هستی‌ اینان‌ نیستی‌ بنیادگرایان‌ است‌ و بس

بخشی‌ از جزوه‌ی‌ «راوا» در مورد وضعیت‌ كودكان‌ در افغانستان ‌



شكیلا ولد احمدعلی‌ ۱۳ ساله‌ گدا
سكونت‌ اصلی‌ ـ شكردره‌
سكونت‌ فعلی‌ ـ زورآباد
اعضای‌ فامیل‌ ـ ۶ نفر
شغل‌ پدر ـ سابق‌ دهقان‌

پدرش‌ را چند طالب‌ در هنگام‌ آب‌ دادن‌ زمین‌ها صرف‌ بخاطر ساعت‌تیری‌ نشان‌ گرفته‌ به‌ قتل‌ می‌رسانند. مامایش‌ در اثر بمباران‌ طالبان‌ در حالیكه‌ مصروف‌ دهقانی‌ بود به‌ قتل‌ رسیده‌ است‌. یك‌ مامای‌ دیگرش‌ نیز توسط‌ راكت‌ طالبان‌ زخمی‌ می‌شود و فعلاً در شفاخانه‌ با مرگ‌ روبرو است‌.

بعد از مرگ‌ پدر و بربادرفتن‌ خانه‌ و دارایی‌ شان‌ در اولین‌ پیشروی‌ طالبان‌ بطرف‌ شمالی‌، به‌ كابل‌ مهاجر می‌شوند. با مرگ‌ پدر، كاكایش‌ مادر شكیلا را جواب‌ می‌دهد تا به‌ خانه‌ پدرش‌ برود. كاكا دید و باز دید آنان‌ را با مادر شان‌ منع‌ می‌نماید و تا حال‌ شكیلا، خواهران‌ و برادرانش‌ موفق‌ نشده‌ اند تا از مادر و فامیل‌ مادر دیدن‌ كنند. با این‌ هم‌ مامایش‌ به‌ علت‌ فقر و تنگدستی‌ كاكایش‌ كه‌ كراچی‌وان‌ می‌باشد مصارف‌ لباس‌ شان‌ را می‌پردازد. اما شكیلا مجبور است‌ تا با گدایی‌ قوت‌لایموتش‌ را بدست‌ آورد.

عاید ماهانه‌ شان‌ ۱۵ الی‌ ۵۰ هزار می‌باشد. خوراك‌ صبح‌ شان‌، گاهگاهی‌ نان‌ و توت‌ خشك‌ ولی‌ عموماً چای‌ تلخ‌ با نان‌ خشك‌ است‌ كه‌ حاصل‌ گدایی‌ وی‌ می‌باشد. نان‌ چاشت‌ و شب‌ پیاوه‌ كچالو است‌ كه‌ كچالو و پیاز را از زیر كراچی‌های‌ تركاری‌ در بازار بدست‌ می‌آورد. به‌ میوه‌ و گوشت‌ تنها در عیدها ممكن‌ است‌ برسند كه‌ بعضی‌ از خویشاوندان‌ برایشان‌ می‌فرستند. وضع‌ صحی‌ بسیار بد دارد، ضعیف‌ و لاغر و معده‌ درد است‌. بیسواد اما بیدار و هوشیار می‌باشد. لباس‌ها ژنده‌ و بسیار چرك‌، چادر سیاه‌ پاره‌ پاره‌ و بوت‌های‌ پلاستیكی‌ وصله‌ شده‌ در پا دارد. خاطره‌ فراموش‌ ناشدنی‌اش‌ مرگ‌ پدر، مهاجرت‌، جدایی‌ مادر و شوهر كردن‌ او.

در حالیكه‌ اشك‌ در چشمانش‌ حلقه‌ می‌زد، دست‌ها را بلند نموده‌ و طالبان‌ را دعای‌ بد نمود.


سیدكمال‌ ولد میرامان‌اله‌، ۱۱ ساله‌ گدا
سكونت‌ اصلی‌ ـ استالف‌
سكونت‌ فعلی‌ ـ زورآباد
اعضای‌ فامیل‌ ـ ۶ نفر
شغل‌ پدر ـ سابق‌ معلم‌ و بعد كراچی‌وان‌

بعد از اینكه‌ در حویلی‌ شان‌ راكت‌ می‌خورد و باعث‌ قتل‌ پدر، برادر و خواهرش‌ می‌شود به‌ كابل‌ مهاجر می‌شوند.

بیش‌ از ۱۱ سال‌ ندارد و برادر كوچكش‌ هم‌ در یكی‌ دو سال‌ اخیر با وی‌ به‌ گدایی‌ می‌رود تا یاد بگیرد. مادرش‌ از صبح‌ تا شام‌ در مساجد به‌ گدایی‌ می‌پردازد.

عاید روزانه‌ شان‌ حدود ۱۰ تا ۲۰هزار می‌باشد. صبحانه‌ شان‌ نان‌ قاق‌ كه‌ در چای‌ تلخ‌ تر می‌كنند، چاشت‌ شوربای‌ كچالو (آب‌ و كچالو بدون‌ روغن‌ و پیاز...) و شب‌ استخوان‌های‌ جوش‌داده‌ كه‌ یكی‌ از خویشاوندان‌ شان‌ می‌فرستد. ماه‌ یكبار ۳هزارافغانی‌ را میوه‌ می‌خرند كه‌ به‌ مشكل‌ چهار دانه‌ كیله‌ و یا دو دانه‌ سیب‌ می‌شود.

در خانه‌ كرایی‌ زندگی‌ می‌كنند. پول‌ كرایه‌ را برادرش‌ كه‌ در پاكستان‌ قالین‌بافی‌ می‌كند برای‌ شان‌ می‌فرستد. برادر شان‌ از آنان‌ جدا بوده‌ و حتی‌ همدیگر را نمی‌شناسند. مریض‌ و رنجور می‌باشد و در بدنش‌ زخمی‌های‌ زیاد سالادانه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.

خاطره‌ فراموش‌ ناشدنی‌اش‌ اصابت‌ راكت‌ به‌ خانه‌ شان‌، مرگ‌ پدر و خواهر و برادرش‌.

كمال‌ می‌گوید روزی‌ كه‌ نسبت‌ به‌ دیگر روزها پول‌ بیشتر بدست‌ آورده‌ باشد خوش‌ترین‌ لحظات‌ برایش‌ می‌باشد. وقتی‌ از او پرسیده‌ شد كه‌ آیا آرزو دارد كشورش‌ آرام‌ شود با بی‌اعتنایی‌ گفت‌: «اگر آرام‌ هم‌ شود برای‌ ما فرق‌ نمی‌كند چرا كه‌ ما پدر، برادر، خواهر و زندگی‌ خود را از دست‌ دادیم‌.»



گدایان


بین‌ شما كدام‌
ـ بگویید! ـ
بین‌ شما كدام‌
صیقل‌ می‌دهید
سلاح‌ آبائی‌ را
برای روز انتقام‌؟

«شاملو»

گدایان‌ تیل‌ در كابل‌


معروف‌ ولد ظهور ۱۳ ساله‌ گدا
سكونت‌ اصلی‌ ـ استالف‌
سكونت‌ فعلی‌ ـ زورآباد
اعضای‌ فامیل‌ ـ ۵ نفر

پدرش‌ در اثر بمباران‌ قریه‌ شان‌ توسط‌ طالبان‌ كشته‌ شده‌ و مادرش‌ در مساجد گدایی‌ می‌كند.

وضع‌ صحی‌ نسبتاً خوب‌ دارد اما زخم‌های‌ سالدانه‌ در وی‌ زیاد است‌. بیسواد است‌. غذای‌ چاشت‌ و شب‌ شان‌ را پیاوه‌ كچالو و برنج‌ جوش‌ داده‌ تشكیل‌ می‌ دهد.

معروف‌ برادر ۵ ساله‌اش‌ را نیز با خود به‌ گدایی‌ می‌برد تا گدایی‌ را یاد بگیرد. زمانی‌ كه‌ مادر وی‌ بقصد گدایی‌ خانه‌ را ترك‌ می‌گوید برادران‌ كوچك‌ معروف‌ را در خانه‌ زندانی‌ می‌كند و در طول‌ روز فقط‌ یكبار به‌ خاطر نان‌ چاشت‌ شان‌ به‌ خانه‌ می‌آید.


بصیره‌ ولد ذكریا ۱۱ ساله‌ گدا،
سكونت‌ اصلی‌ ـ كوهستان‌
سكونت‌ فعلی‌ ـ زورآباد
اعضای‌ فامیل‌ ـ ۷ نفر

زمانیكه‌ طالبان‌ منطقه‌ شان‌ را اشغال‌ كردند هر شب‌ بعد از نماز شام‌ پدرش‌ را تهدید می‌كردند تا برای‌ آنان‌ نان‌ بدهد. اما چون‌ گلكار فقیری‌ بود و نمی‌توانست‌ برای‌ آنان‌ چیزی‌ تهیه‌ كند، عذراش‌ را پیش‌ كرد. اما طالبان‌ به‌ او می‌گویند تا از همسایه‌ها قرض‌ كرده‌ و برای‌ شان‌ نان‌ بفرستد در غیر آن‌ جزا خواهد دید. این‌ رفتار طالبان‌ آنان‌ را مجبور به‌ مهاجرت‌ می‌كند. بعد از آمدن‌ به‌ كابل‌، پدرش‌ دچار تكلیف‌ گرده‌ می‌شود و حالا قادر نیست‌ كار كند بناءً اطفالش‌ را به‌ گدایی‌ می‌فرستد. بیسواد می‌باشد و ظلم‌ طالبان‌ را هرگز از یاد نمی‌برد.

در آخر با گریه‌ گفت‌: «در اوایل‌ هر زمانی‌ كه‌ به‌ گدایی‌ می‌رفتم‌ از شرم‌ صدا در گلویم‌ بند می‌شد و وقتی‌ صدا می‌كردم‌ دست‌ و پایم‌ را هم‌ لرزه‌ می‌گرفت‌. اما حالا از بس‌ زیاد گدایی‌ كرده‌ام‌ دیگر آنطور نیست‌.»


لطیفه‌ ولد حمیداله‌ ۱۳ ساله‌ گدا،
سكونت‌ اصلی‌ ـ پروان‌
سكونت‌ فعلی‌ ـ حصه‌اول‌ خیرخانه‌

پس‌ از حمله‌ طالبان‌ به‌ منطقه‌ شان‌ مجبور به‌ مهاجرت‌ شدند. برادرش‌ را طالبان‌ از بس‌ لت‌ كرده‌ اند تا حال‌ پاهایش‌ درد می‌كند و پول‌ تداوی‌ را ندارد. پدر شان‌ كراچی‌وان‌ بود كه‌ در اثر حادثه‌ ترافیكی‌ مرد.

در اول‌ برادرش‌ گدایی‌ می‌كرد اما با زیاد شدن‌ درد پاهایش‌ دیگر نتوانست‌ ادامه‌ دهد. لطیفه‌ مجبور شد كار او را پیش‌ برد. خواهر و برادر كوچكش‌ نیز گدایی‌ می‌كنند.

او می‌گوید: «مجبور هستم‌ گدایی‌ كنم‌ چون‌ وقتی‌ كه‌ برادر مریض‌ و خواهرك‌ خردم‌ بیادم‌ می‌آید بسیار جگرخون‌ می‌شوم‌ و كوشش‌ می‌كنم‌ كه‌ چیزی‌ برای‌ آنان‌ بدست‌ آورم‌. زمانی‌ كه‌ پدرم‌ زنده‌ بود می‌توانست‌ با كراچی‌رانی‌ برای‌ ما چیزی‌ بیاورد اما حال‌ دیگر كسی‌ نیست‌.

پدرم‌ سابق‌ از یكی‌ از خویشاوندان‌ ما پول‌ قرض‌ گرفته‌ بود و تا زمان‌ مرگ‌ نتوانست‌ آنرا دوباره‌ بپردازد. بعد از مرگش‌ قرضدارها آمدند و ما قادر به‌ پرداخت‌ قرض‌ نبودیم‌، آنان‌ با ما خیلی‌ جنجال‌ كردند.

در زندگی‌ مرا گدایی‌ و مرگ‌ نا به‌ هنگام‌ پدرم‌ رنج‌ می‌دهد. وقتی‌ پشت‌ دروازه‌های‌ مردم‌ برای‌ گدایی‌ می‌روم‌ با من‌ برخوردی‌ بد كرده‌ و با دو و دشنام‌ جواب‌ می‌دهند. در اول‌ كه‌ به‌ گدایی‌ می‌رفتم‌ نمی‌توانستم‌ صدا كنم‌ اما هر وقت‌ كه‌ خواهر و برادرم‌ به‌ یادم‌ می‌آیند كه‌ شب‌ منتظر من‌ اند بسیار صدا می‌كنم‌. روزم‌ به‌ گدایی‌ می‌گذرد و شب‌ هـم‌ آرام‌ نـدارم‌ صـدا كردن‌ها و قهر مردم‌ به‌ یادم‌ می‌آید و گریه‌ می‌كنم‌.»


صفا ولد برات‌ ۱۰ ساله‌ گدای‌ تیل‌ و زباله‌دان‌،
سكونت‌ اصلی‌ ـ سرای‌ خواجه‌
سكونت‌ فعلی‌ ـ بلاك‌های‌ څارندوی‌

بیسواد است‌ اما هوشیار. با وجود داشتن‌ زخم‌های‌ سالدانه‌ تنومند به‌ نظر می‌رسد. پدرش‌ كراچی‌ران‌ است‌ با عاید روزانه‌ ۳۰ هزار افغانی‌. عاید خودش‌ ۲۰ تا ۳۰هزار افغانی‌ است‌ كه‌ از فروش‌ تیل‌ گدایی‌ شده‌ بدست‌ می‌آورد. خوراك‌ روزانه‌ شان‌ پیاوه‌ كچالو، برنج‌ و گاهی‌ نان‌ با گُر است‌.

قبلاً دارای‌ زمین‌ و باغ‌ بودند اما در اثر جنگ‌ها و عدم‌ رسیدگی‌ به‌ كشت‌ و زراعت‌ همه‌ از بین‌ رفته‌ و مجبور به‌ مهاجرت‌ شدند.

صفا با سایر گدایان‌ در ماركیت‌ عمومی‌ تیل‌ كابل‌ واقع‌ تایمنی مجبور است‌ از صبح‌ وقت‌ تا شام‌ به‌ گدایی‌ تیل‌ مشغول‌ باشد. در جریان‌ گدایی‌ تیل‌، همه‌ گدایان‌ كودك‌، به‌ دو و دشنام‌ و تهدید و چوب‌كاری‌ صاحبان‌ تیل‌ مواجه‌ اند.

اكثریت‌ آنان‌ را اطفال‌ از سن‌ ۶ تا ۱۲ تشكیل‌ می‌دهد و بیشتر از نصف‌ آنان‌ دختر اند.

همه‌ از این‌ كه‌ از مكتب‌ محروم‌ اند با حرمت‌ و ناامیدی‌ یاد می‌كنند. مكتب‌ رفتن‌ آنان‌ به‌ معنی‌ مرگ‌ خانواده‌های‌ شان‌ است‌ زیرا تنها نان‌ آور خانه‌ به‌ شمار می‌روند.

آخرین مطالب