‌ قومندانان‌ از موضوع‌ آگاه‌ شدند خود را رسانیده‌ و به‌ لت‌ و كوب‌ مردم‌ پرداختند. در اثر فیر مرمی‌ كل‌صمد چندین‌ نفر از جمله‌ دو كودك‌ خود را به‌ چقری‌ای‌ انداختند كه‌ دست‌ و پاهای‌ شان‌ شكست‌.

‌ مقداری‌ از مواد كه‌ توسط‌ مردم‌ سنگ‌علی‌ و سقاوه‌ گرفته‌ شده‌ بود توسط‌ قومندان‌ عبدالسلام‌ و ملاغلام‌ به‌ دستور پهلوان‌ ابراهیم‌ جمع‌آوری‌ و به‌ گدام‌های‌ شخصی‌اش‌ در قریه‌ قریغاچ‌ انتقال‌ داده‌ شد.

‌ پهلوان‌ ابراهیم‌ قاتلی‌ است‌ كه‌ پس‌ از كشته‌ شدن‌ قومندان‌ باباقل‌ انتخاب‌ شد. باباقل‌ به‌ امر او مخفیانه‌ توسط‌ یك‌ فرد مسلح‌ در كابل‌ كشته‌ شد. بعداً پهلوان‌ ابراهیم‌ این‌ فرد را در شهر رستاق‌ با فیر راكت‌ به‌ «انتقام‌» باباقل‌ از بین‌ برد. وی‌ به‌ نام‌ این‌ كه‌ طالبان‌ به‌ منطقه‌ حمله‌ نكنند در قریه‌ كوك‌تابه‌ بالای‌ دریای‌ كوكچه‌ پلی‌ درست‌ كرد كه‌ برای‌ ساختن‌ این‌ پل‌ ساده‌ از مردم‌ پول‌ هنگفتی‌ بدست‌ آورد. وی‌ در قتل‌ محمدعبداله‌ یكی‌ از قومندانان‌ بركنار شده‌ و مولوی‌ عبدالوهاب‌ و عده‌ای‌ از هوادارانش‌ نقش‌ اساسی‌ داشت‌.

بیشرافتی های‌ جنایتكاران‌ «ائتلاف‌ شمال‌»

‌ (گزارشگر: س‌. غ‌.) به‌ تاریخ‌ ۲۴ قوس‌ ۱۳٨۰ حوالی‌ ساعت‌ ۱۰ شب‌ دو موتر داتسن‌ مسلح‌ در قریه‌ سالبارون‌ مربوط‌ ولسوالی‌ چاربولك‌ به‌ چند خانه‌ یورش‌ برده‌، اموال‌ را تاراج‌ و یك‌ نفر بنام‌ آذر را به‌ قتل‌ رسانیدند. مردم‌ قریه‌ فردای‌ آن‌ شب‌ به‌ ولسوالی‌ عارض‌ شدند كه‌ هیچ‌ كس‌ به‌ حرف‌ آنان‌ گوش‌ نداد.

‌ • روز سه‌شنبه‌ ۱۳ قوس‌ ۱۳٨۰ مردم‌ منطقه‌ بارگاه‌ مربوط‌ ولسوالی‌ چمتال‌ كه‌ اكثراً پشتون‌ و تركمن‌ هستند، می‌خواستند به‌ قومندان‌ منزلا از قومندانان‌ دوستم‌ در آقچه‌ تسلیم‌ شوند. حزب‌ وحدت‌ بخاطر چور و چپاول‌ خود مداخله‌ نمود كه‌ در نتیجه‌ ۱۵ نفر از مردم‌ عادی‌ كشته‌ شدند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲۹ قوس‌ ۱۳٨۰ شب‌ چهارم‌ عید در منطقه‌ دشت‌شور، ۱۳ تن‌ از افراد مسلح‌ حزب‌ وحدت‌ داخل‌ خانه‌ محمدحسن‌ شده‌ به‌ شكیلا دختر ۲۰ ساله‌، فریبا ۱۶ ساله‌ و شگوفه‌ ۲۰ ساله‌ تجاوز می‌كنند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۹ جدی‌ ۱۳٨۰ در منطقه‌ زراعت‌ ۷ نفر مسلح‌ از حزب‌ وحدت‌ به‌ خانه‌ خلیفه‌داوود داخل‌ شده‌ مردان‌ را در یك‌ اتاق‌ انداخته‌ و به‌ دختران‌ خلیفه‌داوود گینا ۱۴ ساله‌، پلوشه‌ ۲۰ ساله‌ و اناهیتا خانم‌ خلیفه‌ تجاوز می‌كنند. آنان‌ به‌ شفاخانه‌ مراجعه‌ كرده‌ كه‌ قبل‌ از تداوی‌ توسط‌ افراد گارنیزیون‌ بخاطر سرپوش‌ گذاشتن‌ روی‌ این‌ جنایت‌، از شفاخانه‌ بیرون‌ می‌شوند.

زنِ كشوری‌ بنیادگرازده‌

‌ (گزارشگر: ا. ن‌.) محمدامین‌ كارگر فابریكه‌ نساجی‌ دختر خورد خود رینا را در سن‌ هفت‌سالگی‌ با یكی‌ از خویشاوندان‌ خود كه‌ او هم‌ هفت‌ سال‌ بیشتر عمر نداشت‌ نامزد كرد. بعد از چند سال‌ محمدامین‌ فوت‌ كرد و فامیل‌ خود را بی‌سرپرست‌ ساخت‌. افغان‌گل‌ خانم‌ محمدامین‌ به‌ خاطر پیدا كردن‌ یك‌ لقمه‌ نان‌ هرروز در زمین‌های‌ مردم‌ كار می‌كرد و شام‌ خانه‌ می‌آمد. رینا كه‌ به‌ سن‌ شانزده‌ سالگی‌ رسید یكی‌ از قومندانان‌ مشهور به‌ قومندان‌ ستارقرقره‌ به‌ او تجاوز می‌كند و رینا هم‌ از ترس‌ بدنامی‌ نمی‌تواند صدای‌ خود را بكشد.

‌ چند ماه‌ بعد از آنكه‌ رینا را عروسی‌ كردند فامیل‌ شوهر رینا گفت‌: «دختر شما خراب‌ بود ما به‌ خاطر ننگ‌ افغانی‌ او را طلاق‌ نمی‌دهیم‌. ولی‌ به‌ حیث‌ یك‌ مزدور از او استفاده‌ می‌كنیم‌.» بعد از آن‌ روز بدبختی‌ رینا شروع‌ شد. روز پنج‌، شش‌ تنور نان‌ پخته‌ می‌كرد، شوهر، خسر، خشو و حتی‌ خواهران‌ شوهرش‌ او را مورد لت‌ و كوب‌ قرار می‌دادند. بالاخره‌ رینا شبی‌ از خانه‌ پا به‌ فرار گذاشته‌ و تا وقت‌ آذان‌ ملا خود را به‌ سرك‌ عمومی‌ می‌رساند. یك‌ دریور كه‌ رینا را به‌ این‌ وضع‌ می‌بیند می‌پرسد كجا می‌روی‌؟ رینا سرگذشتش‌ را قصه‌ كرده‌. و از او می‌خواهد كه‌ او را خانه‌ی‌ مادرش‌ برساند. موتروان‌ بعد از خریدن‌ یك‌ چادری‌ و یك‌ جوره‌ چپلك‌ رینا را به‌ حوزه‌ طالبان‌ می‌برد بعد از چند روز فامیل‌ شوهرش‌ آمده‌ رینا را با خود می‌برند و طالبان‌ اخطار می‌دهند كه‌ دیگر رینا را لت‌ و كوب‌ نكنند. بعد از آن‌ روز زندگی‌ رینا بدتر می‌شود آنقدر لت‌ و كوب‌ می‌شود كه‌ بی‌هوش‌ می‌شود. بعد از آن‌ كه‌ به‌ هوش‌ می‌آید، تصمیم‌ به‌ خودكشی‌ می‌گیرد و با خوردن‌ یك‌ مشت‌ شیشه‌ به‌ زندگی‌ خود خاتمه‌ می‌دهد.

سایه‌ی‌ دالر و دشنه در شمال‌

‌ (گزارشگر: ق‌. غ‌.) اكثر باشندگان‌ ولسوالی‌ دهدادی‌ با افغان‌هایی‌ كه‌ تحت‌ نظر ملل‌متحد موظف‌ به‌ سروی‌ ولسوالی‌ دهدادی‌ اند در منطقه‌ گفتگو نموده‌ اظهار داشتند كه‌ ربانی‌ در روزهای‌ ماه‌ حمل‌ به‌ ولسوالی‌ دهدادی‌ آمده‌ برای‌ فامیل‌ها مبلغ‌ ده‌لك‌ افغانی‌ كمك‌ نموده‌ تا در آینده‌ اگر رای‌گیری‌ شود به‌ او رای‌ بدهند. اما مردم‌ ولسوالی‌ در مصاحبه‌ها گفتند كه‌ ما را اگر چند صدلك‌ هم‌ بدهد به‌ او رای‌ نمی‌دهیم‌.

‌ • در اثر جنگ‌هایی‌ بین‌ باند دوستم‌ و ربانی‌ در سمت‌ شمال‌ در قسمت‌های‌ ولسوالی‌ سنگ‌چارك‌ و ولسوالی‌ شولگره‌ از طرفین‌ زیادتر از ۳۰ نفر كشته‌ و ده‌ها نفر زخمی‌ شدند. به‌ تاریخ‌ ۱۲ ثور سال‌ جاری‌ جمعیت‌ اسلامی‌ برادر جنرال‌ حبیب‌ را گرفتار و به‌ قرارگاه‌ دروازه‌ كودوبرق‌ حبس‌ نمود. جنرال‌ حبیب‌ از قریه‌ سرآسیای‌ میرقاسم‌جان‌ كه‌ طرفدار دوستم‌ می‌باشد ساعت‌ ۳ بعد از ظهر ۱۲ ثور دست‌ به‌ جنگ‌ زده‌ ابتدا پوسته‌ پل‌امام‌بوكری‌ را خلع‌سلاح‌ و تا چارسركه‌ كودوبرق‌ پیشروی‌ می‌نماید كه‌ در اثر مقاومت‌ از طرف‌ جمعیت‌ در آنجا یك‌ نفر كشته‌ و یك‌ نفر زخمی‌ می‌شود. از طرفداران‌ جنرال‌ حبیب‌ دو نفر زخمی‌ می‌شوند. اما هیت‌ صلح‌ بین‌ دو طرف‌ صلح‌ نموده‌ و برادر جنرال‌ حبیب‌ از حبس‌ خلاص‌ گردید.

‌ • در جریان‌ انتخابات‌ ولسوالی‌ لوگر وكیل‌ عبدالحمید از پشتون‌های‌ لوگر كه‌ مقیم‌ مزار و مخالف‌ جهادیان‌ بود اراده‌ داشت‌ خود را به‌ نمایندگی‌ از ولسوالی‌ مردم‌ لوگر كاندید كند و خواست‌ با پسر خود (عبداللطیف‌) وارد لوگر شود. اما جمعیت‌ در راه‌ كمین‌ كرده‌ و پسر ۲۳ ساله‌ وی‌ را به‌ قتل‌ می‌رساند. در ولسوالی‌ انتخابات‌ لویه‌ جرگه‌ صورت‌ نگرفت‌ و به‌ شكل‌ انتصابی‌ سه‌ نفر و ده‌ ملای‌ گلبدینی‌ كه‌ فعلاً جنبشی‌ هستند و حاجی‌مذهب‌ قومندان‌ وحدت‌ و رییس‌ شاه‌ولی‌ مربوط‌ جمعیت‌ به‌ لویه‌ جرگه‌ انتصاب‌ می‌ شوند.

‌ • به‌ تاریخ‌ ۲ سرطان‌ از ساعت‌ ۳ بعد از ظهر درگیری‌ بین‌ حزب‌ وحدت‌ و جمعیت‌ در منطقه‌ گمرك‌ شروع‌ شد كه‌ ۲ نفر كشته‌ و یك‌ نفر زخمی‌ از جمعیت‌ به‌ جا گذاشت‌. بعداً چهارراهی‌ها از طرف‌ جمعیت‌ و وحدت‌ مسدود گردیده‌ هر كدام‌ مخالفین‌ را دستگیر می‌كردند. جنگ‌ بر سر پول‌ بود. جمعیت‌ می‌خواست‌ پول‌ یكی‌ از افراد وحدتی‌ را كه‌ تازه‌ از ایران‌ آمده‌ بود به‌ زور از وی‌ بگیرد. نفر مذكور فرار نموده‌ به‌ قرارگاه‌ حزب‌ وحدت‌ بنام‌ مرتضی‌ پناه‌ برد كه‌ در نتیجه‌ موجب‌ درگیری‌ شد.

‌ ننگـرهار

د جنایت‌ كار زرداد پیژندنه‌

‌ (گزارشورکوونی: ا. م‌.) زرداد د ننگرهار د حصارك‌ اوسیدونكی‌ او پلار یی‌ د خپل‌ كلی‌ سپین‌ریږی‌ ؤ. زرداد په‌ وړوكتوب‌ كی‌ په‌ زردوری‌ او زرك‌ یادیده‌ اوناآرام‌ خصلت‌ یی‌ درلوده‌. حصارك‌ د پاكستان‌ پولی‌ ته‌ نژدی‌ وروسته‌پاتی‌ سیمه‌ ده‌ او له‌ پولی‌ پوری‌ خوا د پاكستان‌ پالیسی‌ داسی‌ وه‌ چی‌ پولی‌ ته‌ نژدی‌ افغانی‌ متنفذین‌ په‌ څه‌ ناڅه‌ دول‌ ځان‌ سره‌ وتړی‌ او رابطه‌ ورسره‌ وساتی‌. هغه‌ وخت‌ چی‌ د روسانو د یرغل‌ په‌ مقابل‌ كی‌ مقاومت‌ شروع‌ شو نو زرداد هم‌ په‌ شوكو او داړه‌ اچولو لاس‌ پوری‌ كړ.

‌ په‌ پاكستان‌ كی‌ د ده‌ كورنی‌ د كچه‌گړی‌ په‌ كمپ‌ كی‌ اوسیدله‌ چی‌ غړی‌ یی‌ په‌ بدكاریو، لوټماری‌، اجرتی‌ قتلونو او حتی‌ د ماشومانو په‌ تښتولو كی‌ شكمن‌ گڼل‌ كیدل‌.

‌ زرداد د گلبدین‌ د باند یوه‌ مهمه‌ او غټه‌ ستنه‌ وه‌، څومره‌ چی‌ گلبدین‌ د زرداد په‌ مقابل‌ كی‌ سخاوت‌ ښودو نو هماغسی‌ زرداد هم‌ لاس‌ په‌ نامه‌ تابعدار نوكر ؤ، ډیری‌ زیاتی‌ د انډیوالی‌ اړیكی‌ یی‌ درلودلی‌. هغه‌ زردوری‌ (زرداد) چی‌ پخوا د خپل‌ كلی‌ په‌ بل‌ سر كی‌ چا نه‌پیژانده‌ ډیر زر د پیسو او سپیو او زور خاوند شو، د زور، ظلم‌ او لوټ‌ماری‌ خبرونه‌ یی‌ هری‌ خواته‌ خپاره‌ شول‌، په‌ تیره‌ بیا د B.B.C خپرونو دده‌ انسان‌ دښمنه‌ شخصیت‌ ته‌ لا زیاته‌ هوا وركوله‌ او ډیر زیات‌ یی‌ وپرساوه‌.

‌ په‌ هماغو ورځو كی‌ چی‌ دده‌ د غلا او چپاول‌ ورځی‌ وی‌ په‌ خپله‌ كورنی‌ او د خپلو نورو كاسه‌ څټونكو په‌ منځ‌ كی‌ په‌ بزرگ‌ او شیخ‌صاحب‌ یادیده‌ خو د كلی‌ او كمپ‌ نورو خلكو ورته‌ ددی‌ زمانی‌ فرعون‌ او شداد وایه‌. دده‌ یوه‌ ټوپكی‌ څو كاله‌ وړاندی‌ ماته‌ داسی‌ وویل‌: «چی‌ بس‌ په‌ زړه‌ كی‌ مو دا یو ارمان‌ پاتی‌ شو چی‌ یوه‌ ورځ‌ دی‌ خدای‌ راولی‌ چی‌ مونږ (حزب‌ اسلامی‌) د پاچا پل‌ (د یكه‌توت‌ او قلعه‌زمان‌خان‌ په‌ منځ‌ كی‌) نه‌ پوری‌ وزو او له‌ شیخ‌صاحب‌ بزرگ‌ سره‌ لكه‌ د باز په‌ مشری‌ د شاهینو یو سیل‌ د دریم‌ مكرویان‌ په‌ سپینو كوترو منگولی‌ ډكی‌ كړو خو څه‌ ووایم‌ چی‌ په‌ هغو ورځو كی‌ د گلبدین‌ او ربانی‌ په‌ منځ‌ كی‌ تور غویان‌ حلال‌ شول‌ او جوړه‌ وشوه‌.»

‌ كله‌ چی‌ د طالبونو د راتگ‌ ورځی‌ نژدی‌ وی‌ نو زرداد په‌ ډیری‌ بی‌رحمی‌ سره‌ د كابل‌-جلال‌آباد لاره‌ كی‌ د مسافرینو او سوداگرو د مالونو په‌ تالاكولو او د مسافرو د نیولو او ځورولو چاړه‌ نوره‌ هم‌ تیره‌ كړی‌ وه‌. ځینی‌ وایی‌ چی‌ زرداد ته‌ خبر وركړ شوی‌ ؤ چی‌ مقاومت‌ ونكړی‌. څرنگه‌ چی‌ د لوټ‌ كولو وخت‌ لږ پاتی‌ وء نو ځكه‌ یی‌ لوټولو او تالان‌ ته‌ زور وركاوه‌. بله‌ عقیده‌ داسی‌ وه‌ چی‌ د بهرنیو دوستانو په‌ مشوره‌ یی‌ خپلو ظلمونو او ناكردیو ته‌ پښی‌ اړم‌ كړی‌ وی‌ چی‌ خلك‌ تر پوزی‌ پوری‌ راولی‌ او سه‌ تنگ‌ شی‌ تر څو له‌ مرگ‌ نه‌ په‌ درد راضی‌ شی‌ او د طالبانو واكمنی‌ په‌ ورین‌ تندی‌ ومنی‌. همدغه‌ دول‌ په‌ جلال‌آباد كی‌ هم‌ د فضل‌الحق‌ مجاهد او حاجی‌زمان‌ ډلو په‌ ښكاره‌ دول‌ د خلكو كورونه‌ او حیاگانی‌ لوټولی‌ چی‌ وروسته‌ له‌ ماښام‌ نه‌ به‌ په‌ خپلو او بیگار شوو موتړو سپاره‌ په‌ كوڅو كی‌ گرځیدل‌ او یوه‌ كـور ته‌ به‌ ورتلل‌ د كور نـارینه‌ به‌ یی‌ وتـړل‌ او ښځی‌ به‌ یی‌ بی‌پته‌ كـړی‌ او د كـور ټـول‌ سامان‌ به‌ یی‌ په‌ مـوټرو كی‌ بار كړ. هره‌ شپـه‌ پـه‌ هره‌ كوڅه‌ كی‌ غـلاوی‌ او داړی‌ غـورځیدلی‌.

‌ لنډه‌ دا چی‌ د زرداد د ټولو اعمالو او جنایتونو مسئولیت‌ یواځـی‌ دده‌ او دده‌ د ټوپك‌مارو سپیو په‌ غاړه‌ نه‌دی‌ بلكه‌ گلبدین‌ (چی‌ دی‌ ورته‌ د ځان‌ په‌ شان‌ گران‌ و او كله‌ به‌ چی‌ د گلبدین‌ ژوند ته‌ خطر پیښیده‌ نو زرداد به‌ یی‌ باډی‌گارډ ؤ، له‌ بلی‌ خوا د كابل‌ او كوهدامن‌، انگور او مڼی‌ او د بامیانو پسونه‌ به‌ یی‌ چهارآسیاب‌ ته‌ ورلیږل‌. سر بیره‌ پر دی‌ چی‌ دلویی‌ لاری‌ د عوایدو په‌ نوم‌ یی‌ د گلبدین‌ جنگی‌ ماشین‌ ته‌ بودجه‌ برابروله‌) اصلی‌ مسول‌ دی‌.

‌ زرداد، قلم‌، چمن‌، سپی‌ او گلبدین‌ دا ټول‌ د یو بویناك‌ زنځیر كړی‌ دی‌.

د زرداد نه‌هیریدونكی‌ خیانتونه‌

‌ سلطان‌ جان‌ د سیدجان‌ زوی‌ د جلال‌آباد د انگورباغ‌ اوسیدونكی‌ چی‌ پخوا د لوای‌ سرحدی‌ زرهدار ټانك‌ د مخابری‌ ضابط‌ ؤ، په‌ زرهدارو ټانكو كی‌ یی‌ تجربه‌ درلوده‌ او څه موده‌ یی‌ د ناصر په‌ نوم‌ د حزب‌ یوه‌ قومندان‌ سره‌ هم‌ نوكری‌ كړی‌ ده‌. نوموړی‌ چی‌ څه موده‌ د زرداد په‌ ډلی‌ كی‌ شامل‌ شوی‌ دی‌، داسی‌ وایی‌ "كله‌ چی‌ مونږ د مسعود خلاف‌ كابل‌ په‌ توپونو ویشته‌ نو ماته‌ زرداد په‌ خپله‌ داسی‌ وویل‌: "ضابط‌ صاحب‌ خیال‌ كوه‌ چی‌ یوه‌ گولی‌ دی‌ هم‌ خطا لاړه‌ نشی‌. چی‌ څه درته‌ ښكاریدل‌ نو جگ‌جگ‌ لوی‌ لوی‌ تعمیرونه‌ وله‌ خو كوښښ‌ كوه‌ چی‌ مكرویان‌ او د ښار مركز ضربه‌ضربه‌ وولی‌ چی‌ څوك‌ ژوندی‌ پاتی‌ نشی‌." هغه‌ وایی‌: "یوه‌ ورځ‌ پاكستانی‌ دوستان‌ راغلی‌ ؤ چی‌ ټانكونه‌ اره‌ كړی‌ نو ځه یی‌ ورسره‌ موظف‌ كړم‌ چی‌ ته‌ ورسره‌ همكاری‌ وكړه‌. له‌ ماهیپر لاندی‌ تر كوزتنگی‌ پوری‌ ټول‌ ټانكونه‌ په‌ خاص‌ مهارت‌ سره‌ اری‌ اری‌ او ټوټه‌ ټوټه‌ شول‌، نو زه‌ هغه‌ وخت‌ بیا پوه‌ شوم‌ چی‌ دا سړی‌ افغانان‌ ندی‌."

د زرداد ـ گلبدین‌ یوه‌ غلا

‌ د ننگرهار د چارباغ‌ صفا اوسیدونكی‌ انجنیر ملنگ‌جان‌ چی‌ د محاذ ملی‌ اسلامی‌ د پیښور په‌ ډیپو كی‌ د ډریوری‌ وظیفه‌ درلوده‌ او اوس‌ په‌ جلال‌آباد كښی‌ اوسیږی‌. یو اراده‌ ډاتسن‌ موټر په‌ هرات‌ كښی‌ اخیستی‌ ؤ چی‌ جلال‌آباد ته‌ یی‌ راوری‌ خو د نغلو په‌ لار كسی‌ د زرداد تلاشی‌ دغه‌ موټر د هغوی‌ څخه‌ ستون‌ كړ.

‌ انجنیر ملنگ‌جان‌ چی‌ د اسحاق‌گیلانی‌ سره‌ اړیكی‌ درلودی‌ له‌ هغه‌ نه‌ د گلبدین‌ په‌ نوم‌ یو خط‌ اخلی‌ او څو څو واره‌ په‌ كچه‌گړی‌ كښی‌ د زرداد كور ته‌ هم‌ ورځـی‌ خو موټر لاس‌ ته‌ نه‌ ورځی‌ بیا چهارآسیاب‌ ته‌ ځی‌ گلبدین‌ سره‌ وینی‌ هغه‌ ورته‌ مكتوب‌ وركوی‌ او په‌ ظاهره‌ داسی‌ ښایی‌ چی‌ هرومرو به‌ موټر ورته‌ وسپاری‌ خو دوی‌ (زرداد او گلبدین‌) په‌ خپل‌ مینځ‌ كی‌ نوری‌ اړیكی‌ هم‌ لری‌. كله‌ چی‌ مكتوب‌ زرداد ته‌ راوړی‌ نو لومړی‌ زرداد ته‌ ورتگ‌ آسان‌ كار نه‌ؤ ددی‌ له‌ كوټی‌ نه‌ بهر به‌ نور انسانی‌ سپی‌ ولاړ ؤ او د چا ورتگ‌ چی‌ به‌ زرداد ته‌ گټور نه‌و نو خپلو سپیو ته‌ یی‌ به‌ د هغه‌ د خوړلو امر وركوو او ځینی‌ به‌ یی‌ په‌ كوتكونو وهل‌ خو ملنگ‌ نومی‌ یی‌ په‌ ډیرو پیژندگلوی‌ او واسطو سره‌ وكولی‌ شول‌ چی‌ د زرداد كوټی‌ ته‌ ننوځی‌، زرداد چی‌ مكتوب‌ ولیده‌ او ورته‌ ولوستل‌ شو نو سمدستی‌ یی‌ د هماغه‌ موټر كلی‌گانی‌ راوایستلی‌ او ملنگ‌ ته‌ یی‌ مخامخ‌ په‌ هوا كښی‌ ځوړندی‌ ښكته‌ او پورته‌ وخوځـولی‌ او ملنگ‌ ته‌ یی‌ وویل‌ چی‌ "گلبدین‌ لاڅه دی‌؟ او د هغه‌ مكتوب‌ به‌ څه وی‌؟"

‌ هغه‌ موټر ډیره‌ موده‌ زرداد سره‌ و چی‌ وروسته‌یی‌ په‌ كوم‌ بل‌ سړی‌ خرڅ‌ كړ.

د بی‌گناه‌ خلكو لوتول‌

‌ • د زرداد د حاكمیت‌ او اقتدار په‌ وخت‌، مونږ په‌ شریك‌ ډول‌ تجارت‌ كؤ او غوښته‌ مو چی‌ یو مقدار غوړی‌ او تیل‌ (۴۲۰ تیم‌ ۱۶ كیلو یی‌ غوړی‌ او ۱۲۰ بوشكی‌ ډیزل‌ تیل‌) كابل‌ ته‌ انتقال‌ كړو. د سروبی‌ په‌ ساحه‌ كی‌ چی‌ د زرداد د قومندانی‌ موقعیت‌ و په‌ ظلم‌ او ستم‌ یی‌ موتر ودراوه‌ او ویی‌ویل‌ چی‌ دا تاسو په‌ غلا كابل‌ ته‌ وړی‌ او مونږ اجازه‌ نه‌وركوو چی‌ خوراكی‌ او سوخت‌ مواد كابل‌ ته‌ ورسیږی‌، ځكه‌ هلته‌ د مسعود اقتدار دی‌. نو مونر ورته‌ وویل‌ چی‌ بیرته‌ یی‌ جلال‌آباد ته‌ وړو. هغوی‌ وویل‌ چی‌ ستاسو د پلار مال‌ خو ندی‌ چی‌ بیرته‌ یی‌ وړی‌. كومی‌ پیسی‌ چی‌ تقریباً ۳۵ لكه‌ افغانی‌ د مصرف‌ په‌ خاطر مونږ سره‌ وی‌ په‌ زور او وهلو یی‌ واخیستی‌. مونږ د خپل‌ نجات‌ په‌ خاطر او چی‌ ژوندی‌ پاتی‌ شو د خپل‌ مال‌ نه‌ تیر شولو او وتښتیدو، ځـكه‌ زمونږ یو ملگری‌ چی‌ قند نومیږی‌ د لاری‌ د بام‌ څخه‌ لاندی‌ راگوزار كړ او ملا یی‌ ماته‌ شوه‌.

‌ د بین‌المللی‌ محكمی‌ د بشری‌ حقوقو څخه‌ غواړو چی‌ د دغه‌ جنایتكار محكمه‌ علنی‌ شروع‌ شی‌ او زمونږ حق‌ راته‌ بیرته‌ اعاده‌ شی‌ او نوموړی‌ ته‌ د بین‌الملل‌ قوانینو سره‌ برابر مجازات‌ وكړ شی‌.

طالبان‌ او مسعود قاتلان‌ دی‌

‌ (گزارشورکوونی: حشمت‌) څه موده‌ پخوا د كړی‌ ولسوالی‌ د وزیرو په‌ كلی‌ كی‌ سرمعلم‌ عبدالرحمن‌ وفات‌ شو. د قبر په‌ سر یو دینی‌ عالم‌ چی‌ مولوی‌ كوډو خیل‌ نومیږی‌ تقریر ته‌ پاڅیده‌. ده‌ وویل‌ «القاتلووالمقتول‌ كلا همافی‌ النار» (یعنی‌ قاتل‌ او مقتول‌ دواړه‌ چی‌ هر څوك‌ وی‌ دوزخ‌ ته‌ ځـی‌) او مثال‌ یی‌ د اوسنیو جنگونو وركر چی‌ طالبان‌ یی‌ له‌ خپلو مخالفینو سره‌ كوی‌، ده‌ وویل‌ «هر څوك‌ چی‌ په‌ اوسنیو شرایطو كی‌ د جنگ‌ كرښو ته‌ ځـی‌ هم‌ قاتل‌ او هم‌ مقتول‌ گڼل‌ كیږی‌.» كله‌ چی‌ خبره‌ ولسوال‌ ته‌ ورسیده‌، هغه‌ مولوی‌ صدراعظم‌ ته‌ احوال‌ وركړ چی‌ زه‌ غواړم‌ مولوی‌ كوډوخیل‌ ونیسم‌. صدراعظم‌ هم‌ وویل‌ چی‌: «مولوی‌ ونیسه‌ او تر څو چی‌ ما د امربالمعروف‌ رییس‌ مولوی‌ نیك‌محمد سره‌ خبره‌ نه‌ وی‌ كړی‌ له‌ ځـان‌ سره‌ یی‌ بندی‌ وساته‌.» ده‌ ټینگار وكړ چی‌ په‌ دی‌ هكله‌ مخابرو كی‌ بحث‌ مه‌كوه‌ ځـكه‌ چی‌ نور خلك‌ مخابری‌ تعقیبوی‌ او د آیات‌ د ترجمی‌ خبره‌ د هر چا تر غوږ رسیږی‌. د یادولو وړ ده‌ چی‌ ددی‌ خبری‌ څخه‌ وړاندی‌ هم‌ مولوی‌ كوډوخیل‌ د جمعی‌ ورځی‌ په‌ خطبی‌ كی‌ هیڅ‌ كله‌ د ملاعمر نوم‌ نه‌اخیسته‌ تر څو چی‌ په‌ دی‌ هكله‌ ټینگ‌ اخطار وركړ شو او نوموړی‌ له‌ یو ځـل‌ نوم‌ اخیستلو وروسته‌ مجبور شو د وزیرو له‌ كلی‌ څخه‌ جلال‌آباد كی‌ د مولوی‌ خالص‌ فامیلو ته‌ كډه‌ وكړی‌ او هلته‌ هم‌ د طالبانو له‌ خوا ورته‌ وویل‌ شول‌ چی‌ قومی‌ خلكو ته‌ به‌ خبری‌ نه‌كوی‌ او كه‌ نه‌ بیا مونږ درسره‌ خبری‌ كوو.

د لویی‌جرگی‌ ټاكنی‌ په‌ پوهنځـی‌ كی‌

‌ (گزارشورکوونی: كاظم‌) د ثور د میاشتی‌ په‌ ۳۱ نیټه‌ د ورځـی‌ په‌ لسو بجو د طب‌ د پوهنځی‌ په‌ مسجد كی‌ د پوهنځی‌ مربوطه‌ استادان‌ راغلل‌ او د ټاكنی‌ جریان‌ په‌ پیل‌ كی‌ پوهنمل‌ محمداسمعیل‌ یو تن‌ د مشرقی‌ ولایتونو د لویی‌ جرگی‌ د كمسیون‌ غړی‌ وینا وكړه‌ او په‌ خپله‌ وینا كی‌ یی‌ وویل‌ چی‌ هر استاد ددی‌ حق‌ لری‌ چی‌ لویی‌ جرگی‌ لپاره‌ ځـان‌ وټاكی‌. ولی‌ دوه‌ هفتی‌ مخكی‌ د پوهنځـی‌ غیرمنتخب‌ او غیرقانونی‌ رییس‌ پوهاند ډاكتراسداله‌ شینواری‌ د پوهنځـی‌ استادان‌ په‌ همدغه‌ جومات‌ كی‌ رابللی‌ ؤ او دوی‌ ته‌ یی‌ وویل‌ چی‌ زه‌ د لویی‌ جرگی‌ لپاره‌ ځـان‌ كاندیدوم‌، نو پدی‌ ډول‌ هیله‌ كوم‌ چی‌ د انتخاباتو په‌ جریان‌ كی‌ به‌ زما څخه‌ ملاتړ كوی‌، برعكس‌ كه‌ له‌ تاسو څخه‌ هر كوم‌ یو استاد ځـان‌ كاندیدوی‌ نو په‌ ښكاره‌ ډول‌ سره‌ دی‌ ووایی‌. اما دا یوه‌ دروغجنه‌ وینا وه‌. دا ځـكه‌ (د پوهنځـی‌ استادان‌ د پوهنځی‌ د ریاست‌ د انتخاباتی‌ جریان‌ په‌ نظر كی‌ نیولو سره‌ چی‌ اسداله‌شینواری‌ په‌ كی‌ ونه ‌ټاكل‌ شو او حاجی‌قدیر د پوهنځـی‌ منتخب‌ رییس‌ په‌ زور سره‌ استعفا ته‌ مجبور او نوموړی‌ یی‌ د غیرقانونی‌ رییس‌ په‌ توگه‌ بیرته‌ وټاكه‌.)

‌ نو د پوهنځـی‌ استادان‌ د حاجی‌قدیر سره‌ د مخامخ‌ ټكر له‌ امله‌ حاضر نشول‌ چی‌ كوم‌ یو ځان‌ د لویی‌ جرگی‌ لپاره‌ كاندید كړی‌. نو پدی‌ ډول‌ نوموړی‌ رییس‌ د كاندید په‌ توگه‌ پاتی‌ شو، له‌ دی‌ امله‌ انتخاباتی‌ جریان‌ په‌ یوه‌ غیرقانونی‌ ریفرندم‌ (ټول‌ پوښتنی‌) باندی‌ تبدیل‌ شو. چی‌ نوموړی‌ په‌ دی‌ جریان‌ كی‌ د ۶۲ موافقو او ۲ مخالفو رایو په‌ گټلو سره‌ د لویی‌ جرگی‌ لپاره‌ استاذی‌ وټاكل‌ شو.

‌ د یادونی‌ وړ خبره‌ خو دا ده‌ چی‌ په‌ داسی‌ یوه‌ علمی‌ ټولنه‌ كی‌ چی‌ جهادی‌ او وطن‌ دشمنه‌ مشران‌ لكه‌ حاجی‌قدیر، استادان‌ دی‌ ته‌ مجبـوروی‌ چی‌ هیڅ‌ څوك‌ باید ځان‌ كاندید نه ‌كړی‌، كه‌ نه‌ نو پخوانی‌ سرنوشت‌ (د پوهنځی‌ د رییس‌ د انتخابیدلو) سره‌ به‌ مخامخ‌ شی‌.



اخوانی‌ دستورونه‌ او «چلونه‌»

‌ (گزارشورکوونی: احمد) مجیب‌الرحمن‌ د عزیزالرحمان‌ زوی‌ د لغمان‌ اوسیدونكی‌ چی‌ اوس‌ یی‌ كور په‌ ریگ‌شاه‌مردخان‌ كی‌ او خپله‌ د طالبانو په‌ زندان‌ كی‌ بندی‌ دی‌ او څه موده‌ هم‌ د زرداد او له‌ نغلو پورته‌ یوه‌ پوسته‌ كی‌ مجاهد ؤ داسی‌ وایی‌:

‌ «د نوو تجارتی‌ موټرو د نیولو او راگرځـیدلو په‌ هكله‌ داسی‌ دستور راكړ شوی‌ وء.

‌ ـ هغه‌ موټر ونیسی‌ چی‌ نوی‌ وی‌ او نمبر پلیت‌ ولری‌.

‌ ـ له‌ نیـولو سره‌ سمدستی‌ «شیخ‌ صاحب‌ بزرگ‌» یعنی‌ زردادخان‌ ته‌ اطلاع‌ وركړی‌ او د مـوټر د خـاوند پـوره‌ معـلومـات‌ وكړی‌.

‌ یوه‌ ورځ‌ د نغلو تالاشی‌ مسئول‌ زمونږ پوستی‌ ته‌ راغی‌ او هلته‌ یی‌ یو نوی‌ موټر د زردادخان‌ په‌ امر ونیو. ما ورته‌ وویل‌ چی‌ تاسی‌ خپله‌ ولی‌ نه‌نیوه‌ د نغلو د تلاشی‌ مسئول‌ وویل‌ چی‌ ته‌ په‌ دی‌ چلونو نه‌ پوهیږی‌.

‌ زه‌ ډیره‌ موده‌ وروسته‌ جلال‌آباد ته‌ راغلم‌، د نیول‌ شوی‌ موټر درایور زه‌ پیژندلی‌ وم‌ او ویی‌ نیولم‌، موټر د مولوی‌ خالص‌ د دوستانو وء. ما او پلار می‌ ډیر وهل‌ او ټكول‌ وخوړل‌. نو هغه‌ وخت‌ وپوهیدم‌ چی‌ گلبدین‌ له‌ زرداد سره‌ او زرداد له‌ مونږ سره‌ څه ډول‌ «چل‌» كړی‌ دی‌.»

از نتایج‌ سنگ‌جنگی‌ بین‌ بنیادگرایان‌

‌ (گزارشگر: ش‌. ن‌. ) در ٨ اپریل‌ ۲۰۰۲ زمانی‌ كه‌ وزیر دفاع‌ دولت‌ انتقالی‌ محمدفهیم‌ از جلال‌آباد دیدن‌ می‌كرد، انفجار مهیبی‌ در مركز شهر رخ‌ داد كه‌ ۹ كشته‌ و ۹۲ زخمی‌ از خود به‌ جای‌ گذاشت‌. به‌ استثنای‌ دو نفر از تفنگداران‌ «اتحاد شمال‌» بقیه‌ قربانیان‌ همه‌ افراد بیگناه‌ و اكثر شان‌ محصلان‌ بودند.

‌ گفته‌ می‌شود كه‌ این‌ سؤقصد علیه‌ وزیر توسط‌ گروهی‌ از «اتحاد شمال‌» كه‌ با فهیم‌ اختلاف‌ دارند، صورت‌ گرفت‌. بار دیگر مردم‌ بی‌دفاع‌ ما قربانی‌ سگ‌جنگی‌ بین‌ گروه‌های‌ متخاصم‌ بنیادگرا اند.

‌ بخاطر بازدید فهیم‌ از شهر، مقامات‌ امنیتی‌ تمام‌ دكان‌ها، مكاتب‌ و مؤسسات‌ دیگر را بسته‌ و از مردم‌ خواستند بخاطر خوش‌آمدید فهیم‌ در كنار سرك‌ صف‌ ببندند. انفجار در چهارراهی‌ مزدحم‌ (چوك‌ تلاشی‌) به‌ وقوع‌ پیوست‌ كه‌ باعث‌ خسارات‌ سنگینی‌ گردید. به‌ فهیم‌ هیچ‌ آسیبی‌ نرسید و بعد از حادثه‌ آنجا را ترك‌ گفت‌.

سر شاخ‌ شدن‌ جنایتكاران‌ در ننگـرهار

‌ (گزارشگر: ب‌.) لاشخواران‌ باز هم‌ بعد از پنج‌ سال‌ به‌ دستور دستگاه‌های‌ جاسوسی‌ پاكستان‌ وارد شهر جلال‌آباد گردیدند.

‌ روز شنبه‌ ۱۵ جدی‌ ۱۳٨۰ یكی‌ از كارمندان‌ «د افغانستان‌ بانك‌» بنام‌ غلام‌نعمت‌ ولد حاجی‌محمدغوث‌ مسكونه‌ قریه‌ رهین‌ ولسوالی‌ علیشنگ‌ ولایت‌ لغمان‌ ذریعه‌ مكتوب‌ جداگانه‌ از ریاست‌ «د افغانستان‌ بانك‌» به‌ صفت‌ مدیر عمومی‌ آن‌ در ننگرهار مقرر گردید.

‌ قبل‌ از وی‌، سیدعزیز مشهور به‌ معلم‌عزیز مربوط‌ باند اسلامی‌ گلبدین‌ از طرف‌ شورای‌ جهادی‌ ننگرهار به‌ حیث‌ رییس‌ «د افغانستان‌ بانك‌» مقرر گردید كه‌ وی‌ مانند سابق‌ (در دوران‌ معاونیت‌اش‌ در ریاست‌ گمرك‌) دوباره‌ به‌ رشوت‌ستانی‌ آغاز نمود. او همه‌ روزه‌ مبلغ‌ هنگفتی‌ از نوت‌ ۵۰۰ افغانیگی‌ را توسط‌ افراد مسلحش‌ از بازار صرافی‌ شهر جلال‌آباد جمع‌آوری‌ در عوض‌ بانكنوت‌ ۱۰۰۰۰ افغانیگی‌ را در مقابل‌ مفاد به‌ فروش‌ می‌رساند و چك‌های‌ را در مقابل‌ ۱۰ فیصد رشوت‌ اجرا می‌كند.

‌ بعد از این‌ كه‌ معلم‌عزیز اطلاع‌ می‌یابد كه‌ غلام‌نعمت‌ به‌ عوض‌اش‌ مقرر شده‌، او (غلام‌نعمت‌) را نزد خود خواسته‌ بعد از لت‌ و كوب‌ و توهین‌ بسیار در تشناب‌ بانك‌ حبس‌ می‌نماید. بالاخره‌ اعضای‌ شورای‌ جهادی‌ ننگرهار كه‌ همه‌ طرفداران‌ معلم‌عزیز اند آمده‌ و غلام‌نعمت‌ را رها می‌كنند.

فحشای‌ طالبی‌

‌ (گزارشگر: ز. م‌.) به‌ تاریخ‌ ۱۲ میزان‌ ۱۳۷۹ ساعت‌ یك‌ ظهر در مقابل‌ هوتل‌ مرحبای‌ شهر جلال‌آباد نزدیك‌ چوك‌ مخابرات‌ یك‌ موتر پیجروی‌ شیشه‌ سیاه‌ توقف‌ كرد. دو نفر مسلح‌ با موی‌های‌ دراز و دو زن‌ چادری‌دار پایین‌ و داخل‌ هوتل‌ شدند. یكی‌ از طالبان‌ مسلح‌ برادر صاحب‌ هوتل‌ بود. صاحب‌ هوتل‌ اتاق‌ ۷ را برای‌ شان‌ به‌ كرایه‌ داد. افراد مسلح‌ طالبان‌ با دو زن‌ داخل‌ اتاق‌ شده‌ نان‌ خواستند كه‌ نهایت‌ زیاد قیمتی‌ بود. بعد از نان‌ دروازه‌ اتاق‌ را بسته‌ و به‌ منشی‌ گفتند كه‌ كسی‌ را نزدیك‌ اتاق‌ شان‌ نگذارد. بعد از تقریباً دو ساعت‌ از اتاق‌ برآمده‌ رفتند.

‌ لغمـان‌

د ټوپك‌ زور او لویه‌ جرگه‌

‌ (گزارشورکوونی: سعید) د لویی‌ جرگی‌ د كمسیون‌ د اظهاراتو په‌ اساس‌ چی‌ خلك‌ كولای‌ شی‌ بی‌ له‌ كوم‌ تهدید او ویری‌ نه‌ خپل‌ وكیلان‌ وټاكی‌. خو برعكس‌ د علینگار په‌ ولسوالی‌ كی‌ د ۱۵۰۰ شاوخوا خلك‌ د خپل‌ وكیل‌ د ټاكلو لپاره‌ راغلی‌ ؤ. له‌ بده‌ مرغه‌ ټوپك‌سالاران‌ په‌ كی‌ موجود و او هر چا په‌ خپله‌ خوښه‌ نسوكولای‌ چی‌ رای‌ وركړی‌. او قومندانانو چی‌ څه رقم‌ خوسه‌ وه‌ او هر څوك‌ یی‌ وكیل‌ وټاكه‌ هماغسی‌ وشو.

‌ د راجائی‌ په‌ كلی‌ كی‌ قومندان‌ وردك‌ د حزب‌ اسلامی‌ چی‌ فعلاً انجنیرقرار پوری‌ مربوط‌ دی‌، نوموړی‌ بی‌ له‌ دی‌ نه‌ چی‌ د خلكو څخه‌ پوښتنه‌ وكړی‌ خپل‌ كاكا د ټوپك‌ په‌ زور د وكالت‌ د پاره‌ كاندید كر. نو له‌ دی‌ خاطره‌ د خلكو قهر راغی‌ او څلورمه‌ برخه‌ د كلی‌ دده‌ په‌ ضد قیام‌ وكړ. كله‌ چی‌ قومندان‌ وردك‌ دا حال‌ ولید او پدی‌ باندی‌ پوه‌ شو چی‌ دا كار چا كړی‌ دی‌، هغوی‌ یی‌ په‌ مرگ‌ تهدید كړل‌. له‌ بده‌ مرغه‌ د خلكو قیام‌ څه نتیجه‌ ورنكړه‌ ځكه‌ چی‌ زور او ټوپك‌ قومندان‌ وردك‌ سره‌ ؤ.

د جهادی‌ او طالبی‌ قومندانانو جنـایتـونه‌

‌ د لغمان‌ ولایت‌ د علینگار ولسوالی‌ راجائی‌ د كلی‌ اوسیدونكی‌ سیداحمد د لعل‌محمد زوی‌ د گلبدین‌ جنایتكار باند سیمی‌ ته‌ د راتلو څخه‌ د مخه‌ نوموړی‌ د یوی‌ ډوډی‌ په‌ مقابل‌ كی‌ د خلكو غویان‌ پیول‌. كوم‌ وخت‌ چی‌ دغه‌ تروریستان‌ سیمی‌ ته‌ راغلل‌ نوموړی‌ ددی‌ خاینانو سره‌ مسلح‌ شو. نوموړی‌ قومندان‌ ددی‌ ناولی‌ باند په‌ وخت‌ كی‌ ډیر جنایتونه‌ وكړه‌. كله‌ چی‌ طالبان‌ راغلل‌ دی‌ د طالبانو سره‌ پاتی‌ شو او د ننگرهار په‌ هوایی‌ میدان‌ كی‌ د قومندان‌ په‌ صفت‌ وظیفه‌ اجرا كوله‌ خو د طالبانو په‌ آخرو وختو كی‌ نوموړی‌ قومندان‌، یوه‌ كوچی‌ په‌ عزت‌ تیری‌ وكړ، چی‌ د پلار نوم‌ یی‌ باغوان‌ دی‌. طالبانو چی‌ دده‌ د نیولو هڅه‌ وكړه‌ دی‌ وتستید او د شمال‌ تلوالی‌ سره‌ یو ځای‌ شو. وروسته‌ له‌ دی‌ چی‌ طالبان‌ له‌ منځـه‌ لارل‌ نوموړی‌ قومندان‌ د معلم‌ زمان‌ سره‌ یو ځای‌ شو چی‌ معلم‌ زمان‌ فعلاً د امنیی‌ قومندان‌ په‌ صفت‌ په‌ ولایت‌ كی‌ وظیفه‌ اجرا كوی‌.

‌ د حمل‌ په‌ ۴ نیټه‌ سیداحمد قومندان‌، كوچی‌ ونیو او ورته‌ وویل‌ چی‌ زما ښځـه‌ دی‌ څه كړه‌. كوچی‌ خپله‌ لور د هغی‌ رسوایی‌ نه‌ وروسته‌ یو چاته‌ وركړه‌ چی‌ یو اولاد هم‌ لری‌ خو كوچی‌ غریب‌ بیچاره‌ بی‌دفاع‌ سړی‌ دی‌. قومندان‌ صاحب‌ سیداحمد تری‌ دوسوه‌ لكه‌ افغانی‌ په‌ زوره‌ واخیستی‌.

‌ • سالاب‌ د لغمان‌ ولایت‌ د علینگار د ولسوالی‌ د غرب‌ خواته‌ یو كلی‌ دی‌ چی‌ خلك‌ یی‌ پشه‌یی‌ دی‌. د سالاب‌ د بركلی‌ څخه‌ یو سړی‌ چی‌ آغا نومیږی‌، څه موده‌ مخكی‌ واده‌ وكړ.

‌ د جمعی‌ په‌ ورځ‌ چی‌ ۱۶ حمل‌ سره‌ سمون‌ خوری‌ د نوموړی‌ ښځـه‌ د رستم‌ زوی‌ چی‌ دا هم‌ د سالاب‌ اوسیدونكی‌ دی‌ وتښتوله‌ او قومندان‌ وردك‌ ورته‌ پناه‌ وركړه‌. له‌ ده‌ سره‌ دوه‌ میله‌ سلاح‌ كلاشینكوف‌ او مكروف‌ هم‌ ؤ. قومندان‌ وردك‌ چی‌ سلاح‌ او ښځـه‌ ولیدل‌ په‌ دی‌ فكر شو چی‌ دا به‌ څه رقم‌ خپل‌ كړی‌. قومندان‌ وردك‌ د ښځی‌ اول‌ میړه‌ (آغا) سره‌ ارتباط‌ ونیو او هغه‌ یی‌ پټ‌ راوغوښت‌ او ورته‌ یی‌وویل‌ هغه‌ سړی‌ چی‌ ستا ښځـه‌ تښتولی‌ وه‌ هغه‌ له‌ ما سره‌ دی‌، زه‌ یی‌ سبا ته‌ رخصتوم‌ او ته‌ ورته‌ په‌ لار كی‌ كمین‌ ونیسه‌ سړی‌ به‌ وولی‌ او ښځـه‌ به‌ تری‌ واخلی‌. آغا دا خبره‌ ومنله‌ او سړی‌ ته‌ په‌ لار كی‌ كښیناست‌. او سړی‌ یی‌ وویشت‌. د فیرونو سره‌ سم‌ قومندان‌ وردك‌ خپل‌ افراد قومانده‌ كړه‌. دواړو څخه‌ یی‌ دری‌ میله‌ سلاح‌ واخیسته‌ او ښځـه‌ یی‌ هم‌ راوسته‌. هغه‌ یی‌ په‌ خپل‌ كور كی‌ كښینوله‌ او سړی‌ یی‌ بندی‌ كړ.

‌ • څرنگه‌ چی‌ معلم‌ عبداله‌جان‌ (واحدی‌) د گلبدین‌ جنایتكار د نژدی‌ ملگرو څخه‌ ؤ، د جهادیانو په‌ وخت‌ كی‌ دی‌ د لغمان‌ والی‌ ؤ كوم‌ وخت‌ چی‌ طالبان‌ راغله‌، نوموړی‌ د شمال‌ ټلوالی‌ سره‌ یو ځـای‌ شو. د یوی‌ كمی‌ مودی‌ څخه‌ وروسته‌ نوموړی‌ بیرته‌ طالبانو ته‌ تسلیم‌ شو. خو كله‌ چی‌ دی‌ كابل‌ ته‌ وغوښتل‌ شو خپل‌ ځـان‌ یی‌ په‌ خطر كی‌ ولید، دوباره‌ د شمال‌ ټلوالی‌ سره‌ یو ځـای‌ شو خو بالاخره‌ د مسعود په‌ پلان‌ د حامد له‌ طرفه‌ په‌ یوی‌ توطئه‌ كی‌ له‌ منځـه‌ ولاړ. خو د طالبانو د ختمیدو وروسته‌ د هغه‌ ورور عبدالهادی‌ (واحدی‌) خپل‌ ځـان‌ یی‌ د لغمان‌ والی‌ مقرر كړی‌ دی‌.

‌ • د لغمان‌ په‌ مركز كی‌ د دوشنبی‌ په‌ شپه‌ د حوت‌ ۲۰ نیټه‌ ۱۳٨۰ میرحیدر د سیداصغر زوی‌ د علینگار د كټاخیلو د كلی‌ اوسیدونكی‌ چی‌ نوموړی‌ د زراعت‌ لسانسه‌ دی‌. د لغمان‌ په‌ مركز كی‌ د عرب‌ په‌ نامه‌ یوه‌ دواخانه‌ هم‌ لری‌ او د جهلمتی‌ په‌ كلی‌ كی‌ اوسیږی‌.

‌ د نوموړی‌ كور ته‌ په‌ پورته‌ ذكر شوی‌ تاریخ‌ د شپی‌ په‌ یوه‌ بجه‌ څو نفره‌ ورننوتل‌ چی‌ برگی‌ پلنگی‌ دریشی‌ یی‌ اغوستی‌ وی‌ كلشنكوفونه‌ ورسره‌ ؤ، سم‌ له‌ مخی‌ یی‌ میرحیدر ونیو او ټوپك‌ یی‌ ورته‌ په‌ زړه‌ كښیښود. د نوموړی‌ څخه‌ یو میل‌ روسی‌ چره‌ایز، یو میل‌ كلاشنكوف‌، یو میل‌ مكروف‌ چی‌ دا دده‌ شخصی‌ سلاح‌ وه‌، غیر له‌ دی‌ میرمن‌ یی‌ ورته‌ ونیوله‌ د هغی‌ په‌ غوږو كی‌ د سرو غوږوالی‌ او په‌ پوزه‌ یی‌ د سرو زرو چارگل‌، د كور اسباب‌ او نقدی‌ پیسی‌ ورڅخه‌ واخیستی‌. پس‌ ددی‌ غله‌ د كور څخه‌ په‌ قراره‌ ووتل‌ خو میرحیدر نژدی‌ پوستو، قومندانی‌ او ولایت‌ ته‌ خبر وركړ خو هیچا دده‌ آواز وانه‌ورید.

شمالی‌ ټلواله‌ او انسان‌ وژنی‌

‌ (گزارشورکوونی: وحید) كله‌ چی‌ بی‌فرهنگ‌ طالبان‌ د لغمان‌ څخه‌ وتښتیدل‌ او د هغوی‌ پخوانی‌ جهادی‌ جاهل‌ ورونه‌ لغمان‌ ته‌ راغلل‌، په‌ هغه‌ تیر غیرانسانی‌ عملونو یی‌ لاس‌ پوری‌ كړ.

‌ د دلو په‌ نیټه‌ د حسن‌زئی‌ په‌ كلی‌ كی‌ د خپلو مخكنیو وژنو د ګډوډیو له‌ مخی‌ «خمینی‌» په‌ نامه‌ قومندان‌ خپلو كسانو ته‌ امر وكړ چی‌ خان‌آغا د فضل‌ الرحیم‌ زوی‌ وولی‌ او بیا یی‌ مړی‌ همداسی‌ پریښود چی‌ جسد ډیر خراب‌ شو. دا كار د گلبدین‌ د باند فاسد عملونه‌ ښایی‌.

‌ گل‌رحیم‌ د گونپال‌ اوسیدونكی‌ لغمان‌ ولایت‌ كی‌ یی‌ د اسعارو تبادله‌ كوله‌. د ډیرو پیسو خاوند ؤ. د شپی‌ تیریدو لپاره‌ خپلو جهادی‌ انډیوالانو سره‌ د علی‌خیلو علاقی‌ لیوا ته‌ ولاړ. د هماغه‌ ورځ‌ په‌ ماښام‌ د جهادیانو لخوا ووژل‌ شو.

د جهادیانو زور زیاتی‌

‌ (گزارشورکوونی: یعقوب‌) په‌ ٨ ـ ۳ ـ ٨۱ تاریخ‌ باندی‌ د قرغی‌ په‌ ولسوالی‌ كی‌ د حضرت‌علی‌ كسان‌ مستقر ؤ. د حضرت‌علی‌ كسانو لخوا په‌ یوی‌ ښځـی‌ باندی‌ تیری‌، د ډاكتر عبداله‌ لخوا ترتیب‌ شوی‌ نقشه‌ وه‌ چی‌ د قرغی‌ باوجدانو خلكو لاس‌ په‌ قیام‌ پوری‌ كړ. نر او ښځـه‌ د كورونو څخه‌ راووتل‌ او په‌ ولسوالی‌ یی‌ حمله‌ وكړه‌. د حضرت‌علی‌ كسان‌ یی‌ د هغه‌ ولسوالی‌ څخه‌ وویستل‌.

‌ په‌ ۲۶ـ ۲ـ ٨۱ تاریخ‌ د حضرت‌علی‌ او حاجی‌عبدالقدیر قوتونه‌ او مسلح‌ كسان‌ لغمان‌ ولایت‌ ته‌ ننوتل‌ او د قرغی‌ په‌ ولسوالی‌ كی‌ د كندی‌ په‌ كلی‌ كی‌ شل‌ كورونه‌ لوټ‌ او د ټولو كورونو څخه‌ یی‌ زیورات‌ او نقدی‌ پیسی‌ واخیستلی‌ او د عملیاتو په‌ ترڅ‌ كی‌ لس‌ كسان‌ ووژل‌ شول‌. د لغمان‌ ولایت‌ ته‌ ننوتلو په‌ جریان‌ او بیرته‌ وتلو كی‌ د حضرت‌علی‌ د كسانو یو ډاټسن‌ د ناصرك‌ سیاه‌ لخوا په‌ راكټ‌ باندی‌ وویشتل‌ شو، چی‌ دوه‌ كسان‌ مړه‌ او شپږ نور ژوبل‌ شو.

‌ په‌ ۲ـ ۳ـ ٨۱ تاریخ‌ لغمان‌ ولایت‌ ته‌ د ډاكتر عبداله‌ په‌ كومك‌ ۲۰۰ مسلح‌ كسان‌ راغلل‌. د حاجی‌قدیر او حضرت‌علی‌ قواوی‌ چی‌ په‌ لغمان‌ كی‌ وی‌ خپل‌ ځـان‌ په‌ خطر كی‌ ولیده‌. البته‌ دا یو نوی‌ اختلاف‌ حاجی‌قدیر او حضرت‌علی‌ یو طرف‌ او جنرال‌ فهیم‌ په‌ بل‌ طرف‌ كی‌ واقع‌ دی‌. كوم‌ وخت‌ چی‌ فهیم‌ د حاجی‌قدیر په‌ ضد قوتونه‌ لغمان‌ ته‌ استوی‌ حاجی‌قدیر، د فهیم‌ نفر چی‌ د زون‌ شرق‌ په‌ سطحه‌ د فهیم‌ په‌ نفع‌ د لویی‌ جرگی‌ په‌ خاطر كار كاوه‌ چی‌ نوم‌ یی‌ سیدمحمدصافی‌ د كنړ د پیچ‌دری‌ څخه‌ دی‌، دری‌ ورځی‌ بندی‌ كړو بیا د فهیم‌ په‌ واسطه‌ خوشی‌ شو. حاجی‌قدیر د هغه‌ څخه‌ تضمین‌ واخیسته‌ چی‌ لویی‌ جرگی‌ كی‌ به‌ د فهیم‌ په‌ نفع‌ كار نه‌كوی‌. د حاجی‌قدیر او حضرت‌علی‌ په‌ دریځ كی‌ تغییر راغلی‌ د ظاهرشاه‌ په‌ طرف‌ د امریكا د تربیه‌ لاندی‌ دی‌ او امریكا غواړی‌ چی‌ حاجی‌قدیر په‌ شرق‌ كی‌ یكه‌تاز د میدان‌ شی‌. حاجی‌قدیر غواړی‌ چی‌ د فهیم‌ قوت‌ په‌ شرقی‌ ولایتونو كی‌ ختم‌ شی‌ او كرزی‌ او ظاهرشاه‌ په‌ نفع‌ كار وكړی‌.

‌ هـرات‌

جنون‌ ضدهزاره‌

‌ (گزارشگر: ظاهر) ملاعمر فرمان‌ اخراج‌ اجباری‌ ۱۴۰ خانواده‌ هزاره‌ را از پشتون‌زرغون‌ صادر كرد. بیش‌ از نصف‌ قریه‌ پشتكان‌ پشتون‌زرغون‌ را هزاره‌ها تشكیل‌ می‌داد كه‌ ۶۰ سال‌ پیش‌ یك‌ قلعه‌ را با ۱۷۰ هكتار زمین‌ از پدركلان‌ عنایت‌الله‌خان‌محمدزایی‌ خریده‌ بودند. بعد از «فتح‌» و كشتار مزار و سمت‌ شمال‌ عنایت‌الله‌خان‌ به‌ عنوان‌ شفع‌ زمین‌های‌ پدركلانش‌ مراجعه‌ می‌كند. ولسوال‌ هزاره‌ها را ۵ ملیون‌ افغانی‌ جریمه‌ می‌كند. عنایت‌الله‌ نزد «امیرالمومنین‌» رفته‌ از هزاره‌ها به‌ نام‌ طرفداران‌ رژیم‌ خلق‌ و پرچم‌ شكایت‌ می‌كند كه‌ او را به‌ زور اخراج‌ كرده‌ اند. ولسوال‌ موسفیدان‌ هزاره‌ را احضار و مدارك‌ و اسناد شان‌ را پاره‌ پاره‌ كرده‌ و ۴٨ ساعت‌ فرصت‌ می‌دهد تا قریه‌ را ترك‌ گویند و نیز دستور می‌دهد كه‌ حق‌ ندارند دروازه‌ و كلكین‌، چوب‌، كاه‌ و بیده‌ را با خود ببرند.

‌ بتاریخ‌ ۱۵ سنبله‌ ۱۳۷۹ كاروان‌ هزاره‌ها از قریه‌ بیرون‌ كشیده‌ شد. طالب‌ بچه‌ها تا یك‌ هفته‌ به‌ قریه‌ هجوم‌ آورده‌، دار و ندار آنان‌ را غارت‌ نمودند. فعلاً آن‌ هزاره‌ها در شهر هرات‌ مجبور به‌ گدایی‌ اند.

آخرین مطالب