گزارش‌هایی‌ از سرزمین‌ جهل‌، جنون‌ و جنایت

مـزار

«جامعه‌ مهذب‌» طالبی‌ در مزار

(گزارشگر: خ‌. ر.) در شهر مزارشریف‌ ریاست‌ امربالمعروف‌ قیوداتی‌ وضع‌ كرده‌ است‌ كه‌ اكثر مـردم‌ را از زنـدگی‌ بیـزار سـاختـه‌ و اگر بتـواننـد كشور شان‌ را ترك‌ می‌كنند. مخصوصاً برخورد آنان‌ به‌ زنان‌ سختگیرانه‌تر بـوده‌ و آنان‌ حق‌ ندارند بـدون‌ محـرم‌ شـرعی‌ از خانه‌های‌ شان‌ بیرون‌ شـونـد، تـكسی‌رانـان‌ حق‌ نـدارنـد زنـان‌ بـدون‌ محـرم‌ را جـایـی‌ برسانند و در صورت‌ خلاف‌ورزی‌ مورد لت‌ و كـوب‌ قـرار مـی‌گیـرنـد.

زنان‌ و دختران‌ می‌توانستند روزهای‌ چهارشنبه‌ برای‌ زیارت‌ روضه‌ بروند اما بنابر فرمان‌ امربالمعروف‌ و اخترمحمدعثمانی‌ والی‌ مزارشریف‌ از این‌ حق‌ محروم‌ شدند. به‌ همین‌ ترتیب‌ امربالمعروف‌ در وقت‌ نماز در شهر گشت‌ و گذار می‌كند و اگر دكانی‌ باز و صاحبش‌ موجود بود برای‌ سه‌ روز مهر و لاك‌ گردیده‌ و دكاندار در زیر خانه‌ی‌ تعمیر امربالمعروف‌ زندانی‌ می‌گردد.

اگر ریش‌ شخصی‌ دراز نباشد و یا قیچی‌ خورده‌ باشد مورد لت‌ و كوب‌ قرار گرفته‌ برای‌ شش‌ روز زندانی‌ و ۳۶۰۰۰۰ افغانی‌ جریمه‌ می‌گردد. افرادی‌ كه‌ كلاه‌ بر سر نمی‌گذارند مورد لت‌ و كوب‌ قرار می‌گیرند و به‌ تهكوی‌ تعمیر امربالعمروف‌ و یا محبس‌ مزارشریف‌ انتقال‌ داده‌ می‌شوند. در مساجد همه‌ گذرها از طرف‌ امربالمعروف‌ حاضری‌ ترتیب‌ داده‌ شده‌ است‌ كه‌ هر شب‌ بعد از نماز بررسی‌ می‌شود و «غیر حاضران‌» به‌ افراد امربالمعروف‌ معرفی‌ می‌گردد تا جزای‌ شرعی‌ ببینند.

تبلیغات‌ دینی‌ و مذهبی‌ از طرف‌ آخندهای‌ طالبی‌ در روزهای‌ پنجشنبه‌ و جمعه‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ باید نصف‌ روز مردم‌ صرف‌ شنیدن‌ آن‌ گردد. در ختم‌ تبلیغ‌ معمولاً به‌ نام‌ ذكات‌ و خیرات‌ و ترمیم‌ مساجد پول‌ جمعآوری‌ می‌كنند.

بعد از نماز یكی‌ از روزهای‌ جمعه‌ وكیل‌ گذر در مسجد كارته‌بخدی‌ از مردم‌ خواست‌ تا برای‌ مصارف‌ عروسی‌ ملای‌ مسجد كه‌ عبدالله‌ نام‌ دارد، پول‌ جمعآوری‌ كنند. مردم‌ بیچاره‌ در حالیكه‌ نان‌ خوردن‌ خویش‌ را با هزار مشقت‌ بدست‌ می‌آورند از ترس‌ امربالمعروف‌ برای‌ ملای‌ مذكور پول‌ جمعآوری‌ كردند.

اكثریت‌ افراد امربالمعروف‌ در وقت‌ نان‌ خوردن‌ به‌ جای‌ این‌ كه‌ به‌ قرارگاه‌های‌ خود بروند در كافی‌ها و هوتل‌ها می‌روند ولی‌ پولی‌ نمی‌پردازند.

ورزشگاه‌ سینا محل‌ اجرای‌ جزاهای‌ شرعی‌ طالبان‌ می‌باشد و هر هفته‌ و یا پانزده‌ روز یكبار زن‌ و یا مردی‌ مورد شلاقكاری‌ طالبان‌ قرار می‌گیرد.

طالبان‌ در اكثر جاها مكاتب‌ را به‌ مدرسه‌ و ورزشگاه‌ها را به‌ مسجد تبدیل‌ نموده‌ اند. مثلاً مكتب‌ ناصرخسروبلخی‌ را به‌ مدرسه‌ عبدالغنی‌آخند و میدان‌ سرپوشیده‌ والیبال‌ شهر حیرتان‌ را به‌ مسجد امیرالمومنین‌ تبدیل‌ نموده‌ اند.

متن‌زیركه‌بر دیوار تالار پوهنتون‌ بلخ‌ نصب‌ گردیده‌ بخوبی‌نمایانگر سطح‌ درك‌ آنان‌ از «جامعه‌ مهذب‌» و آداب‌ اجتماعی‌ می‌باشد:

بیایید! بازسازی‌ كشور را از فرهنگ‌ اسلامی‌ آغاز نماییم‌

۱ـ نظم‌ را مراعات‌ كنید. چون‌ نظم‌ یك‌ اصل‌ مهم‌ جامعه‌ مهذب‌ را تشكیل‌ می‌دهد.

۲ـ خود را با زیور اخلاق‌ اسلامی‌ مزین‌ سازید.

۳ـ بسیار خنده‌ نكنید. بخاطریكه‌ خنده‌ زیاد قلب‌ را از تپش‌ باز می‌دارد.

۴ـ چك‌چك‌ نكنید. زیرا چك‌چك‌ با شعار اسلامی‌ در تضاد است‌.

۵ـ اشپلاق‌ نكنید! زیرا اشپلاق‌ كردن‌ شخصیت‌ انسان‌ را سبك‌ می‌سازد.

بلی‌! احساسات‌ خوشی‌ را با ماشااله‌، سبحان‌اله‌ و جزاكم‌اله‌ اظهار نمایید.

«اطلاعات‌ و كلتور»

لادن‌، طالبان‌ و هیروئین‌

(گزارشگر: ح‌.) در ماه‌ سنبله‌ كه‌ سفری‌ به‌ ویش‌ داشتم‌ با یكی‌ از آشنایانم‌ كه‌ از تركمنستان‌ بود برخوردم‌ كه‌ ترتیب‌ انتقال‌ ۴ تن‌ و ۲۰۰ كیلوگرام‌ هیروئین‌ بسته‌بندی‌ شده‌ را از طریق‌ پاكستان‌ و بندرعباس‌ ایران‌ به‌ كشورهای‌ مختلف‌ اروپایی‌ می‌داد. او گفت‌ كه‌ پول‌ این‌ مواد بین‌ لادن‌، طالبان‌، عرب‌ها و ما تركمنستانی‌ها چهار تقسیم‌ می‌گردد.

چه‌ وقت‌ طالبان‌ روی‌ همدیگر را سیاه‌ می‌نمایند؟

(گزارشگر: نصیر) معلم‌خان‌جان‌ رئیس‌ استخبارات‌ ولسوالی‌ شولگره‌ كه‌ در كلیه‌ دست‌بردهای‌ پولی‌ و شكنجه‌ و آزار مردم‌ آله‌ی‌ دست‌ و شریك‌ جرم‌ ولسوال‌ است‌، به‌ تاریخ‌ ۱۵ سنبله‌ در جریان‌ معامله‌ حقوقی‌ زمین‌ در رشوت‌ستانی‌ بین‌ مردم‌ ولسوالی‌ رسوا می‌شود. ولسوال‌ و اداره‌ امربالمعروف‌ كه‌ از این‌ تنهاخوری‌ وی‌ به‌ خشم‌ آمده‌ بودند، بخاطر تثبیت‌ و «پاك‌» وانمود كردن‌ خود روی‌ رئیس‌ صاحب‌ را سیاه‌ كرده‌ و پول‌ «مشترك‌ الحقوق‌» را حمایل‌ گردنش‌ كرده‌ در بازار شولگره‌ گردش‌ دارند.

خاك‌اندازی‌ طالبان‌ بر چتلی‌ برادر شان‌

به‌ تاریخ‌ ۱۵ سرطان‌ ۷۸ عباس‌ معاون‌ و مسئول‌ مالی‌ ولسوالی‌ شولگره‌ چشم‌ به‌ دختری‌ كه‌ نام‌ پدرش‌ خلیفه‌ عیدمحمد می‌باشد، دوخته‌ و می‌خواهد او را در بدل‌ پول‌ بدست‌ بیاورد. اما دختر و فامیلش‌ نارضایتی‌ نشان‌ می‌دهند. عباس‌ از موقعیت‌ خود استفاده‌ كرده‌ بعد از شكنجه‌ و تهدید، پدر دختر را متهم‌ می‌كند كه‌ تو در جنگ‌ سال‌ گذشته‌ برادرم‌ را كشته‌ ای‌ كه‌ در بدل‌ دخترت‌ را باید بدهی‌، در غیر آن‌ انتقام‌ خون‌ برادرش‌ را از وی‌ می‌گیرد. وقتی‌ جریان‌ رسوایی‌ عباس‌ سر زبان‌ها افتاد، طالبان‌ مجبورشدند برای‌ بالا نشدن‌ بیشتر بوی‌ شان‌ وی‌ را از شولگره‌ به‌ هرات‌ تبدیل‌ كنند.

تظاهرات‌ ضد امریكایی‌

بعد از آنكه‌ امریكا تعزیرات‌ اقتصادی‌ را علیه‌ طالبان‌ وضع‌ كرد، ولسوال‌ شولگره‌ خواست‌ مردم‌ را بسیج‌ ساخته‌ و مظاهره‌ای‌ برپا نماید. ۱۰ قوس‌ ۷۸ كه‌ مصادف‌ با روز بازار بود طالبان‌ با شلاق‌ مردم‌ را راهی‌ مسجد كردند. اكثریت‌ مردم‌ كه‌ فكر می‌كردند به‌ سوی‌ خط‌ جنگ‌ برده‌ می‌شوند، فرار كرده‌ تنها عده‌ایكه‌ چاره‌ نداشتند به‌ مسجد برده‌ شدند. در مسجد مولوی‌منان‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ گفت‌: «ما علیه‌ امریكا تظاهرات‌ می‌كنیم‌» كه‌ مورد تمسخر مردم‌ قرار گرفت‌، سپس‌ به‌ طور نمایشی‌ چند نفر را جمع‌ كرده‌، بعد از آتش‌ زدن‌ بیرق‌ امریكا ختم‌ تظاهرات‌ را اعلام‌ كرد!

در «امارت‌» اراذل‌

(گزارشگر: جلال‌) به‌ تاریخ‌ ۸ جدی‌ در بازارك‌ قریه‌ ورناغه‌ ولسوال‌ ملانظرمحمد و موظفین‌ امربالمعروف‌ ونهی‌عن‌المنكر چهاربولك‌ مردم‌ را بدور خود جمع‌ نموده‌ و در مورد اصلاح‌ موی‌ گپ‌ زده‌ و می‌گفتند كه‌ هیچ‌ كس‌ حق‌ ندارد موی‌ كسی‌ را كه‌ خلاف‌ مقررات‌ اسلامی‌ باشد قیچی‌ بزند، باید وی‌ را به‌ سلمانی‌ نزدیك‌ هدایت‌ نماید تا موی‌ خویش‌ را اصلاح‌ كند و... اما در عین‌ زمان‌ شش‌ نفر طالب‌ بچه‌ قیچی‌ بدست‌ حین‌ كوتاه‌ نمودن‌ موی‌ مردم‌، پوست‌ سر یك‌ نفر را بریدند كه‌ از سر و رویش‌ خون‌ جاری‌ شده‌ و تمام‌ افراد كه‌ نطق‌ ولسوال‌ را گوش‌ می‌كردند به‌ طرف‌ نفر زخمی‌ شتافتند.

وقتی‌ ولسوال‌ متوجه‌ شد كه‌ در اطرافش‌ كسی‌ نمانده‌ است‌ به‌ غضب‌ آمده‌ قضیه‌ را جویا می‌شود. بعد از آن‌ كه‌ جریان‌ را می‌فهمد خونسرد در موتر خود نشسته‌ صحنه‌ را ترك‌ می‌گوید.

«ملا شدن‌ چه‌ آسان‌، آدم‌ شدن‌ چه‌ مشكل‌»

(گزارشگر: ف‌. ا.) به‌ تاریخ‌ ۲۹ حوت‌ ۷۸ از طرف‌ ولسوالی‌ ابلاغ‌ می‌شود كه‌ جهت‌ خوش‌ گذشتاندن‌ ایام‌ عید در بازارك‌ قریه‌ اورناغه‌ كشتی‌گیری‌، شتر جنگی‌ و سایر بازی‌های‌ محلی‌ صورت‌ می‌گیرد. مردم‌ قریه‌ها در بازار جمع‌ شده‌ بودند كه‌ افراد ولسوال‌، از جمله‌ چند طالب‌بچه‌ی‌ قندهاری‌، نیز به‌ محل‌ كشتی‌گیری‌ آمدند. یك‌ طالب‌بچه‌ كمر خود را بسته‌ به‌ میدان‌ آمد و اعلان‌ كرد كه‌ هركس‌ با وی‌ كشتی‌ می‌گیرد كمر خود را ببندد. یك‌ نفر از تماشاچیان‌ غرض‌ كشتی‌ به‌ میدان‌ آمد و طالب‌ را چنان‌ به‌ زمین‌ كوفت‌ كه‌ چند ثانیه‌ در جایش‌ میخكوب‌ گشت‌ و زمانی‌ كه‌ بلند شد صحنه‌ را ترك‌ گفت‌. یكی‌ دیگر از رفقایش‌ به‌ میدان‌ آمده‌ و خواهان‌ مسابقه‌ با مرد برنده‌ كه‌ خدای‌رحم‌ نام‌ داشت‌، گشت‌. خدای‌رحم‌ به‌ این‌ فكر كه‌ مبادا در جنجال‌ طالبان‌ بماند گفت‌ «برادر، من‌ دیگر كشتی‌ نمی‌گیرم‌.» اما طالب‌ او را تهدید كرده‌ كه‌ اگر همرایش‌ كشتی‌ نگیرد او را خواهد كشت‌. بالاخره‌ خدای‌رحم‌ مجبور شد قبول‌ به‌ تاریخ‌ ۵ میزان‌ ۷۸ امربالمعروف‌ مزار توسط‌ افراد تبلیغی‌ خوداین‌ تصاویر را در تمام‌ مساجد نصب‌ نمودند تا مردم‌ را به‌ نماز خواندن‌ مجبور سازند. ولی‌ مردم‌ آن‌ را به‌ تمسخر گرفته‌ و پاره‌ نمودند.

كند و او را نیز بر زمین‌ زد. طالب‌ سومی‌ وارد میدان‌ گشته‌ و جنجال‌ برپا شد. مردم‌ میانجی‌گری‌ نموده‌ و همه‌ گفتند كه‌ برادر، روز جنگ‌ نیست‌، خود شما اعلان‌ كردید كه‌ همگی‌ بخاطر كشتی‌گیری‌ جمع‌ شوند. اما طالبان‌ دست‌بردار نبودند، مردم‌ پراكنده‌ شدند و طالبان‌ خدای‌رحم‌ را به‌ زور در موتر انداخته‌ ولسوالی‌ بردند. مردم‌ بین‌ خود می‌گفتند: «ملا شدن‌ چه‌ آسان‌، آدم‌ شدن‌ چه‌ مشكل‌»

چاپیدن‌ طالبان‌ در همه‌ حال‌ در همه‌ جا

شب‌ ۳ حوت‌ سال‌ ۷۸ در قریه‌ی‌ احمدآباد آشور نام‌ در حالی‌ كه‌ در دكان‌ خود در جوار حویلی‌اش‌ خوابیده‌ بود و مبلغ‌ ۷۰۰لك‌ افغانی‌ را كه‌ از فروش‌ گوسفند بدست‌ آورده‌ بود همراه‌ داشت‌، توسط‌ افراد ناشناس‌ به‌ قتل‌ می‌رسد. فردا مردم‌ قریه‌ به‌ ولسوالی‌ اطلاع‌ می‌دهند كه‌ یك‌ موتر جیپ‌ و چند نفر طالب‌ مسلح‌ با خود ولسوال‌ ملانظرمحمد به‌ قریه‌ آمده‌ و چگونگی‌ موضوع‌ را جویا می‌شوند. زن‌ و پسر ۱۶ ساله‌ی‌ آشور مقتول‌ به‌ ولسوال‌ می‌گویند كه‌ نمی‌دانند او را چه‌ كسی‌ به‌ قتل‌ رسانده‌ و اگر بر كسی‌ شك‌ بردند آنان‌ را مطلع‌ خواهند ساخت‌. ولسوال‌ با خشم‌ می‌پرسد: «پس‌ چرا ما را سرگردان‌ كردید. زود شوید مصرف‌ تیل‌ موتر و تكالیف‌ ما را بپردازید.» زن‌ مقتول‌ مجبور می‌شود ۱۷لك‌ افغانی‌ را به‌ ولسوال‌ صاحب‌ بپردازد.

ولسوالی‌ میراث‌ پدر طالبان‌


به تاریخ ۵ میزان ۷۸ امر بالمعروف مزار توسط افراد تبلیغی خود این تصاویر را در تمام مساجد نصب نمودند تا مردم را به نماز خواندن مجبور سازند. ولی مردم آن را به تمسخر گرفته و پاره نمودند.

(گزارشگر: م‌. ج‌.) ولسوال‌ چهاربولك‌ ملانظرمحمدآخوند قندهاری‌ خواست‌ به‌ تاریخ‌ اول‌ عقرب‌ رخصتی‌ برود و برای‌ این‌ كه‌ مردم‌ ۷۵ قریه‌ «بی‌سرنوشت‌» نمانند!، برادر خود را كه‌ ۱۵ سال‌ بیشتر ندارد به‌ جای‌ خود نصب‌ نمود. ولسوال‌ صاحب‌ جدید كه‌ فقط‌ یاد گرفته‌ تا با تبختر بر چوكی‌ تكیه‌ زده‌ و بند تنبان‌ گلدارش‌ از زیر دامنش‌ كشال‌ باشد، وقتی‌ عرایض‌ مردم‌ را می‌گیرد، به‌ طرف‌ ورق‌ دیده‌ سر خود را به‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ حركت‌ می‌دهد و در آخر هم‌ چون‌ سواد ندارد، از مامور قدیمی‌ كه‌ در پهلویش‌ نشسته‌ می‌خواهد تا توضیح‌ دهد. بعد اگر دلش‌ خواست‌ تاپه‌ را از جیب‌ بیرون‌ آورده‌ مهر می‌زند و اگر دلش‌ نخواست‌ ورق‌ را پاره‌ كرده‌ با گفتن‌ مثلاً «هر چتیاتو لپاره‌ ولسوالی‌ ته‌ راځی‌ پدی‌ زمونږ سر نه‌ خلاصیږی‌» عارض‌ را توهین‌ و تهدید می‌كند. این‌ رسوایی‌ وقتی‌ به‌ اوج‌ خود می‌رسد كه‌ ولسوال‌ صاحب‌ بعد از رخصتی‌ می‌آید و آن‌ عده‌ از قوم‌ و خویش‌ خود را كه‌ در قندهار بیكار بودند با خود آورده‌ و تمام‌ پرسنل‌ ولسوالی‌ را جواب‌ می‌دهد تا آنان‌ را جابجا كرده‌ و با خاطر آرام‌ جیب‌های‌ شان‌ را از باج‌ قریه‌ها و عرایض‌ مردم‌ پر نماید.

دزدی‌ و بی‌ناموسی‌ طالبان‌

(گزارشگر: ر. س‌.) در شب‌های‌ عید قربان‌ در بلاك‌های‌ رهایشی‌ كود و برق‌ مزارشریف‌ چند نفر مسلح‌ به‌ بهانه‌ تلاشی‌ وارد منزل‌ محمدكمال‌ جگرن‌ دوستمی‌ شده‌ اول‌ تمام‌ افراد خانواده‌ را در یك‌ اتاق‌ قفل‌ و تمام‌ لوازم‌ قیمت‌ بهای‌ منزل‌ را جمع‌آوری‌ كرده‌ داخل‌ موتر جابجا می‌كنند بعداً دوباره‌ وارد منزل‌ شده‌ از صاحب‌ خانه‌ تقاضای‌ چای‌ می‌نمایند. صاحب‌ خانه‌ هر قدر غالمغال‌ می‌كند فایده‌ نمی‌كند سپس‌ كمال‌ را تهدید كرده‌ در اتاق‌ جداگانه‌ قفل‌ می‌كنند و می‌خواهند به‌ زنش‌ تجاوز كنند. كمال‌ كه‌ از قصد آنان‌ می‌داند خانم‌ خود بصری‌ نام‌ را صدا می‌زند كه‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ تسلیم‌ آنان‌ نشود. بصری‌ به‌ خاطر حفظ‌ عزت‌ خود را از طبقه‌ دوم‌ خانه‌ پایین‌ پرتاب‌ می‌كند كه‌ در اثر آن‌ كمرش‌ شكسته‌ و از هوش‌ می‌رود همسایه‌ها از این‌ ماجرا اطلاع‌ یافته‌ سر و صدا براه‌ می‌اندازند كه‌ در نتیجه‌ طالبان‌ بی‌ناموس‌ دزد فرار می‌كنند. بصری‌ را به‌ شفاخانه‌ انتقال‌ داده‌ و بعد از پنج‌، شش‌ روز به‌ كابل‌ می‌آورند. شوهر و اطفال‌ بصری‌ به‌ خاطر حفظ‌ آبروی‌ خود و از ترس‌ این‌ كه‌ به‌ مصیبت‌ دیگری‌ دچار نشوند سكوت‌ می‌كنند اما تمام‌ همسایه‌ها فهمیدند كه‌ حقیقت‌ چه‌ بود.

بصری‌ فعلاً در شفاخانه‌ علی‌آباد بستری‌ است‌ و تا كنون‌ (زمان‌ نوشتن‌ گزارش‌ به‌ «پیام‌ زن‌») به‌ هوش‌ نیامده‌ است‌. داكتر گفته‌ كه‌ از تقدیر بد بصری‌ اتاق‌ عملیات‌ شب‌ ۲۴ حمل‌ حریق‌ شده‌ و تمام‌ سامان‌ جراحی‌ از بین‌ رفته‌ و امكان‌ عملیات‌ نیست‌. كمال‌ در وضع‌ بد اقتصادی‌ قرار دارد و نمی‌تواند بصری‌ را جهت‌ تداوی‌ به‌ پاكستان‌ انتقال‌ دهد.

طالبان‌ و رنگ‌ سرخ‌

(گزارشگر: ك‌.س‌.) در سنبله‌ ۷۸، طالبان‌ در شهر مزار فیصله‌ كردند كه‌ تمام‌ علایم‌ ترافیكی‌ از رنگ‌های‌ سرخ‌ و سفید به‌ رنگ‌های‌ سیاه‌ و سفید تغییر داده‌ شوند. طبق‌ همین‌ فیصله‌، ریاست‌ تربیت‌ بدنی‌ و سپورت‌ مزار برای‌ تیم‌های‌ ورزشی‌ از طریق‌ رادیو اعلام‌ نمود كه‌ در وقت‌ سپورت‌ از پوشیدن‌ لباس‌ سرخ‌ و زرد خودداری‌ نمایند و نیز با متخلفین‌ طبق‌ حكم‌ شریعت‌ طالبی‌ برخورد قانونی‌ صورت‌ خواهد گرفـت‌.

رذالت‌ به‌ نام‌ شریعت‌

شب‌ ۲۵ سنبله‌ ۷۸ افراد امربالمعروف‌ به‌ خانه‌های‌ رهایشی‌ كود و برق‌ مزار به‌ خاطر گزمه‌ رفته‌ بودند كه‌ صدای‌ تلویزیونی‌ را از خانه‌ی‌ یكی‌ از كارگران‌ كود و برق‌ بنام‌ لیونی‌ می‌شنوند. به‌ خانه‌ مذكور رفته‌ به‌ تلاشی‌ می‌پردازند و بعد از غصب‌ ویدیو و تلویزیون‌، كارگر مذكور را از كار منفك‌ می‌كنند.

در این‌ شب‌ طالبان‌ ۲۷ پایه‌ تلویزیون‌ رنگه‌ و ۲ پایه‌ ویدیو را از خانه‌های‌ مردم‌ جمعآوری‌ و به‌ شهر مزار انتقال‌ داده‌ و بعداً به‌ فروش‌ می‌رسانند. از نظر طالبان‌ دیدن‌ تلویویزن‌ حرام‌ ولی‌ فروش‌ آن‌ رزق‌ حلال‌ می‌باشد.

«اسیران‌ جنگی‌» طلبه‌ كرام‌

روز چهارشنبه‌ و پنج‌شنبه‌ ۲۴ و ۲۵ سنبله‌ ۷۸ طالبان‌ در شهر مزار به‌ دستگیری‌ مردم‌ هزاره‌ و تاجیك‌ پرداخته‌ و آنان‌ را به‌ قلعه‌ جنگی‌ دهدادی‌، زیر زمینی‌ قومندانی‌ امنیه‌ و محبس‌ جابجا می‌نمایند. بیشتر از ۱۰۰ تن‌ آنان‌ جوانان‌ فقیر و بیچاره‌ای‌ بودند كه‌ به‌ خاطر بدست‌ آوردن‌ لقمه‌ نانی‌ به‌ كراچی‌رانی‌ و جوالی‌گری‌ مصروف‌ بودند و با دستان‌ بسته‌ توسط‌ طیاره‌ به‌ قندهار انتقال‌ داده‌ شدند.

طالبان‌ آنان‌ را متهم‌ به‌ دست‌ داشتن‌ با نیروهای‌ مخالفان‌ نمودند ولی‌ اصل‌ مسئله‌ اسیر شدن‌ مولوی‌ ولی‌جان‌ والی‌ شبرغان‌ می‌باشد كه‌ این‌ افراد را به‌ منظور تبادله‌ با او گرفته‌ اند.

این‌ بگیر و ببندها صرف‌ محدود به‌ شهر نمانده‌، طالبان‌ به‌ مناطق‌ هزاره‌نشین‌ مانند سیدآباد و علی‌چوپان‌ سركشیده‌ خانه‌های‌ مردم‌ را تلاشی‌ و از قریه‌ دومی‌ ۶ نفر را دستگیر نمودند. به‌ یكی‌ از دستگیرشدگان‌ بنام‌ ابراهیم‌ گفتند كه‌ اگر ۱۰لك‌ افغانی‌ و ساعتش‌ را بدهد رها می‌شود.

اگر زنان‌ به‌ خشم‌ درآیند...

(گزارشگر: نسرین‌) به‌ تاریخ‌ ۱۳ عقرب‌ ۱۳۷۸ افراد امربالمعروف‌ به‌ داش‌ نان‌پزی‌ نجیب‌ نام‌ واقع‌ سیدآباد وارد شده‌ با قهر و غضب‌، با كش‌كردن‌ گیت‌ تفنگ‌ به‌ تهدید زنان‌ و مالك‌ داش‌ پرداختند و به‌ مالك‌ داش‌ گفتند كه‌ دیگر زنان‌ نان‌ خود را به‌ داش‌ نیآورند و اگر دوباره‌ در این‌ جا زنان‌ بودند او را بداخل‌ داش‌ می‌اندازند. به‌ زنان‌ نیز دو و دشنام‌ داده‌ گفتند كه‌ چرا بدون‌ محرم‌ از خانه‌ بیرون‌ می‌برآیند. به‌ تاریخ‌ ۲۱ عقرب‌، طالبان‌ دوباره‌ به‌ داش‌ سر زده‌، عین‌ وحشی‌گری‌ها را تكرار نمودند. بالاخره‌ صبر زنان‌ لبریز شده‌ ۷ زنی‌ كه‌ داخل‌ داش‌ بودند ضمن‌ دشنام‌ دادن‌ به‌ جان‌ آنان‌ افتاده‌ و به‌ یكدیگر می‌گفتند: «بگیرید كه‌ تنبان‌ اینان‌ را بكشیم‌ و چوب‌ را در...». طالبك‌ها در حالی‌ كه‌ لنگی‌ از پشت‌ شان‌ كشال‌ بود به‌ طرف‌ سرك‌ می‌دویدند و زنان‌ از پشت‌ سر آنان‌ سنگ‌پرانی‌ نموده‌، طالبان‌ تفنگدار را گریختاندند.

بی‌شرافتی‌ غلام‌حیات‌الهِ وحدتی‌

(گزارشگر: رسول) به‌ تاریخ‌ ۲۸ جدی‌ یكی‌ از قومندانان‌ حزب‌ وحدت‌ به‌ نام‌ حیات‌اله‌كندك‌ با ۳۰ نفر از افراد خود به‌ قریه‌ قره‌جنگل‌ جابجا شده‌ به‌ مردم‌ قریه‌ می‌گوید كه‌ امشب‌ برای‌ شان‌ غذا تهیه‌ نمایند چون‌ فردا بالای‌ طالبان‌ حمله‌ می‌كنند. مردم‌ بعد از نماز شام‌ غذای‌ تهیه‌ شده‌ را نزد قومندان‌صاحب‌ می‌آورند. پیرمرد هفتاد ساله‌ای‌ به‌ اسم‌ حق‌داد كه‌ از جمله‌ فقیرترین‌ افراد قریه‌ می‌باشد نیز كاسه‌ی‌ شوله‌ را پیشروی‌ قومندان‌ می‌گذارد. قومندان‌ با دیدن‌ شوله‌ و نبودن‌ گوشت‌ می‌گوید: «یخن‌ خود را باز كن‌.» زمانیكه‌ وی‌ یخنش‌ را باز می‌كند، كاسه‌ شوله‌ی‌ داغ‌ را در یخنش‌ خالی‌ كرده‌ امر می‌كند كه‌ عاجل‌ برایش‌ گوشت‌ پخته‌ كند.

جنایت‌ طالبی‌ كه‌ ثـواب‌ حـج‌ دارد

به‌ تاریخ‌ ۶ دلو استاد رحیم‌ از قریه‌ قدیم‌ ولسوالی‌ شولگره‌ كه‌ همه‌ اموال‌ خانه‌اش‌ را در جنگ‌ از دست‌ داده‌ بود و در فقر و گرسنگی‌ به‌ سر می‌برد، مجبور می‌شود دختر ۱۲ ساله‌اش‌ را به‌ فروش‌ بگذارد. رحمت‌اله‌ چهل‌ ساله‌ دختر را به‌ مشوره‌ طالبان‌ در بدل‌ ۲هزارلك‌ افغانی‌ خریده‌ و به‌ خانه‌ی‌ خود می‌برد. بعد از یك‌ هفته‌ وی‌ چند نفر «علمای‌ كرام‌» به‌ شمول‌ ملاعارف‌ را به‌ خانه‌ی‌ خود دعوت‌ نموده‌ به‌ آنان‌ می‌گوید كه‌ سرنوشت‌ دختر باید تعیین‌ شود. ملاامام‌ به‌ او می‌گوید كه‌ از نظر شرعی‌ تفاوت‌ سن‌ مهم‌ نیست‌ و می‌تواند با او نكاح‌ كند كه‌ ثواب‌ حج‌ را نصیب‌ می‌شود. بدین‌ ترتیب‌ رحمت‌اله‌ به‌ زور شریعت‌ طالبان‌ خاین‌ دخترك‌ بیچاره‌ را تصاحب‌ می‌كند.

طالبان‌ پلیدترین‌ ریاكاران‌


(گزارشگر: قدوس‌) طالبان‌ به‌ روز شنبه‌ ۲۲ عقرب‌ مظاهره‌ای‌ را بر ضد امریكا و سازمان‌ ملل‌متحد در شهر مزار ترتیب‌ دادند. در حالی‌ كه‌ مردم‌ دكان‌های‌ خود را تازه‌ باز كرده‌ و باران‌ هم‌ بشدت‌ می‌بارید گروپی‌ از طالبان‌ تفنگدار دكان‌های‌ مردم‌ را به‌ زور بستند. آنان‌ ترتیب‌ و تنظیم‌ را بدست‌ چند نفر از چوكره‌های‌ محصل‌ شان‌ سپرده‌، خود به‌ صورت‌ غیرمستقیم‌ مظاهره‌ را رهبری‌ می‌كردند. مردم‌ و شاگردان‌ مكاتب‌ شهر را در غرب‌ روضه‌ جمع‌ نموده‌ قطعنامه‌ ده‌ ماده‌ایی‌ را قرائت‌ كرده‌ بیرق‌ امریكا و سازمان‌ملل‌ را به‌ آتش‌ كشیدند. بعد از آن‌ بطرف‌ دفتر سازمان‌ ملل‌متحد حركت‌ كردند. طالبان‌ برای‌ نمایش‌، چند فرد مسلح‌ را به‌ خاطر «حفظ‌ امنیت‌» در بام‌ دفتر ملل‌متحد جا داده‌ بودند. وقتی‌ مردم‌ نزدیك‌ شدند با دیدن‌ تفنگداران‌ مكث‌ كردند كه‌ در این‌ وقت‌ رئیس‌ وزارت‌ خارجه‌، مولوی‌ قاسم‌حلیمی‌، با موترش‌ رسیده‌ به‌ مردم‌ گفت‌: «این‌ سیاست‌ است‌ آنان‌ با شما كار ندارند بروید سنگ‌ بزنید.» با پرتاب‌ سنگ‌ تمام‌ شیشه‌های‌ دفتر تخریب‌ شد. بعد دوباره‌ رئیس‌ صاحب‌ در حالی‌ كه‌ اولین‌ سنگ‌ را هم‌ خودش‌ پرتاب‌ كرده‌ بود رو به‌ مردم‌كرده‌ گفت‌: «بس‌ است‌ بروید، چرا سنگ‌ می‌زنید!».

مردم‌ با مشاهده‌ی‌ این‌ دورویی‌ باورنكردنی‌ طالبی‌ و اینكه‌ از یك‌ طرف‌ به‌ ملل‌متحد سنگ‌ می‌زنند و از طرف‌ دیگر به‌ طلب‌ كمك‌ از آن‌می‌پردازند، از ماهیت‌ ریاكارانه‌ و پلید طالبان‌ صحبت‌ كرده‌ و به‌ آنان‌ نفرین‌ می‌فرستادند.

دزدان‌ و دزدگیری‌؟

(گزارشگر: همایون‌) شب‌ جمعه‌ ۲۴ جدی‌ ۵ نفر مسلح‌ به‌ خانه‌ انجنیر «مناف‌» در ساحه‌ رهایشی‌ كود و برق‌ داخل‌ شده‌ اخطار می‌دهند كه‌ پول‌ نقد بیاورند. و نیز یادآور می‌شوند كه‌ «سال‌ گذشته‌ كه‌ به‌ خانه‌ات‌ آمدیم‌ نجات‌ پیدا كردی‌. این‌ بار به‌ حسابت‌ می‌رسیم‌.» خانم‌ مناف‌ از فرصت‌ استفاده‌ كرده‌ به‌ «موظفین‌ امنیتی‌» تلفن‌ می‌كند. دزدان‌ وقتی‌ شك‌ می‌كنند كه‌ تلفن‌ شده‌ با گرفتن‌ یك‌ ملیون‌ افغانی‌ پول‌ نقد و یك‌ پایه‌ تیپ‌ فرار می‌كنند. «موظفین‌ امنیتی‌» زمانی‌ می‌رسند كه‌ دزدان‌ فرار كرده‌ بودند. هنگامی‌ كه‌ ازین‌ مسئله‌ مولوی‌غلام‌نبی‌ رئیس‌ فابریكه‌ خبر می‌شود، به‌ مردم‌ اطلاع‌ می‌دهد كه‌ دزدان‌ را تا سه‌ روز پیدا كنند. مردم‌ كه‌ دزدان‌ را نمی‌شناسند بعد از سه‌ روز نزد رئیس‌ می‌روند ولی‌ با عكس‌العمل‌ شدید او روبرو می‌شوند. رئیس‌ می‌گوید: «شما غیرت‌ ندارید كه‌ دزدان‌ را پیدا كنید. بنده‌ رئیس‌ فابریكه‌ است‌ نه‌ رئیس‌ دزدان‌، خدا كند بعد ازین‌ خانه‌، دارایی‌ و زن‌ شما را هم‌ ببرند بنده‌ كدام‌ مسئولیت‌ ندارد.» این‌ دزدی‌ در حالی‌ اتفاق‌ می‌افتد كه‌ چندین‌ پوسته‌ امنیتی‌ طالبان‌ در ساحه‌ رهایشی‌ مستقر اند.

چاپلوسی‌ خلقی‌ چخ‌ شده‌

انجنیر گل‌بهرام‌ از ولایت‌ وردك‌ كه‌ در گذشته‌ عضو باند خلق‌ و در مدیریت‌ عمومی‌ ساختمانی‌ ایفای‌ وظیفه‌ می‌كرد، پس‌ از اشغال‌ طالبان‌ به‌ حیث‌ مدیر عمومی‌ ساختمان‌، مدیر عمومی‌ بهره‌برداری‌ و بعد به‌ حیث‌ مدیر بارچالانی‌ موظف‌ گردید. در پست‌هایی‌ كه‌ وی‌ ایفای‌ وظیفه‌ می‌كرد تعصبات‌ نژادی‌ و قومی‌ را دامن‌ زده‌ عده‌ای‌ از كارگران‌ را بی‌سرنوشت‌ ساخت‌ و در توزیع‌ خانه‌ و كوچ‌دادن‌ كارگران‌ نقش‌ عمده‌ داشت‌.

در یكی‌ از روزهای‌ ماه‌ جدی‌ زمانیكه‌ ملاعبدالرحمان‌ معین‌ معادن‌ و صنایع‌ در صفحات‌ شمال‌ از نماز عصر می‌برآمد با انجنیر گل‌بهرام‌ روبرو گردیده‌ پرسید كه‌ چرا به‌ نماز نیامدی‌. انجنیرصاحب‌ نیز با بهانه‌ای‌ ملاصاحب‌ را قناعت‌ داد. بعد ملا رو به‌ گل‌بهرام‌ كرده‌ گفت‌: «چند بار برایت‌ گفتم‌ كه‌ بروتت‌ را اصلاح‌ كن‌.» گل‌بهرام‌ كه‌ فكر می‌كرد ملا با وی‌ مزاح‌ می‌كند در جواب‌ گفت‌ كه‌ من‌ نیمه‌ سیك‌ هستم‌. با شنیدن‌ این‌ جواب‌ ملا عصبانی‌ شده‌ دو و دشنام‌ داد و فردای‌ آنروز او را از كار منفك‌ كرده‌ و اطلاع‌ داد كه‌ ساحه‌ رهایشی‌ را ترك‌ كند.

خادی‌ دیروز و امربالمعروفی‌امروز

لعل‌محمد فرزند خان‌جان‌ كارگر فابریكه‌ كودوبرق‌ در رژیم‌ پوشالی‌ پرچمی‌ و عضو خاد بود. یكی‌ از خصوصیات‌ نامبرده‌ تماشای‌ فلم‌های‌ سكسی‌ بود و همیشه‌ یكی‌ از این‌ نوع‌ كاست‌ها را در جیب‌ خود حاضر و آماده‌ داشت‌. با اشغال‌ مزار توسط‌ طالبان‌ لعل‌محمد با جامه‌ طالبی‌ یعنی‌ لنگی‌ سیاه‌ و پیراهن‌ و تنبان‌ سفید ملبس‌ گردید و كارگران‌ ساحه‌ رهایش‌ را به‌ نماز و شریعت‌ اسلامی‌ دعوت‌ می‌كرد و به‌ نامش‌ كلمه‌ «آخوند» را افزود تا آن‌ كه‌ از طرف‌ ریاست‌ فابریكه‌ به‌ صفت‌ معاون‌ امربالمعروف‌ ساحه‌ تقرر یافت‌. «ملالعل‌محمد آخوند» فعلاً به‌ تبلیغ‌ مذهب‌ و تعصبات‌ مذهبی‌ می‌پردازد. لیستی‌ برای‌ حاضری‌ پنج‌ وقت‌ نماز درست‌ كرده‌ و راپور آن‌ را مرتباً به‌ ریاست‌ می‌دهد و عده‌ای‌ از كارگران‌ را به‌ مجازات‌ تا سرحد كوچ‌دادن‌ و كسر معاش‌ مواجه‌ ساخته‌ است‌.

دروغ‌ عبدالحكیم‌ مجاهد

(گزارشگر: شمس‌) عبدالحكیم‌ مجاهد نماینده‌ طالبان‌ در نیویارك‌ همیشه‌ در مصاحبه‌های‌ خود با رادیوهای‌ غرب‌ در رابطه‌ با دادن‌ معاش‌ زنان‌ متذكر می‌شود كه‌ معاش‌ آنان‌ در خانه‌ های‌شان‌ پرداخت‌ می‌شود كه‌ دروغی‌ محض‌ است‌. بطور نمونه‌ در صفحات‌ شمال‌ برای‌ هیچ‌ كارگر و مامور زن‌ معاش‌ داده‌ نمی‌شود، تنها برای‌ معلمان‌ زن‌ مبلغ‌ بسیار ناچیزی‌ آن‌ هم‌ بعد از سه‌ یا چهار ماه‌ تأدیه‌ می‌گردد. البته‌ این‌ دروغ‌ نماینده‌ صاحب‌ وقیح‌ در شمار كوچكترین‌ دروغ‌های‌ او در برابر غربی‌ها می‌باشد.

قومپرستی‌ طالبی‌

در ولایات‌ شمال‌ كشور به‌ خصوص‌ مزار مردم‌ از قدیم‌ تا حال‌ به‌ كشت‌ چرس‌ می‌پرداختند كه‌ بسیار مشهور و دارای‌ كیفیت‌ خاص‌ بوده‌ و پول‌ فراوانی‌ را نصیب‌ كشتكاران‌ می‌سازد. بعد از آمدن‌ طالبان‌ كشت‌ و استفاده‌ چرس‌ در مناطق‌ ازبك‌، تاجك‌ و هزاره‌نشین‌ منع‌ اعلان‌ می‌گردد و در مناطق‌ شولگره‌ بكلی‌ از بین‌ می‌رود ولی‌ برعكس‌ در مناطق‌ ولسوالی‌ بلخ‌ كه‌ مربوط‌ پشتون‌ها است‌، به‌ هزارها جریب‌ زمین‌ پوشیده‌ از چرس‌ است‌ كه‌ با خیال‌ آسوده‌ مصروف‌ حاصل‌گیری‌ آن‌ می‌باشند.

كارت‌های‌ WFP در دست‌ جاسوسان‌

(گزارشگر: صدیق‌) در ماه‌ عقرب‌ ۱۳۷۸ مؤسسه‌ WFP در مزار كارت‌ نان‌ تقسیم‌ نمود. اما این‌ كارت‌ها اكثراً برای‌ افرادی‌ داده‌ شد كه‌ اولاً باید از ملیت‌ پشتون‌ می‌بودند و ثانیاً دوستی‌ و یا خویشاوندی‌ با كلانتر گذر داشتند. در مزار هر گذر یك‌ كلانتر دارد كه‌ وظیفه‌ گزارشدهی‌ و جاسوسی‌ برای‌ استخبارات‌ طالبان‌ را به‌ عهده‌ دارد. اكثر این‌ كلانتران‌ افراد خاد قبلی‌ هستند. در رابطه‌ با توزیع‌ كارت‌های‌ نان‌ همین‌ كلانتران‌ به‌ مؤسسه‌ معرفی‌ شده‌ اند كه‌ آنان‌ دو كارت‌ برای‌ خود و باقی‌ را برای‌ اقارب‌ و دوستان‌ خود كه‌ زندگی‌ بهتری‌ هم‌ دارند توزیع‌ كرده‌ اند و اهالی‌ فقیر چون‌ واسطه‌ و شناختی‌ با كلانتران‌ ندارند كارت‌ هم‌ بدست‌ آورده‌ نتوانسته‌ اند. قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ زنان‌ مستحقی‌ كه‌ كارت‌ برای‌ شان‌ داده‌ نشده‌ بود به‌ دفتر WFP در كارته‌ آریانا هجوم‌ برده‌ و نماینده‌ آن‌ را كه‌ یك‌ زن‌ امریكاییست‌ لت‌ و كوب‌ می‌دهند.

دزدی‌ ملا حبیب‌ قندهاری‌

(گزارشگر: زمری‌) از یك‌ سال‌ به‌ این‌ طرف‌ در مناطق‌ توخته‌، خاصه‌پز، دهدادی‌ و پشت‌باغ‌ دزدی‌ صورت‌ می‌گرفت‌ كه‌ در اثر فعالیت‌ مردم‌ ولسوالی‌ دهدادی‌ حدود هشت‌ نفر دزد به‌ شمول‌ ملامجنون‌ گرفتار شدند. ملای‌ مذكور در اواخر سنبله‌ ۷۸ اعتراف‌ كرد كه‌: «ما چند نفر تحت‌ امر ملاحبیب‌اله‌ قندهاری‌ مسئول‌ دروازه‌ ساحه‌ رهایش‌ كود و برق‌ دزدی‌ می‌كردیم‌. از جمله‌ دكان‌ تكه‌فروشی‌ دروازه‌ ساحه‌ رهایش‌ كود وبرق‌ را هم‌ ما دزدیده‌ایم‌» تمام‌ مال‌ دزدیده‌ شده‌ را ملاحبیب‌ قندهاری‌ مشهور به‌ قاری‌ حبیب‌ به‌ جیب‌ خودش‌ می‌زد. البته‌ در شریعت‌ طالبی‌ جایی‌ برای‌ قطع‌ دست‌ و پا وجود ندارد.

بی‌ناموسی‌ طالبی‌ باید انكار شود!

به‌ تاریخ‌ ۱۶ عقرب‌ ملاسلیم‌ قندهاری‌ آمر حوزه‌ ۶ شهر مزار در جریان‌ عمل‌ جنسی‌ با بادیگارد ۱۶ ساله‌اش‌، دستگیر گردیده‌ و بعد از تحقیق‌ دو هفته‌ در زیرزمینی‌ قومندانی‌ امنیه‌ ولایت‌ بلخ‌ زندانی‌ بود. مردم‌ شهر منتظر بودند ببینند چگونه‌ طالبان‌ حكم‌ شرعی‌ را بر برادر صدیق‌ تجاوزكار شان‌ تطبیق‌ می‌كنند. سایر برادران‌ طالبی‌ نیز كه‌ غرق‌ در این‌ گونه‌ بی‌ناموسی‌ها اند، روی‌ این‌ چتلی‌ خاك‌ پاشیده‌ و اعلام‌ نمودند كه‌ مولوی‌ صاحب‌ بی‌گناه‌ بوده‌، مخالفان‌ توطئه‌ نموده‌ اند. بناءً بعد از دو هفته‌ دوباره‌ او را به‌ وظیفه‌اش‌ گماشتند.

سیاه بختی‌ مردم‌، عیدی‌ طالبان‌

چیچن‌ها در مزار

در ماه‌ دلو ۷۸ مهاجران‌ چیچن‌ به‌ مزار وارد شدند. آنان‌ بسیار مخفیانه‌ و بدون‌ سر و صدا در سیدآباد مزار در خانه‌هایی‌ كه‌ قبلاً مردم‌ هزاره‌ سكونت‌ داشتند جابجا شده‌ اند. فعلاً درین‌ خانه‌ها حدود هشتاد فامیل‌ زندگی‌ می‌كنند. عبور و مرور مردم‌ درین‌ ساحه‌ منع‌ قرار داده‌ شده‌ و به‌ دور كوچه‌های‌ آن‌ نواحی‌ سیم‌ خاردار گرفته‌ اند. در اطراف‌ ساحه‌، افراد مسلح‌ پهره‌ می‌كنند. اعاشه‌ و اباته‌ی‌ این‌ افراد توسط‌ طالبان‌ صورت‌ می‌گیرد. گفته‌ می‌شود كه‌ پایگاه‌ نظامی‌ای‌ مربوط‌ چیچن‌ها كه‌ در آن‌ جا تعلیمات‌ نظامی‌ می‌بینند، در بیز سوخته‌ مزار، در فاصله‌ی‌ بین‌ شهر و حیرتان‌ قرار دارد.

(گزارشگر: رحیمه‌) در دهه‌ دوم‌ ماه‌ رمضان‌ سال‌ ۷۸ ولسوال‌ دهدادی‌ یك‌ تعداد دهقانان‌ للم‌كار را با ۲۵ اراده‌ تراكتور شان‌ كه‌ در دشت‌های‌ اطراف‌ فابریكات‌ كود و برق‌ و دشت‌های‌ جنوب‌ دهدادی‌ مصروف‌ للم‌كاری‌ بودند، در ولسوالی‌ دهدادی‌ حبس‌ نمودند كه‌ چرا دشت‌های‌ دولتی‌ را غیر قانونی‌ كشت‌ می‌نمایند. بعد از ده‌ روز حبس‌ ولسوال‌ فیصله‌ نمود كه‌ هر دهقان‌ باید ۵لك‌ افغانی‌ و فی‌ تراكتور ۲۵ لك‌ افغانی‌ جریمه‌ پرداخت‌ نماید تا پیش‌ از عید فطر از حبس‌ رها گردد. بعد از این‌ كه‌ ولسوال‌ صاحب‌ حق‌ خود را گرفت‌، نوبت‌ طالب‌بچه‌ها بود كه‌ از محبوسین‌ حق‌ بگیرند، آنان‌ می‌گویند كه‌ چون‌ قبل‌ از عید رها شده‌ اید شیرینی‌ ما را بدهید و سپس‌ به‌ تلاشی‌ شان‌ پرداخته‌ پول‌، ساعت‌، واسكت‌ و بوت‌های‌ شان‌ را می‌گیرند.

كاغذپرانی‌ حرام‌ شد

به‌ تاریخ‌ ۲۱ میزان‌ سال‌ ۷۸ ریاست‌ امربالمعروف‌ ولایت‌ مزار اعلان‌ نمود كه‌ كاغذپرانی‌ (گدی‌پران‌بازی‌) حرام‌ بوده‌ و اگر اطفال‌ و جوانانی‌ در حال‌ كاغذپرانی‌ دیده‌ شدند به‌ والدین‌ شان‌ جزای‌ سنگین‌ شرعی‌ داده‌ خواهد شد. فروشندگان‌ نیز باید از فروش‌ آن‌ خودداری‌ نمایند، در غیر آن‌ با مجازات‌ شرعی‌ روبرو خواهند شد. در اعلامیه‌ مذكور آمده‌ كه‌ وقت‌ اطفال‌ با این‌ كار ضایع‌ می‌شود!

قطع‌ برق‌ در شهر

با ورود طالبان‌ در مزار برق‌ شهر قطع‌ گردیده‌ و برق‌ فابریكه‌ كود و برق‌ مزار تنها به‌ مصرف‌ خانه‌های‌ طالب‌ صاحبان‌ می‌رسد. برای‌ سایران‌ حتی‌ بخاطر واترپمپ‌ هم‌ حاضر نیستند برق‌ بدهند چنانچه‌ در منطقه‌ سیدآباد و كارته‌خراسان‌ حدود ۵۰۰ خانه‌ به‌ خاطر نبودن‌ برق‌ از آب‌ شور استفاده‌ می‌كنند. مردم‌ تبصره‌ می‌كنند كه‌ طالبان‌ وحشی‌ وقتی‌ با عكاسی‌ و دیگر نمودهای‌ علم‌ و تكنولوژی‌ این‌ قدر خصومت‌ می‌ورزند چطور است‌ كه‌ از برق‌ بیزار نیستند؟!

عقده‌گشایی‌

(گزارشگر: ظفر) به‌ تاریخ‌ ۱۳ سنبله‌ ۷۸ درگذر مسجد سفید شهر مزار یك‌ موتر از افراد امربالمعروف‌ نیم‌ ساعت‌ قبل‌ از نماز شام‌ یورش‌ برده‌ و تعداد ۷ نفر از جوانان‌ گذر را با خود به‌ ریاست‌ استخبارات‌ بردند كه‌ اسمای‌ دو نفر شان‌ محمدنوروز و محمداشرف‌ بود. هر كدام‌ را بعد از زدن‌ ۴ دره‌ و توهین‌ رها كردند و یك‌ نفر را كه‌ با اكسل‌ موتر زده‌ بودند با وضع‌ بسیار وخیم‌ بستر گردیده‌ است‌.

تشدید فعالیت‌ رهزنان‌ كرام‌


امربالمعروفی در حال موعظه در شهر مزار

(گزارشگر: الف‌) در اوایل‌ حوت‌ چندین‌ دكان‌ و منزل‌ شخصی‌ مردم‌ شب‌ هنگام‌ در شهر مزار مورد سرقت‌ تاراج‌گران‌ گزمه‌ی‌ امنیتی‌ و تفنگ‌داران‌ داتسن‌نشین‌ طلبه‌ كرام‌ قرار گرفت‌. مردم‌ خلع‌ سلاح‌ شده‌ی‌ این‌ دیار با آن‌ كه‌ همه‌ چیز خود را در جریان‌ سگ‌جنگی‌ها از دست‌ داده‌ اند با ترس‌ و لرز زندگی‌ می‌كنند. مالك‌ یك‌ كتاب‌فروشی‌ می‌گوید: «ناگزیر هستیم‌ به‌ خاطر حفظ‌ ابتدایی‌ترین‌ وسایل‌ زندگی‌ خود در هوای‌ سرد زمستان‌ شب‌ها در پشت‌ بام‌ با اطفال‌ خردسال‌ یكجا پهره‌داری‌ كنیم‌ تا دارو ندار ما طعمه‌ی‌ تجاوزكاران‌ نگردد.» مردم‌ در تمام‌ نقاط‌ شهر، پنهان‌ از نظر طالبان‌ هنگام‌ شب‌ پهره‌ می‌كنند ولی‌ طالبان‌ بالای‌ آنان‌ فشار می‌آورند كه‌ پهره‌ داری‌ شما حیثیت‌ امنیتی‌ ما را لكه‌دار می‌سازد. یعنی‌ اینكه‌ شما راحت‌ بخوابید تا افراد مسلح‌ طالب‌ بدون‌ درد سر به‌ حساب‌ اموال‌ تان‌ برسند. چنانچه‌ به‌ تاریخ‌ ۸ حوت‌ افراد مسلح‌ به‌ معنای‌ واقعی‌ كلمه‌ حتی‌ یك‌ خس‌ هم‌ در دواخانه‌ صدیقی‌ در جنوب‌ شهر مزار باقی‌ نگذاشتند. در همان‌ آپارتمان‌ كتاب‌فروشی‌ خجندی‌ و همسایه‌ شرقی‌ آن‌ را دزدیدند. همچنان‌ در آپارتمان‌ قالین‌فروشی‌ بعد از نماز صبح‌ افراد ملاگرگری‌ دو نفر چوكیدار را بسته‌ و دكان‌ برادر باشی‌ محمدعلی‌ را باز كرده‌ و اموال‌ آن‌ را چپاول‌ نمودند. در رسته‌ پوست‌فروشی‌، شب‌ ۸ حوت‌ داتسن‌ سواران‌ مسلح‌ كه‌ می‌خواستند دكان‌ ظاهر پوست‌ فروش‌ را باز كنند با قاسم‌ چوكیدار در گیر می‌شوند، سارقان‌ امنیتی‌ فرق‌ قاسم‌ چوكیدار را با تبرچه‌ می‌شكافند كه‌ فردای‌ آن‌ روز در شفاخانه‌ جان‌ می‌دهد. به‌ تاریخ‌ ۵ حمل‌ رهزنان‌ طالبی‌ در نیمه‌ شب‌ داخل‌ منزل‌ دادو سرپرست‌ آپارتمان‌ نظام‌بای‌ شده‌ و بعد از لت‌ و كوب‌ خانه‌ی‌ وی‌ را روف‌ می‌كنند.

تشله‌بازی‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۱۷ قوس‌ ۷۸ در شهر حیرتان‌ سه‌ نفر از اهالی‌ ولسوالی‌ كلدار جهت‌ اخذ امر انتقال‌ یك‌ موتر اموال‌ شان‌ از بندر حیرتان‌ به‌ ولسوالی‌ كلدار، نزد قومندان‌ گارنیزیون‌ محمدگل‌كوچی‌ كه‌ مثل‌ همه‌ طالبان‌ فردی‌ خبیث‌ و جاهل‌ است‌ مراجعه‌ می‌كنند. آنان‌ ورقه‌ عرض‌ خود را به‌ قومندانی‌ كه‌ در صحن‌ گارنیزیون‌ با چند طالب‌ دیگر مصروف‌ تشله‌بازی‌ بود پیش‌ می‌كنند. قومندان‌ خشمگین‌ شده‌ و ورقه‌ درخواست‌ را پاره‌ كرده‌ می‌گوید: «شما وقت‌ امضا كردن‌ را هم‌ یاد ندارید بروید، فردا بیایید.»

قومپرستی‌ طالبی‌

در این‌ اواخر بسیاری‌ از پشتون‌ها در فابریكه‌ كود و برق‌ استخدام‌ می‌گردند. از اینكه‌ بست‌ خالی‌ و كمبود پرسونل‌ وجود ندارد، رئیس‌ فابریكه‌ افراد سایر ملیت‌ها را به‌ بهانه‌های‌ مختلف‌ مانند تبلیغ‌ ضد امارت‌ اسلامی‌ یا نماز وغیره‌ منفك‌ می‌سازند. چنانچه‌ به‌ تاریخ‌ ۱۸ سنبله‌ دو نفر كارگر نجیب‌اله‌ و مسجدی‌ نام‌ را كه‌ بعد از رخصتی‌ رقعه‌ مریضی‌ مانده‌ بودند از كار منفك‌ نمودند.

وحشت‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۱۴ سنبله‌ گروپ‌ امربالمعروف‌ دكانداران‌ و عابران‌ جاده‌ غربی‌ مندوی‌ را، هنگام‌ نماز پیشین‌ به‌ زور شلاق‌ سوی‌ مسجد می‌بردند. طالبی‌ به‌ گوش‌ یكی‌ از عابران‌ (عنایت‌ پخته‌فروش‌) كه‌ باری‌ بر پشت‌ داشت‌ سیلی‌ محكمی‌ زد كه‌ به‌ زمین‌ افتید سپس‌ طالب‌بچه‌ی‌ دیگری‌ با مشت‌ و لگد از زمین‌ بلندش‌ نموده‌ و به‌ طرف‌ مسجد حركت‌ داد. بعد از برگشت‌ به‌ خانه‌ درد گوش‌ عنایت‌ بیشتر می‌شود و وقتی‌ پدرش‌ وی‌ را نزد داكتر می‌برد معلوم‌ شد كه‌ پرده‌ گوشش‌ تركیده‌ است‌.

«تا طالبان‌ اند رو به‌ قبله‌ نخواهم‌ كرد»

(گزارشگر: خ‌.) داكتر (ن‌) می‌گوید: «روزی‌ از خانه‌ به‌ سوی‌ مسجد رفتم‌ تا نماز پیشین‌ را بخوانم‌. بعد از نماز با یكی‌ از دوستانم‌ از مسجد روضه‌ بیرون‌ شدم‌. وقتی‌ نزدیك‌ مسجد گذر رسیدم‌ دو تن‌ از افراد امربالمعروف‌ طالبان‌ با شلاقی‌ كه‌ در دست‌ داشتند، دوباره‌ مرا به‌ طرف‌ مسجد رهنمایی‌ كردند. هر چند قسم‌ خوردم‌ كه‌ همین‌ حالا نماز خوانده‌ام‌ طالب‌ باور نكرده‌ و مرا با شلاق‌ زدند. برای‌ بار دوم‌ نماز پیشین‌ را خواندم‌. از آنجا كه‌ خلاص‌ شدم‌ نزدیك‌ مسجد گذراتفاق‌ باز هم‌ افراد طالبان‌ ایستاده‌ بودند و مردم‌ را به‌ زور داخل‌ مسجد می‌ بردند. مرا هم‌ لت‌ وكوب‌ كرده‌ داخل‌ مسجد بردند، و قسم‌ و قرآن‌ هم‌ فایده‌ نكرد. و برای‌ بار سوم‌ نماز پیشین‌ را خواندم‌، قبل‌ از نماز خواندن‌ طالبی‌ برایم‌ گفت‌ كه‌ برو وضو كن‌، گفتم‌ وضو هم‌ كرده‌ام‌ و نماز را دو دفعه‌ خوانده‌ام‌. گپ‌ او را نادیده‌ گرفتم‌ و بدون‌ تجدید وضو نماز خواندم‌. وقتی‌ از مسجد بیرون‌ می‌شدم‌ طالب‌ مرا نزد خود خواست‌ و گفت‌ كه‌ تو بدون‌ وضو نماز خواندی‌ و كافر هستی‌. با داتسنی‌ كه‌ علاوه‌ بر من‌ چهار نفر دیگر هم‌ در آن‌ بودند به‌ ریاست‌ امربالمعروف‌ برده‌ شدم‌. رئیس‌ امربالمعروف‌ پرسید چرا بی‌ وضو نماز خواندی‌ و در همین‌ اثنا از من‌ نماز پیشین‌ را پرسید كه‌ چند ركعت‌ است‌. در جواب‌ گفتم‌ ۳۰ ركعت‌. سیلی‌ محكمی‌ به‌ رویم‌ زد. بار دوم‌ سوال‌ و جواب‌ تكرار شد. هر چند پافشاری‌ كرد باز هم‌ جوابم‌ ۳۰ ركعت‌ بود. بالاخره‌ شلاق‌ را خواست‌ و شروع‌ به‌ زدن‌ كرد كه‌ تو بی‌وضو نماز می‌خوانی‌ و نماز را هم‌ یاد نداری‌.از من‌ پرسید از ۳۰ ركعت‌ چند فرض‌ و چند سنت‌ است‌. گفتم‌: «در دین‌ ما نماز پیشین‌ ۱۰ ركعت‌ است‌ ولی‌ در دین‌ طالبان‌ ۳۰ ركعت‌. مجبور بودم‌ كه‌ از دین‌ شما پیروی‌ كنم‌، از خانه‌ برآمده‌ تا به‌ حال‌ در سه‌ مسجد ۳۰ ركعت‌ نماز را ادا كردم‌. شما بگویید كه‌ نماز پیشین‌ ۳۰ ركعت‌ است‌ یا ۱۰ ركعت‌؟ به‌ این‌ قسم‌ از چنگ‌ طالبان‌ رها شدم‌ و قسم‌ خوردم‌ تا كه‌ طالبان‌ در افغانستان‌ هستند رو به‌ قبله‌ نخواهم‌ كرد.»

رذالت‌ طالبی‌

(گزارشگر: خ‌.) به‌ تاریخ‌ ۱۸ اسد ۷۸ طالبان‌ دریوری‌ را كه‌ از پلخمری‌ حركت‌ كرده‌ و در موتر كاست‌ می‌شنید در دوراهی‌ حیرتان‌ توقف‌ داده‌ بعد از تلاشی‌ پیشروی‌ همه‌ مسافران‌ دریور را مجبور نمودند تا با همان‌ كاست‌ رقص‌ كند كه‌ بالاخره‌ با عذر وزاری‌ مسافران‌ و بعد از نیم‌ ساعت‌ رقص‌ جبری‌ از چنگ‌ طالبان‌ نجات‌ یافت‌ .

دزدیدن‌ كفش‌ ملای‌ امربالمعروف‌

(گزارشگر: داوود) روز اول‌ عید رمضان‌ یكی‌ از ملایان‌ امربالمعروف‌ بخاطر تبلیغات‌ دینی‌ به‌ مسجد عیدگاه‌ قریه‌ پشتون‌نشین‌ وچه‌ونه‌ مربوط‌ ولسوالی‌ بلخ‌ می‌رود. زمانیكه‌ بعد از تبلیغ‌ و ادای‌ نماز از مسجد خارج‌ می‌گردد، متوجه‌ می‌شود كه‌ كفش‌هایش‌ را دزدیده‌ اند. تقریباً نیم‌ ساعت‌ پای‌ لچ‌ می‌ماند تا شخصی‌ برایش‌ سرپایی‌ می‌آورد. این‌ حركت‌ نمایانگر نفرت‌ شدید مردم‌ پشتون‌ از آنان‌ است‌.

بی‌ناموسی‌ و جنایت‌ طالبی‌

در ثور سال‌ جاری‌ دختر ۱۴ ساله‌ای‌ از فاریاب‌ كه‌ در خیرخانه‌ بندرآقچه‌ سكونت‌ دارد، زمانی‌ كه‌ می‌خواست‌ به‌ خاطر فروش‌ اموال‌ كهنه‌اش‌ بیرون‌ برود، توسط‌ موتر پیجاروی‌ طالبان‌ از نزدیكی‌ چمن‌ اختطاف‌ می‌شود. روز بعد جسد مورد تجاوز قرار گرفته‌ دخترك‌ در هزارفامیلی‌ شبرغان‌ یافت‌ می‌شود. پدر دختر با آن‌ كه‌ می‌داند اختطاف‌ و بی‌ناموسی‌ كار طالبان‌ است‌ اما چون‌ از فاریاب‌ است‌ مرجعی‌ برای‌ رساندن‌ فریاد نمی‌یابد.

«اخطاریه‌» به‌ طلبه‌ كرام‌

طالبان‌ در شهر مزار شریف‌ با پسرانی‌ كه‌ خوش‌ شان‌ می‌آیند عكس‌ می‌گیرند، چون‌ عكاسان‌ این‌ امر را بدنامی‌ می‌دانستند به‌ ریاست‌ بالمعروف‌ شكایت‌ كردند. رئیس‌ امربالمعروف‌ یك‌ اخطار چاپی‌ به‌ آنان‌ داد كه‌ در دكان‌ شان‌ نصب‌ كنند تا طلبه‌ كرام‌ از این‌ عمل‌ خود بپرهیزند.

مكاتب‌ و «امارت‌ اسلامی‌»

(گزارشگر: م‌.) طالبان‌ بعد از حاكمیت‌ شان‌ دروازه‌های‌ مكاتب‌ دختران‌ را مسدود نموده‌ و به‌ استادان‌ هشدار دادند كه‌ در آخر هر ماه‌ جهت‌ امضای‌ حاضری‌ برای‌ یك‌ ساعت‌ به‌ مكتب‌ حاضر شوند ولی‌ روزهای‌ دیگر حق‌ داخل‌ شدن‌ به‌ مكتب‌ را ندارند. یك‌ سال‌ را معلمان‌ مكتب‌ عایشه‌ افغان‌ بدین‌ سان‌ سپری‌ نمودند. و بعد از آن‌ دروازه‌ مكتب‌ را بكلی‌ تخته‌ نموده‌ آن‌ را به‌ محل‌ رهایش‌ یكی‌ از رؤسای‌ طالبی‌ بدل‌ كردند.

كابل‌

در باره‌ بی‌ناموسی‌ رئیس‌ پـوهنځی‌ ستـوماتولوژی‌

(گزارشگر: مستوره‌) می‌خواهم‌ به‌ این‌ وسیله‌ اشتباهی‌ را كه‌ در عنوان‌ گزارشی‌ (بی‌ناموسی‌ رئیس‌ پوهنتون‌) در صفحه‌ ۱۰ شماره‌ ۵۲ «پیام‌زن‌» رخ‌ داده‌ است‌ اصلاح‌ نموده‌ گزارش‌ را تكمیل‌ نمایم‌.

بی‌ناموسی‌ای‌ كه‌ گزارش‌ آن‌ در «پیام‌ زن‌» آمده‌ است‌ مربوط‌ رئیس‌ پوهنتون‌ نه‌ بلكه‌ مربوط‌ به‌ رئیس‌ پوهنځی‌ ستوماتولوژی‌ می‌باشد. او یكی‌ از افراد متمولی‌ است‌ كه‌ بخاطر كمك‌های‌ پولی‌اش‌ به‌ طالبان‌، بعد از تسلط‌ آنان‌ بر كابل‌ تذكره‌ تابعیت‌ افغانی‌ گرفته‌ و به‌ ریاست‌ این‌ پوهنځی گمارده‌ شد. رئیس‌ صاحب‌ اصلاً بلوچ‌ پاكستانی‌ است‌ كه‌ فارسی‌ را در ایران‌ آموخته‌ و فعلاً به‌ صفت‌ نماینده‌ی‌ طالبان‌ در لیبیا اجرای‌ وظیفه‌ می‌كند. چون‌ فامیل‌ نامبرده‌ در پاكستان‌ بود و طور مجرد در كابل‌ زندگی‌ می‌كرد به‌ میل‌ خودش‌ یكی‌ از اتاق‌های‌ لیلیه‌ی‌ مركزی‌ پوهنتون‌ در اختیارش‌ قرار گرفته‌ و محصلی‌ كه‌ شما گزارش‌ آنرا چاپ‌ نموده‌اید نیز در همین‌ اتاق‌ مورد تجاوز قرار گرفت‌. اگر از تفصیل‌ این‌ نكته‌ بگذریم‌ كه‌ به‌ بهانه‌های‌ مختلف‌ به‌ سر و روی‌ پسرانیكه‌ مورد توجه‌اش‌ قرار می‌گرفتند دست‌ می‌كشید و یا می‌گفت‌: «پسر خیلی‌ خوشگل‌ هستی‌!» محصلی‌ را كه‌ مورد تجاوز قرار داده‌ در صحنه‌ امتحان‌ مورد ملامت‌ قرار می‌دهد كه‌ نه‌ لباس‌هایت‌ به‌ شریعت‌ برابر است‌ و نه‌ پارچه‌ امتحانت‌ را درست‌ نوشته‌ای‌. محصل‌ می‌خواهد از خود دفاع‌ كند ولی‌ او می‌گوید كه‌ حالا صحنه‌ امتحان‌ است‌ و من‌ نمی‌توانم‌ همراه‌ خودت‌ دلیل‌ بگویم‌ بنابران‌ كارت‌ لیلیه‌ را از جیب‌ وی‌ كشیده‌ نزد خود قید می‌كند و می‌گوید بعد از ظهر در اتاقم‌ بیا با هم‌ صحبت‌ می‌كنیم‌. وقتی‌ محصل‌ بعد از «صحبت‌» با چشم‌ اشك‌بار از اتاق‌ رئیس‌ صاحب‌ می‌براید، محصلان‌ دروازه‌ و شیشه‌های‌ كلكین‌ را می‌شكنند و رئیس‌ را از اتاقش‌ و سپس‌ از ساختمان‌ لیلیه‌ كشیده‌ كشان‌ كشان‌ به‌ طرف‌ شهر می‌برند.

این‌ حادثه‌ همزمان‌ بود با شكست‌ طالبان‌ در جنگ‌ شمالی‌ كه‌ تلفات‌ بی‌شماری‌ را متحمل‌ شدند. در اثنای‌ كشاندن‌ و لت‌ و كوب‌ رئیس‌، موتر حامل‌ افراد طالبی‌ از نزدیك‌ آنان‌ می‌گذرد و فكر می‌كنند كه‌ محصلان‌ بر ضد امارت‌ و به‌ نفع‌ مخالفان‌ شان‌ مظاهره‌ كرده‌ می‌خواهند به‌ مركز شهر بروند. از اینرو فوراً با قومندان‌ امنیه‌ و آنان‌ با وزیر داخله‌ و همینطور ملاربانی‌ صحبت‌ می‌كند. ملاربانی‌ امر می‌دهد تا فوراً افراد مسلح‌ با تانك‌ به‌ پیشروی‌ آنان‌ رفته‌ و همه‌ را زیر آتش‌ باران‌ بگیرند. افراد مسلح‌ طالبی‌ به‌ سرعت‌ اطراف‌ محصلان‌ را كه‌ در نزدیكی‌های‌ باغ‌وحش‌ رسیده‌ بودند، محاصره‌ می‌كنند. طالبك‌ها متوجه‌ می‌شوند كه‌ آنان‌ همه‌ یك‌ نفر را زده‌ و فریاد می‌كشند. طالبان‌ بعد از فهمیدن‌ مسئله‌، رئیس‌ را به‌ بهانه‌ تحقیق‌ با خود می‌برند و محصلان‌ را رخصت‌ می‌كنند. افرادی‌ دستگیر شده‌ در این‌ رابطه‌ بعد از مدتی‌ همه‌ رها شدند ولی‌ دو نفر را چند روز بیشتر نگهداشته‌ بودند كه‌ یكی‌ از آن‌ دو بعد از رهایی‌ به‌ پاكستان‌ فرار كرد و دومی‌ را كه‌ به‌ درس‌ خود ادامه‌ داد بعد از یك‌ ماه‌ دوباره‌ دستگیر كردند كه‌ تا حال‌ از سرنوشتش‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌.

ناگفته‌ نماند كه‌ به‌ محصل‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌ و فامیلش‌ هم‌ اخطار داده‌ اند كه‌ در صورت‌ بزرگ‌ ساختن‌ مسئله‌ و یا افشای‌ آن‌، زندگی‌ شان‌ نیز در خطر خواهد بود.

و اما خود رئیس‌ بی‌ناموس‌ سیدعطاالله‌هاشمی‌ فعلاً نماینده‌ی‌ تحریك‌ طلبه‌ اسلامی‌ افغانستان‌ در كشور لیبیا، یك‌ هفته‌ بعد از آن‌ افتضاح‌ دوباره‌ به‌ پوهنځی‌ آورده‌ شد و به‌ محصلان‌ اعلام‌ گردید كه‌ عده‌ای‌ برای‌ بدنام‌ ساختن‌ امارت‌ اسلامی‌ به‌ رئیس‌ صاحب‌ تهمت‌ بسته‌ بودند. از آن‌ روز به‌ بعد تا زمانی‌ كه‌ رئیس‌ در وظیفه‌ قبلی‌ خویش‌ بود هر محصلی‌ را كه‌ می‌خواست‌ به‌ درخت‌ می‌بست‌ و آنقدر لت‌ و كوب‌ می‌كرد كه‌ دست‌های‌ خودش‌ از كار می‌ماند.

نا گفته‌ نماند كه‌ رئیس‌ پوهنتون‌ از نوع‌ دیگریست‌. همیشه‌ با بسیار محبت‌ محصلان‌ را نصیحت‌ می‌كند كه‌ از آموختن‌ لهو و لعب‌ كیمیا و فزیك‌ و غیره‌ بگذرند و به‌ مطالعه‌ قرآن‌ و علوم‌دینی‌ روی‌ بیاورند. وی‌ خود را مثال‌ آورده‌ می‌گوید: «ببینید من‌ كدام‌ فاكولته‌ را خوانده‌ام‌ كه‌ رئیس‌ پوهنتون‌ شدم‌. عزت‌ و ذلت‌ مربوط‌ ذات‌ پاك‌ خداوند است‌. اگر شما هم‌ علوم‌دینی‌ بخوانید شاید روزی‌ رئیس‌ یا وزیر شوید.»

فی‌ نمره‌ به‌ یك‌هزار!

(گزارشگر: ك‌. م‌.) در فاكولته‌ طب‌ كابل‌ در پهلوی‌ سایر مضامین‌ گل‌ها به‌ روی‌ خوانندگان‌ مضمون‌ انگلیسی‌ هم‌ تدریس‌ می‌شود. محصلانی‌ كه‌ درس‌ نخوانده‌ باشند و یا عذر دیگری‌ در میان‌ باشد باید در بدل‌ هر پاینت‌ یك‌هزار افغانی‌ به‌ «استاد» بپردازند. این‌ رشوه‌ستانی‌ كه‌ از نظر هیچ‌ یك‌ از مسئولان‌ فاكولته‌ پوشیده‌ نیست‌ با این‌ توجیه‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ پول‌ بدست‌ آمده‌ از این‌ طریق‌ به‌ فامیل‌ یكی‌ از رفقای‌ معلم‌ انگلیسی‌ كه‌ كشته‌ شده‌ است‌ پرداخته‌ می‌شود.

دیوانگی‌ رئیس‌ فاكولته‌ طب‌

محصلی‌ از فاكولته‌ طب‌ از جریان‌ عریضه‌اش‌ به‌ رئیس‌ آن‌ فاكولته‌ چنین‌ حكایت‌ نمود: «بنابر عذری‌ نتوانستم‌ در امتحان‌ یكی‌ از مضامین‌ حضور یابم‌ از اینرو با چار نفر دیگر از همصنفانم‌ كه‌ عین‌ مشكل‌ را داشتند عریضه‌ای‌ ترتیب‌ دادیم‌ تا به‌ رئیس‌ پوهنځی بدهیم‌. در طول‌ راه‌ با محصل‌ دیگری‌ كه‌ قبلاً چنین‌ مشكلی‌ داشته‌ برخوردیم‌ او گفت‌ در اینجا ملاصاحب‌ برای‌ اینكه‌ "سیاستش‌ خراب‌ نشود" به‌ حرف‌ كسی‌ گوش‌ نمی‌دهد شما به‌ منزلش‌ در كارته‌پروان‌ مراجعه‌ كنید. آدرس‌ را از نزدش‌ گرفتیم‌ و قبل‌ از آنكه‌ رئیس‌ صاحب‌ ملافاضل‌ به‌ خانه‌ برسد نزدیك‌ منزلش‌ رسیدیم‌. همین‌ كه‌ موتر ملاصاحب‌ را دیدیم‌ خود را پیش‌ دروازه‌ رساندیم‌. هر كدام‌ ما سلام‌ دادیم‌ و ملاصاحب‌ هم‌ لطف‌ كرده‌ با هر كدام‌ مصافحه‌ نموده‌ پرسید چطور آمده‌اید؟ ما هم‌ كه‌ ملاصاحب‌ را ظاهراً خوشخو دیدیم‌ عریضه‌ی‌ خود را تقدیم‌ كردیم‌. ملا بدون‌ آنكه‌ حرف‌ بزند دروازه‌ی‌ موتر را باز كرده‌ كیبلی‌ را كه‌ روی‌ سیت‌ گذاشته‌ بود بدست‌ گرفت‌ و با ادای‌ این‌ جمله‌ "خواهر و مادر شما حرام‌زاده‌ها را... كه‌ در خانه‌ هم‌ من‌ را آرام‌ نمی‌مانید." به‌ سوی‌ ما حمله ‌ور شد. همان‌ بود كه‌ ما پنج‌ نفر در حالی‌ شروع‌ به‌ دویدن‌ نمودیم‌ كه‌ ده‌ها نفر تماشاچی‌ از كوچه‌ و پشت‌ شیشه‌های‌ منازل‌ شان‌ با نگاه‌های‌ حیرت‌زده‌ی‌ خود، ما و ملاصاحب‌ را با كیبلش‌ نظاره‌ می‌كردند. و بالاخره‌ هم‌ نفهمیدیم‌ كه‌ این‌ جاهلان‌ وحشی‌ چه‌ وقت‌ به‌ سُر و چه‌ وقت‌ بی‌سُر اند.

یونیفورم‌ طالبی‌ در مكاتب‌ كابل‌

اداره‌ طالبان‌ به‌ عموم‌ متعلمان‌ مكاتب‌ شهر كابل‌ اعلام‌ كرد كه‌ تمام‌ شاگردان‌ از صنف‌ اول‌ تا ششم‌ باید پیراهن‌ و تنبان‌ سیاه‌ و كلاه‌ سفید و شاگردان‌ صنف‌ هفتم‌ تا دوازدهم‌ پیراهن‌ تنبان‌ سفید و لنگی‌ سیاه‌ بپوشند. این‌ تجویز طالبی‌ در حالی‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ اكثریت‌ شاگردان‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ یك‌ لقمه‌ نان‌ تمـام‌ اوقـات‌ فـراغت‌ خود را به‌ خرید و فروش‌ اشیا و یا گدایی‌ در بازارها می‌گذرانـد.

هیچ‌ مكتبی‌ فرش‌ و میز و چوكی‌ ندارد معلمان‌ نیز به‌ صورت‌ عموم‌ در بازار دست‌فروشی‌ می‌كنند. تمام‌ ساختمان‌های‌ مكاتب‌ شكسته‌ و ریخته‌ است‌. كلكین‌ها اصلاً درك‌ ندارد. سطح‌ و سواد شاگردان‌ بسیار پایین‌ است‌ اكثریت‌ آنان‌ بعد از اخذ شهادتنامه‌ی‌ فراغت‌ از مكتب‌ هنوز سواد نوشتن‌ و خواندن‌ را ندارند.

رشـوه‌ ستانی‌ طالبـی‌ در فاكولته‌ طب‌

قبل‌ از طالب‌زدگی‌ پوهنتون‌ كابل‌، رسم‌ معمول‌ در اعلام‌ نتایج‌ امتحان‌ در فاكولته‌ طب‌ چنین‌ بود كه‌ هر استاد بعد از آنكه‌ پارچه‌های‌ امتحان‌ را ارزیابی‌ می‌نمود اصل‌ پارچه‌ و نمرات‌ محصلان‌ را بر روی‌ تخته‌ اعلانات‌ نصب‌ می‌نمود. ولی‌ طالبان‌ برای‌ اینكه‌ محصلان‌ از نتایج‌ امتحان‌ خود در هر مضمون‌ آگاهی‌ یابند فی‌ نفر ۱۰ - ۳۰هزار نفر جمع‌ نموده‌ به‌ مدیر تدریسی‌ «اعانه‌» می‌دهند و مدیر بعد از بدست‌ آوردن‌ رقم‌ مورد نظر حاضر می‌شود كه‌ نتایج‌ امتحان‌ را بروی‌ تخته‌ نصب‌ كند.

بسیاری‌ از محصلان‌ به‌ این‌ عقیده‌ اند كه‌ چون‌ طالبان‌ از كودكی‌ به‌ گرفتن‌ خیرات‌ و صدقه‌ و زندگی‌ طفیلی‌ عادت‌ داشته‌ اند، این‌ «اعانه‌» جمع‌ كردن‌ هم‌ از همان‌ عادت‌ دیرین‌ شان‌ ناشی‌ می‌شود.

اجـرای‌ شریعت‌ طالبـی‌ در امتـحـان‌

بعد از آنكه‌ استادان‌ پارچه‌های‌ امتحان‌ محصلان‌ و نمرات‌ مربوطه‌ را به‌ مدیر تدریسی‌ تسلیم‌ نمودند یكی‌ از ملاصاحبان‌ خبیر و بصیر آن‌ را گرفته‌ به‌ منزل‌ خود می‌برد و بعد از آن‌ كه‌ به‌ نمره‌های‌ محصلان‌ عضو امنیت‌ و محصلان‌ موظف‌ در پوسته‌ها و متعلقان‌ و احباب‌ خود افزود و دوباره‌ آن‌ را به‌ مدیریت‌ تدریسی‌ می‌سپارد تا بعد از سپری‌ كردن‌ مراحل‌ بعدی‌ در دسترس‌ محصلان‌ قرار گیرد.

بی‌ناموسی‌ طلبه‌ كرام‌

(گزارشگر: ر. س‌.) فریبا دختر جوانی‌ كه‌ نام‌ پدر خود را محمدزمان‌ و سكونت‌ خود را یكه‌توت‌ معرفی‌ كرد در آمریت‌ جنایی‌ ولایت‌ كابل‌ گریه‌كنان‌ روزی‌ را كه‌ طالبان‌ بر او آورده‌ بودند چنین‌ شرح‌ داد:

«از فامیل‌ غریب‌ هستم‌، پدرم‌ كارمند متقاعد دولت‌ بود، دو برادر دارم‌ كه‌ یكی‌ آن‌ از دوران‌ نجیب‌ به‌ این‌ طرف‌ لادرك‌ است‌، مادرم‌ به‌ یادش‌ اعصاب‌ خود را از دست‌ داده‌ و خانمش‌ با پسر همسایه‌ ما نكاح‌ كرد. پدرم‌ كه‌ مرد نسبتاً سال‌ خورده‌ است‌، قبلاً در ساحه‌ فروشگاه‌ كراچی‌ داشت‌ و تركاری‌ سودا می‌كرد. از مدت‌ یك‌ ماه‌ به‌ این‌ طرف‌ ترافیك‌ طالب‌ها كراچی‌ها را از آن‌ ساحه‌ اخراج‌ كرده‌ و بیكار است‌، زندگی‌ پرمشقت‌ داریم‌، شب‌ها گرسنه‌ بودیم‌ و هستیم‌. تا صنف‌ دوازدهم‌ درس‌ خوانده‌ بودم‌ و در شعبات‌ شاروالی‌ كابل‌ ماموریت‌ داشتم‌ ولی‌ حالا سبكدوش‌ و خانه‌نشین‌ شده‌ام‌. مجبور بودم‌ كه‌ برای‌ قالین‌بافی‌ پشم‌ بریسم‌ و سردوز تیار كنم‌ و گاهی‌ هم‌ مهره‌دوزی‌ و خامك‌دوزی‌ می‌كردم‌. به‌ هر حال‌ زندگی‌ ما می‌گذشت‌. ولی‌ طالب‌بچه‌ای‌ مرا نابود ساخت‌...» و با گریه‌ای‌ بلند ادامه‌ داد: «كارت‌ نان‌ ملل‌متحد داشتم‌. از بی‌آدمی‌، خودم‌ همه‌ روزه‌ در قطار زنانه‌ ایستاد می‌شدم‌. روزی‌ طالب‌بچه‌ای‌ به‌ نام‌ گل‌ آقا از لوگر نزدم‌ آمده‌ گفت‌: "خواهر! من‌ همیشه‌ نان‌ ترا بدون‌ نوبت‌ برایت‌ می‌گیرم‌، معلوم‌ می‌شود كه‌ دختر خوب‌ و از فامیل‌ خوب‌ هستی‌." گاهی‌ قبول‌ می‌كردم‌ و گاهی‌ هم‌ می‌ترسیدم‌. این‌ جریان‌ ادامه‌ یافت‌ و خانه‌ را دید و گاهی‌ تا قسمتی‌ از راه‌ مرا تعقیب‌ هم‌ می‌كرد.

بسته‌ بودن‌ دم‌ ولسوال‌ پغمان‌ با قومندان‌ امنیه‌ كابل‌

گروپی‌ از سارقان‌ كه‌ از جانب‌ ولسوال‌ پغمان‌ حمایه‌ و توسط‌ برادر ولسوال‌ سرپرستی‌ می‌شد و چندین‌ خانه‌ مانند منزل‌ صوفی‌مهرگل‌ واقع‌ گل‌سرخ‌، منزل‌ احمدخان‌ واقع‌ دره‌زرگر وغیره‌ را در اطراف‌ ولسوالی‌ سرقت‌ نموده‌ بود، اخیراً در قریه‌ بیك‌توت‌ توسط‌ اهالی‌ دستگیر و به‌ ولسوالی‌ سپرده‌ شد. چون‌ در جمله‌ دزدان‌ مسلح‌ طالبی‌ برادر ولسوال‌ پغمان‌ نیز شامل‌ بود فردای‌ همان‌ روز با رفقای‌ بادغیسی‌اش‌ یكجا رها می‌شوند. مردم‌ برای‌ شكایت‌ از این‌ عمل‌ ولسوال‌ پغمان‌ نزد قومندان‌ امنیه‌ كابل‌ مراجعه‌ كردند اما علاوه‌ بر این‌ كه‌ اصلاً عریضه‌ شان‌ شنیده‌ نشد، ملاعثمان‌ كه‌ ملاامام‌ مسجد بوده‌ و با موسفیدان‌ یكجا به‌ قومندانی‌ آمده‌ بود، مدت‌ سه‌ روز زندانی‌ گردید.

روز عرفه‌ بود، زیاد كار داشتم‌ و باید زود نان‌ خود را می‌گرفتم‌، كه‌ سر و كله‌ گل‌آقا پیدا شد این‌ بار خودم‌ خواستم‌ كه‌ مرا كمك‌ كند، نانم‌ را گرفت‌ و بعد از چند كلمه‌ صحبت‌ نانم‌ را داد. در خانه‌ دیدم‌ كه‌ در بین كارت‌ چند قطعه‌ نوت‌ ده‌هزار افغانیگی‌ بود، از مادر خود پنهان‌ كردم‌.

روز سوم‌ عید حادثه‌ شوم‌ اتفاق‌ افتاد. گل‌آقا آمد و گفت‌ كه‌ خواهرم‌ تكلیف‌ اولاد دارد، از سه‌ روز به‌ این‌ طرف‌ طفلش‌ تولد شده‌ و ما هم‌ كه‌ طالب‌ پوسته‌ی‌ امنیتی‌ دستگاه‌های‌ مخابرات‌ هستیم‌، كسی‌ را نداریم‌، به‌ خاطر خدا یكبار با من‌ بیا آن‌ زن‌ بیچاره‌ را كمك‌ نما، از اول‌ قبول‌ نكردم‌ ولی‌ زیاد به‌ لحاظ‌ خدا و... گفته‌ كه‌ سرانجام‌ سوار موترش‌ شدم‌، دیدم‌ یك‌ نفر دیگر دریور است‌، موتر به‌ سرعت‌ به‌ طرف‌ پارك‌های‌ صنعتی‌ روان‌ شد و در خرابه‌های‌ فابریكه‌های‌ ساحه‌ صنعتی‌ برده‌ شدم‌. خواستم‌ سر و صدا كنم‌ و چیغ‌ بكشم‌ كه‌ گل‌آقا دهن‌ مرا گرفته‌ با تفنگچه‌ تهدید كرد. خلاصه‌ در یكی‌ از اتاق‌های‌ خرابه‌ اول‌ گل‌آقا و بعد دریور به‌ من‌ تجاوز كرده‌، بدنام‌ و سیاه‌بخت‌ كردند و خود شان‌ فرار نمودند. به‌ هر نحوی‌ كه‌ بود خود را خانه‌ رسانیدم‌ و جریان‌ را به‌ مادرم‌ كه‌ موسفید است‌ گفتم‌. مادرم‌ به‌ ولایت‌ كابل‌ شكایت‌ كرد.

فعلاً آمریت‌ جنایی‌ مرا مقصر حادثه‌ می‌داند و می‌گوید كه‌ ما متجاوز را از كجا پیدا كنیم‌؟ یك‌ روز به‌ كمك‌ پدرم‌ به‌ پوسته‌ها گشتم‌ كه‌ از وی‌ خبری‌ نبود و طبعاً هیچ‌ طالبی‌ آدرس‌ او را نمی‌داد. فعلاً حیران‌ هستم‌ كه‌ چه‌ سرنوشت‌ در انتظارم‌ هست‌.» پرسیده‌ شد دوسیه‌ات‌ تكمیل‌ است‌ یا نه‌؟ در جواب‌ گفت‌: «از اینكه‌ عرض‌ كردم‌ سخت‌ پشیمان‌ هستم‌، كسی‌ به‌ داد كسی‌ نمی‌رسد. رشوه‌ و پول‌ نقش‌ اساسی‌ دارد. برعلاوه‌ اینكه‌ در قوم‌ و خویش‌ بدنام‌ شدم‌، مدعی‌ خود را نیافتم‌ و هیچ‌ چیز بدستم‌ نیامد می‌ترسم‌ كه‌ قاضی‌ مرا محكوم‌ به‌ سنگسار و یا شلاق‌ در محضر عام‌ نماید.»

• در ساحه‌ پل‌سرخ‌ مربوط‌ حوزه‌ ششم‌ پلیس‌، موظفان‌ ماموریت‌ اطلاع‌ می‌یابند كه‌ پدر و مادر یكی‌ از خانه‌های‌ آن‌ حوالی‌ غرض‌ ادای‌ فاتحه‌ی‌ دوست‌ شان‌ به‌ قلعه‌ بهادرخان‌ رفته‌ اند. سه‌ نفر طالب‌ ماموریت‌ ساعت‌ ۹ شام‌ ۲۶ رمضان‌ از سر دیوار وارد خانه‌ شده‌ بعد از تلاشی‌ پسر نوجوان‌ خانه‌ را بسته‌ در اتاقی‌ می‌اندازند و به‌ زرغونه‌، دختر جوان‌ سه‌ نفره‌ تجاوز می‌كنند. فردای‌ آن‌ شب‌ كه‌ زرغونه‌ با پدرش‌ به‌ حوزه‌ امنیتی‌ می‌رود تا به‌ مسئولان‌ اطلاع‌ بدهد می‌بیند كه‌ همان‌ متجاوزان‌ مقابل‌ دروازه‌ مسلح‌ ایستاده‌ اند. آنان‌ را به‌ آمر حوزه‌ معرفی‌ می‌ نماید ولی‌ دختر بیچاره‌ و پدرش‌ كیبل‌كاری‌ می‌شوند كه‌ از شكایت‌ صرف‌نظر نمایند. زرغونه‌ با همان‌ حالت‌ با داد و فریاد از حوزه‌ خارج‌ شده‌ راهی‌ قومندانی‌ امنیه‌ می‌گردد و قضیه‌ را به‌ آمر جنایی‌ ولایت‌ می‌گوید. آمر جنایی‌ ولایت‌ كابل‌ فوراً زرغونه‌ را به‌ جرم‌ زنا در نظارت‌خانه‌ زنانه‌ زندانی‌ كرده‌ بدون‌ تحقیق‌ دوسیه‌ رامحول‌ به‌ محكمه‌ می‌نماید. قاضی‌ طالبی‌ بدون‌ آنكه‌ متجاوزان‌ را مورد بازخواست‌ قرار بدهد، زرغونه‌ را ۸۰ ضرب‌دُره‌ می‌ زند و می‌گوید: «چون‌ در سن‌ رقاحت‌ قرار داشتی‌ همین‌ قدر كافی‌ است‌، ورنه‌ باید در ملاءعام‌دُره‌ زده‌ می‌شدی‌.» پدر و دوستان‌ زرغونه‌ كه‌ ازین‌ بی‌ناموسی‌ قاضی‌ به‌ خشم‌ آمده‌ بودند و چاره‌ هم‌ نداشتند بطرف‌ قاضی‌ و همكاران‌ وی‌ تف‌ انداخته‌ می‌خواهند از ولایت‌ خارج‌ شوند ولی‌ همه‌ به‌ اتهام‌ توهین‌ به‌ قاضی‌ سه‌ روز زندانی‌ می‌شوند.

دزدی‌ و بی‌ناموسی‌ طلبه‌ كرام‌

شب‌ ۲۵ حوت‌ ۱۳۷۸ شش‌ نفر مسلح‌ طالبی‌ مربوط‌ حوزه‌ ششم‌ پلیس‌ در قریه‌ كاكر قلعه‌ قاضی‌ به‌ منزل‌ قیوم‌ زرگر رفته‌ می‌گویند: «دروازه‌ را باز كنید ما اشتباه‌ داریم‌.»

زنانی‌ كه‌ در خانه‌ بودند می‌گویند مردان‌ در خانه‌ نیستند، فردا بیایید ولی‌ طالبك‌ اجل‌ گرفته‌ قبول‌ نكرده‌ از راه‌ دیوار وارد بام‌ خانه‌ شده‌ می‌خواهد داخل‌ منزل‌ شود. خانم‌ خانه‌ با فیر مرمی‌ طالبك‌ را مجروح‌ می‌سازد و سایر طالبان‌ از پشت‌ دروازه‌ فرار می‌كنند، طالب‌ زخمی‌ را زنان‌ از بام‌ پایین‌ انداختند كه‌ تا فردا صبح‌ زنده‌ بود. فردای‌ آن‌ شب‌ مولوی‌ ظریف‌ ملاامام‌ مسجد چند نفر موسفید جریان‌ را به‌ قومندانی‌ امنیه‌ كابل‌ اطلاع‌ داده‌ طالبان‌ را به‌ دزدی‌ و بی‌ناموسی‌ متهم‌ می‌سازد.

• در شب‌ ۲۰ حوت‌ سال‌ ۱۳۷۸ در ساحه‌ پروان‌سوم‌ در ناحیه‌ ۴ كه‌ حاجی‌قدیر زرگر و پسرش‌ كه‌ اصلاً از بامیان‌ هستند، در وقت‌ نماز به‌ مسجد می‌روند. یك‌ موتر داتسن‌ بدون‌ نمبرپلیت‌ با چند نفر مسلح‌ كه‌ خود را از افراد قومندانی‌ امنیه‌ كابل‌ معرفی‌ كردند، وارد خانه‌ می‌شوند. تمام‌ افراد خانواده‌ را در یك‌ اطاق‌ قفل‌ می‌كنند و تهدید می‌كنند كه‌ اگر سر و صدا كشیدند همه‌ را می‌كشند. سپس‌ پول‌ نقد و سه‌ تخته‌ قالین‌ و دخترش‌ ۱۸ ساله‌اش‌ بنام‌ مریم‌ را با خود می‌برند. به‌ خانم‌ حاجی‌قدیر مخصوصاً اخطار می‌دهند كه‌ اگر حادثه‌ را به‌ كسی‌ قصه‌ كرد وای‌ به‌ حال‌ تان‌. وقتی‌ حاجی‌قدیر به‌ خانه‌ برمی‌گردد، می‌بیند كه‌ هیچ‌ چیز و هیچ‌ كس‌ در خانه‌ نیست‌. قفل‌ دروازه‌ را می‌شكند و خانواده‌اش‌ را در حالت‌ ترس‌ و لرز شدیدی‌ می‌یابد. بعد از آنكه‌ جریان‌ حادثه‌ را از خانمش‌ می‌شنود، سر و صدا می‌كند و همسایه‌ها را به‌ كمك‌ می‌طلبد سپس‌ چند نفر از همسایه‌ها با حاجی‌قدیر همراه‌ شده‌ به‌ ماموریت‌ و حوزه‌ پلیس‌ اطلاع‌ می‌دهند اما از مامور سمت‌ جواب‌ می‌شنود كه‌ «فعلاً هیچ‌ كاری‌ كرده‌ نمی‌توانیم‌ پس‌ برو در خانه‌ات‌ هر چه‌ كه‌ شده‌ از طرف‌ خداست‌. صبر كن‌. ما كی‌ را بگیریم‌ و چه‌ می‌دانیم‌ كه‌ دختر شما راكی‌ برده‌.» حاجی‌قدیر بر می‌گردد. صبح‌ نزد قومندان‌ امنیه‌ ملاعبدالرزاق‌ آخند رفته‌ از حادثه‌ می‌گوید. ملاعبدالرزاق‌ آخند بالای‌ او قهر می‌شود كه‌ «چرا شب‌ احوال‌ ندادی‌ پس‌ تو دروغ‌ می‌گویی‌ و می‌خواهی‌ طالبان‌ را بدنام‌ بسازی‌.»

اختطاف‌ و بی‌ناموسی‌ طالبی‌

ساعت‌ ۱۰ شب‌ عید قربان‌ سه‌ نفر افراد مسلح‌ وارد خانه‌ داكتر عاقله‌ كه‌ در بازار دوراهی‌ پغمان‌ معاینه‌ خانه‌ داشت‌ می‌شوند، شوهرش‌ دگروال‌ عبدالغفار كه‌ از ولایت‌ پروان‌ می‌باشد مقاومت‌ نموده‌ كشته‌ می‌شود و عاقله‌ را با یك‌ طفلش‌ با خود می‌برند كه‌ تا امروز سرنوشتش‌ معلوم‌ نیست‌. به‌ باشندگانی‌ كه‌ جریان‌ را به‌ ارگان‌های‌ امنیتی‌ اطلاع‌ می‌دهند گفته‌ می‌شود دو روز بعد احوال‌ بگیرند. چند موسفید كه‌ دو روز بعد مراجعه‌ می‌كنند، مسئولان‌ می‌گویند عـاقله‌ فـاحشه‌ بوده‌ و قبلاً با یكی‌ از افراد رابطه‌ داشت‌ شما بیجا طالبان‌ را بدنام‌ نسازید.

• به‌ تاریخ‌ دوم‌ ماه‌ دلو ۷۸ دختر نوجوانی‌ بنام‌ مینا كه‌ غرض‌ خرید به‌ بازار رفته‌ بود مورد تعقیب‌ قرار گرفته‌ حین‌ برگشت‌ در ایستگاه‌ سرویس‌ نزدیك‌ منزل‌ شان‌ در واصل‌آباد چهاردهی‌ زمانیكه‌ از بس‌ پیاده‌ می‌شود توسط‌ افراد مسلح‌ به‌ زور داخل‌ موتر سراچه‌ انداخته‌ شده‌ و به‌ سرعت‌ طرف‌ چهل‌ستون‌ فرار داده‌ می‌شود كه‌ تا فعلاً از وی‌ اطلاعی‌ نیست‌.

تركیدن‌ پوقانه‌ امنیت‌ در «امـارت‌» جنـایـت‌

بی‌ناموسی‌ و شكنجه‌ی‌ طالبی‌

در ساحه‌ دوراهی‌ پغمان‌ بیوه‌ زن‌ جوانی‌ بنام‌ جمیله‌ با پسر ۸ ساله‌ خود زندگی‌ پرمشقتی‌ را از راه‌ گدایی‌ و كالاشویی‌ سپری‌ می‌كرد تا آن‌ كه‌ طالب‌بچه‌ای‌ بنام‌ ملاواحد مربوط‌ پوسته‌ امنیتی‌ دوراهی‌ پغمان‌ به‌ تاریخ‌ ۲۳ حوت‌ ۱۳۷۸ شب‌ هنگام‌ وارد منزلش‌ شده‌، به‌ وی‌ تجاوز كرده‌ فرار می‌كند. زن‌ بیچاره‌ فردا به‌ پوسته‌ رفته‌ شكایت‌ می‌كند. افراد پوسته‌ زن‌ را تحقیر نموده‌ می‌گویند: «تو باید سنگسار شوی‌ چون‌ فاحشه‌ هستی‌ و حال‌ می‌خواهی‌ طالبان‌ را بد نام‌ كنی‌.» زن‌ از پوسته‌ خارج‌ شده‌ خودكشی‌ می‌كند.

به‌ تاریخ‌ ۱۸ رمضان‌ ۷۸ بین‌ ساعات‌ ۷ ـ ۸ شام‌ گروپ‌ مسلحی‌ از طالبان‌ در ناحیه‌ چهارم‌ كارته‌پروان‌ در قسمت‌ حوض‌ مرغابی‌ها نزدیك‌ درمسال‌ در خانه‌ موتی‌لعل‌ هموطن‌ هندوی‌ ما وارد گردید كه‌ در اثر زدوخورد، خانم‌ موتی‌لعل‌ بی‌هوش‌ و خودش‌ با برچه‌ زخمی‌ شده‌ و مبلغ‌ ۸لك‌ كلدار و ۳۸هزار دالر امریكائی‌ شان‌ را دزدان‌ طالبی‌ با خود بردند.

• در اوایل‌ ماه‌ رمضان‌ بین‌ ساعات‌ ۵ ـ ۶ شام‌ شش‌ نفر طالب‌ مسلح‌ با موتر پك‌اپ‌ وارد ماركیت‌ ارتزاقی‌ ناحیه‌ چهارم‌ در چمن‌ ببرك‌ (نزدیك‌ حوزه‌ چهارم‌ پلیس‌) گردیده‌ محافظ‌ آن‌ را با لنگی‌ بسته‌ و بعد از لت‌ و كوب‌ مفصل‌ تمام‌ پول‌های‌ نقد ماركیت‌ را كه‌ حدود ۲۵لك‌ كلدار می‌شد با خود بردند. محافظ‌ مذكور مدت‌ ۲۰ روز در شفاخانه‌ بستری‌ شد.

• در نیمه‌ ماه‌ رمضان‌ در ساحه‌ سینمابهارستان‌ در یك‌ شب‌ چهار باب‌ دكان‌ خوراكه‌ فروشی‌ متعلق‌ به‌ صوفی‌حضرت‌، محمدگل‌ و احمدضیا از طرف‌ طالبان‌ مربوط‌ ملا حمیداله‌ آخند (مامور پلیس‌ حوزه‌ دوم‌) باز شده‌ و اموال‌ آن‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ است‌.

• در شب‌های‌ عید از «سید درملتون‌» كه‌ كنار سرك‌ عمومی‌ بی‌بی‌مهرو نزدیك‌ ماموریت‌ پلیس‌ ناحیه‌ دهم‌ واقع‌ است‌، به‌ ارزش‌ ۶لك‌ افغانی‌ ادویه‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ است‌.

• در ماه‌ رمضان‌ بعد از ساعت‌ ۳ شب‌ گروپ‌ مسلحی‌ از گزمه‌ی‌ طالبان‌ در كارته‌پروان‌ به‌ این‌ بهانه‌ كه‌ شخصی‌ به‌ نام‌ صالح‌ پنجشیری‌ در آن‌ جا پنهان‌ شده‌ است‌ داخل‌ خانه‌ بیوه‌ای‌ بنام‌ ماه‌گل‌ شده‌ بعد از تلاشی‌ منزل‌ مبلغ‌ ۱۲لك‌ افغانی‌، ۱۰هزار كلدار و ۹هزار مارك‌ آلمانی‌ را با تمام‌ زیورات‌ و یك‌ پایه‌ ویدیو با خود بردند. ماه‌گل‌ تا قسمتی‌ از راه‌ طالبان‌ را تعقیب‌ می‌كند اما پس‌ از فاصله‌ی‌ توسط‌ آنان‌ مجروح‌ گردیده‌ و بی‌هوش‌ بر روی‌ سرك‌ می‌افتد.

• به‌ تاریخ‌ دهم‌ ماه‌ دلو افراد گزمه‌ باغ‌بالا مربوط‌ ناحیه‌ دوم‌ داخل‌ خانه‌ محمدابراهیم‌ شده‌ ۲ تخته‌ قالین‌، یك‌ مقدار پول‌ نقد و زیورات‌ را با خود بردند.

• در ماه‌ دلو سه‌ نفر از افراد ناحیه‌ هشتم‌ پلیس‌، خانه‌ كریم‌داد پنجشیری‌ در ساحه‌ قلعه‌ زمان‌خان‌ را به‌ زور تلاشی‌ كرده‌ پسر ۱۲ ساله‌ شان‌ بنام‌ رحیم‌داد را با خود بردند كه‌ تا امروز از وی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌.

• در اوایل‌ ماه‌ دلو گروپ‌ مسلح‌ طالبی‌ از طرف‌ شب‌ وارد تكیه‌ خانه‌ عمومی‌ تایمنی‌ شده‌ سیف‌ آن‌ را باز كرده‌ مبلغ‌ بیش‌ از ۲۰۰۰لك‌ افغانی‌ و مقداری‌ اسعار خارجی‌ و طلا را با ۳۵ تخته‌ قالین‌ كلان‌، ۲۰ تخته‌ قالیچه‌ و جای‌نماز به‌ سرقت‌ بردند. آنان‌ محافظان‌ را در اتاقی‌ قفل‌ نموده‌ بودند. این‌ چور و چپاول‌ را بخصوص‌ مردم‌ هزاره‌ای‌ كه‌ در این‌ ساحه‌ زندگی‌ می‌نمایند، تجاوز به‌ مقدسات‌ خود دانسته‌ و بیشتر از طالبان‌ متنفر شدند.

• افراد مسلح‌ طالبی‌ در شب‌ ۷ دلو دو اراده‌ موتر تویوتا (سراچه‌) را از قسمت‌ پاركنگ‌ بلاك‌های‌ ۱۴ و ۷ مكروریان‌ سوم‌ به‌ سرقت‌ بردند.

• سرقت‌ سرای‌شاهزاده‌ (سرای‌ تبادله‌ اسعار) كه‌ توسط‌ ماموریت‌ پلیس‌ سرای‌ مربوط‌ حوزه‌ اول‌ پلیس‌ به‌ اساس‌ طرح‌ و پلان‌ قبلی‌ صورت‌ گرفته‌ از مجموع‌ دكان‌ها صرف‌ سه‌ دكان‌ تجار سمت‌ شمال‌ از ملیت‌ تاجیك‌ شب‌ هنگام‌ باز شده‌ و بیشتر از ۳لك‌ دالرامریكایی‌ و حدود ۴۵۰لك‌ افغانی‌ و ۳لك‌ كلدار پاكستانی‌ بسرقت‌ رفت‌.

رهبری‌ این‌ عملیات‌ را كه‌ به‌ دستور ملاعبدالرزاق‌ آخند قومندان‌ امنیه‌ ولایت‌ كابل‌ صورت‌ گرفت‌ آمر حوزه‌ اول‌ بدوش‌ داشت‌. سارقان‌ كه‌ از جمله‌ طالبان‌ ولایت‌ هلمند بودند در همان‌ شب‌ اول‌ به‌ پوسته‌های‌ دوردست‌ كابل‌ تبدیل‌ و جابجا شدند.

بعد از سه‌ یا چهار روز پرس‌ و پال‌ سرسری‌ و بی‌ هدف‌، مالكان‌ دكان‌های‌ سرقت‌ شده‌ به‌ ارگان‌های‌ امنیتی‌ احضار و مورد تحقیق‌ و تهدید قرار گرفتند كه‌ این‌ همه‌ پول‌ را از كجا بدست‌ آورده‌ بودند. آنان‌ را به‌ این‌ دلیل‌ زیر فشار قرار دادند كه‌ شما به‌ خاطر وابستگی‌ به‌ سمت‌ شمال‌ كشور حتماً پول‌های‌ احمدشاه‌ مسعود و سیاف‌ را به‌ دوران‌ انداخته‌ و باید افشا كنند كه‌ چه‌ مقدار پول‌ مخالفان‌ به‌ داخل‌ سرای‌ و جاهای‌ دیگر سرمایه‌گذاری‌ شده‌ است‌.

در جریان‌ تحقیق‌ جبراً نام‌ بعضی‌ از قومندانان‌ سمت‌ شمال‌ مثل‌ قومندان‌ عارف‌ در دوسیه‌ ذكر شده‌ است‌. سرنوشت‌ دكانداران‌ تا كنون‌ روشن‌ نیست‌.

همچنان‌ گفته‌ می‌شود كه‌ شخصی‌ بنام‌ ملابادارآخند از ولایت‌ هلمند كه‌ قبلاً در مسیر راه‌ تگاب‌ پوسته‌ طالبی‌ داشت‌ و سپس‌ توسط‌ افراد مسعود اسیر و بعداً در بدل‌ پول‌ رها شد، در این‌ سرقت‌ دست‌ داشته‌ است‌، وی‌ فعلاً از انظار عمومی‌ پنهان‌ است‌.

(گزارشگر: اجمل‌) به‌ تاریخ‌ اول‌ جوزای‌ سال‌ ۱۳۷۸ ساعت‌ ۸ شام‌ چهار نفر مسلح‌ به‌ بهانه‌ تلاشی‌ داخل‌ منزل‌ همایون‌ پسر صوفی‌حیات‌اله‌ شده‌ و شروع‌ بـه‌ جمعـآوری‌ اموال‌ خانه‌ نمودند. وقتی‌ به‌ من‌ اطلاع‌ رسید كه‌ در منـزل‌ همایون‌ تلاشی‌ آمده‌ به‌ آنجا رفتم‌. نفر مسلح‌ بیرون‌ آمـده‌ و از من‌ پرسید كه‌ تو همایون‌ هستی‌؟ من‌ به‌ پشتو از خودش‌ پرسیدم‌ كه‌ همایون‌ كیست‌. آن‌ شخص‌ وارخطا شده‌ گفت‌ كه‌ داخل‌ شوید. من‌ به‌ طرف‌ زنان‌ كه‌ در گوشه‌ حویلی‌ نشسته‌ بودند رفتم‌، می‌خواستم‌ بپرسم‌ كه‌ اینان‌ كی‌ هستند و برای‌ چه‌ آمده‌ اند. دیدم‌ كه‌ دو تن‌ از آنان‌ بر سر رادیوكاست‌ كشمكش‌ دارند و وقتی‌ نزدیك‌ دروازه‌ رسیدند، ما سر و صدا راه‌ انداختیم‌. آنان‌ كه‌ بی‌آبی‌ خود را نزدیك‌ می‌دیدند، پا به‌ فرار نهاده‌ از آنجا گم‌ شدند.

جنایت‌ طالبی‌

(گزارشگر: ش‌. ا.) در قوس‌ سال‌ ۷۸ یك‌ اراده‌ موتر سراچه‌ حامل‌ پنج‌ نفر كه‌ از لوگر به‌ سوی‌ كابل‌ در حركت‌ بود، در حق‌العبور بینی‌حصار توقف‌ نمود تا پول‌ تحویل‌ نماید. طالبان‌ از دریور پول‌ بیشتر می‌خواهند ولی‌ او قبول‌ نكرده‌ حركت‌ می‌كند. طالبان‌ بالای‌ موتر فیر می‌كنند كه‌ در نتیجه‌ سه‌ نفر جابجا كشته‌ و دو نفر شدیداً زخمی‌ می‌گردند. ولی‌ جنایتكاران‌ طالبی‌ كوچكترین‌ توجهی‌ به‌ مسئله‌ نكرده‌ و هیچ‌ تحقیقی‌ در زمینه‌ انجام‌ نمی‌دهند.

كیسه‌بری‌ طالبی‌

در اوایل‌ رمضان‌ ۷۸ طالبی‌ مربوط‌ حوزه‌ اول‌ امنیتی‌ داخل‌ دكانی‌ شده‌ و قیمت‌ اجناس‌ مختلف‌ را از دكاندار می‌پرسد. چند لحظه‌ بعد در جیب‌ خود دست‌ برده‌ و خود را هیجانی‌ گرفته‌ خطاب‌ به‌ دكاندار می‌گوید: «تو پول‌هایم‌ را گرفتی‌. من‌ در جیب‌ خود هفتصدلك‌ افغانی‌ داشتم‌ كه‌ اجناس‌ مورد ضرورت‌ خویش‌ را خریداری‌ نمایم‌.» دكاندار مظلوم‌ می‌گوید كه‌ از پول‌هایش‌ كدام‌ اطلاعی‌ ندارد. طالب‌ دكاندار را مورد لت‌ و كوب‌ قرار داده‌ و به‌ حوزه‌ اول‌ امنیتی‌ كه‌ قبلاً در جریان‌ این‌ پلان‌ بودند می‌برد. در آنجا طالبان‌ دیگر می‌پرسند كه‌ این‌ كافر چه‌ كرده‌؟ طالب‌ اولی‌ می‌گوید كه‌ هفتصدلك‌ افغانی‌ مرا در دكان‌ خود زده‌ است‌. دكاندار بار دیگر توسط‌ طالبان‌ حوزه‌ با كیبل‌ مورد لت‌ و كوب‌ قرار می‌گیرد. بالاخره‌ هفتصدلك‌ افغانی‌ از وی‌ گرفته‌ و او را رها می‌كنند.

شف‌ شف‌ نه‌، شفتالو

(گزارشگر: منیژه‌) به‌ تاریخ‌ ۸ جوزا ۷۹ طالبان‌ ساعت‌ ۴ صبح‌ میراحمدجوینده‌ كاركن‌ یكی‌ از مؤسسات‌ امدادی‌ را به‌ جرم‌ داشتن‌ سلاح‌ از منزلش‌ واقع‌ مكروریان‌ سوم‌ بلاك‌ ۲ آپارتمان‌ ۴۹ خارج‌ نموده‌ به‌ حوزه‌ هفتم‌ امنیتی‌ انتقال‌ می‌دهند. برای‌ فامیلش‌ گفته‌ شد كه‌ امر گرفتاری‌ وی‌ سه‌ روز قبل‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌. میراحمد پافشاری‌ می‌نماید كه‌ هیچ‌ زمانی‌ سلاح‌ نداشته‌ و حال‌ هم‌ ندارد. طالبان‌ از مؤسسه‌ای‌ كه‌ او كار می‌كرد تحقیق‌ نمودند كه‌ چیزی‌ بدست‌ شان‌ نیامد، بالاخره‌ به‌ او گفتند كه‌ چون‌ در گرفتاریش‌ خیلی‌ سرگردان‌ شده‌ اند باید پول‌ سلاح‌ را ۱۵ هزار كلدار به‌ حوزه‌ بدهد. میراحمد و فامیلش‌ چون‌ راه‌ دیگری‌ نداشتند مجبور می‌شوند ۱۵هزار كلدار به‌ مسئولان‌ حوزه‌ بپردازند.

تعمیق‌ سیاست‌ زمین‌ سوخته‌

(گزارشگر: م‌. ا.) طالبان‌ سیاست‌ «زمین‌ سوخته‌» در شمالی‌ را به‌ منظور خالی‌ نمودن‌ منطقه‌ از اهالی‌ ادامه‌ می‌دهند. آنان‌ برعلاوه‌ سوزاندن‌ خانه‌ها، تمامی‌ زمینه‌هایی‌ را كه‌ می‌تواند امیدی‌ برای‌ بازگشت‌ به‌ منطقه‌ باشد نابود می‌سازند از جمله‌ تخریب‌ كاریزها. چند نمونه‌ از این‌ گونه‌ تخریب‌ها در سرای‌خوجه‌ و سایر مربوطات‌ ولسوالی‌ میربچه‌كوت‌:

۱ ـ تخریب‌ كاریز ملاكوسه‌ : كاریز ملاكوسه‌ مناطق‌ سرك‌ فرضه‌ الی‌ قسمت‌های‌ علیا ماریكی‌ و همچنین‌ ساحه‌های‌ ده‌میر، قلغ‌ و قلعه‌پیرك‌ را نیز آبیاری‌ می‌كرد. این‌ كاریز در اوایل‌ حمل‌ ۱۳۷۹ توسط‌ یونت‌ كار وزارت‌ فوائد عامه‌ با بلدوزرها تخریب‌ شده‌ است‌.

۲ ـ كاریز شیخان‌ بقابیك‌ و ده‌سقی‌ سفلی‌ هر دو كاریز منطقه‌ در شیخان‌ یكجا شده‌ و قریه‌های‌ قلعه‌بقابیك‌، قلعه‌ چراندارز و قریه‌ ماریكی‌ الی‌ قریه‌ لچكان‌ را آبیاری‌ می‌نمایند. این‌ كاریزها در حوت‌ ۱۳۷۸ تخریب‌ گردیده‌اند.

۳ ـ كاریز لغمانی‌ و شیخان‌ در زمستان‌ ۱۳۷۸ به‌ صورت‌ كامل‌ كور شده‌ است‌.

۴ ـ كاریز گنجشك‌ كه‌ مناطق‌ قلعة‌ بقابیك‌ را آبیاری‌ می‌نماید در زمستان‌ ۱۳۷۸ با «نیروی‌ كار تحمیلی‌» نابود شده‌ است‌ . داستان‌ نیروی‌ كار تحمیلی‌ طوری‌ است‌ كه‌ طالبان‌ از مناطق‌ هزاره‌نشین‌ كابل‌ بخصوص‌ دشت‌برچی‌ به‌ زور از هر ده‌ خانه‌ یك‌ نفر گرفته‌ اند. كسانی‌ كه‌ نمی‌توانستند نفر بفرستند پول‌ یك‌ روز مزدوركار را باید تأدیه‌ می‌نمودند. نیروی‌ كار را همه‌ روزه‌ از كابل‌ به‌ ولسوالی‌ میربچه‌كوت‌ انتقال‌ می‌دادند و كار تخریب‌ كاریزها و قطع‌ درختان‌ را ادامه‌ می‌دادند. این‌ روشی‌ است‌ كه‌ آنان‌ جهت‌ به‌ هم‌اندازی‌ ملیت‌های‌ غیرپشتون‌ به‌ كار می‌برند.

۵ ـ كاریز كریم‌اله‌ واقع‌ قریه‌ بابه‌قچقار

۶ ـ كاریز خواجه‌ قریه‌ بابه‌قچقار

۷ ـ كاریز قلعه‌ خواجه‌میرخیل‌ واقع‌ بابه‌قچقار

۸ ـ كاریز قریه‌ ماریكی‌

۹ ـ كاریز قریه‌ بالو

كاریزهای‌ فوق‌ همه‌ در اسد ۱۳۷۸ تخریب‌ گردیده‌ اند. برعلاوه‌ كول‌ منطقه‌ پل‌خوگیان‌ الی‌ كول‌ماریكی‌ درین‌ اواخر با بلدوزرها پركاری‌ می‌شود تا از جمع‌ شدن‌ چشمه‌سارها جلوگیری‌ شده‌ جریان‌ آب‌ به‌ مناطق‌ پایین‌تر قطع‌ گردد.

وحشت‌ طالبان‌ از سواد و معارف‌ زنان‌

(گزارشگر: ب‌. ن‌.) درین‌ اواخر طالبان‌ «امربالمعروف‌ و نهی‌ عن‌المنكر» با یورش‌ ناگهانی‌ به‌ بعضی‌ از كورس‌های‌ آموزشی‌، معلمان‌ را با خشونت‌ لت‌ و كوب‌ و حتی‌ زندانی‌ نموده‌ و كورس‌ها را ملغی‌ اعلام‌ كردند.

در صحبت‌هایی‌ كه‌ با چند تن‌ از معلمان‌ داشتم‌ آنان‌ دو مسئله‌ را بهانه‌ای‌ برای‌ این‌ كار دانستند:

۱ـ بیشتر از یك‌ سال‌ قبل‌ در حصه‌ سوم‌ خیرخانه‌ مكتبی‌ برای‌ دختران‌ (از صنف‌ اول‌ الی‌ دوازدهم‌) توسط‌ زن‌ و شوهری‌ كه‌ قبلاً شغل‌ معلمی‌ داشتند، احداث‌ شده‌ و از سال‌ گذشته‌ بدین‌ سو در وزارت‌ معارف‌ نیز رسماً ثبت‌ گردیده‌ بود. یكی‌ از شاگردان‌ این‌ مكتب‌ در مسیر رفت‌ و آمدش‌ مدتی‌ مورد آزار و اذیت‌ چند بچه‌ قرار می‌گیرد. خانواده‌ دختر می‌كوشد تا وی‌ دیگر به‌ مكتب‌ نرود. بعد از گذشت‌ چند روز مدیر توسط‌ همصنفانش‌ به‌ او پیام‌ می‌فرستد كه‌ بدون‌ توجه‌ به‌ این‌ مسایل‌ به‌ مكتب‌ بیاید و تحصیلش‌ را ادامه‌ دهد. دختر وقتی‌ دوباره‌ می‌خواهد به‌ مكتب‌ بیاید، در اولین‌ روز توسط‌ بچه‌های‌ مزاحم‌ اختطاف‌ می‌گردد. فامیل‌ دختر علت‌ اصرار مدیر را در آمدن‌ دوباره‌ وی‌ به‌ مكتب‌ برنامه‌ شده‌ تلقی‌ نموده‌ به‌ حوزه‌ امنیتی‌ شكایت‌ می‌كنند كه‌ در مورد مدیر شك‌ داریم‌. طالبان‌ نیز كه‌ در صدد یافتن‌ بهانه‌ای‌ برای‌ ممانعت‌ دختران‌ از تحصیل‌ می‌باشند، یكباره‌ به‌ مكتب‌ ریخته‌ و آن‌ را می‌بندند. آنان‌ زن‌ و شوهر معلم‌ را نیز شدیداً مورد لت‌ و كوب‌ قرار می‌دهند، ولی‌ به‌ زودی‌ ثابت‌ می‌شود كه‌ عامل‌ اختطاف‌ نه‌ معلم‌ بلكه‌ همان‌ بچه‌ها بوده‌ اند. ولی‌ امربالمعروف‌ كه‌ بهانه‌ دلخواهش‌ برای‌ بستن‌ مكاتب‌ را بدست‌ آورده‌ بود، به‌ صدها كورس‌ در مناطق‌ مختلف‌ شهر حمله‌ برده‌ و آنها را مسدود و اكثر معلمان‌ را زندانی‌ نمودند.

۲ـ طالبان‌ گزارش‌ دریافت‌ كرده‌ اند كه‌ در برخی‌ از كورس‌های‌ غیررسمی‌ خانگی‌ به‌ شاگردان‌ به‌ طور عموم‌ (مخصوصاً آنانی‌ كه‌ مصروف‌ فراگیری‌ انگلیسی‌ نیز اند) تدریس‌ مسیحیت‌ صورت‌ می‌گیرد تا از اسلام‌ روگردان‌ شوند.

خلاصه‌ چه‌ با این‌ دو بهانه‌ یا هر بهانه‌ دیگر طالبان‌ می‌خواهند تا با آزار و توهین‌ و حق‌تلفی‌ جلو رشد و آموزش‌ زنان‌ را گرفته‌ آنان‌ را به‌ موجوداتی‌ عاری‌ از شخصیت‌ و صرف‌ وسایلی‌ در دست‌ مرد مبدل‌ سازند.

اما اوباشان‌ ددمنش‌ امربالمعروف‌ با تمام‌ وحشت‌ موفق‌ نگردیده‌ اند مكاتب‌ خانگی‌ را كاملاً ببندند. كورس‌ها محدود و تعداد شاگردان‌ كم‌ شده‌ ولی‌ باز هم‌ كار و تدریس‌ آنان‌ به‌ صورت‌ مخفی‌ و یا نیمه‌مخفی‌ ادامه‌ دارد. دختران‌ صنوف‌ ابتدایی‌ و عالی‌ به‌ كورس‌ها می‌روند ولی‌ در مسیر راه‌ كتاب‌های‌ خود را به‌ شكلی‌ پنهان‌ می‌دارند تا در صورت‌ عبور طالبان‌ از آن‌ محل‌ چیزی‌ ندانند.

دو تن‌ معلمانی‌ كه‌ چند روز زندانی‌ و مورد شكنجه‌ قرار گرفته‌ اند ناجیه‌ و رعنا مـی‌بـاشنـد كـه‌ در منطقـه‌ خیـرخـانـه‌ مصـروف‌ تدریس‌ بودند.

مقاومت‌ زنان‌ معلم‌ در این‌ زمینه‌ چشمگیر است‌. آنان‌ تسلیم‌ زور و جبر طالبان‌ نمی‌شوند. به‌ طور مثال‌ در یكی‌ از كورس‌های‌ بعد از ظهر در منطقه‌ خیرخانه‌ حین‌ تدریسِ معلمی‌ به‌ نام‌ حمیده‌ (نام‌ اصلی‌ محفوظ‌) ناگهان‌ طالبان‌ امربالمعروف‌ در صنف‌ ریختند. شاگردان‌ با چیغ‌ و فریاد از راه‌ كلكین‌ها خود را به‌ بیرون‌ پرتاب‌ كرده‌ فرار نمودند و معلم‌ بدون‌ چادری‌ و چادر در صنف‌ ماند. طالبان‌ اولاً با لحن‌ رذیلانه‌ی‌ خاص‌ خود می‌پرسند كه‌ چرا حجاب‌ ندارد. وی‌ در جواب‌ می‌گوید: «من‌ در صنف‌ با شاگردان‌ دختر بوده‌ام‌ ونیازی‌ به‌ چادر ندارم‌. شما باید حجاب‌ را رعایت‌ می‌كردید و این‌ گونه‌ با بی‌نزاكتی‌ داخل‌ صنف‌ نمی‌شدید.» طالبان‌ می‌خواهند با توهین‌ و تحقیر او را مجبور به‌ بستن‌ كورسش‌ نمایند ولی‌ معلم‌ بی‌هراس‌ از وحشت‌ و رذالت‌ آنان‌ می‌گوید: «من‌ بیوه‌ هستم‌ و چار اولاد دارم‌. اولادهایم‌ را كی‌ نان‌ بدهد؟ شما می‌خواهید زنان‌ یا گدا شوند و یا فاحشه‌. ولی‌ من‌ كه‌ لیسانس‌ هستم‌ نه‌ فاحشه‌ خواهم‌ شد و نه‌ گدا. اگر صد بار كورس‌هایم‌ را بسته‌ كنید دوباره‌ باز خواهم‌ كرد. زیرا با كار من‌ طفلانم‌ سیر هستند.» طالبان‌ كه‌ دلیلی‌ نداشتند با سرافكندگی‌ آنجا را ترك‌ نمودند.

هنوز معلوم‌ نیست‌ كه‌ زنانی‌ كه‌ توسط‌ طالبان‌ برده‌ شده‌ اند در كجا زندانی‌ اند. زیرا در جاهایی‌ مثل‌ نظارت‌خانه‌ زنانه‌، استخبارات‌، ولایت‌ كابل‌، دارالتادیب‌ و... كه‌ توسط‌ اعضای‌ فامیل‌ شان‌ تحقیق‌ شده‌ اند، هیچ‌ نشانی‌ از آنان‌ پیدا نشده‌ است‌.

كشف‌ اجساد در پلچرخی‌

(گزارشگر: زمری‌) یك‌ طالب‌ (نام‌ و وظیفه‌ محفوظ‌) از قوای‌ ۴ زرهدار پلچرخی‌ چشمدید خود را چنین‌ بیان‌ می‌كند:

«به‌ تاریخ‌ ۲۷ اسد، ساعت‌ پنج‌ صبح‌ به‌ طرف‌ دریا می‌رفتیم‌. دیدیم‌ مرده‌ای‌ افتاده‌ است‌. چند قدم‌ كه‌ پیشتر رفتیم‌ اجساد بیشتری‌ را دیدیم‌ كه‌ جمعاً هشت‌ جسد می‌شد ولی‌ هیچ‌ یك‌ از آنان‌ قابل‌ شناسایی‌ نبود. سه‌ روز دریا رفتن‌ را تكرار نمودیم‌ و هرروز به‌ تعداد مختلف‌ اجساد را پیدا می‌كردیم‌ كه‌ همه‌ در كنار دریای‌ كابل‌ افتاده‌ بودند.

قرار معلوم‌ اجساد از كسانی‌ بوده‌ كه‌ از آغاز جنگ‌ شمالی‌ به‌ این‌ سو در جریان‌ تلاشی‌های‌ شهر و یا از شمالی‌ دستگیر شده‌ و در اثر شكنجه‌ جان‌ سپرده‌ بودند. شكنجه‌ به‌ اندازه‌ای‌ غیرانسانی‌ بوده‌ كه‌ شناسایی‌ چهره‌ها را غیر ممكن‌ ساخته‌ بود.»

درختان‌ شمالی‌ هم‌ چور می‌شود

به‌ تاریخ‌ ۱۵ سنبله‌ ساعت‌ ۳۰:۶ صبح‌ به‌ طرف‌ كار می‌رفتم‌. در چهاراهی‌ قلعه‌ نجاران‌ (كه‌ تعداد زیادی‌ از مزدوركاران‌ جهت‌ استخدام‌ روزانه‌ در آنجا جمع‌ می‌شوند) چند داتسن‌ را دیدم‌ كه‌ برای‌ ویران‌ كردن‌ خانه‌ها و قطع‌ درختان‌ شمالی‌، نفر جمع‌ می‌كنند و در بدل‌، روزانه‌ ۵۰ هزار افغانی‌ مزد می‌دهند. حدود ۲۰ نفر در موتر دیده‌ می‌شدند. تعدادی‌ از رفتن‌ امتناع‌ می‌ورزیدند و تعدادی‌ دیگر به‌ آنانی‌ كه‌ در موتر بالا شده‌ بودند فحش‌ می‌دادند و می‌گفتند: «آدم‌ نفر بكشد بهتر است‌ نه‌ این‌ كه‌ درختان‌ هموطنان‌ خود را قطع‌ كند. یك‌ گناه‌ ما این‌ است‌ كه‌ طالبان‌ مردم‌ را از خانه‌های‌ شان‌ بیرون‌ راندند و زنان‌ و دختران‌ را به‌ پاكستانی‌ها و عرب‌ها فروختند و ما هم‌ به‌ چشم‌ سر تماشا نموده‌، هیچ‌ عكس‌العملی‌ نشان‌ ندادیم‌ و حالا حاضر شویم‌ كه‌ درخت‌های‌ آنان‌ را قطع‌ كنیم‌. اگر امروز این‌ حال‌ را پاكستانی‌ها و طالبان‌ بر سر آنان‌ آورده‌ اند، فردا بالای‌ ما هم‌ آمدنیست‌.»

چور و آزار مردم‌ شمالی‌

(گزارشگر: زرلشت‌) به‌ تاریخ‌ ۲۴ اسد ۷۸ به‌ طرف‌ بازار روان‌ بودم‌. زمانی‌ كه‌ در قسمت‌ ایستگاه‌ گولایی‌ خیرخانه‌ رسیدم‌ موتر لاری‌ای‌ را دیدم‌ كه‌ پر از مردان‌ پیر و جوان‌ بود و دو سه‌ پسر جوان‌ را به‌ زور بالا می‌كردند. از مردم‌ پرسیدم‌ كه‌ چه‌ خبر است‌، گفتند كه‌ «شمالی‌وال‌»ها را جمع‌ می‌كنند. به‌ رنگ‌های‌ پریده‌ی‌ آن‌ مردان‌ می‌دیدم‌ كه‌ به‌ طرف‌ سرنوشت‌ نامعلوم‌ می‌رفتند. چند قدم‌ پیش‌ رفتم‌ زن‌ سرسفیدی‌ توجهم‌ را جلب‌ كرد كه‌ به‌ سر و روی‌ خود زده‌ به‌ من‌ نزدیك‌ شد و گفت‌: «او بچه‌ جان‌، بچه‌گك‌ هژده‌ سالیمه‌ بردن‌» پرسیدم‌ كه‌ چرا پسرت‌ را بردند، در جواب‌ گفت‌: «هیچ‌ نمی‌فامم‌، شوهرم‌ مرده‌ و ده‌ زندگی‌ همی‌ یك‌ بچه‌ داشتم‌، هیچ‌ نمی‌فامم‌ كه‌ چی‌ كنم‌.» و به‌ ناله‌ و فریاد شروع‌ كرد. پسر وی‌ حبیب‌اله‌ نام‌ داشت‌ و از كلكان‌ بود. وی‌ نزدیك‌ دروازه‌ی‌ حویلی‌ خود در سرك‌ عمومی‌ ایستاده‌ بوده‌ و طالبان‌ به‌ جرم‌ این‌ كه‌ «شمالی‌وال‌» است‌، او را دستگیر و روانه‌ی‌ پلچرخی‌ نمودند.

طالبان‌ ساعت‌ ۱۲ شب‌ ۲۶ اسد ۷۸ از سر دیوار داخل‌ خانه‌ی‌ جبار نام‌ از پنجشیر در حصه‌ی‌ اول‌ خیرخانه‌ گشته‌ و وی‌ را به‌ جرم‌ پنجشیری‌ بودن‌ بعد از لت‌ و كوب‌ مفصل‌ با پاهای‌ برهنه‌ سوار موتر نموده‌ به‌ پلچرخی‌ بردند. زمانی‌ كه‌ پدرش‌ با وكیل‌ كوچه‌ و چند طالب‌ آشنا به‌ پرسان‌ وی‌ می‌روند، پدر جبار را نیز به‌ این‌ دلیل‌ كه‌ «یك‌ نفر ما كم‌ بود»، به‌ زندان‌ می‌اندازند.

به‌ تاریخ‌ ۲۹ اسد ۷۸ داوود «سیاووش‌» را گروپ‌ تلاشی‌ طالبان‌ در راه‌ مكروریان‌ توقف‌ داده‌ تذكره‌اش‌ را طلب‌ می‌نمایند و چون‌ در می‌یابند كه‌ از پروان‌ است‌ او را به‌ صدارت‌ كابل‌ برده‌ زندانی‌ می‌سازند.

دجالان‌ امربالمعروف‌


(گزارشگر: ر.م‌.) عصر روز ۲۷ ثور زن‌ جوانی‌ به‌ نام‌ نادره‌ كه‌ سخت‌ مریض‌ بود، بعد از خرید دوا و امپول‌ خواست‌ تا آن‌ را به‌ توصیه‌ داكتر در رانش‌ تزریق‌ نماید. در همین‌ جریان‌ دو نفر از افراد امربالمعروف‌ كه‌ قبلاً زن‌ را زیر نظر داشتند وارد درملتون‌ شدند. زن‌ مذكور كه‌ بعد از زرق‌ امپول‌ عضله‌ خود را مالش‌ می‌داد و داكتر مورد حمله‌ وحشی‌های‌ امربالمعروف‌ قرار گرفته‌ به‌ جرم‌ زنا دستگیر و در نظارت‌خانه‌ امربالمعروف‌ واقع‌ در قلعه‌فتح‌اله‌ زندانی‌ گردیدند.

دوست‌محمد مالك‌ ادویه‌فروشی‌ شفا گفت‌: «این‌ دجالان‌ بدون‌ موجب‌ آبروی‌ زن‌ بیچاره‌ را برده‌ و داكتر ما را هم‌ بدنام‌ كردند. حیران‌ هستیم‌ به‌ كدام‌ مرجع‌ و به‌ كدام‌ دروازه‌ مراجعه‌ نماییم‌.»

«طالبان‌ و مسعود دزد و بی‌ناموس‌»

(گزارشگر: عاطفه‌) به‌ تاریخ‌ ۲۴ سنبله‌ در موتر ۳۰۲ تایمنی‌وات‌ (مردانه‌ و زنانه‌) بالا شدم‌، زنان‌ با همدیگر مصروف‌ صحبت‌ بودند. پیشروی‌ من‌ زنی‌ نشسته‌ بود. زن‌ دیگری‌ از وی‌ پرسید كه‌ آیا كارت‌ نانوایی‌ دارد؟ زن‌ كه‌ خیلی‌ غمگین‌ به‌ نظر می‌رسید با عصبانیت‌ گفت‌: «نی‌ مه‌ از شمالی‌، از پل‌متك‌ استم‌، بقدر غریبی‌ خود ده‌ كندوی‌ خود گندم‌، جو و جواری‌ داشتم‌» و با صدایی‌ كه‌ تمام‌ راكبین‌ موتر متوجه‌ گشتند، فریاد بركشید: «كُلشه‌ طالب‌ بچه‌ به‌ گور در دادن‌، او زنا از دست‌ ای‌ مردای‌ ریشكی‌ دربدر شدیم‌، بیایین‌ پیش‌ شویم‌ چپلی‌ خوده‌ گو پر كنیم‌ و ده‌ دان‌ ملای‌ كور (امیرالمومنین‌) بزنیم‌ او زنا اگه‌ ما و شما یك‌ روز ده‌ خانه‌ نباشیم‌، چطو خانه‌ چتل‌ می‌مانه‌ و اگه‌ ده‌ خانه‌ باشیم‌ كل‌ خانه‌ پاك‌ و صفاست‌، وطن‌ خوده‌ هم‌ جور و پاك‌ و صفا كنیم‌، بیایین‌ كه‌ پاچاهی‌ ره‌ ازی‌ ملای‌ كور بگیریم‌.» و با همان‌ صدای‌ بلند ادامه‌ داد: «مره‌ از خانیم‌ كشیدن‌، تمام‌ زندگیمه‌ سوزاندن‌، بچه‌ی‌ جوانمه‌ همرای‌ شوهرم‌ بردن‌ كه‌ هر قدر پالیدم‌ درك‌ شان‌ معلوم‌ نشد، مره‌ و دختر جوانمه‌ ده‌ موتر سوار كدن‌ و ده‌ بین‌ راه‌ دخترای‌جوانه‌ از ما جدا كدن‌. ما ره‌ به‌ جلال‌آباد بردن‌ و بعد از دو روز پس‌ به‌ كابل‌ آوردن‌ و ده‌ سفارت‌ روسیه‌ انداختن‌. از دخترم‌ دركی‌ نیس‌، بعد از پرس‌ و پال‌ بسیار خبر شدیم‌ كه‌ چند دختر جوانه‌ ملای‌ مكرویان‌ سوم‌ نكاح‌ كده‌ و به‌ طالبای‌ پنجابی‌ و عربی‌ داده‌ و ایرام‌ نمیفامم‌ كه‌ دختـر مه‌ ده‌ بین‌ اونا اس‌ یا نی‌... او مردم‌ ای‌ طالبا ره‌ بشناسین‌ كه‌ بسیار بی‌نـاموس‌ استن‌.» در بیـن‌ مـوتر سر و صدا راه‌ افتاده‌ بـود و هر كدام‌ به‌ نـوبه‌ی‌ خـود چیـزی‌ مـی‌گفت‌، زن‌ درد دیده‌ با همان‌ لحن‌ دوباره‌ ادامه‌ داد: «او مردم‌ ازی‌ مسلمانا كده‌ خو روسا خوب‌ بودن‌، بدپدر احمدشاه‌مسعودم‌ لعنت‌ وام‌ دزد و بی‌ناموس‌ اس‌.»

تبهكاری‌ در شمالی‌

(گزارشگر: آرش) زنی‌ چنین‌ حكایت‌ می‌كند:

«شب‌ هنگام‌ طالبان‌ به‌ پروان‌ و قریه‌ی‌ ابدی‌بای‌ وارد شدند و تفنگداران‌ مسعودی‌ منطقه‌ را رها كرده‌ به‌ پنجشیر گریختند. تنها زنان‌ و اطفال‌ باقی‌ ماندند. همه‌ مخصوصاً از پنجابی‌ها و عرب‌ها در خوف‌ و هراس‌ بسر می‌بردند. زنان‌ به‌ خاطر نجات‌ خود به‌ خانه‌های‌ پشتون‌ها در منطقه‌ پناه‌ می‌بردند. وضع‌ وحشتناكی‌ حكمفرما گشته‌ بود و طالبان‌ همه‌ را دشمن‌ می‌پنداشتند. روز سوم‌ وضع‌ تغییر كرد، مردم‌ با همه‌ وسایل‌ دست‌ داشته‌ی‌ شان‌ به‌ جان‌ طالبان‌ افتادند و گفته‌ می‌شد كه‌ صدها طالب‌ در این‌ بین‌ كشته‌ شد. مردم‌ تمام‌ اعراب‌ و پاكستانی‌ها را كشته‌ اما پشتون‌ها را زنده‌ اسیر كردند و هنوز هم‌ تعداد زیادی‌ از طالبان‌ در جواری‌ها و جنگل‌ها متواری‌ اند. مردان‌ و زنانی‌ كه‌ به‌ كوه‌های‌ پنجشیر و قریه‌های‌ كوئی‌ پناه‌ بردند، قصه‌های‌ غم‌انگیز فرار شان‌ را دارند كه‌ به‌ چند نمونه‌ آن‌ اشاره‌ می‌كنم‌.

زنی‌ را دیدم‌ كه‌ در جریان‌ فرار ولادت‌ كرده‌ و دو دختر به‌ دنیا آورد اما نتوانست‌ هیچ‌ كدام‌ را با خود ببرد ناگزیر هر دو طفل‌ خود را زنده‌ رها كرد و خود را نجات‌ داد. صدها مرده‌ هر طرف‌ افتاده‌ بودند. در این‌ گیر و دار بود كه‌ طالبان‌ دوباره‌ آن‌ نواحی‌ را اشغال‌ كردند و این‌ بار مردم‌ از ترس‌ تجاوز عرب‌ها و پاكستانی‌ها منطقه‌ را بكلی‌ ترك‌ كرده‌ و در دامنه‌های‌ كوه‌های‌ پنجشیر پناهنده‌ شدند.

مرغ‌ها و گاوهای‌ شیری‌ و قلبه‌ گاوهای‌ مردم‌ در دشت‌ و بیابان‌ بی‌صاحب‌ شدند، هزاران‌ خانه‌ به‌ آتش‌ كشیده‌ شد، به‌ ملیون‌ها وصله‌ تاك‌ و درختان‌ میوه‌دار آتش‌ زده‌ شد. مردم‌ وقتی‌ این‌ وحشت‌ را دیدند زن‌ و مرد مسلح‌ شدند. هم‌ اكنون‌ یك‌ تعداد از زنان‌ سلاح‌ به‌ دوش‌ از ناموس‌ خود دفاع‌ می‌كنند. شنیدم‌ زنی‌ در موتر كاماز ولادت‌ كرد كه‌ هم‌ خود و هم‌ طفلش‌ هر دو از بین‌ رفتند. زن‌ دیگری‌ كه‌ توانسته‌ بود خود را به‌ كابل‌ برساند، در سرك‌ اول‌ حصه‌ی‌ اول‌ خیرخانه‌ در گوشه‌ی‌ سرك‌ فرعی‌ كه‌ صرف‌ با پتوی‌ چند رهگذر پنهان‌ شده‌ بود ولادت‌ كرد. دو زن‌ دیگر كه‌ از موتر خود را به‌ پایین‌ انداخته‌ بودند جان‌ دادند.


افرادی‌ كه‌ مال‌ و دارایی‌ و مواد خوراكی‌ شان‌ طبق‌ «شریعت‌ غرای‌ محمدی‌» به‌ واسطه‌ ملاها حریق‌ گردیده‌ است‌، در وضع‌ بسیار دشواری‌ زندگی‌ دارند. خانواده‌هایی‌ نیك‌بخت‌ بودند كه‌ كدام‌ سیر آرد داشتند، آنرا خمیر می‌كردند و بالای‌ پارچه‌ آهنی‌ در آتش‌ خار و خاشاك‌، نیم‌ پخته‌ می‌كردند و به‌ اطفال‌ خود می‌دادند. صدها طفل‌ از مادر و پدر جدا شده‌ بودند، صدها تن‌ در حال‌ مرگ‌ قرار داشتند. هنگامی‌ كه‌ هلیكوپتر به‌ افراد مسلح‌ به‌ اصطلاح‌ «قروانه‌» می‌آورد هم‌ زمان‌ هزاران‌ كاسه‌ جهت‌ اخذ چند دانه‌ برنج‌ بی‌نمك‌ حاضر می‌شد كه‌ به‌ یگان‌ نفر چند دانه‌ای‌ می‌رسید و به‌ بدبختان‌ دیگر هیچ‌. قیمت‌ یك‌ قرص‌ نان‌ ۵۰۰۰ افغانی‌ و یك‌ پاكت‌ روغن‌ یك‌ كیلویی‌ ۱۱۰ هزار افغانی‌ شده‌ بود. فردی‌ را دیدم‌ كه‌ یك‌ گاو شیری‌ را در بدل‌ یك‌ سیر توت‌ فروخت‌ تا اطفالش‌ را موقتاً از مرگ‌ نجات‌ دهد. من‌ چهار روز مكمل‌ در ابدی‌بای‌ چاریكار بودم‌. یك‌ شب‌ را در دشت‌ نساجی‌ گلبهار در زیر آسمان‌ گذشتاندم‌، هوا خیلی‌ سرد بود، چند طفل‌ را دیدم‌ كه‌ سینه‌بغل‌ شده‌ بودند، طفل‌ صحتمندی‌ را ندیدم‌. شب‌ دیگر در قریه‌ سنجن‌ بودم‌، در آنجا زنان‌ نیز مسلح‌ بودند. در جریان‌ راه‌ كابل‌، در دهنه‌ی‌ تنگی‌ پنجشیر جیت‌های‌ طالبان‌ بالای‌ یك‌ مینی‌بس‌ مملو از زنان‌ و اطفال‌ كه‌ به‌ طرف‌ پنجشیر می‌رفت‌، بم‌ انداخته‌ و تمام‌ سرنشینان‌ را طعمه‌ حریق‌ ساختند.

در شهر كابل‌ صدها گاو، بز و گوسفند مردم‌ مهاجر شمالی‌ به‌ قیمت‌ بسیار نازلی‌ خرید و فروش‌ شد.

وحشت‌ ضد كودكان‌

(گزارشگر: كبرا) دو پسر حدود ۱۲ ساله‌، به‌ تاریخ‌ ۲۸ اسد ساعت‌ ۱۱ ظهر در لیسه‌ مریم‌ خیرخانه‌ به‌ خاطر داشتن‌ موی‌ دراز مورد لت‌ و كوب‌ گروپی‌ از طلبه‌ی‌ كرام‌ قرار گرفتند. اطفال‌ در زیر ضرب‌ و شتِم‌ وحشیانه‌ فریاد می‌كشیدند و طالبان‌ لذت‌ می‌بردند و می‌گفتند كه‌ دیگر موی‌ «تایتانیك‌» می‌مانید؟ زنانی‌ كه‌ می‌خواستند به‌ آنان‌ نگاه‌ كنند مورد دو و دشنام‌ طلبه‌ها قرار می‌گرفتند.

لت‌ و كوب‌ زنان‌ سالخورده‌

به‌ تاریخ‌ ۵ اسد ۱۳۷۸ ساعت‌ ۱۱ قبل‌ از ظهر دو زن‌ سالخورده‌ در سرك‌ ۴۰ متره‌ قلعه‌نجاران‌، چون‌ نزدیك‌ منزل‌ رسیده‌ بودند روی‌ خود را لچ‌ كرده‌ بودند كه‌ مورد لت‌ و كوب‌ افراد امربالمعروف‌ قرار گرفتند.

منطق‌ طلبه‌ كرام‌

در شب‌ ۲۴ اسد سال‌ جاری‌ حوزه‌ امنیتی‌ تعدادی‌ از مردان‌ را به‌ جرم‌ «شمالی‌وال‌» بودن‌ از خانه‌های‌ شان‌ بردند. زنان‌ به‌ خاطر رهایی‌ بستگان‌ شان‌ به‌ حوزه‌ رفته‌ شكایت‌ كردند كه‌ با توهین‌، تحقیر و دست‌ درازی‌ طالبان‌ روبرو گشتند. آنان‌ سر و صدا راه‌ انداختند اما طلبه‌ كرام‌ با كیبل‌ و لت‌ و كوب‌ پاسخ‌ دادند.

طالبان‌ و عكس‌ زنان‌

(گزارشگر: ب‌. عمر) به‌ تاریخ‌ ۸ میزان‌ ساعت‌ ۴ عصر، طالبی‌ كه‌ ظاهراً جهت‌ فوتوكاپی‌ اسنادش‌ به‌ عكاسخانه‌ مصطفی‌فیضی‌ واقع‌ چهارراهی‌ صدارت‌، سر می‌زند ناگهان‌ متوجه‌ می‌شود كه‌ عكاس‌ مصروف‌ جابجایی‌ عكس‌هایی‌ در پاكت‌ است‌. طالب‌ با مشاهده‌ عكس‌ها كه‌ مربوط‌ محفل‌ عروسی‌ بود پاكت‌ را از دستش‌ گرفته‌ و به‌ تماشای‌ آن‌ می‌پردازد. چون‌ ر.م‌ عكس‌های‌ دختران‌، زنان‌ و تعدادی‌ از جوانان‌ دختر و پسر یكجا بود، به‌ جستجو و تلاشی‌ عكاسخانه‌ شروع‌ كرد. بعد حدود ۲۰ تا ۳۰ قطعه‌ عكس‌ زنان‌ و دختران‌ جوان‌ با حالات‌ مختلف‌ و لباس‌های‌ رنگارنگ‌ را در شیشه‌ عكاسخانه‌ نصب‌ كرده‌ و به‌ عكاس‌ می‌گوید كه‌ خوب‌ است‌ مردم‌ عكس‌های‌ زنان‌ و دختران‌ را ببینند تا مردان‌ بـی‌غیـرت‌ شـان‌ سـر غیـرت‌ آمده‌ و بـعد از ایـن‌ عـكس‌ زنـان‌ و دختـران‌ شـان‌ را نـگیرنـد.

مردم‌ عادی‌ با شور دادن‌ سر از جلو دكان‌ می‌گذشتند اما طالبان‌ جاهل‌ و وحشی‌ كه‌ گویی‌ هرگز زن‌ ندیده‌ باشند برای‌ رسیدن‌ به‌ نزدیكی‌ عكاسخانه‌ چنان‌ می‌دویدند كه‌ لنگی‌های‌ شان‌ به‌ زمین‌ می‌افتاد. این‌ وضع‌ سه‌ روز ادامه‌ داشت‌. عكاس‌ كه‌ بازداشت‌ شده‌ بود، به‌ وساطت‌ یك‌ تن‌ از طالبان‌ امربالمعروف‌ آزاد شد. طالبان‌ دو بوجی‌ عكس‌ را سوزانده‌ و هشدار دادند كه‌ اگر در آینده‌ عكاسی‌ كند رها نخواهد شد.

گزارشی‌ از زندان‌ پلچرخی‌

طالبان‌ در برخورد با مفعول‌های‌ شان‌

ملنگ‌ یكی‌ از طالبان‌ پوسته‌ امنیتی‌ بادام‌باغ‌ گفت‌: «من‌ ازین‌ به‌ بعد نماز جماعت‌ نخواهم‌ خواند زیرا به‌ هیچ‌ یكی‌ از ملاها اعتماد ندارم‌ و هرگز به‌ آذان‌ آنان‌ گوش‌ نخواهم‌ داد.» وی‌ اضافه‌ كرد: «ملاامام‌ مسجد پوسته‌ ما همیشه‌ ما را به‌ نمازخوانی‌، تقوا و عبادت‌ دعوت‌ كرده‌ و با چوب‌ طالبان‌ پوسته‌ را وادار به‌ نماز خواندن‌ می‌نمود.

روز ۹ ثور زمانی‌ كه‌ به‌ مسجد رفتم‌، دیدم‌ كه‌ هنوز ملاامام‌ نیآمده‌ است‌. خواستم‌ وی‌ را از خواب‌ بیدار كرده‌ و به‌ مسجد بیآورم‌. ولی‌ زمانی‌ كه‌ داخل‌ اتاقش‌ شدم‌ دیدم‌ كه‌ ملاصاحب‌ برهنه‌ بوده‌ و مشغول‌ عمل‌ با مرد دیگری‌ است‌. من‌ در جای‌ خود خشك‌ شده‌ و سپس‌ صدا كردم‌: "ملاصاحب‌ وقت‌ آذان‌ دادن‌ است‌ و یا وقت‌... دادن‌." ملاصاحب‌ كه‌ دید رسوا شده‌ است‌ با عصبانیت‌ گفت‌: "چرا بدون‌ اجازه‌ وارد اتاق‌ شدی‌. من‌ با تو كار دارم‌." فردا ملا نزد قومندان‌ عمومی‌ رفته‌ و از من‌ شكایت‌ كرد. بعد از این‌ جریان‌ امر اخراج‌ مرا دادند. قصه‌ را برای‌ قومندان‌ عمومی‌ گفتم‌ او هم‌ مرا توهین‌ و تحقیر كرده‌ گفت‌: "برو ما به‌ این‌ نوع‌ طالب‌نماهای‌ رقم‌ تو ضرورت‌ نداریم‌."»

یك‌ تن‌ از كاركنان‌ زندان‌ (اسم‌ محفوظ‌) كه‌ در بدل‌ دو نیم‌ لك‌ افغانی‌ (معادل‌ ۵ دالر امریكایی‌) معاش‌ ماهوار در آنجا كار می‌كرد و اخیراً به‌ جرم‌ بدخشی‌ بودن‌ بركنار شده‌ است‌ در مورد زندان‌ پلچرخی‌ چنین‌ می‌گوید:

«رئیس‌ زندان‌ تا این‌ اواخر مولوی‌ شرف‌الدین‌ بود. او با شیوه‌های‌ غیرانسانی‌ و وحشیانه‌ی‌ «شرعی‌» تا توانست‌ دارایی‌ به‌ جیب‌ زد. بعد از دستبرد و غارت‌ تخصیصیه‌ زندان‌ به‌ قیمت‌ مرگ‌ و میر ده‌ها زندانی‌، چوكی‌ ریاست‌ را به‌ طالب‌ دیگری‌ از قندهار واگذار نموده‌ است‌. اكمالات‌ لوژستیكی‌ و رسیدگی‌ به‌ امور صحی‌ قانوناً به‌ عهده‌ وزارت‌ داخله‌ است‌ اما «وزارت‌» نه‌ تنها توان‌ تأمین‌ مواد خوراكه‌ و ضروریات‌ صحی‌ را ندارد، بلكه‌ بنابر سیاست‌ عمومی‌ طالبان‌ نمی‌خواهد ضروریات‌ اولیه‌ی‌ زندانیان‌ را مهیا سازد.

طالبان‌ بعد از دستگیری‌های‌ اخیر اهالی‌ شمالی‌، تنها دو بلاك‌ از جمله‌ی‌ ۱۸ بلاك‌ را كه‌ سابق‌ مربوط‌ زندانیان‌ زن‌ بود فعال‌ كرده‌ اند. هر بلاك‌ دارای‌ ۱۱۶ اتاق‌ است‌ كه‌ در هر اتاق‌ آن‌ ۴۰ تا ۵۰ نفر را همچون‌ رمه‌ گوسفند سر هم‌ انداخته‌ اند. برای‌ كنترول‌ و حفظ‌ «امنیت‌» زندان‌، حدود ۱۵۰ طالب‌ به‌ سركردگی‌ رئیس‌ زندان‌ موظف‌ اند كه‌ كاری‌ ندارند جز لواطت‌، كیبل‌كاری‌، شكنجه‌، تحقیر و توهین‌ زندانیان‌.

در بلاك‌ اول‌ بیش‌ از ۲۰۰۰ زندانی‌ موجود اند كه‌ اكثریت‌ مطلق‌ شان‌ را دكانداران‌، اهل‌ كسبه‌، كراچی‌رانان‌ و غیره‌ تشكیل‌ می‌دهند. اداره‌ بدنام‌ و مخوف‌ امربالمعروف‌، آنان‌ را به‌ جرم‌ تاجیك‌، شمالی‌وال‌ و یا «تخلفات‌» «شرعی‌ و دینی‌» دستگیر و رهسپار این‌ زندان‌ می‌نمایند. بعد از سپری‌ شدن‌ چند ماه‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ دوسیه‌ آنان‌ رسیدگی‌ شده‌ و اكثریت‌ را به‌ جرم‌ مجهول‌ و خودساخته‌ی‌ سیاسی‌ محكوم‌ نموده‌ به‌ دوره‌های‌ نامعین‌ زندانی‌ می‌نمایند. شمار وسیعی‌ از زندانیان‌ را در جریان‌ اولین‌ تهاجم‌ به‌ مناطق‌ شمالی‌ از سرك‌، بازار، كوچه‌ و مسجد گرفته‌ به‌ پلچرخی‌ انتقال‌ داده‌ اند. بعد از سپری‌ شدن‌ قریب‌ سه‌ سال‌ سرنوشت‌ آنان‌ هنوز هم‌ نامعلوم‌ است‌ كه‌ دچار بیماری‌های‌ روانی‌ و جسمانی‌ گشته‌ و غالباً در مرز دیوانگی‌ قرار دارند.

وضع‌ صحی‌ و غذایی‌: در یك‌ شبانه‌ روز فقط‌ یك‌ قرص‌ نان‌ خشك‌ ۱۸۰ گرامه‌ و از طرف‌ چاشت‌ برای‌ هر شش‌ نفر یك‌ پاو برنج‌ جوشداده‌ توزیع‌ می‌گردد. با توجه‌ به‌ این‌ جیره‌ غذایی‌ در هفته‌ای‌ دو، سه‌ زندانی‌ هلاك‌ می‌شوند. جسدها را مستقیماً به‌ شفاخانه‌ چهارصد بستر انتقال‌ می‌دهند و اگر مسئله‌ افشا شود اعلان‌ مرگش‌ از رادیو پخش‌ می‌شود، دلیل‌ مرگ‌ را هم‌ بیماری‌ ذكر می‌كنند.

كمك‌های‌ صلیب‌ سرخ‌ برای‌ زندانیان‌ شامل‌ مواد خوراكه‌ از قبیل‌ برنج‌، لوبیا، روغن‌، بوره‌، چای‌، گوشت‌، تركاری‌ تازه‌، میوه‌ و نیز سایر مواد ضروری‌ مثل‌ صابون‌ لباس‌شویی‌ و جان‌شویی‌، گلیم‌، كمپل‌، گیلاس‌، تیل‌، اشتوپ‌ وغیره‌ می‌باشد. در حالیكه‌ سركرده‌های‌ زندان‌ از بركت‌ كمك‌های‌ صلیب‌سرخ‌ صاحب‌ موتر شخصی‌، خانه‌، آپارتمان‌ و صدها ملیون‌ افغانی‌ می‌شوند، به‌ زندانیان‌ تنها ۵ سیر برنج‌ می‌دهند كه‌ در یك‌ شبانه‌ روز برای‌ هر شش‌ نفر فقط‌ یك‌ پاو برنج‌ جوشداده‌ می‌رسد. زندان‌ یك‌ دواخانه‌ و چند داكتر هم‌ دارد اما تمامی‌ دواهای‌ در اثر ساخت‌ و پاخت‌ كارمندان‌ داخلی‌ صلیب‌ سرخ‌ و رئیس‌ زندان‌ زیر زده‌ شده‌ و طور نمایشی‌ اسامی‌ چند نفر را در لیست‌ مریضان‌ درج‌ می‌كنند. زندانیان‌ به‌ امراض‌ مختلف‌ مثل‌ اسهال‌، پیچ‌ آمیبی‌، امراض‌ جلدی‌ وغیره‌ مصاب‌ اند و در یك‌ شبانه‌ روز دو نوبت‌ یعنی‌ از ۸ تا ۱۰ صبح‌ و از ۴ تا ۶ عصر اجازه‌ می‌یابند برای‌ رفع‌ حاجت‌ راهی‌ تشناب‌هایی‌ شوند كه‌ صلیب‌ سرخ‌ ساخته‌ است‌. تمام‌ وسایل‌ تشناب‌های‌ بلاك‌ها غارت‌ گردیده‌ و تشناب‌ها غیرقابل‌ استفاده‌ اند. زندانیان‌ مجبور هستند قبل‌ از نماز، تیمم‌ بزنند زیرا اجازه‌ ندارند از آب‌ استفاده‌ نمایند. صلیب‌ سرخ‌ برای‌ تمام‌ زندانیان‌ یك‌ سطل‌ پلاستیكی‌ به‌ خاطر ذخیره‌ كردن‌ آب‌ داده‌ است‌، اما آنان‌ از سطل‌ به‌ مثابه‌ پات‌ استفاده‌ می‌كنند. در هر بار تشناب‌ رفتن‌، هر نفر همانقدر فرصت‌ دارد تا محتوای‌ سطل‌ را در تشناب‌ بریزد. بوی‌ بد اتاق‌ها، عدم‌ دسترسی‌ به‌ تسهیلات‌ صحی‌ مثل‌ جان‌شویی‌ و لباس‌شویی‌ وغیره‌ وضع‌ صحی‌ زندانیان‌ را به‌ طور مهلك‌ وخیم‌ نموده‌ است‌.

شكنجه‌ و تجاوز به‌ زندانیان‌: محافظان‌ مسلح‌ طالبان‌ كه‌ تعداد شان‌ به‌ ۱۵۰ نفر می‌رسد و در پوسته‌های‌ مختلف‌ امنیتی‌ اطراف‌ زندان‌ جابجا اند، به‌ خاطر تفریح‌ و خوشگذرانی‌، زندانیان‌ را به‌ اشكال‌ مختلف‌ مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌دهند. به‌ طور مثال‌ تعدادی‌ از طالبان‌ زندانی‌ای‌ را متوقف‌ نموده‌ و با سوالات‌ بی‌ربط‌ و بی‌معنی‌ و نیز تهدید و توهین‌ او را مورد به‌ اصطلاح‌ باز پرسی‌ «شرعی‌ و قانونی‌» قرار می‌دهند. در حالیكه‌ زندانی‌ مذكور در حال‌ جواب‌ دادن‌ به‌ سوالات‌ است‌، گروه‌ دیگری‌ از طالبان‌ با سوالاتی‌ از نوع‌ دیگر او را متوجه‌ خود می‌سازند. به‌ علاوه‌ این‌ شیوه‌های‌ تحقیر و توهین‌ طالبان‌ موظف‌ برای‌ شكنجه‌، با كیبل‌كاری‌ و مشت‌ و لگد بر سر زندانی‌ هجوم‌ آورده‌ آنقدر وی‌ را می‌زنند كه‌ به‌ اغما می‌رود. طالبان‌ جهت‌ توجیه‌ اعمال‌ شان‌ بعضاً در حین‌ شكنجه‌ طوماری‌ از سوالات‌ مذهبی‌ و فقهی‌ را نیز باز می‌كنند تا زندانی‌ را وحشت‌زده‌ ساخته‌ و بر حقانیت‌ خویش‌ صحه‌ گذارند.

مشاوران‌ پاكستانی‌ و عرب‌ نیز در طراحی‌ چگونگی‌ شكنجه‌، تحقیق‌، بازرسی‌ و اداره‌ زندان‌ نقش‌ اساسی‌ بازی‌ می‌كنند. بعضاً پاكستانی‌ها از طرف‌ شب‌ به‌ اتاق‌ها سر زده‌ و به‌ طور وحشیانه‌ و بدون‌ هیچ‌ توجیه‌ و توضیح‌ قانونی‌ به‌ ضرب‌ و شتم‌ زندانیان‌ می‌پردازند. البته‌ این‌ در شمار بازی‌های‌ طالبان‌ پاكستانی‌ به‌ حساب‌ می‌آید.

تجاوز به‌ پسران‌ جوان‌ نیز در زندان‌ از امور روزمره‌ به‌ حساب‌ می‌رود. تعدادی‌ از طالبان‌ به‌ نوبت‌ در اتاق‌ها داخل‌ شده‌ و زندانی‌ جوان‌ و خوش‌قیافه‌ را به‌ بهانه‌های‌ مختلف‌ مثل‌ شستن‌ تشناب‌، سودا آوردن‌ از كانتین‌، جاروب‌ كردن‌ وغیره‌ با خود در زیر خیمه‌ها و اتاق‌های‌ نگهبانی‌ می‌برند. پسران‌ جوان‌ نیز از شرم‌، حفظ‌ آبرو و عزت‌ این‌ بی‌ناموسی‌ طالبان‌ را به‌ آسانی‌ فاش‌ نمی‌كنند.

طالبان‌ «خوش‌ طبع‌» و آزاد مشرب‌ به‌ خاطر خوش‌ گذرانی‌ نه‌ تنها به‌ این‌ گونه‌ اعمال‌ دست‌ می‌زنند بلكه‌ در پوسته‌های‌ شان‌ به‌ كاست‌های‌ نغمه‌ و منگل‌، ماه‌جبین‌، ارم‌ وغیره‌ نیز گوش‌ می‌دهند. روزی‌ پوسته‌ شرقی‌ زندان‌، یكی‌ از كارمندان‌ «دولت‌» رابا گذاشتن‌ كاست‌ ماه‌جبین‌ پذیرایی‌ نمود.

كانتین‌ و برخورد با زندانیان‌: زندانیان‌ تازه‌ وارد كه‌ مقداری‌ پول‌ با خود دارند می‌توانند با خرید مایحتاج‌ شان‌ از كانتین‌ زندان‌، چند صباحی‌ بطور نسبی‌ در امان‌ باشند. عده‌ای‌ از زندانیان‌ كه‌ قادر می‌شوند پرزه‌ای‌ به‌ خانواده‌های‌ خود بفرستند زندگی‌ خود را تضمین‌ می‌توانند اما آنانی‌ كه‌ در فرستادن‌ خط‌ به‌ فامیل‌ موفق‌ نشوند باید منتظر مرگ‌ تدریجی‌ بمانند.

كانتین‌ مربوط‌ رئیس‌ زندان‌ بوده‌ و شخص‌ رئیس‌ به‌ خواست‌ و اراده‌ی‌ خویش‌ بر مواد قیمت‌گذاری‌ می‌كند. بطور مثال‌ گوگرد ۵۰۰ افغانی‌ را به‌ ۱۵۰۰ افغانی‌، یك‌ پاو كیك‌ هشت‌ هزاری‌ به‌ ۳۵ هزار و یك‌ كیلو بوره‌ ۱۸ هزاری‌ به‌ ۴۰ هزار به‌ فروش‌ می‌رسد. رئیس‌ زندان‌ با این‌ شیوه‌ در ظرف‌ چند ماه‌ ملیون‌ها افغانی‌ ثروت‌ اندوزی‌ می‌كند.

آرزوی‌ یك‌ ملای‌ جنایتكار

(گزارشگر: پ‌. ج‌.) به‌ تاریخ‌ ۶ جدی‌ ۷۸ در موتر كاستر كه‌ پشاور می‌رفت‌، نشستم‌. در سیت‌ اول‌ ملای‌ موی‌درازی‌ با برادرش‌ نشسته‌ بود و در سیت‌ پشت‌ سرش‌ من‌ قرار داشتم‌. برادر ملاصاحب‌ به‌ شخص‌ پهلویش‌ ملا را چنین‌ معرفی‌ كرد: برادرم‌ غرنی‌صاحب‌ در وزارت‌ امربالمعروف‌ معین‌ مسلكی‌ است‌. در زمان‌ جهاد در عربستان‌ تحصیل‌ كرده‌ است‌. شخصی‌ كه‌ پهلوی‌ وی‌ نشسته‌ بود پرسید كه‌ آیا شما قندهاری‌ هستید؟ گفت‌ نی‌. من‌ بیست‌ شب‌ اگر خواب‌ نكرده‌ باشم‌ و قندهاری‌كشی‌ شروع‌ شود بیست‌ شب‌ دیگر نیز خواب‌ نمی‌كنم‌ و تمام‌ قندهاری‌ها را می‌كشم‌. از سیت‌ سوم‌ سرنشین‌ دیگری‌ صدا زد ملاصاحب‌ بالای‌ كی‌ قهر هستی‌. در این‌ موتر كسی‌ را نكشی‌ كه‌ چوچه‌دار هستیم‌. گفت‌ نه‌ خدا نكند من‌ قوم‌ لوط‌ (ع‌) را می‌كشم‌ و اضافه‌ كرد: «در یكی‌ از مسجدهای‌ همین‌ شهر كابل‌ نامش‌ را نمی‌گیرم‌ ملایش‌ قندهاری‌ و... است‌.»

ملاگك‌ با سربلندی‌ احمقانه‌ای‌ می‌گفت‌ اكثریت‌ این‌ وزیرك‌ها از افغانستان‌ نیستند. مثلاً والی‌ هرات‌ تازه‌ تذكره‌ تابعیت‌ افغانستان‌ گرفت‌، در حالی‌ كه‌ از صوبه‌ بلوچستان‌ است‌. و چند ملا و وزیرك‌ دیگری‌ را هم‌ نام‌ گرفت‌ كه‌ تازه‌ تذكره‌ گرفته‌ و از پاكستان‌ بودند.

راكبین‌ پرسیدند ملاصاحب‌ خودت‌ از كجا هستی‌، سابق‌ با كدام‌ تنظیم بودی؟ گفت من از چکری هستم سابق همراه سیاف بودم. در مورد احمدشاه احمدزی گفت که زنش امریکایی بود و خودش جاسوس انگلیس است. گلبدین را هم خاین دانست.

دستار بزور یا «حجاب‌» مردان‌

(گزارشگر: محسن‌) وزارت‌ هوایی‌ ملكی‌ و توریزم‌ طالبان‌ تحت‌ نامه‌ شماره‌ ۶۷ مورخ‌ ۱۷/۳/۱۴۲۱ كارمندان‌ خویش‌ را چنین‌ تهدید می‌نمایند:

«تا جایی‌ كه‌ مشاهده‌ می‌شود بعضی‌ از كاركنان‌ از هدایات‌ مقامات‌ صالحه‌ كه‌ پی‌ در پی‌ ابلاغ‌ و تفهیم‌ گردیده‌ بدون‌ لنگی‌ بالای‌ وظیفه‌ حاضر می‌گردند بنابر آن‌ موضوع‌ بار دیگر كه‌ به‌ تعقیب‌ مكایب‌ و هدایات‌ قبلی‌ مقامات‌ مذكور و آمریت‌ عمومی‌ دعوت‌ و ارشاد به‌ عموم‌ شعبات‌ مربوطه‌ ابلاغ‌ می‌گردد تا به‌ تماماً كاركنان‌ خویش‌ جداً تفهیم‌ بدارند كه‌ منبعد بدون‌ لنگی‌ بالای‌ وظیفه‌ خویش‌ حاضر نگردند. هر گاه‌ همچو اشخاص‌ متخلف‌ به‌ مشاهده‌ رسید برخورد قانونی‌ با وی‌ صورت‌ می‌گیرد. همچنان‌ مدیریت‌ خدمات‌ اجتماعی‌ و شعبات‌ حاضری‌ هدایت‌ داده‌ می‌شود كاركنی‌ كه‌ بدون‌ لنگی‌ حاضر وظیفه‌ می‌گردد برایش‌ اجازه‌ امضأ به‌ كتاب‌ حاضری‌ را نداده‌ خانه‌ حاضری‌اش‌ را قید و راپور غیرحاضری‌ وی‌ را عندالموقع‌ به‌ مدیریت‌ محاسبه‌ ارائه‌ بدارید.»

بلی‌ باید مردان‌ با حجاب‌ (لنگی‌) از خانه‌ بیرون‌ آیند در غیر آن‌ مـورد بـازپرسی‌ قـانونی‌ وحشی‌ترین‌ حاكمان‌ روی‌ دنیا قرار می‌گیرند.

اهدأ به‌ نبی‌مصداق‌ و جنرال‌ رحمت‌اله‌ صافی‌ و...

(گزارشگر: فرهاد‌) این‌ چشمدیدم‌ را اهدأ می‌كنم‌ به‌ نبی‌مصداق‌ و جنرال‌رحمت‌اله‌صافی‌ و نظایر شان‌ كه‌ سال‌ پار سفری‌ داشتند به‌ این‌ گورستان‌ و با بی‌وجدانی‌ از فراز آن‌ عبور كردند و بدون‌ این‌ كه‌ بخواهند بدانند كه‌ ما در چه‌ عذاب‌هایی‌ گرفتاریم‌ برای‌ مان‌ دعای‌ خیر كرده‌ به‌ بهشت‌ موعود شان‌ برگشتند و سخنان‌ شان‌ در مصاحبه‌ با رادیوی‌ شریعت‌، به‌ مثابه‌ نمكی‌ بود بر زخم‌های‌ بی‌حساب‌ ما كه‌ پاشیدند و رفتند كه‌ ایكاش‌ دیگر نام‌ و صدایی‌ از آنان‌ را نمی‌شنیدیم‌. مگر نبی‌مصداق‌ با خیره‌سری‌ تمام‌ در دفاع‌ از گذشته‌اش‌ نامه‌ای‌ به‌ «راوا» ارسال‌ نموده‌ كه‌ در شماره‌ ۵۲ «پیام‌ زن‌» منتشر شد. جنرال‌ صافی‌ در مصاحبه‌اش‌ با رادیوی‌ شریعت‌ جهت‌ خوش‌خدمتی‌ به‌ طالبان‌ از روابط‌ خیلی‌ ظریفانه‌ «ناپلئون‌» نیم‌مرده‌ی‌ وطنی‌ با كی‌جی‌بی‌ و سازمان‌های‌ جاسوسی‌ فرانسه‌ بیان‌ داشت‌ بدون‌ كوچكترین‌ اشاره‌ای‌ به‌ روابط‌ طالبان‌ با سازمان‌ جاسوسی‌ امریكا و پاكستان‌ كه‌ اظهرمن‌الشمس‌ است‌.

به‌ تاریخ‌ ۱۲ قوس‌ شب‌ جمعه‌ به‌ خاطر شركت‌ در محفل‌ خینه‌ی‌ یكی‌ از دوستان‌ كه‌ در منطقه‌ خواجه‌بغرای‌ خیرخانه‌ برگزار شده‌ بود رفتم‌. ساعت‌ یازده‌ونیم‌ شب‌ كه‌ با همه‌ مهمانان‌ سرگرم‌ قصه‌ بودیم‌ ناگهان‌ سر و كله‌ سه‌ طالب‌ مسلح‌ در دروازه‌ حویلی‌ پیدا شد كه‌ به‌ زور داخل‌ منزل‌ گردیدند. همه‌ از دیدن‌ این‌ وحوش‌ درنده‌ و بی‌عاطفه‌ ترسیدیم‌. هر سه‌ طالب‌ عوض‌ سلام‌علیك‌ با دشنام‌های‌ ركیك‌ به‌ لت‌ و كوب‌ حاضرین‌ محفل‌ شروع‌ كردند. محفل‌ خوشی‌ در چند لحظه‌ به‌ محفل‌ غم‌ و گریه‌ اطفال‌ و زنان‌ تبدیل‌ شد. در چند دقیقه‌ی‌ اول‌ صحنه‌ كه‌ نمی‌دانستیم‌ چه‌ گناهی‌ را مرتكب‌ شده‌ایم‌ همه‌ ما از خورد تا بزرگ‌ چند لگد و قنداق‌ تفنگ‌ خوردیم‌. بعد از نیم‌ ساعت‌ كه‌ همه‌ حاضرین‌ به‌ قدر كافی‌ وحشت‌زده‌ و كوفته‌ شده‌ بودند، دانستند كه‌ برگزاری‌ مجلسی‌ ولو هم‌ بدون‌ موسیقی‌ و پایكوبی‌ در قاموس‌ این‌ مرگ‌پرستان‌ سالوس‌، فاسد، مزدور و جاهل‌ گناه‌ و جرم‌ است‌. در آن‌ لحظات‌ كه‌ از چشیدن‌ مزه‌ این‌ همه‌ تحقیر از سوی‌ این‌ كثافات‌ عتیقه‌، دلم‌ می‌گریست‌، بیاد طرفداران‌ تحصیلكرده‌ و به‌ اصطلاح‌ روشنفكر و غرب‌دیده‌ی‌ طالبان‌ افتادم‌ كه‌ چقدر باید از شرافت‌ و كرامت‌ انسانی‌ بیگانه‌ باشند كه‌ ننگ‌ دفاع‌ از این‌ میهنفروشان‌ بیسواد و بیمار را می‌پذیرند.

صالحه بوسیله شوهرش سوزانیده شد

صالحه‌ Saleha

(گزارشگر: هاجره) سید عبدالرحمن‌ مسكونه ‌غزنی‌ سابق‌ انجنیر طیاره‌ و فعلا ً كارمند استخبارات ‌طالبان‌ در كابل‌ در اثر جنجالی‌ كه‌ با همسرش‌ صالحه‌ داشت‌ بتاریخ‌ ۳ عقرب‌ ۱۳۷۸ به‌ سر و رویش‌ تیل‌ انداخته‌ وی‌ را آتش‌ می‌زند. در این‌ گیر و دار همسایه‌ ها از قضیه‌ اطلاع‌ می‌یابند و وقتی‌ داخل‌ خانه‌ می‌شوند با پیكر نیم‌سوخته‌ صالحه‌ كه‌ دست‌ها و پاهایش‌ بسته‌ بود مواجه‌ شده‌ و فوری‌ او را به‌ شفاخانه‌ انتقال‌ می‌دهند. صالحه‌ در شفاخانه‌ به‌ داكتران‌ و همسایه‌ ها می‌گوید كه‌ شوهرش‌ بعد از لت‌ و كوب‌ دستها و پاهایش‌ را بسته‌ او را به‌ آتش‌ كشیده‌ است‌. وی‌ بعد از دو روز در شفاخانه‌ جان‌ می‌دهد.

شوهرش‌ نیز با استفاده‌ از موقع‌ با دو فرزندش‌ قبل‌ از خاك‌ سپاری‌ صالحه‌ فرار می‌كند كه‌ تاكنون‌ از وی‌ خبری‌ نیست‌. از آنجاییكه‌ وی‌ در استخبارات‌ طالبان‌ كار می‌كرد گفته‌ می‌شود كه‌ بوسیله‌ طالبان‌ به‌ او پناه‌ داده‌ شده‌ است‌.

یا رنگ‌ یا كاهگل‌

(گزارشگر: مجید) به‌ تاریخ‌ ۳ اسد ۷۸ به‌ دیدن‌ یكی‌ از دوستانم‌ به‌ مكروریان‌ سوم‌ رفتم‌. با هم‌ نشسته‌ بودیم‌ كه‌ وكیل‌ بلاك‌ آمده‌ و برای‌ دوستم‌ گفت‌: «امروز از امربالمعروف‌ تفتیش‌ آمده‌ بود و گفتند كه‌ باید بالكن‌ و كلكین‌ها را پرده‌ گرفته‌ و شیشه‌ها را رنگ‌ نماییم‌. گفتم‌ ملا صاحب‌ وضع‌ اقتصادی‌ مردم‌ خوب‌ نیست‌، پول‌ رنگ‌ را از كجا كنند اما او در جوابم‌ گفت‌: "كه‌ د رنگ‌ پیسی‌ نلری‌ نو كركی‌ اخیر (كاه‌ گل‌) كری‌"...»

د كابل‌ پوهنتون‌ د بی‌لمانځانو تخته‌ وسوزول‌ شوه‌

(گزارشورکوونی: باصر) چا چی‌ د داودخان‌ او بیا د خلقیانو او پرچمیانو د واكمنی‌ په‌ دورو كی‌ د پوهنتون‌ مركزی‌ لیلیه‌ لیدلی‌ وه‌ خامخا به‌ د فشار، تعقیب‌، نیولو او ځورولو خاطری‌ ور په‌ یاد وی‌ خو اوس‌ لكه‌ د ژوند د نورو برخو په‌ شان‌ لیلیی‌ كی‌ هم‌ زړو كفن‌ كښانو ته‌ خلك‌ لاس‌ په‌ دعا ناست‌ دی‌.

حو وخته‌ خو داسی‌ وه‌ چی‌ د امربالمعروف‌ كسان‌ به‌ یو ناڅاپه‌ د لمانځه‌ وخت‌ كی‌ د محصلینو په‌ كوټی‌ ورننوتل‌ او هر څوك‌ به‌ یی‌ چی‌ لیدل‌، وهل‌ به‌ یی‌ چی‌ ولی‌ جومات‌ ته‌ نه‌ یی‌ تللی‌ تر حو د طب‌ پوهنځی‌ یو محصل‌ یی‌ په‌ داسی‌ حال‌ كی‌ وواهه‌ چی‌ د سهار لمونځ‌ یی‌ هم‌ جومات‌ كی‌ په‌ جمع‌ كړی‌ ؤ او بیرته‌ چی‌ خونی‌ ته‌ راغی‌ په‌ مخ‌ یی‌ څادر كش‌ كړی‌ او عوښتل‌ یی‌ څو دقیقی‌ آرام‌ وكړی‌ په‌ دی‌ وخت‌ كی‌ د امربالمعروف‌ گوډاگی‌ په‌ كوټی‌ ورننوت‌ او یو ناڅاپه‌ یی‌ په‌ قمچینی‌ وواهه‌، له‌ وهلو سره‌ سم‌ نوموړی‌ پاڅیده‌ او ویی‌ پوښتل‌ چی‌ ولی‌ دی‌ ووهلم‌؟ د دین‌ ټیكه‌دارانو وویل‌ دا وخت‌ د خوب‌ دی‌ چی‌ ته‌ خوبونه‌ كوی‌، ورځه‌ جومات‌ ته‌، لمونځ‌ وكړه‌. نوموړی‌ نورو هلكانو ته‌ مخ‌ راواړوه‌ چی‌ تاسی‌ خو ولیدم‌ ما لمونځ اونه‌ كړ؟ ټولو شاهدی‌ وركړه‌ چی‌ له‌ مونږ سره‌ یی‌ یو ځای‌ په‌ جمع‌ لمونځ‌ كړی‌ دی‌. د امربالمعروف‌ مامور غوښتل بیرته‌ اووځی‌ خو محصل‌ له‌ څټه‌ ونیو او ویی‌ ویل‌ چی‌ ودریږه‌ اوس‌ نو زما وار دی‌. دلته‌ یی‌ نورو انډیوالانو هم‌ بی‌غیرتی‌ ونكړه‌ او په‌ گډه‌ یی‌ كوتك‌ مار راڅملاوه‌ او دومره‌ یی‌ وواهه‌ چی‌ له‌ خوځیدو ولوید بیایی‌ دی‌ په‌ دهلیز كی‌ واچاوه‌ او په‌ خپله‌ هم‌ له‌ لیلیی‌ څخه‌ اووتل‌.

تر هغی‌ ورځی‌ وروسته‌ د طالبانو جاسوسانو به‌ هره‌ ورځ د هغو كسانو نومونه‌ امربالمعروف‌ ته‌ وركول‌ چی‌ ددوی‌ تر مخ‌ به‌ یی‌ لمونځ نه‌ ؤ كړی‌ او هغوی‌ به‌ هم‌ له‌ نومونو څخه لیستونه‌ جوړول‌ او بیا به‌ یی‌ د لیلیی‌ په‌ عمومی‌ انگر كی‌ د بی‌ لمانحانو په‌ نوم‌ په‌ مخصوصی‌ تختی‌ چی‌ مخ‌ ته‌ یی‌ جالی‌ نیول‌ شوی‌ وه‌ ځړول‌. یوه‌ ورځ د فضل‌ كریم‌ ملنگ‌یار نوم‌ چی‌ پخپله‌ هم‌ محصل‌ او د طالبانو د یوی‌ امنیتی‌ پوستی‌ مسئول‌ دی‌ په‌ لست‌ كی‌ وځړرول‌ شو. ملنگ‌یار چی‌ د خپل‌ ځان لپاره‌ دغه‌ سپكاوی‌ نشو زغملای‌ د پیچكاری‌ په‌ بمبی‌ یی‌ تختی‌ باندی‌ تیل‌ وشیندل‌ او بیایی‌ اور پری‌ ولگاوه‌.

د بی‌لمانځانو مخصوصه‌ تخته‌ د مركزی‌ لیلیی‌ په‌ عمومی‌ انگړ كی‌ لا تر اوسه‌ هم‌ هماغسی‌ سوځیدلی‌ ځړیږی‌.

«ما بی‌ اودسه‌ لمونځ كړی‌»

د سږكال‌ د وری‌ میاشتی‌ په‌ لسمه‌ نیټه كابل‌ كی‌ د خپل‌ دوست‌ دلیدلو لپاره‌ ورغلم‌. دی‌ خو تل‌ په‌ لمانځه اوداسه‌ كی‌ څه تنبل‌ غوندی‌ دی‌، خو په‌ دی‌ ورځی‌ جای‌نماز باندی‌ ناست‌ ؤ او توبی‌ یی‌ ایستلی‌. وروسته‌ له‌ روغبړه‌ می‌ هسی‌ په‌ خندا ورته‌ وویل‌ چی‌ خدای‌ دی‌ مبارك‌ كړی‌ لكه‌ چی‌ بزرگی‌ ته‌ دی‌ ملاتړلی‌ ده‌؟ هغه‌ وویل‌: «نه‌، بزرگی‌ نه‌ كوم‌ خو له‌ كفر څخه هم‌ ځان ساتم‌، بی‌ اودسه‌ لمونځ كول‌ سړی‌ كفر ته‌ باسی‌ او ما بی‌ اودسه‌ لمونځ كړی‌ دی‌.»

او بیایی‌ كیسه‌ وكړه‌: «د جومات‌ تر مخ‌ تیریدلم‌ چی‌ جمع‌ په‌ دریدو وه‌ او د جومات‌ مخ‌ ته‌ هم‌ طالبان‌ له‌ لښتو او قمچینو سره‌ تاویدل‌ چی‌ جومات‌ ته‌ یی‌ ورپوری‌ وهلم‌، ویل‌ یی‌ ورځه لمونځ وكړه‌. خدای‌ شته‌ چی‌ لمونځ می‌ كاوه‌ خو اوبه‌ نه‌ وی‌. طالب‌ ته‌ می‌ وویل‌ زه‌ اودس‌ نلرم‌ چیرته‌ به‌ اودس‌ وكړم‌ او بیا به‌ لمانځه‌ ته‌ راشم‌. خو هغه‌ خپله‌ قمچین‌ وخوځوله‌ او چیغی‌ یی‌ كړی‌: «څه؟ ته‌ وایی‌ دا ټول خلك‌ چی‌ په‌ لمانځه‌ ولاړ دی‌ اودسونه‌ لری‌ چی‌ اوس‌ ته‌ بزرگ‌ شوی‌؟، درځه جومات ته لمونځ وكړه.» نوهغه ؤ چی په زور یی بی اودسه په لمانځه ودرولم او اوس خپل خدای ته زاری كوم چی د ما د لمانځه له گناه راتیر شی.»

«په‌ زور كلی‌ نه‌ كیږی!»

د كابل‌ ښار د پل ‌باغ عمومی‌ سیمی‌، د مڼدیی‌جادی‌ او شاوخوا سیمو او سړكونو كی‌ هره‌ ورځ د امربالمعروف‌ كسان‌ د لمانځه‌ په‌ وخت‌ كښی گرځی‌ او خلكو ته‌ اعلانونه‌ كوی‌ چی‌ دوكانونه‌ بند كړی‌ او جومات‌ ته‌ لاړ شی‌. خو خلك‌ یو هم‌ د طالب‌ په‌ خولی‌ جومات‌ ته‌ نه‌ ورځی‌. دوكانونه‌ بندوی‌ څوك په‌ خپلو شیانو څادر غوړوی‌، څوك خپل‌ ماشومان‌ په‌ دكان‌ كښی كښینوی‌ او څوك هم‌ د دكان‌ دروازو ته‌ قلفونه‌ لگوی‌ او پخپله‌ د دكان‌ تر مخ‌ یا لږ څه‌ لری‌ دریږی‌ او شاوخوا څار كوی‌ چی‌ له‌ كومی‌ خوا به‌ بیا د دین‌ ټیكه‌داران‌ راځی چی‌ دوی‌ بل‌ لوری‌ ته‌ وتښتی‌ د سركاری‌ لمانځه‌ وخت‌ چی‌ تیر شو هر یو بیرته‌ راځی او لمونځ په‌ خپل‌ دوكان‌ كی‌ كوی‌.

«د خره‌ مینه‌ لغته‌ ده‌»

د كب‌ د میاشتی‌ وروستی‌ ورځی‌ وی‌ له‌ یوه‌ دوست‌ سره‌ د پل‌ باغ‌عمومی‌ خوا ته‌ روان‌ وم‌، په‌ یوه‌ طالب‌ می‌ سترگی‌ ولگیدلی‌ چی‌ یو ناڅاپه ټكسی‌ پسی‌ وروځغلیده‌، او هماغسی‌ چی ټكسی لا روان‌ ؤ دوه‌ واره‌ یی‌ په‌ لغتو وواهه‌ تر څو د چلوونكی‌ ورپام‌ شو او د پله‌ پر سر ودرید. مونږ هم‌ ودریدلو تر څو وگورو چی‌ څه پیښه‌ ده‌، نور لاروی‌ هم‌ زمونږ په‌ شان‌ یا ولاړ ؤ او یا هماغسی‌ چی‌ په‌ لاری‌ روان‌ ؤ دوی‌ ته‌ یی‌ كتل‌ او ټولو دا انتظار ایسته‌ چی‌ اوس‌ به‌ چلوونكی‌ د سوكانو او لښتو تر وهلو ټكولو لاندی‌ نیسی‌. خو كله‌ چی‌ چلوونكی‌ راكوز شو له‌ طالب‌ سره‌ غاړه‌ غړی‌ شو او په‌ روغبړ یی‌ شروع‌ وكړه‌.

زه‌ حیران‌ شوم‌ چی‌ داسی‌ ځغستل‌ او لغتی‌ وهل‌ او بیا دومره‌ مینه‌، خپل‌ ملگری‌ ته‌ می‌ مخ‌ واړاوه‌ خو مخكی‌ تر دی‌ چی‌ زه‌ څه ووایم‌ هغه‌ وویل‌ د تعجب‌ ځای ندی‌، ځكه «د خره‌ مینه‌ لغته‌ ده‌!».

«له‌ الفه‌ تر یا پوری‌ ټول راوړه‌!»

د ۱۳۷۸ كال‌ د كب‌ په‌ میاشت‌ كی‌ د ملك‌اصغر څلور لاری‌ سره‌ د كبابی‌ دكان‌ ته‌ ورغلو چی‌ د غرمی‌ ډوډی‌ وخورو. د دكان‌ خاوند د خپل‌ لاس‌ ساعت‌ ته‌ وكتل‌ او ویی‌ویل‌ چی‌ اوس‌ یوی‌ ته‌ پنځلس‌ دقیقی‌ پاتی‌ دی‌ د امربالمعروف‌ كسان‌ راځی او خلك‌ په‌ وهلو ټكولو له‌ رستورانت‌ څخه باسی‌ چی‌ لمونځ وكړی‌. تاسی‌ لږ وروسته‌ راشی‌. ما وویل‌: «وروسته‌ بیا نكیږی اوس‌ كه‌ ځای لری‌ډوډی‌ به‌ وخورو بیا به‌ همدلته‌ چیرته‌ لمونځ وكړو.» نوموړی‌ وویل‌: «خوښه‌ ستاسی‌ ده‌ خو كه‌ طالبانو څه سپكاوی‌ وكاوه‌ له‌ ما څخه به‌ نه‌ حپه‌ كیږی.»

نو هماغه‌ وه‌ چی‌ له‌ كباب‌ څخه مو صرف‌ نظر وكاوه‌ كله‌ چی‌ د پارك‌ سینما خواته‌ ورسیدلو ملگری‌ می‌ د موټر مخ‌ هرات‌ رستورانت‌ (پخوا كامدیش‌ رستورانت‌) ته‌ وگرځاوه‌ او د رستوران‌ تر مخ‌ ودرید. د رستورانت‌ له‌ مالك‌ څخه مو پوښتنه‌ وكړه‌ چی‌ ډوډی لری‌؟ په‌ ورین‌ تندی‌ یی‌ وویل‌: «مهربانی‌ وكړی‌ څه غواړی؟»، ما وویل‌: «د لمانځه‌ وخت‌ دی‌ امربالمعروف‌ خو څه نه‌ وایی‌؟» هغه‌ وخندید او بیا یی‌ وویل‌ چی‌ نه‌ دلته‌ دا خبری‌ نشته‌ ټول خپل‌ كسان‌ دی‌. رښتیا چی‌ څه كسانو په‌ عربی‌ او څه كسانو په‌ اردو خبری‌ كولی‌، په‌ ځینو مو هم‌ سر نه‌ خلاصیده‌ چی‌ كومه‌ ژبه‌ ده‌ او پاتی‌ د تورو پگړیو والا طالبان‌ ؤ. ډوډی مو راوغوښتله‌ او پرته‌ له‌ تشویشه‌ په‌ كړاره‌ مو ختمه‌ كړه‌.

د ډوډی خوړلو په‌ جریان‌ كی‌ یوه‌ ډله‌ ځوانكی طالبان نور هم راغلل او د پلتری وهلو مخصوص ځای ته ور وختل د رستورانت شاگرد نژدی‌ ورغی‌ بیرته‌ چی‌ راستون‌ شو آشپز ته‌ یی‌ د «از الف‌ تا ی‌» ناری‌ وهلی‌. زه‌ چی‌ په‌ دی‌ ځای كی‌ نابلده‌ وم‌ له‌ خپل‌ ملگری‌ می‌ پوښتنه‌ وكړه‌ چی‌ «از الف‌ تا ی‌» څه معنی‌ لری‌؟ ده‌ وویل‌: «ولی‌ نه‌ پری‌ پوهیږی هغه‌ وایی‌ هر څه چی‌ پاخه‌ لری‌ ټول راوړه.»

گدایی‌ ارمغان‌ «امارت‌ اسلامی‌»


(گزارشگر: سلیم‌) ساعت‌ ۳۰:۳ بعد از ظهر در یكی‌ از خوراكه‌فروشی‌های‌ كارته‌پروان‌ بودم‌ كه‌ زنی‌ چادری‌پوش‌ در دكان‌ بالا شد و گفت‌: «بیادركا یك‌ چیزی‌ بنام‌ خدا كمك‌ كنید» دكاندار گفت‌: «خاله‌ معاف‌ كو.» زن‌ دوباره‌ گفت‌: «بیادر جان‌ یك‌ قطی‌ شیر چند است‌ برای‌ طفلكم‌ می‌خرم‌؟» دكاندار گفت‌: «برو خاله‌ تو كی‌ می‌توانی‌ شیر بخری‌ یك‌ قطی‌ شیر ۱۲۰هزار افغانی‌ است‌.» زن‌ گفت‌ من‌ ۵۰هزار افغانی‌ دارم‌ دیگرش‌ بالایم‌ قرض‌ باشد برایت‌ می‌دهم‌، پولت‌ را زود می‌آورم‌.» دكاندار گفت‌: «قرض‌ نمی‌دهم‌ من‌ تو را چی‌ می‌شناسم‌ اول‌ طلب‌ خیر كردی‌ و بعداً طلب‌ قرض‌. چه‌ مقصد داری‌؟» زن‌ گفت‌: «بیادرجان‌ همه‌ كار از مجبوریت‌ است‌. مرا مجبوریت‌ به‌ این‌ كار وادار ساخته‌. من‌ كدام‌ بدكاره‌ نیستم‌ كه‌ تو فكر كردی‌. سپس‌ رویش‌ را به‌ طرف‌ من‌ كرده‌ گفت‌: «این‌ برادر مرا خوب‌ میشناسد.» من‌ وارخطا شدم‌ كه‌ او كیست‌. زن‌ گفت‌: «تو (فلانی‌) نیستی‌؟» گفتم‌: «بلی‌ من‌ هستم‌.» گفت‌: «من‌ یك‌ وقت‌ معلم‌ شما بودم‌. روی‌ خود را بلند كرد و گفت‌ شناختی‌؟» درست‌ بیادم‌ آمد فوزیه‌جان‌ معلم‌ كیمیا و فزیك‌ ما در صنف‌ ۷ و ۸ بود. همرایش‌ احوال‌پرسی‌ كردم‌ و از اینكه‌ او را نشناخته‌ بودم‌ عذر خواستم‌. گفت‌: «فرق‌ نمی‌كند. ما را این‌ حیوان‌های‌ وحشی‌ به‌ این‌ حال‌ و روز مبتلا كرده‌ اند، از دست‌ این‌ بی‌ناموسان‌ و نوكران‌ پاكستانی‌ است‌ كه‌ من‌ به‌ این‌ حال‌ و روز افتیده‌ام‌. شوهرم‌ از هر دو پا فلج‌ شده‌ و جای‌ به‌ جای‌ است‌ پول‌ تداویش‌ را ندارم‌. هر چه‌ كه‌ بود فروختیم‌ و خرج‌ كردیم‌ اما جایی‌ را نگرفت‌، من‌ مجبور هستم‌ كه‌ به‌ خاطر زنده‌ ماندن‌ اطفالم‌ دست‌ به‌ گدایی‌ بزنم‌. مردم‌ خیال‌ می‌كنند كه‌ من‌ بدكاره‌ هستم‌.» او كه‌ در همین‌ وقت‌ گریه‌ هم‌ می‌كرد، گفت‌: «كاش‌ زیاد اولاد می‌داشتم‌ ولی‌ یك‌ دختر ۵ ساله‌ و یك‌ پسر یك‌ونیم‌ ساله‌ دارم‌ دو روز است‌ كه‌ من‌ و شوهرم‌ جز چای‌ خالی‌ و پس‌مانده‌ قاب‌های‌ هوتل‌ چیزی‌ نخورده‌ ایم‌. طالبان‌ همان‌ معاش‌ ناچیز را هم‌ از گلوی‌ ما گرفتند. آه‌ خدایا چرا خددا به‌ داد ما نمی‌رسد و ظلم‌ و ستم‌ را از بالای‌ سر مادور نمی‌كند.» و در حالی‌ كه‌ به‌ شدت‌ می‌گریست‌ دفعتاً از دكان‌ بیرون‌ شد.

طالبانو د خدای‌ كور وشوكاوه‌

(گزارشورکوونی: امین) د خیرخانی‌مینی‌ په‌ لومړی حصی‌ كی‌ د احمد مختار د جامع‌ جومات‌ ټول قیمتی‌ او د وړلو وړ شیان‌ غلا شول‌. دغه‌ جومات‌ د لومړی حصی‌ د گولایی‌ تم‌ ځای لویدیځی‌ خواته‌ د خیرخانی‌ مینی‌ د بریښنا آمریت‌ ته‌ نږدی‌ د افسوتر په‌ خوا كی‌ د یوولسمی‌ امنیتی‌ حوزی‌ نږدی‌ گاونډ كی‌ پروت‌ دی‌. په‌ جومات‌ كی‌ قیمتی‌ غالی‌، لاودسپیكرونه‌، دیوالی‌ ساعت‌ او داسی‌ نور شیان‌ ؤ چی‌ د كب‌ میاشتی‌ په‌ ۱۵ نیټـی‌ د شپی‌ له‌ خوا وسله‌ وال‌ كسان‌ ورننوځی‌ او ټول ئی‌ په‌ خپلی‌ دو سیټه‌ پیكپی‌ كښی اچوی‌.

د كابل‌ په‌ عیدگاه‌ جومات‌ كی‌ ځان‌ سوځونه‌

سږكال د لوی‌ اختر په‌ لومړی ورځ كله‌ چی‌ گڼ‌ شمیر خلك‌ پل‌محمودخان‌ سره‌ نژدی‌ د عیدگاه‌ جومات‌ ته‌ د لمانځه‌ لپاره‌ راټول‌ شوی‌ ؤ یو ناڅاپه له‌ پنځم‌ صف‌ څخه لوگی‌ پورته‌ شو چی‌ د ټولو خلكو پام‌ ور واوښت‌.

لوگی‌ ته‌ نږدی‌ خلك‌ د ځان له‌ ویری‌ وتښتیدل‌ او د تایمنی‌ اوسیدونكی‌ محمدحكیم‌ د قربانعلی‌ زوی‌، چی‌ خپل‌ خپلوان‌ یی‌ طالبانو په‌ دی‌ تور چی‌ خدای‌ هزاره‌گان‌ پیدا كړی‌ بندیخانو ته‌ اچولی‌ دی‌، د لمبو په‌ منځ كی‌ په‌ لوړو قدمونو د لومړی صف‌ لور ته‌ راروان‌ ؤ، تر څو ملامحمدحسن‌ د طالبانو په‌ اصطلاح‌ د بهرنیو چارو وزیر هم‌ له‌ ځان سره‌ یو ځای د اور په‌ لمبو كی‌ ستی‌ كړی‌. خو د اور لمبی‌ دومره‌ زوروری‌ وی‌ چی‌ محمد حكیم‌ ونشو كولای‌ تر هك‌پك‌ پاتی‌ ویریدلی‌ ملا محمد حسن‌ پوری‌ چی‌ د تیښتی‌ لاریی‌ هم‌ نه‌ موندله‌ ورورسیږی نو هغه‌ ؤ چی‌ خلك‌ له‌ څادرونو او پټوگانو سره پری راچارپیر شول، د هغه اور یی مړ كړ او چارصدبستر روغتون ته‌ یی‌ ورساوه‌ او بیا له‌ هغه‌ ځایه‌ وزیر اكبر خان‌ روغتون‌ ته‌ د معالجی‌ لپاره‌ واستول‌ شو چی‌ دوه‌ ساعته‌ وروسته‌ یی‌ له‌ دنیا څخه سترگی‌ پټـی‌ كړی‌. ده‌ ډاكټرانو ته‌ یواځی دومره‌ ویلی‌ ؤ چی‌ زما كورنی‌ د پاكستان‌ په‌ كراچی‌ ښار كی‌ ده‌ او خپل‌ خپلوان‌ می‌ په‌ دی‌ تور چی‌ ولی‌ هزاره‌ گان‌ دی‌، ټول طالبانو بندیان‌ كړی‌ دی‌. ما ددی‌ لپاره‌ ځان وسوځاوه‌ چی‌ د خلكو او وطن‌ عږ می‌ د نړیوالو تر غوږو ورسیږی.

د عیدگاه‌ له‌ جومات‌ څخه‌ پنځه‌ نفره‌ نور هم‌ چی‌ ۲۵ كلن‌ محمدحكیم‌ سره‌ یی‌ خبری‌ كړی‌ وی‌ بندیان‌ شول‌. د لمانځه‌ ادا كولو لپاره‌ یواځی‌ څو كسه‌ تور پټكی‌ پاتی‌ شول‌ او نور ترینه‌ ولاړل‌.

د طالبانو له‌ خوا د وزارتونو «تنقیصات‌»

له‌ هغه‌ راهیسی‌ چی‌ طالبانو د كابل‌ ښار كنټرل‌ تر لاسه‌ كړی‌، څو څو واره‌ یی‌ په‌ بیلو بیلو پلمو د مامورینو لاس‌ له‌ كار څخه نیولی‌ دی‌. كله‌ د خلقی‌ او پرچمی‌ په‌ نوم‌، كله‌ د شمالی‌وال‌، ازبك‌ او هزاره‌ په‌ نوم‌ او كله‌ یی‌ په‌ نورو پلمو مامورین‌ له‌ كاره‌ وایستل‌. خو دا ځل چی بله پلمه نده ورپاتی په وچ زور د ملاعمر د فرمان تر «منطق» لاندی‌ یی‌ ټولو وزارتونو كی‌ «تنقیصات‌» پیل‌ كړی‌ دی‌ دغه‌ «تنقیصات‌» چی‌ د وزارتونو پرسونل‌ له‌ ۲۰ څخه تر ۸۵% پوری‌ كموی‌، د كب‌ میاشتی‌ له‌ وروستیو شروع‌ او لاتر اوسه‌ هم‌ د ملاعمر له‌ خوا د ټاكل‌ شوی‌ كمسیون‌ تر نظر لاندی‌ په‌ چټكی‌ سره‌ روان‌ دی‌. ددی‌ «تنقیصاتو» په‌ نتیجی‌ كی‌ به‌ په‌ زرهاوو مامورین‌ د هغو توربختو هیوادوالو په‌ لیكو كی‌ ودریږی چی د بیكاری له امله د كابل په ښار كی د خپل كور یا د نورو كورونو سامان‌ خرڅوی‌ یا یی‌ لاسی‌ كراچی‌ رانیولی‌ او یا مردی‌كاری‌ كوی‌ او یا هم‌ نورو ملكونو ته‌ تښتیدلی‌ او یوی‌ مړی‌ ډوډی پسی‌ لالهانده‌ دی‌. په‌ پاكستان‌ كی‌ د افغانی‌ ښځو د بدلمنی‌ د بازار تودیدل‌ هم‌ د همدغی‌ منحوسی‌ بیكاری‌ نتیجه‌ ده‌.

د «تنقیصاتو» پلی‌ كولو لپاره‌ هم‌ هیڅ‌ كوم‌ معیار وجود نلری‌ او یواحی‌ د ملایی‌ منطق‌ له‌ مخی‌ ترسره‌ كیږی لكه‌ چی‌ یوه‌ طالب‌ رئیس‌ د تنقیصاتو هیئت‌ ته‌ ویلی‌ ؤ «زه‌ نه پوهیږم له‌ خپل‌ تشكیل‌ څخه كوم‌ مامورین‌ وباسم‌، ځكه چی‌ ټول ډیر ایمانداره‌ هم‌ دی‌ او هر یو دومره‌ كار لری‌ چی‌ په‌ مشكل‌ سره‌ یی‌ د سر ته‌ رسولو وخت‌ مومی‌» په‌ ځواب‌ كی‌ ورته‌ وویل‌ شو: «سترگی‌ دی‌ پټی‌ كړه‌ او په‌ څو نومونو خط‌ راوكاږه‌ د هرچا چی‌ نصیب‌ ؤ هغه‌ به‌ پخپله‌ كمیږی‌.»

دغه‌ راز د حافظ‌ ډانگی‌ كه‌ پوهنتون‌ كی‌ د استاذانو په‌ سر یا روغتونونو كی‌ د ډاكترانو په‌ سر برابر شی‌ نو پاتی‌ به‌ څه شی‌؟

په‌ پورتنیو تنقیصاتو كی‌ یو ټكی‌ روښانه‌ دی‌ چی‌ پرته‌ د روغتیا او سوونی‌ له‌ وزارت‌ څخه چی‌ د نمونی‌ لپاره‌ باید یو څه ښځی په‌ تشكیل‌ كی‌ وساتی‌، نور له‌ ټولو وزارت‌خانو څخه د ښځو نومونه‌ لیری‌ كیږی.

د نوروز ورځ د امربالمعروف‌ په‌ وهلو ټكولو ولمانځل‌ شوه‌

سږ كال‌ هم‌ د كابل‌ ښار ځینی غم‌ځپلی‌ خپلوان‌ د نوروز په‌ لومړی نیټی‌ د خیرخانی ‌مینی‌ د پنجصد فامیلیو په‌ هدیری‌ كی‌ سره‌ راغونډ شوی‌ او د خپلو دوستانو په‌ قبرونو یی‌ ویركاوه‌ چی‌ د امربالمعروف‌ موټر را پیدا شو او یو ناڅاپه یی‌ ددوی‌ په‌ وهلو ټكولو پیل‌ وكړ. یو دوه‌ كسه‌ یی‌ ووهل‌ خو كله‌ یی‌ چی‌ په‌ دریم‌ نفر څپیړه‌ وار كړه‌ پخپله‌ یی‌ هم‌ سوك‌ وخوړ. دوی‌ دواړه‌ سره‌ لاس‌ او گریوان‌ شول‌ چی‌ له‌ موټر څخه نور طالبان‌ د خپل‌ ملگری‌ مرستی‌ ته‌ راورسیدل‌. خلكو چی‌ دا حال‌ ولید نو له‌ څلور خواوویی‌ «په‌ نكیر و منكر» او ددوی‌ په‌ موټر د ډبرو باران‌ جوړ كړ. ښځو، نارینه‌ؤ، ماشومانو او لارویو ټولو ډبری‌ ایستلی‌. چا «نكیر و منكړ» په‌ نخښه‌ كړی‌ ؤ او چا یی‌ د موټر شیشی‌ ماتولی‌. څو دقیقی‌ لانه‌ وی‌ تیری‌ شوی‌ چی‌ د امربالمعروف‌ د كسانو له‌ سر او مخ‌ څخه د وینو لښتی‌ رامات‌ او د موټر شیشی‌ او دروازی‌ یی‌ دړی‌ وړی‌ شولی‌. دوی‌ په‌ ډیر ناتار ځانونه‌ موټر ته‌ ورسول‌ او وتښتیدل. په‌ دوی‌ پسی‌ خلكو هم‌ چی‌ نوروزیی‌ له‌ خپلی‌ خوښی‌ سره‌ سم‌ لمانځلی ؤ هغه‌ ځای پریښود او كورونو ته‌ ولاړل‌.

د اختـر په‌ ورځ كابـل‌ كی‌ د خلكو ږیری‌ وخریل‌ شوی‌

د لوی‌ اختر په‌ لومړی ورځ چی‌ خلك‌ د قلعه‌فتح‌اله‌ عمومی‌ حمام‌ كی‌ راټول‌ شوی‌ ؤ تر څو ولمبیږی‌، دوه‌ موټره‌ وسله‌وال‌ كسان‌ چی‌ دوه‌ سیته‌ پیكپونه‌ یی‌ هم‌ درلودل‌ حمام‌ ته‌ ورننوتل‌. لومړی یی‌ پوښتنه‌ وكړه‌ چی‌ په‌ حمام‌ كی‌ كوم‌ طالب‌ شته‌ كه‌ نه‌؟ خلكو ځواب‌ وركړ چی‌ یه‌ دلته‌ طالبان‌ نشته‌. بیا راغلو كسانو وویل‌ چی‌ نور طالبان‌ له‌ وطنه‌ ورك‌ شول‌ او تاسی‌ كولای‌ شی‌ خپلی‌ ږیری‌ وخریی‌. خلك‌ هماغسی‌ چپ‌ او حیران‌ پاتی‌ ؤ او راغلو كسانو ته‌ یی‌ كتل‌. وسله‌والو كسانو نایی‌ (ډم‌) ته‌ آواز وكړ چی‌ راشه‌ د تولو ږیری‌ له‌ یوه‌ سره‌ وخریه‌. او خلكو ته‌ یی‌ هم‌ وویل‌ چی‌ هر څوك كه‌ ځان وخوځوی‌ وژل‌ كیږی.

د ټولو ږیری وخریل‌ شوی‌ او په‌ آخر كی‌ یی‌ د نایی‌ ږیره‌ هم‌ وخریله‌ او له‌ حمام‌ څخه ووتل‌.

كله‌ چی‌ خلك‌ بهر ته‌ راوځی‌ گوری‌ چی‌ هیڅ‌ خبره‌ هم‌ نشته‌ نو مخامخ‌ امنیتی‌ حوزی‌ ته‌ ورځی‌ چی‌ مونږ څه وكړو. امنیتی‌ حوزی‌ حلك‌ د امربالمعروف‌ مركزی‌ دفتر ته‌ واستول‌ او هغوی‌ هم‌ سم‌له‌لاسه‌ راڅملول‌ او د لښتو او كیبلونو د وهلو لاندی‌یی‌ واچول‌ چی‌ تاسی‌ د اختر لپاره‌ ږیری خریلی‌ او اوس‌ مونږ تیر باسی‌.

معروفیان‌ لا ددوی‌ په‌ وهلو نه‌ ؤ ستړی‌ چی‌ نور كسان‌ د دشت‌برچی‌ او خیرخانی‌ له‌ حمام‌ څخه راورسیدل‌ او بیا یوه‌ ډله‌ نور چی‌ ویل‌ یی‌ له‌ شهدای‌ صالحین‌ او جادی‌ څخه ډاتسن‌ والا طالبانو بیولی‌ او د صدارت‌ په‌ څلور لاری‌ كی‌ یی‌ ږیری ورباندی‌ خریلی‌ دی‌ راورسیدل‌. چی‌ وروسته‌ بیا دغـو ټولـو كسـانـو تـه‌ لیكـونـه‌ وركړل‌ شـول‌ چـی‌ د ږیری تـر بیـا اوږدیـدلـو بـه‌ څوك كـار نـه‌ ورسـره‌ لـری‌.

د شمالی‌وال‌ په‌ نوم‌ د خلكو لوټـمار

(گزارشورکوونی: سمندر) د شمالی‌ د جنگ‌ تر ۱۵ او ۲۰ ورځو پوری‌ طالبانو د كابل‌ په‌ ښار كی‌ د شمالی‌ وال‌ په‌ نوم‌ ټول‌ خلك‌ دښمنان‌ گڼل‌، نیول‌یی‌ او بندی‌ خانو ته‌ یی‌ اچول‌ چه‌ دی‌ بهانی‌ طالبی‌ خاینانو ته‌ ښه‌ تجارتی‌ موقع‌ په‌ لاس‌ وركړه‌ او ډیری‌ پیسی‌ یی‌ له‌ دی‌ لاری‌ ټولی‌ كړی‌ بیایی‌ منډوی‌ او صرافی‌ ته‌ مخه‌ كړه‌ او هر څوك یی‌، چه‌ دكان‌ یی‌ له‌ شیانو ډك‌ ؤ د شمالی‌ وال‌ په‌ نامه‌ نیول‌ او د پیسو له‌ اخیستلو وروسته‌ به‌ یی‌ خوشی‌ كړ، د صرافی‌ له‌ د كاندارانو څخه یی‌ تر ۱۵۰ لكو افغانیو پوری‌ هم‌ اخستی‌ دی‌ او ځینو گوښه‌ ځایونو كی‌ یی‌ له‌ خلكو څخه بایسكلونه‌ هم‌ اخیستی‌ دی‌.

تظاهرات‌ «امارتی‌» بر ضد «امارت‌»

بی‌ناموسی‌ طالبان‌ در قره‌باغ‌ شمالی‌

(گزارشگر: خ‌.ز.) بعد از عقب‌نشینی‌ نیروهای‌ مسعود در قره‌ باغ‌ ۲۵ زن‌ توسط‌ قندهاری‌ها در یك‌ حویلی‌ اسیر گرفته‌ شدند كه‌ وظایفی‌ از قبیل‌ لباس‌ شویی‌، آشپزی‌، پاك‌كاری‌ و جاروب‌ به‌ آنان‌ محول‌ گردید. ولی‌ طالبان‌ بی‌ناموس‌ به‌ این‌ هم‌ اكتفا ننموده‌ زنان‌ مظلوم‌ را بی‌رحمانه‌ مورد تجاوز جنسی‌ و لت‌ و كوب‌ قرار می‌دهند تا این‌ كه‌ یك‌ زن‌ از بین‌ آنان‌ موفق‌ به‌ فرار می‌شود و خود را به‌ قرارگاه‌ مولوی‌كبیر سردسته‌ی‌ قوای‌ جنایت‌پیشگان‌ می‌رساند و استدعا می‌كند كه‌ به‌ داد آن‌ زنان‌ بخت‌ برگشته‌ دیگر كه‌ در اسارت‌ جانیان‌ بی‌ناموس‌ اند برسد ولی‌ طبعاً مولوی‌ صاحب‌ كوچكترین‌ اقدامی‌ نمی‌كند.

(گزارشگر: حشمت‌) اوایل‌ صبح‌ ۲۳ عقرب‌ ۱۳۷۸ از طرف‌ ملاهای‌ مساجد در كابل‌ به‌ مردم‌ خبر داده‌ شد كه‌ امروز ضد ملل‌متحد و امریكا غرض‌ تعزیرات‌ اقتصادی‌ مظاهره‌ صورت‌ می‌گیرد و باید همه‌ی‌ مردم‌ در آن‌ شركت‌ نمایند. دستور اعلان‌ به‌ ملایان‌ مساجد روز پیشتر از طرف‌ طالبان‌ داده‌ شده‌ بود.

بعد از ظهر آن‌ روز مردم‌ از مناطق‌ مختلف‌ به‌ طرف‌ مركز شهر حركت‌ كردند. مظاهره‌ توسط‌ ملایان‌ مساجد، مكاتب‌ و مدارس‌ رهبری‌ می‌شد.

اما مردمی‌ كه‌ از خانه‌های‌ شان‌ به‌ نام‌ مظاهره‌ علیه‌ تعزیرات‌ اقتصادی‌ امریكا و سازمان‌ ملل‌متحد بر حكومت‌ طالبان‌ بیرون‌ آورده‌ شده‌ بودند علیه‌ طالبان‌ و حكومت‌ طالبی‌ به‌ شعار دادن‌ شروع‌ نمودند و زمانی‌ كه‌ طالبان‌ مانع‌ شعار دادن‌ آنان‌ گردیدند به‌ خود آنان‌ یورش‌ بردند. طالب‌بچه‌ها برای‌ حفظ‌ جان‌ خود با ماشیندار بر مردم‌ آتش‌ گشودند كه‌ در نتیجه‌ دو نفر از تظاهركنندگان‌ جان‌ خود را از دست‌ داده‌ و چندین‌ نفر نیز زخمی‌ گردیدند. بعد از این‌ حادثه‌ تظاهرات‌ برهم‌ خورده‌ و تمام‌ مردم‌ پراكنده‌ شدند.

همچنان‌ به‌ تاریخ‌ ۲۲ عقرب‌ ۱۳۷۸ در شهر مزار شریف‌ و ۲۴ عقرب‌ در جلال‌آباد مظاهره‌هایی‌ علیه‌ تعزیرات‌ از طرف‌ طالبان‌ به‌ راه‌ انداخته‌ شد كه‌ مردم‌ هیچ‌ رغبتی‌ به‌ آنها نداشتند.

از سگ‌جنگی‌ تا بمب‌جنگی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۱ عقرب‌ ۱۳۷۸ بعد از نماز جمعه‌ در موتر امیرخان‌ متقی‌ انفجاری‌ صورت‌ گرفت‌ كه‌ در نتیجه‌ دریور و چهار بادی‌ گاردش‌ از بین‌ رفتند اما خودش‌ جان‌ به‌ سلامت‌ برد. انفجار بعد از تنزل‌ مقام‌ از پست‌ وزارت‌ اطلاعات‌ و كلتور به‌ ریاست‌ امور اجتماعی‌ واقع‌ شده‌ است‌. این‌ تنزل‌ مقام‌ در نتیجه‌ اختلافات‌ داخلی‌ طالبان‌ و چندین‌ بار اخطار از سركردگان‌ آنان‌ به‌ وی‌، صورت‌ گرفته‌ است‌.

طالبان‌، ملایان‌ نه‌منی‌

د طالبانو تر مینځ‌ یو نوی‌ مذهبی‌ تعصب‌ د كب‌ په‌ میاشت‌ كی‌ د دولتی‌ پریكړی‌ په‌ څیر ابلاغ‌ شوی‌: «هر هغه‌ ملا چه‌ په‌ هر مسجد كښی امام‌ یا خطیب‌ وی‌ د قرانكریم‌ ترجمه‌ او تفسیر د اسلامی‌ ارشاد د ریاست‌ د اجازی‌ نه‌ پرته‌ نشی‌ كولای‌ كه‌ څوك ترجمه‌كول‌ غواړی نو باید د لاندی‌ مدارسو څخه فارغ‌ شوی‌ وی‌:

۱ـ شاه‌ منصور، ۲ـ د یو بند، ۳ـ حقانیه‌ د اكوړه‌ خټك‌.» له‌ دغه‌ اعلان‌ څخه وروسته‌ یو لوی‌ عالم‌ او مولوی‌عبدالرحمن‌ چه‌ د جلال‌آباد ښار د عربانو په‌ دریمه‌ ناحیه‌ كښی تقریباً د ۲۵ كالونه‌ را په‌ دیخوا پیژندل‌ شوی‌ سړی‌ دی‌ او په‌ ننگرهار او پیښور كښی ډیر شاگردان‌ لری‌ د یوی‌ ورځی‌ ترجمی‌ څخه وروسته‌ د ننگرهار ولایت‌ له‌ طرفه‌ تهدید شوی‌ او اخطار وركړل‌ شوی‌ دی‌. دده‌ په‌ شان‌ نورو علماؤ، خطیبانو او امامانو ته‌ هم‌ په‌ همدی‌ دلیل‌ اخطارونه‌ وركړل‌ شوی‌ دی‌.

د طالبانو په‌ «اسلامی‌ امارت‌» كښی مړی‌ هم‌ ناكراره‌ دی‌

د ۱۳۷۸ كال‌ د سلواغی‌ ۲۶ نیټه په‌ اگام‌ كښی د یوی‌ هدیری‌ قبرونه‌ د لرغونو آثارو په‌ پلټلو پسی‌ سپړل‌ شوی‌ دی‌. د اگام‌ ولسوالی‌ ۵ كسه‌ په‌ دغه‌ ځای كښی نیولی‌ دی‌، چه‌ بیا د مولوی‌ صدراعظم‌ په‌ غوښتنه‌ ولایت‌ ته‌ یووړل‌ شول‌.

مادر سمیع‌

(گزارشگر: نزهت‌نظیف‌) در هر كنج‌ و كنار طالبان‌ پی‌ شكار می‌گشتند. و آن‌ روز ناگهان‌ دامن‌ شكار آدمیان‌ در ماركیت‌ میوه‌ گسترده‌ شد. مردم‌ هراسان‌ از جا بلند شدند و لرزش‌ بر اندام‌ها مستولی‌ گشت‌. چشم‌سرمه‌های‌ پیراهن‌ دراز و پاچه‌ بلند وارد ماركیت‌ گردیدند. مردم‌ با ترس‌ و لرز از یكدیگر می‌پرسیدند: «چه‌ گپ‌ شده‌؟ طالب‌ها چرا آمده‌ اند؟ آمده‌ اند تا شمالی‌وال‌ها را ببرند.»

سمیع‌ جوانی‌ كه‌ فقط‌ یك‌ سال‌ قبل‌ عروسی‌ كرده‌ بود از دیدن‌ آن‌ صحنه‌ رنگ‌ باخت‌. طالبان‌ یكی‌ را با كیبل‌ زدند و به‌ زور داخل‌ موتر انداختند، دیگری‌ را با دشنام‌ كیبل‌ می‌زدند و دیگری‌... سمیع‌ یارای‌ تماشای‌ آن‌ صحنه‌ دلخراش‌ را نداشت‌ كه‌ ناگهان‌ سوزش‌ فوق‌العاده‌ای‌ را در پشتش‌ احساس‌ كرد و به‌ طرف‌ موتر پرتاب‌ گردید. چند لحظه‌ بعد موتر محل‌ را ترك‌ كرد و از دیده‌ها ناپدید گشت‌. در خانه‌ پدر، مادر و همسرش‌ لحظه‌های‌ آمدن‌ او را می‌شمردند. شام‌ شد و شب‌ آمد و از سمیع‌ خبری‌ نشد. مادر، پدر و همسر هیچ‌ یك‌ جرأت‌ نداشت‌ از این‌ كه‌ چرا سمیع‌ نیامد. آخر چیزی‌ به‌ زبان‌ آوردند. حوصله‌ مادر به‌ سر آمد و قطرات‌ اشك‌ روی‌ گونه‌هایش‌ هویدا شد. پدر مضطرب‌ و پریشان‌ به‌ او فهماند كه‌ اشك‌هایش‌ را از عروسش‌ پنهان‌ كند. اما عروس‌ هم‌ كاسه‌ صبرش‌ به‌ سر آمده‌ بود ناگهان‌ فریاد و شیون‌ سر داد. شبی‌ كه‌ گویی‌ تا ابد سحر نداشت‌ به‌ سر رسید. پدر دست‌ و پاچه‌ برای‌ جستجو از خانه‌ بیرون‌ شد. و با رسیدن‌ به‌ ماركیت‌ دانست‌ كه‌ پسر او را با چندین‌ تن‌ دیگر به‌ جای‌ نامعلومی‌ برده‌ اند. سرانجام‌ پس‌ از ده‌، دوازده‌ روز تلاش‌ دریافت‌ كه‌ پسرش‌ را به‌ زندان‌ پلچرخی‌ برده‌اند. رنگش‌ پرید و تپش‌های‌ قلبش‌ سریع‌ شد. در فكر چاره‌ برآمد. جنایتكاران‌ تقاضای‌ چندین‌صدلك‌ افغانی‌ رشوه‌ را از وی‌ نمودند. پذیرفت‌ و تصمیم‌ گرفت‌ تا مبلغ‌ مذكور را از دوستانش‌ كه‌ در پاكستان‌ بودند به‌ قرض‌ بگیرد. فردای‌ همان‌ روز رهسپار پاكستان‌ گردید. چند روز بعد سیمین‌گل‌ مادر سمیع‌ با خواهر خود و مقداری‌ خوراكه‌ و پول‌ راه‌ زندان‌ پلچرخی‌ را در پیش‌ گرفتند تا شاید به‌ دیدار یگانه‌ فرزند جوانش‌ نایل‌ آید. اما جنایتكاران‌ جوابی‌ به‌ آنان‌ ندادند. زن‌ شروع‌ به‌ التماس‌ و زاری‌ كرد تا اندكی‌ رحم‌ در دل‌ این‌ درندگان‌ پدید آید و پسرش‌ را به‌ او نشان‌ بدهند. بالاخره‌ بی‌اختیار خود را به‌ سوی‌ پنجره‌ كه‌ بالاتر از قدش‌ بود رسانید و به‌ كمك‌ خواهرش‌ بلند شد و میله‌ پنجره‌ را محكم‌ بدست‌ گرفت‌ و صدا كرد: «سمیع‌جان‌، جان‌ مادر كجاستی‌؟ من‌ و خاله‌ات‌ به‌ دیدنت‌ آمده‌ایم‌ سمیع‌ جان‌.» اما در حالیكه‌ با یك‌ دست‌ پنجره‌ را محكم‌ گرفته‌ بود و با دست‌ دیگر می‌كوشید تا چادریش‌ را پس‌ زند و چهره‌ فرزندش‌ را ببیند ولی‌ نتوانست‌، چشمانش‌ سیاهی‌ كرد، دستش‌ سست‌ شد و به‌ پشت‌ بروی‌ زمین‌ افتاد. سمیع‌ كه‌ آن‌ وقت‌ نزدیك‌ پنجره‌ رسید و صدای‌ فریاد و افتیدن‌ مادر را شنیده‌ بود به‌ بیرون‌ نگریست‌. خاله‌اش‌ را دید كه‌ می‌گرید. «خاله‌جان‌ چه‌ شده‌؟ مادرم‌ ضعف‌ كرده‌ او را پیش‌ داكتر ببرید.» سمین‌گل‌ به‌ هوش‌ نیامد. او را نزد داكتر بردند. ولی‌ سیمین‌گل‌ داغدیده‌ به‌ خواب‌ ابدی‌ فرو رفته‌ بود و دیگر چشمش‌ به‌ دیدار سمیع‌جانش‌ باز نشد. جسد را می‌خواستند ببرند یك‌ نفر گفت‌: «مرده‌ را ببرید نزد زندانبان‌ها شاید از دیدن‌ این‌ صحنه‌ رحمی‌ بدل‌ آنان‌ آید و پسرش‌ را رها كنند.» ولی‌ طالبان‌ و رحم‌؟ جنازه‌ را به‌ خانه‌ آوردند. اتفاقاً پدر سمیع‌ هم‌ با قرضی‌ كه‌ از دوستانش‌ دریافت‌ كرده‌ بود وارد منزل‌ گردید و ناگهان‌ خود را در میان‌ ناله‌ و شیون‌ می‌یابد و مثل‌ انسانی‌ بی‌روح‌ اشكش‌ خشك‌ می‌شود. جنازه‌ را دوستان‌ و همسایگان‌ به‌ خاك‌ می‌سپارند.

چند روز بعد پس‌ از تادیه‌ رشوه‌ سمیع‌ را رها می‌كنند. او كه‌ هر لحظه‌ چهره‌ مادرش‌ كه‌ به‌ زمین‌ افتاده‌ بود به‌ یادش‌ می‌آید می‌خواهد هر چه‌ زودتر به‌ خانه‌ برسد. «مادرجان‌ من‌ آمدم‌.» ولی‌ جوابی‌ نمی‌شنود. سمیع‌ از پدر و زنش‌ می‌پرسد: «مادرم‌ كجاست‌؟» پدر می‌گوید: «خانه‌ خاله‌ات‌ رفته‌ تو كمی‌ استراحت‌ كن‌ بعد یكجا دنبالش‌ خواهیم‌ رفت‌.» سمیع‌ قبول‌ نمی‌كند و می‌گوید: «نه‌ دلم‌ بی‌قرار مادرم‌ است‌ برویم‌ و او را بیاوریم‌.» هر دو از منزل‌ خارج‌ می‌شوند. پدر راه‌ قبرستان‌ را پیش‌ می‌گیرد. سمیع‌ می‌پرسد: «راه‌ خانه‌ خاله‌ام‌ كه‌ دیگر است‌؟» پدرش‌ می‌گوید: «این‌ راه‌ بهتر است‌.» چند لحظه‌ بعد بالای‌ قبری‌ می‌ایستد و می‌گوید: «اینه‌ مادرت‌ سمیع‌ جان‌ همرایش‌ گپ‌ بزن‌ كه‌ به‌ خاطر دیدن‌ تو همیشه‌ به‌ خواب‌ رفت‌.»

بامیان‌

تنفر مردم‌ از جهادیان‌

(گزارشگر: س‌. رحیم‌) در جلسه‌ سوم‌ عقرب‌ ۷۸ كه‌ با شركت‌ عده‌ كثیری‌ از مردم‌، قومندانان‌ خاین‌ جهادی‌ و عمال‌ طالبان‌ در بازار یكاولنگ‌ جهت‌ اتخاذ تدابیر امنیتی‌ برای‌ جلوگیری‌ از حمله‌ احتمالی‌ قومندان‌ «محقق‌» از سمت‌ بلخاب‌، و اعزام‌ نمایندگان‌ از یكاولنگ‌ به‌ بلخاب‌ برگزار شده‌ بود، مردم‌ ضمن‌ انتخاب‌ نمایندگان‌ خویش‌ یكسره‌ بالای‌ قومندانان‌ نظام‌ گذشته‌ تاختند. از جمله‌ شخصی‌ به‌ نام‌ حبیب‌اله‌خان‌ از قریه‌ی‌ زارین‌ در حضور قومندانانی‌ كه‌ فعلاً هم‌ از قدرت‌ و نفوذ برخوردار اند گفت‌: «گروه‌های‌ سیاسی‌ غم‌ مردم‌ را ندارند. فقط‌ خود و منافع‌ خود را می‌خواهند. باید حالا هم‌ سه‌ نفر عالم‌ نزد قومندانان‌ بلخاب‌ رفته‌ و بگویند كه‌ دیگر از خدا بترسند و مردم‌ را تباه‌ نكنند. آخر همین‌ها بودند كه‌ پول‌ خوردند و جنگ‌ كردند.»

دهقان‌ فقیری‌ از سر سرخ‌بید نیطاق‌ به‌ نام‌ محب‌ كه‌ پسرش‌ را در جنگ‌ بین‌ سازمان‌ نصر و حركت‌ از دست‌ داده‌ شجاعانه‌ بر سعیدی‌، عضو شورای‌ مركزی‌ حزب‌ وحدت‌ در بامیان‌ تاخت‌: «آغای‌ سعیدی‌ این‌ قدر دیره‌ مه‌ جنگ‌ كدیم‌ یا تو؟ تا امیالی‌ ره‌ مه‌ پول‌ خوردیم‌ یا تو؟ قومندانا را مه‌ فتوا داده‌ ده‌ جنگ‌ رایی‌ كدیم‌ یا تو؟ تا دیروزه‌ سر مردم‌ تو بودی‌ یا مه‌؟»

فریاد مردم‌ از هر طرف‌ بلند بود كه‌ دیگر بس‌ است‌ از خدا بترسید! حیا كنید! مردم‌ را به‌ خاك‌ و خون‌ نكشید! رنگ‌ از روی‌ قومندانان‌ جهادی‌ پریده‌ بود. فرد دیگری‌ به‌ نام‌ حقجو ساكن‌ سرچاردِه‌ از بین‌ جمعیت‌ برخاسته‌ خطاب‌ به‌ قومندان‌ طالبی‌ گفت‌: «آقای‌ گردیزی‌! بی‌نصری‌ هم‌ نمیشه‌ و بانصری‌ هم‌ نمیشه‌ به‌ ای‌ معنا كه‌ اگه‌ قومندان‌های‌ نصری‌ ره‌ قدرت‌ نتین‌ اینا از بلخو پول‌ می‌گیره‌ و جنگ‌ میكنه‌ اگر قدرت‌ بتین‌ سر مردم‌ ظلم‌ می‌كنه‌!»

در این‌ جلسه‌ كه‌ از ساعت‌ ۱۲ تا ساعت‌ سه‌ بعد از ظهر ادامه‌ داشت‌، فریاد نفرت‌ و انزجار مردم‌ از قومندانان‌ جهادی‌ بالا گرفت‌ و آنان‌ را مورد حمله‌ قرار دادند. قومندان‌ طالبی‌ یعنی‌ آقای‌ گردیزی‌ كه‌ خود نیز در خیانت‌ و جنایت‌ از برادران‌ جهادی‌اش‌ پس‌ نمی‌ماند با چهره‌ افروخته‌ و لهجه‌ خشن‌ مردم‌ را مورد ملامت‌ و سرزنش‌ قرار داده‌ در دفاع‌ از برادران‌ جهادی‌اش‌ گفت‌: «دیگه‌ قومندانا جنگ‌ نمیتانن‌ بكنن‌ قومندانان‌ برادرهای‌ ماست‌. قومندان‌ها به‌ ما تعهد كرده‌ اند. دیگر قومندان‌ها را بد نگویید. شما مردم‌ به‌ ما راپورهای‌ غلط‌ میتین‌ و... از ما هیچ‌ چیزی‌ مخفی‌ نیست‌».

ورود گرگان‌ طالبی‌ و فرار موش‌شدگان‌ جهادی‌ از یكاولنگ‌

به‌ تاریخ‌ ۳ میزان‌ ۷۷ حوالی‌ ۱۲ روز اردوی‌ طلبه‌ كرام‌ در ولسوالی‌ یكاولنگ‌ رسید در حالی‌ كه‌ افراد سركوفته‌ خلیلی‌ دسته‌ دسته‌ از سرك‌ عمومی‌، پیاده‌رو، بین‌ جوی‌ و كنار درختان‌ بعضاً نیم‌برهنه‌ و برخی‌ با لباس‌ غیرنظامی‌ راه‌ فرار در پیش‌ گرفته‌ و تفنگ‌های‌ خویش‌ را هر جای‌ انداخته‌ بودند، عده‌ای‌ از این‌ مارهای‌ گزنده‌ كه‌ تا دیروز با مال‌، آبرو، سرنوشت‌ و عقیده‌ مردم‌ بازی‌ می‌كردند، به‌ مردم‌ پناه‌آورده‌ و در زیر پالان‌ و بین‌ آخورها و طویله‌ بهائم‌، زیر كاه‌ و خرمن‌ها و عقب‌ ذخیره‌ هیزم‌ سوخت‌ زمستانی‌ خود را مخفی‌ كردند و تعدادی‌ از آنان‌ از بین‌ جوهای‌ كنار باغ‌ها، زیر آسیاب‌ و عقب‌ ذخیره‌ هیزم‌ دست‌ به‌ تیراندازی‌های‌ بی‌هدف‌ زدند كه‌ تلفات‌ و خسارات‌ بیشتری‌ را نصیب‌ مردم‌ بی‌دفاع‌ و بی‌گناه‌ ما كرد. افرادی‌ كه‌ در این‌ جریان‌ جان‌ خویش‌ را از دست‌ دادند عبارت‌ اند از: سیدعلم‌ از قریه‌ بیده‌مشكین‌، سیداصغر از قریه‌ ده‌تره‌چی‌، زوجه‌ی‌ سیدمحمد، مامور موسی‌ از قریه‌ گردبید و زوجه‌ شاه‌علی‌پناه‌ از قریه‌ لیلوری‌ از ولسوالی‌ یكاولنگ‌. افراد دیگری‌ هم‌ در اثر یورش‌ طالبان‌ كشته‌ و زخمی‌ شدند كه‌ متاسفانه‌ از اسم‌ و سكونت‌ شان‌ اطلاع‌ موثق‌ ندارم‌.

طالبان‌ بعد از ختم‌ درگیری‌ و كشتار مردم‌ به‌ جرم‌ لسانی‌، قومی‌ و مذهبی‌ گروپ‌ گروپ‌ دست‌ به‌ تلاشی‌ خانه‌ها زده‌ به‌ بهانه‌ شر و فساد و سلاح‌ داشتن‌ و نظامی‌ بودن‌ و غیره‌ افرادی‌ مانند سیدمحسن‌ و پسرش‌ سیدیاسین‌، سیدمحمدزوار، سیدیوسف‌ و سیدجواد باشندگان‌ قریه‌ بیده‌مشكین‌، سیدامین‌اله‌ و سیدشرف‌ از قریه‌ آخندان‌ و اكثریت‌ مردم‌ را بی‌نهایت‌ مورد آزار و اذیت‌ قرار دادند. بعضی‌ را دست‌ بسته‌ و برخی‌ را دست‌ باز با قنداق‌ كلاشنكوف‌ لت‌ و كوب‌ نمودند. گروپ‌ اول‌ كه‌ تلاشی‌ می‌كرد گروپ‌ بعدی‌ می‌آمد. گریه‌ و زاری‌ زنان‌ و اطفال‌ سودی‌ نمی‌بخشید. تیپ‌ها را با مرمی‌ تفنگ‌ از بین‌ می‌بردند، هیزم‌ سوخت‌ را آتش‌ می‌زدند و بعضی‌ چیزهای‌ باارزش‌ و قیمتی‌ را «غنیمت‌» می‌گرفتند.

كاسه‌لیسان‌ طالبان‌

(گزارشگر: ن‌. ك‌.) قبل‌ از رسیدن‌ عید فطر سال‌ ۱۳۷۸ سران‌ قبایل‌ و یا به‌ اصطلاح‌ مردم‌ چهاركلاه‌های‌ منطقه‌ گردهم‌ جمع‌ شده‌ و به‌ خاطر عید آمادگی‌ گرفتند. طبق‌ معمول‌، آنان‌ در سال‌های‌ گذشته‌ نزد محمدی‌ رئیس‌ حوزه‌ یكاولنگ‌ رفته‌ عیدی‌ می‌بردند، كه‌ به‌ این‌ وسیله‌ هم‌ چیزكی‌ به‌ جیب‌ آنان‌ می‌ریخت‌ و هم‌ حاكم‌ «مرهم‌» می‌شد، این‌ بار نیز از افراد سرشناس‌ فی‌ نفر ۱۰۰۰۰۰لك‌ افغانی‌ دوستمی‌ و از سایران‌ مقداری‌ كمتر جمع‌ كرده‌، چند راس‌ گوسفند درجه‌ اول‌ از دره‌ بندامیر خریداری‌ كرده‌ «عیدی‌» را نزد صوفی‌ گردیزی‌ مسئول‌ قطعه‌ منتظره‌ یكاولنگ‌ بردند. افرادیكه‌ از این‌ بابت‌ روده‌ی‌ شان‌ چرب‌ شد عبارتنداز: حاجی‌عارف‌ مشهور به‌ علاقه‌دار، عبدالله‌ارباب‌، احمدارباب‌ و چند تن‌ دیگر.

۶۰هزار دالر جزای‌ مسیحی‌ شدن‌

حاجی‌جواد یكی‌ از كادرهای‌ گروه‌ مستضعفین‌ بامیان‌ بوده‌ و در رأس‌ مؤسسه‌ CCA در یكاولنگ‌ قرار داشت‌. حاجی‌ عارف‌ علاقه‌دار نزدش‌ مراجعه‌ كرده‌ می‌خواهد در مؤسسه‌ استخدام‌ شود، اما بعد از آنكه‌ جواب‌ رد می‌شنود به‌ تاریخ‌ ۲۵ دلو با چند نفر از دوستانش‌ جلسه‌ای‌ ترتیب‌ داده‌ و به‌ جواد اتهام‌ مسیحی‌ شدن‌ می‌بندد. سپس‌ جریان‌ را به‌ صوفی‌گردیزی‌ كه‌ روده‌اش‌ را چرب‌ كرده‌ بودند، می‌گویند. او جواد را احضار كرده‌ فیصله‌ خود را چنین‌ ابلاغ‌ می‌كند : «چون‌ تو مسیحی‌ شده‌ای‌ باید شصت‌هزار دالر جریمه‌ بدهی‌ و یا این‌ كه‌ از افغانستان‌ خارج‌ شوی‌.» جواد كه‌ نه‌ این‌ مقدار پول‌ داشت‌ و نه‌ می‌توانست‌ كشور را ترك‌ گوید ناگزیر شد به‌ خاطر جلب‌ حمایت‌ موسفیدان‌ به‌ افرادی‌ مانند احمدارباب‌ و غیره‌ رشوه‌ بدهد تا با پا درمیانی‌ آنان‌ از شر گردیزی‌ نجات‌ یابد. چند روز بعد از این‌ جریان‌ با وجود سردی‌ بسیار شدید و قلت‌ وسایط‌ نقلیه‌ حاجی‌جواد منطقه‌ را ترك‌ گفت‌.

جنایات‌ طالبان‌ در بامیان‌

(گزارشگر: سهراب‌) سال‌ گذشته‌ زمانی‌ كه‌ طالبان‌ داخل‌ ولایت‌ بامیان‌ شدند مردم‌ را بدو دسته‌ تقسیم‌ نمودند: دسته‌ اول‌ جوانان‌، كه‌ بیدرنگ‌ تیرباران‌ شده‌ و اجساد شان‌ را در داخل‌ گودال‌ انداختند و سپس‌ توسط‌ بلدوزر بالای‌ شان‌ خاك‌ ریختند. دسته‌ دوم‌ شامل‌ موسفیدان‌ می‌شد كه‌ تعداد از آنان‌ را فوراً از بین‌ بردند و تعداد دیگر را به‌ جایی‌ نامعلوم‌ كه‌ تا كنون‌ هم‌ (جوزای‌ ۷۹) روشن‌ نیست‌، برده‌ اند. آنان‌ بت‌های‌ باستانی‌ بامیان‌ را به‌ توپ‌ بسته‌ و می‌گفتند كه‌ در شهر مسلمانان‌ بت‌ نباید سالم‌ بماند زیرا مردم‌ بت‌پرست‌ می‌شوند.

«چه‌ دلاور است‌ دزدی‌ كه‌ بدست‌ چراغ‌ دارد»

به‌ تاریخ‌ ۳۰ عقرب‌ ۷۸ دفتر مؤسسه‌ صلیب‌سرخ‌ مقیم‌ ولایت‌ بامیان‌ توسط‌ ملازوی‌ و عبداله‌سرحدی‌ دو تن‌ از قومندانان‌ مشهور طالبان‌ به‌ غارت‌ برده‌ شد. آنان‌ تمام‌ اجناس‌ مؤسسه‌ را به‌ طور نمایان‌ به‌ خانه‌های‌ شان‌ انتقال‌ دادند.

جنون‌ جنایت‌ طالبی‌

در عقرب‌ ۷۸ در منطقه‌ دورانی‌ میدان‌ شهر موتر خلیفه‌رضا معروف‌ به‌ چاغی‌ از ملیت‌ هزاره‌ باشنده‌ ولسوالی‌ لعل‌ ولایت‌ غور كه‌ از غزنی‌ اجناس‌ دكان‌ و ۱۳ نفر سواری‌ با خود می‌آورد، مورد حمله‌ طالبان‌ قرار می‌گیرد. آنان‌ تمـام‌ سـرنشینان‌ را كشتـه‌ پـول‌ نــقد شـان‌ را كه‌ به‌ چهارصد ملیون‌ افغانی‌ می‌رسید بـا مـوتـر و امـوال‌ آن‌ بـه‌ تاراج‌ بردند. بعـد از تـلاش‌ فـراوان‌ فـامیـل‌ خـلیفه‌رضـا توانست‌ مـوتـر مـذكـور را در چنـداول‌ كـابـل‌ پـیدا كـند. اما هر چه‌ داد و فـریاد كردند، هیـچ‌ مـرجـعی‌ نیـافتند كـه‌ بـه‌ حـرف‌ آنـان‌ تـوجـه‌ كند.

احداث‌ مساجد پاسخ‌ خشكسالی‌

طالبان‌ طی‌ دو سال‌ تسلط‌ خود در مناطق‌ مركزی‌ به‌ چور و چپاول‌ مردم‌ فقیر مشغول‌ بودند. در سالی‌ كه‌ گذشت‌ كمر مردم‌ را از یك‌ طرف‌ خشكسالی‌ و قحطی‌ و از جانب‌ دیگر اندازهای‌ بدون‌ مورد، رشوه‌ و مالیات‌ خم‌ نمود. سیدصوفی‌گردیزی‌ یكی‌ از سركردگان‌ طالبان‌ در ولسوالی‌ یكاولنگ‌ در حمل‌ ۷۹ اقدام‌ به‌ احداث‌ مسجدی‌ بزرگ‌ نمود كه‌ هزینه‌ آن‌ به‌ دوهزارچهارصدملیون‌ افغانی‌ می‌رسد. این‌ پول‌ از دكانداران‌ ولسوالی‌ كه‌ شامل‌ دو شهر (شهر كهنه‌ و شهر نو) می‌شود، به‌ زور برچه‌ اخذ گردید و به‌ تعداد ۱۰۰۰ اصله‌ چوب‌ از ملك‌ دفتر گرفته‌ شد. در ظرف‌ كمتر از دو ماه‌ این‌ مسجد تكمیل‌ گردید و به‌ تعقیب‌ آن‌ برای‌ ترمیم‌ مسجد شهر كهنه‌ هفت‌صد ملیون‌ افغانی‌ جمع‌آوری‌ نمودند. اكثر مردم‌ توان‌ پرداخت‌ این‌ پول‌ها را نداشته‌ و می‌گویند كودكان‌ به‌ مكتبی‌ كه‌ می‌روند بالای‌ خاك‌ می‌نیشینند. چندین‌ سال‌ می‌شود كه‌ مكتب‌ روی‌ كاهگل‌ را ندیده‌، در روزهای‌ بارانی‌ اطفال‌ از یك‌ كنـج‌ صف‌ به‌ كنج‌ دیگر می‌روند ولی‌ بالای‌ یك‌ مسجد این‌ قدر پول‌ هنگفت‌ مصرف‌ می‌شود آن‌ هم‌ در این‌ مصیبت‌ و خشكسالی‌.

اوبو اخیستلی‌ طالبان‌ خځلو ته‌ لاس‌ اچوی‌

(گزارشورکوونی: حشمت) د لړم‌ میاشتی‌ د ۲۶ او ۲۹ نیټی‌ تر مینځ‌ د بامیانو د یكاولنگ‌ د ولسوالی‌ په‌ مربوطاتو كښی د بین‌الملل‌ خوراكی‌ موادونه‌ ډك‌ څو موټر وسوځول‌ شول‌ او هم‌ هغه‌ كسان‌ چه‌ موټرو سره‌ ؤ د نامعلومو خلكو له‌ خوا ټكول‌ شوی‌ دی‌. دا دوهم‌ ځل‌ دی‌ چه‌ دغه‌ راز كار تكراریږی‌.

نو له‌ دی‌ كبله‌ طالبانو پریكړه‌ وكړه‌ چه‌ د ټولو لویو لارو لكه‌ قندهارـ كابل‌، هرات‌ ـ قندهار، بامیان‌ ـ كابل‌ او كابل‌ ـ جلال‌آباد په‌ اوږدو كښی امنیتی‌ پوستی‌ واچول‌ شی‌. ددغه‌ پروگرام‌ د پلی‌ كولو لپاره‌ درونټی‌ نه‌ تر استحكام‌ پل‌ پوری‌ د لغمان‌ ولایت‌ د امنیه‌ قومندانی‌ مربوط‌ د ملاضیاالرحمن‌ ملگری‌ او سرگروپ‌ یوسف‌ د ننگرهار ولایت‌ د خوگیانو د ولسوالی‌ د آرغچ‌ د كلی‌ اوسیدونكی‌ ته‌ د امنیت‌ مسئولیت‌ سپارل‌ كیږی. یوسف‌ د مولوی ‌خالص‌ د ډلی‌ سرگروپ‌ و چی‌ یو بدعمل‌، بدكار او چرسی‌ سړی‌ دی‌. نوموړی‌ د ځانی‌ گټو لپاره‌ د غلا قتل‌ او نورو غیرانسانی‌ اعمالو څخه ډډه‌ نه‌كوی‌. خو مهمه‌ خبره‌ داده‌ چه‌ د طالب‌ گروپونو څخه هم‌ ندی‌، هغه‌ څه كوی‌ چی‌ خپل‌ زړه‌ یی‌ وغواړی او د طالب‌ د نظریی‌ خلاف‌ هم‌ دی‌.

وحشت‌ طالبی‌

در اوایل‌ اسد ۷۸ طالب‌بچه‌ها در مركز یكاولنگ‌ به‌ دكان‌ رادیوسازی‌ كه‌ مشهور به‌ حافظی‌ است‌، رفته‌ به‌ وی‌ می‌گویند كه‌ تیپ‌ تویوتای‌ ما را درست‌ كن‌. حافظی‌ عذر خواسته‌ می‌گوید بتری‌ ندارد. طالبان‌ می‌گویند تا صبح‌ باید بتری‌ را پیدا كنی‌. شخص‌ مذكور هر چه‌ صحنه‌ای‌ از فاجعه‌های‌ بامیان‌ ِ بنیادگرا گزیده‌ تلاش‌ می‌كند بتری‌ پیدا نمی‌تواند. طالبان‌ كه‌ فردا صبح‌ دوباره‌ جواب‌ منفی‌ می‌شنوند، خشمگین‌ شده‌ حافظی‌ را با كیبل‌ مورد لت‌ و كوب‌ قرار می‌دهند كه‌ مدت‌ زیادی‌ از راه‌ رفتن‌ مانده‌ بود.

چشمدیدی‌ از گذر «دجال‌»

Bamyan
صحنه ای از فاجعه های بامیان بنیادگرا گزیده

(گزارشگر: علی‌فریاد‌) به‌ تاریخ‌ ۲۹ اسد از كابل‌ به‌ بامیان‌ مسافرتی‌ داشتم‌. وقتی‌ به‌ جنوب‌ كوتل‌ حاجی‌گك‌ كه‌ قبلاً تقریباً ۱۱۰ فامیل‌ در آن‌ جا زندگی‌ می‌كردند رسیدم‌، خانه‌ها همه‌ سوخته‌ و ویران‌ شده‌ بودند. با آمدن‌ طالبان‌ عده‌ی‌ زیادی‌ از مردم‌ این‌ مناطق‌ كشته‌ شده‌ و باقیمانده‌ هم‌ مهاجرت‌ كرده‌ اند بعد به‌ كالو رسیدم‌ كه‌ منطقه‌ بزرگی‌ است‌ و در آن‌ ۳۰ نفر از طالبان‌ تركمن‌ اجرای‌ وظیفه‌ می‌كنند.

به‌ تاریخ‌ ۳۱ اسد وارد شش‌پل‌ بامیان‌ شدم‌. موتر ما توسط‌ طالبان‌ پوسته‌ كه‌ وظیفه‌ بازرسی‌ داشتند توقف‌ داده‌ شد و اجازه‌ عبور نمی‌دادند بعد از گفتگو و عذر و زاری‌ زیاد به‌ ما اجازه‌ عبور دادند. موتر ما از قرای‌ جریسی‌طوغی‌، تولچی‌ آهنگران‌ و دهن‌ آهنگران‌، سوماره‌ و دهن‌ سوماره‌، منطقه‌ بزرگ‌ فولادی‌، بامسرای‌، قات‌مستی‌، طی‌یوتی‌، سرخ‌قول‌، خم‌كلك‌ها، سیدآباد، حیدرآباد، دوآبی‌، جودری‌، جوقول‌، جوكار وغیره‌ عبور كرد كه‌ همه‌ به‌ شمول‌ شهر كهنه‌ بامیان‌ تماماً سوخته‌ و به‌ ویرانه‌ مبدل‌ گشته‌ بودند. زمین‌ها خاره‌ و لایزرع‌، باغ‌ها و درختان‌ همه‌ خشك‌ شده‌ بودند.

ساعت‌ ۱ بعد از ظهر وارد شهر نو بامیان‌ شدیم‌ كه‌ در شمال‌ آن‌ آثار تاریخی‌ (بت‌های‌ بامیان‌) و در جنوب‌ آن‌ شهر غلغله‌ قرار گرفته‌. در شهرنو ویرانی‌ نسبتاً كمتر بود اما دكان‌ها تماماً بسته‌ بوده‌، هوتل‌ها و سماوارها اصلاً درك‌ نداشتند. در داخل‌ شهر حدود ۲۸ نفر نظامیان‌ طالبی‌ گشت‌ و گذار می‌كردند و افراد عادی‌ و یا دكانداران‌ دیده‌ نمی‌شدند. بت‌ زن‌ را كه‌ چند سال‌ قبل‌ دیده‌ بودم‌ و راه‌های‌ عبوری‌ و چت‌ بالای‌ سر آن‌ به‌ خط‌ زیبا نقاشی‌ شده‌ بود، حالا سقف‌ و قسمتی‌ از كله‌ بت‌ را طلبه‌ كرام‌ به‌ توپ‌ بسته‌ بودند كه‌ سنگ‌ و خاكش‌ به‌ زیر پای‌ بت‌ توده‌ شده‌ بود. بت‌ مرد از گردن‌ به‌ بالا به‌ شمول‌ سقف‌ تماماً سیاه‌ و دودآلود شده‌ بود. در میان‌ این‌ دو بت‌ طالبان‌ مسلح‌ نشسته‌ بودند كه‌ میله‌های‌ توپ‌ شان‌ از دور دیده‌ می‌شد. مالك‌ هوتل‌ غلغله‌ برایم‌ گفت‌ كه‌ او را طالبان‌ وادار ساخته‌ اند كه‌ هوتل‌ را باز كند. خود از مزار آواره‌ شده‌ و فامیلش‌ در كوه‌ زندگی‌ می‌كند. وی‌ اضافه‌ نمود كه‌ طالبان‌ در ثور به‌ بامیان‌ حمله‌ كردند كه‌ تقریباً ۱۲۰۰ نفر شان‌ پاكستانی‌ بودند و فعلاً هم‌ به‌ تعداد ۴۰۰ نفر پاكستانی‌ در همین‌ بت‌ها زندگی‌ دارند ولی‌ در بازار رفت‌ و آمد نمی‌كنند.

سفرم‌ را به‌ طرف‌ غرب‌ بامیان‌ ادامه‌ دادم‌. قصبات‌ سرخدر و خواجه‌علی‌ كمتر سوخته‌ و خراب‌ دیده‌ می‌شد. ولی‌ قصبات‌ اغرباطه‌، سوخته‌، سبزك‌، گنبد، رخشی‌، لنگر، قلات‌، باریكی‌ شهیدان‌ و شهیدان‌، بكلی‌ سوخته‌ و به‌ خرابه‌ مبدل‌ شده‌ بودند و زنده‌ جانی‌ در آن‌ جا به‌ چشم‌ نمی‌خورد.

به‌ تاریخ‌ اول‌ سنبله‌ داستان‌ جنگ‌ غرب‌ بامیان‌ را از زبان‌ یكی‌ از قومندانان‌ طالبان‌ به‌ نام‌ شیرعلی‌ پشتون‌ شنیدم‌ كه‌ در غرب‌ بامیان‌ با جبهه‌ اغرباطه‌ درگیر شدند. با توپ‌ و تانك‌ كه‌ نشد با طیاره‌ها و هلیكوپترها فشار آوردند ولی‌ نتوانستند خط‌ جبهه‌ دشمن‌ را بشكنند. سواره‌ها از طریق‌ كوه‌ها به‌ عقب‌ جبهه‌ حمله‌ برده‌ و در چنگ‌ طالبان‌ آمدند. وی‌ اضافه‌ نمود كه‌ طالبان‌ از خط‌ اغرباطه‌ عبور كرده‌ و با پاكستانی‌ها قصبات‌ اغرباطه‌، سبزك‌، گیند، رخشی‌، سوخته‌، لنگر، قلات‌، باریكی‌ و شهیدان‌ را به‌ آتش‌ كشیده‌، بی‌رحمانه‌ به‌ قتل‌عام‌ دست‌ زده‌ و از هیچگونه‌ ظلم‌ و ستم‌ در این‌ مناطق‌ دریغ‌ نورزیدند.

بعد در جریان‌ سفرم‌ به‌ قریه‌ شبرتو و قرغتو رسیدم‌. قرای‌ فلفه‌جو، شاراه‌ و قلعه‌سبز كه‌ آن‌ها جمعاً ۳۶۰ خانه‌ زندگی‌ می‌كردند، به‌ كلی‌ به‌ آتش‌ كشیده‌ شده‌ بودند. ۳۰ نفر از باشندگان‌ آن‌ به‌ قتل‌ رسیده‌ و باقی‌ در ولسوالی‌ پنجاب‌ و تعدادی‌ كه‌ می‌توانستند به‌ پاكستان‌ و ایران‌ مهاجرت‌ نموده‌ اند.

سیداكبر یكی‌ از مهاجران‌ قریه‌ گنبد ولایت‌ بامیان‌ كه‌ فعلاً در دره‌صوف‌ زندگی‌ می‌كند، در برج‌ جوزا از راه‌ قراخول‌ از دره‌صوف‌ به‌ ولسوالی‌ یكاولنگ‌ آمده‌ بود. وی‌ و همراهانش‌ قصه‌ می‌كردند: «مردمی‌ كه‌ از قریه‌ گنبد و رخشی‌ وغیره‌ مهاجر شده‌ بودند، حتی‌ فرزندان‌ ۱۳ ساله‌ شان‌ را بخاطر سرما از دست‌ دادند. اجسادی‌ را كه‌ خود آنان‌ مشاهده‌ كرده‌ بودند، تعداد شان‌ به‌ ۹ نفر رسیده‌ بود (۴ پسر و ۵ دختر) كه‌ در كنار سنگ‌ها و سوراخ‌ كوه‌ها و غارها دیده‌ می‌شدند. جسد طفل‌ هفت‌ ساله‌ای‌ را حیوانات‌ درنده‌ پاره‌ پاره‌ كرده‌ و چشمان‌ جسد دیگری‌ را مرغ‌های‌ صحرایی‌ كشیده‌ بودند. همچنان‌ تعدادی‌ زنان‌ حامله‌ نیز سقط‌ كرده‌ بودند.»

جوانی‌ به‌ نام‌ حسن‌سپورت‌ می‌گفت‌: «ما مدت‌ یك‌ ماه‌ در خط‌ كهنه‌ سنگر داشتیم‌. تعداد ما صد نفر از ولسوالی‌ یكاولنگ‌ و ۵۰ نفر از علاقه‌داری‌ سیغان‌ تحت‌ قومانده‌ جنرال‌ حیات‌اله‌، كه‌ با ۲۰۰ نفر پاكستانی‌ جمله‌ ۳۵۰ نفر تحت‌ قومانده‌ یك‌ جنرال‌ پاكستانی‌ قرار داشتیم‌. به‌ تاریخ‌ ۲۰ سنبله‌ ۸۵ نفر تحت‌ قومانده‌ زمان‌شلك‌ از منطقه‌ گوهرگین‌ یكاولنگ‌ و به‌ تاریخ‌ ۲۳ سنبله‌ به‌ تعداد ۵۰ نفر دیگر فرستاده‌ شد. ما نگهداری‌ سنگر را به‌ عهده‌ داشتیم‌ و جنگ‌ می‌كردیم‌ ولی‌ عرب‌ها وظیفه‌ سم‌پاشی‌ ادویه‌ زهری‌ را بالای‌ درختان‌ و تاك‌های‌ انگور داشتند. ادویه‌ زهری‌ آنقدر قوی‌ بود كه‌ در یك‌ روز تمام‌ درختان‌ و تاك‌های‌ انگور را خشك‌ نمود. جنرال‌های‌ پاكستانی‌ نقشه‌ و طرح‌ جنگ‌ را می‌ریختند و افراد دیگر وظیفه‌ داشتند كه‌ در روز بعد از دواپاشی‌ خانه‌های‌ مردم‌ را توسط‌ بلدوزرها منهدم‌ كنند. این‌ افراد قسمت‌های‌ سرای‌خوجه‌ الی‌ مربوطات‌ ولسوالی‌ شكردره‌ و ولسوالی‌ كوهدامن‌ را تماماً ویران‌ و به‌ خاك‌ یكسان‌ كردند.»

وضع‌ سیاسی‌ و اداری‌: حاكمیت‌ ولسوالی‌ فعلاً بدست‌ طالبان‌ است‌. افراد مسلح‌ نظامی‌ بیشتر از ۱۵۰ نفر بوده‌ كه‌ تمام‌ مصارف‌ شان‌ به‌ دوش‌ مردم‌ فقیر می‌باشد. مسئولیت‌ نظامی‌ قوه‌ منتظره‌ را شخص‌ بی‌سوادی‌ به‌ نام‌ سیدصوفی‌گردیزی‌ به‌ عهده‌ دارد كه‌ اطرافش‌ را خلقی‌های‌ سابق‌ منطقه‌ گرفته‌ و تحت‌ نظر آنان‌ حركت‌ می‌كند. خلقی‌ها عبارت‌اند غلام‌علی‌وحدت‌ و صمدفاسق‌ و همدستان‌ شان‌. افراد بسیجی‌ و داوطلب‌ را بدون‌ سلاح‌ از ولسوالی‌ حركت‌ داده‌ و به‌ جنگ‌ شمالی‌ و قندوز می‌فرستند كه‌ در آن‌ جا مسلح‌ شده‌ و در هنگام‌ بازگشت‌ دوباره‌ خلع‌سلاح‌ می‌گردند.

قابل‌ تذكر است‌ كه‌ در جریان‌ تهاجم‌ طالبان‌ به‌ ولایت‌ بامیان‌:

۱ـ یكصد و هفتاد قریه‌ سوزانیده‌ و ویران‌ گردیده‌ است‌.

۲ـ ۱۶۰ باب‌ مسجد سوخته‌ و خراب‌ گردیده‌ است‌.

۳ـ ۸۰۰۰۰ خانواده‌ آواره‌ و مهاجر گردیده‌ اند.

۴ـ ۲۰۰۰ نفر كشته‌ و یا مفقودالاثر گردیده‌ اند.

وضع‌ صحی‌: از سال‌ ۱۳۵۰ به‌ این‌ طرف‌ در ولسوالی‌ یكاولنگ‌ یك‌ شفاخانه‌ بزرگ‌ اعمار شده‌ كه‌ دارای‌ چندین‌ اتاق‌، عملیات‌خانه‌ و ۵۰ بستر است‌. در زمان‌ حزب‌ وحدت‌ مسئولیت‌ آن‌ به‌ ایرانی‌ها سپرده‌ شده‌ بود اما ایرانی‌ها فقط‌ در خدمت‌ حزب‌ وحدت‌ بودند و به‌ مریضان‌ ملكی‌ رسیدگی‌ نمی‌كردند. رشوه‌خواری‌، لواطت‌ و زنا در شفاخانه‌ كار روزانه‌ و معمول‌ مسئولان‌ بود.

مردم‌ مریضان‌ خود را به‌ شفاخانه‌ می‌آورند ولی‌ ادویه‌ وجود ندارد و صرفاً فیس‌ یك‌ معاینه‌ ۲۰۰۰۰ افغانی‌ می‌باشد. اگر به‌ فرض‌ مقداری‌ ادویه‌ به‌ شفاخانه‌ اختصاص‌ یابد، مسئولان‌ آن‌ را به‌ دواخانه‌ها به‌ قیمت‌ بلند می‌فروشند.

وضع‌ فرهنگی‌: مكاتب‌ پسران‌ ظاهراً باز است‌ ولی‌ درس‌ و تعلیم‌ وجود ندارد. در جریان‌ سال‌ جاری‌ مكاتب‌ به‌ مدت‌ چهار ماه‌ نیمه‌فعال‌ بود. مكاتب‌ دختران‌ بكلی‌ تعطیل‌ گردیده‌ كه‌ فعلاً حتی‌ مكتب‌های‌ خصوصی‌ وجود ندارد و تنها مدرسه‌های‌ دینی‌ باز است‌.

وضع‌ اقتصادی‌: مردم‌ این‌ ولسوالی‌ به‌ وضع‌ بد اقتصادی‌ گرفتار می‌باشند. كشت‌ و زراعت‌ مردم‌ را جبر طبیعت‌، سرما، سرخی‌ و امراض‌ گوناگون‌ از بین‌ برده‌ است‌. حیوانات‌ منطقه‌ مانند گاو، گوسفند وغیره‌ فروش‌ ندارند. اگر به‌ فروش‌ هم‌ برسند بسیار به‌ قیمت‌ پایین‌. اكثریت‌ سرمایه‌داران‌ منطقه‌ فرار كرده‌ اند، كارهای‌ تعمیراتی‌ وغیره‌ برای‌ مردم‌ فقیر پیدا نمی‌شود. مردم‌ بیكار اند و مواد محلی‌ مانند پوست‌ حیوانات‌ فروش‌ ندارد. مواد اولیه‌ای‌ كه‌ از سایر ولایات‌ می‌آید قیمت‌ آن‌ بسیار زیاد می‌باشد كه‌ مردم‌ توان‌ خرید آن‌ را ندارند.

ولسوال‌ یكاولنگ‌: ولسوال‌ شخصی‌ است‌ به‌ نام‌ حسین‌علی‌ از سپاه‌ پاسداران‌ طرفدار اكبری‌. مردم‌ می‌گویند زمانی‌ كه‌ این‌ شخص‌ ولسوال‌ مقرر شد بجای‌ بوت‌، توپی‌ (بوت‌هایی‌ از تیوپ‌ موتر كه‌ در محل‌ درست‌ می‌شوند) به‌ پا داشت‌ ولی‌ اخیراً یك‌ راس‌ اسب‌ را ۲۵ملیون‌ و یك‌ راس‌ نرگاو را ۱۳ملیون‌ (به‌ پول‌ دولتی‌) از نزد احمدضابط‌ خریداری‌ كرده‌ كه‌ آن‌ را به‌ خانه‌ خود در ولسوالی‌ پنجاب‌ فرستاده‌ است‌. رشوه‌ بحد اعلا رواج‌ پیدا كرده‌ كه‌ از بركت‌ آن‌ بعضی‌ از ماموران‌ به‌ سركردگی‌ ولسوال‌ صاحب‌ به‌ ثروت‌های‌ كلانی‌ دست‌ یافته‌ اند.

«گوشت‌ خر، دندان‌ سگ‌»

شیخ ‌ذكی‌ والی‌ جنایتكار بامیان‌ در زمان‌ حزب‌ وحدت‌، بهرامی‌ رئیس‌ سیاسی‌ و اطلاعات‌ حزب‌ وحدت‌ با تعدادی‌ از قومندانان‌ شان‌ در زمان‌ حمله‌ طالبان‌ از ولایت‌ بامیان‌ به‌ دره‌صوف‌ گریختند. در ولسوالی‌ دره‌صوف‌ یك‌ راس‌ اسب‌ را مبلغ‌ صدملیون‌ افغانی‌، دومی‌ را ۸۰ملیون‌، سومی‌ را ۶۰ملیون‌ و چهارمی‌ را چهل‌ملیون‌ خریداری‌ كرده‌ در جوزای‌ ۷۸ به‌ طرف‌ غزنی‌ حركت‌ می‌نمایند. شبی‌ یكی‌ از همراهان‌ آنان‌ كه‌ او هم‌ شیخ‌ بود در مسیر راه‌ دره‌صوف‌ بامیان‌ با پول‌ هنگفتی‌ به‌ طرف‌ علاقه‌داری‌ سیغان‌ فرار می‌كند. سه‌ جنایتكار دیگر با دو خورجین‌ پر از پول‌ دالر، كلدار و افغانی‌ به‌ طرف‌ غزنی‌ در حركت‌ می‌شوند. زمانی‌ كه‌ به‌ ولسوالی‌ ناهور غزنی‌ می‌رسند، با شخصی‌ كه‌ برادرش‌ را بهرامی‌ از بین‌ برده‌ بود، بر می‌خورند. وی‌ به‌ پایگاه‌ طالبان‌ خبر می‌دهد. نظامیان‌ طالبان‌ هر سه‌ نفر را دستگیر و فردا صبح‌ جسدهای‌ شان‌ را در چارراهی‌ غزنی‌ آویزان‌ نموده‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارند.

شیخ‌ذكی‌ در زمان‌ قدرت‌ جنایات‌ فراوانی‌ را در حق‌ مردم‌ تاجك‌ انجام‌ داده‌ بود. خانه‌ها را ویران‌، اموال‌ شان‌ را تاراج‌ و به‌ یغما برده‌ و چوب‌ و نهال‌ شان‌ را به‌ فروش‌ رسانده‌ و از باغ‌ و زمین‌ها به‌ خاطر منافع‌ شخصی‌اش‌ سرك‌ كشیده‌ بود. توطئه‌ قتل‌ سیدسرور قومندان‌ وغیره‌ نیز توسط‌ همین‌ شخص‌ و همدستانش‌ انجام‌ گرفته‌ است‌.

آنجا كه‌ شریعت‌ طالبی‌ می‌خشكد

در ۲۰ حوت‌ ۷۸ غلام‌محمد (میأ) از قوم‌ پشتون‌ بحیث‌ قاضی‌ ولسوالی‌ یكاولنگ‌ مقرر گردید. وی‌ الی‌ اواخر ثور سال‌ ۷۸ احكام‌ شریعت‌ طالبی‌ را تطبیق‌ می‌كرد و شخصی‌ بنام‌ سیدحسن‌پیام‌ فرزند سیدعبداله‌ارباب‌ را به‌ صفت‌ منشی‌اش‌ برگزیده‌ بود. حسن‌ در زمان‌ جنگ‌ مقاومت‌ از افراد وابسته‌ به‌ شورای‌ اتفاق‌ بود سپس‌ به‌ حزب‌ وحدت‌ پیوست‌ و از هیچ‌ گونه‌ جنایت‌ دریغ‌ نورزید. وی‌ در مدت‌ ده‌ ماه‌ همكاری‌ با قاضی‌ طالبی‌ انواع‌ شیوه‌های‌ رشوه‌خواری‌ را به‌ قاضی‌ آموخت‌. به‌ تاریخ‌ ۲۵ ثور كه‌ قاضی‌ فرار می‌نماید توسط‌ افراد صوفی‌ در كوتل‌سرخك‌ با هفت‌صد متر تكه‌، ۳۰ ملیون‌ افغانی‌ و یك‌هزار دالر كه‌ اخیراً از نجیب‌ پسر عبدالحسین‌ كلانتر رشوه‌ گرفته‌ بود، دستگیر می‌شود. وی‌ بعد از تحقیق‌ سرسری‌ و مصادره‌ اموالش‌ دوباره‌ به‌ مسكن‌ اصلی‌ خود باز می‌گردد و بدون‌ دغدغه‌ خاطر به‌ زندگی‌ ادامه‌ می‌دهد در حالیكه‌ افراد غیرطالبی‌ در صورت‌ گیر آمدن‌ در همچو موارد دست‌ و پای‌ شان‌ را از دست‌ می‌دهند. حسن‌پیام‌ كه‌ سهمدار و شریك‌ جرم‌ قاضی‌ بود به‌ كابل‌ فرار می‌كند.

عزیزاله‌سروش‌ خاین‌ و برادرانش‌

عزیزاله‌ سروش‌ فرزند میرسیدحبیب‌ خان‌ از خان‌های‌ فروزبهار از طرف‌ شورای‌ اتفاق‌ قومندان‌ امنیه‌ ولسوالی‌ یكاولنگ‌ تعیین‌ شده‌ بود. با تشكیل‌ حزب‌ وحدت‌ به‌ این‌ حزب‌ پیوست‌ و عضو شورای‌ مركزی‌ آن‌ شد.

در جوزای‌ ۷۸ در تشكیلات‌ طالبان‌ معاون‌ ولسوال‌ مقرر شد. وی‌ چندین‌ بار به‌ اطراف‌ ولسوالی‌ برای‌ حل‌ و فصل‌ دعواهای‌ مردم‌ اعزام‌ گردیده‌ و پول‌های‌ فراوان‌ از آنان‌ رشوه‌ گرفته‌ است‌. سروش‌ به‌ تاریخ‌ ۱۰ عقرب‌ ۷۸ به‌ خاطر حل‌ دعوایی‌ به‌ دهن‌ذولیچ‌ فرستاده‌ شد كه‌ از یك‌ طرف‌ دعوا (حاجی‌حیدر) ۱۵ ملیون‌ افغانی‌، یك‌ جل‌ سركش‌ استرجی‌ برای‌ اسب‌ و دو سیر روغن‌ زرد رشوه‌ گرفت‌. چند روز بعد حاجی‌حیدر برای‌ دادخواهی‌ عازم‌ ولسوالی‌ می‌شود كه‌ در جریان‌ راه‌ بدست‌ سروش‌ افتاده‌ به‌ شدت‌ لت‌ و كوب‌ می‌شود و سپس‌ او را به‌ درخت‌ بسته‌ و خود به‌ ولسوالی‌ می‌آید. روز بعد كه‌ حاجی‌ به‌ ولسوالی‌ رسید كسی‌ حرفش‌ را نشنید. اخیراً در مناطق‌ قوم‌ آیه‌ یك‌ خرمن‌ گندم‌ آتش‌ گرفت‌ وی‌ به‌ آن‌ جا رفت‌ و مصارف‌ دو شبش‌ به‌ ۹ملیون‌ افغانی‌ رسید، چهل‌ملیون‌ خساره‌ خرمن‌ حساب‌ شد و صدملیون‌ رشوه‌ گرفت‌. مردم‌ محل‌ به‌ صوفی‌گردیزی‌ شكایت‌ نمودند صوفی‌ فقط‌ ۳۰ ملیون‌ افغانی‌ رشوه‌ را از نزد سروش‌ اخذ نموده‌ به‌ مردم‌ محل‌ مسترد كرد و خود وی‌ را برای‌ پنج‌ ماه‌ از وظیفه‌ سبك‌ دوش‌ نمود. در ثور سال‌ جاری‌ سروش‌ با ۳۰ تن‌ از افراد نظامی‌ به‌ قومانده‌ حیات‌اله‌ خان‌ خلقی‌ به‌ ولسوالی‌ شهرستان‌ مربوط‌ ولایت‌ ارزگان‌ فرستاده‌ شد تا آن‌ مردم‌ هم‌ از فیض‌ بركاتش‌ بی‌بهره‌ نمانند.

آدمكشی‌ سرگرمی‌ طالبك‌ها

(گزارشگر: ن‌. ج‌.) به‌ تاریخ‌ ۱۵ اسد ۷۸ نعیم‌ باشنده‌ آخندان‌ یكاولنگ‌ كه‌ بیش‌ از ۱۴ سال‌ نداشت‌، بخاطر آببازی‌ در دریا رفته‌ بود. وقتی‌ دو طالب‌ متوجه‌ می‌شوند كه‌ وی‌ بدون‌ پیراهن‌ آب‌ بازی‌ می‌كند به‌ خشم‌ آمده‌ نعره‌ می‌زنند. ولی‌ نعیم‌ از طالبان‌ بی‌خبر مصروف‌ آببازی‌ می‌باشد. درین‌ اثنا یكی‌ از آنان‌ دست‌ به‌ ماشه‌ برده‌ و می‌خواهد بچه‌ را بزند كه‌ نعیم‌ متوجه‌ شده‌ و از مرگ‌ می‌جهد.

سر سگ‌ و دم‌ سگ‌

به‌ تاریخ‌ ۱۲ اسد ۷۸ یكی‌ از طالب‌بچه‌ها پول‌ كلدار قومندانش‌ صوفی‌گردیزی‌ را دزدیده‌ و نزد سیدمحمد ولد رحیمی‌ در بندامیر برده‌ می‌گوید این‌ را به‌ افغانی‌ تبدیل‌ كن‌. محمد از یك‌ طرف‌ آن‌ مقدار را تبدیل‌ نمی‌توانست‌ و از طرف‌ دیگر تصور می‌كرد پول‌ جعلی‌ است‌ بناءً از تبدیل‌ پول‌ صرف‌نظر كرد. طالب‌بچه‌ چون‌ خودش‌ بسیار وارخطا بود، به‌ خشم‌ آمده‌ و محمد را آن‌ قدر مورد لت‌ و كوب‌ قرار داد كه‌ تا چند روز در خانه‌ بستری‌ شده‌ بود.

طالب‌ در نقش‌ سگ‌ پاچه‌گیر

علی‌محمد باشنده‌ دره‌علی‌ در مركز یكاولنگ‌ دكان‌ خیاطی‌ دارد. به‌ تاریخ‌ ۱۷ اسد ۷۸ چند طالب‌ به‌ بهانه‌ اینكه‌ قد و اندام‌ ما را بگیر، وی‌ را با خود در پوسته‌ برده‌ به‌ حدی‌ كیبل‌كاری‌ می‌كنند تا خود شان‌ خسته‌ می‌شوند و او را رها می‌نمایند. علت‌ لت‌ و كوب‌ شخص‌ مذكور به‌ قول‌ اقاربش‌ خصومت‌ شخصی‌ بود و كسی‌ به‌ طالبان‌ رشوه‌ داده‌ تا وی‌ را لت‌ كنند. چون‌ علی‌محمد به‌ ملیت‌ هزاره‌ تعلق‌ دارد، بین‌ طالبان‌ پشتون‌ و هزاره‌ تضاد پیدا شد. زمانی‌ كه‌ طالبان‌ پشتون‌ وی‌ را به‌ لت‌ كردن‌ می‌بردند، طالبان‌ هزاره‌ مانع‌ این‌ كار شده‌ بودند. اما آنان‌ توسط‌ طالبان‌ پشتون‌ خلع‌سلاح‌ گردیدند كه‌ این‌ مسئله‌ سبب‌ جبهه‌گیری‌ ولسوال‌ (هزاره‌) با سایر سركردگان‌ طالبی‌ (پشتون‌) گردید.

ننگرهار

گروپ‌های‌ مسلح‌ بیگانه‌ در جلال‌ آباد

(گزارشگر: حشمت‌) گروپ‌های‌ مسلح‌ بیگانه‌ بخصوص‌ افراد اسامه‌بن‌لادن‌ و گروپ‌های‌ مسلح‌ احزاب‌ پاكستانی‌ و تاجكستانی‌ (لشكر طیبه‌، حركت‌ الانصار، گروپ‌ قاضی‌حسین‌احمد، گروپ‌ ملافضل‌الرحمن‌ و گروپ‌های‌ تاجكستانی‌) در داخل‌ جلال‌آباد پایگاه‌ داشته‌ و با طالبان‌ همكاری‌ نظامی‌ می‌نمایند. تمام‌ مسئولان‌ گروپ‌های‌ بیگانه‌ در چند نقطه‌ جلال‌آباد، یعنی‌ در لواء مولوی‌خالص‌، درونته‌، غند سابقه‌ گلبدین‌، گروپ‌های‌ پنجابی‌ در ولسوالی‌ ۴ كار اسلامی‌ قول‌ اردوی‌ نمبر یك‌ و در ولسوالی‌ ۹ زرهدار ۸۱ احضار شده‌ بودند. تا از تمام‌ افراد مسلح‌ كه‌ با فامیل‌ در این‌ پایگاه‌ها وجود دارند و افراد مجرد مسلح‌ خویش‌ معلومات‌ ارائه‌ نمایند.

به‌ تاریخ‌ ۲۸ میزان‌ ۱۳۷۸ فرمانی‌ از ملامحمدعمر توسط‌ وزارت‌ دفاع‌ صادر شد كه‌ این‌ افراد (نظامی‌ و یا ملكی‌) كه‌ مسلح‌ شده‌ اند به‌ فوریت‌ اسلحه‌ خویش‌ را جمعآوری‌ نموده‌ و خلع‌ سلاح‌ گردند و به‌ آنان‌ گفته‌ شود كه‌ به‌ كابل‌ رفته‌ و مشكل‌ خویش‌ را از طریق‌ وزارت‌ دفاع‌ حل‌ نمایند.

برخورد در تورخم‌

به‌ تاریخ‌ ۲۶ میزان‌ ۱۳۷۸ برخورد مسلحانه‌ بین‌ ملیشه‌ها و اردوی‌ پاكستان‌ در خط‌ سرحدی‌ تورخم‌ صورت‌ گرفت‌. روی‌ این‌ ملحوظ‌ از اوایل‌ روز بعد، دروازه‌ تورخم‌ مسدود بود كه‌ مانع‌ رفت‌ و برگشت‌ افراد عادی‌ و ترانزیتی‌ گردیده‌ بود.

ساعت‌ ۷ صبح‌ از طرف‌ مسئولان‌ طالبان‌ تلفنی‌ به‌ ملاعمر خبر داده‌ شد. بعد هیئت‌ دو نفری‌ (مولوی‌ احمدطه‌قادری‌، قومندان‌ امنیه‌ و عارف‌خان‌ رئیس‌ استخبارات‌) به‌ نمایندگی‌ از ملاعمر به‌ تورخم‌ رفته‌ و با مسئولان‌ پاكستانی‌ صحبت‌ كردند كه‌ در نتیجه‌ ساعت‌ ده‌ همان‌ روز دروازه‌ دوباره‌ گشوده‌ شد.

ستم‌ چند بر هندوها و سیك‌ها

هندوها و سیك‌ها از سال‌های‌ متمادی‌ در شهر جلال‌آباد زندگی‌ داشته‌ و به‌ كار و بار مختلفی‌ از قبیل‌ تجارت‌ و دكانداری‌ مصروف‌ بودند. اكثر دكان‌های‌ بزازی‌ و لوكس‌فروشی‌ اطراف‌ حوض‌ خشك‌ مربوط‌ هندوها بود. قرار معلومات‌ موثق‌ تعداد هندوها و سیك‌ها در جلال‌آباد به‌ ۷۰۰ فامیل‌ می‌رسید. ولی‌ فعلاً ۴۰ الی‌ ۵۰ فامیل‌ درین‌ ولایت‌ باقیمانده‌ و متباقی‌ همه‌ در اثر جنایات‌ و جنگ‌های‌ طولانی‌ دولت‌ پوشالی‌، جهادی‌ها و طالبان‌ به‌ ولایات‌ دیگر و یا ممالك‌ خارجی‌ مهاجر شده‌ اند. اكثر اینان‌ تمام‌ سرمایه‌های‌ شخصی‌ را از دست‌ داده‌ و جایدادهای‌ شان‌ از طرف‌ جهادی‌ها و طالبی‌ها غصب‌ شده‌ است‌. تعداد كمی‌ از هندوها كه‌ درین‌ شهر مانده‌ اند اكثراً فقیر بوده‌ و توان‌ رفتن‌ ازین‌ محبس‌ را ندارند. لذا به‌ شغل‌های‌ دكانداری‌ روی‌ بازار یا چپلك‌فروشی‌ روی‌ آورده‌ اند.

مراسم‌ مذهبی‌ آنان‌ از قبیل‌ ویساك‌ و میله‌ گل‌ نارنج‌ قبلاً با جوش‌ و خروش‌ برگزار می‌شد و طی‌ آن‌ كتاب‌ مذهبی‌ خویش‌ را از درمسال‌ گرفته‌ الی‌ سلطانپور سرخرود با مراسم‌ خاصی‌ جشن‌ و سرور انتقال‌ می‌دادند كه‌ حتی‌ مسلمانان‌ نیز در آن‌ شركت‌ می‌كردند، اما فعلاً اجازه‌ برگزاری‌ چنین‌ مراسم‌ را ندارند و فقط‌ گاهگاهی‌ مخفی‌ و در داخل‌ درمسال‌ به‌ شكل‌ بسیار محدودی‌ اجرا می‌گردد. وضع‌ اقتصادی‌ آنان‌ بسیار خراب‌ است‌. كسانی‌ كه‌ مقداری‌ سرمایه‌ دارند از ترس‌ جهادی‌ها و طالبان‌ سرمایه‌گذاری‌ نمی‌توانند. زندگی‌ آنان‌ همیشه‌ با وهم‌ و ترس‌ از دزدی‌های‌ مسلحانه‌ توام‌ است‌.

برای‌ دختران‌ و پسران‌ آنان‌ سابق‌ زمینه‌ تحصیل‌ و تعلیم‌ در مكاتب‌ آماده‌ بود ولی‌ فعلاً آنان‌ اجازه‌ تعلیم‌ را ندارند. همه‌ كارهای‌ فرهنگی‌ را باید در داخل‌ درمسال‌ اجرا نمایند.

در آغاز آمدن‌ طالبان‌ بالای‌ زنان‌ و دختران‌ هندو فشار و تعدی‌ زیاد وجود داشت‌. آنان‌ نمی‌توانستند در شهر گشت‌ و گزار نمایند اما فعلاً تعداد كمی‌ از دختران‌ و زنان‌ هندو در نزدیكی‌ درمسال‌ به‌ چشم‌ می‌خورند. اگر افراد امربالمعروف‌ بااینان‌ روبرو شوند، مورد دشنام‌، فحش‌ و تهدید قرار می‌گیرند ولی‌ آنان‌ عنعنات‌ مذهبی‌ خود را رها نكرده‌ و به‌ درمسال‌ رفت‌ و آمد دارند.

درین‌ شهر دو درمسال‌ فعال‌ وجود دارد كه‌ در آن‌ مراسم‌ مذهبی‌ و عنعنات‌ شان‌ به‌ طور خصوصی‌ اجرا می‌گردد.

پربجی‌سنگ‌ یكی‌ از افراد مشهور هندوها است‌ كه‌ آپارتمان‌ و خانه‌اش‌ را قومندان‌ گلبدینی‌ به‌ نام‌ انجنیر غفار با تهدید و شكنجه‌ به‌ نام‌ خود قباله‌ كرده‌ و او را مجبور به‌ فرار از وطن‌ می‌كند.

خانه‌ دندی‌سنگ‌ یكی‌ از دكانداران‌ درمسال‌ از طرف‌ طالبان‌ به‌ زور گرفته‌ شده‌ خودش‌ را وادار به‌ فرار نمودند. فعلاً خانه‌اش‌ در تصرف‌ یك‌ فامیل‌ طالب‌ می‌باشد.

ملیشه‌های‌ پاكستانی‌ وارد خاك‌ افغانستان‌ شدند

به‌ تاریخ‌ ۲۸ عقرب‌ ۱۳۷۸ مولوی‌صدراعظم‌ به‌ ملیشه‌های‌ پاكستانی‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ برای‌ جستجوی‌ فرد مفقود شده‌ی‌ شان‌ وارد

خاك‌ افغانستان‌ شوند. قابل‌ یادآوری‌ است‌ كه‌ یك‌ صوبه‌دار (دلگی‌مشر) پاكستانی‌ توسط‌ افرادی‌ كه‌ هویت‌ شان‌ مشخص‌ نگردیده‌ است‌ اختطاف‌ و جسدش‌ به‌ تاریخ‌ ۳ قوس‌ ۱۳۷۸ از ۱۵ متری‌ پوسته‌ای‌ كه‌ در آنجا ایفای‌ وظیفه‌ می‌كرد، پیدا شد. بعداً از تورخم‌ چنین‌ گزارش‌ داده‌ شد كه‌ افراد نظامی‌ پاكستانی‌، ۱۸ نفر از طریق‌ دروازه‌ی‌ تورخم‌ با سگ‌های‌ تعلیمی‌، ده‌ نفر خلع‌ سلاح‌ از طریق‌ عقب‌ مسجد و گمرك‌ به‌ طرف‌ جنوب‌، ده‌ نفر خلع‌ سلاح‌ از راه‌ قاطرها «طرف‌ شمال‌» كه‌ راه‌های‌ هموار است‌، حدود ۱۲۰ نفر مسلح‌ از طریق‌ جنوب‌ كوه‌ شمشاد از خزعلی‌ و نیز حدود دوصد نفر از طریق‌ شمال‌ شرق‌ از مناطق‌ آشه‌خیل‌ داخل‌ خاك‌ افغانستان‌ شدند. به‌ مردم‌ عام‌ در تورخم‌ گفته‌ شد كه‌ فقط‌ همین‌ هژده‌ نفر با سگ‌های‌ شان‌ غرض‌ جستجوی‌ مریض‌ خود از طریق‌ دروازه‌ قانونی‌ تورخم‌ وارد افغانستان‌ شده‌ اند. این‌ عملیات‌ پاكستانی‌ها كه‌ جزئیات‌ آن‌ روشن‌ نشده‌ است‌، تقریباً از ساعت‌ ۳۰:۴ الی‌ ۴۵:۶ بعد از ظهر جریان‌ داشت‌ و هنگام‌ خارج‌ شدن‌ خبر دادند كه‌ فردا می‌خواهیم‌ دوباره‌ بیاییم‌.

دعوتنامه‌ مرموز به‌ والی‌ لغمان‌

به‌ تاریخ‌ ۲۸ عقرب‌ ۷۸ مولوی‌كبیر متن‌ دعوتنامه‌ای‌ را به‌ اطلاع‌ والی‌ لغمان‌ رساند و والی‌ صاحب‌ ساعت‌ ۱۱ قبل‌ از ظهر ۲۹ عقرب‌ جلال‌آباد را به‌ قصد پاكستان‌ ترك‌ گفت‌. به‌ ماموران‌ و مراجعه‌كنندگان‌ گفته‌ شده‌ كه‌ والی‌ صاحب‌ غرض‌ تداوی‌ به‌ پاكستان‌ می‌رود اما این‌ كه‌ زیر كاسه‌ چی‌ نیم‌ كاسه‌ بوده‌ است‌، والی‌ می‌داند و بادارش‌.

د مولوی‌ كبیر او ملاراكتی‌ كړكیچ‌

د ژنگوك‌ څوكی‌ چی‌ د ننگرهار ولایت‌ د دوربابا ولسوالی‌ سرحدی‌ سیمی‌ كی‌ موقعیت‌ لری‌ د قاچاقی‌ مالونو د تگ‌ راتگ‌ له‌ امله‌ د طالبانو لپاره‌ د عوایدو یوه‌ مهمه‌ منبع‌ گڼل‌ كیږی. د لیندی‌ د میاشتی‌ په‌ ۱۸ نیټی‌ ملاراكټی‌ په‌ دغه‌ ځای كی‌ خپل‌ ډیر د اعتماد ور او مهم‌ سری‌ چی‌ نعیم‌جان‌ نومیری‌ ځای پر ځای كړ. نعیم‌ جان‌ پخوا د نازیانو ولسوالی‌ له‌ خوا د غلا او نورو ناوړه‌ كارونو په‌ تور نیول‌ شوی‌ او څو میاشتی‌ بندی‌ شوی‌ هم‌ ؤ، ده‌ ته‌ چی‌ پخوایی‌ د نجیب‌ له‌ رژیم‌ سره‌ كار كاوه‌ څو واره‌ د ولسوالی‌ د چلوونكو له‌ خوا د مولوی‌كبیر اخطارونه‌ رسیدلی‌ وه‌ چی‌ سیمه‌ خوشی‌ كړی‌ خو نعیم‌ جان‌ ویلی‌ ؤ، تر څو چی‌ د راكټی‌ امر نه‌ وی‌ دبل‌ چا په‌ امر دغه‌ ساحه‌ نه‌ خوشی‌ كوم‌. راكټی‌ هم‌ څو ځله‌ په‌ دی‌ هكله‌ د مولوی‌كبیر غوښتنی‌ ته‌ منفی‌ ځواب‌ ویلی‌ ؤ. مولوی ‌كبیر چی‌ نه‌غواړی په‌ دغه‌ ځای كی‌ بل‌ څوك برخه‌ ولری‌ له‌ خپلو انډیوالانو سره‌ په‌ دی‌ خبره‌ غور كوی‌ چی‌ څرنگه‌ د راكټی‌ لاس‌ له‌ دغه‌ ځایه‌ لنډ كړی‌.

طالبی‌ غلاگانی‌

په‌ دغه‌ وروستیو كښی د جلال‌آباد مختلفو ناحیو او شاوخوا سیمو كی‌ د كورونو لوټ‌ كیدل‌ او غلا یوه‌ عادی‌ خبره‌ گرځیدلی‌. د مرغومی‌ د میاشتی‌ د پیل‌ نه‌ را په‌ دی‌ خوا یواځی بهسودو كښی تقریباً د لسو ځایونو څخه زیات‌ د غلا راپور وركړل‌ شوی‌. د جلال‌آباد دریمی‌ ناحیی‌ مربوطاتو كښی تقریباً د پنځلسو كورونو د غلا نه‌ سربیره‌ د یونین‌ایډ د روغتون‌ غلا، د سرخرود د ولسوالی‌ د درونټی‌ په‌ سیمه‌ كښی او د ظلم‌آباد مرزاله‌آباد سیمه‌ كښی جمله‌ اوه‌ كورونه‌، د پنځمی‌ ناحیی‌ مربوطاتو كښی تقریباً د پنځه‌ نه‌ زیات‌، شپږمی‌ ناحیی‌ نه‌ قصبی‌، خوشگنبد، روښان‌مینه‌ او د میدان‌ هوایی‌ په‌ شاوخوا كښی تقریباً د اوه‌لس‌ كورونه‌ زیات‌، څلورمه‌ ناحیه‌، دوهمه‌ ناحیه‌ او د اولی‌ ناحیی‌ مربوطاتو كی‌ ټول‌ تقریباً لس‌ كورونه‌ د سلواغی‌ تر ۱۹ نیټی‌ پوری‌ غلا شوی‌. خو د طالب‌ په‌ نوم‌ امنیتی‌ چارواكی‌ دا وایی‌ چی‌ امن‌ دی‌ او خلك‌ دروغ‌ وایی‌.

له‌ طالبی‌ گوداگیانو سرتكونه‌

د ۱۳۷۸ دلوی‌ په‌ اتمه‌ نیټه د ده‌بالا ولسوالی‌ مخ‌ ته‌ د بیلو بیلو قومونو په‌ سل‌هاو خلكو د طالبی‌ گوډاگیانو څخه د سرټكونی‌ په‌ اړه‌ ټولنه‌ وكړه‌، دوی‌ خپلی‌ غوښتنی‌ او انتقادونه‌ بیان‌ كړل‌ چی‌ د یوی‌ قومی‌ جرگی‌ او اخطار بڼه‌ یی‌ درلودله‌.

لالپوری‌ او مهمندری‌ كی‌ سړی‌ وژنی‌

د ۱۳۷۸ كال‌ د سلواغی‌ میاشتی‌ په‌ ۸ نیټه د مهمندری‌ ولسوالی‌ مربوطاتو كښی خورشید د پخوانی‌ جهادی‌ شورا مشهور قومندان‌ د عارف‌ په‌ كورنی‌ باندی‌ تعرض‌ وكړ او دوه‌ تنه‌یی‌ ځان سره‌ یووړل‌ چی‌ معلوم‌ ندی‌ دغه‌ خلك‌ یی‌ مړه‌ كړی‌ او كه‌ ژوندی‌ دی‌ د ولسوالی‌ له‌ طرفه‌ مقابله‌ هم‌ وشوه‌ خو څه نتیجه‌ یی‌ ورنكره‌، محمد عارف‌ هم‌ یو جهادی‌ قومندان‌ او د شروفساد د وخت‌ د تعلیم‌ او تربیی‌ رئیس‌ ؤ چی‌ د خورشید په‌ لاس‌ وژل‌ شوی‌ دی‌. په‌ پورته‌ تاریخ‌ كښی د لعل‌پوری‌ ولسوالی‌ مربوطاتو كښی هم‌ په‌ یوه‌ پوسته‌ د نامعلومو كسانو له‌ طرفه‌ انداختونه‌ شوی‌ چی‌ یو كس‌ پكښی‌ مړ او دوه‌ تنه‌ زخمیان‌ شوی‌ دی‌.

«د میښی‌ یار سنډاوی‌»


د ۱۳۷۸ د كب‌ میاشتی‌ ۲۶ د اختر په‌ ورځ د مولانا فضل‌الرحمن‌ تر مشرتابه‌ لاندی‌ یو وفد د قندهار، مزار او كابل‌ د سفر څخه وروسته‌ جلال‌آباد ته‌ ورسید. دغه‌ هیئت‌ چی‌ ټول‌ د پاكستانی‌ اسلامی‌ تنظیمونو استاذی‌ په‌ كښی شامل‌ ؤ د ورځی‌ په‌ یوه‌ بجه‌ او دیرشو دقیقو د جلال‌آباد هوایی‌ میدان‌ كښی پلی‌ شو. د دوی‌ لپاره‌ په‌ سپین‌غر هوتل‌ كښی چی‌ كلك‌ امنیتی‌ تدابیر نیول‌ شوی‌ ؤ، ځای وركړل‌ شو. د دغه‌ راز كسانو تگ‌راتگ‌ افغانستان‌ ته‌ اوس‌ یوه‌ عادی‌ خبره‌ گرځیدلی‌ ده‌.

څرنگه‌ چی‌ دا هیئت‌ د اختر په‌ اوله‌ ورځ ننگرهار ته‌ راغلی‌ ؤ د اختر تر دریمی‌ ورځی‌ پوری‌ یی‌ د عدیل‌ پنجابی‌ تر مشرتابه‌ لاندی‌ د څو سوو پسونو او غوایانو غوښی‌ د قربانی‌ په‌ نوم‌ توزیع‌ كړی‌. عدیل‌ د حركت‌الانصار د تنظیم‌ یو نظامی‌ مشر دی‌ چی‌ په‌ جلال‌آباد او كابل‌ كی‌ زیات‌ شمیر ترهه‌گر لری‌.

د جنایتكارو پخلاینه‌

د ۱۳۷۸ كال‌ د سلواغی‌ په‌ لسمه‌ نیټه قاری‌ احمداله‌ د طالب‌ اداری‌ د استخباراتو رئیس‌ پیښور ته‌ سفر كړی‌ وه‌ چی‌ د ننگرهار ولایت‌ د پخوانی‌ جهادی‌ قومندانانو سره‌ وگوری‌. دغه‌ لیدنی‌ كتنی‌ د مختلفو قومندانانو سره‌ وشوی‌. د سلواغی‌ په‌ ۱۸ نیټی چی‌ د پهلوان‌ سید محمد په‌ كور كښی یوه‌ لیدنه‌ شوی‌ ده‌ په‌ هغی‌ كښی د دوی‌ منځ كښی څه تعهدات‌ شوی‌ ؤ او ځینو جهادی‌ قومندانانو وعده‌ كړی‌ وه‌ چه‌ نور به‌ د طالب‌ ضد فعالیتونو نه‌ لاس‌ اخلی‌. دغه‌ خبری‌ د آی‌.اس‌.آی‌ تر لارښوونی‌ او د پیسور مقیم‌ طالب‌ قونسل‌ مولوی‌نجیب‌اله‌ او پهلوان‌ سیدمحمد په‌ هلوځلو جوړی‌ شوی‌ وی‌.

د «یونین‌ایډ» دفتر وتړل‌ شو

۱۳۷۸ كال‌ د سلواغی‌ میاشت‌، د ننگرهار ولایت‌ د جلال‌آباد دریمی‌ ناحیی‌ له‌ ساحی‌ څخه د «یونین‌ایډ» یو صحی‌ كلینك‌ په‌ مكمله‌ توگه‌ غلا شو چی‌ په‌ غلا شوی‌ اجناسو كښی قیمتی‌ طبی‌ اوزار، د بریښنا یو جنراتور، یو میل‌ كلاشنكوف‌ او څه نور قیمتی‌ شیان‌ شامل‌ دی‌، د دفتر چوكیدار هم‌ ډیر زیات‌ ټكول‌ شوی‌ دی‌. د ننگرهار امنیتی‌ قومندانی‌ ته‌ چی‌ ویل‌ كیږی په‌ ږیره‌ كښی یی‌ خلی‌ دی‌، په‌ وخت‌ خبر رسیدلی‌ ؤ خو اجرائات‌ یی‌ نه‌ دی‌ كړی‌.

چیچنیانو سره‌ د اسامه‌ مرستی‌

طالبی‌ افغانستان‌ او كه‌ د ترهه‌گری‌ ځاله‌؟

طالبان‌ له‌ افغانستان‌ څخه د ترهه‌گری‌ (تروریزم‌) ځاله‌ جوړوی‌ د طالبانو د یوی‌ مهمی‌ منبع‌ سره‌ سم‌ د هر خارجی‌ تبعه‌ د مشكل‌ د حل‌ لپاره‌ داسی‌ پریكړه‌ شوی‌ چی‌ هر بهرنی‌ شخص‌ چی‌ دلته‌ طالبانو سره‌ همكاری‌ لری‌ هغه‌ ته‌ به‌ د افغانستان‌ د تابعیت‌ تذكره‌ او افغانستان‌ كی‌ د اوسیدو حق‌ وركول‌ كیږی، دغه‌ پروگرام‌ د كب‌ د میاشتی‌ د پیل‌ څخه د تطبیق‌ وړ گرځیدلی‌ چی‌ د وری‌ تر میاشتی‌ پوری‌ په‌ سوونو زیاتره‌ پاكستانی‌ اتباعو ته‌ په‌ دغه‌ پروگرام‌ كښی تذكری‌ توزیع‌ شوی‌ دی‌. همدا رنگه‌ هغه‌ عربان‌، چیچنیان‌ او د نورو هیوادونو تروریستان‌ چی‌ خپلو هیوادونو ته‌ ستنیدلای‌ نشی‌ هم‌ د همدغه‌ پروگرام‌ لاندی‌ افغانی‌ تذكری‌ ترلاسه‌ كولای‌ شی‌.

په‌ ۱۱ د مرغومی‌ ۱۳۷۸ كال‌ كښی د مزار نه‌ د اسامه‌ په‌ مالی‌ كومك‌ د مزار او د كابل‌ پخوانی‌ والی‌ ملاعبدالمنان‌ نیازی‌ تر قیادت‌ لاندی‌ دوه‌ دری‌ سوه‌ افغانی‌ اتباع‌ ملایان‌ چیچن‌ ته‌ واستول‌ شول‌.

ځینی‌ خارجی‌ اتباع‌ چی‌ د اسامه‌ تر قیادت‌ لاندی‌ یی‌ نظامی‌ تمرینونه‌ كړی‌ او په‌ كابل‌، قندوز، پروان‌، كاپیسا، مزار او نورو ولایتونو كښی د طالب‌ مخالفو ډلو سره‌ جنگیدلی‌ هم‌ دی‌ او هم‌ تقریباً شپږسوه‌ نه‌ تر اته‌سوه‌ پوری‌ ـ پاكستانیان‌ ـ تقریباً سل‌كسه‌ نه‌ زیات‌ الجزایریان‌ ـ سعودی‌ عربان‌ ـ یمنیان‌ ـ فلیپنیان‌، تاجكستانیان‌، اردنیان‌ د دیارلس‌ كسه‌ هندیانو په‌ گډون‌ د مزار نه‌ لیږل‌ شوی‌ دی‌. مهم‌ كس‌ ویلی‌ چی‌ دغه‌ خلك‌ د هوا له‌ لاری‌ د چیچن‌ كوم‌ گاونډی‌ ملك‌ ته‌ ځی‌ بیا په‌ مناسب‌ وخت‌ كی‌ پیاده‌ او په‌ موټرو كښی چیچن‌ ته‌ ورننوځی‌ دغه‌ مطلب‌ د اسامه ‌بن لادن‌ نژدی‌ منابعو په‌ ننگرهار كښی تایید كړی‌ دی‌.

د یادولو وړ ده‌ چی‌ اسامه‌ یوه‌ باربری‌ طیاره‌ په‌ خپل‌ واك‌ كښی لری‌ چه‌ د طالبانو له‌ راتگ‌ نه‌ مخكی‌ د تجارتی‌ پروازونو په‌ نوم‌ د ننگرهار نه‌ سوډان‌ ته‌ یی‌ د اسلحی‌ د انتقال‌ دنده‌ درلودله‌ چی‌ څو ځلی‌ یی‌ د ننگرهار نه‌ دول‌ دول‌ وسلی‌ سودان‌ ته‌ انتقال‌ كړی‌ دی‌. دغه‌ الوتكه‌ د طالبانو راتگ‌ پوری‌ او د طالبانو د راتگ‌ په‌ سر كی‌ هم‌ څو حلی‌ راغلی‌ وه‌ خو د رادیوگانو له‌ لاری‌ د اسامه‌ د موضوع‌ د گرمیدو را هیسی‌ بیانده‌ راغلی‌ او همدا راز ننگرهار ته‌ د اسامه‌ د راتگ‌ په‌ اولو وختو كی‌ یوه‌ بهرنی‌ عسكری‌ هلیكوپتر هم‌ دده‌ په‌ خدمت‌ كی‌ دنده‌ تر سره‌ كوله‌ چی‌ اوس‌ په‌ ډاگه‌ نه‌ تر سترگو كیږی.

د راكټی‌ ـ مولوی ‌كبیر اړیكی‌ او د ملاعمر فیصلی‌

(گزارشورکوونی: خ‌.ز.) د ملاعمر له‌ طرفه‌ داسی‌ فیصله‌ شوی‌ وه‌ چه‌ د ننگرهار ولایت‌ د لومړی نمبر قول‌اردو قومندان‌ ملاعبدالسلام‌ راكټی‌ باید بل‌ ځای یا كومی‌ بلی‌ نظامی‌ قطعی‌ ته‌ تبدیل‌ او د ننگرهار ولایت‌ د څلورمی‌ لوا قومندان‌ معلم‌اولگل‌ باید دخپلی‌ وظیفی‌ نه‌ منفك‌ شی‌ او د څلورمی‌ لوا قومندانی‌ باید كوم‌ بل‌ كس‌ ته‌ وسپارل‌ شی‌. معلم‌اولگل‌ د كودتا كولو او د طالبانو مخالفینو سره‌ د لاس‌ لرلو په‌ تور تورن‌ شوی‌ ؤ.

راكټی‌ په‌ دی‌ هكله‌ د طالبانو د فاع‌ وزارت‌ سره‌ په‌ تماس‌ كښی كیږی او هدایت‌ اخلی‌ چه‌ عاجل‌ كابل‌ ته‌ راشی‌ په‌ دغه‌ ورځ راكټی‌ كابل‌ ته‌ او په‌ سبا یی‌ د كابل‌ نه‌ قندهار ته‌ حركت‌ كوی‌ چه‌ هلته‌ د ملامحمدعمر سره‌ گوری‌ او هغه‌ ته‌ وایی‌: «كه‌ زه‌ چیرته‌ د ننگرهار ولایت‌ نه‌ تبدیلیږم‌ نو باید مولوی ‌كبیر هم‌ تبدیل‌ شی‌ كه‌ پر ته‌ له‌ هغه‌ نه‌ زه‌ تبدیل‌ شم‌ نو بیا په‌ كور كښینم‌ او د تحریك‌ سره‌ همكاری‌ نكوم‌.» ملاعمر د راكټی‌ فیصلی‌ ته‌ پخپلی‌ فیصلی‌ ترجیح‌ وركوی‌ او دغه‌ تبدیلی‌ ځنډول‌ كیږی.

د مهمنددری‌ ولسوالی‌ كی‌ تاوتریخوالی‌

یو كال‌ مخكی‌ ټاكل‌ شوی‌ وه‌ چه‌ د تورخم‌ بازار پراخه‌ او ښه‌ جوړ كړای‌ شی‌. خو د پاكستان‌ د مخالفت‌ له‌ امله‌ پاتی‌ شو. وروسته‌ بیا تصمیم‌ ونیول‌ شو چی‌ دغه‌ بازار د مهمندری‌ ولسوالی‌ د ډكی‌ په‌ سیمه‌ كی‌ د سړك‌ دواړو خواوته‌ چی‌ د مهمندو او شینوارو تر منځ لانجمنه‌ ځمكه‌ ده‌ جوړ شی‌.

د ۷۸ كال‌ د سلواغی‌ میاشتی‌ په‌ یوولسمه‌ نیټه د شینوارو د اچین‌ «كهی‌» ولسوالی‌ د پیښی‌خوړ قومونو په‌ دغی‌ سیمی‌ كی‌ ۸ كوټی‌ جوړی‌ كړی‌، خیمی‌ یی‌ ودرولی‌ او گڼ‌ شمیر وسله‌وال‌ خلك‌ یی‌ ځای پر ځای كړل‌ او ویل‌ یی‌ چی‌ مونږ په‌ خپلی‌ سیمی‌ باندی‌ د طالبانو د تیری‌ مخه‌ نیسو. ځكه مولوی‌ كبیر له‌ كوچیانو سره‌ لوظ‌ كړی‌ چی‌ هغوی‌ ته‌ به‌ په‌ همدی‌ ځای كی‌ ځمكه‌ وركوی‌.

له‌ بلی‌ خوا د مهمندری‌ خلك‌ هم‌ له‌ خپلو پخوانیو ټوپكو، لرگیو او داسی‌ نورو شیانو سره‌ راوتلی‌ او د احتجاج‌ په‌ توگه‌ د سړك‌ پر غاړو كښیناستلی‌ ؤ. دوی‌ غوښتنه‌ كوله‌ چه‌ ځمكه‌ زمونږ ده‌ او باید د شینوارو په‌ پرتله‌ مونږ ته‌ لازیاته‌ توزیع‌ كړای‌ شی‌.

د طالبانو هیئت‌ چه‌ د اچین‌، غنی‌خیلو او مهمندری‌ ولسوالان‌ ؤ، د شینوارو د پیښی‌خوړ قومونو سره‌ خبری‌ پیل‌ كړی‌ او بیایی‌ ددوی‌ مشران‌ د كابل‌ د هیئت‌ تر راتلو پوری‌ (د سلواغی‌ ۲۷) بندیان‌ وساتل‌ خو سر بیره‌ پر دی‌ هم‌ خبره‌ حل‌ نشوه‌. هیئت‌ د شینوارو له‌ مشرانو سره‌ ژمنه‌ وكړه‌ چی‌ ځمكه‌ به‌ كوچیانو ته‌ نه‌وركوی‌ او نه‌ به‌ یی‌ ددوی‌ له‌ خوښی‌ پرته‌ مومندوته‌ توزیع‌ كوی‌.

پچیر او توری‌ بوری‌ ته‌ د اسامه‌ سفر

د ۱۳۷۸ كال‌ د دلوی‌ په‌ ۲۰ نیټه د اسامه ‌بن‌لادن‌ په‌ گډون‌ یو شمیر عربان‌ له‌ كابل‌ خخه‌ جلال‌آباد ته‌ ورسیدل‌. دوی‌ چی‌ له‌ كندهار څخه كابل‌ ته‌ او بیا له‌ كابل‌ څخه جلال‌آباد ته‌ راغلل‌، د خپل‌ سفر لومړی ورځ یی‌ د هډی‌ په‌ فارم‌ كی‌ تیره‌ كړله‌. ددی‌ سفر څخه د نوموړو خارجیانو نیت‌ چی‌ پچیر او توری‌ بوری‌ ته‌ هم‌ تر سره‌ كیده‌ ندی‌ معلوم‌، خو شیخ‌ اسامه‌بن‌لادن‌ كله‌ كله‌ دغسی‌ سفرونه‌ تر سره‌ كوی‌.

د طالبانو په‌ گزمی‌، دزی‌ وشوی‌

د ۱۳۷۸ كال‌ د دلوی‌ په‌ ۲۲ نیټی، د طالبانو د كنر فرقی‌ د گزمی‌ موټر، د قومندان‌ جانداد د وسله‌والو كسانو له‌ خوا د نوموړی‌ تر ولكی‌ لاندی‌ بابروتنگی‌ كی‌ په‌ راكت‌ او خفیفو گولیو وویشتل‌ شو. دغه‌ موټر كی‌ چی‌ له‌ معمول‌ سره‌ سم‌ یی‌ گزمه‌ كوله‌ او په‌ مكمله‌ توگه‌ تخریب‌ شوی‌ دی‌ گن‌ شمیر خلك‌ سپاره‌ ؤ چی‌ یواځی دوه‌ كسه‌ تپیان‌ شوی‌ خو څوك مره‌ شوی‌ ندی‌. پخپله‌ د فرقی‌ معاون‌ د سپرو كسانو په‌ دلی‌ كی‌ نه‌ؤ.

د شلت‌ په‌ سیمه‌ كی‌ تاوتریخوالی‌ او جگړی‌

د شلت‌ په‌ منطقه‌ كی‌ چی‌ د ننگرهار ولایت‌ د دره‌نور او نورگل‌ د ولسوالیو ترمینځ موقعیت‌ لری‌ د كوچی‌ قوم‌ څو كورنی‌ استوگنه‌ لری‌. د ۱۳۷۸ كال‌ د مرغومی‌ ۱۴ د شلت‌ خلكو په‌ دغو كوچیانو باندی‌ اوبه‌ بندی‌ كړی‌ وی‌. كوچیان‌ د اوبو د خوشی‌كولو لپاره‌ شلت‌ ته‌ ولاړل خو هغوی دغه غوښتنه و نه‌منله‌ تر خو كوچیانو د شلت په خلكو باندی په یوی نقطی كښی تعرض وكړ او دوی خپله په دغه جنگ كښی مات شول. څه موده وروسته بیا هم كوچیانو د شلت په سیمه تعرض وكړ او یوه‌ ښځه او یو سړی‌ یی‌ ځان سره‌ یرغمل‌ راوړل‌، د شلت‌ خلك‌ د خپل‌ تحفظ‌ په‌ خاطر خوندی‌ ځایونو ته‌ لاړل‌ او د كوچیانو په‌ كورونو یی‌ تعرض‌ وكړ چه‌ په‌ نتیجه‌ كښی یو كس‌ زخمی‌ او دوه‌ كسه‌ كوچیان‌ مړه‌ كیږی وروسته‌ بیا د نورگل‌ ولسوالی‌ مداخله‌ كوی‌ چه‌ دری كسه‌ نارینه او یو ښځینه اسیر ځان سره وړی. اصلی خبره داده چه كوچیان د طالبانو لپاره كار كوی او د شلت خلكو هم له همدی امله په هغوی باندی اوبه بندی كړی وی. طالبانو نه‌غوښتل چه خبره رسوا شی خو اوس قومی خلكو خبره په ډاگه كړه.

«د جولا منډه‌ تر موږی‌ پوری‌ وی‌»

د ۱۳۷۸ كال د سلواغی‌ ۲۱ نیټه مولوی‌ صدراعظم‌ د ننگرهار ولایت‌ كفیل‌، پاكستان‌ ته‌ سفر كړی‌. پاكستان‌ ته‌ دغسی‌ سفرونه‌ اوس‌ تقریباً یوه‌ عادی‌ خبره‌ گڼل‌ كیږی. دغه‌ سفر چه‌ رسمی‌ بڼه‌ نه‌ لری‌ میاشت‌ په‌ میاشت‌ خپلو بادارانو ته‌ د گزارش‌ وركولو او لارښوونی‌ د تر لاسه‌ كولو لپاره‌ تر سره‌ كیږی.

په‌ ننگرهار كی‌ د اقتصادی‌ بندیز اغیزی‌

د ننگرهار ولایت‌ د گمرك‌ ریاست‌ تقریباً د ۲% عوایدو منبع‌ ده‌ چی‌ د ننگرهار، كنړ او لغمان‌ مكمل‌ نظامی‌ اداری‌ مصارف‌ او هم‌ د كابل‌ او قندهار ځینی متفرقه‌ مصارف‌ تامینوی‌. كله‌ كله‌ د ځینی ولایتونو د قومندانانو لپاره‌ د ملاعمر په‌ حكم‌ د ۴ بای ‌۴ او مختلفو موټرو اخستل‌ او د شمالی‌ مناطقو لپاره‌ د البسی‌ او ځینی مهماتو خریداری‌ د سرحدی‌ علاقو څخه په‌ نغدو پیسو له‌ همدغه‌ گمرك‌ نه‌ اجرا كیږی.

تر څو هفتی‌ مخكی‌ پوری‌ د ورځی‌ په‌ لسگونو موټر په‌ دغه‌ گمرك‌ كښی محصول‌ كیدل‌، خو دغه‌ څو وخته‌ د گمرك‌ عواید د ورځی‌ څو موټرو ته‌ راكښته‌ شوی‌ چی‌ له‌ دی‌ كبله‌ ټول كارونه‌ په‌ تیره‌ د نظامی‌ او ملكی‌ خلكو معاشونه‌ ځنډول‌ كیږی. په‌ دی‌ وروستیو كی‌ د ننگرهار ولایت‌ نه‌ څو كسه‌ قندهار ته‌ لاړل‌ چی‌ د ننگرهار ولایت‌ لپاره‌ د مصارفو مكمل‌ تخصیص‌ راوړی‌. په‌ قندهار كی‌ یی‌ دوی‌ ته‌ دوه‌لكه‌ ډالره‌ وركړی‌ چی‌ جلال‌ آباد كی‌ د ملكی‌ مامورینو او د مولوی‌كبیر مربوط‌ نظامی‌ قطعی‌ لكه‌ سرحدی‌ لوا، قطعه‌منتظره‌ او څارندوی‌ لپاره‌ په‌ نظر كی‌ ونیولی‌ شوی‌. قول‌اردو ته‌ چی‌ قومندان‌ یی‌ مولوی‌كبیر سره‌ ښی‌ اړیكی‌ نلری‌ داسی‌ ځواب وركړل‌ شو چی‌ تاسی‌ ته‌ مونږ نور معاش‌ نشو دركولای‌، تاسی‌ خپل‌ معاشونه‌ وزارت‌ دفاع‌ نه‌ وغواړی. بانك‌ كی‌ هم‌ چی‌ كومی‌ پیسی‌ وی‌ د استخباراتو مسئولینو ته‌ وركړل‌ شوی‌. یوی‌ مهمی‌ منبع‌ په‌ ډاگه‌ كړه‌ چی‌ پاكستان‌ مونږ سره‌ په‌ ظاهر كښی مشكل‌ لری‌ خو په‌ باطن‌ كښی زمونږ روابط‌ ډیر ښه‌ دی‌.

په‌ كابل‌ كښی د وزارت‌ دفاع‌ او د خط‌ د مسئولینو تر منځ څه تنازعات‌ د مصارفو او روغنیاتو د مشكل‌ له‌ مخی‌ پیدا شوی‌، اكثر ټانكونه‌ چی‌ باید په‌ یخه‌ هوا كښی د ورځی‌ وكتل‌ شی‌ او عیار شی‌ د روغنیاتو د نشتوالی‌ له‌ كبله‌ پر ځای درول‌ شوی‌ دی‌، چی‌ د ننگرهار څو ټانكونه‌ هم‌ لو ا۴، لو ا۹ او قول‌اردو ته‌ بیرته‌ راغلی‌.

د پوښلو موټرو كاروان‌ د كابل‌ په‌ لور وخوځید

د ۱۳۷۸ كال‌ د كب‌ میاشتی‌ په‌ ۱۶ نیټه له‌ پاكستان‌ څخه د موټرو یو كاروان‌ جلال‌آباد ښار ته‌ راورسید. نوموړی‌ كاروان‌ كی‌ تقریباً ۳۰ لس‌ سلندره‌ باربری‌ موټر، څو عرادی‌ یو سیټه‌ ۴×۴ او دو سیته‌ ۴×۴ شامل‌ ؤ چی‌ جلال‌آباد كی‌ د ولایت‌ چارواكو ته‌ وسپارل‌ شول‌. له‌ دی‌ كاروان‌ سره‌ تقریباً لس‌ كسه‌ فوځیان‌ او د پاكستان‌ سرحدی‌ ملیشو پوری‌ اړوند هینو موټر چی‌ ترپال‌ پری‌ راكش‌ شوی‌ او پكښی‌ بار شیان‌ نه‌ معلومیدل‌ هم‌ ؤ چی‌ د ولایت‌ له‌ مسئولینو سره‌ تر خبرو اترو وروسته‌ د كابل‌ په‌ لور وخوځیدل.

په هیواد كی د بهرنی تروریستانو ځالی

د عربانو نظامی‌ تمرینات‌

(گزارشورکوونی: حشمت) د ۱۳۷۸ كال‌ د سلواغی‌ په‌ دریمی‌ نیټی بیلو بیلو هیوادونو پوری‌ اړوند شپږ تنه‌ عربان‌ د شیخ ‌اسامه بن لادن او مولوی كبیر د رسمی عوښتنی په‌ اساس‌ د ننگرهار څلورمی‌ زغره‌والی‌ لوا ته‌ د توپچی‌ مسلك‌، زغروالو ټانكونو او د ـ بی‌ایم‌پ‌ ـ محاربوی‌ ماشینونو د زده‌كری‌ په‌ خاطر استول‌ شوی‌ دی‌. دغسی‌ تمرینات‌ به‌ مخكی‌ خارجی‌ اتباعو پخپلو مراكزو كښی تر سره‌ كول‌ اما د بعضی‌ محدودیتونو له‌ امله‌ چی‌ دغه‌ مسایل‌ چاته‌ افشانشی‌ نوموړو مركزونو اوس‌ تر یو وخت‌ پوری‌ خپل‌ كارونه‌ محدود كړی‌ چی‌ له‌ همدغی‌ وجهی‌ نه‌ اوس‌ په‌ مختلفو ځایونو كښی تمرینات‌ تر سره‌ كوی‌.

د ۱۳۷۸ كال‌ د وری‌ په‌ ۲۵ طالبانو پریكړه‌ كړی‌ چی‌ عربان‌، پنجابیان‌، تاجكان‌ یا نور هغه‌ خلك‌ چی‌ نظامی‌ زده‌ كړی‌ كوی‌ او د طالبانو سره‌ همكاری‌ ته‌ افغانستان‌ ته‌ راغلی‌ باید كابل‌ ته‌ نقل‌ او پټ ځای كښی میشته‌ شی‌. په‌ ننگرهار كی‌ د عربانو او پنجابیانو خلع‌ سلاح‌ كیدل‌ او بیا كابل‌ ته‌ ددوی‌ انتقال‌ دهمدی‌ پریكړی‌ له‌ امله‌ ؤ، عربان‌ دوه‌ گروپونه‌، د اسامه‌ ملگری‌ او هم‌ متفرقه‌ گروپونه‌ چی‌ د هغو اكمالات‌ هم‌ اسامه‌ كوی‌، د درونټی‌ په‌ قول‌اردو كښی اوسیدل‌ او هم‌ پنجابیان‌ د حركت‌الانصار او جماعت‌ اسلامی‌ قاضی‌ حسین‌، جمعیت‌ فضل‌الرحمن‌ او نور لكه‌ لشكر طیبه‌ چی‌ مركزونه‌ یی‌ په‌ لوا ۴ (فارم‌ هډه‌ او قول‌اردو) كښی وه‌ ټول‌ په‌ ننگرهار كښی خلع‌ سلاح‌ او زیات‌ شمیر یی‌ كابل‌ ته‌ انتقال‌ شول‌ چی‌ مركزونه‌ یی‌ اوس‌ هم‌ فعال‌ دی‌ دوی‌ اوس‌ هم‌ پاكستان‌ ته‌ تگ‌ راتگ‌ لری‌ او خپل‌ غذایی‌ مواد، البسه‌ او نور ضروریات‌ د پاكستان‌ څخه ترلاسه‌ كوی‌، مخابراتی‌ مركزونه‌ یی‌ هم‌ په‌ ننگرهار كی‌ ساتل‌ شوی‌ دی‌. شمالی‌ مناطقو كښی د طالبانو پرمختك‌ له‌ ستونځو سره‌ مخامخ‌ شوی‌ دی‌ نو ځكه عربان‌ باید ټول‌ دغو مناطقو كښی ځای په‌ ځای شی‌، بعضی‌ نقاطو كښی چی‌ خلك‌ نشته‌ هغه‌ هم‌ ډك‌ شی‌ د عربانو او پنجابیانو یو لوی‌ مركز په‌ خوست‌ كښی هم‌ پاتی‌ دی‌ چی‌ ددوی‌ یو كس‌ هم‌ كم‌ شوی‌ ندی‌، ټول‌ په‌ خپل‌ ځای دی‌ او فعالیتونه‌ یی‌ جریان‌ لری‌ د عربانو او پنجابیانو له‌ پاره‌ د حشمت‌ خط‌ په‌ ټولو ساحو كښی مركزونه‌ جوړ شوی‌ دی‌ خو د قرارگاه‌ په‌ شكل‌ باندی‌ دوی‌ ټول‌ په‌ فرقه ‌۸ قرغه‌ كښی ځای لری‌.

د راكتی‌ لكی‌ د ملا كبیر تر پښی‌ لاندی‌

زلمی‌ او طاهر چی‌ د ننگرهار ولایت‌ د قول‌اردو توپچی‌ كنډك‌ پوری‌ تړاو لری‌ د ۷۸ كال‌ د لڼدی‌ په‌ ۲۴ نیټی د څو نورو وسله‌والو كسانو سره‌ د خپلوانو د لیدلو لپاره‌ كامی‌ ته‌ ځی‌. دغه‌ مسلح‌ خلك‌ د بیرته‌ راتلو په‌ وخت‌ كی‌ ټول‌ د بهسودو عبدالخیلو تنگی‌ ته‌ ځی‌ او په‌ هغه‌ سړی‌ باندی‌ چی‌ جنجال‌ یی‌ ورسره‌ درلود، تعرض‌ كوی‌ غواړی چی‌ تهدید یی‌ كړی‌ خو د كلی‌والو له‌ طرفه‌ په‌ دغه‌ تعرض‌ كوونكو برید كیږی چی‌ حتی‌ خپله‌ وسله‌ هم‌ نشی‌ چلولی‌ نتیجه‌ كښی طاهر او زلمی‌ زخمی‌ او اسیر كیږی خو ددوی‌ نور ملگری‌ تښتی‌ او د موټر هم‌ مخكنی‌ شیشه‌ ماتیږی‌ د كامی‌ نه‌ راغلی‌ خلك‌ هم‌ په‌ كلی‌ كښی محاصره‌ پاتی‌ كیږی چی‌ وروسته‌ بیا د عبدالخیلو د تنگی‌ خلك‌ ولسوالی‌ ته‌ ځی‌، زلمی‌، طاهر او د كامی‌ نه‌ راغلی‌ اصلی‌ مدعیان‌ ولسوالی‌ ته‌ سپاری‌. دغه‌ خلك‌ چی‌ د بهسودو د خان‌جان‌ كلی‌ په‌ غلا كی‌ ئی‌ هم‌ برخه‌ درلوده‌ مولوی‌ كبیر ته‌ لیږدوی‌ او هغه‌ پوهیږی چی‌ دغه‌ خلك‌ د قول‌اردو مربوط‌ دی‌ نو ملاراكتی‌ سره‌ د دښمنی‌ له‌ امله‌ موضوع‌ جدی‌ كیږی او وایی‌ چی‌ دغه‌ خلك‌ دی‌ د استخباراتو ریاست‌ ته‌ وسپارل‌ شی‌.

تفرقه‌اندازی‌ طالبی‌ در بتی‌كوت‌

(گزارشگر: ص‌.م‌) به‌ تاریخ‌ اول‌ میزان‌ ۷۸ در ولسوالی‌ بتی‌كوت‌ ولایت‌ ننگرهار منازعه‌ای‌ بر قطعه‌ زمین‌ زراعتی‌ بین‌ تعدادی‌ از كوچی‌های‌ مردم‌ جنوبی‌ و مردم‌ ولسوالی‌ بتی‌كوت‌ رخ‌ می‌دهد كه‌ در نتیجه‌ یك‌ نفر از اهالی‌ ولسوالی‌ كشته‌ می‌شود. بعداً تمام‌ مردم‌ بتی‌كوت‌ متحداً با سلاح‌های‌ خود جانب‌ كوچی‌ها یورش‌ برده‌ و یك‌ نفر هیرویین‌فروش‌ مشهور به‌ زراب‌خان‌ را توسط‌ داس‌ و تبر قطعه‌ قطعه‌ می‌كنند و یك‌ تراكتور و دو موتر كوچی‌ها را آتش‌ می‌زنند. ولسوال‌ كه‌ به‌ اشاره‌ مولوی‌كبیر، رئیس‌ زون‌شرق‌، كوچی‌ها را مسلح‌ و پشتیبانی‌ نموده‌ بود، از ترس‌ مردم‌ با تمام‌ طالب‌بچه‌هایش‌ از ولسوالی‌ فرار می‌نمایند و جنگ‌ بین‌ دو قوم‌ مدت‌ ۴ ساعت‌ دوام‌ كرده‌ و راه‌ بین‌ تورخم‌ و جلال‌آباد مسدود می‌گردد.

در این‌ روزها یك‌ تعداد از موسفیدان‌ منطقه‌ بتی‌كوت‌ را در ارتباط‌ به‌ همین‌ قضیه‌ محبوس‌ نموده‌ بودند كه‌ باعث‌ قهر و غضب‌ مردم‌ ولسوالی‌ شینوار می‌گردد و تمام‌ قوم‌ شینوار پشتیبانی‌ خود را از مردم‌ بتی‌كوت‌ اعلام‌ می‌دارند كه‌ این‌ خود نتایج‌ خطرناك‌ دیگری‌ را در آینده‌های‌ نزدیك‌ در قبال‌ خواهد داشت‌.

بی‌ناموسی‌ برادر مولوی‌ انور

(گزارشگر: نقیب‌) ظاهر ولد مستری‌ فیض‌گل‌ پسر شانزده‌ ساله‌ باشنده‌ی‌ ناحیه‌ سوم‌ شهر جلال‌آباد ساعت‌ سه‌ بعد ظهر ۱۲ جدی‌ ۷۸ توسط‌ برادر مولوی‌ انور، آمر امنیت‌ ولایت‌ ننگرهار، از چوك‌ پشتونستان‌ به‌ زور تفنگ‌ به‌ طرف‌ منزل‌ حاجی‌زمان‌ واقع‌ جاده‌ هده‌ چپرهار كه‌ قرارگاه‌ طالبان‌ می‌باشد برده‌ می‌شود. ظاهر در عقب‌ گمرك‌ ننگرهار خود را از موتر انداخته‌ و به‌ طرف‌ غوندی‌توپ‌ فرار می‌كند. طالبان‌ نیز به‌ دنبالش‌ دویدند ولی‌ وی‌ را دستگیر نتوانستند. بالاخره‌ توسط‌ كلاشنكوف‌ به‌ وی‌ شلیك‌ كردند كه‌ دو مرمی‌ به‌ پایش‌ اصابت‌ می‌كند. طالبان‌ از ترس‌ افشای‌ شان‌ به‌ شفاخانه‌ آمده‌ به‌ او كه‌ بعد از زخمی‌ شدن‌ توسط‌ مردم‌ محله‌ به‌ شفاخانه‌ انتقال‌ داده‌ شده‌ بود اخطار می‌دهند كه‌ شرح‌ واقعه‌ را به‌ كسی‌ نگوید و فقط‌ اظهار دارد كه‌ موی‌ سرش‌ مطابق‌ سنت‌ نبوده‌ و در حال‌ فرار زخمی‌ شده‌ است‌. پدر وی‌ به‌ مقام‌ ولایت‌ عارض‌ شد ولی‌ كسی‌ صدایش‌ را نشنیده‌ وی‌ را متهم‌ كردند كه‌ به‌ طالبان‌ تهمت‌ می‌بندد.

جزیه‌ طالبی‌

(گزارشگر: ج‌. ل‌.) به‌ تاریخ‌ ۱۵ عقرب‌ ۷۸ طالبان‌ از هر دكاندار دولك‌ افغانی‌ به‌ بهانه‌ ذكات‌ جمعآوری‌ می‌كردند.

گل‌محمد دكاندار در چوك‌ مخابرات‌ تضرع‌ می‌كرد كه‌ توانایی‌ دو لك‌ افغانی‌ را ندارد ولی‌ طالب‌ خشمگین‌ می‌گفت‌: «هر طور شده‌ باید دو لك‌ را بدهی‌.» گل‌محمد داد می‌زد كه‌ «ذكات‌ به‌ زور گرفته‌ نمی‌شود.» اماطالب‌ می‌گفت‌ «به‌ زور از خودت‌ می‌گیرم‌، اگر نگرفتم‌ زنت‌ باشم‌».

گل‌محمد كه‌ اوضاع‌ را خطرناك‌ دید، یك‌ونیم‌ لك‌ افغانی‌ را كه‌ در دخلش‌ بود به‌ زمین‌ انداخته‌ گفت‌ بگیر و خودش‌ رفت‌ تا از دكاندار همسایه‌ پنجاه‌هزار افغانی‌ دیگر قرض‌ كند. وقتی‌ چشم‌ طالب‌ به‌ پول‌ افتاد دویده‌ پول‌ها را از روی‌ زمین‌ به‌ جیب‌ انداخت‌.

د طالبی‌ رئیس‌ جنایت‌

(گزارشورکوونی: ك‌. ب‌.) د ننگرهار ولایت‌ د بریښنا رئیس‌ مولوی‌ فاروق‌ چی‌ د خلكو په‌ وړاندی بی‌پروایی‌ او بی‌ادبی‌ كی‌ خاص‌ شهرت‌ لری‌ او د مولوی ‌كبیر ډیر نژدی‌ ملگری‌ دی‌ د ۷۸ د كب‌ په‌ ۲۳ نیټه د بهسود ولسوالی‌ د قاسم‌آباد كلی‌ ته‌ ورځی‌ او غواړی چی‌ د برق‌ پایی‌ چی‌ د داود حكومت‌ لخوا دغو ځایونو كی‌ ښخی‌ شوی‌ دی‌ راوباسی‌ او خرڅی‌ كړی‌ خو ددی‌ كلی‌ د ځوانانو له‌ خوا كلك‌ مقاومت‌ كیږی. رئیس‌ غواړی د خپل‌ زور او وسله‌والو كسانو نه‌ كار واخلی‌ ولی‌ خلك‌ په‌ دی‌ وتوانیدل‌ چی‌ ټول‌ خلع‌ سلاح‌ كړی‌ وروسته‌ یی‌ بیا د رئیس‌ په‌ غاړه‌ كی‌ لنگی‌ واچوله‌ او كوحو كی‌ یی‌ په‌ منډو منډو كش‌ كړ او په‌ آخر كی‌ یی‌ ورته‌ وویل‌ چی‌ آینده‌ كی‌ د داسی‌ كار جرئت‌ مه‌ كوه‌. رئیس‌ د صحنی‌ څخه وتښتید او مولوی ‌كبیر ته‌ ورغی‌. هغه‌ ورته‌ وویل‌: «ته‌ خو مسلح‌ یی‌ ولی‌ بی‌عزته‌ شوی‌ ورشه‌ ټول‌ ووژنه‌ كه‌ نه‌ ماته‌ مه‌ راځه‌.» د بریښنا رئیس‌ د گوټ‌ ولسوال‌ هاشمی‌ په‌ همكاری‌ سیمی‌ ته‌ ورځی‌ او سمدلاسه‌ په‌ بی‌گناه‌ خلكو ډزی‌ كوی‌ چی‌ په‌ نتیجه‌ كی‌ سلیم‌ د صفدر زوی‌، لمر د حاجی ‌خان ‌محمد زوی‌ او فضل ‌ربی‌ د غوث ‌محمد زوی‌ سخت‌ ټپی‌ كیږی څرنگه‌ چی‌ ښځی او نارینه‌ ټول‌ د خپلی‌ سیمی‌ د دفاع‌ په‌ خاطر راوځی‌، طالبان‌ تښتی‌ او زخمیان‌ د صحت‌ عامی‌ روغتون‌ ته‌ انتقالیږی‌. ددی‌ كلی‌ ټول‌ ځوانان‌ د ملك‌نواب‌ په‌ مشرتابه‌ خپلو مینځو كی‌ اتحاد كوی‌ او وایی‌ چی‌ هیڅ‌ چا ته‌ اجازه‌ نه‌ وركوو په‌ مونږ تعرض‌ وكړی‌ او دخپلو زخمیانو بدل‌ به‌ ضرور اخلو او پریكړه‌ كوی‌ چی‌ كه‌ هر طالب‌ موټرلاسه‌ شو سزا ته‌ به‌ یی‌ رسوو. دغه‌ موضوع‌ حاجی‌خان‌محمد چی‌ د ولسوال‌ راپورچی‌ دی‌ ولسوالی‌ ته‌ رسوی‌ او د طالبانو په‌ مینځ كښی ویره‌ پیدا كیږی، ولسوال‌ د مولوی ‌كبیر په‌ دستور حاجی ‌خان ‌محمد ته وظیفه وركوی چی خلكو ته ووایی ولسوال غواړی ستاسی‌ د حقوقو څخه دفاع‌ وكړی‌ راشی‌ چی‌ د نژدی‌ څخه مشوره‌ وكړو. كله‌ چی‌ خلك‌ ولسوالی‌ ته‌ رسیږی، محاصره‌ كیږی او د نواب‌ په‌ وهلو شروع‌ كوی‌ ملك‌نواب‌ وایی‌: «څومره‌ چی‌ زور لری‌ ما ووهی‌ كه‌ زه‌ له‌ مینځه‌ هم‌ لاړ شم‌ پروا نكوی‌ ولی‌ زه‌ د خپلو خلكو د دفاع‌ لپاره‌ آماده‌ یم‌، تاسو خو پنجابیان‌ یاستی‌، وطن‌فروشان‌ یاستی‌!» او فحش‌ خبری‌ ولسوال‌ ته‌ استعمالوی‌. بالاخره‌ ملك‌ په‌ ځمكه‌ لویږی‌ او د نواب‌ د زوی‌ نوبت‌ رسیږی. هغه‌ هم‌ د وهلو لاندی‌ وایی‌ چی‌ تر څو له‌ تانه‌ خپل‌ انتقام‌ وانخلم‌ نه‌ دی‌ پریږدم‌، هر څه چی‌ د لاسه‌ مو كیږی وكړی‌. او ۷۰ تنه‌ نور زندان‌ ته‌ اچوی‌. مولوی‌ كبیر له‌ دی‌ ویری‌ چی‌ وضع‌ نوره‌ هم‌ خرابه‌ نشی‌ د دوه‌ ورځو وروسته‌ خلك‌ خوشی‌ كوی‌ خو ورته‌ وایی‌ چی‌ تاسو یاغیان‌ یاستی‌ د امارت‌ د امر څخه مو سركشی‌ كړیده‌ تاسو سره‌ باید اسلامی‌ چلند وشی‌ خو تاسو لاړ شی‌ تر څو امنیت‌ خراب‌ نشی‌. طالبان‌ د خلكو له‌ ویری‌ ۱۵۰ تنه‌ وسله‌وال‌ كسان‌ د پوستو په‌ شكل‌ ځای په‌ ځای كوی‌ او غواړی یو امنیتی‌ غونډ جوړ كړی‌. د اختر په‌ دریمه‌ ورځ مولوی‌اسداله‌ د ولسوال‌ معاون‌ د بهسودو د پله‌ سره‌ خلكو ته‌ په‌ لاس‌ ورځی‌ او دومره‌ وهل‌ ټكول‌ خوری‌ چی‌ په‌ خپلو خپو یی‌ ولسوالی‌ ته‌ ځان ونشو رسولی‌.

«چه‌ پیر یی‌ زورور وی‌ مریدان‌ یی‌ ځنځیرونه‌ ماتوی‌!»

د ۱۳۷۸ كال‌ د لړم‌ په‌ ۱۴ نیټی د طالبانو د ذكات‌ گروپ‌ د جلال‌آباد صرافی‌بازار ته‌ د ذكات‌ اخیستلو لپاره‌ راورسیده‌ او د یوه‌ دكاندار څخه چه‌ صرافی‌ یی‌ كوله‌ د ذكات‌ غوښتنه‌ وكړه‌. هغه‌ په‌ ځواب كی‌ ورته‌ وویل‌: «په‌ تاسو ذكات‌ نه‌ كیږی، دا زمونږ زړه‌ دی‌ چه‌ چاله‌ یی‌ وركوو.» طالبان‌ په‌ غصه‌ شول‌ او ویی‌ویل‌: «زر شه‌ ذكات‌ راوباسه‌ كه‌ نه‌ بیا دی‌ جوړوو.» دكاندار بیچاره‌ ورته‌ وویل‌ چه‌ دا دكان‌ زما ندی‌ دا د مصطفی‌ د عبدالرحیم‌ خان‌ د زوی‌ دكان‌ دی‌ او هغه‌ خپله‌ نشته‌، په‌ خپل‌ سر زه‌ نشم‌ كولای‌ تاته‌ ذكات‌ دركړم‌. بالاخره‌ طالبانو د دكان‌ جواز له‌ ځان سره‌ یووړ پدی‌ وخت‌ كی‌ مصطفی‌ د دكان‌ خاوند پیدا او د جریان‌ څخه خبر شو، چه‌ جواز یی‌ طالبانو وړی‌ دی‌. خپل‌ مزدور ته‌ یی‌ وویل‌: «هله‌ زر شه‌ خیرات‌ خورو ته‌ غږ كره‌ چه‌ جواز راوړی‌ او خپل‌ خیرات‌ واخلی‌.» طالبان‌ چه‌ راغلل‌ مصطفی‌ خپلو ملگرو ته‌ وویل‌ چه‌: «دغه‌ سپیان‌ ښه‌ نرم‌ كړی‌.» د طالبانو وهل‌ شروع‌ شول‌، هر چا به‌ یو گزار كاوه‌ تر څو چی‌ طالبانو جواز پریښود او وتښتیدل. خو لږ ساعت‌ تیر نه‌ وه‌ چه‌ وسله‌وال‌ كسان‌ راورسیدل‌ او د مصطفی‌ پوښتنه‌ یی‌ كوله‌. مصطفی‌ دغه‌ جریان‌ د ولایت‌ اداری‌ معاون‌ ته‌ چه‌ دده‌ ملگری‌ او انډیوال‌ ؤ وویل‌ او هغه‌ د مخابری‌ په‌ واسطه‌ طالبانو ته‌ وویل‌ چه‌ مصطفی‌ خان‌ سره‌ غرض‌ مه‌كوی‌، هغه‌ زمونږ ملگری‌ دی‌ نو ځكه وسله‌وال‌ طالبان‌ هم‌ په‌ مړه‌ څټ بیرته‌ ولاړړل‌.

طالبی‌ ذكات‌ اخیستنی‌

د ننگرهار په‌ ولایت‌ كی‌ یو گروپ‌ د ذكات‌ را ټولولو په‌ خاطر توظیف‌ شوی‌ دی‌ چی‌ د دكاندارانو او مالدارو خلكو نه‌ پیسی‌ تر لاسه‌ كړی‌. دغه‌ گروپ‌ د ذكات‌ اخیستلو د گروپ‌ په‌ نامه‌ یادیږی‌ چه‌ هره‌ ورځ ښار كی‌ گرځی‌، یوه‌ غټه‌ كتابچه‌ په‌ لاس‌ كی‌ لری‌ او د دكاندارانو څخه په‌ زوره‌ ذكات‌ اخلی‌. بی‌له‌ دی‌ چه‌ د دكان‌ سرمایه‌ معلومه‌ كړی‌، امر كوی‌ چه‌ زر شه‌ ذكات‌ راكړه‌. بی‌وزلی‌ دكاندار ورته‌ وایی‌ چه‌ مولوی‌ صاحب‌ څومره‌ دركړم‌، دی‌ ورته‌ غږ كوی‌: «شل‌ لكه‌»، هغه‌ ورته‌ وایی‌ چه‌ زما سرمایه‌ كمه‌ ده‌ په‌ ما شل ‌لكه‌ نه‌ كیږی، «ښه‌ ده‌ ۱۵ لكه‌ راكړه‌، او كه‌ یی‌ نه‌ راكوی‌ نو راځه‌ چه‌ امربالمعروف‌ ته‌ لاړ شو، چه‌ تاته‌ وښایی‌ څومره‌ ذكات‌ په‌ تاكیږی.» دكاندار بیچاره‌ عږ نه‌ كوی‌ او پیښو وركولو ته‌ مجبوریږی‌.

طالبانو كور سپیره‌ كړ

د ۱۳۷۹ كال‌ د وری‌ ۶ نیټه د شپی‌ په‌ یوی‌ بجی‌ وسله‌وال‌ كسان‌ د فیض ‌محمد كورته‌ چه‌ د انگورباغ‌ په‌ ساحه‌ كی‌ موقعیت‌ لری‌ ورځی‌ او ورته‌ وایی‌ چی‌ ستاسو د كور په‌ رابطه‌ مونږ ته‌ راپور راغلی‌ دی‌ دروازه‌ خوشی‌ كړی‌ چی‌ تلاشی‌ كوو. د كور خاوند ورته‌ وایی‌ چی‌ مهربانی‌ وكړی‌ او وگوری‌. طالبی‌ وسله‌وال‌ غله‌ چی‌ كور ته‌ ننوځی‌ ټول‌ نارینه‌، ښځی او ماشومان‌ په‌ یوی‌ كوټه‌ كی‌ بندوی‌ او په‌ خپله‌ خوښه‌ د كور شیان‌ راټولوی‌ او ډاټسن‌ ته‌ یی‌ اچوی‌، بكسونه‌ ماتوی‌ دوه‌لكه‌ كلداری‌، افغانی‌ او د ښځو گاڼی‌ هم‌ اخلی‌ او په‌ ډیری‌ آرامی‌ د كور څخه ځی‌ بالاخره‌ بیچاره‌ فیض ‌محمد په‌ چیغو فریاد كوی‌ او د همسایگانو په‌ واسطه‌ دروازه‌ خلاصیږی‌، گوری‌ چی‌ شریعت‌ په‌ بشپړه‌ توگه‌ تطبیق‌ شوی‌ او په‌ كور كی‌ هیڅ‌ شی‌ هم‌ ندی‌ پاتی‌ شوی‌.

د لیلته‌القدر شپه‌ او د مولوی ‌كبیر مستی‌

مولوی‌ كبیر چی‌ د طالبی‌ وزیرانو د شورا معاون‌ او هم‌ د ننگرهار والی‌ او د زون‌شرق‌ مسئول‌ دی‌، د رمضان‌المبارك‌ ۲۷ شپه‌ یعنی‌ د لیلته‌القدر شپه‌ یی‌ د یوی‌ بلی‌ نكاح‌ په‌ تړلو سره‌ ولمانځله‌ خو معلومه‌ نده‌ چه‌ دغه‌ مظلومه‌ یی‌ څنگه‌ لاس‌ ته‌ راوړی‌ او څومره‌ پیسی‌ به‌ یی‌ پری‌ وركړی‌ وی‌. دده‌ نوی‌ ښځه‌ د لوگر ولایت‌ اوسیدونكی‌ ده‌.

مولوی‌ كبیر په‌ دی‌ شپه‌ خپلی‌ خرمستی‌ كی‌ لگیا ؤ او خوشالی‌ یی‌ كوله‌. او د ننگرهار طالبان‌ هم‌ د مولوی‌ كبیر د مستی‌ څخه خوشحال‌ ؤ او ویل‌ یی‌ چی‌ مولوی‌ صاحب‌ نن‌ شپه‌ نوی‌ ښځه‌ كوی‌ او نكاح‌ كوی‌ كه‌ خدای‌ كول‌ د مونږ نوبت‌ به‌ هم‌ رارسیږی چی‌ نوی‌ نوی‌ ښځی وكړو.

دولكی‌بابا كی‌ د طالبانو زره‌ بریسوونكی‌ جنایت‌

(گزارشورکوونی: ع‌.) د سلواغی‌ په‌ ۱۴ نیټه د سهار په‌ ۴ بجو یو ډاټسن‌ وسله‌وال‌ كسان‌ د ډولكی‌بابا زیارت‌ څخه ښكته‌ كیږی او د زیارت‌ ملنگ‌ ته‌ وایی‌ چی‌ مونږ سره‌ یو مریض‌ دی‌ چی‌ حركت‌ نشی‌ كولای‌ او په‌ كټ‌ كی‌ پروت‌ دی‌ دا به‌ دلته‌ پریږدو تر څو مونږ د هغه‌ پایواز پیدا كوو خو ته‌ له‌ هغه‌ سره‌ غرض‌ ونكړی‌ چی‌ ناآرامه‌ نشی‌ مریض‌ د موټر څخه لاندی‌ راوړی او د زیارت‌ دروازی‌ خوا كی‌ یی‌ په‌ كټ‌ اچوی‌ او څادر پری‌ اواروی‌ او خپله‌ مخه‌ نیسی‌. د زیارت‌ ملنگ‌ بیچاره‌ د كټ‌ تر څنگ‌ كښینی‌ چی‌ د طالبانو مریض‌ دی‌ او څوك یی‌ مزاحمت‌ ونكړی‌ بالاخره‌ د ورځی‌ تر ۹ بجو نه‌ طالبان‌ پیدا كیږی نه‌ پایواز، ملنگ‌ مجبوراً د مریض‌ څادر د مخی‌ نه‌ لری‌ كوی‌ او گوری‌ چه‌ عجیبه‌ حالت‌ دی‌. دا مریض‌ ندی‌ بلكه‌ وژل‌ شوی‌ او د مخ‌ عوښی‌ یی‌ ټولی‌ شكول‌ شوی‌ دی‌ او هویت‌ یی‌ نه‌ معلومیږی‌ ملنگ‌ د وارخطایی‌ په‌ صورت‌ كی‌ څلورم‌ امنیتی‌ ماموریت‌ ته‌ خبر وركوی‌، د ماموریت‌ موظفین‌ مړی‌ انتقالوی‌ خو ملنگ‌ هم‌ د ځان سره‌ وړی‌ كله‌ چی‌ ملنگ‌ جریان‌ ورته‌ وایی‌ بی‌ له‌ ځنده‌ د وهلو بندوبست‌ كیږی او ملنگ‌ ته‌ وایی‌ چی‌ د تحریك‌ نوم‌ بدوی‌ او په‌ طالبانو دروغ‌ وایی‌ او بیا وایی‌ چه‌ طالبان‌ قتل‌ كولای‌ شی‌؟ دا تا خپله‌ وژلی‌ دی‌. ملنگ‌ په‌ چیغو نارو كی‌ وایی‌ زما دی‌ په‌ خدای‌ قسم‌ وی‌ چی‌ نور به‌ زیارت‌ كی‌ نه‌ مریض‌ پریږدم‌ او نه‌ مړی‌ او د خپل‌ پلار خبره‌ به‌ هم‌ نه‌ منم‌. ملنگ‌ بیچاره‌ د ډیرو وهلو ټكولو څخه دری‌ ورځی‌ وروسته‌ خوشی‌ شو خو دا ورته‌ ویل‌ شوی‌ ؤ چی‌ هیڅ‌ چا ته‌ به‌ حال‌ نه‌ وایی‌، وروسته‌ له‌ هغی‌ ورځی‌ چی‌ هر چا له‌ ملنگ‌ نه‌ پوښتنه‌ كوله‌ هغه‌ به‌ ویل‌ زه‌ خبر نه‌ یم‌.

«طالبان‌ خو معاف‌ دی‌»

یو شمیر طالبان‌ او ملا صاحبان‌ د انگورباغ‌ په‌ سیمه‌ كی‌ د ویدیو په‌ لیدلو بوخت‌ ؤ. یو همسایه‌ چی‌ ددوی‌ له‌ چغو او آواز ایستلو څخه ډیر په‌ تكلیف‌ ؤ او ویدیو لیدل‌ هم‌ هره‌ شپه‌ دوام‌ درلود، د كب‌ په‌ دریمه‌ نیټه امربالمعروف‌ ته‌ خبر وركوی‌ چی‌ دلته‌ یو كور دی‌ او خلك‌ سكسی‌ فلمونه‌ گوری‌ هغوی‌ په‌ خوشحالی‌ ځان ساحی‌ ته‌ رسوی‌ په‌ دی‌ سوچ‌ چی‌ بیا یو تلویزیون‌ او ویدیو لاس‌ ته‌ راغی‌ خو كله‌ چی‌ كور ته‌ ننوځی‌ گوری‌ چی‌ ټول‌ ملایان‌ او طالبان‌ ناست‌ دی‌ او سكس‌ فلم‌ گوری‌، په‌ خندا وایی‌ مونږ فكر كاوه‌ چی‌ بل‌ څوك به‌ وی‌ تاسو خپل‌ كار وكړی‌ او خپلو طالبانو ته‌ یی‌ وویل‌ چی‌ تاسو هغه‌ سړی‌ پیدا كړی‌ چی‌ دا بی‌مورده‌ راپوریی‌ مونږ ته‌ راكړی‌ دی‌ دا دومره‌ نه‌ پوهیږی چی‌ طالبان‌ خو معاف‌ دی‌.

Abdul Hadi

(گزارشگر: ج‌. ل‌.) عبدالهادی‌ مردی‌ ۳۵ ساله‌ در شهر جلال‌آباد گدایی‌ می‌كند. وی‌ ۱۱ سال‌ پیش‌ در كابل‌ در اثر حمله‌ راكتی‌ جهادیان‌ پاهایش‌ را از دست‌ داده‌ است‌.

فامیلش‌ هشت‌ نفر می‌باشند و با گدایی‌ نان‌ بخور و نمیر آنان‌ را پیدا می‌كند. ۶ سال‌ پیش‌ دختر جوانش‌ را دوستمی‌ها در مزار ربودند كه‌ تا كنون‌ از وی‌ اطلاعی‌ ندارد.

د بهسودو له‌ مشرانو سره‌ د «امیرالمومنین‌» لیدنه‌

(گزارشورکوونی: باصر) د ۷۸ كال‌ په‌ منی‌ كی‌ د ننگرهار د بهسودو د ولسوالی‌ څو كسه‌ مشران‌ له‌ «امیرالمومنین‌ ملامحمدعمر مجاهد» سره‌ د لیدنی‌ لپاره‌ كندهار ته‌ تللی‌ ؤ چی‌ یوه‌ كس‌ یی‌ د خپل‌ ملاقات‌ په‌ هكله‌ داسی‌ وویل‌: «ددی‌ لپاره‌ چی‌ خواری‌ مو عبث‌ نشی‌ او خامخاه‌ امیرالمومنین‌ ولیدای‌ شو د شرق‌زون‌ له‌ آمر مولوی ‌كبیر او بیا په‌ كابل‌ كی‌ د وزیرانو د شوری‌ له‌ مشر ملاربانی‌ څخه مو سپارښت‌ لیكونه‌ زاخیستل‌ او بیا كندهار ته‌ ولاړو. چی‌ نوبت‌ تر لاسه‌ كړ د ملاقات‌ لپاره‌ صرف‌ ۱۵ دقیقی‌ وخت‌ راكړل‌ شوی‌ ؤ كله‌ چی‌ له‌ «امیرالمومنین‌» سره‌ د لیدنی‌ مخصوصی‌ خونی‌ ته‌ ننوتلو، د مونږ له‌ كښیناستلو سره‌ سم‌ یو بل‌ سړی‌ هم‌ راغی‌ او د كوټی‌ په‌ لوړ سر كی‌ په‌ پښو كښیناست‌، خپله‌ لمن‌ یی‌ راكش‌ كړه‌ او د پسو تر پنجو لاندی‌ یی‌ تیره‌ كړه‌ او بیا یی‌ خپل‌ سر په‌ زنگنو كښیښود. مونږ د «امیرالمومنین‌» د راتلو انتظار ایسته‌ او خپلی‌ خبری‌ مو جوړولی‌ چی‌ په‌ كومو ستونځو خبری‌ وكړو. یو طالب‌ خونی‌ ته‌ راننوت‌ او غږ یی‌ وكړ: «ستاسی‌ د ملاقات‌ وخت‌ پوره‌ سو، مهربانی‌ وكړی‌ او بهر ته‌ راووځی‌.» هغه‌ وخت‌ مونږ وپوهیدو چی‌ سر په‌ زنگون‌ سری‌ ملاعمر ؤ كله‌ چی‌ بهر راووتلو هر یوه‌ ته‌ یی‌ لس‌لكه‌ افغانی‌ را وویشلی‌ او له‌ كندهار څخه رخصت‌ شولو.»

هغه‌ زیاته‌ كړه‌ چی‌ پخوا تر دی‌ په‌ عقیدی‌ كی‌ لږ ضعیف‌ وم‌ خو د كله‌ راهیسی‌ چی‌ زمونږ ملاقات‌ له‌ امیرالمومنین‌ سره‌ وشو نو ومی‌ ویل‌: «ای‌ الله‌ ته‌ چی‌ كولای‌ شی‌ داسی‌ شی‌ په‌ ملیونونو وگړو مسلط‌ وگرځوی‌، بیشكه‌ چی‌ په‌ هر څه قادر یی‌.»

د ډانگی‌ په‌ زور د استسقاء لمونځ

(گزارشورکوونی: رفیع‌) د ننگرهار په‌ ولایت‌ كی‌ د ۷۸ كال‌ د مرغومی‌ له‌ ۴ تر ۶ نیټی پوری‌ د سهار د لسو بجو څخه تر یوولسو بجو پوری‌ د باران‌ د لمونځ په‌ نوم‌ جلال‌آباد ښار وتړل‌ شو. په‌ ښار كښی گرځیدل‌ راگرځیدل‌ بند شوی‌ ؤ او د هری‌ كوڅی‌ په‌ سر او آخر كښی وسله‌وال‌ طالبان‌ ولاړ ؤ چی‌ د كوتك‌ په‌ زور یی‌ خلك‌ لمانځه‌ ته‌ رابلل‌. اكثره‌ خلك‌ د دغه‌ زور زیاتی‌ په‌ وجه‌ د خپلو كورونو څخه ښار ته‌ نه‌راوتل‌.

د اختر په‌ پلمی‌ د ملایانو نښته‌

(گزارشورکوونی: ل‌.م‌.) د مرغومی‌ ۱۷ نیټه د اختر ورځ په‌ كرنج‌ كی‌ د څو قومندانانو تر مینځ جگړه‌ پیل‌ شوه‌ دا ځكه چه‌ د كرنج‌ د منطقی‌ څو تنه‌ قومندانانو دملا راكتی‌ څخه وسله‌ اخیستلی‌ وه‌ او څو نور یی‌ د مولوی‌ كبیر په‌ واسطه‌وسله‌وال‌شویدی‌. لكه‌ قومندان‌ پشه‌یی‌ وال‌، مولوی‌ عبدالحلیم‌، چپاو ... چی‌ له‌ څو مودی‌ راپدی‌ خوایی‌ یو بل‌ ته‌ تور بریښ كاوه‌.

كله‌ چی‌ د اختر لومړی ورځ د خلكو له‌ خوا د جمعی‌ په‌ ورځ ولمانځل‌ شوه‌، یوی‌ ډلی‌ پكښی‌ گډون‌ وكړ او بلی‌ وسله‌والی‌ ډلی‌ اختر د شنبی‌ په‌ ورځ چی‌ د «امارت‌» له‌ خوا ښودلی‌ شوی‌ وه‌ ولمانځه‌. د دغی‌ ورځی‌ لمانځل‌ ددوی‌ لپاره‌ د غچ‌ اخستلو او جگړی‌ ښه‌ پلمه‌ وه‌.

هغه‌ ملا چه‌ د جمعی‌ په‌ ورځ یی‌ اختر پیل‌ كړی‌ ؤ د بلی‌ ډلی‌ له‌ خوا په‌ RPG راكت‌ وویشتل‌ شو. مخالفی‌ ډلی‌ د ملا د غچ‌ اخیستلو په‌ نوم‌ د كلی‌والو سره‌ یو ځای وسلی‌ ته‌ لاس‌ كړ او جگړه‌ پیل‌ شوه‌ چی‌ پوره‌ ۴ ورځی‌ یی‌ دوام‌ وكړ. د طالبانو ځینو سركښانو او د لغمان‌ والی‌ ملا محمد اسحق ‌اخند دوه‌ ځلی‌ وسله‌وال‌ كسان‌ سیمی‌ ته‌ واستول‌ خو وس‌ یی‌ ونه‌رسیده‌ او ناامیده‌ ستانه‌ شول‌.

پـه‌ دغـی‌ څلـور ورځینی‌ جگـری‌ كـی‌ ۹ تنـه‌ ووژل‌ شـول‌، ۱۲ كسـه‌ ټـپیـان‌، كـورونـه‌ چـور چپـاول‌ او څــاروی‌ مـړه‌ شـول‌.

د خلكو په‌ وړاندی انسان‌ وژنه‌

د چهارشنبی‌ ورځ د روژی‌ میاشتی‌ ۲۸ او د ۱۳۷۸ كال‌ د جدی‌ میاشتی‌ ۱۶ نیټه د ۲۱ عیسوی‌ پیړی‌ په‌ درشل‌ كښی د نظامی‌ محكمی‌ په‌ امر دری‌ تنه‌ د جلال‌آباد ښاریانو په‌ عام‌ محضر كی‌ د قصاص‌ لپاره‌ حاضر كړی‌ شول‌، له‌ دی‌ ډلی‌ څخه د طالبی‌ نظامی‌ محكمی‌ لخوا د دوه‌ كسانو سرونه‌ پری‌ كړای‌ شول‌ او یو تن‌ یی‌ د خلكو د زیات‌ شور او فریاد له‌ امله‌ خوشی‌ شو.

قصاص‌شوی‌ كسان‌ د ننگرهار ولایت‌ د خوگیاڼو ولسوالی‌ د بتخاكی‌ د كلی‌ اوسیدونكی‌ د گل‌نبی‌ زامن‌ عزیزاله‌ او شیراحمد دی‌. چه‌ د نظامی‌ محكمی‌ او د ملاعمر د حكم‌ او تایید څخه وروسته‌ د قصاص‌ حكم‌ پری‌ عملی‌ شو. او بخښل‌ شوی‌ د همدی‌ كلی‌ اوسیدونكی‌ عبدالمبین‌ د عبدالنبی‌ زوی‌ ؤ،ځینی خلك‌ چی‌ د دغه‌ عمل‌ څخه ډیر خواشینی‌ شوی‌ و، د قصاص‌ په‌ وخت‌ كی‌ د صحنی‌ څخه ووتل‌ تر څو دغه‌ حالت‌ و نه‌ گوری‌.

سایر ولایات‌

چنگال‌ طالبان‌ بر نفت‌ خام‌

(گزارشگر: اشرف‌ ـ شبرغان‌) در اطراف‌ و نواحی‌ شهر شبرغان‌ تقریباً ۳۰۰ باب‌ تصفیه‌خانه‌ نفت‌ خصوصی‌ و دولتی‌ وجود دارد. در تصفیه‌خانه‌، نفت‌ خام‌، تیل‌ خاك‌، پترول‌، و دیزل‌ تولید می‌گردد و متباقی‌ مواد كه‌ به‌ شكل‌ قیر می‌باشد در حمام‌ و بعض‌ فابریكه‌های‌ كوچك‌ برای‌ سوخت‌ به‌ كار می‌رود. یك‌ تن‌ نفت‌ خام‌ ۳۰لك‌ افغانی‌ قیمت‌ گذاری‌ شده‌ است‌ و تا همین‌ اواخر هر مالك‌ فابریكه‌ نفت‌ خام‌ را در تانك‌های‌ شخصی‌ از ولایت‌ سرپل‌ تسلیم‌ شده‌ و در تصفیه‌خانه‌های‌ بسیار ابتدایی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌داد. ولی‌ اخیراً مولوی‌ ولی‌جان‌ والی‌، ملانافع‌ و حافظ‌كریم‌ داد معاونان‌ ولایت‌ كه‌ قندهاری‌ بوده‌ و با هم‌ قرابت‌ قومی‌ دارند، نفت‌ خام‌ را در قبضه‌ی‌ خود گرفته‌ و در بازار سیاه‌ به‌ قیمت‌ بسیار گزاف‌ به‌ فروش‌ می‌رسانند. (قبلاً یك‌ تانكر بیست‌ تن‌ به‌ قیمت‌ ۶۰۰لك‌ افغانی‌ بود و فعلاً ۲۵۰۰لك‌ افغانی‌ به‌ فروش‌ می‌رسد) این‌ معامله‌ به‌ دلالی‌ ملانیازمحمد رئیس‌ میكانیزه‌ زراعتی‌ و سرپرست‌ تانك‌ تیل‌ شبرغان‌ به‌ شكل‌ بازار سیاه‌ صورت‌ می‌گیرد. از این‌ معامله‌ی‌ پرسود مبلغ‌ شش‌صدلك‌ افغانی‌ كه‌ قیمت‌ رسمی‌ نفت‌ است‌ به‌ حساب‌ دولت‌ در بانك‌ تحویل‌ گردیده‌ و متباقی‌ پول‌ در كیسه‌ی‌ خود دزدان‌ می‌ریزد. در نتیجه‌ی‌ این‌ خورد و برد طالبی‌ اكثر تصفیه‌ خانه‌های‌ خصوصی‌ به‌ دلیل‌ اینكه‌ مصرف‌ خود را پوره‌ نمی‌توانند متوقف‌ گردیده‌ اند.

فرار از ترس‌ بی‌ناموسی‌ طالبان‌

به‌ تاریخ‌ اول‌ حمل‌ ۱۳۷۹ رئیس‌ امربالمعروف‌ با یك‌ تعداد پرسونل‌ خود به‌ قبرستان‌ ملااكه‌ و قبرستان‌ عرب‌خانه‌ رفته‌ و تمام‌ زنانی‌ را كه‌ به‌ مناسبت‌ نوروز برای‌ دعا كردن‌ به‌ قبرستان‌ آبایی‌ خود رفته‌ بودند، مورد لت‌ و كوب‌ قرار دادند. زنان‌ در حالی‌ كه‌ از ترس‌ بی‌ناموسی‌ آنان‌ پا به‌ فرار نهاده‌ بودند چادر و چادری‌ها از سر شان‌ افتاده‌ و غوری‌های‌ شیربرنج‌ و پتنوس‌های‌ چلپك‌ و بولانی‌ شان‌ را برای‌ اینكه‌ مورد استفاده‌ی‌ طالبان‌ قرار نگیرند به‌ روی‌ زمین‌ پاش‌ دادند.

بیشرافتی‌ ناتمام‌!

به‌ تاریخ‌ ۱۱ حمل‌ ۷۸ مصروف‌ درو كردن‌ علف‌ در داخل‌ باغ‌ قومندانی‌ عمومی‌ هوایی‌ شبرغان‌ بودم‌ كه‌ طالبی‌ صدا زده‌ گفت‌: «چه‌ می‌كنی‌؟» وقتی‌ به‌ من‌ نزدیك‌ شد، گفتم‌ «علف‌ درو می‌كنم‌.» بدون‌ آنكه‌ به‌ جوابم‌ گوش‌ بدهد، به‌ تلاشی‌ شروع‌ نمود. در جیب‌ من‌ مبلغ‌ ۱۰لك‌ افغانی‌ بود و علاوتاً بایسكلم‌ را نیز همراه‌ آورده‌ بودم‌. بعد شروع‌ به‌ دشنام‌ و لت‌ و كوب‌ كرده‌ گفت‌: «زود بگو كه‌ تو در شبرغان‌ و مزار هنگامی‌ كه‌ بار اول‌ طالبان‌ آمدند چند طالب‌ را كشته‌ای‌؟» گفتم‌: «ببین‌ من‌ دو دست‌ معیوب‌ دارم‌.» وقتی‌ به‌ دستانم‌ كه‌ در اثر شعله‌ور شدن‌ گاز سوخته‌ بودند، نگاه‌ كرد گفت‌: «حتماً دست‌ تو در آتش‌ راكت‌ سوخته‌.» هر چه‌ دلیل‌ گفتم‌ قبول‌ نكرد. مرا نزد قومندان‌ برده‌ گفت‌: «یك‌ بایسكل‌ و ده‌ لك‌ افغانی‌ دارد.» قومندان‌ صاحب‌ گفت‌: «ده‌ لك‌ و بایسكل‌ را بگذار خودت‌ آزاد هستی‌.» گفتم‌: «من‌ معیوب‌ هستم‌ و یك‌ غرفه‌ چوبی‌ دارم‌. ساجق‌ و سگرت‌ می‌فروشم‌، این‌ پولی‌ است‌ كه‌ به‌ فامیلم‌ نان‌ می‌دهم‌، مرا بكشید اما از بایسكل‌ و پول‌ تیر نمی‌شوم‌.» بعد مرا به‌ یك‌ اطاق‌ قفل‌ كرده‌ و دو طالب‌ با كیبل‌ به‌ جانم‌ افتادند و گفتند كه‌ تو طالبان‌ را كشته‌ای‌. بعد از لت‌ و كوب‌ باز همان‌ سوال‌ تكرار شد. بار دوم‌ مرا به‌ اتاق‌ قفل‌ كردند. پهره‌دار ایستاد كرده‌ و قومندان‌ صاحب‌ رفت‌. ساعت‌ ۱۲ روز دوباره‌ همراه‌ با مهمانانش‌ آمد. پهره‌دار را قناعت‌ داده‌ گفتم‌ كه‌ پیش‌ قومندان‌ صاحب‌ می‌روم‌. وقتی‌ پهره‌دار مسئله‌ را برای‌ قومندان‌ گفت‌، او هم‌ فكر كرد كه‌ شاید من‌ حاضر شده‌ام‌ شرطش‌ را بپذیرم‌. وقتی‌ نزد او رفتم‌ دوباره‌ به‌ جواب‌ رد من‌ روبرو شد. مهمانان‌ كه‌ همرایش‌ بودند، گفتند: «این‌ فرد خو پشتون‌ است‌، چه‌ گناه‌ كرده‌؟ شما باید درین‌ منطقه‌ پشتون‌ها را آزار و اذیت‌ ندهید.» بعد با پافشاری‌ مهمانش‌ مرا رها كرد. وقتی‌ پول‌ را دوباره‌ به‌ من‌ داد، گفت‌: «حساب‌ كن‌ كه‌ باز نگویی‌ طالبان‌ ناصادق‌ اند.»

بیسوادی‌ یا شیادی‌؟

ملاعبدالغفار آخوند قندهاری‌ مدیر عمومی‌ ترانسپورت‌ ولایت‌ جوزجان‌ تمام‌ عواید ترانسپورتی‌ شهر شبرغان‌ را به‌ جیب‌ می‌زند طوری‌ كه‌ از تمام‌ اراده‌جات‌ باربری‌ %۵ و از وسایل‌ مسافربری‌ %۳ كمیشن‌ اخذ می‌نماید و یك‌ افغانی‌ هم‌ به‌ «بانك‌ دولتی‌» تحویل‌ نمی‌دهد.

یكی‌ از روزهای‌ ماه‌ عقرب‌ كه‌ ملاصاحب‌ بعد از رخصتی‌ دوباره‌ به‌ وظیفه‌ برگشته‌ بود، نزد والی‌ مولوی‌ ولی‌جان‌ می‌رود كه‌ سكرتر والی‌ پیشنهادات‌ و چك‌های‌ معاش‌ ماموران‌ را جهت‌ امضا می‌آورد. بعد از امضا ملاعبدالغفار آخوند كه‌ پهلوی‌ والی‌ صاحب‌ نشسته‌ بود، یك‌ چك‌ ۹۰۰ ملیون‌ افغانی‌ مربوط‌ ریاست‌ تعلیم‌ و تربیه‌ جوزجان‌ را در جیب‌ زده‌ و عاجل‌ از شعبه‌ خارج‌ شده‌ به‌ «د افغانستان‌ بانك‌» می‌رود و پول‌ را تسلیم‌ می‌شود. بعد در مدیریت‌ كنترول‌، دیده‌ می‌شود كه‌ چك‌ از ریاست‌ تعلیم‌ و تربیه‌ است‌ ولی‌ پول‌ را مدیر ترانسپورت‌ گرفته‌ است‌. آنان‌ با والی‌ تماس‌ می‌گیرند كه‌ چك‌ ریاست‌ تعلیم‌ و تربیه‌ را چرا برای‌ مدیر ترانسپورت‌ داده‌ است‌؟ والی‌ ملا را خواسته‌ و ازاو می‌پرسد كه‌ چرا چك‌ را گرفته‌ است‌. ملا می‌گوید: «چك‌ را شما امضا كردید و سر میز گذاشتید،من‌ فكر كردم‌ كه‌ همین‌ چك‌ سفر خرج‌ من‌ است‌.»

رشوه‌ستانی‌ طلبه‌ كرام‌

به‌ تاریخ‌ ۷ میزان‌ ۷۸ از مزار به‌ سوی‌ شبرغان‌ می‌رفتم‌. موتر حامل‌ ما به‌ كمربند اول‌ خروجی‌ مزار رسید كه‌ مسئولان‌ پوسته‌ ما را بخاطر تلاشی‌ توقف‌ دادند، وقتی‌ در تول‌بكس‌ موتر پنج‌ قوطی‌ روغن‌ ۱۶ كیلویی‌ را دیدند از صاحب‌ آن‌ امر انتقالش‌ را خواستند، چون‌ دكاندار امر انتقال‌ روغن‌ را نداشت‌ طالب‌ هم‌ آن‌ را بهانه‌ گرفته‌ و می‌خواست‌ روغن‌ را پایین‌ كند تا بالاخره‌ با پادرمیانی‌ موترران‌ و پرداخت‌ یك‌ لك‌ افغانی‌ رشوه‌ منصرف‌ گردید. دكاندار بیچاره‌ فریاد می‌كرد كه‌ «درین‌ پنج‌ قوطی‌ روغن‌ همین‌ یك‌ لك‌ افغانی‌ مفاد نبود كه‌ گرفتند. از دست‌ اینان‌ به‌ كجا بروم‌؟» وقتی‌ با وی‌ صحبت‌ كردم‌، گفت‌: «مقامات‌ طالبان‌ بخاطر پر كردن‌ جیب‌های‌ خویش‌ امر كرده‌ اند كه‌ برای‌ انتقال‌ مواد از یك‌ ولایت‌ به‌ ولایت‌ دیگر باید امر گرفته‌ شود كه‌ آن‌ هم‌ در بدل‌ پرداخت‌ رشوه‌ از شاروالی‌ و قومندانی‌ امنیه‌ بدست‌ می‌آید. موادی‌ كه‌ از خارج‌ می‌آید، مثل‌ روغن‌ شامل‌ این‌ امر نمی‌شود ولی‌ برای‌ طالبان‌ كه‌ از چتلی‌ خود دال‌ نخود می‌چینند فرقی‌ نمی‌كند كه‌ امر چی‌ را بخواهند.»

قتل‌ زیر شكنجه‌

در ماه‌های‌ عقرب‌ و قوس‌ دو نفر از روحانیون‌ بنام‌ مولوی‌ عبدالرشید جوهری‌ و عبدالمنان‌ مخدوم‌ به‌ اتهام‌ همكاری‌ با جنبش‌ و جمعیت‌ توسط‌ طالبان‌ دستگیر می‌شوند كه‌ هر دو بعد از شكنجه‌ی‌ وحشیانه‌ در محبس‌ شبرغان‌ جان‌ خود را از دست‌ میدهند.

حقارت‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ اول‌ جدی‌ ۷۸ شش‌ طالب‌ پوسته‌ی‌ امنیتی‌ «دافغانستان‌ بانك‌» ولایت‌ جوزجان‌، «صله‌بای‌» را كه‌ در كنار بانك‌ دكان‌ دارد، زیر مشت‌ و لگد قرار می‌دهند كه‌ داد و فریاد او بلند می‌شود. وقتی‌ مردم‌ به‌ دور آنان‌ حلقه‌ می‌زنند و می‌خواهند صله‌بای‌ را نجات‌ بدهند از طرف‌ طالبان‌ با تفنگ‌ تهدید می‌شوند و هیچ‌ كسی‌ نمی‌داند كه‌ قضیه‌ از چه‌ قرار است‌. در همین‌ اثنا نورمحمد خزانه‌دار بانك‌ كه‌ می‌خواهد به‌ شعبه‌ برود متوجه‌ می‌گردد. صله‌بای‌ نیز خزانه‌دار را می‌بیند و چیغ‌ زده‌ از وی‌ خواهان‌ كمك‌ می‌شود كه‌ با پا درمیانی‌ وی‌ از چنگ‌ طالبان‌ نجات‌ می‌یابد. بعداً قضیه‌ روشن‌ می‌گردد كه‌ صله‌بای‌ به‌ طالبانی‌ كه‌ خواهان‌ یك‌ پاكت‌ چاكلیت‌ بوده‌ اند جواب‌ رد داده‌ زیرا چندی‌ قبل‌ نیز از پوسته‌ اینان‌ كسانی‌ به‌ ضمانت‌ خزانه‌دار ۳۰ لك‌ افغانی‌ قرض‌ گرفته‌ و تا امروز اداء نكرده‌ اند. ولی‌ طالبان‌ وی‌ را زیر لت‌ و كوب‌ گرفته‌ مدعی‌ بودند كه‌ او به‌ طالبان‌ اتهام‌ می‌زند.

فساد طالبی‌

در اوایل‌ ماه‌ جدی‌ در مقام‌ ولایت‌ جوزجان‌ در حضور ملانافع‌ معاون‌ ولایت‌ بین‌ رئیس‌ محكمه‌ شهر و رئیس‌ محكمه‌ ولسوالی‌ خواجه‌دوكوه‌ مشاجره‌ صورت‌ می‌گیرد. رئیس‌ محكمه‌ شهر به‌ رئیس‌ محكمه‌ ولسوالی‌ می‌گوید كه‌ در فلان‌ و فلان‌ دوسیه‌ها با وی‌ همكاری‌ كرده‌ است‌. با شنیدن‌ این‌ حرف‌ ملانافع‌ به‌ خشم‌ می‌آید كه‌ در كارهای‌ دولتی‌ چه‌ همكاری‌ است‌. سرانجام‌ هر دو به‌ حارنوالی‌ معرفی‌ می‌شوند. بعد از تحقیق‌ در ریاست‌ استخبارات‌ روشن‌ شد كه‌ هر دو طالب‌ به‌ دوران‌ رسیده‌ از چند دوسیه‌ مشتركاً چندین‌ هزار لك‌ افغانی‌ رشوت‌ گرفته‌ اند. بعد قاضی‌ظاهر رئیس‌ طالبی‌، به‌ محكمه‌ آورده‌ می‌شود تا تمام‌ دوسیه‌های‌ توسط‌ رشوت‌ فیصله‌ شده‌ را تسلیم‌ استخبارات‌ نماید، و او نیز باموظفان‌ استخبارات‌ كنار آمده‌ فرار می‌كند.

توافق‌ روسپیان‌ مرد با روسپیان‌ زن‌

ملاظریف‌ آمر حوزه‌ اول‌ شبرغان‌ با گلنار كه‌ یكی‌ از روسپیان‌ شبرغان‌ است‌ چند ماه‌ خوشگذرانی‌ می‌كند، بعد از آنكه‌ بوی‌ این‌ گند در تمام‌ شهر پخش‌ می‌شود زیر فشار اندیوالان‌ طالبش‌ تن‌ به‌ ازدواج‌ می‌دهد.

همچنان‌ ملا محمود معاون‌ ریاست‌ تصدی‌ افغان‌ گاز كه‌ دو زن‌ و شش‌ فرزند دارد با پروانه‌ دختر محمدهارون‌ خیاط‌ كه‌ شهرتی‌ چون‌ گلنار دارد، در بدل‌ سه‌ هزار لك‌ افغانی‌ ازدواج‌ می‌كند.

سزای‌ پاك‌نفسی‌ در «امارت‌» فساد و جنایتكاری‌

(گزارشگر: زیبا ـ شبرغان‌) به‌ تاریخ‌ ۵ قوس‌ ۷۸ سیدحسن‌هاشمی‌ مدیر ملی‌بس‌ شبرغان‌ كه‌ از ماموران‌ قدیمی‌ و ریش‌ سفید می‌باشد نزد والی‌ شبرغان‌ به‌ شكایت‌ می‌رود كه‌ تمام‌ عواید ملی‌بس‌ را كه‌ روزانه‌ حدود ۵۲لك‌ افغانی‌ می‌شود، مدیر عمومی‌ ترانسپورت‌ ملاعبدالغفار قندهاری‌ به‌ جیب‌ می‌زند. در اثنایی‌ كه‌ هاشمی‌ به‌ دفتر والی‌ داخل‌ می‌شود ملاعبدالغفار نیز به‌ تعقیب‌ وی‌ رسیده‌ و به‌ زور او را از دفتر والی‌ بیرون‌ می‌كشد. وی‌ فریاد می‌زند كه‌ شكایت‌ دارد، اما والی‌ صاحب‌ ضمن‌ تكرار اینكه‌ چرا بدون‌ اجازه‌ی‌ آمر خود آمده‌ است‌، سید حسن‌ هاشمی‌ را توسط‌ بادیگاردهای‌ خود بسته‌ كرده‌ می‌خواهد زیر شكنجه‌ بگیرد كه‌ قربانی‌ به‌ چیغ‌ و فریاد شده‌ و زیر دست‌ و پای‌ ملاغفار می‌افتد كه‌ ریش‌سفید است‌ و دوباره‌ این‌ بد را نمی‌كند. مدیر صاحب‌ عمومی‌ ترانسپورت‌ هم‌ بعد از گرفتن‌ تعهد او را رها می‌كند.

زنان‌ اگر برخیزند...

شام‌ پنج‌ شنبه‌ ۱۸ حمل‌ در شهر شبرغان‌ مراسم‌ عروسی‌ بدون‌ ساز و سرود كه‌ تنها یك‌ تعداد مرد و زن‌ از اقارب‌ عروس‌ و داماد شركت‌ داشتند برگزار شده‌ بود كه‌ ساعت‌ ۳۰:۹ شب‌ افراد امربالمعروف‌ بدون‌ اجازه‌ با شلاق‌ و تفنگ‌ داخل‌ حویلی‌ شده‌ به‌ لت‌ و كوب‌ زنان‌ پرداختند. آنان‌ فحش‌ می‌دادند و می‌گفتند كه‌ «تاسو ددی‌ حای‌ نه‌ اروپا جوره‌ كری‌، نر او سحی‌ گد یاستی‌...» و پافشاری‌ می‌كردند كه‌ مردان‌ را بدست‌ شان‌ بدهند اما زنان‌ مقاومت‌ نشان‌ داده‌ و اجازه‌ نمی‌دادند كه‌ مردان‌ را از اتاق‌ ها بیرون‌ كشند و با جملاتی‌ كه‌ «شما افغانی‌ نیستید، پاكستانی‌ هستید، بی‌غیرت‌ هستید، بی‌ناموس‌ هستید كه‌ بدون‌ اجازه‌ داخل‌ حویلی‌ می‌شوید و باز از محرم‌ و نامحرم‌ گپ‌ می‌زنید...» آنان‌ را درمانده‌ ساختند و چون‌ طالب‌بچه‌ها از دستگیری‌ مردان‌ مایوس‌ گردیدند، با پافشاری‌ خواستار دایره‌ می‌شوند تا آنرا پیشروی‌ زنان‌ بشكنند، دایره‌ هم‌ به‌ دست‌ شان‌ نمی‌رسد. غلام‌محمد مرد ریش‌سفیدی‌ از ملیت‌ پشتون‌ كه‌ فكر می‌كرد طالبان‌ با او صحبت‌ خواهند كرد نزد آنان‌ می‌رود اما طالبان‌ به‌ مجرد رسیدن‌ وی‌ او را با خود به‌ زیر زمینی‌ ریاست‌ امربالمعروف‌ برده‌ و زیر لت‌ و كوب‌ می‌اندازند. ساعت‌ ده‌ و نیم‌ شب‌، چند زن‌ به‌ زور دروازه‌ امربالمعروف‌ را شكسته‌، داخل‌ زیرخانه‌ می‌گردند و با سر و صدا به‌ زور پیرمرد را از زیر كیبل‌ نجات‌ می‌دهند.

طالبان‌ و رفاه‌ عامه‌

افراد ریاست‌ امربالمعروف‌ حین‌ ترمیم‌ ذخیره‌ آب‌ ریاست‌ متوجه‌ می‌شوند كه‌ از همین‌ ذخیره‌ یك‌ نل‌ آب‌ به‌ مسجد اتفاق‌ كه‌ در پهلوی‌ ریاست‌ قرار دارد، كشیده‌ شده‌ است‌ كه‌ اهالی‌ سه‌ كوچه‌ی‌ جوار مسجد هم‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كنند. آنان‌ این‌ نل‌ را قطع‌ كرده‌ و به‌ مردم‌ منطقه‌ می‌گویند كه‌ هر كوچه‌ با پرداخت‌ ۱۰۰لك‌ افغانی‌ از آب‌ نل‌ استفاده‌ می‌توانند. چون‌ مردم‌ پول‌ نداشتند تا هنوز از آب‌ نل‌ محروم‌ اند.

برادران‌ خادی‌ طالبان‌

طالبان‌ بخاطر بدست‌ آوردن‌ پول‌ در صفحات‌ شمال‌ جهت‌ شناسایی‌ افراد متمول‌ خادی‌های‌ سابقه‌ را بخدمت‌ می‌گیرند. چنانچه‌ در ماه‌ قوس‌ سال‌ ۷۸ رئیس‌ طالبی‌ خاد شبرغان‌ به‌ همدستی‌ دو خادی‌ بدنام‌ به‌ نام‌های‌ علی‌گل‌ و خلیل‌الرحمن‌، جلیل‌بای‌ از مصرآباد شبرغان‌ و سیدمحمود رئیس‌ خاد شبرغان‌ را زیر شكنجه‌ می‌برند كه‌ بعداً اولی‌ را در بدل‌ ۶۰۰لك‌ افغانی‌ و دومی‌ را هم‌ بعد از اخذ ۱۰۰لك‌ افغانی‌ رها می‌كنند.

بی‌ناموسی‌ به‌ اتكای‌ ملا ولی ‌جان‌

غوث‌الاعظم‌ خواهرزاده‌ی‌ ملاولی‌جان‌ والی‌ شبرغان‌ كه‌ قندهاری‌ است‌ از یك‌ سال‌ به‌ این‌ سو با پاتریس‌ ولد سیداكرام‌ كه‌ برادرزاده‌ی‌ سید حكیم‌ رییس‌ خاد دوستم‌ است‌، در بدل‌ پرداخت‌ پول‌ روابط‌ جنسی‌ داشت‌، بعد از مـدتـی‌ كـه‌ «شیطـان‌» هـای‌ خواهـرزاده‌ی‌ ملا صـاحب‌ سركـوب‌ نمـی‌شونـد، رابطه‌ اش‌ به‌ دلالی‌ پاتریس‌ همرای‌ دو نفر از شاگردان‌ هوتل‌ بندرآقچه‌ نیز برقرار می‌شود.

بویی‌ كه‌ از این‌ ماجرا بلند می‌شود تمام‌ شهر را فرا می‌گیرد تا آنكه‌ قومندانی‌ امنیه‌ به‌ تاریخ‌ ۱۹ حوت‌ ۷۸ به‌ بالاخانه‌ی‌ مقابل‌ لیسه‌ ابن‌امین‌ هجوم‌ برده‌، پاتریس‌ و دو نفر دیگر را دستگیر كرده‌، با خود می‌برند و غوث‌الاعظم‌ سوار موتر خود نخست‌ به‌ مزار و بعداً به‌ قندهار می‌رود. سه‌ نفر دستگیر شده‌، بعد از شكنجه‌ به‌ حارنوالی‌ مزار معرفی‌ می‌شوند. پاتریس‌ به‌ عمل‌ خود معترف‌ بوده‌، می‌گوید كه‌ اول‌ غوث‌الاعظم‌ حاضر شود و بعد بـا را جزا دهید. بالاخره‌ طالبان‌ برای‌ این‌ كـه‌ روی‌ مسئلـه‌ خـاك‌ انـداختـه‌ بـاشنـد، پـاتـریس‌ و دو دوستـش‌ را در بـدل‌ ۱۲۰۰لـك‌ افغـانـی‌ رهـا مـی‌سـازنـد.

جزیه‌ طالبان‌

(گزارشگر: رسول‌ ـ دره‌صوف‌) افراد مسلح‌ جبهه‌متحد در مناطق‌ دره‌صوف‌ و نواحی‌ كِشِندهِ علاوه‌ به‌ عشر و ذكات‌، از هر خانه‌ مقدار نیم‌ سیر جو نیز می‌گیرند. همچنان‌ هر فامیل‌ مكلف‌ است‌ پنج‌ نفر افراد مسلح‌ را در خانه‌های‌ خود جا داده‌ و تا ختم‌ جنگ‌ سه‌ وقت‌ غذا بدهند. مردم‌ از دست‌ فقر و تنگدستی‌ می‌خواهند منطقه‌ را ترك‌ بگویند ولی‌ طالبان‌ مانع‌ فرار آنان‌ می‌گردند.

سگ‌جنگی‌ بین‌ جمعیت‌ و وحدت‌

(گزارشگر: جلال‌ دره‌صوف‌) در منطقه‌ چپ‌ چل‌ دره‌ صوف‌ یكی‌ از سنگرهای‌ طالبان‌ واقع‌ بود كه‌ توسط‌ هلیكوپتر اعاشه‌ و اكمال‌ می‌شد. به‌ تاریخ‌ ۲۰ اسد ۷۸ در جریان‌ جنگ‌ این‌ منطقه‌ بدست‌ حزب‌ وحدت‌ افتید. مركز اكمالات‌ طالبان‌ كه‌ از سقوط‌ چپ‌چل‌ اطلاع‌ نداشتند مانند روزهای‌ قبل‌ هلیكوپتر را به‌ سنگر می‌فرستد كه‌ بعد از نشست‌ توسط‌ افراد حزب‌ وحدت‌ خلع‌سلاح‌ گردید. جمعیت‌ ربانی‌ می‌خواهد هلیكوپتر را به‌ پنجشیر انتقال‌ دهد ولی‌ وحدت‌ نمی‌پذیرد. بالاخره‌ طرفین‌ به‌ جنگ‌ و زد و خورد با هم‌ می‌پردازند كه‌ در نتیجه‌ ۲۰ نفر از هر دو جانب‌ هلاك‌ گردیده‌ و هلیكوپتر نیز به‌ آتش‌ كشیده‌ می‌شود.

نماز طالبی‌ و نماز جنبشی‌

(گزارشگر: صدیق‌) در این‌ اواخر در تمام‌ مساجد ولایت‌ مزار و شبرغان‌ حاضری‌ نماز ساخته‌ شده‌ و هر فرد مكلف‌ است‌ كه‌ به‌ دو وقت‌ نماز دولتی‌ (خفتن‌ و صبح‌) حتماً حاضر شود. سه‌ وقت‌ دیگر كه‌ عبارت‌ از نماز جنبشی‌ باشد مربوط‌ به‌ خود افراد می‌باشد. اگر فردی‌ در نماز دولتی‌ غیرحاضری‌ كند به‌ امربالمعروف‌ برده‌ شده‌، در زیر خانه‌ كیبل‌كاری‌ می‌شود و درین‌ مورد هیچ‌ نوع‌ عذر معقول‌ پذیرفته‌ نمی‌شود. در ماه‌ حمل‌ ۱۳۷۹، ۲۲ تن‌ غیرحاضر از مسجد اتفاق‌ ولایت‌ شبرغان‌ توسط‌ امربالمعروف‌ برده‌ شد و بعد از لت‌ و كوب‌ با جملاتی‌ چون‌ «شما غیرت‌ ندارید»، «زنان‌ تان‌ هر روز بازار می‌روند و شما هم‌ به‌ نماز نمی‌آیید و...» مورد توهین‌ و تحقیر قرار گرفتند در اثر همین‌ فشارها سیلی‌ از مردم‌ به‌ ایران‌ و پاكستان‌ كوچ‌ كردند. تنها كسانی‌ كه‌ توانمندی‌ رفتن‌ را ندارند، مجبور هستند زیر ساطور این‌ بربرهای‌ دینی‌ زندگی‌ كنند.

رذالت‌ و جنایت‌ خلیلی‌

(گزارشگر: ا. خ‌. ـ هزاره‌جات‌) در جریان‌ سال‌ ۷۸ زمامدار ولسوالی‌ لعل‌ و سرجنگل‌ به‌ نام‌ صابری‌ مربوط‌ باند خلیلی‌ بیش‌ از ۳۰ نفر را بدون‌ هیچ‌ جرم‌ و گناهی‌ به‌ قتل‌ رسانیده‌ است‌. از جمله‌ دو نفر به‌ نام‌های‌ سیدنادرشاه‌ «مجاهد» و شیخ‌صفر «احسانی‌» را كه‌ خار چشم‌ خود تلقی‌ می‌كرد با استفاده‌ از سیاست‌ «تفرقه‌انداز حكومت‌ كن‌» از بین‌ برد.

به‌ تاریخ‌ ۲۶ ثور ۷۸ سیدنادرشاه‌ كه‌ دوست‌ قدیمی‌ احسانی‌ بود، توسط‌ صابری‌ به‌ خانه‌ احسانی‌ واقع‌ منطقه‌ سرجنگل‌ فرستاده‌ می‌شود و زمانیكه‌ جهت‌ وضو بیرون‌ می‌شود توسط‌ افراد صابری‌ با ضرب‌ گلوله‌ به‌ قتل‌ می‌رسد. حاجی‌حبیب‌اله‌ مسكونه‌ خشكنوی‌لعل‌ كه‌ با سیدنادرشاه‌ بود، گفت‌: «بعد از كشته‌ شدن‌ سیدنادرشاه‌، شیخ‌صابری‌ تلاش‌ نمود تا احسانی‌ را توسط‌ وارثان‌ سیدنادرشاه‌ بكشد. بناءً به‌ پسران‌ سیدنادرشاه‌، احسانی‌ را قاتل‌ پدر شان‌ معرفی‌ كرده‌ قول‌ می‌دهد: "اگر شما انتقام‌ پدر تان‌ را می‌گیرید، به‌ شما كمك‌ می‌كنم‌." از طرف‌ دیگر به‌ احسانی‌ می‌گوید: "پسران‌ سیدنادرشاه‌ ترا قاتل‌ پدر خود می‌دانند خودت‌ باید روز چهلم‌ به‌ منزل‌ شان‌ رفته‌ و بگویی‌ كه‌ ما هیچ‌ نوع‌ اختلافی‌ نداریم‌ و من‌ قاتل‌ پدرت‌ نیستم‌ و همچنان‌ به‌ اساس‌ رواج‌ منطقه‌ چند نفر موسفید، قرآن‌، سید، زن‌، پیسه‌ و یك‌ راس‌ گاو را هم‌ با خود ببرید."» این‌ كار عملی‌ می‌شود. اما قبل‌ از آن‌ صابری‌ به‌ پسران‌ سیدنادرشاه‌ اطلاع‌ می‌دهد كه‌ احسانی‌ برای‌ خواندن‌ به‌ قریه‌ شما می‌آید. پسران‌ سیدنادرشاه‌ نیز برای‌ كشتن‌ وی‌ آمادگی‌ می‌گیرند و زمانی‌ كه احسانی‌ نزدیك‌ قریه‌ می‌رسد و می‌خواهد برای‌ تجدید وضو كنار دریا برود از جانب‌ پسران‌ سیدنادرشاه‌ مورد حمله‌ قرار گرفته‌ كشته‌ می‌شود. حال‌ وارثان‌ این‌ دو دوست‌ قدیمی‌ و همسنگر چنان‌ به‌ جان‌ همدیگر افتاده‌ اند كه‌ از خانه‌های‌ شان‌ بدون‌ اسلحه‌ بیرون‌ رفته‌ نمی‌توانند.

معاینه‌ی‌ قاچاقی‌

(گزارشگر: داوود ـ میمنه) در اوایل‌ برج‌ میزان‌ همسر معلم‌ امان‌اله‌ به‌ مریضی‌ مهلكی‌ گرفتار می‌شود. چون‌ كسی‌ در خانه‌ نبود ناچار دخترش‌ یولدود به‌ شفاخانه‌ می‌رود. وی‌ به‌ داكتران‌ التماس‌ می‌كند كه‌ مادرش‌ توانایی‌ آمدن‌ به‌ شفاخانه‌ را ندارد، جهت‌ معاینه‌ به‌ منزل‌ شان‌ بروند. داكتر می‌گوید از رئیس‌صاحب‌ اجازه‌ بگیر ولی‌ رئیس‌ می‌خواهد هر طوری‌ شده‌ مریض‌ را به‌ شفاخانه‌ بیآورد. دختر با مشكل‌ فراوان‌ مادرش‌ را به‌ شفاخانه‌ می‌رساند. رئیس‌ شفاخانه‌ با دیدن‌ مریض‌ كه‌ محرم‌ مرد ندارد اجازه‌ نمی‌دهد داكتر مرد معاینه‌اش‌ نماید در حالی‌ كه‌ در شفاخانه‌ داكتر زن‌ هم‌ وجود ندارد. دختر مادرش‌ را نزد قابله‌ها می‌برد و چون‌ از قابله‌ها نیز كاری‌ ساخته‌ نبود، آنان‌ داكتری‌ را به‌ بهانه‌ای‌ می‌خواهند تا مریض‌ را طور قاچاقی‌ معاینه‌ نماید.

گزارشی‌ از جاغوری‌ طالب‌زده‌

(گزارشگر: ك‌. ن‌. ـ جاغوری) اوضاع‌ اجتماعی‌: در ولسوالی‌ جاغوری‌ تعداد افراد «امارت‌» طالبان‌ به‌ ۲۲ نفر می‌رسد. ولسوال‌ از وردك‌ و قاضی‌ از لرگه‌ مقر می‌باشد. غیر از تشكیلات‌ ۲۰ نفری‌، طالبان‌ تشكیلات‌ ۱۴ نفری‌ در سنگماشه‌ جاغوری‌ دارند كه‌ در واقع‌ خاد طالبان‌ است‌ و در راس‌ این‌ گروپ‌ شخصی‌ به‌ نام‌ محمدعیسی‌ معروف‌ به‌ كارلوس‌ قرار دارد. وظیفه‌ كارلوس‌ و افرادش‌ با اختیارات‌ عام‌ و تام‌ و صلاحیت‌ هر نوع‌ شكنجه‌، فقط‌ جمعآوری‌ اسلحه‌ است‌. قرار گفته‌ ولسوال‌، وی‌ تا هنوز حدود ۱۵ میل‌ سلاح‌ از مردم‌ جمع‌ نموده‌ است‌. چون‌ در بین‌ مردم‌ نفاق‌ زیاد است‌، اكثراً بنابر خصومت‌های‌ شخصی‌ در مورد افراد و سلاح‌ شان‌ به‌ كارلوس‌ اطلاع‌ می‌دهند.

سال‌ جاری‌ كوچی‌ها نیز بنابر ترغیب‌ طالبان‌ در مناطق‌ هزاره‌جات‌ آمده‌ بودند. آنان‌ از هیچ‌ چیز دریغ‌ نداشتند. رمه‌ها و شترهای‌ خویش‌ را بالای‌ كشت‌ و كار مردم‌ رها نموده‌ و مردم‌ منطقه‌ را سخت‌ به‌ عذاب‌ نموده‌ بودند. آنان‌ مسلح‌ در مناطق‌ گشت‌ و گذار داشته‌ و مانند طالبان‌ بر مردم‌ مسلط‌ بودند. با داشتن‌ فقط‌ یك‌ لنگی‌ سیاه‌، هر پشتون‌ می‌تواند نقش‌ منفی‌ یك‌ طالب‌ را ایفأ كند.

دخترفروشی‌ منبع‌ عایداتی‌ خوبی‌ برای‌ فامیل‌ها می‌باشد. چون‌ پیشكش‌ یك‌ دختر اقشار بالایی‌ جامعه‌ از هزارلك‌ افغانی‌ تا پانزده‌هزارلك‌ افغانی‌ رسیده‌ است‌. اقشار پایین‌ می‌توانند دختر شان‌ را در بدل‌ شش‌صدلك‌ افغانی‌ بفروشند.

اوضاع‌ اقتصادی‌: در جاغوری‌ امسال‌ خشك‌سالی‌ بی‌سابقه‌ بود. (آب‌ دریای‌ ارغنداب‌ معروف‌ به‌ دریای‌ سنگماشه‌ در قریه‌ توغی‌ پایین‌تر از ولسوالی‌ خاك‌ كور شده‌.) مردم‌ قریه‌ مذكور روی‌ بند خویش‌ پلاستیك‌ می‌اندازند تا آب‌ از آن‌ نگذرد. در اكثر قریه‌جات‌ درختان‌ از بی‌آبی‌ خشك‌ شده‌ اند. بته‌های‌ سبز گندم‌ به‌ كاه‌ تبدیل‌ شده‌ و خوراكه‌ حیوانات‌ شد. از زمینی‌ كه‌ در سال‌های‌ قبل‌ بیست‌ خروار گندم‌ بدست‌می‌آمد امسال‌ به‌ شش‌ خروار تنزل‌ یافت‌. عواید اصلی‌ مردم‌ جاغوری‌ گندم‌ و بادام‌ می‌باشد. بادام‌ هم‌ از بی‌آبی‌ حاصل‌ نداده‌ و از پوست‌ جدا نمی‌شد. مردم‌ از بی‌علفی‌ حیوانات‌ شان‌ را می‌فروشند. قیمت‌ حیواناتی‌ مثل‌ گاو، گوسفند و بز بسیار پایین‌ آمده‌ قیمت‌ یك‌ گاو نر ۱۵۰لك‌ افغانی‌، گوسفند مالداری‌ ۴لك‌ افغانی‌، گوسفند لاندی‌ تا ۲۰لك‌ افغانی‌، بز شیری‌ سه‌لك‌ افغانی‌ و ماده‌گاو ۸۰لك‌ افغانی‌ می‌باشد. كالا در بازار زیاد است‌ ولی‌ مردم‌ توان‌ خریداری‌ آن‌ را ندارند. امسال‌ اكثریت‌ مردم‌ مواد خوراكی‌ سه‌ ماه‌ زمستان‌ خود را بدست‌ آورده‌ نتوانستند.

در چنین‌ وضعی‌ طالبان‌ بلای‌ دیگری‌ بالای‌ مردم‌ شده‌ از آنان‌ مالیه‌ و عشر جمع‌ می‌كنند و ساختمان‌های‌ ویران‌ دولتی‌ دوباره‌ تعمیر می‌شود كه‌ پول‌ آن‌ را باید مردم‌ بپردازند.

اوضاع‌ سیاسی‌: همه‌ می‌دانند كه‌ این‌ گروپ‌های‌ خاین‌ نمی‌توانند به‌ هیچ‌ صورت‌ منشأ سودی‌ برای‌ شان‌ باشند. مردم‌ می‌گویند كه‌ طالبان‌ را بدون‌ سلاح‌ با سنگ‌ و چوب‌ هم‌ از منطقه‌ خارج‌ می‌توانیم‌ ولی‌ قدرت‌ را بدست‌ كی‌ بدهیم‌. سگ‌های‌ جهادی‌ را هم‌ می‌شناسیم‌ كه‌ از اینان‌ بدتر اند. همه‌ مردم‌ از نداشتن‌ یك‌ گروه‌ واقعاً طرفدار خود رنج‌ می‌برند. آنان‌ به‌ روشنفكرانی‌ كه‌ در جاغوری‌ هستند نیز اعتمادی‌ ندارند.

مردم‌ از نوكران‌ ایران‌، پاكستان‌ و عربستان‌ شدیداً متنفر بوده‌ و مداخله‌ ایران‌ و پاكستان‌ را در افغانستان‌ كاملاً رد می‌نمایند. به‌ خصوص‌ اهالی‌ جاغوری‌ دولت‌ ایران‌ را دشمن‌ اصلی‌ هزاره‌ها می‌دانند و اكثراً بر آن‌ اند كه‌ عامل‌ اصلی‌ قتل‌عام‌هایی‌ كه‌ توسط‌ طالبان‌ در مزار، بامیان‌، هرات‌، شاه‌جوی‌ وغیره‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، دولت‌ ایران‌ می‌باشد. مردم‌ می‌گویند كه‌ دولت‌ ایران‌ به‌ هیچ‌ صورت‌ طرفدار هزاره‌ها نه‌ بلكه‌ دشمن‌ قسم‌ خورده‌ هزاره‌ها و دوست‌ مشتی‌ مزدوران‌ وحدتی‌ و جناح‌های‌ طرفدارش‌ در باند ربانی‌ و مسعود می‌باشد.

فرار جنایتكاران‌ وحدتی‌

(گزارشگر: لیلا ـ جاغوری) ‌تعدادی‌ از اعضای‌ شورای‌ مركزی‌ حزب‌ وحدت‌ خلیلی‌ مانند انجنیرعقیل‌ رئیس‌ كمسیون‌ روابط‌ اجتماعی‌، تورن‌مختار یكی‌ از لومپن‌های‌ این‌ حزب‌، حاجی‌امینی‌ قومندان‌ فرقه‌ ۹۶، داكترعارف‌ نفر رابط‌ بین‌ خلیلی‌ و آی‌اس‌آی‌ پاكستان‌ درین‌ اواخر به‌ كشورهای‌ ناروی‌ و انگلستان‌ پناهنده‌ شده‌ اند و سلسله‌ پناهندگی‌ برخی‌ دیگر از جنایتكاران‌ این‌ حزب‌ مزدور هنوز هم‌ ادامه‌ دارد.

معارف‌ شیندند زیر سم‌ طالبان‌


آیا این‌ مرد می‌اندیشد كه‌ تفنگ‌ را از مزدورك‌ نو بدوران‌ رسیده‌ بقاپد، لنگی‌اش‌ را طناب‌ گردنش‌ ساخته‌ و قمچینش‌ در سوراخ‌های‌ بینی‌اش‌ فرو برد؟

(گزارشگر: د. و. ـ فراه‌) تا اوایل‌ كودتای‌ هفت‌ ثور ۲ مكتب‌ لیسه‌ فوق‌ بكلوریا و چندین‌ مكتب‌ متوسطه‌ و ابتدائیه‌ در شیندند موجود بود كه‌ تعداد شاگردان‌ یك‌ لیسه‌ تا ۲۰۰۰ نفر می‌رسید. در لیسه‌ و ابتدائیه‌های‌ دیگر هم‌ تعداد شاگردان‌ در همین‌ حدود بود. استادان‌ لیسه‌ها اكثراً لیسانسه‌ و كتب‌ و مواد درسی‌ شان‌ تكمیل‌ بود.

در لیسه‌ ملا حسین‌واعظ‌ كاشفی‌ شیندند لابراتوار مجهزی‌ بخاطر آزمایشات‌ و تجارب‌ كیمیاوی‌ و فزیكی‌ موجود بود. شاگردان‌ صنوف‌ ۱۰، ۱۱ و ۱۲ به‌ سیر علمی‌ می‌رفتند. این‌ لیسه‌ كتابخانه‌ای‌ حاوی‌ ۳۰۰۰ جلد كتاب‌ ادبی‌، اجتماعی‌ و علمی‌ داشت‌. این‌ كتاب‌ها را شاگردان‌ و استادان‌ و حتی‌ علاقمندان‌ بیرون‌ از مكتب‌ مطالعه‌ می‌كردند.

برعلاوه‌ مكاتب‌ پسران‌، مكاتب‌ لیسه‌ و متوسطه‌ برای‌ دختران‌ نیز موجود بود كه‌ تا آمدن‌ طالبان‌ كم‌ و بیش‌ فعال‌ بودند. اما با آمدن‌ طالبان‌ دروازه‌های‌ مكاتب‌ دختران‌ بسته‌ شده‌ و فعلاً مؤسسات‌ خارجی‌ در آنها جابجا شده‌ اند.

از ۱۲۰۰ نفر شاگردان‌ لیسه‌ واعظ‌كاشفی‌ فقط‌ ۵۶۰ نفر حاضر و متباقی‌ غیرحاضر اند. ۱۸ نفر معلم‌ دارد كه‌ ماهانه‌ هر نفر ۳۲۸۰۰۰ افغانی‌ معاش‌ می‌گیرد. ۴ نفر ملا درین‌ مكتب‌ بخاطر تدریس‌ مضامین‌ دینی‌ مقرر شده‌ اند كه‌ هر كدام‌ ماهانه‌ ۱۰ الی‌ ۱۱ لك‌ افغانی‌ معاش‌ دارند. اینان‌ برای‌ امضا كردن‌ حاضری‌ و ورق‌ معاشات‌ از مهر كار می‌گیرند.

لابراتوار و مواد درسی‌ را اول‌ جهادی‌ها تاراج‌ كرده‌ و آنچه‌ را كه‌ باقیمانده‌ طالبان‌ در هم‌ شكسته‌ و خراب‌ كرده‌ اند. كتاب‌های‌ مربوط‌ ساینس‌ را در كتابخانه‌ از بین‌ برده‌ اند و ساعات‌ درسی‌ مضامینی‌ مثل‌ فزیك‌، كیمیا و بیولوژی‌ را در تقسیم‌اوقات‌ كم‌ كرده‌، به‌ جای‌ آنها تعلیم‌الاسلام‌، فقه‌ اكبر و اصغر، قدری‌ و شروط‌ صلاْ را اضافه‌ كرده‌ اند. در كتابخانه‌ای‌ كه‌ ۳۰۰۰ جلد كتاب‌ داشت‌ فعلاً ۲۰۰ جلد باقیمانده‌ كه‌ شامل‌ قرآن‌ و كتاب‌های‌ پلیسی‌، ملانصرالدین‌ (بدون‌ ملا)، منظره‌ مرگ‌ و مسایل‌ جنسی‌ جوانان‌ و... می‌باشد.

حاضری‌، ترقی‌تعلیم‌، نتایج‌ و شقه‌ها تماماً از جمعآوری‌ پول‌ بچه‌ها خریداری‌ می‌شود. از میز و چوكی‌ خبری‌ نیست‌. طالبان‌ آنها را سوزانده‌ اند. شاگردان‌ روی‌ گلیم‌های‌ پاره‌ پاره‌ و زمین‌ نمناك‌ می‌نشینند. از تفتیش‌ درسی‌ خبری‌ نیست‌ فقط‌ مسئولان‌ امربالمعروف‌ هر سه‌ ماه‌ یك‌ مرتبه‌ مسلح‌ و دُره‌ و شلاق‌ در دست‌ از مكتب‌ دیدن‌ می‌كنند؛ صنف‌ها را می‌گردند اول‌ ریش‌ شاگردان‌ را می‌بینند، روی‌ شاگردان‌ را دست‌ می‌كشند تا تراش‌ نخورده‌ باشد موهای‌ شاگردان‌ را با قیچی‌ چهارترك‌ می‌كنند، بعداً سوالاتی‌ ازین‌ قبیل‌ كه‌ پدر و پدركلان‌ امام‌اعظم‌ را نام‌ بگیرید، دعای‌ قنوت‌، آمنت‌بالله‌، شش‌ كلمه‌ دین‌ و یا اینكه‌ دعای‌ قنوت‌ چند «واو» دارد وغیره‌ را از شاگردان‌ صنوف‌ چهارم‌ و پنجم‌ می‌پرسند تا آخرالامر شاگردی‌ را به‌ بهانه‌ اینكه‌ یاد ندارند به‌ مسخره‌ بگیرند و زمینه‌ را برای‌ دست‌ كشیدن‌ به‌ روی‌ شاگردان‌ كه‌ هنوز ریش‌ نكرده‌ اند مساعد سازند.

بعد از شاگردان‌ نوبت‌ معلمان‌ می‌رسد. معلمان‌ را به‌ دلیل‌ كوتاه‌ بودن‌ ریش‌ و نداشتن‌ پتو و لباس‌ مناسب‌ طالبی‌ توهین‌ و تحقیر می‌كنند. به‌ یكی‌ می‌گویند ریشت‌ كوتاهست‌، دیگری‌ را به‌ خاطر بلند بودن‌ پاچه‌های‌ تنبان‌ و یا دستارش‌ كه‌ به‌ شكل‌ طالب‌ها نیست‌ و یا لباسش‌ رنگ‌ خیلی‌ روشن‌ دارد و یا تنگ‌ دوخته‌ شده‌ است‌ و... مورد تمسخر قرار می‌دهند و در آخر نسوار خود را در كنج‌ اداره‌ی‌ مكتب‌ و صنف‌ها تف‌ كرده‌ خارج‌ می‌شوند.

ناگفته‌ نماند كه‌ كتاب‌های‌ درسی‌ با سویه‌ی‌ شاگردان‌ هیچ‌ تناسب‌ ندارد. چون‌ در تمام‌ مضامین‌ از لسان‌ عربی‌ استفاده‌ به‌ عمل‌ آمده‌ شاگردان‌ نمی‌توانند كلمات‌ و جملات‌ عربی‌ را به‌ درستی‌ یاد بگیرند. همه‌ مجبور اند به‌ جای‌ زبان‌ پشتو و فارسی‌ عربی‌ یاد بگیرند. سه‌ مضمون‌ سپورت‌، خط‌ و رسم‌ از تقسیم‌اوقات‌ شاگردان‌ حذف‌ گردیده‌ زیرا طلبه‌كرام‌ رسم‌ را هم‌ غیراسلامی‌ می‌دانند و از سپورت‌ هم‌ تنها فوتبال‌ را می‌فهمند.

در راس‌ آمریت‌ تعلیم‌ و تربیه‌ شیندند طالبی‌ به‌ نام‌ آخندزاده‌ملامحمد قرار دارد كه‌ ۷ وظیفه‌ رسمی‌ را اجرا می‌كند:

۱ـ آمر تعلیم‌ و تربیه‌؛

۲ـ مسئوول‌ شورای‌ علمای‌ ولسوالی‌؛

۳ـ ملاامام‌ مسجد جامع‌؛

۴ـ عضو نظارت‌ ولسوالی‌؛

۵ـ رئیس‌ مدارس‌ مذهبی‌؛

۶ـ كتاب‌فروشی‌؛

۷ـ عضو حج‌ و اوقاف‌.

وی‌ از هفت‌ منبع‌ معاش‌ می‌گیرد. در طول‌ مدت‌ آمدن‌ طالبان‌ ملامحمد توانسته‌ ۳ زن‌ نكاحی‌ بگیرد و هفت‌ دكان‌ و ۳ حویلی‌ و مقداری‌ زمین‌ خریداری‌ كند.

برعكس‌ سیر نزولی‌ مدارس‌ علمی‌ در شیندند مدارس‌ مذهبی‌ روز به‌ روز زیاد شده‌ می‌رود. فعلاً ۷ مدرسه‌ فعال‌ و نیمه‌ فعال‌ وجود دارد:

۱) ۲ باب‌ در زاول‌ یكی‌ در عزیزآباد به‌ سرپرستی‌ ملاجمعه‌خان‌ است‌. ۱۱ نفر طالب‌ دارد و ماهانه‌ مواد خوراكی‌ و پول‌ ۵۰ نفر را از طالبان‌ می‌گیرد.

۲) مدرسه‌ تحت‌ سرپرستی‌ حاجی‌ آخندزاده‌ صاحب‌ است‌ كه‌ مواد خوراكی‌ و معاش‌ ۱۲۰ نفر را می‌گیرد و در مدرسه‌اش‌ ۳۷ نفر طالب‌ حاضر است‌.

۳) مدرسه‌ میدان‌ هوایی‌ شیندند كه‌ یك‌ قندهاری‌ سرپرستی‌ آن‌ را بدوش‌ دارد. مدرسه‌ را در كندك‌ محافظ‌ كه‌ یكی‌ از جز و تام‌های‌ آمریت‌ میدان‌ است‌ جابجا كرده‌ اند و طالب‌بچه‌های‌ ۱۰ الی‌ ۱۵ ساله‌ را در آنجا به‌ شكل‌ لیلیه‌ جا داده‌ اند.

۴) مدرسه‌ زیر كوه‌ تحت‌ سرپرستی‌ مولوی‌ حاجی‌احمدجان‌، وهابی‌ مشهور است‌، قرار دارد.

۵) مدرسه‌ بازار كهنه‌ شیندند كه‌ ۱۰ ـ ۱۵ نفر شاگرد دارد ولی‌ سرپرستان‌ این‌ مدرسه‌ مثل‌ ملاپیرمحمدآخند تا چندی‌ پیش‌ پول‌ و مواد خوراكی‌ ۱۰۰ نفر را دریافت‌ می‌كردند.

۶) مدرسه‌ رود كه‌ سه‌ ماه‌ قبل‌ تشكیل‌ شده‌ است‌.

۷) مدرسه‌ مندل‌ كه‌ تازه‌ تشكیل‌ شده‌ ۲۲ شاگرد دارد و سرپرستی‌اش‌ را طالبی‌ به‌ نام‌ ملاعلاالدین‌ به‌ دوش‌ دارد.

قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ ملاهای‌ مسئول‌ درین‌ مدارس‌ از بركت‌ طالبان‌ به‌ آب‌ و نان‌ رسیده‌ اند. مانند كندك‌های‌ قومی‌ زمان‌ دولت‌ پوشالی‌ اگر ۱۰ نفر شاگرد داشته‌ باشند اعاشه‌ و معاش‌ ۱۰۰ نفر و بیشتر از آن‌ را گرفته‌ مقداری‌ را مصرف‌ مدرسه‌ و باقیمانده‌ را به‌ جیب‌ می‌زنند. ملاهای‌ عادی‌ درین‌ مدارس‌ از همان‌ روزهای‌ اول‌ تشكیل‌ مدارس‌ پی‌ برده‌ اند كه‌ طالبان‌ هم‌ مثل‌ دولت‌ پوشالی‌ تنها به‌ قومندان‌های‌ مسئول‌ خود بها قایل‌ اند و باقیمانده‌ مدرسین‌ اهمیتی‌ ندارند.

نقشه‌ كشتن‌ ملاعمر

(گزارشگر: حشمت‌ ـ قندهار) بعد از جابجایی‌ موتر لاری‌ حاوی‌ مواد منفجره‌ در اواخر آن‌ روز یعنی‌ ساعت‌ پنج‌ عصر ـ ملاعمر گفته‌ بود باید تحقیق‌ صورت‌ گیرد كه‌ این‌ موتر از كی‌ است‌ و به‌ چه‌ منظوری‌ در این‌ جا ایستاده‌ است‌. موتر شناسایی‌ و از این‌ جا دور برده‌ شود. ولی‌ از طرف‌ مسئولان‌ امنیت‌ ملاعمر این‌ مسئله‌ جدی‌ گرفته‌ نشده‌ به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شود. بعداً كه‌ شب‌ فرا می‌رسد باز هم‌ از طرف‌ ملاعمر دستور تحقیق‌ در باره‌ آن‌ موتر داده‌ می‌شود و امر می‌كند كه‌ موتر را از ساحه‌ دور سازند. اما با روشن‌ شدن‌ موتر انفجار صورت‌ می‌گیرد كه‌ دو برادر ملاعمر و ۵۷ نفر از محافظان‌ و چندین‌ تن‌ دیگر از اعضای‌ فامیل‌ وی‌ كه‌ در خانه‌ بودند بكلی‌ از بین‌ می‌روند كه‌ شامل‌ خانم‌ و دو طفل‌ ملاعمر نیز می‌شوند. خود ملاعمر جراحت‌ سطحی‌ بر می‌دارد.

اسماعیل ‌خان‌ د طالبانو په‌ سلا ولاړ كه‌ بی‌سلا؟

د هرات‌ ولایت‌ د پخوانی‌ جهادی‌ قومندان‌ اسماعیل‌خان‌ د تیښتی‌ موضوع‌ ته‌ د بعضی‌ طالب‌ چارواكو له‌ طرفه‌ داسی‌ بڼه‌ وركول‌ كیږی چی‌ گواكی‌ نوموړی‌ د طالبانو په‌ مشوره‌ او همكاری‌ د طالبانو سره‌ تښتیدلی‌ دی‌. خو ځینی منابع‌ دغه‌ خبره‌ نه‌ تاییدوی‌. ویل‌ كیږی چی‌ د اسماعیل ‌خان‌ سره‌ د څو كسه‌ مشهورو طالبانو نه‌ علاوه‌ د قندهار ولایت‌ د استخباراتو رئیس‌ هم‌ تښتیدلی دی‌، په‌ دی‌ هكله‌ یواځی دا خبره‌ ثابته‌ ده‌ چی‌ نوموړی‌ د استخباراتو رئیس‌ د اسماعیل‌ خان‌ د وتلو په‌ وخت‌ كی‌ د طالبانو آخری‌ ساحو پوری‌ لیدل‌ شوی‌ دی‌. دغه‌ خلك‌ په‌ دریو موټرو كښی چی‌ ټول‌ په‌ هر راز وسلو سمبال‌ ؤ له‌ كندهار څخه وتلی‌ دی‌.

د طالبی‌ شریعت‌ یوه‌ سوچه‌ بیلگه‌

د ۱۳۷۸ د تلی‌ ۱۵ نیټه، گل ‌پاچا چه‌ یو وړوكی‌ د صرافی‌ دكان‌ لری‌، طالبانو وتښتاوه‌. كله‌ چه‌ دوستان‌ یی‌ په‌ لټه‌ كښی شول‌ د طالبانو په‌ بندیخانی‌ كی‌ یی‌ پیدا كړ. نوموړی‌ كوم‌ جرم‌ هم‌ نلری‌ خو طالبانو د هغه‌ دوستانو ته‌ وویل‌ چه‌ یولك‌ كلداری‌ راوړی او گل ‌پاچا در سره‌ بوځی‌.

په‌ كندهار كی‌ د بم‌ چاودنی‌، كابل‌كی‌ د اوبو او بریښنا وزیر وپړساوه‌

(گزارشورکوونی: سمندر ـ قندهار ) كله‌ چه‌ د اوبو او بریښنا وزیر ملا محمد عیسی ‌اخوند، چی‌ په‌ كندهار كی‌ د ملا عمر د كور تر مخ‌ د بم‌ چاودنی‌ پړسولی‌ ؤ او غوښتل ئی‌ ددی‌ پیښی‌ تر سره‌ كوونكی‌ د خپل‌ وزارت‌ په‌ مامورینو كی‌ پیدا كړی‌ نو د خپلو ریاستونو د حاضری‌ كنترول‌ ته‌ یی‌ پخپله‌ ملا وتړله‌، نوموړی‌ سهار وختی‌ یوه‌ ریاست‌ ته‌ ولاړ چه‌ یو شمیر مامورین‌ راغلی‌ او یو تعداد نور یی‌ پر لاری‌ ؤ، مگر عیسی ‌اخوند چی‌ د طالبی‌ جهالت‌ او قومندانی‌ خصوصیاتو څخه برخورداره‌ دی‌ حاضر او غیرحاضر مامورین‌ یی‌ ټول‌ غیرحاضر كړل‌ او پخوانی‌ غیرحاضران‌ یی‌ هم‌ بیا غیرحاضر كړل‌ یعنی‌ قید كړل‌ شوی‌ حاضری‌ یی‌ هم‌ بیا دوباره‌ قید كړی‌. حاضرو مامورینو ناری‌ وهلی‌ چه‌ زمونږ حاضری‌ قید نكړی‌ مونږ حاضر یاستو او ته‌ څوك یی‌ چه‌ حاضری‌ قیدوی‌؟ په‌ داسی‌ حال‌ كښی چه‌ هیڅ‌ چا ته‌ یی‌ غږ نه‌كاوه‌ هماغسی‌ د حاضری‌ خانو ته‌ لگیدلی‌ ؤ او قلم‌ یی‌ پری‌ كس‌ كاؤ، عجیبه‌ خو دا وه‌ چه‌ د طالبانو د دری‌ كالو تسلط‌ څخه را پدی‌ خوا تر اوسه‌ پوری‌ مامورینو خپل‌ وزیر گوټی‌ لا نه‌پیژانده‌. د مامورینو د منل‌ شوی‌ قانون‌ پر خلاف‌ د وزیر د شفاهی‌ وینا په‌ اساس‌ د غیرحاضر شوو مامورینو څو څو ورځی‌ معاشونه‌ هم‌ ورڅخه وضع‌ شول‌. په‌ دی‌ ترڅ‌ كی‌ یوه‌ رئیس‌ طالبی‌ وزیر ته‌ د معذرت‌ په ډول وویل چه وزیر صاحب مامورین ډیر غریب دی او ناچیزه معاشونه لری. وزیر په جواب كی وویل: «زه د چا دروازی ته نه‌یم‌ تللی چه په عذر می راغوښتی وی، چه خوښ نه وی نه‌دی راځی.»

فرایض‌ یك‌ ولسوال‌ جهادی‌

(گزارشگر: رشید ـ تخار) مولوی‌نبی‌ «بیان‌» آمر ولسوالی‌ شهر بزرگ‌ بدخشان‌ از بركت‌ زلزله‌ی‌ تباه‌كن‌ كه‌ كمك‌های‌ ملل‌متحد را در پی‌ داشت‌، مقدار هنگفتی‌ از گندم‌، روغن‌، خیمه‌، دیگ‌، كاسه‌، لباس‌ و تكه‌های‌ لباس‌ را برای‌ خودش‌ انبار كرده‌ است‌. او بعد از چند ماه‌ یكبار برنامه‌ «شكن‌» را عملی‌ ساخته‌ و به‌ زور تفنگ‌ و شلاق‌ از تمام‌ دهات‌ و ولسوالی‌ پول‌ جمع‌آوری‌ می‌كند كه‌ تنها مبلغ‌ جمع‌ شده‌ از یك‌ قریه‌ ۷۰۰لك‌ افغانی‌ جنبشی‌ بود. شغل‌ دیگر او قاچاق‌ تریاك‌ و هیروئین‌ می‌باشد. افراد مسلح‌ را در مرزهای‌ تاجكستان‌ و «داونگ‌» (چند قریه‌ از این‌ ولسوالی‌ كه‌ با هم‌ نزدیك‌ و به‌ یك‌ لهجه‌ سخن‌ می‌گویند بنام‌ داونگ‌ یاد می‌شود.) مستقر ساخته‌، افراد دیگری‌ را می‌گمارد تا مواد مخدر را به‌ قاچاقچیان‌ تاجیكی‌ تسلیم‌ نمایند. او تعداد زیادی‌ از مردم‌ این‌ ولسوالی‌ را به‌ كار قاچاق‌ هیروئین‌ كشانده‌ كه‌ هر چند وقت‌ بعد ده‌ها نفر از آنان‌ از سوی‌ نگهبانان‌ مرزی‌ تاجكستان‌ مورد هدف‌ گلوله‌ قرار می‌گیرند.

متاع‌ بودن‌ زن‌ در سگ‌جنگی‌های‌ بی‌ناموسان‌

بعد از شكست‌ حكومت‌ ربانی‌ در كابل‌، قاضی‌ غوث‌الدین‌ بحیث‌ آمر ولسوالی‌ شهر بزرگ‌ بدخشان‌ تعیین‌ شد و برای‌ اینكه‌ آمریت‌ خود را تثبیت‌ كرده‌ باشد قومندان‌ عبدالروف‌ را كه‌ از طرفداران‌ مسعود بوده‌ و قریه‌ی‌ ۷۰۰ فامیل‌ كول‌ را زیر تسلط‌ خود داشت‌ نزدش‌ خواسته‌ با افرادش‌ خلع‌ سلاح‌ می‌كند سپس‌ او را برای‌ كشتن‌ به‌ جمعه‌خان‌ حواله‌ می‌كند. اما قومندان‌ عبدالروف‌ با قومندان‌ جمعه‌خان‌ تعهد كرد كه‌ دخترش‌ را فدیه‌ی‌ جانش‌ خواهد كرد. جمعه‌خان‌ او را نكشت‌ و در قریه‌ سرشورك‌ زندانی‌ نمود. ولی‌ قبل‌ از آنكه‌ به‌ دختر عبدالروف‌ برسد غوث‌الدین‌ بر سنگرش‌ یورش‌ برده‌ او را می‌كشد كه‌ چرا روف‌ را زنده‌ نگهداشته‌ است‌.

زن‌ سومی‌ قومندان‌ عبدالروف‌، از جمله‌ی‌ چهار زن‌ منكوحه‌ و یك‌ زن‌ مطلقه‌، خود را نزد مسعود می‌رساند تا شوهرش‌ از زندان‌ آزاد شود و او مولوی‌نبی‌ ۲۸ ساله‌ را كه‌ از قریه‌ كاتك‌ آن‌ ولسوالی‌ است‌ با افرادی‌ كه‌ خود مولوی‌ تدارك‌ دیده‌ بود، به‌ ولسوالی‌ مذكور گسیل‌ داشت‌. مولوی‌نبی‌، قاضی‌ غوث‌الدین‌ را دستگیر و افرادش‌ را خلع‌ سلاح‌ كرد. و خود به‌ كرسی‌ آمریت‌ می‌نشیند اما جالب‌ اینكه‌ دوباره‌ قاضی‌غوث‌الدین‌ را معاون‌ خود تعیین‌ می‌كند و روف‌ را از زندان‌ آزاد می‌سازد. قومندان‌ عبدالروف‌ دختر كوچكش‌ «حوا» را در بهای‌ رهایی‌اش‌ به‌ مولوی‌نبی‌ وعده‌دار شد. آمر جوان‌ ولسوالی‌ كه‌ در تلاش‌ بجا آوردن‌ سنت‌ چهار زن‌ است‌ می‌كوشد دختر روف‌ را ببیند و بعداً در مورد نكاح‌ كردن‌ یا نكردنش‌ تصمیم‌ بگیرد.

خرمستی‌ جهادیان‌ جنایتكار

پنج‌ حمل‌ ۱۳۷۹ در قریه‌ كول‌ ولسوالی‌ شهر بزرگ‌ جشنی‌ بزكشی‌ به‌ مناسبت‌ عید نوروز برگزار شد كه‌ همه‌ قومندانان‌ این‌ ولسوالی‌ در آنجا آمده‌ بودند. بالای‌ هر ۱۶ فامیل‌ یك‌ گروپ‌ نفر تعیین‌ شده‌ بود تا جو اسب‌ها و مواد خوراكه‌ی‌ آنان‌ را آماده‌ سازند و این‌ هنگامی‌ بود كه‌ بهار فرا رسیده‌ و مردم‌ در فقر، تنگدستی‌ و گرسنگی‌ به‌ سر می‌بردند. در روزهای‌ بزكشی‌ هنگامی‌ كه‌ گوساله‌ای‌ در اثر كشمكش‌ پاره‌ می‌شد و از بین‌ می‌رفت‌، افراد مسلح‌ این‌ قریه‌ چون‌ میزبان‌ جشن‌ بودند هر جا كه‌ گوساله‌ فربه‌تری‌ بنظر می‌خورد، بدون‌ اینكه‌ بپرسند از كی‌ هست‌ می‌آوردند، سر می‌بریدند و تسلیم‌ چاپ‌اندازان‌ می‌كردند. وقتی‌ كه‌ داد و بیداد صاحب‌ گوساله‌ بالا می‌شد، به‌ او فقط‌ می‌گفتند كه‌ خاموش‌ باش‌. خانم‌ خلیفه‌جوره‌، زنی‌ كه‌ گوساله‌اش‌ را دو نفر مسلح‌ كشان‌ كشان‌ به‌ سوی‌ میدان‌ بزكشی‌ می‌بردند، همزمان‌ با چیغ‌ و فریاد به‌ عذر و زاری‌ نشست‌ كه‌ «دارایی‌ام‌ همین‌ است‌، دیگر چیزی‌ ندارم‌، از برای‌ خدا گوساله‌ام‌ را نگیرید...» فرد مسلح‌ دیگری‌ كه‌ آن‌ طرف‌تر ایستاده‌ بود، فحش‌ بی‌ناموسانه‌ای‌ نثار پیرزن‌ كرد. زن‌ دید كه‌ چیزی‌ به‌ آبروریزی‌ اش‌ باقی‌ نمانده‌ و آبرو بالاتر از گوساله‌ است‌، خود را به‌ سوی‌ دروازه‌ كشاند و وارد خانه‌ شد. گوساله‌ی‌ دیگری‌ را كه‌ افراد مسلح‌ سر بریده‌ بودند تا آماده‌ كار كنند، قومندان‌ صاحبان‌ به‌ نسبت‌ كوچك‌ بودنش‌ نپذیرفته‌ دور انداختند. مالكان‌ گوساله‌ها عبارت‌ بودند از پیررسول‌، حاجی‌عبدلرشید، محمدحسین‌، ملاسلیمان‌ گنگ‌ وغیره‌. چند روز قبل‌ از جشن‌ زمینی‌ را برای‌ بزكشی‌ تدارك‌ دیده‌ بودند كه‌ تماماً كاشته‌ شده‌ بود اما در اثر شفاعت‌ بعضی‌ موسفیدان‌ قریه‌ مبنی‌ بر اینكه‌ قهر خدا می‌شود، زمین‌ نجات‌ یافت‌ و زمین‌ بی‌كشتی‌ را انتخاب‌ كردند.

در جریان‌ جشن‌ بزكشی‌ مولوی‌نبی‌ بر جایی‌ نشسته‌ بود كه‌ با دوربین‌ خیلی‌ها مجهز كه‌ فاصله‌ را بسیار نزدیك‌ نشان‌ می‌دهد، زنان‌ را تماشا می‌كرد.

د مولوی‌ كبیر تمانچی‌ ونیول‌ شوی‌

(گزارشورکوونی: ع‌. ـ لوگر‌) د ۷۸ كال‌ د كب‌ د میاشتی‌ په‌ لومړی اونی‌ كی‌ په‌ لوگر ولایت‌ كی‌ په‌ تمانچو بار دری‌ موټره‌ چی‌ له‌ كابل‌ څخه د پكتیا په‌ لور روان‌ ؤ ونیول‌ شول‌ چی‌ د كابل‌ راډیو «شریعت‌ غږ» یی‌ هم‌ خبر خپور كړ. دغه‌ تمانچی‌ چی‌ د ننگرهار والی‌ مولوی ‌كبیر پوری‌ یی‌ اړه‌ درلودله‌ كله‌ چی‌ تر كابله‌ پوری‌ بیرته‌ رسیدلی‌ نو یو موټر یی‌ پاتی‌ ؤ. منبع‌ وایی‌ چی‌ مخكی‌ تر دی‌ هم‌ د مولوی ‌كبیر د وسلوخرڅولو له‌ قاچاق‌ څخه څو واره‌ پرده‌ پورته‌ شوی‌ ده‌.

طالبان‌ د مخالفینو پر ځای له‌ خلكو كسات‌ اخلی‌

(گزارشورکوونی: حشمت‌ ـ كنر) د ۱۳۷۸ كال‌ د مرغومی‌ میاشتی‌ ۲۴ نیټه د دره‌نور ولسوالی‌ د شوتن‌ په‌ منطقه‌ كښی چی‌ د طالبانو د پوستی‌ وروستی‌ خط‌ دی‌ د حضرت ‌علی‌ له‌ طرفه‌ یو تعرض‌ شوی‌ ؤ د یوی‌ پوستی‌ نه‌ یو كس‌ مړ او دوه‌ نفره‌ نور زخمیان‌ شوی‌ دی‌. ددغه‌ تعرض‌ په‌ سهار د طالبانو له‌ طرفه‌ د منطقی‌ د خلكو نه‌ څو كسه‌ سپین‌ ږیری او څو تنه‌ نور تنكی‌ ځوانان‌ د بندی‌ په‌ شكل‌ راوړل‌ شوی‌ ؤ چی‌ د دره‌نور د ولسوالی‌ معاون‌ ملا امیر خان‌ له‌ طرف‌ نه‌ ډیر زیات‌ تهدید شوی‌ او ټكول‌ شوی‌ هم‌ دی‌ د طالبانو دغه‌ راز كسات‌ اخیستلو په‌ سیمه‌ كی‌ د طالبانو په‌ مقابل‌ كی‌ خلكو نفرت‌ نور هم‌ زیات‌ كړی‌ دی‌.

طالبی‌ داړه‌ماران‌

(گزارشورکوونی: ننگیالی‌ ـ پغمان‌) د مرغومی‌ میاشتی‌ په‌ ۱۲ نیټه، د طالبی‌ داړه‌مارانو یو گروپ‌ د پغمان‌ د محمدخیلو د كلی‌ اوسیدونكی‌ غلام‌حبیب‌ كور ته‌ ننوځی‌ خو كله‌ چه‌ د كور خاوند خبریږی‌ په‌ ډیر مهارت‌ سره‌ د چره‌یی‌ ټوپك‌ په‌ واسطه‌ فیر كوی‌ او ددوی‌ له‌ ډلی‌ څخه یو نفر په‌ پښه‌ تپی‌ كوی‌. كله‌ چه‌ د خلكو گڼه‌گونه‌ زیاتیږی‌، دوی‌ خپل‌ زخمی‌ اخلی‌ او د خپل‌ موټر سره‌ تیسته‌ كوی‌. سبا چی‌ دا واقعه‌ تر ولسوالی‌ پوری‌ رسیږی، ولسوال‌ صاحب‌ د كور خاوند راغواړی او ددی‌ لپاره‌ چه‌ ځان یی‌ خلكو ته‌ قهرمان‌ ښودلی‌ وی‌ ټینگار كوی‌ چی‌ غل‌ پیدا كړی‌ او د قانون‌ منگلو ته‌ یی‌ وسپاری‌. د كور خاوند، چی‌ د ورځی‌ په‌ اوږدو كی‌ د غله‌ پته‌ ورته‌ لگیدلی‌ وه‌، په‌ ډیر جرأت‌ سره‌ وایی‌: «صاحبه‌ غل‌ خو هغه‌ ستا ورور دی‌ چه‌ په‌ پښه‌ هم‌ زخمی‌ شوی‌ دی‌.» ولسوال‌ صاحب‌ ددی‌ خبری‌ په‌ اوریدو لكه‌ مار تاویږی‌، تور او سور اوړی‌ او وایی‌: «زما ورور په‌ خط‌ كښی دی‌.» په‌ دی‌ وخت‌ كښی د خلكو په‌ وړاندی د كور خاوند رخصت‌ كیږی، خو په‌ بله‌ ورځ یی‌ بیا ولسوالی‌ ته‌ جلب‌ كوی‌ او په‌ دی‌ نامه‌ چه‌ طالبان‌ تخریبوی‌ د مرگ‌ تر سلگیو پوری‌ یی‌رسوی‌ او تهدیدوی‌یی‌. او په‌ آخر كی‌ ورته‌ وایی‌ چی‌ دا ځل‌ خیر كه‌ بل‌ ځل‌ دی‌ داسی‌ عمل‌ وكړ او طالبان‌ دی‌ بدنامه‌ كړه‌ په‌ والله‌ كه‌ ژوندی‌ راڅخه پاتی‌ شی‌، بل‌ ځل‌ داسی‌ حماقت‌ ونكړی‌.

د پروان‌ پر خلكو جهادی‌ او طالبی‌ تیری‌

(گزارشورکوونی: سمندر ـ پروان‌) طالبانو د خپل‌ لومړی نظامی‌ تیری‌ او ماتی‌ څخه وروسته‌ د پروان‌ خلكو ته‌ ته‌ ډیر سخت‌ غاښ‌ چیچی‌ كاوه‌ نو ځكه یی‌ د یوه‌ كال‌ تیاری‌ نیولو وروسته‌ د اسد په‌ میاشت‌ كی‌ په‌ پروان‌ خپل‌ تجاوز شروع‌ كړ او كله‌ چی‌ پر مخ‌ ولاړل‌ د سیمو له‌ نیولو سره‌ جوخت‌ یی‌ د خپلو بادارانو په‌ لارښوونه‌ د پروان‌ د خلكو د ښځو او پیغلو نجونو په‌ یرغمل‌ او غنیمت‌ كولو شروع‌ وكړه‌ هر قومندان‌ په‌ خپل‌ زړه‌ د پروان‌ د خلكو ښځی او نجونی‌ په‌ تیره‌ بیا په‌ لومړی او دوهمه‌ ورځ په‌ غلا سره‌ پیښور او ننگرهار ته‌ و تښتولی‌ او وروسته‌ له‌ دوه‌ ورځو چی‌ خبره‌ رسوا شوه‌ بیایی‌ د كابل‌ ښار ته‌ د سخو او كورنیو وړل‌ شروع‌ كړل‌، جوپی‌ جوپی‌ ښځی، ماشومان‌ او سپین‌ ږیری له‌ غواگانو، پسونو او وزو سره‌ او هره‌ دهقانه‌ كورنی‌ له‌ خپلو څارویو او یو پنډكی‌ كالیو سره‌ د كابل‌ ښار ته‌ پس‌ له‌ یوی‌ ورځی‌ او یوی‌ شپی‌ لار وهلو رارسیدل‌ په‌ هره‌ كوڅه كی‌ د ماشومانو ژړاگانی‌ او د غواگانو او وزو رمباړی‌ اوریدل‌ كیدلی‌. د كابل‌ ټول‌ ښار د طالبانو پر ضد قهر او غضب‌ نیولی‌ ؤ.

هغو ښځو چی‌ د ننگرهار له‌ كمپ‌ څخه په‌ تیښته‌ بریالی‌ شوی‌ او كابل‌ كی‌ د خپلو خپلوانو كورونو ته‌ راورسیدی‌ وویل‌ چی‌ طالبانو د شپی‌ له‌ خوا ښایسته‌ او ځوانی‌ ښځی لټولی ځینو ښخو به‌ بیا د شپی‌ په‌ تیاره‌ كی‌ شاوخوا كورونو ته‌ پناه‌ وړله‌ او سبا به‌ له‌ هغه‌ ځای څخه كابل‌ ته‌ تللی‌ او ځینی یی‌ د طالبانو د شریعت‌ په‌ لومه‌ كښی ونښتی‌ او د طالبی‌ تجاوز قربانی‌ شوی‌. طالبانو د كابل‌ په‌ ښار كی‌ ظاهراً د ښځو له‌ «كنیز» كولو لاس‌ ونیوه‌. مگر د تنكیو هلكانو او ځوانانو نیولو ته‌ یی‌ دوام‌ وركړ، زیات‌ شمیر یی‌ بندیان‌ كړل‌ او د ښځو د آرامتیا په‌ نامه‌ یی‌ د تجاوز او بدبختی‌ آرامگاه‌ د شوروی‌ په‌ سفارت‌ كی‌ پرانیسته‌ چه‌ په‌ دی‌ تجاوز كی‌ ډیر ماشومان‌، ښځی او سپین‌ږیری‌ ورك‌ شول‌ د ځینو مړی‌ او د ځینو تجاوز شوی‌ جسدونه‌ پیدا شول‌.

ځینو كورنیو د خپلو ځوانو نجونو او ښځو په‌ بدل‌ كښی خپلی‌ زړی‌ میندی‌ او خواښی‌ له‌ كابل‌ څخه د ننگرهار كمپ‌ ته‌، چه‌ هلته‌ یی‌ یو شمیر ښځی، نجونی‌ او هلكان‌ په‌ زور راغونډ كړی‌ ؤ او نه‌ یی‌ پریښودل‌ له‌ هیواده‌ بهر یا د ننه‌ خپلوانو سره‌ یو ځای شی‌، بوتلی‌ او په‌ عوض‌ كی‌ یی‌ د شمیر په‌ پوره‌ كولو سره‌ ځوانی‌ ښځی د مریض‌ په‌ نامه‌ له‌ كمپه‌ وایستلی‌. ډیر شمیر ماشومان‌ د گرمی‌ او لوږی‌ له‌ امله‌ تلف‌ شول‌ لكه‌ چی‌ اته‌ كلن‌ احد وایی‌: «مونږ ته‌ طالبانو نیمه‌ ډوډی راكوله‌ او ما نه‌ خوړه‌ ځكه چه‌ مامی‌ خپله‌ برخه‌ دوه‌ وروڼو احمد شاه‌ او ربانی‌ ته‌ وركوله‌ چی‌ ماړه‌ شی‌ او مړه‌ نشی‌.»

له‌ دوه‌ ورځو وروسته‌ طالبانو بیا ماتی‌ وخوړه‌ او د شر او فساد جهادی‌ داړه‌ مارانو ته‌ هم‌ د خلكو د مال‌ او ناموس‌ د چور او چپاول‌ بهانه‌ په‌ لاس‌ ورغله‌ او تر دی‌ نامه‌ لاندی‌ چه‌ طالبانو حمله‌ كړی‌ وه‌ او هر څه یی‌ غلا كړی‌ دی‌، دوی‌ بیا هم‌ د خلكو كورونه‌ غلا او چور كړل‌. په‌ آخری‌ تجاوز پسی‌، كله‌ چه‌ طالبانو یو څه منطقه‌ لاندی‌ كره‌، د همدی‌ سیمی‌ په‌ منظم‌ تخریب‌ یی‌ شروع‌ وكړه‌ او د خلكو د علاقی‌ وړ اقتصادی‌ او اجتماعی‌ ټول‌ تاسیسات‌ یی‌ وران‌ او په‌ منظمه‌ توگه‌ یی‌ ایری‌ او خاوری‌ كړل‌. مردكاران‌ د طالبی‌ سركونو په‌ جوړولو د ونو په‌ اره‌ كولو او د پلونو په‌ چپه‌ كولو كښی كمك‌ كوی‌ په‌ منظم‌ ډول‌ ټول‌ كورونه‌ سوځول‌ كیږی په‌ تاكونو باندی‌ د امونیاك‌ مایع‌ پاشی‌ او بیا په‌ اورلگیت‌ باندی‌ اور ورلگوی‌ او سوځوی‌ یی‌، شنه‌ باغونه‌ په‌ بیدیا بدل‌ شوی‌ همداراز د اوبو كاریزونه‌ په‌ بمونو چودل‌ او له‌ مینځه‌ وړل‌ كیږی د غنمو درمندونه‌ وسوځول‌ شول‌ او هم‌ په‌ كورونو كی‌ غنم‌ او ممیز د تیلو په‌ پاشلو سره‌ و سوځول‌ شول‌. یوه‌ ځوان‌ وویل‌ چه‌ په‌ مشوانیو كښی زمونږ كناراب‌ روغ‌ پاتی‌ شوی‌ ؤ چه‌ بله‌ ورځ یی‌ هغه‌ هم‌ وسوځاوه‌. كله‌ چه‌ مسئله‌ د طالبانو اساسی‌ هدف‌ وی‌ نو هلته‌ د پښتون‌ او تاجك‌ فرق‌ نشته‌ مگر د سؤاستفادی‌ او غولونی‌ په‌ وخت‌ كی‌ بیا پښتون‌ او تاجك‌ هر یوه‌ ته‌ په‌ بیله‌ سترگه‌ گوری‌.

هغه‌ كورونه‌ او كلی‌ چه‌ «كرامو طالبانو» د خپلو جنایت‌كارانه‌ بریدونو په‌ لړ كښی په‌ منظمه‌ توگه‌ له‌ منځه‌ وړی‌ دی‌ نومونه‌یی‌ نمونی‌ په‌ ډول‌ راوړل‌ كیږی.

د میربچه‌ كوټ‌ په‌ ولسوالی‌ كښی: ډكو، باباقشقار، پاس‌ مشواڼی‌ كلی‌، لاندی‌ مشواڼی‌ كلی‌، فرضه‌ كلی‌، قلم‌ چاق‌ كلی‌، قوچی‌ كلی‌، قلعه‌ اخوند كلی‌، د میربچه‌ كوټ‌ د بازار منطقه‌، ده‌میر كلی‌، گذر، چیله ‌باغ‌ كلی‌، د سقی‌ بالا كلی‌، سقی‌ پایین‌ كلی‌، قلعه‌ پیرك‌ كلی‌.

د كلكان‌ ولسوالی‌: پخپله‌ د كلكان‌ ولسوالی‌، مالكی‌ كلی‌، كارنده‌ كلی‌، لغمانی‌ كلی‌، آبچكان‌ كلی‌، سیاه‌ آب‌ كلی‌، ده‌ میركلی‌.

د گلدری‌ منطقه‌: ده‌عربها كلی‌، ده‌نو كلی‌، استالف‌، حسن‌دره‌ او همدا راز دقره‌باغ‌ د ولسوالی‌ اړونده‌ كلی‌، په‌ منظم‌ ډول‌ سره‌ سوځول‌ شوی‌ دی‌ چه‌ پدی‌ جمله‌ كی‌ د كلكانو د خواجه‌ صاحب‌ مشهور جامع‌ مسجد او د بابای‌ قشقار مشهور زیارت‌ او داسی‌ نور ټول‌ لوی‌ او واړه‌ مسجدونه‌، زیارتونه‌ او حتی‌ د مشواڼیو هدیره‌ یی‌ هم‌ سوځلی‌ ده‌ او په‌ مسجدونو كی‌ موجود دینی‌ كتابونه‌ یی‌ هم‌ سوځولی‌ دی‌ د همدی‌ منطقی‌ د خلكو د وینا سره‌ سم‌ تر اوسه‌ پوری‌ د پنجابی‌ او قندهاری‌ طالبانو تر مینځ د خلكو د ناموس‌ د چپاول‌ په‌ سر څو ځایه‌ نښتی‌ شوی‌ دی‌ او هم‌ تر اوسه‌ پوری‌ د بچه‌ بازی‌ په‌ خاطر څو تنه‌ تنكی‌ هلكان‌ دی‌ ناوړه‌ سلوك‌ څخه د تیښتی‌ په‌ وخت‌ كی‌ وژل‌ شوی‌.

د گلدری‌ یو اوسیدونكی‌ چی‌ د اسد په‌ میاشت‌ كی‌ د طالبانو له‌ وحشیانه‌ حملی‌ وروسته‌ له‌ خپلی‌ كورنی‌ سره‌ كابل‌ ته‌ مهاجر شوی‌ او د پروژه‌ی‌ جدید په‌ سیمه‌ كی‌ د قباد په‌ مسجد كښی اوسیږی‌. وایی‌ چی‌ یو ورور یی‌ پخوا مړ شوی‌ او د هغه‌ ښځه‌ او كوچنیان‌ هم‌ ورسره‌ دی‌، څو ورځی‌ كیږی چه‌ څه شی‌یی‌ ندی‌ خوړلی‌ او وږی‌ دی‌، دی‌ وایی‌ چه‌ كار نشته‌ او نه‌ پوهیږی چه‌ څه وكړی‌. د ورور لور یی‌ چی‌ سهیلا نومیدله‌ هم‌ همدی‌ لوږی‌ او تش‌ نسی‌ مړه‌ كړی‌ ده‌. دی‌ وایی‌: «سهیلا د شپی‌ مړه‌ شوه‌. زه‌ او زما ښځه‌ او د سهیلا مور دشپی‌ له‌ خوا لاړو د قبر په‌ نامه‌ یو خندق‌ مو جوړ كړ ځكه چی‌ د كفن‌ لپاره‌ مو څه نه‌ درلودل‌ سهیلا مو له‌ خپلو جامو سره‌ ښخه‌ كړه‌ او ځینی راغلو.

د «كرامو طالبانو» شرعی‌ غلا

(گزارشورکوونی: سمندر ـ پغمان‌) په‌ پغمان‌ كی‌ یوه‌ دهقان‌ چه‌ انځرگل‌ نومیږی‌ د میزان‌ په‌ ۱۶ نیټه كچالو خرڅ كړل‌، چه‌ ټولی‌ پیسی‌ یی‌ څلویښت‌لكه‌ او اوه‌شپیته‌زره‌ افغانی‌ كیدلی‌. په‌ همدی‌ شپه‌ طالبان‌ راغلل‌ او دهقان‌ ته‌ یی‌ وویل‌ اگر چه‌ تا تكلیف‌ هم‌ ایستلی‌ دی‌ مگر مونږ ته‌ ۴۰۶۷۰۰۰ افغانی‌ راكړه‌، چی‌ یو پول‌ یی‌ هم‌ كم‌ وی‌ نه‌ یی‌ اخلو، طالبانو د انځرگل‌ هغه‌ ټولی‌ پیسی‌ پر یو ځای ترلاسه‌ كړی‌ او په‌ خپله‌ مخه‌ ولاړل‌.

بی‌ناموسی‌ «طلبه‌كرام‌»

(گزارشگر: حشمت‌ ـ پروان‌) در جریان‌ استقرار طالبان‌ در شمالی‌ سه‌ زن‌ توسط‌ آنان‌ اسیر گردیده‌ و مورد تجاوز جمعی‌ و دوامدار قرار می‌گیرند. یكی‌ از این‌ زنان‌ كه‌ شوهرش‌ را در جریان‌ جنگ‌ مقاومت‌ از دست‌ داده‌ و صاحب‌ دو طفل‌ بود، موفق‌ به‌ فرار گردیده‌ و خود را به‌ نزدیكترین‌ پوسته‌ طالبان‌ كه‌ مقر ملاعبدالرزاق‌ بود رسانیده‌ و شكایت‌ می‌كند كه‌ شما خود مسلمان‌ هستید، طالبان‌ تان‌ هرروز بر ما تجاوز می‌كنند و... اما هنوز حرفش‌ را تمام‌ نكرده‌ باشد كه‌ ملاعبدالرزاق‌آخوند می‌گوید: «برو گم‌ شو شما فاحشه‌ها هستید، دروغ‌ می‌گویید و می‌خواهید طالبان‌ را بدنام‌ كنید.» آن‌ زن‌ بیوه‌ كه‌ چاره‌ای‌ نمی‌بیند با دو طفلش‌ به‌ سمت‌ نامعلوم‌ فرار می‌كند.

تعرض‌ وحشیانه‌ی‌ طالبان‌ در شمالی‌

بعد از این‌ كه‌ حدود بیست‌ هزار نیرو از نقاط‌ مختلف‌ افغانستان‌ (قندهار، هرات‌، فراه‌، پكتیكا، ننگرهار، غزنی‌، وردك‌ وغیره‌) در كابل‌ تجمع‌ نمودند، تعرضی‌ تحت‌ قومندانی‌ مولوی‌كبیر از طریق‌ كوه‌صافی‌ در مناطق‌ كاپیسا و پروان‌ همزمان‌ شروع‌ شد. در این‌ جنگ‌ وسیع‌ قومندانان‌ مشهور طالبان‌ از قبیل‌ ملافاضل‌، ملاداداله‌، ملاقیوم‌، ملارئیس‌خان‌هلمندی‌، رحمت‌الله‌سنگریار وغیره‌ نیز شركت‌ داشتند. قومندان‌ عمومی‌ مولوی‌كبیر غیرقندهاری‌ بود، كه‌ این‌ مسئله‌ باعث‌ اختلاف‌ شدید بین‌ قومندانان‌ قندهاری‌ و او گردید. قومندانان‌ قندهاری‌ مولوی‌ كبیر را جدی‌ نمی‌گرفتند. بنابران‌ در شب‌ اول‌ قبل‌ از تعرض‌ دو نفر از افراد معاون‌ ولایت‌ كنر كه‌ به‌ جنگ‌ آمده‌ بودند بخاطر چرسی‌ بودن‌ شان‌ توسط‌ افراد ملاداداله‌ مورد لت‌ و كوب‌ شدید قرار می‌گیرند و بعد به‌ شفاخانه‌ انتقال‌ داده‌ می‌شوند كه‌ یك‌ نفر آن‌ در كابل‌ می‌میرد و فرد دیگر برای‌ تداوی‌ به‌ پشاور انتقال‌ داده‌ می‌شود.

قندهاری‌ها می‌خواستند تا در صورتی‌ كه‌ مولوی‌كبیر عكس‌العمل‌ نشان‌ دهد او را از موقفش‌ عزل‌ نمایند. اما مولوی‌كبیر بدون‌ آن‌ كه‌ عكس‌العمل‌ نشان‌ دهد از مسئولان‌ زون‌شرق‌ معذرت‌ خواست‌ و جریان‌ را طوری‌ وانمود كرد كه‌ گویی‌ اصلاً واقعه‌ای‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌، در حالی‌ كه‌ و تمام‌ افراد مسلح‌ شرق‌ خواهان‌ مجازات‌ افراد ملاداداله‌ بوده‌ و می‌خواستند آنان‌ را به‌ افراد شرق‌ تحویل‌ دهند كه‌ در نتیجه‌ عده‌ی‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ از همكاری‌ خود با طالبان‌ دست‌ گرفتند.

د سیاف‌ ځواكونه‌ د مسعود په‌ لاس‌ كی‌

د هر سیاسی‌ «موسم‌» له‌ بدلون‌ سره‌ د سیاف‌ څیره‌ بدلیدل‌ كومه‌ پټه‌ خبره‌ نده‌، خواركی‌ لا له‌ هغه‌ وخته‌ چی‌ په‌ پوهنتون‌ كی‌ محصل‌ ؤ او د سید قطب‌ له‌ پیروانو څخه گڼل‌ كیده‌ بیا تر اوسه‌ پوری‌ تل‌ زیار ایستلی‌ چی‌ په‌ هری‌ ممكنی‌ وسیلی‌ ځان له‌ روانو چارو سره‌ برابر وښیی‌ او چیرته‌ ئی‌ نو م‌ د لویو داړه‌مارانو په‌ لیكه‌ كی‌ وگڼل‌ شی‌ خو افسوس‌...

د بیلگی‌ په‌ توگه‌، كله‌ چی‌ سیاف‌ په‌ پوهتنون‌ كی‌ محصل‌ ؤ د حالاتو غوښتنه‌ داوه‌ چی‌ په‌ خریلی‌ ږیری سړس‌ دروند ښكاریده‌ او ځكه خو ده‌ هم‌ ږیره‌ خریله‌.

بیا د حفیظ‌اله‌ امین‌ په‌ دوری‌ كی‌ چی‌ په‌ زرهاوءپه‌ هیواد مین‌ مبارزین‌ ووژل‌ شول‌، سیاف‌ له‌ همدی‌ جنایتكار سره‌ خپلی‌ اړیكی‌ ټینگی‌ كړی‌ دده‌ ټول‌ دوستان‌ اوانـډیوالان‌ هم‌ چی‌ په‌ ورته‌ تور بندیان‌ شوی‌ وء ووژل‌ شول‌ خو دی‌ روغ‌ رمټ‌ له‌ پلچرخی‌ څخه بهر ته‌ راووت‌.

ورسته‌ د امین‌ له‌ وژل‌ كیدلو سیاف‌ پاكستان‌ ته‌ راغی‌ او هلته‌ د گلبدین‌ حكمتیار په‌ نوم‌ یوه‌ بل‌ جنایتكار چی‌ دده‌ له‌ پخوانیو انډیوالانو څخه وء په‌ څنگ‌ كی‌ ونیو، ږیره‌ ئی‌پریښودله‌ او د هغه‌ وخت‌ د مجاهدینو د اتحاد په‌ اصطلاح‌ مشرئی‌ تری‌ جوړ كړ په‌ دی‌ وخت‌ كی‌ سیاف‌ تر پخوا څخه هم‌ لا كلك‌ اخوانی‌ جوړ شو، خو دی‌ خبری‌ هم‌ ډیر دوام‌ ونه‌ موند ځكه سیاف‌ له‌ وهابیانو سره‌آشناشو،دهغوی‌ څخه یی‌ پیسی‌ تر لاسه‌ كړی‌، ږیره‌ خوئی‌ دومره‌ ورته‌ او ږده‌ كره‌ چی‌ تر نامه‌ئی‌ هم‌ لا كښته‌ تیره‌ شوه‌، د سید قطب‌ پر ځای ئی‌وهابیانو بیرغ‌ پورته‌ كړ او خپل‌ نوم‌ ئی‌ هم‌ د عربانو په‌ اشاری‌ له‌ «عبدالرسول‌» څخه پر «عبدالرب‌ رسول‌» واړاوه‌.

خو كله‌ چی‌ د «شر او فساد» پیلاو ونكو واك‌ تر لاسه‌ كړ د ربانی‌ او مسعود خدمت‌ ته‌ ئی‌ ملا روتړله ‌اوبیا چی‌ طالبان‌ كابل‌ ته‌ راغلل‌، سیاف‌ هم‌ له‌ مسعود سره‌ د پنچشیر خواته‌ وتښتید او د سپږو له‌ كان‌ څخه ئی‌ ځان‌د زمرودو كان‌ ته‌ ورنژدی‌ كړ. په‌ هغه‌ وخت‌ كی‌ د پكتیا ولایت‌ ځینی قومندانان‌ چی‌ دده‌ «جهادی‌» انډیوالان‌ بلل‌ كیدل‌ شمالی‌ ته‌ ورغلل‌ ترڅوئی‌ له‌ طالبانو سره‌ پخلا كړی‌ خو هغه‌ مشوره‌ وركړه‌ چی‌ «زه‌ اوس‌ له‌ ربانی‌ سره‌ بند پاتی‌ یم‌ كله‌ چی‌ شرایط‌ مساعد شول‌ گورو به‌، اوس‌ تاسو ورځی‌ طالبانو سره‌ و دریږی‌».

له‌ ربانی‌ سره‌ دده‌" بند پاتی‌ كیدل‌" تر هغه‌ ځایه‌ ورسیدل‌ چی‌ كله‌ پروسږ كال‌ پسرلی‌ طالبانو پر شمالی‌ یرغل‌ وكړ او د مسعود كسان‌ ئی‌ پرشا و تمبول‌، سیاف‌ دمسعود په‌ لارښوونه‌ خپل‌ قندهاری‌ «مجاهدین‌» د چاریكارو، رباط‌ او لغمانیود سیمو په‌ پټو ځایونو كی‌ ځای پر ځای كړل‌ تر څو پر طالبانو باندی‌ د شا له‌ خوا د طالبانو په‌ مخصوصو جامو كی‌ برید وكړی‌ او د هغوی‌ ځواكونه‌ مات‌ كړی‌.

وگورو چی‌ سبا كه‌ مسعود غلیمانو پسی‌ واخیست‌ او یا ئی‌ سیاف‌ چخه‌ كړ، بیا به‌ د ربانی‌ مخالفو ډلوته‌ څه ډول‌ داودس‌ اوبه‌ تازه‌ كوی‌؟

خـون‌ بهـادر قاموس‌ جنایتكاران‌ دینی‌

(گزارشگر: د. م‌.) در اواسط‌ سرطان‌ ۷۸ طالبان‌ مسلح‌ به‌ خانه‌ داكتر عبدالغفور كه‌ در شفاخانه‌ پلیس‌ ولایت‌ لغمان‌ وظیفه‌ دارد داخل‌ می‌شوند. بعد از پالیدن‌ ۱۷هزار دالر امریكایی‌ را كه‌ در خانه‌ موجود بود، می‌یابند. سپس‌ به‌ داكتر می‌گویند: «ما تو را می‌كشیم‌ ولی‌ اگر می‌خواهی‌ زنده‌ بمانی‌ باید ۱۷هزار دالر خون‌ بهایت‌ را بپردازی‌.» داكتر هم‌ كه‌ چاره‌ی‌ دیگری‌ نداشت‌ با پرداخت‌ «خون‌ بها» زندگی‌ خود را از چنگال‌ جنایتكاران‌ دینی‌ نجات‌ می‌دهد.

طالبان‌ چتلی‌ همدیگر را می‌لیسند

مولوی‌ محمدرسول‌ رئیس‌ محكمه‌ شهری‌ ولایت‌ ننگرهار كه‌ به‌ جرم‌ زنا تنزیل‌ مقام‌ یافته‌ و به‌ حیث‌ معاون‌ شاروال‌ ولایت‌ ننگرهار اجرای‌ وظیفه‌ می‌كند در موضوع‌ تركه‌ خط‌ از نزد سكینه‌ دختر محمدرفیق‌خان‌ مالك‌ انصاف‌ ماركیت‌ مبلغ‌ ۲۰۰۰۰۰هزار كلدار پاكستانی‌ رشوه‌ می‌گیرد كه‌ موضوع‌ توسط‌ دگرمن‌ محمدامین‌ یازنه‌ی‌ سكینه‌ افشا گردید. مولوی‌هیبت‌الله‌ رئیس‌ محكمه‌ نظامی‌ ولایت‌ ننگرهار (در حال‌ حاضر رئیس‌ محكمه‌ نظامی‌ كابل‌) وقتی‌ از این‌ جریان‌ اطلاع‌ می‌یابد، جهت‌ پرده‌پوشی‌ اندیوال‌ طالبش‌ دگرمن‌ محمدامین‌ را به‌ عنوان‌ مفتری‌ محاكمه‌ نموده‌ و به‌ جرم‌ «بدنام‌ ساختن‌ و دشنام‌ دادن‌ به‌ قضات‌ امارت‌ اسلامی‌» در چوك‌ مخابرات‌ شهر جلال‌آباد در محضر عام‌ شلاق‌ می‌زند. سپس‌ دگرمن‌ محمدامین‌ به‌ فرمان‌ ملاعمر محكوم‌ به‌ حبس‌ می‌شود.

معمای‌ فرار اسماعیل‌ والی‌ جهادی‌

سنگسار

(گزارشگر: سامعه‌ ـ فاریاب‌) به‌ تاریخ‌ ۶ میزان‌ ۱۳۷۹ در شهر فاریاب‌ موسی‌ ولد رحمن‌قل‌ از قریه‌ خمس‌ ولسوالی‌ پشتون‌كوت‌ به‌ جرم‌ «زنا» در محضرعام‌ سنگسار شد. متهم‌ دیگر حلیمه‌ بنت‌ سیدجعفر به‌ جزای‌ صد دره‌ شرعی‌ محكوم‌ گردید كه‌ اجرای‌ آن‌ تا زمان‌ وضع‌ حمل‌ او به‌ تعویق‌ افتاده‌ است‌. زن‌ دیگری‌ بنام‌ فاطمه‌ كه‌ نقش‌ رابط‌ را داشت‌ به‌ ۳۹ دره‌ محكوم‌ شد و سزا بر او تطبیق‌ گردید.

(گزارشگر: یوسف‌ ـ نیمروز) اسماعیل‌ خان‌ والی‌ جهادی‌ هرات‌ با سركرده‌ی‌ طالبی‌ استخبارات‌ قندهار به‌ تفاهم‌ می‌رسد كه‌ در بدل‌ پرداخت‌ یكصدهزار دالر او را آزاد كند. بعد از اجرأی‌ معامله‌ اسماعیل‌ همراه‌ با رئیس‌ خاد طالبان‌ و چند نفر دیگر از راه‌ ولایت‌ هلمند وارد ولسوالی‌ چهاربرجك‌ ولایت‌ نیمروز می‌گردد. موتر حامل‌ وی‌ در ساحه‌ی‌ تحت‌ كنترول‌ جبهه‌ نیمروز به‌ مین‌ اصابت‌ می‌كند كه‌ در نتیجه‌ اسماعیل‌ با دو نفر از همراهانش‌ جراحت‌ سطحی‌ بر می‌دارند. افراد جبهه‌ وی‌ را به‌ قرارگاه‌ خود و بعداً به‌ ایران‌ انتقال‌ می‌دهند. زمانی‌ كه‌ طالبان‌ از رسیدن‌ اسماعیل‌ به‌ پایگاه‌ آن‌ جبهه‌ اطلاع‌ می‌یابند به‌ حاجی‌كریم‌ براهوی‌ قومندان‌ جبهه‌ پشنهاد می‌كنند كه‌ حاضرند در بدل‌ تحویل‌ اسماعیل‌خان‌ به‌ آنان‌ یك‌ ملیون‌ دالر بپردازند. اما حاجی‌ كریم‌ كه‌ در زمان‌ تسلط‌ ربانی‌ والی‌ نیمروز بود این‌ پشنهاد را رد می‌كند.

ربانی‌ بخاطر كمك‌ حاجی‌ كریم‌ به‌ اسماعیل‌خان‌ یك‌ اراده‌ موتر تیوتای‌لندكروزر صفر كیلومتر به‌ او تحفه‌ می‌دهد.

دولت‌ ایران‌ بعد از رسیدن‌ اسماعیل‌خان‌ به‌ زابل‌ و چند روز تحقیق‌ و استراحت‌، وی‌ را به‌ مشهد انتقال‌ می‌دهد. و فعلاً در اپارتمان‌ بزرگی‌ كه‌ دولت‌ ایران‌ در مشهد به‌ او واگذار نموده‌ است‌. با خانواده‌ خود یكجا زندگی‌ می‌كند.

د بد عمله‌ طالب‌ بندیان‌ وتستیدل

(گزارشورکوونی: ننگیالی‌ ـ لغمان‌) د ۷۸ په‌ ژمی‌ كی‌ د لغمان‌ ولایت‌ له‌ مركزی‌ محبس‌ څخه نذیر قومندان‌ چه‌ د ملك ‌صاحب‌ نور د زامنو قاتل‌ ؤ له‌ نورو بندیانو سره‌ یو ځای وتښتیده‌. خبره‌ داسی‌ وه‌ چه‌ د نذیر له‌ بندی‌كیدلو وروسته‌ د نوموړی‌ محبس‌ آمر چی‌ ملا محمداله ‌پاچا نومیږی‌ د نذیر له‌ كورنی‌ سره‌ روابط‌ نیسی‌ او تگ‌ راتگ‌ كوی‌، دده‌ اریكی‌ د نذیر كورنی‌ سره‌ دومره‌ تینگیری‌ چی‌ نذیر ته‌ هم‌ كله‌ كله‌ د محبس‌ څخه بهر د چكروهلو اجازه‌ وركوی‌. یوه‌ شپه‌ چی‌ قومندان‌ صاحب‌ د نذیر كورته‌ تللی‌ او په‌ خپلی‌ بد عملی‌ بوخت‌ ؤ نذیر خبریری‌ او په‌ همدی‌ شپه‌ د محبس‌ له‌ ټولو بندیانو سره‌ یو ځای پسی‌ سپكوی‌. كوم‌ وخت‌ چی‌ پاچا صاحب‌ د نذیر د كور نه‌ راځی گوری‌ چه‌ بندیان‌ نشته‌. سبا شپه‌ آمر صاحب‌ تك‌تك‌ كوی‌ او چغی‌ وهی‌ چه‌ بندیان‌ وتستیدل.

بوی‌ ملاعبدالرحمن‌آغا بالا شد

(گزارشگر: ر.س‌. ـ كابل‌) محكمه‌ نظامی‌ میراث‌ منفور رژیم‌ نجیب‌ است‌ كه‌ در زمان‌ طالبان‌ ملاعبدالرحمن‌ آدم‌ بیخبر از قضا و قضاوت‌ و بشدت‌ رشوه‌خور و پول‌پرست‌ رییس‌ آن‌ مقر گردید.

ملاعبدالرحمن‌ علاوه‌ بر فیصله‌های‌ مسایل‌ سیاسی‌ و نظامی‌ حل‌ و فصل‌ منازعات‌ جنایی‌ و غیرجنایی‌ را هم‌ بعهده‌ گرفت‌. مثلاً می‌خواست‌ قضیه‌ سرای‌ حاجی‌هزارگل‌ را كه‌ در زمان‌ حكومت‌ داوود دوسیه‌ نسبتی‌ پیدا كرده‌ بود در بدل‌ اخذ مبلغ‌ دو ملیون‌ و دو صدهزار روپیه‌ حل‌ نماید. یك‌ ملیون‌ روپیه‌ این‌ پول‌ بطور پیشكی‌ اخذ گردید و متباقی‌ آن‌ پس‌ از حل‌ نهایی‌ پرداخته‌ می‌شد كه‌ موضوع‌ از طرف‌ ملاترابی‌ كشف‌ و ملتوی‌ گذاشته‌ شد. به‌ همین‌ ترتیب‌ ملاعبدالرحمن‌آغا با گرفتن‌ مبلغ‌ هفت‌صدهزار روپیه‌ دوسیه‌ غوثی‌ ماركیت‌ را حل‌ و فصل‌ نمود. همچنان‌ او به‌ همكاری‌ ملامجید شاروال‌ سابق‌ كابل‌ مبلغ‌ ۱۱ هزار دالر رشوه‌ از درك‌ توزیع‌ سرای‌های‌ مقابل‌ شاروالی‌ و تجارتخانه‌های‌ بزرگ‌ كه‌ مالكان‌ شان‌ نبودند، اخذ كرد.

در زمان‌ زمامداری‌ ربانی‌ ساحاتی‌ برای‌ اعمار بلند منزل‌ها تعیین‌ و توزیع‌ گردیده‌ بود كه‌ توسط‌ ملاعبدالرحمن‌ دوباره‌ گرفته‌ شده‌ و با همكاری‌ طاهرعزیزی‌ رییس‌ ناحیه‌ ۴ و ملامجید شاروال‌ كابل‌ مجدداً بالای‌ اشخاص‌ دیگری‌ فروخته‌ شد كه‌ از آن‌ مبلغ‌ ۲۴ هزار دالر رشوه‌ اخذ نموده‌ بود. حل‌ و فصل‌ مسایل‌ دزدی‌ و قتل‌ فقط‌ در حد صلاحیت‌ خود ملا عبدالرحمن‌ آغا بود و فیصله‌ دلخواهش‌ عملی‌ می‌شد.

سر جنایتكاران‌ حامی‌ هم‌ اند

سال‌ گذشته‌ در اثر حادثه‌ای‌ در ولسوالی‌ چهارآسیاب‌ پسر جوانی‌ از یك‌ خانواده‌ كشته‌ می‌شود. قاتل‌ كه‌ قطب‌الدین‌ نام‌ داشت‌ دستگیر و زندانی‌ گردید و محكمه‌ نظامی‌ حكم‌ قصاص‌ او را صادر نمود. وابستگان‌ قاتل‌ با دادن‌ ۴۰ هزار دالر رشوه‌ می‌خواهند از عملی‌ شدن‌ حكم‌ جلوگیری‌ نمایند. ملاعبدالرحمن‌آغا زندانی‌ دیگری‌ را بجای‌ قطب‌الدین‌ شامل‌ دوسیه‌ ساخته‌ و سرانجام‌ او را قصاص‌ می‌نماید. به‌ مادر مقتول‌ اعلان‌ می‌گردد كه‌ انتقام‌ پسرت‌ گرفته‌ شد. مادر مقتول‌ به‌ دیدن‌ چهره‌ مرد قصاص‌ شده‌ شتافت‌ اما دید كه‌ او نه‌ قاتل‌ پسرش‌ بلكه‌ فرد دیگری‌ می‌باشد. مادر دگرگون‌ می‌شود ولی‌ موظفان‌ فوراً او را از محل‌ دور می‌سازند.

ملاترابی‌ كه‌ در واقع‌ نقش‌ ملاعمر را در كابل‌ ایفا می‌نماید از مخالفان‌ ملاعبدالرحمن‌ و همیشه‌ در پی‌ آن‌ بوده‌ كه‌ چگونه‌ زیر پای‌ حریف‌ را خالی‌ سازد. زمانی‌ كه‌ گماشته‌هایش‌ این‌ گزارش‌ را به‌ او می‌دهند وی‌ با همكاری‌ ملاعبیداله‌ وزیر دفاع‌ خانه‌ مقتول‌ را پیدا كرده‌ و شب‌ به‌ آنجا رفته‌ خود را معرفی‌ می‌نماید و خواهان‌ معلومات‌ می‌شوند. مادر مقتول‌ كه‌ در اول‌ با وحشت‌زدگی‌ منكر شده‌ بود در اثر دلداری‌ ملاترابی‌ قضیه‌ را بازگو نموده‌ و مدعی‌ می‌شود كه‌ به‌ چشمان‌ خود دید كه‌ شخص‌ قصاص‌ شده‌ قاتل‌ پسرم‌ نبود و شنیده‌ كه‌ قاتل‌ اصلی‌ زنده‌ بوده‌ و به‌ پاكستان‌ رفته‌ است‌.

ملاترابی‌ قضیه‌ را به‌ ملاعمر گزارش‌ داده‌ و حكم‌ دستگیری‌ را صادر می‌كند. ملاعبدالرحمن‌ كه‌ قبلاً از دستگیری‌اش‌ اطلاع‌ می‌یابد اطراف‌ عمارت‌ محكمه‌ نظامی‌ را توسط‌ افرادش‌ محاصره‌ و بیش‌ از سه‌ ساعت‌ مقاومت‌ می‌نماید كه‌ سرانجام‌ قوای‌ وزارت‌ داخله‌ و دفاع‌ وی‌ را دستگیر و تحت‌الحفظ‌ با دوسیه‌ها و جعل‌ كاری‌هایش‌ به‌ قندهار اعزام‌ داشته‌ به‌ ملاعمر تقدیم‌ می‌دارد.

ملاعبدالرحمن‌ مورد عفو «امیرالمومنین‌» قرار گرفت‌ و حالا آوازه‌ است‌ كه‌ دوباره‌ به‌ كابل‌ آمده‌ و وظیفه‌ دیگری‌ را اشغال‌ نموده‌ است‌.

ملااختر بی‌ناموس‌ و روسای‌ بی‌ناموستر از خودش‌

(گزارشگر: مفذاـ كابل‌) ملا اختر از وابستگان‌ ملا عباس‌ آخوند وزیر صحت‌ عامه‌ كه‌ در پست‌های‌ ریاست‌ اداری‌ و معینیت‌ اداری‌ وزارت‌ صحت‌عامه‌ كار می‌كرد از مجبوریت‌های‌ اقتصادی‌ كارمندان‌ وزارت‌ سؤاستفاده‌ كرده‌ عده‌ای‌ زنان‌ پاكدامن‌ را به‌ عنوان‌ رختشویی‌، خانه‌پاكی‌، مریضی‌ و تزریق‌ امپول‌ها به‌ خانه‌ خود دعوت‌ و پس‌ از تجاوز آنان‌ را تهدید می‌كرد كه‌ در صورت‌ شكایت‌ و دعوا بلافاصله‌ از كار بركنار شده‌ و خانه‌ و خانواده‌ شان‌ برباد خواهد رفت‌.

ملااختر بی‌ناموس‌ كه‌ از دسته‌ ملا ترابی‌ وزیر عدلیه‌ و برادر زن‌ ملا عباس‌ وزیر صحت‌عامه‌ است‌ چندی‌ قبل‌ زن‌ جوانی‌ به‌ نام‌ هما را كه‌ كارمند صحی‌ بود فریب‌ داده‌ به‌ خانه‌ خود برده‌ كه‌ اتفاقاً حین‌ تجاوز به‌ وی‌ از طرف‌ كارمندان‌ امربالمعروف‌ بالفعل‌ گرفتار و رسوا شد. وقتی‌ ملااختر توسط‌ عوامل‌ امربالمعروف‌ طالبان‌ برده‌ شد، وزیر امربالمعروف‌ در ملای‌ عام‌ فریاد زد: «لعنت‌ به‌ این‌ طالب‌ و ملا كه‌ زنا كرده‌... اگر من‌ وزیر هستم‌ شما خواهید دید كه‌ چطور این‌ طالب‌ و این‌ زناكار به‌ جزای‌ عمل‌ خویش‌ خواهند رسید. حد شرعی‌ سنگسار حتماً بالای‌ شان‌ تطبیق‌ خواهد شد تا به‌ دیگران‌ پند باشد... شما مردم‌ شاهد خواهید بود.»

اما ملااختر برعكس‌ حرف‌های‌ ریاكارانه‌ و عوامفریبانه‌ وزیرك‌ جنایتكار، بعد از سپری‌ كردن‌ چند روزی‌ در قندهار رها شده‌ با آرامی‌ و حرمت‌ به‌ خانه‌ خود برگشت‌ ولی‌ هما هنوز در حبس‌ بسر برده‌ و سرنوشتش‌ معلوم‌ نیست‌.

مردم‌ انتظار داشتند كه‌ گویا امروز یا فردا «حد شرعی‌» بر ملااختر هم‌ تطبیق‌ گردیده‌ او هم‌ مانند دیگران‌ در محضر عام‌ محكوم‌ به‌ سنگسار خواهد شد. اما برخلاف‌، او از جانب‌ «امیرالمومنین‌» حمایه‌ شده‌ رها گردید.

برای‌ كارمندان‌ وزارت‌ صحت‌عامه‌ و مردم‌ كابل‌ یك‌ بار دیگر ثابت‌ گردید كه‌: اعمال‌ «حدود شرعی‌» و هر جنایتكاری‌ دیگر تنها بر مردم‌ رواست‌ و نه‌ هرگز برای‌ طالبان‌!

آخرین مطالب