كـابـل
<
در دخمههای سفارتشوروی
(گزارشگر: سلیم) چشمدیدم از سفارت سابق شوروی كه عدهای از زنان ربوده شده از شمالی را در آنجا محبوس كرده بودند
تعمیر سفارت در اثر جنگهای جهادیها به نیمه خرابه تبدیل و از مدتها به این طرف متروك بوده و از آب و برق در آن خبری نیست. در بلاكهای تخریب شده آن حدود ۳۵۰ خانواده كه شامل زنان و اطفال و چند پیرمرد مریض و از حال رفته بود انداخته شده كه متعلق به قریهجات فرزه، كلكان، سرایخواجه، استالف، چاریكار، قرهباغ، كوهستان، گلبهار و سایر قریهجات اطراف شاهراه عمومی كابلـپروان بودند.
ربوده شدگان از سرنوشت شوهران، پسران، برادران و پدران خود خبر نداشتند. فضا را گریه و زاری زنان بیسرنوشت پر كرده بود. بلاكهای فارسیزبانان و پشتونها از هم جدا بوده قید و قیود شدید طالبی بر آنان تحمیل میگردید. اجازه بیرون رفتن نداشتند. از آب صحی و بدرفت خبری نبود. شبها نان خشك میخوردند. تعدادی از اطفالی كه در سه شبانه روز اول بصورت عموم گرسنه بودند، تلف شدند. یكی از موسسههای خیریه برای هر فامیل یك كمپل و یك فرشپلاستیكی داد. بعد از مدت ۵ روز (۲۰ اسد) برای هر خانواده صرف شش قرص نان خشك و صبحها كمی حلوا كه از آرد ماش و برنج تهیه شده بود توزیع میگردید. یك تعداد زنان به بهانه خانه دوستان خود ازین اردوگاه بیرون رفته و حتی تا شهر غزنی و مقر هم دربدر و بیپناه شدند.
وضع بد نظافت در داخل بلاكها، فقدان آب آشامیدنی و تشنابها باعث شیوع امراض گوناگون میشد.
از زبان پیرمرد مریضی كه دور از بلاكهای زنانه در گوشهای بدون فرش لمیده و نام خود را بابهصاحبگل گفت: «از بابه قشتعار هستم.
<
/>
این قربانیان پاسداران جهل و جنایت و دنائت، هیچگاه وجدان مردهی فرزاندان اتحادیهی نویسندگان پوشالی را سیخ نمیزند تا دیگر از خنثیگویی و آویزان كردن خود به دم جلادان دینی دست بكشند.
یكی از زنان كه از جلالآباد به سفارت انتقال یافته بود: «نامم شاهبیبی و از قریه كلكان هستم. میدانم كه در حدود سههزار خانواده شمالی در اثر حمله طالبان آواره شده اند. جوانان كشته و پیرمردها در پلچرخی زندانی و زنان به جلالآباد و قندهار برده شده اند. از كمپ سرشاهی به تاریخ ۱۸ اسد این جا آورده شدهایم و تعداد زیاد دیگر زنان جوان معلوم نیست كه به كجا برده شده اند. در اثر گرمی هوا و كمبود مواد خوراكه و آب از ۱۳ الی ۱۷ اسد در حدود ۳۰ طفل از بین رفته و چند زن حامله سقط نموده اند. خودم از پسرانم و یك دخترم بنام شبو كه ۱۸ سال دارد خبر ندارم.»
بیبیگل زن جوانیكه از سرای خواجه میباشد: «با من عروس ۲۰ روزهام میباشد ولی از پسر جوانم خبر ندارم. دو طفلم معلوم نیست كه زیرخاك شده اند و یا جای دیگری برده شده اند از سه روز به این طرف برای ما تنها سه قرص نان خشك میدهند و هیچ چیز نداریم. طالبان پهرهدار همیشه به ما فحش میدهند كه از خاطر شما فارسیزبانان است كه ما در شمالی شكست میخوریم باید همه شما رابكشیم.»
نازبو زن جوانی از شهر چاریكار: «یك طالب كه او را ملاصبور صدا میكنند مرا به جرم اینكه در صحن بلاكها چرا بدون چادری هستم چند قنداق تفنگ زده كه شانهام سخت درد میكند. لباس ندارم. از خانواده خود ده روز است كه جدا هستم. طفل من چند روز قبل فوت كرد كه در آخر محوطه سفارت دفن است.»
پشتونگل از كلكان كه حامله بود: «به مجرد آوردن ما به این جا ولادت نمودم، طفلم بعد از یك روز فوت كرد. خودم به علت بیغذایی و بیدوایی شدیداً مریض هستم و كسی ندارم كه به دادم برسد.» وضع او وخیم بود. به قومندان طالبان خبر دادند ولی او گفت: «ما شما را به خاطر تداوی این جا نیاورده ایم، بلكه باید شما جان بدهید تا از شر تان خلاص شویم. مثل پشك چوچه میدهید.»
فقیرمحمد از قریه غندآب استالف: «برخورد طالبان با ما بسیار جانورانه بود، مرا با این ریش سفید سخت لت و كوب كرده اند كه مریض هستم. پسرانم معلوم نشد كه كجا شده اند. زنان ما را بزور به موتر انداخته بسوی نامعلومی برده اند كه تا فعلاً از آنان احوال ندارم.» فقیرمحمد گریهكنان میگوید «بدون گناه قربانی شده ایم.»
فیروزه دخترك ۱۲ ساله از سنجددره شمالی كه در نزدیكی چشم خود چره خورده و شدیداً زخمی و از درد و گرسنگی بیحال است تمام فامیل خود را از دست داده است. او از شدت درد مینالید اما طالبان اردوگاه برایش گفته اند كه اگر زیاد ناله كشیدی تو را در سرك رها میكنیم كه گم شوی.
ریزهگل زن جوان از قرهباغ كه پشتو صحبت میكند:
روشنگل زن جوان از شكردره كه حامله بود در راه جلالآباد بین موتر ولادت كرد بعد از چند ساعت خودش با نوزادش در موتر جان میدهند. خشوی او با دو پسرش اجمل و عمر به سفارت شوروی آورده شدهاند.
از میان اطفال بیمادر لااقل دو تن از منزل سوم بلاك پایین افتیده و هلاك شده اند.
صدیقه زن جوانی از قریه سنجددره گفت كه تا حال صرف دو مرتبه نان خشك به طفلها داده اند باقی همه ما گرسنه بودیم و نمیدانستیم سرنوشت ما چه میشود. اگر كوچكترین چیزی به زبان میآوردیم طالبان به لت و كوب میپرداختند. مرا پسرعمهام با پرداخت چندین لكافغانی نجات داد.
زنان و اطفالی كه جبراً در اینجا آورده شده و نگهداری میشوند، نسبت قلت آب و نان و از ترس اینكه به خوست برده خواهند شد همه مریض و بیحال شده بودند.
رهایی زنان در بدل پول
(گزارشگر: ر.س.) طالبان هزاران زن پیر و جوان و كودك را در كمپ سرشاهی در اسارت داشته و مردان آنان را در پلچرخی زندانی كرده بودند. اما پهرهداران طالب هر زن را در بدل ۱۵ تا ۲۰لك افغانی رها میكردند. برقیگل عروس جوانش از قریه فرزه (شوهرش را در پلچرخی زندانی كرده بودند) را با هزارها بدبختی پیدا كرده و با تادیه دهلك افغانی به طالبان نجات داد.
مقاومت و خودكشی زنان
- در قریه علیخیل مركز محمودراقی وقتی عربها و پاكستانیها به همراهی طالبهای قندهاری داخل خانهای شدند و خواستند كه به ناموس عروس خانه تجاوز كنند در اثر مقاومت تمام اهل خانواده كشته شدند.
- بعد از ظهر ۱۳ اسد زن جوانی از سرویسی كه زنان را بطرف جلالآباد میبرد، در مقابل رهنمای معاملات كاروال در نزدیكی پلخواجهبغرا خود را از موتر انداخت و مردم او را به كلینك سرهمیاشت انتقال دادند ولی زن در بین راه در گذشته بود.
- به تاریخ ۱۵ اسد روز پنجشنبه زن جوانی در حصه سرایشمالی از موتری حامل زنان كه به سرعت به طرف جلالآباد در حركت بود خود را پائین انداخت كه جابجا هلاك شد. به اساس گفتههای مردم تعداد زنانی كه در مسیر راه كابل ـ جلالآباد دست به خودكشی زده اند زیاد بوده است.
- زنی به نام افغانگل از قلعه دهكوپایان زمانی كه جبراً از جانب طالبان به موتر كاماز انداخته شده بود تا به جلالآباد كوچ داده شود، در مسیر راه از شدت درماندگی و اندوه سكته قلبی كرد.
دو طفل خوردسال وی به نامهای پری و قاسم در حصه باغ زنانه به مردم قریه دهكو سپرده شد. جنازه افغانگل را در ساحه پلچرخی دفن كردند.
- خدیجه با پنج طفل دو پسر ۲ و ۷ ساله و سه دختر ۳، ۱۰ و ۱۲ ساله توسط پنجابیها به موتر داتسن انداخته میشود. وی در مسیر راه از طالبكها میپرسد كه ما را كجا میبرید؟ همین كه از سرنوشتش میداند خود را از موتر در حال رفتار پرتاب میكند كه جابجا هلاك میشود. بچه و دخترهایش مرگ مادر را دیده به جلالآباد برده میشوند. دخترك ۱۲ سالهاش بنام ندیمه كه از جلالآباد آورده شد قضیه را به زنان داخل بلاكها قصه كرده است.
سگجنگی بین طالبان
روز سهشنبه بعد از ظهر ۱۲ اسد موترهای حامل زنان و اطفال مردمان شمالی كه جبراً از طرف پاكستانیها و عربها به سوی جلالآباد رهنمایی میشدند و در كنار دریوران نشسته بودند، از طرف عدهای طالبان قندهاری عمل بیناموسانه تلقی شده و موترها را در ساحه پلچرخی توقف دادند كه در نتیجه بین هر دو طرف زد و خورد مسلحانه صورت گرفته و چند نفر از جانبین كشته شدند.
ملاصدراعظم كه در جلالآباد مسئولیت دارد، انتقال زنان و اطفال را به شكل جبری به كمپهای سرشاهی محكوم كرده و دو موتر كاماز حامل زنان را از درونته دوباره به طرف كابل روان كرد كه سرنوشت آنان تا حال معلوم نیست.
روز سهشنبه مورخه ۱۲ اسد ۷۸ به تعداد ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از اهالی منطقه قریههای باكوضم و كلالیهای اشتركرام كوهستان به شكل نظربند به پلچرخی انتقال داده شدند.
شكم لگد شدن چهار طالب و درس ناموسداری به آنان
(گزارشگر: ب.عمر) روز اول عید قربان گذشته، مردی جوان و خانمش در مكروریان سوم بطرف خانه یكی از خویشاوندان شان روان بودند. دو طالب، از پشت سر زن را با چوب دست داشته شان میزنند. شوهر زن بلافاصله ایستاد شده و از طالبان میپرسد كه چرا میزنید؟ هر دو طالب با تمسخر و گستاخی مخصوص شان میگویند: «چرا زنت بیحجاب است؟» در حالی كه آن خانم صد فیصد حجاب طالبی را مراعات نموده بود. مرد جوان بدون بگو مگوی بیشتر آستین ها را بر زده و دو طالب را چنان لت و كوب میكند كه هر دو از پا میافتند. در این جریان كه همه مردم محل جمع شده بودند سر و كله دو طالب دیگر پیدا میشود. آنان از شوهر زن میپرسند چرا طالبان را لت كردهای؟ ولی وی از آنان میپرسد كه «شما هم طالب هستید؟» وقتی جواب مثبت میشنود، مرد خشمگین بلافاصله دو طالب تازهوارد را نیز زیر مشت و لگد میگیرد تا این كه موتر طالبان به محل زد و خورد میرسد. یكتن از طالبان كه آدم «مهمی» بنظر میرسید از شوهر زن میپرسدكه چرا طالبان را لت كرده است؟ مرد میگوید: «به فرض اگر بالای ناموس شما كسی دست بالا كند، چه میكنید؟» طالب جواب میدهد «میكشمش.»
مرد به طالب میگوید: «پس دعا كنید كه از مرگ نجات یافتند!»
طالبان كه مخصوصاً با ازدحام مردم اوضاع را وخیم یافته بودند بدون گفتگوی بیشتر صحنه را ترك گفته و به چهار طالب لت خورده نیز توصیه میكنند كه پی كار شان بروند.
آری این است درس ناموس داری كه طالبان باید در مكتب ناموسداری مردم بیاموزند.
كشتن زیر شكنجه
حاجی مشكو دكاندار به اتهام داشتن سلاح در اواخر قوس ۱۳۷۷ زندانی میشود. بقول اكثر دكانداران محل، مشكو فرد صادق بوده و بیشتر از طالبان بدگویی مینمود. طالبان وی را به شدت شكنجه میدهند تا به داشتن سلاح اعتراف نماید. اما او كه قطعاً اهل سلاح و سلاح داری نبود چیزی نگفته و زیر شكنجه جان میدهد. طالبان به فوریت جسد مثله شدهی وی را به شفاخانه وزیراكبرخان انتقال داده و از رئیس شفاخانه (مربوط صلیب سرخ) میخواهند تا به خانواده مشكو بگویند كه گویا وی در اثر مریضی درگذشته است. اما رئیس شفاخانه از تقبل این مسئولیت ضد انسانی و جنایتكارانه خودداری نموده، جسد را تحویل میگیرد و به خانواده مشكو با تذكر این كه شفاخانه او را مرده از طالبان تحویل گرفته، میسپارد. خانواده ماتم گرفته هیچ مرجع قانونی نداشتند تا علیه طالبان جنایتكا را اعلان جرم نمایند..
«مرگ در نوروز؟»
روز نوروز تعدادی از مردان ریش سفید و جوانان جنازه یكی از اقارب شان را بخاطر به خاك سپردن به تپه شهدا میبرند. آنان بعد از دفن جنازه در اطراف قبر حلقه میزنند تا دعای خیر انجام دهند. در این هنگام یك طالب سر رسیده و یكی از ریش سفیدان را با دره میزند كه مگر از رادیو شریعت نشنیدی كه امروز كس حق ندارد نوروز را تجلیل نماید؟ آن مرد به آرامی جواب میدهد: «ولی ما بخاطر تدفین جنازه به قبرستان آمده ایم نه بخاطر تجلیل نوروز.» طالب بلافاصله با لحن حق به جانبتری میگوید: «مگر او نمیفهمید كه آدم در همچون روزی نمیمیرد؟!»
این قصه به فكاهی بامزهای میماند. اما در دیاری پامال جاهلترین ابنای بشر، از واقعیت روزمره است.
خودكشی از فرط درماندگی
مرض ضد زن
(گزارشگر: ب. هوشنگ) به تاریخ ۲۰ حمل ۱۳۷۸ در لیسه مریم حصه دوم خیر خانه ساعت تقریباً چهار بعد از ظهر در یكی از شیریخ فروشی ها بین تعدادی از مراجعان چند زن هم دیده میشد. ناگهان موتر امربالمعروف سر رسیده و چند طالب از آن پیاده و داخل شیریخ فروشی میگردند. آنان در حالیكه مردان را از دكان خارج ساختند، سه زن را در آنجا قفل نموده و خود میروند.
بعد از حدود یك ساعت دوباره زنان را رها میسازند.
ریای طالبی
در ماه حمل سال جاری در حالیكه طالبان نواختن و شنیدن موسیقی را حرام اعلام نموده اند، یك نفر نوازنده اظهار داشت كه شب قبل برای طالبان موسیقی نواخته است.
وقتی شخص مذكور از طالبان پرسیده بود كه اگر حوزه خبر شود چه خواهد شد، جواب شنیده بود كه «خود ما حوزه هستیم.»
مقاومت جوانان و انتقام طالبی
(گزارشگر: فرشته) در اول نوروز سال ۱۳۷۸ در پنجصد فامیلی شهر كابل كه اطفال، نوجوانان و جوانان، برای تجلیل این روز برآمده و به قبر پدران ۵شهید و خویشاوندان خویش رفته بودند، در حدود ساعت ده صبح دو نفر طالب شلاق بدست سر رسیده و به لت و كوب آنان شروع كردند. اما دو تن از جوانان شیر دل هم رفتار طالبان را تحمل نتوانسته و با خشم فراوان، دو طالب را زیر مشت و لگد گرفتند. طالبان با دستگاه مخابره شان از حوزه كمك خواسته و چند دقیقه بعد طالبان تازه دم خود را به محل حادثه رساندند. دو جوان از آنجا فرار نمودند اما كسانیكه باقی مانده بودند مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. از آن میان چهار نوجوان را گرفته، روی شان را سیاه كرده، تنبان های شان را كشیده و آنان را بر سر موتر در چارراهی پنجصد فامیلی گشتانده و صدا میزدند كه «این است جزای كسی كه به عمل خلاف دست میزند.»
شكنجه و كشتار طالبی
در امارت رذالت
(گزارشگر: وژمه) در اوایل حمل ۱۳۷۸ در یك روز بارانی مامورین امربالمعروف داخل كلنیك حمایه طفل و مادر پروان سوم میشوند. در اطاق واكسین یك واكسیناتور مرد مصروف كار بوده و چون در اطاق بخاری روشن بوده سه نفر كارمند كلنیك چادری های خود را جهت خشك شدن آنجا آورده بودند. اولاً واكسیناتور به جرم این كه چادری زنان در اطاقش است شدیداً لت و كوب شده و بعداً صاحبان چادری ها در ولایت كابل در زندان انداخته میشوند. برای همه زنان سه روز قید تعیین میشود، در عین حالی كه مورد لت و كوب قرار میگیرند. پس از رهایی از زندان در خانه توسط شوهران شان لت و كوب شده و مورد لعن و طعن اقارب قرار میگیرند. قرار حكایهی یكی از زنان زندانی كه قیدش را سپری نموده بود بیش از دو صد زن به جرم عدم مراعات حجاب اسلامی و جرایمی از این قبیل زندانی بودند كه سرنوشت اكثریت شان طی ماه ها تعیین نشده بود. واكسیناتور مرد هنوز هم زندانی است و حارنوال ها روزانه از وی تحقیق مینمایند.
دزدی «سپاهیان اسلام»
(گزارشگر: ستاره) در ۲۷ دلو ۱۳۷۷ ساعت ۸ شب تعدادی از طالبان مسلح با چهرههای پوشیده داخل ریاست ملیبس كابل واقع مكروریان میشوند. آنان میبینند كه ۴ تن از كاركنان ملیبس به شمول مدیر اداری به نام نثاراحمد مصروف خوردن نان شب اند. چلیبچهها بدون معطلی شروع به بستن دست و پای آنان نموده و همه را به زور داخل كانتینری كه در صحن ریاست بود، میاندازند و با خاطر آسوده شروع به دزدیدن مقداری پول از بانك ریاست و پرزهجات موترهای «تاتا» میكنند. ماموران مذكور وقتی بالاخره دروازه كانتینر را باز نموده و از آن خارج میشوند، میبینند كه تمام اموال و اشیا به سرقت رفته است. به حوزه امنیتی ساحه اطلاع میدهند و به آمر حوزه میگویند كه دزدان لهجه قندهاری داشتند و طالب بودند. آمر حوزه كه سركرده دزدان است میگوید: «نام طالبان قندهاری را نگیرید آنان دزد نه بلكه سپاهیان اسلام اند.»
وصیت بیبی رحیمه
(گزارشگر: ز.ن.) بیبی رحیمه زن بیسواد ۴۲ سالهای از قریه مشوانی ولسوالی میربچه كوت بعد از دیدن جنایات وحشیانه طالبان آنقدر از آنان متنفر و بیزار میشود كه به فامیل خود وصیت میكند بر جنازهاش احدی از ملا، طالب و مولوی را به هیچ عنوانی اجازه شركت ندهند. وی با گریه از كشته شدگان و سوختن كلبهگكاش در درون باغ یاد میكند.
در داخل حویلی خانه مسكونی وی یك درخت توت بود كه طالبان آن را اره كرده اند تا مبادا از بالای آن كسی به طرف شان تیراندازی كند.
وصیت بیبیرحیمه در واقع وصیت ناگفتهی اكثریت مردم ما میباشد.
«لعنت بر طالبان و مسعود»
(گزارشگر: ق. مسعود) به تاریخ ۴ جولای ۱۹۹۹ زمانیكه میخواستم از كارخانوی پشاور به طرف خانه بروم در راه خانمی با چند طفل و شوهرش به موتر ما بالا شدند. از سر و وضع بسیار غیرعادی شان به حیرت افتاده و بیمحابا پرسیدم مادر از كابل آمده اید؟
از چشمان زن سالخورده اشك جاری شد و گفت: «جان مادر از كابل نی از زیر ساطور آمده ایم، از چاریكار آمده ایم. از سر مرده همسایگانم گذشته آمده ایم، ولی ای كاش میمردم و نمیآمدم لعنت بر هر دوی این "جنگ گره" ها. دو پسرم را بردند لعنت بر این طالبان ناطالب، پسرانم یكی ۱۶ ساله بود و دیگرش ۱۴ ساله.» و در میان گریه های جگرسوزش ادامه داد: «لعنتی ها همین كه وارد شهر شدند به خانه ها حملهور گشته، مردها و بچههای خردسال را از همه اولتر بردند، نمیدانم به كجا... بعد از آن تمام طفلها و زنها را به موتر ها انداخته و در دشت خشك و خالی جلال آباد رها كردند كه نه آبی بود و نه نانی. ای كاش در همان خانه ام میمردم ولی اینجا نمیآمدم... با هزار بدبختی در موتر دیگری سوار شدیم و بطرف طورخم آمدیم،... كاش تفنگ میداشتم و در طورخم جواب طالبك ... را میدادم كه برایم میگفت پنجشیری ته حنگه زغلی، ورشه توپك بیا واخله. زن داغدیده میگفت: «خدا میداند كه میتوانم در آینده پسرانم را ببینم یانی... با آنان چه خواهند كرد. به خدا قسم كه تفن
گ را در دست هم نگرفته بودند ولی به نام افراد مسعود آنان را بردند. لعنت به او هم كه اگر او نمیبود، چرا در حق ما مردم بیچاره اینقدر ظلم میشد.»
بیناموسی رئیس پوهنتون
(گزارشگر: فرهاد) بتاریخ ۱۲ اسد محصلین پوهنځی ستماتولوژی (طب دندان) متوجه یكی از همصنفان خود میشوند كه اشكریزان از دفتر رئیس آن پوهنځی سیدعطاالههاشمی خارج میشود. دانستیم كه آن ملا در دفترش به وی تجاوز كرده است. محصلان خشمگین شده و به دفتر وی هجوم بردند. رئیس از ترس داخل دفتر شده دروازه را بست. اما محصلان دروازه را شكسته و او را به سرك عمومی آوردند. هر محصل به نوبه خو به روی رئیس تف انداخته و با مشت و لگد به سر و رویش میكوبیدند. در حالیكه سر و روی رئیس خونین شده بود لنگیاش را به گردنش پیچیده و او را از راه سرك كارتهسخی به طرف شهر كشان كشان میبردند در مسیر راه هر عابری برروی طالب به مقام رسیده تف میانداخت. زمانیكه مسئولان حوزه امنیتی سر رسیدند كوشیدند تا به بهانه تحقیق برادر هم سنگر شان را از چنگ محصلان نجات دهند مگر محصلان نگذاشتند. در نزدیك باغ وحش قومندان شهر كابل ملاعبدالرزاق آخوند بالای محصلان موتر خود را رانده كه در نتیجه آنان پراگنده شدند. چند محصل را دستگیر نموده و برای متباقی دستور دادند كه امشب همه در لیلیه مركز پوهنتون حاضر باشند تا از موضوع تحقیق كامل صورت گیرد. در آنشب تعدادی از محصلان را از لیلیه به بهانه تحقیق دستگیر نموده و به جای نامعلومی انتقال میدهند كه تا كنون از آنان اطلاعی در دست نیست.
مظاهرهی «ضد امریكایی» طالبان
(گزارشگر: ب. ا.) به تاریخ ۳۰ اسد ۷۷ روز جمعه بعد از ختم نماز حدود ساعت ۳۰:۲ با ابلاغ از طرف ملاامامهای مساجد «مظاهره»ای بر ضد امریكا آغاز گردید. طالبان تفنگ بدست و امربالمعروف دكانداران و خردهفروشان شهر را به زور به مظاهرهچیان كه به جز از چند طالببچه كس دیگری نبودند ملحق میساختند. هر كدام از مظاهرهچیان شعار دلخواه خود را سر میداد، تعدادی «مرگ بر ایران»، «مرگ بر امریكا» و بعضیها هم «مرده باد پاكستان» را سر داده بودند. بالاخره مظاهرهچیان بطرف عمارت صلیب سرخ رفته و به پرتاب سنگ و چوب شروع كردند. بعد از این حادثه، كاركنان صلیب سرخ از رفتن به كار اباورزیدند. همه شیشه های عمارت صلیب سرخ شكسته، بیرق آن سوزانده و تمام اجناس و پول نقد موسسه توسط طالب بچهها به یغما رفت. همچنین شیشههای تقریباً ۱۶ موتر مختلفالنوع شكسته و بادی آنها تخریب گردید و تا حال از كار افتاده اند.
مظاهره با دادن یك اعلامیه به دفتر تخریبشدهی صلیب سرخ حوالی ساعت ۳۰:۳ بعد از ظهر با آمدن مولوی صدراعظم معاون ولایت ختم گردید.
تجلیل نوروز لگدی بر پوزهی طالبان
(گزارشگر: ب.عمر) با وجود غیر «شرعی» خواندن نوروز از جانب طالبان و چنگ و دندان نشان دادن جهت ارعاب مردم، تمامی باشندگان كابل، پیر و جوان، مرد و زن نوروز را تجلیل نمودند و با به مبارزه طلبیدن طالبان یكبار دیگر مقاومت و خشم و نفرت شان را نسبت به دشمن ثابت ساختند.
چند روز قبل از نوروز، رادیو شریعت به كرات مردم را هشدار میداد تا از برگزاری مراسم نوروز جداً خودداری نمایند زیرا نوروز با اسلام منافات داشته و خلاف «شرع» و «شریعت» میباشد.
اما با فرارسیدن نوروز، مردم به چرندیات طالبان اعتنا ننموده و با رفتن به تپه ها و قبرستان ها، نوروز باستانی را با دلی پرخون و با وجود ضرب و شتم و پرتاب سنگ و دو و دشنام برگزار نمودند.
گزارش فشردهای از چگونگی برگزاری مراسم نوروز و عكس العمل مردم در برابر خشونت و وحشت طالبان:
از آنجایی كه طالبان قبلاً به وسیله رادیو شریعت به مردم مكرراً هشدار داده بودند كه از تجلیل نوروز خودداری نمایند، فكر میكردند كه مردم جرات ندارند از دساتیر مسخرهی آنان سرپیچی نمایند. اما طالبان و خاد مذهبی بدنام «امربالمعروف و نهی عن المنكر»، نمیدانستند كه بیش از چهارهزار نفر در تپه كلوله پشته و قریب سه هزار دیگر در تپه شهرآرا در حال برگزاری نوروز بودند. ساكنین مناطق نزدیك به دو تپه مذكور، از ساعت ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر با اطفال و با پوشیدن لباس های پاك وبعضاً نو به تپه ها بالا شده و با سر زدن به مقبره نزدیكان و وابستگان شانجنده های قبر ها را نو كردند. بعضی بعد از خیرات و پاشیدن گل و در دادن عنبر به تپه ها به گشت و گذار پرداختند. فروشندگان شور نخود وغیره، كراچی های شان را به تپه بالا نموده بودند و بازار خرید و فروش گرم بود. تعدادی از دختران با پاهای برهنه سبزه ها را لگد مینمودند و بچه های نوجوان با تشكیل دسته های شان به سنگ بازی و كشتی گیری وغیره بازی ها مشغول بودند. بیش از دو هزار جمعیت را زنان و دختران تشكی
ل میدادند. حدود ساعت ۵ دو موتر وزارت «امربالمعروف» با افراد مسلح و نیز مجهز با چوب و دره، نخست به تپه كلوله پشته و بعد به شهرآرا ریختند تا مردم را متفرق نمایند. قبل از این كه آنان به سر تپه برسند، مردم، بخصوص نوجوانان به مقاومت پرداختند و با دو و دشنام هایی كه شایسته طالبان است و پرتاب سنگ و كلوخ از آنان استقبال نمودند.
نوجوانان و تعدادی از دختران جوان كه از قبل چادری های شان را بالا زده بودند با گفتن «بی نیكر ها آمدند»، «وحشی ها رسیدند»، «علی آبادی ها آمدند» وغیره بیشتر خشم افراد امربالمعروف را برانگیختند. طالبان در حالیكه با پرتاب سنگ مواجه بودند خود را به سر تپه ها رساندند و با چوب كاری و نشانه گرفتن سلاح های شان مردم را جبراً از تپه ها پایین نمودند. چند زنی را كه نتوانسته بودند فرار نمایند به شدت لت و كوب كردند. در این هیاهو بسیاری از اشیای زنان مثل چادری، چادر، انگشتر، بوت، قیدك مو و غیره گم شد.
با وجود رفتار وحشیانه طالبان، مردم بخصوص دختران جوان از صحن حویلی های شان در ترصد بودند تا با رفتن طالبان دوباره به تپه ها بالا شوند. اما طالبان با بجا گذاشتن افراد مسلح شان به سر تپه ها تا تاریك شدن هوا مردم را از برگشتن باز داشتند.
مردم مناطق خیرخانه و پنجصد فامیلی از صبح وقت راهی تپه پنجصد فامیلی شدند. تا بعد از زیارت مقبره ها و خیرات بر سر گور نزدیكان شان در گورستان وسیع دامنه پنجصد فامیلی، به تپه بالا شده و نوروز را تجلیل نمایند. آنانی كه خانه های شان در دامنه تپه موقعیت داشت توانستند به تپه بروند. اما دیگران كه میخواستند از طریق سرك ها راهی تپه شوند، انتهای همه سرك ها را مسدود یافتند. افراد امربالمعروف با قرار دادن موتر های شان و پیاده كردن افراد مسلح تمامی راه ها را مسدود نموده بودند و اجازه نمیدادند كسی به تپه بالا شود. در یك میدانی بیش از دو هزار نوجوان گرد آمده بودند و با مسخره نمودن طالبان تلاش میورزیدند تا راهشان را به سوی تپه باز كنند. زنان از كلكین خانه ها و پشت بامهایشان منتظر فرصت بودند. تعدادی از زنان با حمل جندهی قبرها چند بار خواستند به تپه روند اما طالبان با دو و دشنام مانع آنان میشدند. چنانچه گفتم، قریب دو هزار نوجوان با نثار دو دوشنام های شدید و سنگ زدن طالبان را به مبارزه طلبیده مسخره مینمودند. زمانی كه چند طالب
كه سر یكی از آنان كل بود بسوی نوجوانان هجوم میآورند تا آنان را متفرق نمایند، بچهها با اشپلاق و آواز كشیدن و دو خواهر و مادر و زن با صدای بلند، با تمسخر و ریشخند میگفتند: «سگ ته صبح نان ندادی»، «پاچه گیر شده»، «مثلی كه استخوانش گوشت نداشت»، «برو نی از زنجیرش بگیر»، «حرامزاده بسیار گشنه اس» و... طالب با سوار شـدن بـر بایسكـل چنـان صحنـه مضحـك را بـوجـود آورده بود كه همه نوجوانان با صدای بلند و اشپلاق و خنده میگفتند: «حالی طالب سر بایسكل شیشته»، «دست ایلا میدوانه» وغیره.
دو طالب دیگر با توجه به بیچارگی شان در برابر هجوم مردم، هر چند دقیقه بعد به موتر سوار شده و آن را بسرعت بطرف مردم برده و با توقف دادن ناگهانی در میان نوجوانان در حال فرار، یكی از آنان كه سلاح بر شانه و شلاق بر دست داشت از موتر پیاده میشد و هركسی را كه گیرش می افتاد با قیافه و حركات مضحكی شلاق كاری می نمود. این وضع چند ساعت ادامه داشت.

/> طالبان مثل برادران خاین جهادی شان با هیچ چنگ و دندان نشان دادنی شریعتی و دینی و غیر دینی قادر نخواهند بود پیر و جوان و كودكان ما را از گرامیداشت نوروز باستان باز دارند.
در باغ بالا نیز تعداد وسیعی از زنان و مردان جمع شده بودند. زمانی كه موتر گشت «امربالمعروف»ها میآیند تا آنان را متفرق نمایند، مردم به نشانه اعتراض و اهانت خونسرد بطرف تپه بالا میروند. در این ضمن یكتن از «عبدالمعروفها» از موتر پیاده شده بطرف تپه میرود تا با آن عبا و قبای نفرت آمیز و جانورگونهاش مردم را ترسانده وادار به فرار نماید، اما هنوز به راس تپه نرسیده بود كه انفجار ماین او را مجروح نمود. سایر هم مسلكانش، پراكندن مردم را فراموش نموده با عجله در غم بردن زخمی شان میشوند و تا آخر مجال برای بازگشت نیافتند.
به همین ترتیب در سایر تپهها و قبرستان های كابل مثل بادام باغ، تپه شهدا، تپه وزیراكبر خان، بیبی مهرو و غیره زن و مرد و پیر و جوان جمع شده بودند و متقابلاً طالبان با برخورد و پراكندن مردم از هیچ اقدام خودداری نمی كردند.
آن كابلیانی كه نتوانسته بودند خود را به تپه ها و قبرستان ها برسانند و بخصوص زنان و دختران با پوشیدن لباسهای پاك و قسماً نو به بهانه رفتن به خانه اقارب در كوچه ها و بازار ها به گشت و گذار پرداختند. در میدانی ها نوجوانان و اطفال به بازیها و سرگرمیهای متداول پرداختند و تعداد زیاد دیگر با سرزدن به خانه خویشاوندان نوروز را تجلیل نمودند.
طالبان با تجربه از سال گذشته میدانستند كه مردم بخصوص اهل تشیع به هر قیمتی در زیارت سخی اجتماع خواهند كرد بناًء بعد از چهار صبح تمامی راههای متصل به كارته سخی را مسدود نمودند و به مردم بخصوص هزاره ها اجازه نمیدادند تا به آن منطقه بروند. گردنه سخی را نیز با افراد مسلح شان مسدود كرده بودند تا مانع آمدن مردم از آن راه شوند. به این علت در كابل مردم نتوانستند جنده را بلند كنند اما مردم در مزار شریف با هجوم بر روضه در میان توپ و تانك و اقدامات شدید امنیتی طالبان جنده را بلند كردند و این سنت تاریخی ـ فرهنگی دیرین را زنده داشتند.
لت خوردن طالب
(گزارشگر: طلوع) روز شنبه ۲۶ ثور ۷۸ چند نفر از «طلبهكرام» ظاهراً به خاطر دریافت پولهای خود از یك معاملهدار شان به سرای انصاف ماركیت آمدند. چون معاملهدار حاضر نبود، طالبان مردم را به باد فحاشی و دشنام گرفته كه خانهاش را نشان دهند. درین هنگام چند دكاندار مداخله نمودند تا آنان را از دشنام دادن باز دارند، اما طالبان هار به طرف دكانداران حمله نموده و از جمله یك نفر از آنان را زیر سیلیهای خود گرفتند كه با مقاومت یك تن دیگر از دكانداران ریشسفید مواجه شدند. طالب ضمن دشنام دادن سیلیاش را به صورت مرد ریشسفید حواله كرد كه دكاندار ریشسفید نیز با مشت و لگد به جان طالب افتاد. طالب بعد از لت خوردن مفصل با سر و صورت خونین همراه همدستانش پا به فرار نهاد.
باجگیری طالبی
(گزارشگر: منیر) به تاریخ ۶ حمل طالبان مربوط فرقه ۱۴ واقع كوتل خیرخانه، میرویس نام عكاس را از «گولاییپارك» حصه دوم خیرخانه به نام اینكه در فرقه ۱۴ عكس چند نفر از اسیران را بگیرد به فرقه بردند. میـرویس بعـد از رسیـدن بـه آنجا مـورد لـت و كوب قرار گرفته و متهـم بـه داشتـن سلاح میشود، كمره عكاسیاش ضبط و از فامیلش در بـدل رهـایی او مبلـغ ۱۵۰لـك افغـانی مـیخـواهنـد. بعد از ده روز كـه فــامیل میرویس برای طالبان پول را میپردازند، او رها میشود.
تجاوز و تداوی
به تاریخ ۳ ثور به ملالی زیرنتون طالبان دو دختر خرد سال ۱۰ الی ۱۲ ساله را جهت تداوی آوردند. قضیه طوری بوده كه طالبان دختران مذكور را از راه با خود برده و بعد از تجاوز، آنان را به وضع جگرخراش به شفاخانه آورده بودند. داكتران بعد از معاینات دریافتند كه امكان تداوی آنان در آنجا وجود ندارد و از پذیرفتن آنان معذرت خواستند.
یك بلست سنت پیغمبر
(گزارشگر: م. ز.) در فرقه نظامی ریشخور كه در زمان تسلط گلبدینیها و سیافیها هست و بود آن تاراج و در پاكستان به فروش رسید، اكنون طالبان جابجا شده اند. در جوزای ۱۳۷۷ روزی ۴ تن مسلح پاكستانی وارد قریه مجاور ریشخور شده دهقانبچه ۱۷ ساله را كه مصروف كار در زمینهایش بود مورد بازپرس قرار داده و از او میپرسند كه یك بلست سنت پیغمبر كدامها اند. دهقانبچه كه نمیداند چه جوابی بدهد. پاكستانیها وی را چنان لت و كوب میكنند كه از دهن و بینیاش خون جاری میشود و در همانحال به او میگویند كه باید بداند كه یك بلست سنت پیغمبر عبارتنداز: یك بلست ریش، یك بلست مسواك و یك بلست شانه موی.
كشتار مردم در سگجنگی طالبان و مسعود
(گزارشگر: ب.ن.) به تاریخ ۱۶ عقرب ۱۳۷۷ دختر جوانی كه همراه با فامیل خویش به كابل میآمد در حالی كه میخواست از خط اول عبور كند توسط فیر كلاشینكوف افراد مولوی ستار به شهادت رسید.
- به تاریخ ۲۳ عقرب راكتی از جانب قوای مسعود ساعت ۳۰:۷ صبح به پنجصد فامیلی اصابت نمود كه در نتیجه تلفات زیادی به بار آورد.
- به تاریخ ۲۹ عقرب بر اثر اصابت یك مرمی D.۳۰ طالبان به خانه طلامحمد در سرایشمالی، سه دختر جوان به شهادت رسیده و چهار طفل و دو زن زخمی شدند.
- شام ۲۹ عقرب در اثر اصابت یك راكت لونا از طرف مسعود در قومندانی گارد، یك دستگاه بیایم ۲۱ كه در حالت آماده باش قرار داشت منفجر شده به مناطق تهیه مسكن به یك اپارتمان اصابت كرده و قرار معلوم چهار نفر كشته و دو نفر زخمی بجا گذاشت.
دزدی فرشتههای اسلام
(گزارشگر: شریف) حدود ساعت ۱۱ شب سهشنبه ۲۰ دلو ۱۳۷۷، هشت تن از طالبان مسلح در قریه خالداری به خانهی داكتر عبدالرسول برای دزدی میروند. یكی از پسران داكتر عبدالرسول تازه از ایران آمده و مقدار پولی در خانه داشت. دزدان، داكتر و پسرانش را در اتاقی محبوس ساخته تا ساعت ۲ شب تمام دارو ندار آنان را كه شامل پول نقد، زیورات و اسباب خانه بود با خود میبرند.
بیناموسی آمر شفاخانه
یك نرس بیوه جوان كه مادر دو طفل است در حضور مسئولان امربالمعروف و سایر مسئولان عالی رتبه طالبان در استخبارات كابل شكایت نمود كه آمر شفاخانه امنیت كابل و دوستانش هر شب نوكریوالی وی مزاحم او شده و قصد تجاوز به او را دارند.اما به اصطلاح مسئولان طالبی هیچ توجهی به دادخواهی او مبذول نمیدارند.
طالبان به علم و دانش رو میكنند!
(گزارشگر: اجمل) رادیوی افغانستان كه بدون تردید مسخرهترین و مبتذلترین رادیوای جهان است، برنامهی جدیدی را تحت نام زیگنال مسابقه ذهنی شروع كرده است. این برنامه در رژیم پوشالی هم وجود داشت كه شبهای پنجشنبه از طریق تلویزیون پخش میشد ولی وقتی جهادیها قدرت را بدست گرفتند، از نشر باز ماند. اما در این اواخر طالبان كه میخواهند به مردم اكت كنند كه گویا ضد علم و دانش و سرگرمی برای جوانان نیستند، آنرا دوباره روی كار گرفته اند. برنامه روزهای جمعه ساعت ۳۰:۹ صبح در تالار رادیو افغانستان آغاز میگردد. تعداد زیادی از شركتكنندگان را طالبان و اطفال شان تشكیل میدهد. از جوانان و دیگر مردم شهر كسانی میآیند كه هیچ سرگرمیای دیگر ندارند. افراد امربالمعروف جمعهها هنگامی كه مردم تكت میخرند و نزدیك رادیو میآیند خلاف معمول كسی را لت و كوب نمیكنند زیرا میترسند مردم دیگر نهآیند و از پول تكت كه فی نفر ۵۰۰۰ افغانی است محروم شوند.
برنامه به چهار بخش تقسیم میشود كه طالبان طبعاً به بخش دینی آن اهمیت میدهند. كارروایی اداره به اصلاح هنر و ادبیات رادیو و ترانه خواندن طالبان در لابلای برنامه به مسخرگی غیرقابل تحمل آن میافزاید. یكی از كاركنان رادیو (اسم محفوظ) میگوید: «از طرف سگ رادیو (اسحق نظامی) همیشه بالای ما فشار وارد میشود كه باید همه روزه به وظیفهی خود حاضر باشیم و در صورتیكه یك روز غیرحاضری كنیم باید از معاش یك ماه خود كه پول ناچیزیست دست بكشیم.»
«امنیت» در «امارت»
جنازه و ریش و طالب
(گزارشگر: ر. س.) ساحه خوشحالمینه، قلعه نیازبیگ، قلعه فاضلبیگ و اطراف آن، دوراهی پغمان (كمپنی) چهارراهی قمبر و بلاكهای آن، خانههای مقابل فرقه ۸ قرغه تا قسمت های خواجهحجم، مربوط به حوزه پنجم پولیس و استخبارات طالبی میباشد.
مردم این ساحات ناچار اند بخاطر حفظ جان و ناموس خود از شر افراد مسلح طالبی كه در پوستهها و ماموریتهای پولیس و حوزه پنجم تنظیم اند شبانه بالای بامها به پاسداری خانههای خود بپردازند.
اما گزمههای سیار قومندانی امنیه كابل و حوزه پنجم پلیس، مردم را محكوم و تهدید میكنند كه باعث اخلال امنیت میشوند. در اواخر حوت افرادی حوالی ساعت ۸ شب از مسجد به سوی خانه روان بودند كه گزمه آنان را بعد از لت و كوب با خود برده و سه شب زندانی كردند. مردم قریهی دیوانبیگی از همه بیشتر از این وضع در عذاب اند.
محمدیعقوب یكی از باشندگان قریهی دیوانبیگی میگوید كه هر شب دو تا سه خانه در این قریه دزدی میشود. افراد مسلح روزانه به بهانهی گزمه در كوچهها گشت زده و خانهها را نشانی و از طرف شب آنها را تاراج میكنند. در صورت مقاومت صاحب خانه یا افراد خانواده حتماً زخمی و یا كشته میشوند.
در قریهی قلعه عبدالعلی، خانمی كه به دفاع از شوهر خود برخاسته بود با قنداق تفنگ به قتل رسید و مبلغ ۴۰۰۰ كلدار آنان به سرقت رفت.
- در شب دوم حمل ۱۳۷۸ دكان محمد واقع در سرك عمومی كوتهسنگی متصل قلعه فاضلبیگ به یغما رفته و برعلاوهی اموال دكان مبلغ سیلك افغانی نیز از آن ربوده شد.
- خانه كاكا روف دهقان كه خود و پسرانش از راه اجارهداری قطعات كوچك زمین زندگی خود را تأمین میكنند، سه بار مورد تهاجم افراد مسلح گزمه قرار گرفت كه در اثر سروصدای اهالی دزدان فرار كردند. سرانجام كاكا روف چاره را در این دید كه از خانه خود به درون ده نقل مكان كرده و زندگی سختتری را سپری كند.
- آغامحمد یكی از كلانهای قلعه فاضلبیگ میگوید: « خانهام را دزدیدند، موتر پسرم را بردند اما هنوز هم دست بردار نیستند. هر شب پهره داری میكنیم، ما مردم بیچاره هم در زمان خلق و پرچم، هم ربانی و هم فعلاً كه طالبان آمده اند مورد ستم و زجر قرار داریم.»
- در ساحه كوتهسنگی یك دكان رهنمای معاملات و یك دكان سماوار دزدی شد. دو نفر دزد آن كه مسكونی میدان بودند دستگیر شدند ولی چون با طالبان ارتباط داشتند بعد از یكی دو روز رها گردیدند.
- در قلعهی نیازبیگ در اواخر حوت ۱۳۷۷ دو خانه به سرقت رفت. از مالك یكی از آنها تاجمحمد، دزدان دو تخته قالین و یك مقدار ظروف چینی و نكلی او را بردند. تاجمحمد نیز آن خانه را ترك گفته جای دیگری كوچ كرد.
خانه دومی عقب حمام و مربوط جانمحمدقاضی میباشد كه عصر ۲۶ حوت سه مرد مسلح وارد خانه شده و به این بهانه كه بخاطر رفت و آمدهای شبانه در آن مشكوك اند تلاشی میكنند. بعد از جستجو مقداری اموال قیمتی و یك پایه رادیو كاست را با خود میبرند. وقتی مالك خانه به ماموریت مراجعه میكند، برایش گفته میشود: «افراد ماموریت همه حاضر اند، كسی جایی نرفته، شاید دزد از همان اهالی باشد بالای هركس كه شك داری شهرت او را بده ما او را دستگیر میكنیم، بروید خانهی تان».
فردای همان روز (۲۷ حوت) طالبان حوزه پنجم مالك خانه را خواسته و میگویند كه او دیروز شام اطلاع دزدی را داد ولی تا هنوز دزد را پیدا نكرد چرا؟ و گفتند باید هر چه زودتر شهرت مكمل افراد خانه و جوانان بیكار را ترتیب و تسلیم حوزه نماید در غیر آن دزد خودش خواهد بود. مالك خانه فردا به ولایت وردك میگریزد تا از شر زیادتر نجات یابد.
- منزل حاجی طالبشاه معاون ریاست استخدام وزارت معارف كه در مقابل فرقه ۸ قرغه موقعیت دارد در شب عرفه عید قربان از طرف افراد مسلح محاصره و ۱۰ تا ۱۲ نفر از طریق دیوار وارد خانه شده افراد خانواده را كه همه خواب بودند در یك اتاق بسته بالای آنان لحاف را میاندازند و زنان را به داخل اطاق دیگری قید میكنند. بعداً با خاطر آرام به تلاشی منزل پرداخته و با بردن دار و ندار حاجی طالب شاه سراغ منزل برادرش محمد شفیق در جوار آن میروند. ساعت سه شب به عین شیوه آن خانه را هم میزنند. حاجی طالب شاه و برادرش ساعت ۱۰ صبح اول به نظام قراول فرقه ۸ رفته و جریان را اطلاع میدهند و بعداً عازم حوزه پنجم پولیس شده از سرقت خانههایشان میگویند در مقابل آمر به آنان هدایت میدهد: «بالای هر شخص قریه كه شك دارید بگویید تا آنان را زندانی كنیم...» شفیق و برادرش با اظهار اینكه «اهالی قریه دزد نیستند، دزد اموال شما هستید» حوزه را ترك میكنند.
طالبان د غلا نوی لاری لټـوی
(گزارشورکوونی: سمندر) د هغه وخت څخه چی طالبانو پغمان نیولی دی، نه یواځی دا چی غلاگانی كمی شوی ندی، بلكه لایی زیاتوالی موندلی. د ۱۳۷۸ كال د حمل په میاشت كی بالاخره خلك ددی غلاگانو څخه په تنگ راغلل او د سپینږیرو یو هئیت، سرپرستی شورا ته ورغی او دا مسئله یی ورته وړاندی كړه. خو د هغوی اقدام دا وو چی د كابل طالبان به د شپی لهخوا د گزمی لپاره راځی او هم به د سیمی خلك په نوبت سره پیره كوی. دا كار بیا هم د طالبانو په گټه پای ته ورسیده ځكه چی گزمه كوونكو طالبانو به د سیمی خلك مجبورهول چی پیسهداره كورونه وروښئی او په دی توگه هغوی ژر وكولای شی غلا وكړی او خپل هدف ته ورسیږی.
د پغمان ولایت په نورو سیمو لكه سرآسیا، دوغآباد او دهدانا او نورو شاوخوا سیمو كی غله طالبان په رڼا ورځی د تلاشی په نوم د خلكو كورونو ته ننوځی او بیا د شپی له خوا راځی او د هغوی د كورونو ټول څیزونه له ځان سره وړی او د كور خاوند گواسوی چی حوزی ته د شكایت په صورت كی به ژوندی پاتی نشی. غله طالبان د حوزی څخه نهویریږی. خبره داده چی هغوی نهغواړی حوزه د هغوی د غلا څخه خبر شی. ځكه چی بیا ورته د طالبانو د غلا اندازه معلومیږی او په تقسیمو لویی شخړه رامینځ ته كیږی. د بیلگی په توگه:
د ۱۳۷۸ كال د حمل په میاشت كی په سرایشهزاده كی د طلافروشی یو دكان د شپی لهخوا لوټ شو. كله چی ددغه دكان مالك حوزی ته ورغی او د تاوان غوښتنه یی وكړه، د حوزی آمر په ځواب كی وویل چی: «ته په كرامو طالبانو تور لگوی او په هغوی غلا اچوی. حال دا چی هغوی د جهاد لپاره راغلی دی. په خپله دی دكان قلفول هیر شوی او اوس تاوان زمونږ نه غواړی.» د حوزی آمر امر وكړ چی دغه دكاندار د وهلو ټكولو لاندی ونیسی تر څو چی ووایی دكان یی په خپله نه ؤ قلف كړی.
طالبانو د غلو په ځای بیگناه سړی اعدام كړ
طالب، طالب دی افغانی او پاكستانی نه پیژنی
د ۱۳۷۸ كال د ثور په ۱۹ نیټه یو پاكستانی طالب د نورو خلكو سره په یو ملیبس كی ناست وو. كله چی موټږ نوی ښار ته ورسیده، د انصاری په څلور لاری كی دغه طالب غوښتل چی كښته شی. هغه یو بل سواری ته چی مخه یی ورله نیولی وه وویل چی لاره وركړی. دغه سواری هم په ځواب كی ورته وویل چی «چلو چلو». دا خبره په پاكستانی بده ولگیده او دواړو ترمینځ خبره كنځلو او وهلو ته ورسیده. خو په دی وخت كی یو كندهاری طالب د پاكستانی طالب نه په دفاع راپاڅیدو او هغه بل كس ته یی اخطار وركړ:«چی كه آرامه نشوی نو حوزی ته دی بیایم ځكه چی ته د طالبانو سره ضدیت لری او دا پاكستانی میلمه دی او د جهاد لپاره دلته راغلی دی.» كله چی دغه طالب د موټر څخه كښته كیدو، نو په موټر كی سپرو خلكو ته یی ډیره پوچه كنځله وكړه.
«د دی ژوند نه مرگ ښه دی»
د ۱۳۷۸ كال د ثور د میاشتی په دیرشمه نیټه یو ځوان هلك په داسی حال كی چی گدایی یی كوله، د یو دكان مخی ته ودریده او د دكاندار څخه یی كمك وغوښته او ویی وویل چی: «په كور كی څه نلرم، اولادونه می وږی دی، گرچه زه د دولت مامور یم خو معاش نلرم. نهپوهیږم څه وكـړم. كـار هـم نه پیـدا كیږی.» كلـه چـی دكاندار ورتـه د څه شئـی وركـولـو نـه ډه ډه وكړه، نو دغه ځلمی هلك په سورو سورو په ژړا شو او ویی وویل چی «ددی ژوند نه مرگ ښه دی.»
د فاشیستو طالبانو جنایت
د ۱۳۷۸ كال د جوزا د میاشتی په دریمه نیټه د ۳۱۵ عسكری قطعی طالبانو غوښتل سپی ووژنی ځكه چی ډیر شوی و او د شپی له خوا یی هغوی ته مزاحمت كوو. كله چی هغوی په سپیانو باندی ډزی وكړی، په ترڅ كی یی یوه اوه اته كلنه هزاره نجلی ولگیده. خو طالبانو په دی خاطر چی هغه هزاره وه، پر ځای پریښوده او خپل كار ته یی ادامه وركړه. د نجلی مور هغه شفاخانی ته ویوړه خو معلوم نشو چی مړه شوه او كه ژوندی پاتی شوه.
د طالبانو نامشروع اړیكی
د تایمنی د پروژی په دوهم سرك پوری مربوط جومات ملا چی طالب او په ملابابا مشهور دی، په همدغه سرك كی د نصرو چی ټكسیران دی او سهار د كور څخه وځی او د شپی ناوخته كور ته راځی، د ښځی سره اړیكی پیدا كړی وی. د هغوی د مناسباتو څخه ډیر وخت تیریږی. بالاخره د كور ماشومان دغه خبره خپل پلار ته كوی او پلار یی سمدلاسه ملا پسی ورځی او ورڅخه پوښتنه كوی، خو ملا ورته وایی چی ملا، طالب او مولوی هیڅكله داسی اړیكی نلری او دا دروغ دی. نصرو د كوڅی د خلكو څخه پوښتنه كوی، خو خلك هم د ملا له ویری څه نهوایی او یواځی توبی وكاړی. نصرو نهپوهیږی چی څه وكړی آیا خپله ښځه ووژنی او كه ملا او یا دواړه؟
همدا شان د همدی پروژی (تایمنی) د یو بل جومات ملا چی هغه هم طالب و، د جومات په څنگ كی ځان ته كور جوړوی او د كناراب كړكی د خپل همسایه كور خوا ته چی هراتی او انجنیر وو او دوه پیغلی لورگانی یی درلودی، پریږدی، د همدی كړكی له لاری ددغه انجنیر د مشری لور سره رابطه پیدا كوی او خبره دی حد ته رسیږی چی نجلی له دغه طالب ملا څخه حمل اخلی او طالب د نجلی پلار بالاخره مجبور وی چی دا دواړه واده وكړی. څو مودی وروسته ددغه ملا طالب په كور كی بیمودی ماشوم پیدا كیږی او له هغه ځایه چی طالب خلكو ته ځواب نهلری، هغه ځای پریږدی او پیښور ته تښتی.
هرات
طالب هراتی و دریور قندهاریت.
(گزارشگر: س.ز) در یكی از پستههای امنیتی طالبان هراتی كه در میرداد موقعیت دارد طالبی كه میخواست خود را به موترها برساند به موتر ۳۰۲ دست داد. دریور كه قندهاری بود به آن اعتنا ننموده و توقف نكرد. طالب فیر هوایی نمود تا دریور را متوجه سازد. موتر ایستاده و طالب وارد آن شد. دریور در اول كه طالب را نشناخت از كجا است بسیار به وی احترام قایل شد ولی به مجردی كه فهمید طرف هراتی است تفنگش را در موتر از وی گرفته و او را به شدت به باد توهین و تحقیر گرفت. طالب هم كه در حضور دیگران خود را شرمسار شده یافت از موتر پایین شد.
جوانان نمیخواهند قربانی طالبان شوند
روز عید قربان بیش از ۵۰۰۰ نفر كه جهت ادای نماز به عیدگاه ولسوالی شیندند جمع شده بودند و ملاها به نوبت به سخنرانیهای تكراری خود میپرداختند. گدایانی كه داخل قطارها موجود بودند ذریعه افراد مسلح طالبان به زور كشیده میشدند. مولویعبداله بالای منبر چند مراتبه شكر خدا را به جا آورده و خطاب به مردم گفت كه ازین روز بهتر به ما میسر نمیشود كه تمامی مردم لنگی (عمامه) دارند. بعد مولویبُر رئیس امربالمعروف ولسوالی شیندند اعلان داشت كه تعداد جوانانی كه حاضرند خود را در راه اسلام مانند اسماعیل پسر حضرت ابراهیم قربانی كنند و به جهاد مقدس بروند دست بالا كنند. بعد از چند بار تكرار این حرف هشت نفر دست بلند نموده و از آن جمله یكی هم در آخر گفته بود كه از متن موضوع چیزی نفهمیده ناآگاهانه دست بلند نموده بود.
مرده پولی طالبان
(گزارشگر: ف.ق.ع.) از چند سال به این طرف طالبان در هرات مردم را مجبور كرده اند كه قریههای بزرگتر دو نفر و قریههای كوچكتر یك نفر را به عنوان «بسیج» به جبهات جنگ بفرستند. این افراد به معاش ماهوار از صد لك و یا بیشتر و در مناطق مرزی حتی تا پنجصد لك از طرف مردم اجیر میشوند. مبلغ فوق بالای افراد بالغ قریه محاسبه میشود و هركس سهم خود را داده و بعد از این كه مبلغ مذكور توسط قریهدار جمعآوری گردید به فرد به اصطلاح بسیجی پرداخته شده و او برای مدت یك ماه و یا به تناسب پول، برای مدت دو ماه به جبهه فرستاده میشود كه اگر بخت با وی بود زنده برگشت با آن پول شكم گرسنه خود و اولادهایش را چند صباحی سیر میكند ولی اگر كشته شد خانوادهاش برای همیشه از نانآور محروم میشوند.
فردی به نام عبدالفتاح ولد عبدالقدوس از قریه «چونگر» ولسوالی انجیل هرات با معاش یكصدوبیستلك افغانی از طرف مردم به جبهه فرستاده میشود و روز شانزده ثور ۷۸ جنازهاش را به خانوادهاش تحویل میدهند. ولسوال انجیل ملاحمیدالهآخند برای قریهدار مذكور مكتوب میفرستد كه از مردم قریه مبلغ پنجاه لك دیگر جمعآوری كرده و به ولسوال بیاورد كه روز فاتحهگیری مقتول آن را به خانوادهاش بسپارد. پنجاه لك افغانی از مردم جمعآوری و به ولسوال صاحب تحویل میگردد. فردا كه مراسم فاتحه در مسجد جامع قریه برگزار میگردد ولسوال با چند نفر كلاشنكوف بدست موی دراز و پاچه بالا داخل میشود و بعد از اتحاف دعا مبلغ سی لك افغانی را به بازماندگان مقتول میدهد. مردم به همدیگر میگفتند كه ولسوال از پنجاه لك حتماً بیست لك دیگر را به عنوان مرده پولی حق مسلم خود دانسته است.
كودتای مزدوران ایران در هرات
(گزارشگر: ج.ب.) قرار بود نیروهای حزب وحدت با همدستی دولت ایران در شهر هرات جابجا شده و در فرصت مناسب عملیاتی را در آنجا آغاز كنند و همزمان با آن سایر نیروهای شان همراه سپاه پاسداران ایران از مرزهای ایران ـ افغانستان به پیشروی در داخل افغانستان دست زنند. همچنین نیروهایی از جمعیت اسلامی كه گفته میشد یحییسیوشانی شاروال سابق هرات نیز با آنان است در قسمت «طاقچه و طاقان كوه» واقع ولسوالی «پشتون زرغون» هرات گرد آمدند تا آنان نیز هماهنگ با این عملیات كار كنند اما از آنجاییكه این نیروها فاقد انضباط میباشند این پلان از همان آغاز چنان افشا بود كه مردم كوچه و بازار از آن حرف میزدند و میگفتند: «عنقریب هرات زیر و رو میشود» بعضیها نیز میگفتند كه یا پلانی در كار نیست كه طالبان چنین بیتفاوت اند و یا دامی خطرناك برضد آن از طرف طالبان گسترده شده است.
طالبان ابتدا به طاقچه و طاقان حمله نمودند و با كشته، زخمی و اسیر كردن تعدادی از نیروهای آنجا كار شان را یكسره نمودند. سحرگاه روز بعد مردم با اجساد آویزان شده اعضا و قومندانان حزب وحدت در چوكهای شهر هرات مواجه شدند كه درست معلوم نیست در اثر گستردن «دام خطرناك» چنین شد و یا بر حسب تصادف و افشا شدنمراكز شان توسط تعدادی از افراد خود آنان از درون.
خودسوزی زنان
به هر حال طوریكه بیشتر مردم معتقد اند مركز این عملیات در قریه شیعهنشین جبرئیل قرار داشت كه شخصی به نام حاجیخداداد معاون قاری یكدست قومندان مشهور حزباله و بعداً حزب وحدت قومندانی آن را به عهده گرفت كه بعد از كشته شدن جسدش در شهر آویزان شد. این مركز روز قبل از شروع قیام توسط تعدادی از اعضای خود آنان با پلان عملیات افشا میشود كه طالبان به آنجا یورش برده و طی عملیات مختصری تمام اعضای كمیته رهبری را دستگیر و اعدام میكنند.
مركز دیگر قیام در منطقه پل خیمهدوزان قرار داشت طوریكه مدتی قبل شخصی خانهای بزرگی را در منطقه نوساخت پل خیمهدوزان گرو و دو موتر اسباب و اثاثیه را در آنجا تخلیه میكند. در روزهای اخیر رفت و آمد آدمهای بیگانه و رنگارنگ در خانه زیاد میشود كه شك اهالی را برمیانگیزد و مردم به شخصی كه از طرف طالبان در آنجا سلاح دارد، گزارش میدهند. آن شخص داخل خانه شده و دو نفری را كه در آنجا بودند دستگیر كرده و بعد از گشتن خانهها متوجه مقادیر زیادی اسلحه و مهمات میشود. با گزارش او طالبان بلافاصله با چند موتر آمده و سلاح و مهمات را با افراد خانه با خود میبرند. حینی كه طالبان مصروف تخلیه خانه بودند یك موتر سراچه داخل كوچه میشود و در سر كوچه از مردم علت ازدحام اهالی را میپرسند و چون متوجه موضوع میشوند به عقب گشته و فرار میكنند. طالبان بالایش فیر میكنند كه به هدف نمیخورد. چند ساعت بعد موتر مذكور در جاده مخابرات بدون سرنشین ولی با ده میل سلاح یافت میشود به گفته بعضی از مردم در داخل این خانه تعداد زیادی بشكه بیست لیتری ن
فت نیز موجود بود كه از مرمی كلاشنكوف پر شده بودند. نیروهای حزب وحدت این پایگاه را جهت حمله بالای فرقه هرات و یا مصروف نگهداشتن و جلوگیری از حركت آن انتخاب نموده بودند.
مقابل قولاردوی نمبر ۴ هرات نیز در یك دكه و یا كانتینی مربوط یك هزاره نیز ده میل سلاح یافت شد ولی صاحب آنها فرار كرده بود.
بعد از این حوادث طالبان شروع به دستگیری شیعهها و بخصوص هزارهها نمودند و صدها تن آنان را در شرایط بسیار سخت و چندین روز در زندانها و توقیفگاهها نگه داشتند كه بعد تعدادی را رها نمودند اما بیشتر شان تا هنوز در حبس بسر میبرند.
پرچمی ـ طالبی كه «لیلة القدر» را دید
(گزارشگر:هاشمی) بعد از فرار اسماعیل خان از هرات و تسلط طالبان، روزگار مردم تیرهتر گشته و به خیل گدایان افزوده شده و فقر بیداد میكند.
شخصی به نام رحیم «پنگ منش» (مشهور به پلشتورك یعنی غچی) كه یكی از كادر های سرشناس و دو آتشه پرچمی بود، از بركت جاسوسی و ارتباط با ملا عبدالرزاق آخند، سرپرست ولایت هرات وظیفه اداری خدمات هرات را به خود اختصاص داد. ملا عبدالرزاق با استفاده از این نوكر خود ملیون ها افغانی را از بیتالمال كشیده و به حسابهای شخصی خود رساند. ملاعبدالرزاق آخند رفت و ملا «پنگ منش» آخند مانند سابق به اختلاس و رشوه ستانی خود ادامه داد. اكنون این میهنفروش طالب شده صاحب موتر تیلر، موتر سراچه و مبالغ هنگفتی پول نقد میباشد و خانهای در حدود ۶۰۰۰ لك در قولاردو خریده است. این تغییر در زندگی و وضع اقتصادی «ملا پنك منش» اخند در حالی صورت میگیرد كه مردم هرات همه روزه از فروش اجناس خانه و جایداد امرار معاش مینمایند و تجار همه ورشكسته و فراری شده اند، اما ملا صاحب پرچمی به گفته خودش ۵۰ الی ۱۰۰ لك افغانی درآمد دارد و چنین تبلیغ میكند كه «لیلة القدر» را دیده و از خداوند خواهش نموده است تا برایش مال و دارایی دهد!
رحیمخان، دختر ملا وزیر محمدآخند (قبلاً ولسوال شیندند) را به مبلغ ۱۲۰۰ لك افغانی برای پسر خود «خریداری» نموده و به گفته خودشان تا كنون صرفاً برای یك فاتحه (شیرینی دادن) بیش از ۱۰۰۰ لك افغانی مصرف نموده است.
بچههای انگلیس در جستجویغنایم پدران شان
انگلیس ها در قرن ۱۹ به خاطر اهداف استعماری دست به فریبكاری های گوناگونی میزدند. از جمله تبلیغات دروغ راه میانداختند كه در فلان زیارت و یا قبر شیخ و یا پیری خوابیده است و نام های ساختگی به آنان میدادند كه در این مثال صدها ملاعبداله و یا پیركرمشاه و پیر چهل متری و پیرسرخ و غیره را در نقاط مختلف میتوان مشاهده كرد. ولی واقعیت این است كه انگلیس ها موقع فرار از این سرزمین زیورات و اشیای گرانبها را كه دزدیده بودند در جاهای معین زیر خاك دفن مینمودند و جاهای دفن شده را به شكل قبر و یا زیارت درآورده و نام زیارت را بر آن مینهادند به خیال آن كه دوباره بر گردند و اشیای گرانبها را بیرون كشند.
در این اواخر كه زمینه یورش ملاها و طالبان پاكستانی به افغانستان آماده شده تعدادی به نام جماعت تبلیغی و یا گروپ های بازگیر و گیاهشناس در شهر ها و دهات در گشت و گذار میباشند و از مردم هر منطقه مناطق مهم و تاریخی را میپرسند. در حمل ۱۳۷۶ در شیندند بعد از گشت و گذاری چند، شبی زیارتی به نام امام غریب را در سنگستان زیر و رو میكنند و فردای آن مردم در قسمت های حفر شده نقش كوزه و دیگ را در بین گل و خاك قبر میبینند اما هیچكس عاملین این كار را نمیداند.
چند شب بعد قبری در قلعه گاودار كنده میشود. ۳ روز بعد قبر شیخ حق در قله كوه خیفان كنده و خراب میشود. در حوت ۱۳۷۷ در قریه خممظفر در رود ادرسكن گروهی هفت نفری به نام جماعت تبلیغی با كتابی به نام «فضایل اعمال» وارد شده و داخل مسجد اتراق میكنند، گروه تبلیغی كه كم كم پشتو حرف زده میتوانند تا پنج شب مسایل اسلامی و دینی را بعد از نماز به مردم تبلیغ میكنند تا شب پنجم تبلیغ گروه ادامه دارد اما شب ششم از منطقه غیب میشوند. صبح مردم میبینند كه زیارتی به نام پیرسرخ كنده و خراب شده است. قبر را به اندازه چهار متر حفر كرده بودند و علاماتی به شكل جای كوزه و شكسته های اشیای سفالی در اطراف قبر دیده میشد. ملاامام مسجد و مردم كاملاً پی میبرند كه كار كار مهمانان ناخوانده است. اما وقتی دولت طالبان را در جریان میگذارند، آنان در مقابل ملا و عدهای از مردم منطقه را چند روز به زندان میاندازند.
به تاریخ ۸ سنبله ۱۳۷۸ در پهلوی ولسوالی شیندند قبری را به عمق ۵/۲ متر كنده بودند اما طوری كه از نزدیك دیدم هیچ آثار و علایم مرده و گور در آن دیده نمیشد ولی جاهایی به شكل نقش دو كوزه و یك تغار كه از قبر كشیده شده بود پیدا بود، دیده میشد. باز هم طالبان و پدر خواندههای پاكستانی شان را عاملین این عمل میدانند. طالبان به منظـور گـم كردن رد پای خود مردم همجوار آن قبر و زمین را دو روز در محكمه قرآن و قسم میدادند ولی هیچ كس چیزی برای گفتن نداشت.
فیصله طالبی
در اوایل ماه سرطان ۱۳۷۸ شخصی به نام آقاشیر، مشهور به خیاط كه یك فرزند دارد و او هم در قومندانی هرات طالب میباشد، جهت مطالبه زمین هایش نزد كاكای خود در قریه واخل مربوط ولسوالی شیندند رفته، عریضهاش را به ولسوالی پیش نموده ولی آنان او را به شورای محل مربوط راجع مینمایند. شورای محل او را به خانه كاكایش در واخل میفرستد كه بعد از مشاجرهی لفظی و لت و كوب دوباره به طرف ولسوالی میآید و در بین راه یكی از پسران كاكایش كه طالب میباشند پیش روی آقاشیر را گرفته و بالایش رگبار مینماید كه مسئله تا كنون لاینحل بوده و دعوی به نقطه اول خود است.
خریداری دختر توسط مولوی
در اوایل اسد ۱۳۷۸ انجنیر قیوم از زیر كوه شیندند، دختر جوانش را در بدل چهارهزار لك افغانی برای معاون قول اردوی نمبر ۴ هرات كه یك مولوی است، میدهد. دخترك تا حال چندین مرتبه دست به انتحار زده ولی موفق نشده است.
طی یك ماه بیش از ۲۷ قتل عمدی و ترافیكی در ولسوالی شیندند اتفاق افتاده كه هیچیك اصلاً پیگیری نشده است.
طالب بیناموس و قتل یك نوجوان
به تاریخ ۲۲ اسد ۱۳۷۸ ساعت دوازه ظهر نوجوانی ۱۵ ساله به نام گلابشاه فرزند ظاهر مسكونه تحت بازار شیندند، سوار بر موترسایكل به طرف ولسوالی شیندند میرفت. او كه از قبل زیر تعقیب یك طالب بود در قسمت «چاونی» شیندند با طالب مذكور روبرو میشود. طالب او را توقف داده و میخواهد تا وی را به میدان هوایی شیندند برساند. نوجوان عذر میآورد كه برادرش گلكاری دارد و منتظر است و برایش نان میبرد. طالب اصرار میورزد، اما نوجوان ناگهان فرار میكند. طالب به دنبالش میدود و باتفنگچه او را تهدید میكند. در كوچهی
چاونی، از وارخطایی موترسایكل جوان خاموش میشود. طالب خود را به وی رسانده و باز اصرار میورزد كه وی را به میدان هوایی ببرد. ولی زمانی كه میبیند گلابشاه قبول نمیكند او را زیر لت و كوب گرفته و بالاخره با فیر پنج گلوله به سر و صورت و سینهی نوجوان از محل فرار میكند. گلابشاه در راه شفاخانه جان میسپارد. اقاربش همراه با حدود سیصد نفر از مردم جنازه بردوش بین بازار شیندند با شعار های «مرگ به طالبان»، «ولسوال قاتل را بدهد» و غیره به دروازهی ولسوالی میروند. ولسوال به طالبان امر احضارات را داده همه با سلاحهای خود پشت بام ولسوالی میروند. ولسوال به مردم میگوید «قاتل نزد ما بندی است، شما جنازه را دفن كنید، بعداً ما قاتل را قصاص میكنیم.» مردم باز هم تا قبرستان شعار میدادند و بعد از مراسم دفن كسی قاتل بیناموس را ندید. ولسوال به مردم گفت كه قاتل از نزد مان فرار كرده است.
ملابور كه مشهور به سگ و مدیر امربالمعروف شیندند میباشد به چند طالب دیگر كه پهلویش ایستاده بود میگفت: «همهی مردم این مناطق كافر اند اگر ما با كیبل و تفنگ ساعت ها بدویم و تلاش كنیم اینها به خاطر نماز جمعه جمع نمیشوند، حالا كه مسئلهگكی علیه طالبان پیدا شده ببین كه چقدر مخلوق جمع شده، اینها اصلاح نمیشوند.»
ملا و معلمان
(گزارشگر: گلداد عظیمی) در سال ۷۸ بعد از گذشت امتحانهای چهار و نیم ماهه در مكاتب، شاهد تصفیه و راندن یكتعداد معلمان با تجربه و پایهای مكتب ها به بهانه های گوناگون از جمله نسبت دادن آنان به احزاب خلق و پرچم هستیم كه از شمار این استادان میتوان نامروحالامین معلم كیمیا، شمس معلم بیولوژی و فایض معلمانگلیسی و جغرافیه لیسه انقلاب هرات را متذكر شد.
همچنین مولوی غلام حضرت مدیر لیسه انقلاب همینكه با موترسایكل خود وارد محیط مكتب میشود با چوب و شلاق همه شاگردان را زیر لت و كوب قرار میدهد و با الفاظ كثیف و غیر انسانی معلمان را به بهانهی ریش، مو، لنگی و غیره مورد عتاب و خطاب قرار داده و اطفال صنوف پایین را مانند توپ شوت میكند.
اخاذی آمر خاد طالبی
(گزارشگر: ج.ح.) به تاریخ ۲۰ سرطان ۱۳۷۷ خاد طالبان ذبیحاله فرزند حبیباله مسكونه قریه نصرآباد را به جرم این كه برادرش با مخالفین طالبان همكاری دارد، دستگیر مینمایند. آمر خاد، ذبیح اله را كه یك موتر تویوتا داشت زیر لت و كوب میگیرد تا اقرار كند كه موتر را از پولی كه از مخالفین گرفته خریداری كرده است. وقتی آمر خاد این اقرار را میگیرد بلافاصله موتر را به طرف بلدك میبرد و بعد از یك ماه بر میگردد و ذبیحاله را به كمك سه نفر به نام های مولوی هاشم، خطیبحبیباله و ارباب گلآقا میفریبد تا مقدار صد لك افغانی بپرازد و موتر را بگیرد. ذبیحاله مبلغ را میپردازد ولی پول بین آمر خاد و آن سه نفر تقسیم میشود و موتر تا امروز، در دست آمر خاد است.
طالبان و معارف
(گزارشگر: (. ن.) سندی از امر و نهی طالبی در امور معارف
«رهنمایی ریاست عمومی معارف ولایت هرات
۱ـ استادان و شاگردان باید به لباس شرعی ملبس باشند، یعنی ریش، عمامه و باقی سنن قولی و فعلی و تقریری مراعات گردد.
۲ـ متعهد بودن استادان و شاگردان به دستورات مقام امارت اسلامی و اطاعت و پیروی از آن.
۳ـ باید هیچ تصمیم و تصویب بدون مشوره مقام امارت و ریاست معارف صورت نگیرد.
۴ـ ارزیابی فعالیتهای عمومی استادان و شاگردان در امور تدریسی هر مدرسه در ختم سال.
۵ـ تـرتیب نمـودن تقسیماوقات و مشخص نمودن وظایف مامـورین و اجیـران هـر مدرسـه و عـدم تشبث آنها به وظایف دیگران.
۶ـ باید هر مدرسه كتاب اساس و حاضری استادان و شاگردان وغیره منسوبین آن با معه كتاب سند معرف جنسی، دفتر توزیع كتب، كتاب معاینه وغیره كتب اداری داشته باشد.
۷ـ دخول و خروج استادان به مشوره مقام ریاست معارف بوده و در زمینه از منسوبین مدارس طالب هدایت شوند.
۸ـ در هر مدرسه برای برای پیشبرد، لایحهی تدریسی از وزارت تدریس ضرور است.
۹ـ در اخیر هر برج علاوه بر اخذ معاش و اعاشه بر مسئول و یا ناظم مدرسه ضرور است كه نتیجه و خلاصه روزهای گذشته را به مقام ریاست اطلاع داده و طالب هدایت شوند.
۱۰ـ در مدارس لیلیه ترتیب نمودن انجمن در شبهای جمعه و بیدار ساختن طلاب از عقاید غیرمذهبی وغیره كه نظارت و كنترول انجمن توسط رئیس مدرسه یا یكی از استادان باشد.
۱۱ـ تعلیم و تربیه باید مطابق فقه باشد.
۱۲ـ باید رئیس و ناظم مدرسه از دیانت كامل استفاده نموده و از هر نوع خیانت خودداری نموده و راپور كمبودی طلاب را به مقام ریاست ارائه فرماید.
۱۳ـ استادان و طلاب مدارس لیلیه نیز پابند حاضری باشند و در صورت كدام ضرورت رقعه روزهای خود را به كتاب حاضری معامله نماید.
۱۴ـ شروع و فعالیتهای هر مدرسه در مجمع طلاب و استادان به تلاوت قرآنكریم و سپس به خطاب اصلاحی یكی از علمای جید مدرسه مربوط بپردازد.
۱۵ـ هر استاد موظف است تا قبل از شروع هر درس پنج «دقیقه» از كتاب تعلیم اسلام به طلاب درس داده و چند لحظه در مورد اخلاق و سیرت رسول اكرم (ص) و خلفای راشیدین و اصحاب كرام و بزرگان رهنمایی نماید.
۱۶ـ هیچ یكی از استادان مدارس و مدرسین لیلیه و نهادیه حق ندارند بدون استادان ریاست عمومی معارف جلسه و سیمینار دایر نماید.
۱۷ـ هر یك از استادان و شاگردان مدارس دینی لیلیه و نهادیه پابند اوقات رسمی موجه بدون اجازه مسئولین مدرسه حق بیرون شدن را ندارد.
۱۸ـ گذاشته بودن هر طالبالعلم به شریعت، پرهیز نمودن كلتور و روش امتحان دین اسلام بوده و از فقه حنیفی پیروی نماید.
۱۹ـ هر شاگردیكه در مضامین علومدینی ناكام گردد، سایر مضامین نیز ناكام شناخته میشود و هم در اخیر سال پارچه امتحان علومدینی از طرف چند نفر عالم بررسی گردد.
۲۰ـ هر طالبالعلم از اعمال زیست و ناپسندیده اجتناب نموده و از كشیدن سیگار، نصوار و چلم جداً خودداری نماید.
۲۱ـ از برای طلبا لازم بدست است كه از هر نوع اختلافات قومی، منطقوی پرهیز نموده و از تمام سیاستهای روز پرهیز و سیاست آن مطابق حكم قرآن، حدیث و مذهب بوده و از پالیسی امارت اسلامی دفاع نماید.
۲۲ـ هر گاه كدام طالبالعلم و یا یكی از منسوبین تدریسی یا اداری مواردات فوق را عمل نكند اداره مدرسه مكلف است كه آن را به ریاست معرفی نماید.
مراتب و مرادات فوق جهت بهبود نظم در مدارس طبق عملی گردد.»
سرقت و جنایت
(گزارشگر: ق. ژ.) روز سه شنبه ۲۶ دلو ۱۳۷۷ در ولسوالی گذره ولایت هرات، دزدان مسلح طالبی ساعت ۳۰:۹ شب به وقت قیود، داخل خانه عبدالحمید گردیده و به خاطر سرقت پول و سرمایه آنان را مورد تهدید و لت و كوب قرار میدهند. ناگهان یكی از اعضای فامیل كه در اتاق دیگر خوابیده بود بیدار میشود و با سروصدای خود همسایه ها را بیدار میكند. طالبان دزد چون چیزی زیاد به دست شان نیامده بود به شدت عصبانی شده دو تن از افراد خانوادهی عبدالحمید را كشته و با مقداری مال و پول با موتر خود پا به فرار مینهند.
گدایان ز گدایان به طمع میسوزند
(گزارشگر: گلداد عظیمی) تعداد عظیم گدایان در شهر و حومه هرات توجه هر تازه واردی را جلب میكند. شمار دقیق این «دوزخیان روی زمین» مشكل است چون تعداد آنان به صورت غیر قابل پیش بینی رو به فزایش میباشد.
اینان را تقریباً در همه جا و همه وقت میتوان یافت خصوصاً در زیارتگاهها، دم دروازه مساجد، بازارها، هوتلها، كوچهها، سركها، حمام ها، نزدیك و داخل موترهاییكه مسافر پیاده و سوار میكنند در نقاط مزدحم، در جاههای خلوت، در آفتاب داغ و سوزان، در زیر باران، در سایه درخت و دیوار.
با چادری و برقع، با ظرف و كچكول، با عصا و با بساط، نشسته، برخاسته و ایستاده، با خزیدن، غلتیده، خواب، به حالت سیار، با نسخهای از داكتر بدست، با دست دراز و گردن كج، با داد و فریاد و عصبانیت و با خموشی و خجلت، با حقارت و با اشاره های درد آشنا و با اوقات تلخی و اصرار و لج، باخنده های تلختر از زندگی شان با صداو ترنم و غزل، با اشك و آه بیصدایی، با طفلی آویخته از بدن و با دهها وضعیت دیگر كه اكت و ادای لال، كر، دیوانه، معتاد، مریض و... را شامل میشوند به اشكال گوناگون جوره، تنها، فامیل بست، قطار، گروهی و جوخه جوخه... و با زبان بیزبانی گویای بینوایی و زندگی ناكام شان اند.
اینان جهت جلب توجه عابران، شنوندگان و بینندگان به كلمه ها، جملهها و عبارتهای گوناگونی پناه میبرند مانند خیر كنین، خیر ببینین، مهاجر و آواره هستم، بیخانه و بیكس هستم، سرسایه، صدقه، نذر، زكات، خمس و خیرات بتین، كمك كنین به ارواح مرده هایتان، عاجز و فقیرم، معلول، معیوب و مجبورم، شوهرم...، پدرم كشته شده... هست و نیست مارا دزدها بردند... شوهرم زندانی است یا ثواب یا جواب، غم سر اولادها را نه ببینید، رحم كنید و... اما بعضی شان مشكل خود را نمیگویند یا گفته نمی توانند و فقط با نگاه های شان مینالند.
در همه روزهاو شب ها خصوصاً ایام و اوقات مذهبی و خاص مانند رمضان، عید فطر، عید قربان، ماه برات، روزهای جمعه، ما محرم، موقع دفن و فاتحه اموات، نوروز، روزهای رخصتی، روزهای بازار، یكشنبه و چهارشنبه، روزهای میله و كشتیگیری، محل عروسی،مهمانی ها وغیره آنان را میتوان پیدا كرد.
با لباسهای چركین، كهنه، ژولیده، پاره پاره، مندرس و ملنگی با پای لچ بدون كفش و جراب، چند رنگ، پینه و دوخته، بدون لنگی و كلاه گاهی هم رشته بدرنگی بدور سر بعنوان مندیل پیچانده اند و زنان با برقع و چادر رنگ و رو رفته ظاهر میشوند.
تقریباً از تمام ملیتها خصوصاً پشتونهای آواره مرغاب و غورماچ اكثریت قابل ذكر را تشكیل داده و در ردیف دوم مهاجران شوربخت كابل قرار دارند كه بیشتر شان به زبان دری صحبت میكنند.
بین این قشر سرگردان و نا متجانس زن، مرد، پیر، طفل شیر خوار، دوشیزگان جوان، زنان بیوه، متاهل، مطلقه و مجرد و از هر كنج و كنار كشور و تعدادی با سوادان كه مشاغل و امكانات كار شان برباد رفته، وجود دارند.
شب هنگام بیشتر شان نمیدانند شكم گرسنه و بدون تنپوش و علیل و نحیف خود را به كدام سو ببرند. برخی از آنان در خیمه ها، كنار جاده ها زیر درختها و پلها، در خانه های كرایی تاریك و نمدار و متروك، در مساجد، قبرستانها، زیارتگاه ها و سماوارهاییكه یا هیچ و یا بسیار كم ته جایی میگیرند، در پاركها، و شماری هم هی راه میروند و ولگردند، كوچه ها و خیابانها را گز و پل مینمایند تا این كه از حال بیفتند و در جایی نامعلوم به خواب روند. این نگون بختان روی زمین علاوه بر اینكه در سرزمینی كه «گدایان ز گدایان به طمع میسوزند» طبعاً هیچگاه شكم سیر ندارند، از تحقیر،توهین، طعنه، اذیت و سنگ پرانی اطفال عذاب میكشند و درد زنان و دختران جوان جانسوز تر از سایران است.
اكثر گدایان علت اصلی نگونبختی و تباهی خود را استقرار حاكمیت «تنظیم ها» و «گلیم جمع»ها (مخصوصاً مردم بادغیس رهزنان دوستمی را عامل سیاهروزی شان میدانند)، شماری «تقدیر، خدا» و تعداد كمتری «بیكاری و بی روزگاری» را قلمداد میكنند.
قصهی چند گدا از شیندند
(گزارشگر: ج.ح.) در بازار و قرای اطراف ولسوالی شیندند گدایان و فقرا خیلی زیاد اند. طوری كه هر دقیقه ۳ الی چهار گدا به دروازه هر دكان ایستاده از دكانداران و مردم تقاضای كمك میكنند كه چند نفر شان را ذیلاً معرفی میكنیم:

/> زنی از اردوی گدایان، ننگی از هزار ننگ بر پیشانی طالبان
از علی آباد شیندند كه در ۲۴ و ۲۵ حوت ۱۳۵۷ دو فرزند و شوهر خویش را از دست داده است بعد از چند سال بعلت وضعیت رقتبار سه طفلش، مجبور میگردد به شیندند كه چند من زمین دارد كه كوچ كند. در آنجا حزبی های قریهاش او را به شخصی كه از دو پا شل است به زور نكاح میكنند. خاله اناگی مجبور میشود از آن تاریخ تا حال روزانه ۱۰ الی ۱۲ كیلومتر را با پای پیاده طی كرده و به بازار جهت گدایی برود و نزدیكی عصر دوباره همان مسافت را با كوله بار خیراتی جانب علی آباد بپیماید تا شوهر زمینگیر و چند طفلش را تغذیه نماید.
زنی از قریه چلوشك زاول بوده و در زمان خلق و پرچم با شخصی به نام پیمان به زور ازدواج نموده است. شوهرش كه در دولت پوشالی صاحب كاری بود، درخانی را به زور به خانه خود میبرد. بعد از مدتی درخانی تكلیف روانی پیدا كرده و هر روز وضعیتش خرابتر میگردد تا این كه دیوانه میشود و آواره كوچه ها و بازار شیندند. از ملیشه های خلق و پرچم گرفته تا جهادی ها و طالبان بیناموس هر كدام قصه های هولناك از تجاوز بر وی دارند. به تاریخ ۲ حمل در خرابهای نزدیك بازار در حالی كه چند نفر نا معلوم به وی تجاوز كرده بود جسدش پیدا میشود.
تكلیف روانی داشته و گنگ است. در زمان خلقی ها، منطقه شان بمباران شده خانه و زندگیاش را از دست میدهد. وقتی از فامیلش هیچ را زنده نمییابد دچار خلل دماغ گشته و اكنون در كوچه و بازار با نالهی مخصوصی شب و روز را میگذراند.
از نصر آباد ولسوالی شیندند در زمان پوشالیان توسط پدرش محمدرسول كه آمر كندك خاد بود، به شراب خوری عادت میكند و بعداً به چرس و تریاك و هیرویین نیز رو میآورد. طوری كه اقوام نزدیكش میگویند وی در شراب خوری روسها را به مقابله میطلبید و در یك شب كه بشدت مست و بیخود بود به مادر خود به قصد تجاوز حمله میكند. همسایهها بر اثر فریادهای مادرش خبر شده دست و پای بسماله را بسته و نزد پدرش به كندك میبرند. چند روز بعد باز به خانه آمده و خانمش را میكشد. ولی چند ماه بعد برادر زنش پدرش را در ملاء عام با تفنگچه به قتل میرساند. پس از آمدن جهادی ها، شیرآقا را مادرش از خانه بیرون كرده و در یكی از پسته های خادی جهادی جابجا میگردد. در مدتی كه با جهادی ها بود دوباره شروع به شرابنوشی و كشیدن تریاك میكند. در یكی از شب ها به خواهر خود نیز حمله میكند كه بازهم همسایهها به سر وقت به دادش میرسند. با آمدن طالبان وضعش وخیمتر شده تا این كه روزی خود را زیر تانك طالبان میاندازد. تانك از روی دو پا و یك دستش میگذرد. امروز با عصا در سر جاده های هرات به گدایی مشغول است.
قتل زیر شكنجه
(گزارشگر: غفور) به تاریخ ۱۵ اسد در ولسوالی شیندند شخصی را به نام تورن عمر مسكونه قریه اشتاباد زوال به جرم داشتن سلاح دستگیر و در ولسوالی زیر لت و كوب بیحد قرار میدهند و چون او هیچ چیزی ندارد كه به افراد ولسوال بدهد، شكنجه گران كه بعد از كشیدن ناخن های دست و پایش باز هم نمیتوانند چیزی عاید كنند، چند میخ كلان به كف پاهایش طوری میكوبند كه از پشت پایش بیرون میشود و رخسارش را توسط چاقو پاره پاره میكنند و خصیه هایش را نیز میكشند تا بالاخره میمیرد و جنایتكاران طالبی در موتری جسدش را ساعت ۱ بعد از ظهر درنزدیكی های اشتاباد رسانیده و فردی را كه مصروف خرمن كوبی در آن حوالی است صدا میزنند كه این شخص مریض از قریه شماست، مردم قریه را خبر كنید تا بیایند و مریض شان را با خود ببرند و بعد از این كلمات به تندی منطقه را ترك میكنند. مردم محل جسد را نزد والی میبرند. والی صاحب به جواب مردم میگوید كه «جسد را ببرید و دفن كنید، من موضوع را به قندهار گزارش میدهم.» پس از چند روز در اثر فشار و رفت و آمد به ولایت، والی خطاب به مردم میگوید «قاتلین كسانی اند كه با شما دشمنی نداشته و چنان كاری اشتباهاً صورت گرفته است. لذا به قاتلین "دیه" واجب میشود، شما بگویید كه برای تان چند بدهیم.» مردم كه گپ های والی را میشنوند در جواب میگویند كه «ما قاتلین را شناسایی كرده ایم و خود تصمیم میگیریم.» چند روز بعد والی با ۲ هزار لك افغانی و یك موتر بایفور نزد اقارب مقتول میآید و آنان را مجبور میسازند تا پول و موتر را به طور خون بها قبول نمایند.
بسیجبازی طالبان
(گزارشگر: ی.ی.) طالبان جهت تقویه جبهات جنگی شان بر مردم هرات بسیج حواله كرده اند. در هر دو ماه هر قریه باید یك نفر به طالبان بدهند و در صورتی كه كسی شامل صفوف جنگی آنان نشود باید مبلغ ۲۰۰ لك افغانی در بدل فی نفر بسیج حواله نمایند. در سرطان سال جاری طالبان، قریه داران قبول دراز، غلوان و سفیدروان را كه بسیج تحویل نداده بودند آنقدر كفپایی زده و لت و كوب دادند كه ضعف كردند.
از جمله ارباب شاهگل تقریباً هفتاد ساله از قبولدراز مورد لت و كوب طالبان قرار گرفت. علاوتاً طالبان بالای هر قریه ۸۰ الی ۱۰۰ خروار چوب خشك نیز حواله كرده اند. این حوالههای طالبان مردم فقیر هرات را درماندهتر ساخته است.
مـزار
ابو ریحان سودانی و دلالان طالبیاش
(گزارشگر: ر.ش.) به تاریخ ۲۲ حمل ۷۸ ابوریحان سودانی با عدهای از چلی بچه های وطنی وارد شهر حیرتان گردیده و بعد از چند روز از برادران طالب خویش میخواهد تا برایش زن بگیرند. نوكرانش در جواب اظهار میدارند كه قبل از اینكه او بیاید غمش را خورده اند. به او وعده میدهند كه دخترك ۱۳ سالهای از یك خانوادهی فقیر مهاجر شده از كابل را به زور یا به رضا برایش میگیرند. طالبان نزد پدر و مادر وی برای خواستگاری میروند اما آنان چند شبانه روز با گریه و زاری به طالبان میگویند كه «دختر طفل است، به ما ظلم نكنید» ولی دلالان طالبی قبول نمیكنند. فامیل دختر كه چارهای دیگر ندارند به فكر فرار از حیرتان میافتند، اما افراد مسلح كه خانه شانرا شدیداً زیر نظارت داشتند، مانع فرار ایشان میگردند. سرانجام عروسی صورت گرفته و طالب سودانی یك هزار و ششصد لك افغانی به مادر دختر میفرستد. مادر دختر در محفل بندل پول را با گریه به زمین زده و میگفت: «او مردم دختر مرا به زور گرفته اند، این پول ها را چه كنم. در زندگی یك اولاد داشتم و برای همیشه از دستم رفت.» بعد از عروسی زمانیكه از طالب سودانی پرسیده شد كه زن را با خود میبرد، در جواب گفت: «من از این زنان زیاد گرفته ام در هر جایی كه ماموریتم تمام شد زن را رها میكنم.»
خود كشی
ملا عطااله یكتن از طالب بچه های شهر حیرتان همه روزه مردم آن شهرك را جهت رفتن به مسجد لت و كوب میكند.او محمدالدین را كه پایش در جریان سگ جنگی های حزب وحدت و سایر باندها معیوب شده نیز تهدید میكند كه جهت ادای نماز به مسجد برود. محمدالدین چندین بار برای طالببچه میگوید كه در خانه نماز می خواند و به مسجد رفته نمیتواند.
مرگ زیر شكنجه
شب ۱۷ ثور در قریه چایی ولسوالی دولت آباد بلخ یكی از اهالی قریه توسط شخص مسلح ناشناسی زخمی می شود. فردای آن روز چند نفر از ریش سفیدان قریه به ولسوالی جلب میشوند و ولسوال آنان را زیر فشار می گیرد كه فرد مسلح را پیدا كنند. از میان بزرگان قریه بابه ذاكر هفتاد ساله میگوید: «در قریهی ما همه مردم فقیر و غیر مسلح اند افراد مسلح به جز در ولسوالی در هیچ خانه این قریه موجود نیست» ولسوال دستور میدهد بابه را چپه كنند و او را تا سرحد مرگ كیبل كاری میكنند و بعداً او را به اطاق دیگر میاندازند. زمانیكه طالب بچه ها بعد از ظهر از بابه خبر میگیرند میبینند كه او با دهن باز جان سپرده است. ولسوال فوراً دهن بابه را از چونه پر میكند كه گویا زیر ضربات كیبل كشته نشده بلكه با خوردن چونه انتحار كرده است.
شكست امربالمعروف
درین اواخر سركردههای طالبان به منظور سرگرمی جوانان و فریب مردم تیمهای فوتبال را رهبری و تشویق میكنند و مسابقاتی را براه می اندازند. چنانچه به تاریخ ۱۵ حمل ۷۸ در استدیوم مزار مسابقهای بین تیم فوتبال مزار و تیم قندهار تحت رهبری امربالمعروف صورت گرفت كه بیش از دو هزار تماشاچی و حدود بیست الی سی نفر از طالبان قندهاری حضور داشتند. در جریان مسابقه طالبان تیم قندهار را با چك چك، رقص، نواختن سرنی و هارن موتر های شان تشویق میكردند ولی بر عكس مقابل تماشاچیان مزار افراد مسلح ایستاده نموده بودند و نمیگذاشتند مردم تیم مورد نظر شان را تشویق كنند و نماینده امربالمعروف هر لحظه از طریق بلندگو صدا میزد كه به عوض چك چك اللهاكبر بگویید. در این اثنا تیم مزار یك گول خورد و طالبان علاوه بر چك چك و رقص نوت هزار افغانیگی بر سر تیم قندهار پاشیدند. لحظه نگذشته بود كه تیم قندهار گول خورد. مردم مزار بر ضد طالبان با چك چك و سروصدا نوت ده هزار افغانیگی بر سر بازیكنان مزار پاشیدند ولی امربالمعروف احساسات مردم را با لت و كوب و فیر كلاشنكوف پاسخ گفتند و چون میدانستند كه ادامه مسابقه از جهات مختلف به رسوایی شان خواهد انجامید مسابقه را مساوی اعلام كرده و مردم را با شلاق و میله تفنگ از استدیوم خارج نمودند. هزاران نفر در جریان بیرون شدن از میدان ورزش با حساسیت نسبت به طالبان شعار میدادند «زنده باد مزار». سه روز بعد كه مسابقه از نو آغاز شد و تیم قندهار ۳ مقابل ۱ شكست خورد، مردم میگفتند «این شكست تیم قندهار نیست شكست امربالمعروف است.»
یا دالر یا سنگسار
(گزارشگر: گ.ش.) به تاریخ ۱۷ جوزای ۱۳۷۸ ادارهی امربالمعروف دو زن را به اسامی بنفشه و لیلا و یك زن دیگر را در ۲۱ جوزا در جاده غربی شهر مزار زیر نام زناكار در محضر عام به شلاق بستند. در حالیكه زنان محكوم زیر ضربات شلاق گریه و فریاد داشتند، مردم از هر طرف صدا میزدند كه مردان مجرم كجا هستند... عاملان این عمل باید طالبان و یا مردانی باشند كه امر بالمعروف حق شرعی خود را نقده از آنان گرفته و رهای شان كرده باشند. جالب این است كه مسئولان امربالمعروف از یك طرف زنانی را ظالمانه به منظور حاكمیت شان شلاق باران میكنند و از جانب دیگر عدهای از خواهران خادی شان را در این اواخر بخاطر اجرای روابط جنسی سازمان داده اند تا افرادی را از این طریق به دام انداخته و كیسه خود را پر نمایند. زمانیكه زنان خادی جهت شكار با فرد مورد نظر رابطه برقرار میكنند امنیت دولتی و اداره امربالمعروف را در جریان میگذارد و سپس افراد مسلح مرد را دستگیر و خواهر خادی شان پی شكار دیگر میرود. مرد محكوم به سنگسار در محل نامعلوم انتقال داده میشود تا بعد از شكنجه جیب امربالمعروف را از دالر پر نموده خود را از مرگ نجات دهد. حاجینورهزار یكی از بدام افتادگانی بود كه به تاریخ ۲۸ ثور سال جاری با پرداخت ۲۰ هزار دالر خود را از این دام نجات داد. تمام مردم مزار انتظار سنگسار او را داشتند.
طالبان زور گو اند یا فرومایه؟
(گزارشگر: ج.ا.) جاوید تقریباً ۱۵ ساله سرپرست فامیلی است كه شامل مادر، دو خواهر و یك برادر شیرخوارش میشود. همه روزه در آفتاب گرم در بازار مصروف میوه فروشی میباشد. وقتی خواستم از نزدش انگور خریداری كنم و در مورد قیمتش با او گپ زدم گفت كه هیچ فایده نمیكند و اگر فایده هم بكند، آنرا طالبان میگیرند و چنین حكایت نمود: «چند ساعت پیش طالبی از من انگور خواست یك كیلو برایش تول كردم ولی او بدون آنكه برایم پول را بپردازد حركت كرد. من از پشتش رفتم و گفتم ملاصاحب پول از یادت رفت. او جواب داد كه یادم نرفت همین مقدار انگور كه از تو گرفتم حق عشر و ذكات خودت میشود. دیگر در من توان گرفتن پول وجود نداشت و خاموش گشتم.»
یا هرزهگی یا امتحان دینی
(گزارشگر: ج.ا.) روز سه شنبه تاریخ ۱۹ اسد سال جاری سوار تكسی شدم. تكسیران كه از ولسوالی بلخ بود ضمن صحبت نمونهای از برخورد طالبان با تكسیرانان را برایم بازگو كرد:
«روزی در ایستگاه كفایت ماركیت منتظر سواری ایستاده بودم كه طالبی داخل تكسی من شده برایم دستور داد كه حركت كن. كمی كه از محل دور شدیم برایم گفت كه شما تكسی رانان با زنان فاحشه ارتباط دارید و برایم یك فاحشه را معرفی كن. برایت یك روزه پول كار موترت را میدهم. با شنیدن این سخنان دلم به تپش افتاد، تكسی را در گوشهای ایستاد كرده و برایش گفتم كه ملا صاحب از تكسی پایین شوید. وقتی دید اهل این كار ها نیستم مرا زیر لت و كوب گرفته و به منظور ترساندنم از من نماز را پرسان كرد. وقتی شروع كردم تا نماز صبح را برایش بگویم ناگهان سیلی محكمی برویم زده گفت كه چرا بسـمالله نگفتـی... بسیـار به مشكلات از چنگ آن حیوان صفت نجات یـافتـم و بعـد از همـان روز تصمیـم گرفتـم تـا مـوتـرم را بفروشم.»
طالب و كاركنان رادیو تلویزیون
یكی از دوستانم كه در رادیو تلویزیون بلخ كار میكند برایم قصه كرد كه وقتی طالبان شهر مزار را گرفتند چند تن آنان كه هلمندی بودند وارد رادیو تلویزیون شدند. چون در آن روز وضع امنیتی در شهر خراب بود، كاركنان رادیوتلویزیون همه به خانه های خود رفته بودند بناءً دو تن از نطاقان كه در اطاق فرستنده نشسته بودند و از رادیو تلویزیون محافظت میكردند با طالبان سرخوردند. طالبی نزد یكی از نطاقان رفته گفت كه شما هنرمند هستید و وظیفه شما خواندن است، زود شـو بـرای مـا یك خـواندن كن. نطاق برایش فهماند كه ملاصاحب ما خـوانـدن نمیكنیم وظیفه ما بیان اخبار است. اما طالب نطـاق بیچـاره را زیـر لـت و كـوب گـرفتـه و برایش میگفت كه تو هم از جملـهی افـراد شـر و فسـاد هستـی و او را از رادیـو تلـویزیون كشید.
شاروال خربوزهای
روز سه شنبه به تاریخ ۵ سرطان ۷۸ جهت امضای عریضهای خواستم نزد «شاروال صاحب» ولایت مزارشریف بروم. وقتی میخواستم در دروازه دخولی شاروالی داخل شوم طالبی كه در یك دست پوچاق خربوزه و در دست دیگر تفنگش را محكم گرفته بود، نگذاشت كه داخل شوم و گفت كه شاروال صاحب نیست در حالیكه «شاروال صاحب» روبرویم سر زینه مصروف پوچاق جنگی بود. دوباره به خانه برگشتم و هزاران نفرین به این امارت و امارت داران فرستادم.
حدود «ترس از آخرت»
یكی از تكسی رانان باشندهی جغدك مزارشریف از برخورد طالبان برایم نالید:
ده سیلی به خاطر كاست طالبی
(گزارشگر: فرید) مسافران تكسیای كه از ولسوالی آقچه بطرف مزار در حركت بود از راننده خواستند كه یك كست هندی بگذارد و او هم اطاعت كرد. بعد از طی فاصلهای سواری چهارمی را در راه بالا میكند و او میگوید كه یك كاست طالبی بگذارد اما تكسیران اظهار میدارد كه كاست طالبی ندارد، سواری باز هم تقاضایش را تكرار میكند اما راننده خود را به شكلی تیر میآورد. بالاخره سواری مذكور به تكسیران فرمان میدهد موتر را متوقف سازد و خود از موتر پایین شده، چادرش را باز كرده لنگی را به سر و تفنگچه را به كمر بسته كرده به تكسیران دستور میدهد پایین شود و به مجرد پایین شدنش وی را ده سیلی میزند. بعد از رسیدن به شهر مزار به راننده میگوید او را تا خانهاش برساند، در غیر آن وی را به امربالمعروف خواهد برد. طالب بعد از رسیدن به خانه بدون پرداخت كرایه پایین میشود.
یا زن یا پول
(گزارشگر: نسرین) در سرطان سال جاری شبی دو نفر طالب به خانه حیاتاله از مزارشریف و متعلق به ملیت پشتون و صاحب دكان سماوار داخل شده خود را دوست قدیم بیبی او معرفی و بدون درنگ میپرسند كه «خواهرت كجاست؟» حیاتاله با حیرت فراوان جواب میدهد كه خواهرش ۱۵ سال قبل ازدواج كرده است. طالبی كه آغا صاحب نام داشت میگوید: «بیبیات او را به من وعده داده بود. شما در این مدت ملحد شده اید... كمونیست شده اید... تا فردا فكر كن، من فردا میآیم.»
فردا حیاتاله را به قرارگاه برده و خوب شلاقكاری میكنند و بعد برایش میگویند «یا برای ما زن میدهی یا پول.» حیاتاله به خاطر رهاییاش میگوید «خوب است تا فردا فكر میكنم» او مسئله را برای مردم محل بیان میكند و از طرف دیگر قومندانی بنام هاشم خان كه از ماما خیل وی میباشد، موضوع را به حوزه خبر میدهد. بعد از تحقیق روشن میشود كه دو طالب دروغ گفته و میخواستند از این طریق صاحب پول یا زن شوند. اما آنان بدون اینكه كوچكترین جزایی ببینند فقط به خاطر جلوگیری از رسوایی بیشتر، آن دو را از مزار به هرات تبدیل كردند.
كلاه، تنها مشغلهی طالبان فاشیست
(گزارشگر: صدیق) روز شنبه ۱۶ اسد ۱۳۷۸ طالبان به جان مردم بی دفاع شهر در منطقه شمال و غرب روضه علی افتادند كه چرا كلاه بسر ندارند. این منطقه محل تجمع مردمی میباشد كه اموال خود را به فروش میرسانند. طالبان به زور چوب از آنان میخواستند كلاه به سر كنند و اگر كلاه ندارند دستمال خود را به سر پیچ بدهند. یك تعداد ریشسفیدانی را كه بخاطر گرمی هوا لنگی های خود را كنار گذاشته بودند به زور وا داشتند تا آنها را بر سر نهند و اخطار میدادند كه فردا اگر به سر شان كلاه نبود، همرای شان كار دارند.
روز دیگر باز به شهر آمده و جوانانی را كه كلاه به سر نداشتند با خود به دفتر امربالمعروف بردند كه تا شام تعداد آنان به ۱۰۰ نفر میرسید. همه را در اتاق كوچكی انداخته و بعد از تاریكی شام با یك موتر لاری آنان را به جای نامعلومی منتقل ساختند. در شهر آوازه است كه بعد از شكست جنگ شمال آنان را به جنگ بردهاند. از سرنوشت آنان هیچ اطلاعی در دست نیست.
وحشت دینی
(گزارشگر: هما) در قریه كوچكی به نام قورچی كه اهالی آن به ملیت هزاره تعلق دارند، طالبان مردم را مجبور ساخته اند تا ملاامام مسجد شان باید سنی باشد، بناءً ملایی را به نام ملاغفار كه پشتون است به حیث ملا امام انتخاب نموده اند اما مردم نماز را در خانههای شان مطابق مذهب شان ادا میكنند.
فروش دلبند
اختطاف بیوه
به تاریخ ۱۲ سرطان ۱۳۷۸ در قریه سرآسیاب مربوط ولسوالی چهـاربولـك بیوه زن جوانی همراه با دختر جوان و یك پسر جوانش توسط چند طالب مسلح شب هنگام ربوده میشود. بعد از جستجوی زیاد دریافتند كه پسر ۱۷ سالهی او با قومندان طالبی در ولایت قندهار دریور میباشد اما از خود زن هیچ احوالی بدست نیامده است.
فابریكه كود و برق مزار
(گزارشگر: ارغوان) فابریكه كودو برق با دستگاه تولید كود كه فعلاً تنها یك پایه آن فعال است، ۲۷۰۰ كارگر و كارمند فنی را به خود مصروف نگه میدارد كه در ۲۴ ساعت ۲۵۰۰ خریطه ۴۵ كیلویی كود تولید میشود. قیمت هر خریطه ۵/۸ دالر برای شركت «سپیشل» به فروش میرسد. شركت مذكور مربوط قندهاریها میباشد كه بعداً آنرا به تركمنستان برده و میفروشند.
در فابریكه پشتونها حاكمیت دارند و ملیت های دیگر به بهانه های مختلف از كار منفك میشوند. لوگریها مخصوصاً ترجیح داده میشوند زیرا رئیس فابریكه مولوی غلامنبی از ولایت لوگر میباشد. از طرف رئیس فابریكه دو گروپ برای كنترول كارگران موظف گردیده است. یك گروپ در محل رهایش كارگران كه تعداد حاضر و غیر حاضر در مسجد را كنترل میكند و گروپ دومی در داخل فابریكه موظف است تا اگر كارگر و یا كارمندی در نماز غیرحاضر و یا بنابر معذرتی به كار نیاید او را منفك كرده و در عوض فرد دیگری شامل میسازد. در شهر مزار این تنها فابریكهای فعال است و در حدود ۲۵ الی ۳۰ لك افغانی جنبشی معاش میدهد كه مصرف چند روزه یك فـامیـل هم نمیشـود ولـی مردم مجبـور هستند زیرا جای دیگر وجود ندارد كـه حتی بـه همیـن مقـدار معاش هم كارگر استخدام كند.
برخورد طالبان با زنان كارگر
با تسلط طالبان بر شهر مزار، به تعداد ۷۰۰ كارگر زن كه در فابریكه كود و برق مصروف كار بودند، منفك شدند. به این تازگیها از طرف رئیس كارخانه (غلام نبی) نهتنها خانه های این زنان كارگر گرفته شده بلكه مجبور اند از زمان حاكمیت طالبان به بعد از قرار ماهانه مبلغ هفتلك افغانی كرایه را نیز پرداخت نمایند.
گرگ كه چوپان شود!
(گزارشگر: ش. كیوان) دوشنبه ۲۲ حوت ۱۳۷۷ در كوچهی گلهچنار مزار شریف ساعت ۲ شب دو نفر از دزدان طالبی به خانهای داخل شده و صاحب خانه را مورد لت و كوب قرار داده پول و زیورات را میخواهند. صاحب خانه مقاومت كرده و با آنان به زد و خورد میپردازد. در نتیجه یكی از دزدان زخمی میشود و در اثر سر و صدا هر دو پا به فرار مینهند. فردای آن صاحب خانه به حوزه رفته و شكایت میكند. مسئول حوزه به مامورین خود دستور میدهد كه به محل رفته و دزدان را دستگیر نمایند. آنان هم تمام اهالی محل را دستگیر و به حوزه آورده و مورد لت و كوب قرار میدهند و از آنان میپرسند كه از بین شان كدام یك دزد است و به بدینترتیب در واقع به مردم میفهمانند كه دیگر به شكایت دزدیهای طالبان دست نزنند.
فراه
قومپرستی و منطقهپرستی طالبان
(گزارشگر: ع.ن.) طالبان كه به كثیف ترین نوع اختلافات زبانی، قومی و ملیتی دامن میزنند، كوشش دارند در تمام زمینه ها به زبان پشتو و بخصوص طالبان قندهاری توجه خاصی داشته باشند. بعد از قندهاریها هلمندیهای طالب حایز اهمیت اند و در چور و چپاول مردم نیز دست باز دارند. طالبان قندهاری بخشهای عمدهی حاكمیت را در اختیار دارند. طالبان هلمندی به رهبری حاجیعبدالواحد مشهور به رئیس باغران، هلمند، نیمروز و فراه را زیر كنترول خود دارند و به زندگی مردم دست درازی میكنند. بعد از آنكه طالبان فاریاب را تسخیر كردند، حاكمیت این ولایت به فراهیها داده شد. در حقیقت طالبان فراهی گوشت دم توپ حركت طالبان بسوی شمال گردیده اند و چنان است كه تا به حال كشتههای بسیاری از فاریاب به فراه رسیده است. از جمله ملا صدیقاللهمعتصم مشهور به ملا آغاجان كه قبلاً رئیس خاد فراه و از سرسپردگان درجه یك ملاعمر بود، در درگیریهای فاریاب كشته شد و جسدش را ملاعمر به قندهار خواست. او یكی از مهرههای اصلی آی.اس.آی به شمار میرفت كه از مدتها قبل از كویته
در خدمت آن قرار داشت. او عده زیادی از فراهیها را بخاطر بدست آوردن به اصطلاح سلاح با شكنجههای غیرانسانی معیوب و از جمله كریم مسكونهی گجگین را به شهادت رسانیده بود.
اخیراً چهار تن از افراد صوفیفضلو كه قبلاً قومندان حزب گلبدین بود و فعلاً یكی از سركردگان خاد فراه میباشد در فاریاب كشته شدند و خودش تصادفاً از مرگ حتمی نجات پیدا كرد.
اكنون فراهیها باید در هر دو ماه به فاریاب نفر اعزام دارند. چون هیچكس حاضر نیست به این كار تن دهد لذا طالبان به زور و زندان افراد را به فاریاب میفرستند.
مردم علاوه بر این كه باید به پهرهداری پستههای فراه و فاریاب نفر بدهند باید به كابل هم نیرو اعزام كنند. حاجی رئیس بغران كه افراد هلمندیاش را از پهرهی كابل عودت داد حدود هزار نفر از سر تا سر فراه به زور جمعآوری و روانهی كمربندهای امنیتی كابل ساخت. او كه میدانست در زمستان در كابل جنگی صورت نمیگیرد افراد هلمندی خود را برای دو ماه در آنجا مستقر ساخت و بعد كه حدس میزد در شروع بهار جنگی صورت خواهد گرفت فراهیها را گوشت دم توپ میسازد.
طالبان بر علاوهی شوونیزم قومی شدیداً خواهان برتری طلبی منطقوی هم میباشند. طالبان قندهاری هلمندیها را نوكر خود میدانند، طالبان هلمندی فراهیها را به هیچ میگیرند و طالبان فراهی فـاریابیهـا را مـزدور خـود تلقـی میكننـد! این است شریعت طالبی!
اخیراً در ولسوالی پرچمن ولایت فراه كه هم مرز با ولایت غور است بین طالبان مستقر در ولسوالی و مخالفان درگیری سختی رخ داد كه در نتیجه ۳۰ تن از طالبان بشمول ولسوال پرچمن كشته شدند. قوای هلمندی و فراهی طالبی از هلمند و فراه بوسیله هلیكوپتر به پرچمن منتقل شد. ملاطاوس معاون والی فراه و قومندان جنگ طالبان نیز به قتل رسید. او كه همه كاره والی بود در جریان چند سال حاكمیت طالبی در فراه توانسته بود پول هنگفتی برای خود و ملاسیدمحمد والی فراه دست و پا بكند. طیارات طالبی مناطق مسكونی مخالفان را در پرچمن شدیـداً بمبـاران كـرده و عـده زیـادی از زنـان و كـودكان مخالفان را كـه گـروگـان گـرفته بودند، به هلمند و شیندند انتقال دادند. اكنون والـی فـراه مـلاطـاوس در ولایت اعمار منار یاد بودی را عنقریب آغـاز مـیكنـد كـه طبـق برآورد مصرف آن ۹۰۰ لك افغانی خواهد بود.
والی طالبی و حل مشكلات اقتصادی!
طالبان با تسلط در شهر فراه، ملا شیرملنگ را بعنوان والی آنجا تعیین كردند. بعد از چند روز معلمان لیسهی ابونصر بطور جمعی به ولایت رفتند تا در مورد شش ماه معاشات پرداخت نشدهی شان صحبت نمایند. بعد از آنكه معلمان اجازه داخل شدن مییابند، ملاصاحب كه بروی لحافهای سرخِ چارقات شده لمیده بود با معلمان دست میدهد. بعد یك تن از استادان چند آیهی قرآن را قرائت میكند و والی صاحب كه بیش از ۲۴ سال ندارد بعد از ختم قرائت میپرسد كه برای چه آمده اند. یكی از استادان از نگرفتن شش ماه معاش و مشكلات اقتصادی میگوید. والی صاحب كه از این چیزها هیچ نمیداند رو به آنان كرده میگوید: «تمام پول را اسماعیل خان برده شما به آن ظالم مفت كار میكردید چرا به ما كه شریعت را پیاده میكنیم مفت كار نمیكنید؟» و بعد مبلغ ۱۱ هزار افغانی را از جیب واسكتش كشیده و در همان حالت لمیدگی پیش روی معلمان میاندازد و با لحن خشن و آمرانه اضافه میكند: «حی حی دا پیسی هم حانته ختكی واخلی او وخوری» عده زیادی از معلمان لیسه ابونصرفراهی با مشاهده همین برخورد والی صاحب از رفتن به وظیفه منصرف میشوند.
طالبان و ساعتسپورت
چندی قبل رئیس «بغران» از هلمند به فراه آمده و در تعمیر ولایت كه در جوار چمن لیسه ابونصرفراهی قرار دارد با ملاسیداحمد والی فراه صحبت میكرد. معلمان لیسه هم در اداره به روی زمین نشسته بودند كه ناگهان طالبی با كلاشینكوف داخل شده میپرسد: «ستاسو مشر څوك دی؟» مدیر خود را معرفی میكند. او در حالیكه بروی میز نشسته میگوید: «دا خپل (...) او ماچهخران چه په چمن كی بازی كوی بند كره ځكه چی رئیس صاحب د والی صاحب سره خبری كوی او كه نه دا د ټوپك میل ددوی په (...) مندم» مدیر میپرسد كه تو به مكتب و ساعت سپورت و این چیز ها میفهمی یا نه. او در حالیكه عصبانیتر میشود، اظهار میدارد: «زه په دا شیان نه پوهیږم دا خپل ماچه خران بند كړه» مدیر وقتی متوجه میشود كه با آن احمق فحاش صحبت كردن فایده ندارد میگوید: «بسیار خوب شما بروید ما آنان را منع میكنیم» و از همان روز به بعد ساعت سپورت از تقسیم اوقات مكتب پاك شد.
خلقیها شریك جنایات طالبان
به تاریخ ۵ جوزای ۷۸ سه تن از سادات قریه چهارباغ ولایت فراه بوسیله یك تفنگدار طالب وحشیانه به قتل رسیدند. سیدنورشاه با دو پسرش بر سر گرفتن نوبت آب جوی عمومی با عبدالرحمن پسركاكای ملاموسی رئیس بانك فعلی هرات كه گروپ مسلحی در ده دارد، گفتگو میكند. عبدالرحمن كه سرشار از باده قدرت طالبی و پول میباشد با كلاشنكوف خود به مزرعه سیدنورشاه آمده و بدون مكثی بسوی او و دو پسرش، سیدناصر ۲۲ ساله و سیدولی ۱۸ ساله آتش كرده هر سه را جابجا هلاك میكند. پسر كوچكش پا به فرار میگذارد و فیرهای ممتد عبدالرحمن به او اصابت نمیكند. سپس خود با اسپی بسوی پشترود فرار میكند. ابتدا به خانه كوشان والی دوران خلقی كه آدم بدنامیست رفته تفنگ خود را آنجا میگذارد و بعد جایی مخفی میشود كه تا بحال دركی از او نیست.
وقتی قومندان امنیه با افرادش میرسد و مردم بر سر كشته شدهها تجمع میكنند سیدنذیرشاه برادر سیدنورشاه مقتول با فریادهای ممتد رو بسوی قومندان اخترمحمد كرده میگوید: «برای این بیناموسها كی سلاح داده؟ زن این تحریك و این قومندانها را ... كه به این جنایتكاران سلاح میدهند» قومندان در مقابل این حرفها و خشم او موش شده و او را دلداری میدهد كه قاتل را حتماً دستگیر خواهند كرد.
در وقت دفن جنازهها حدود هفتصد نفر جمع شده و بسیاری با صدای بلند میگریسته و میگفتند كه قاتل سه نفر طالبها و خلقیها اند. مردم خلقیها را ناسزا میگفتند زیرا كوشانی یكی از خلقیهای مشهور منطقه و متحد ملاموسی میباشد. گروپی از طالبان كه جهت شركت در مراسم دفن آمده بودند در مقابل مردم لبریز از خشم ساكت ایستاده و یارای صحبت كردن نداشتند. مردم ازین عمل آنقدر تحریك شده بودند كه بدون كدام ترسی طالبان و خلقیها را به باد فحش و ناسزا میگرفتند.
سنگسار وسیلهایدر دست بیناموسان طالبی
سال ۱۳۷۲ پروین دختر شیراحمد دستهگل از ولسوالی قلعهكاه فراه، پدرش را كه آدم چرسی و بیبند و باری بود و میخواست او را به مزدور خانهاش بدهد، كشت. در آن وقت او مورد حمایت ملكقادر آمر خاد ولسوالی قرار گرفت. بعد ازینكه طالبان به حاكمیت رسیدند آن دوسیه دوباره توسط ریاست محكمه روی دست گرفته شد.
نوراحمداحمدی رئیس محكمه مدافعه فراه وقتی چشمش به دختر میافتد (در حالیكه دو زن دیگر هم دارد) «دلباخته» او شده و به پروین میگوید یا او را بگیرد یا وی را به اساس این دوسیه سنگسار خواهد كرد. پروین هم ناگزیر تن به ازدواج داده و نوراحمدی او را با خود به هرات میبرد.
تعدادی از ملایان طالب ازین جریان خشمگین شده و طالبان مدرسه ابوذرغفاری (مستقر در تعمیر لیسه زراعت) را تحریك كرده و آنان به رسم احتجاج به ریاست محكمه رفته خواهان سنگسار رئیس محكمه میشوند و بخصوص كه وقتی كسی پیدا شده و ادعا میكند كه پروین را به او داده اند، حركت بیشتر شدت میگیرد. رئیس محكمه از ریاست بیرون نشده والی را در جریان میگذارد. والی طالبان را بدفتر خود خواسته و به آنان وعده میدهد كه جریان را تعقیب خواهد كرد ولی تا به حال كاری انجام نگرفته است.
با سقوط دولت نجیب، تیمورشاه مسكونه قریه دارآباد گلآغا نام را به جرم خراب كردن باغش ۸۰هزار تومان جریمه میكند و او هم میپردازد. بعد از آنكه هر دو دوباره مهاجر میشوند پسر گلآغا خواهان گرفتن هشتادهزار خود میشود ولی تیمورشاه به آن نمیدهد. تیمورشاه صدلك افغانی به قومندان امنیه داده و گلآغا زندانی میشود. بعد گلآغا صدلك افغانی داده رها میشود. تیمور دوباره صدلك افغانی میدهد و گلآغا مجدداً زندانی میشود كه با پرداخت صدلك رها میشود. چون دیگر پولی از سوی تیمورشاه به قومندان نمیرسد به همان ۴۰۰لك اكتفا میكند. در این جریان ۴۰۰لك افغانی نصیب اخترمحمدبغرانی قومندان امنیه فراه میگردد.
سگ جنگی
به تاریخ ۲۲ حوت ۷۷ به ولسوالی خاك سفید اطلاع میرسد كه دو تن از خوستی ها (قریهای مربوط به این ولسوالی) جادهی عمومی را تهدید كرده اند. افراد ولسوالی هم بیدرنگ خانهی این دو نفر را محاصره میكنند. آن دو نفر هرچه میگویند كه دزد نیستند فایده نكرده و ولسوال دستور دستگیری آنان را میدهد. آن دو نفر هم بر بام خانه بر آمده و تیراندازی را شروع میكنند كه در نتیجه یك تن از طالبان كشته میشود. بقیه افراد ولسوالی هم عقبنشینی كرده و آندو فرار میكنند. ولسوال به مركز ولایت مخابره كرده و از ولایت آمر امنیت با افرادش به خوست میروند و سه نفر را به این اتهام كه با آن دو نفر رابطه دارند دستگیر میكنند. از جمله یك نفر را در بین راه خاك سفید و شهر به پایه تلفن بسته و آنقدر میزنند كه در همانجا جان میدهد و دو نفر دیگر را به شهر میآورند. حال رابطه بین غوریزایی های خوست و طالبان به شدت متشنج شده است.
حقوق بشر طالبی
صالح اله ولد محمد شاه مسكونه قریهی ده عشق ولایت فراه كه در یك جنجال بطور غیر مترقبه برادر دامادش را كشته بود، بعد از حكم محاكم ابتداییه و مرافعه و تصدیق ملاعمر در ۲۱ حوت ۷۷ در صحن چمن لیسه ابونصر در حالیكه عدهی زیادی از مردم را به زور جمع نموده بودند با فیر ۵ مرمی به قتل میرسانند.
قبل از اجرای حكم كه بوسیلهی برادر مقتول اجرا شد، ملاسیداحمد، والی فراه و نوراحمداحمدی رئیس محكمه سخنرانی و از سازمان ملل انتقاد كردند كه چرا طالبان را متهم به نقض حقوق بشر میكند در حالیكه این گونه اجرای حكم اعلام بهترین مثال تحقق حقوق بشر میباشد. این اعدام بین دو جناح از قوم مردم دهعشق اختلاف شدیدی را دامن زده است.
رادیو فراه
رادیو فراه، هر روز از ساعت ۷ الی ۸ صبح برنامه پخش میكند. اخبار و اعلانات آن ساعت هفت و نیم مدت ۵ دقیقه را در بر میگیرد. اخبار مملو از این گونه چیزهاست: «دیروز ۶ نفر بی ریش به جزای اعمال خود رسیدند...» در یكی ازروزهای ماه حوت ۷۷ اخبار رادیو فراه این بود: «پرون محترم ملاربانی د قلعه كاه ولسوال محترم والی سیدمحمدآخند سره وكتل ـ د خبرونو پای» مردم فقط به خاطر بعضی اعلانات فوتی پنج دقیقه اعلانات آنرا گوش میكنند و گاهی اخبار و اعلانات آن را به خاطر فكاهی جور كردن و سرگرمی میشنوند.
بوی فساد اخلاقی طالبان
(گزارشگر: حارث) چندی قبل شخصی از افراد امربالمعروف بنام یحیی كه در بچهبازی شهرت دارد و به بهانههای مختلف بچهها را به دفترش میبرد، پسر ۱۳ سالهی عبدالشكور مشهور به احصائیه ساكن قریه دوكن ولایت فراه را در كوچه میبوسد كه تصادفاً پدرش جریان را به چشم خود میبیند و مستقیماً نزد والی منطقه ملاسیدمحمدآخند رفته و شكایت میكند. ملا سیداحمدآخند از رئیس امربالمعروف ملابهاالدینترابی میخواهد تا ملا یحیی را محبوس سازد. ملا ترابی در جوابش میگوید كه این كار را نمیتواند چرا كه پشتیبان وی قومندان حارندوی ملا اخترمحمد میباشد. چون ملا یحیی قبلاً اجناس زیادی از قبیل تلویزیونهای رنگه، چرس و تكهای را كه از مردم جمعآوری نموده بود به ملا ترابی داده بود و رئیس هم بنا به اسراری كه نزد ملایحیی داشت نمیتوانست او را محبوس سازد كه البته از این جریان شخص قومندان حارندوی خبر دارد. سپس والی به قومندان حارندوی فراه تلفن میكند كه ملایحیی را به خارج ولایت اعزام نماید تا اذهان مردم را تغییر دهد.
شایان یادآوریست كه رئیس امربالمعروف كه به مرض توبركلوز مصاب است دو زن دارد و با پول زیادی كه به بهانههای مختلف و از فروش چرس، تلویزیونهای رنگه و ویدیو كاستهای ضبط شدهی مردم اندوخته، میخواهد زن سوم نیز بگیرد.
ننگرهار
گدایی او د طالب بیعزتی!

/> فقر، بدبختی او گدایی د طالبانو د توری وا کمنی ارمغان دی
(گزارشورکوونی: علیسینا) د ۷۸ كال د جوزا په ۲۳ نیټه د مازیگر په پنځهنیمو بجو حمیرا، خورشید او فرشته چی دری واړو خیرات ټولولو، د ننگرهار د مخابراتو په چوك كی یی یو ځوان طالب ته چی د نوی ماډل موټر نه راكښته شوو وویل چی د خدای لپاره ورسره مرسته وكړی، هیڅ څه نلری او ماشومان یی په كور كی له لوږی مړه كیږی. طالب نه یواځی دا چی هیڅ څه یی ورته ورنكړل، بلكه په خپلو باډیگاردانو یی امر وكړ چی دری واړه ښځی په موټر كی واچوی، ځكه چی د هغه بیعزتی یی كړی ده. طالب ښځی راساً بندیخانی ته بیایی او په هری یوی باندی ۶ میاشتی قید خیژی.
طالبی اخلاق
(گزارشورکوونی: سردار) د ۱۳۷۸ كال د جوزا په ۱۶ نیټه د مازیگر په څلورنیمو بجو، د امربالمعروف موټر د دوه ځوانو هلكانو (نومونه یی خوندی دی) ترڅنگ چی د پښتونستان واټ د اوبو د یوی فواری خواته ناست وو، ودرید او د هغوی څخه یی پوښتنه وكړه چی دلته څه كوی. هلكانو ورته په ځواب كی وویل چی هسی ناست دی او خبری كوی. خو طالبانو ونهمنله او دواړه یی په موټر كی له ځان سره خپلی قرارگاه ته ویوړل. هلته یی كوچنی هلك له ځان سره یوی كوټی ته بوتلو او دمعاینی په نوم یی ورسره د بدچلند كولو وروسته، رابهر كړو او ورته یی وویل چی «ته ښه هلك یی او اخلاق دی خراب ندی. مونږ ستا معاینه تر سره كړه، پكی څه شی نهوو.»
طالبان او د نغمی كسټ
گزارشورکوونی (شریف): د روان كال د جوزا په میاشت كی د امربالمعروف موټر طالبان د كابل ولایت د دریم مكروریان څخه د تیریدو په وخت كی، ددی پر ځای چی د نغمی كسټ د موټر په ټیپ كی كیږدی، سهواً د لاډسپیكر په ټیپ كی یی ږدی او بیپروا خپلی لاری ته ادامه وركوی. خلك د كسټ په اوریدو حیرانیږی. تر څو چی فتاحاله ټكسیران د هغوی پام دی مسئلـی تـه راړوی او هـغـوی بـی لـه كـوم ځنډه لـه هغـه ځایـه تښتـی.
د پیسو په خاطر مرگ هم روا دی
د ۱۳۷۷ كال د َدلوی په میاشت كی طالبان د پیسو په خاطر د نوچكو یو لوی تجار وروسته له وژلو نه په اوبو كی غورځوی او د هغه ټوله دارایی غصبوی.
غلا او میلمستیا د طالبانو په وړاندی
د تیركال د َدلوی په ۲۵ نیټه د شپی په یوه بجه د طالبانو یوه ډله د صالحی كور ته چی د NCH په یوی څانگی كی قابله ده او خاوند یی د برق د آمریت پخوانی مامور وو او اوس د گنډو كار كوی، ننوځی او د هغی خاوند تړی او ورته وایی چی:«مونږ ستا میلمانه یو او باید راته هر ډول خواړه تیار كړی.» صالحه د سهاره پوری هغوی ته ډول ډول خوراكونه تیاروی. طالبان وروسته له خواړو كله چی سهار كیږی، د كور ټول مال په ډیری آرامی سره په خپل موټر كی اچوی او له ځان سره یی وړی.
طالب شوی ابراهیم خپله ښځه حلالوی
ابراهیم د قلعه نجاران اوسیدونكی او د طالبانو اجیر لكه د خپلو نورو طالبی مشرانو په شان د پیسو په خاطر حاضر دی، هر ډول جنایت ته غاړه كیږدی.
یوه ورځ هغه خپله ښځه شمیم مجبوره وی چی لاړه شی او دخپل پلار څخه د پیسو او شپږ جریبه ځمكی غوښتنه وكړی. خو د هغی پلار وایی چی نه پیسی او نه ځمكه ابراهیم ته وركوی ځكه چی پوهیږی هغه یی په كوم لار كی مصرفوی. كله چی ابراهیم د خپل خسر د رد ځواب څخه خبریږی، بی له ځنډه د خپلی ښځی په غاړه چاره راكاږی او بیایی له بام څخه كښته غورځوی. خو له نیكه مرغه چی گاونډیان خبریږی او شمیم شفاخانی ته رسوی او هلته یی تداوی كوی.
د شمیم پلار د دغی خبر د اوریدو وروسته سمدلاسه سكته كوی او د ۷۷ جدی په لسمه نیټه مړ كیږی.
طالبان تور لگوی او رشوت اخلی
(گزارشورکوونی: رفیع) د روان كال د جوزا په ۲۵ نیټه د شپی په یولسنیمو بجو د امربالمعروف موټر د ننگرهار ولایت د غاښونو، غوږونو، ستونی او پزی روغتیا یی كتنځی ته ورځی او په دغه ځای كی په ډاكټرمحمدطاهر، ډاكټرعبدالفتاح، ډاكټرجمعهخان او د هغوی په دری میلمنو (عبدالمالك، عتیقاله، نسیم) باندی چی د خوب نه یی راویښ كړی وو، د قمار وهلو تور لگوی. ډاكټران هر څومره وایی چی هیڅ گناه نلری خو طالبان چی مشری یی خدامحمد د امربالمعروف د ریاست معاون درلوده، هغوی له ځان سره بیایی او په یوی ډیری كوچنی او بویناكی كوټی كی یی بندی كوی.
كله چی ډاكټر عبدالفتاح د هغوی څخه د قمار وهلو ثبوت غواړی، خدامحمد دستور وركوی چی د هغه سر وچ وخروی تر څو بیا اعتراض ونكړی.
نوموړی كسان وروسته د ۲۴ ساعتو نه هغه وخت خوشی كیږی چی طالبان د هغوی څخه غټ رشوت اخلی.
طالبان د خپل ځان نه هم غلا كوی
د ۱۳۷۸ كال د سنبلی د میاشتی په دریمه نیټه د سهار په شپږو بجو د خلكو كورونه د وسلهوالو طالبانو لهخوا محاصره او تلاشی شو. په اول كی د تلاشی وجه معلومه نه وه. خو وروسته د پوښتنو او تحقیق څخه څرگنده شوه چی د جلال آباد د فواید عامی ډیپو غلا شوی دی. حال دا چی په دغه ډیپو كی د طالبانو څخه پرته بل هیڅ څوك نه وی. وروسته د تلاشی خلكو وویل چی غلا هم په خپله كوی او غلو پسی هم گرځی.
طالبان او د قدرت په سر جگړه
طالبان چی د قدرت لیونیان دی، په دی وروستیو وختو كی یی مینځنی اختلافونه زیات شوی دی. د بیلگی په توگه د ۱۳۷۸ كال د سنبلی په ۷ نیټه د مولوی صدراعظم د ننگرهار والی او ملا راكټی د قول اردو رئیس اختلافونو هغه وخت شدت وموند او په یو بل باندی ډزو كولو ته ورسید، چی مولوی صدراعظم په یوه غونډی كی چی لوړ رتبه نظامی او دولتی طالبانو هم په كی گډون درلوده، په قول اردو كی د یو شمیر نوو كسانو د زیاتیدو غوښتنه وكړه. دا غوښتنه د ملا راكټی د قهر او غضب سبب و گرځیده او ویی ویل چی «قول اردو زما شخصی چوكی ده او دا ما پوری اړه لری چی څوك مقرر كړم او څوك له هغه څخه وباسم.»
مولوی صدر اعظم بالاخره ملا راكټی مجبور كړو چی د ولایت څخه ووځی او خپل پلارنی ځای ته لاړ شی.
دننگرهار ښاروالی یا د چور ریاست
دننگرهار په ښاروالی باندی خلكو د چور ریاست نوم ایسی دی. ځكه چی ددی ریاست مشر مولوی عبدالسمیع، د خپلی ډلی ټپلی سره یو ځای د پیسو پیدا كولو په خاطر هره ورځ په ښار كی یوه هنگامه جوره وی او په ډول ډول پلمو د خلكو څخه پیسی اخلی. همدا شان یی د زیاتترو خلكو كورونه او ځمكی د دولتی ځمكو او كورونو په نامه نیولی دی او د قصابانو څخه په دی بهانه یو لك پیسی اخلی چی هغوی ته مسلخ خانی جوړه وی، حال دا چی هغه ټولی پیسی په خپل مینځ كی ویشی. مولوی عبدالسمیع چی پخوا به پیاده گرځیده، اوس د همدی غلا شو پیسو له كبله د مرسیدیز بنز خاوند دی.
ډسكو ملا او هندو
د ننگرهار ولایت د «افغانستان بانك» په مقابل كی د یو هندو سرای موقعیت لری چی هغه هم د جنگ له كبله تقریباً ویجاړه شوی ده. ددغه ولایت د ښاروالی رئیس چی د ډسكو ملا په نوم یادیږی، د دولتی مال په نامه، د نوموړی سرای د غصب كیدو دعوا وكړه. هندو په مقابل كی خپله قباله او ټول اسناد راوړل چی سرای د هغه ده خو ښاروال په جگ او قهر جن آواز هغه ته وویل: «كه چیری دا سرای ستا وی، نو همدلته قسم وخوره او مسلمان شه او كه نه نو دا سرای دولتی ده.» هندو د مسلمان كیدو او قسم خوړلو له ویری د سرای څخه تیر شو او په دی توگه هغه د طالبانو لاس ته ورغی.
«دكتابونو سوځول ثواب لری»
د روان كال د سنبلی د میاشتی په څلورمه نیټه د امربالمعروف له خوا اعلان وشو چی نن په دری بجو د مخابراتو په چوك كی عشقی كتابونه سوځول كیږی او ځینو كسانو ته جزا وركول كیږی، باید ټول خلك په مقرر شوی وخت هلته حاضر وی. زه هم هلته لاړم.
مولوی فدا محمد چی ځانته د امربالمعروف معاون وایی او د خلكو په مینځ كی د بدو اخلاقو په درلودلو شهرت لری په دری بجو راغی او په اصطلاح د كتاب سوځولو په مراسمو یی پیل وكړو او ویی ویل: «د اسلامی كتابونو څخه پرته، نور ټول كتابونه غیر اسلامی، گمراه كوونكی او عشقی دی او د داسی كتابونو سوځول ثواب لری.» زیاتتره هغه كتابونه چی په دغه ورځ وسوځول شول، ټولو زمونږ د وطن د علم، فرهنگ او ادبیاتو څخه نمایندگی كوله.
د طالبانو خیرات او غلا
)گزارشورکوونی: یعقوب) د ۷۸ كال د اسد د میاشتی په ۵ نیټه د سرخرود ولسوالی د قلعه معروف په كلی كی د طالبانو یو ډاډسن چی دری كسان په كی سپاره وو، د حبیب الرحمن د كور د دروازی مخی ته ودریږی او هغوی ته د وریجو یو دیگ وركوی او وایی«چی خیرات مو كړی دی.» كله چی دكور اوسیدونكی (د محمد اسماعیل او عبدالعزیز په گډون) دغه وریجی خوری، ټول مسموم كیږی او بیا د گاونډیانو لهخوا شفاخانی ته وړل كیږی.
دغه طالبان د وخت څخه استفاده كوی او د شپی لهخوا د حبیبالرحمن كور ته ننوځی، غواړی چی د هغه د كور ټول څیزونه غلا كړی. خوله نیكه مرغه حبیب الرحمن چی دغه وریجی یی نه وی خوړلی او په كور كی وه، راویښیری او غله مجبوره كیږی چی وتښتی. خو سبا ته یی د طالبانو مشران حبیب الرحمن حوزی ته را غواړی او ورته وایی چی باید غله پیدا كړی او كه نه هغه ته به د حكومت او طالبانو د بد نامولو په خاطر جزا وركړل شی.
وقتی مردم كف میزنند و تكبیر نمیگویند
)گزارشگر: س.پ.) طالبان به خاطر ادای نماز در روز عیدقربان مردم شهر جلال آباد را در جوار پل بهسود بخاطر ادای نماز عید جمع نمودند. قبل از نماز چند تن از سران طالبان به سخنرانی پرداختند. چون مردم از جرم و جنایات و رشوت ستانی آنان آگاهی كافی دارند، سخنان آنان هیچ تاثیری بر آنان نمیگذاشت. در این وقت طیارهای جت در فضای شهر پدیدار گشته و بالای سر مردم نمازگزار چندین بار دور میزند. مردم از دیدن حركات طیاره شروع به كف زدن های ممتد میكنند كه مولوی صدراعظم معاون زون شرق با بلندگو فریاد میكشد كه «ای مردم نعرهی تكبیر بگویید.» مردم به گفتهی ملا صدراعظم توجهی ننموده و به كف زدن ادامه میدهند. طالبان از این حركت مردم به خشم آمده و به فحش و دشنام دادن شروع میكنند. بعداً مولوی كبیر با سخنرانی خود میخواهد فحاشی طلبهها را بر مردم توجیه نماید اما مردم باز هم او را اخـلال نمـوده و نمـیگذارند كه به چرندگویی خود ادامه دهـد.
شورش محصلان پوهنځی طب ننگرهار
)گزارشگر: ب.ن.) به تاریخ ۹ قوس ۱۳۷۷ ساعت ۱۱ نمایندگان محصلان با مولوی یوسف رئیس طالبی پوهنځی گفتگویی نمودند. آنان به رئیس میگفتند كه از مدتی به این سو وضع غذایی شان خراب است. چندی قبل هم شكایت كردند كه طبق تابلوی دولتی آذوقهی شان حواله نمیشود و او به آنان وعدههای زیادی داد اما تا حال كدام تغییری در وضع غذایی رخ نداده است. قبل از این آنان با مقامات ولایت ننگرهار نیز در این مورد بحث نمودند كه در نتیجه مولوی صدراعظم كفیل ولایت ننگرهار، مدیر لیلیه ۱۱ را تبدیل كرد و او هم به این نظر توافق داشت. با این هم وضع غذایی محصلان بهبود نیافته است بنابرین موضوع را برای شان روشن كنید.
مولوی یوسف در جواب میگوید كه این مسئله مربوط ولایت بوده و از صلاحیت وی خارج است. محصلان اظهار میدارند: «ما همهی سلسله مراتب لوژستیكی را میدانیم و تمام مسئله این است كه اگر شما با مدیر لیلیه سازش نداشته باشید، تابلویی كه حواله است اما اجرا نشده است و آن فورمها واضح میسازد شما با اشخاصی كه خلاف مقررات كار میكنند همكاری دارید.» حرفهای محصلان كه حقایق را در برداشت مولوی یوسف را خشمگین ساخته و محصلان را به باد دشنام و ناسزا میگیرد. بعداً برادر خود مولوی ایوب را كه مسئول قطعه منتظرهی ولایت ننگرهار و از افراد مولوی كبیر است به پوهنځی طب میخواهد تا موضوع را از طریق اصول طالبی حل كند. مولوی ایوب، یكی از نمایندگان محصلان به اسم نسیم را لت و كوب كرده و به قومندانی څارندوی تسلیم میكند و خودش دوباره به قطعه مذكور به دارالمحصلان برمیگردد. چند لحظه بعد نسیم كه از طریق مولوی قادری قومندان حارندوی رها گردیده، به لیلیه برگشته و بحث دوباره در میگیرد و به مولوی یوسف مكرراً اخطار ترك وظیفه داده میشود. مولوی ایوب دوباره توسط برادرش خواسته میشود تا به موضوع خاتمه بخشد زیرا محصلان همه در صحن پوهنځی طب برآمده و دست به اعتراض زده بودند. مولوی ایوب آمده و به جستجوی نسیم میپردازد اما خلاف توقع وی سنگی از جانب یكی از محصلان خشمگین بطرفش پرتاب میشود و به شیشهی موترش میخورد. ناگهان اوضاع از كنترول قومندان طالبی خارج شده و برخورد تن به تن میان افراد مولوی ایوب و محصلان رخ میدهد. در این جریان مولوی یوسف و مولوی ایوب نیز از جانب محصلان لت و كوب میشوند اما یكی از طالبان با ضربهی مسلسل به طرف محصلان آتش میگشاید كه در نتیجه یكی از محصلان بنام عبدالرحیم به شهادت رسیده و دو نفر دیگر یكی دادمحمد شدیداً زخمی شده كه بعداً جان میسپارد و چندین نفر دیگر نیز مجروح گردیده و به شفاخانه انتقال داده میشوند.
بغلان
نگاهی گذرا به وضع عمومی در بغلان
)گزارشگر: م.م.) در ولایت بغلان نیروهای سیاسی حزب وحدت اسلامی، حزب اسلامی گلبدین به سرگروهی بشیر بغلانی و مامور غیور و برادرش سیدرحمن كه عمدتاً اولی در قسمت های شهر جدید و شهر كهنه و اطراف و نواحی آن تسلط داشته و دومی سیدرحمن بعد از كشته شدن مامور غیور در بخش فابریكه قند مسلط هستند. در سقوط قبلی ولایت بغلان در اثر سازش با طالبان نیروهای آنان از پلخمری به بغلان عقبنشینی نموده و به ولایت كندز انتقال داده شدند. در سقوط ۱۷ اسد ۱۳۷۷ به اساس همان خدمت بشیر و سیدرحمن، طالبان با آنان برخورد خوبی نموده و مناطق هر كدام را با اسلحه و مهمات در اختیار شان گذاشتند. بشیر امیدوار بود كه بعد از تصرف طالبان شاید در ولایت بغلان والی ویا اقلاً قومندان امنیه و یا نظامی تعیین گردد اما هیچكدام نشد. شكر رنجیها بین طالبان و بشیر خان موجود است. زمانیكه جبهه مخالفین تا نهرین پیش آمد، بشیرخان نهرین را به مخالفین تسلیم و خودش در قسمت كوتل كه در چند صد كیلومتری بغلان واقع است عقب نشینی نمود، چون نزدیك ترین راه بین تخار و بغلان و مز
ار شریف از طریق نهرین بود، از تمام موترهایی كه از مزار شریف مالالتجاره را حمل میكردند و از ولسوالی نهرین به تخار میروند تا دوازدهصد لك افغانی میگرفت طالبان چند گروپ مسلح خود را به بغلان انتقال داده اند اما به بشیر كاری ندارند.
طالبان مثل همه ولایات متصرفه شان میخواستند از بغلان نیز مالیه اراضی اخذ بردارند، بشیر مخالفت نموده و گفت كه چون در سال ۱۳۷۷ آب نداشتند غله نشده و لذا امیر المومنین آنان را معاف كند.
طالبان آنچه را كه در برابر مردم پلخمری و سایر ولایات انجام داده و میدهند، در برابر مردم بغلان و كندز نتوانستند انجام دهند مثلاً تلاشی برای پیدا كردن سلاح در هر دو ولایت نبوده حاضری برای نماز نیست، موی سر و ریش تا حدودی قیودات ندارد، و چند مكتب دختران و پسران در ولایت بغلان از طرف كمیته سویدن فعال اند.
حتی حاجی محمد یكی از قومندانان بشیر، معاون ریاست فابریكه قند بغلان بنام حاجی عبدالرحیم را كه از طرف طالبان در ماه میزان ۱۳۷۷ مقرر شده بود، در ثور ۱۳۷۸ مورد لت و كوب شدید قرار داد. موضوع آنان به آمر زون شمال مولوی عثمان راجع شد. او هم فقط چند روز حاجی محمد را نظر بند ساخت و بالاخره آزادش نمود.
حزب وحدت كه در قسمت های دهنه غوری و دند تسلط داشت فعلاً موجود نیست. وحدتیها جنایات بیشماری انجام داده اند. چاه های چندین متر عمق و درون به درون آنان در قسمت كهن مسجد از جنایات هولناك آنان حكایت میكند. قطع درختان پشتون ها، تخریب خانه های آنان، انتقال چوب، دروازه و كلكین و اموال غیر پشتون ها كار روزانهی وحدتی ها بوده. در مناطق زیر سلطه وحدتی ها یك نفر پشتون هم نبوده و همه خانه و زمین شان را گذاشته به پاكستان و یا بغلان فرار نموده اند. بعد از شكست حزب وحدت و كیانی ها و تسلط طالبان مردم بالای خانه و زمین های شان حاضر شده اند، تعدادی از آنان به همراهی طالبان، وحدتیها را تعقیب نموده و مقداری از مال های سرقت شدهی شان را بدست آورده اند.
خانواده سیدكیان كه تقریباً نصف ولایت بغلان را در دست داشتند، تمام دار و ندار خود را گذاشته و بدون تك تفنگ از ولسوالی پلخمری فرار نمودند. دهها دیپوی مهمات، مواد خوراكه، مفروشات و... به تصرف طالبان در آمد و آنان هم در همان روزهای اول همه را از دره كیان به قندهار انتقال دادند.
خان آغا، پسر كیان، یك ماشین تصفیه طلا را در درهكیان نصب نموده بود كه روزانه به همكاری انجنیران دو كیلو طلا حاصل میداشت. بعد از سقوط پلخمری و دره كیان یك تعداد سامان آلات معدن طلا درهكیان به پلخمری انتقال داده شد و متباقی با اجناس و لوازم «خانه عقاب» چپاول گردید.
طالبان میخواهند ماشین طلا را در ولسوالی پلخمری فعال ساخته و مواد معدنی را از دره كیان به پلخمری انتقال داده و از آن طلا استخراج نمایند.
در اسد سال ۱۳۷۷ طالبان تصمیم گرفتند تا دروازههای مكاتب را به روی شاگردان دختر و پسر مسدود كنند. آنان به زنان و دختران اعلان نمودند كه دیگر نمیتوانند به مكاتب و مؤسسات تعلمی و تولیدی و دوایر رسمی رفت و آمد داشته باشند و كتاب حاضری شان را باید در خانههای شان امضا نمایند. اما بعد از عقرب ۱۳۷۷، زنان و دختران شاغل در مؤسسات دولتی و تصدیهای ذغالسنگ شمال، نساجی پلخمری، سمنت غوری را از كار بركنار و معاشات آنان را قطع كردند. عریضهنگاریهای زنان مذكور هم هیچ جایی را نگرفت.
- در پلخمری و ولسوالیهای دوشی، دهنهغوری، خنجان، تاله و برمك بعد از سقوط بدست طالبان، مكاتب مسدود گردید. در مكاتب دختران از جمله لیسه حوا در شهر پلخمری مدرسهای اسلامی بنام برپا شده كه در آن تعدادی از پسران به خواندن دروس عربی مشغول اند. در مكاتب نه معلم وجود دارد و نه درس، نه كتاب و نه دیگر ضروریات درسی.
- در پلخمری دو شفاخانه موجود است یكی به نام شفاخانه نساجی و دیگری شفاخانه عامه. در هر دو نه دوا وجود دارد و نه داكتر. در راس این شفاخانهها مثل سایر دوایر دولتی ملاها بحیث رئیس مقرر اند كه داكتران را از جمله «ملحدین» و «كمونیست»ها دانسته و هیچگونه اهمیتی به آنان قایل نیستند. چنانچه داكتر عارفمومن وقتی روی مسایل صحی و اداری شفاخانه با رئیس شفاخانه نساجی گفتگو كرد از وظیفه بركنار شد.
- داكتر «نرمگوی» متخصص جراحی و داكتر مجید از طرف قومندانی در ثور ۱۳۷۸، مورد لت و كوب شدید قرار گرفته و محبوس گردیدند كه هر دو با مداخلهی مردم رهایی یافتند.
- بعد از سقوط پلخمری امیرجان معاون ریاست معارف ولایت بغلان برعلاوه وظیفه رسمی بالای یك كراچی چای و بوره و صابون به فروش میرساند تا گذاره شبانه روزی نماید. در اواخر میزان ۱۳۷۷ حوزه اول امنیتی واقع در سینمای پلخمری،او را به اتهام همكاری با كیان دستگیر و آنقدر شكنجه و لت و كوب میكند كه توان حركت را از دست میدهد و بعد از چندین روز كه رها میشود فامیلش او را بصورت مخفی غرض تداوی به مزارشریف انتقال میدهند. طالبان دوباره به خانه او میآیند و پسر ۱۴ سالهاش را میخواهند با خود ببرند ولی او فرار میكند سرانجام او مجبور میشود با پدر و سایر اعضای فامیلش به كراچی پاكستان مهاجر شوند.
- حاضری برای نمازگزاران در تمام مساجد موجود است كه همیشه در نمازهای خفتن و صبح گرفته میشود و كسانی كه غیرحاضر باشند به امربالمعروف معرفی میگردند تا جزای شلاق و حبس را ببینند.
بچهبازی حمادالدین رئیس امربالمعروف
مولوی حمادالدین، رئیس امربالمعروف ولایت بغلان كه مردم را به جرم پائین بودن پاچه تنبان شان شلاق میزد، در جوزای ۱۳۷۸ به كندز میرود و با پسربچهای شب را در یك اتاق میگذراند. فامیل بچه از گم شدن وی به ولایت كندز اطلاع میدهند. افراد مسئول ولایت درك بچه را در همان اتاق با مولوی صاحب حمادالدین پیدا میكنند. وقتی میخواهند او را دستگیر كنند، مولوی با بچه فرار میكنند اما در حصه علاقهداری علیآباد كندز دستگیر میشوند. ولایت بغلان بخاطر آن كه بیشتر از این روسیاه نشوند از ولایت كندز تقاضا میكند كه مولوی را آزاد كنند. والی بغلان از مولوی بچهباز میخواهد تا جهت آرام ساختن مردم و جلوگیری از رسوایی بیشتر، در مسجد جامع پلخمری به مردم تبلیغ كند كه این مسئله دروغ است. مولوی ضمن خواندن آیات و حدیثها موضوع را تكذیب مینماید اما چند روز بعد از وظیفه برطرف شده و كسی دیگری جایش انتخاب میشود.
«اعتصاب كار كمونیستهاست»!
در ثور ۱۳۷۸ كارگران فابریكه سمنت غوری بخاطر تلف شدن حقوق و امتیازات تشویقی شان توسط مولوی سیدالرحمن رئیس سمنت غوری، دست به اعتصاب زده و حاضر نشدند فابریكه را فعال نمایند. رئیس فابریكه آنان را در مسجد سمنت غوری جمع نموده ضمن دو و دشنام به كارگران ابراز داشت: «اعتصاب كار كمونیستهاست. در اسلام اعتصاب وجود ندارد. اگر كسی كار میكند سر كار برود وگر نه خانههای فابریكه را تخلیه كند.»
مولوی سیدالرحمن كه فكر میكند فابریكه سمنت مال میراثیاش است، مامورین و كارگران را هر زمانیكه در برابر خیانتها و استفادهجوییهای شان سد واقع شوند برطرف میكند. چنانچه مدیر تخنیك فابریكه و مدیران محاسبه و كنترول از فابریكه برطرف و از خانههای شان كوچ داده شدند.
پروان
از لیسه میرمسجدی به زندان پلچرخی
(گزارشگر: لعلی) چشمدید یكی از دوستان:
«روز سهشنبه ۱۲ اسد صبح غرض ادای نماز به طرف مسجد روان شدم تعداد نمازگزاران خیلی كم بود. علت را جویا شدم. دانستم كه پسران جوان شب گذشته بعد از اشغال كاپیسا و كوهستان توسط طالبان، منطقه را ترك گفتند. تصمیم گرفتیم كه نزد قومندان طالبان كه در لیسهمیرمسجدی قرارگاه داشتند برویم تا برخورد شان را در مقابل مردم محل بدانیم. تعدادی از ریشسفیدان جمع شده و آماده رفتن شدیم. در جریان صحبت متوجه شدیم كه دو موتر مقابل دروازه مكتب متوقف شده و چند طالب از آن بیرون آمده با طالبان داخل مكتب گپ زدند. ما متوجه شدیم كه از موترها خون چكیده و صدای ناله هم شنیده میشد. اینان زخمیهای جنگ بودند. طالبان به ما دستور دادند كه از سایه دیوار به طرف میدان فوتبال برویم. هنوز حركت نكرده بودیم كه تعداد دیگری از مردم از قریههای باكوخم، قاضیخیل وغیره قرای نزدیك ولسوالی كوهستان به سركردگی مولوی عبدالحنان كه دامادش در صفوف طالبان بنام مولوی عبیداله است، به ما پیوستند. طالبان بدون توجه به او آنان را با ما یكجا در زیر آفتاب گرم تابستان ایستاد نمودند. مولوی عبدالحنان نزد مشر طالبان رفت و از او خواست تا ریشسفیدان را رها كنند ولی طالبان فقط به خودش اجازه دادند كه برود. مولوی قبول نكرد و دوباره به جمع ما آمد. بعد از چند ساعت مولوی عبیداله با موتر كروزر شیك خود داخل لیسه شد و توجهاش را هفتاد نفر ریشسفید جلب كرد كه زیر اشعه آفتاب سوزان با مولوی عبدالحنان ایستاد بودند. وی جویای احوال شد مولوی برایش گفت كه ما زندانی هستیم. عبیداله عصبانی شده و خطاب به مردم گفت: «هموطنان محترم من از دیدن این وضع تكان خوردم و سخت ناراحت هستم. چون مسئولان داخل این قرارگاه را نمیشناسم میروم با مقامات دیگر صحبت میكنم و از همین لحظه بخاطر نجات شما در تلاشم.» وی از فرط قهر به موتر خود سوار نشده پیاده به طرف سرك عمومی به حركت افتاد. یك ساعت بعد مولوی را از بین ما جدا كردند و بقیه را در یك قلعه در شمالغربی لیسه برده و نامنویسی نمودند و شام یك لاری پنچرهدار را آورده و گرسنه و تشنه ما را به كابل فرستادند. ساعت ۸ صبح به قطعه گارد واقع خواجهبغرا رسیدیم و از آنجا به زندان پلچرخی منتقل شدیم. سپس جوانان را نگهداشته و ما ریشسفیدان را رها كردند.»
طالبان مسئول سوزاندن خانههای مردم
طالبان در مقابل اعتراض كشورها و مللمتحد چنین وانمود كردند كه گویا قبل از داخل شدن آنان، این مناطق در اثر جنگها و سلاح ثقیله حریق گردیده بود و آنان مسئول این آتشسوزیها نیستند، در حالیكه اكثریت مردم شاهد به آتش كشیدن خانهها و مزارع خود توسط طالبان بودند.
بتاریخ ۲۱ و ۲۲ اسد تعدادی از خانوادهها كه با دست خالی مناطق خود را جبراً ترك گفته بودند از اعمال طالبان بعد از اشغال قرهباغ و استالف چنین اظهار داشتند: «طالبان پسران جوان و مردان میانه سال را به گلوله بستند؛ زنان و مردان پیر، اطفال و زنان جوان را با مواشی شان از خانهها خارج نموده و منازل را با غله، فرش و همه دار و ندار آنها آتش زدند.
سگجنگی میان بادار و نوكر
بتاریخ ۱۳ اسد یك عده از طالبان غوربندی كه مقابل احمدشاهمسعود میجنگیدند از عقب هدف گلولهباری عربها قرار گرفتند و علت آن هم فقط فارسیزبان بودن و شیعه بودن طالبان غوربندی بود. این وضع باعث زد و خورد بین طالبان قندهاری و هلمندی از یك طرف و عربها از سوی دیگر شد.
نفرت مردم از طالبان عرب و پنجابی
در شروع تعدادی از مردم غوربند جبراً به صفوف طالبان پیوستند و مقداری پول هم به آنان كمك كردند. بعد از تشدید جنگها و كوچدادن جبری مردم مناطق كوهدامن توسط طالبان عربی و پنجابی بسیاری از مردم غوربند لولههای تفنگ خود را جانب عربها و پنجابیها گرفتند.
در جریان جنگها اكثر طالبان به دورویی رهبران خود پیبرده و دانستند كه رهبران شان به دین و شریعت پابند نبوده و فقط برای مقاصد سیاسی خود و فریب دادن جوانان از نام اسلام استفاده مـیكننـد. اكثـریـت آنـان مـایـل به اشتراك در جنگ در شمالی نبـودنـد. بـه همیـن علت ملاعمر مجبور شد كه قومانده جنگ در شمـالـی را در دسـت خـود بگیـرد. چـون بـالای كسـی دیگـر اعتماد ندارد.
زن و كلاشینكوفاش
(گزارشگر: زاهد) یكی از دریوران طالب میگوید: «در جبلالسراج بودیم و مخابرهما با مخابره مخالفین سر خورد آنان از من پرسیدند كه كی هستم و چه میكنم؟ من گفتم كه دشمندار هستم و بخاطر دور بودن از دشمن خود اینجا آمدهام. گفتند كه زود از منطقه خود را بكش كه كشته میشوی. به قومندان خود گفتم كه هر چه عاجلتر اینجا را ترك بگوییم. چند دقیقه بعد از خارج شدن ما جنگ شدید در گرفت و كسانیكه آنجا بودند كشته، زخمی ویا اسیر شدند. موتر ما به چاریكار رسید. در نزدیك سرك عمومی زن و مردی اشاره توقف داد ولی قومندان مانع شد. زن چادری خود را بلند كرده با كلاشینكوف دست داشته خود بالای موتر ما انداخت نمود ولی اصابت نكرد. با موتری كه از دنبال ما در حركت بود درگیر شدند ولی موتر سومی كه از راه رسید آنان را از بین برد.»
كشته شدن ملاعبدالرزاق آخند
یكی از طالبان كه سابق در حزب گلبدین بود یعنی همیشه سگ هار است چه به رنگ سیاه و چه سفید، میگوید: «در جبلالسراج وضع خیلی بد بود. میخواستم فرار كنم ولی جنگ شدید شد و فرار نتوانستم. در جنگ دو نفر خود را از دست دادیم یكی ملابرادر كه هیچ اثری از او نیست و دومی ملاعبدالروفآخند قومندان قولاردوی مركزی بود كه در حال فرار موترش را زدند. خود و دریورش را طالبان از صحنه خارج كردند ولی موتر كروزر، یك دستگاه مخابره كه اكثراً ملا صاحب با آن با عربستانسعودی ارتباط میگرفت و مبلغ ۱۷۰ لك كلدار، ۲۰۰۰۰ دالر و ۳۰۰۰۰۰۰ افغانی در موتر باقی ماند.»
سوزاندن كودكان
(گزارشگر: احمدولی) بتاریخ ۲۴ اسد ۱۳۷۸ از فرزه میآمدم و به منطقه دكو رسیدم كه دیدم پاكستانیها در منزل دوم یك خانه حدود ۱۵ طفل را جمع كرده و منزل پایین را آتش زده اند. شعلههای آتش به طرف منزل دوم بالا میرود. اطفال چیغ میكشیدند و این جانوران دورتر از خانه به تماشا نشسته و لذت میبردند.
بامیان
یورش و جنایتهای طالبان در بامیان
(گزارشگر: ق.ش.) به تاریخ ۱۷ سنبله ۷۷ نیرو های طالبان وارد منطقه دوآب میخزرین و علاقه داری سیغان شدند. سران كهمرد و سیغان كه اكثراً وابسته به جمعیت اسلامی بودند به سركردگی «ملازوی» به طالبان پیوسته و دوشادوش آنان علیه نیروهای حزب وحدت میجنگیدند. به تاریخ ۲۲ همین ماه طالبان وارد بامیان شدند. تمام نیروهای حزب وحدت قبل از ورود آنان فرار نموده بودند. به تاریخ ۲۴ سنبله نیروهای حزب وحدت دوباره به بامیان حمله نموده و بسیاری از مناطق را از طالبان پس گرفتند ولی پیروزی شان دوامی نكرد و بعد از ظهر طالبان دوباره بامیان را تصرف نمودند.
در این جنگ سی نفر از طالبان را سكرتر خلیلی به نام جوهری در زندان تیرباران نمود. چهل نفر دیگر در جریان جنگها كشته شدند.
قرار گزارشات حدود ۸۰۰ الی ۱۰۰۰ نفر در بامیان توسط طالبان به قتل رسیده اند كه اكثر شان را ریشسفیدان، زنان و كودكان تشكیل میدادند. طالبان مردم بیدفاع بامیان را از خانه های شان كشیده و به گلوله میبستند. زمانیكه حزب وحدت در بامیان شكست خورد، بسیاری از مهاجرانی كه از مزار آمده بودند و در اطراف شهر بامیان و تكیه خانه ها جابجا شده بودند توسط طالبان كشته شدند. طالبان در بامیـان مریضـانی را كـه در شفـاخانه بستـر بودنـد نیز به قتل رسانیدند.
طبق گزارشاتی ۳۰۰ نفر در بامیان كشته شده كه از جمله ۲۰ نفر آن نظامی و متباقی همه مردم بی گناه منطقه بودند. بطور مثال از قریه سر آسیاب ۵۴ نفر كشته شده اند كه اكثر شان را ریشسفیدان بین سنین ۴۵ تا ۸۰ ساله تشكیل میداد و همه در خانه های خود برای حفظ اموال شان نشسته بودند. جریان كشتار مردم توسط طالبان یك هفته دوام داشته و با ختم این «عملیات تصفیهای» طالبان تدارك حمله به ولسوالی یكاولنگ را گرفتند.
حمله به ولسوالی یكاولنگ و پنجاب
با سلطه طالبان بر بامیان، مردم از وحشت طالبان و شنیدن كشتار آنان در مزار، دره كیان، بامیان وغیره مناطق، چندین بار بین خود فیصله كردند كه بامیان باید به طالبان «بیعت» دهد، اما نظامی های مستقر در یكاولنگ به این خواست مردم پاسخ منفی دادند.
به تاریخ اول میزان ۷۷ طالبان وارد یكاولنگ شدند كه نیروهای خلیلی مقاومت نكرده و بناءً طالبان بدون ممانعت آن را به تصرف در آوردند. باوجود این طالبان حدود ۲۰ نفر از مردم بیگناه را قتل نمودند كه از آن جمله دوطفل و دو زن و یك نفر گدا هم شامل بودند. در همین روز طالبان از هركسی كه با آنان برمیخورد، تفنگ خواسته و تهدید میكردند. تمام خانه های اطراف شهر یكاولنگ تلاشی شدند. از بسیاری خانه ها كمپل و زیورات زنانه را دزدیدند. فردای آن روز مردم از قریه ها و قصبات برای نجات جان شان دسته دسته پیش طالبان میآمدند و طالبان آنان را مجبور میساختند كه بگویند مرگ بر خلیلی، مرگ بر ایران، مرگ بر خمینی و... مردم نیز شعار ها را تكرار میكردند. طالبان مردم هزاره را به اشكال بسیار فجیع، توهین و تحقیر مینمودند. در جریان جمعآوری اسلحه نیز دونفر كشته شدند. بسیاری از مردم از ترس این كه زیر تیغ طالبان نیایند خانه و مال خویش را رها كرده و به كوه ها گریختند.
به تاریخ ۳ میزان طالبان پنجاب را تصرف كردند. در پنجاب ۳۲ نفر كشته و دو نفر طالب در قسمت كرمان مربوط ولسوالی لعل به قتل رسیدند. طالبان در پنجاب دست به بیناموسی نیز زده و از جمله داستان بیناموسی آنان به دو خواهر از این قرار است: طالبان از راه كوتل صدبرگ از طرف غرب، وارد پنجاب شدند. آنان در دفتر اكسفام جابجا شده و تعدادی از ماموران آن را نیز اسیر گرفته و دفتر را پایگاه خود ساختند. هما از جمله كارمندان اكسفام بود. هما به دفتر آمده و میخواهد لحاف و دوشك خود را ببرد. طالبان او را اجازه میدهند. روز دیگر طالبان به او احوال میفرستند كه میخواهند اجناس اكسفام را به میدان هوایی انتقال دهند، اگر چیزهایی از او در آنجا باشد بیاید و ببرد. هما با خواهرش میآید تا اشیای شان را ببرند. طالبان هردو را به اطاقی برده و یك شبانه روز پیش خود نگه میدارند. خبر بین مردم شایع میگردد. هما، زیبا و مادر شان ناگزیر به پاكستان مهاجر میشوند.
مسئولان شورای اسلامی با گرفتن بامیان از منطقه فرار كردند. یك هفته الی ده روز در یكاولنگ به اصطلاح خلاء قدرت بوجود آمده بود كه در این جریان دزدان خلیلی گدام WFP و دكانهای مردم را چور كردند.
خلقی ها كه سابقه جنایات شان بر هیچ هموطن پوشیده نیست امروز به نام اسلام و طالب مردم ما را از دم تیغ میكشند. با آمدن طالبان به بامیان، یكاولنگ و پنجاب خلقی ها نیز شروع به فعالیت كردند. طالبان كه به انسان های خود فروخته نیازمند اند، این گروه جنایت پیشه را به آغوش گرفتند. خلقی ها و پرچمی ها در جمعآوری اسلحه و مهمات به طالبان كمك شایانی انجام میدهند. عبدالصمدفایق یكتن از خادیست های سابق نجیب، فعلاً به حیث خاد طالبی در یكاولنگ ایفای وظیفه مینماید.
لغمان
«باید هم د اسلام او هم د طالبانو سنت ادا كړی»
(گزارشورکوونی: انځرگل) د كله نه چی طالبان په لغمان كی واكمن شوی دی، لكه د نورو سیمو په شان یی ددی ولایت په ولسوالیو كی هم خلكو ته ډیری ستونزی راپیدا كړی دی. مثلاً ښوونځی یی په دی خاطر تړلی دی چیوایی په دی كی د مسیحیت درس وركول كیږی. یا په دی هڅه كی دی چی د خلكو ترمینځ پخوانی شخړی بیا راتازه كړی او په دی توگه وكولای شی د دعوا د دواړو خواو څخه رشوت واخلی.
د علینگار په ولسوالی كی په اصطلاح د دعوا د حل كولو لپاره یو موټر تعیین شوی چی د دعوا د دواړو خواو د تگ او راتگ مسئله حل كړی. كه دا موټر یو كیلومتر هم گرځیدلی وی، دواړه خواوی مجبوره دی چی په بدل كی دری لكه افغانی وركړی.
په نوموړی او نورو ولسوالیگانو كی طالبان او د هغوی گلبدینی ورونه د خلكو او په تیره بیا د دهقانانو څخه د مالیی او عشر په نوم پیسی، وریجی، غنم او نور محصولات راټولوی. د بیلگی په توگه د گلبدین یو قومندان چی د ډیر ظلم، رذالت او وحشت له كبله په پیری مشهور دی، ددی كار مشری په غاړه لری. وروسته د غلی ټولو نه زیاتتره برخه یی ځان ته اخلی او پاتی یی طالبانو ته وركوی. هغه وایی چی «زه د خپلی گټی لپاره طالب شوی یم كه نه ښځه یی له شریعت سره فلان كوم.»
كه څه هم د سپینږیرو یو هئیت ولسوال ته ورغی او وییویل چی په شریعت كی یا مالیه ده او یا عشر، دواړه نشته. خو ولسوال ورته په ځواب كی وویل چی: «دا د ملاعمر فرمان دی او زه څه نشم كولای. باید هم د اسلام او هم د طالبانو سنت ادا كړی.»
كوچی او د هغی جرم!
(گزارشورکوونی: م.ص.ع.) سید احمد د لعل محمد زوی د راجایی كلی اوسیدونكی چی لومړی یی د گلبدین قومندان قرار سره كار كاوه، د خپل قدرت نه په گټی اخیستلو سره د قادر لور تښتوی. قرار د خلكو له ویری هغه ته دستور وركوی چی د څه مودی لپاره بل ځای ته لاړ شی. د طالبانو په واكمنیدو سره سیداحمد د هغوی سره یو ځای كیږی او د جلالآباد په هوایی ډگر كی ورته دنده سپارل كیږی او بیا وروسته د شینوارو منطقی ته لیږل كیږی. په همدی وخت كی هغه د یوی كوچی نجلی سره اړیكی پیدا كوی او دا رابطه تقریباً دری كاله دوام كوی. كله چی د سیمی خلك خبریږی، نو نجلی د هغه كورته ورځی او ورځینی غواړی چی ورسره واده وكړی. خو سیداحمد چی د مخكی نه هم دوه ښځی لری، هغی ته بد رد وایی او له كور څخه یی وباسی. كله چی د نجلی پلار ولسوالی ته عریضه وړاندی كوی، نه یواځی دا چی هیڅ ډول مرسته ورسره نكیږی، بلكه نجلی او د هغی پلار د نامعلومی مودی لپاره بندیان كوی. سیداحمد د خلكو او د لارسوا كیدو له ویری پیښور ته تښتی.
طالبان او د خلكو د ناموسساتنه!
(گزارشورکوونی: وحید) د لغمان د علیشنگ ولسوالی د «ارنی» كلی یو طالب چی عالم گل نومیده، هره ورځ به ددغه كلی د گودر (چینی) تر څنگ كښیناسته او ښځی او نجونی به چی هلته د اوبو اخیستلو لپاره تلی، ځورولی به یی. دا كار د كلی د خلكو د غضب او كركی سبب شو او د نوموړی ولسوالی وسله وال ته یی ددغه طالب څخه شكایت وكر. خو ولسوال ددی پر ځای چی د نوموړی طالب ددغه ناوړه عمل مخه ونیسی، هغه ته یی اجازه وركړه چی هر څوك یی د لاری حنډ كیدو، له مینځه دی وړی. همدا وو چی د روان كال د اسد په ۱۴ نیټی د پنجشنبی په شپی یی ددغه كلی یو تكړه ځوان سید گل چی دهغه سره یی مخالفت درلود، په مرمیو سوری سوری كړ.
مولوی محمد نواب د علیشنگ ولسوال سهار وختی د واقعی ځای ته ورځی او څو كورونو ته د اور اچولو دستور وركوی او خپل طالب د څه مودی لپاره بل ځای ته لیږدوی.
د ۷۰ كلن عبدالحمید مرگ او طالبان
سایر ولایات
سلطهی خون و رذالت و جهالت از تگاب تا بغلان
(گزارشگر: فتاح ـ كاپیسا) از راه تگاب به سمت بغلان میرفتم كه در منطقهی خط اول طالبان رسیدم. اینك چشمدیدهایم در ساعاتی كه منتظر نوبت ماندم:
- یكی از طالب بچه ها هر چند دقیقه بعد میآمد و به مردم دستور میداد كه این طرف یا آن طرف بنشینند. طالب دیگری میآمد و با خشونت میپرسید كه چرا اینجا نشستهاید و با چوبی كه در دست داشت ریش سفید، طفل یا زن را زیر ضرب و شتم میگرفت و تمام مسافران را منسوب به مسعود ساخته فحش میداد. این برخوردهای وحشیانه به مسافران از ۳۰:۸ صبح تا حوالی عصر ادامه پیدا كرد و زمانیكه نوبت ما رسید تا از زنجیر عبور كنیم بیگهای ما را ضبط كردند و اگر كسی اعتراض مینمود لت و كوب میشد. بیگ لباسهای جمعیتی حدود ۴ الی ۵ صد نفر از طرف طالبان قید شده و مردم مورد خشونت و هرزگی طالب بچههای وحشی قرار میگرفتند. بعد از سعی فراوان موفق شدم تا بیگ را به شكلی بدست آورم. شب را در مسجدی سپری نمودیم صبح وقت پیاده تا خط دیگر جنگ رفتیم. در آنجا ما را تلاشی نموده و گفتند كه انتقال پول اجازه نیست. نزد من حدود ۳۰ لك افغانی بود كه بعد از تهدید بسیار مجبور شدم ۵۰ هزارش را به آنان داده و از چنگ شان رها گردم.
- در ولسوالی غوربند، از هر قریه ۲۰ نفر حتماً باید به جبهه برود. مردم درماندهی غوربند كه به لقمه نانی محتاج اند، به زور از خانههای شان كشیده شده و به جبهات جنگ سوق داده میشوند. تا كنون حدود ۱۰۰ نفر جوان در جنگ كشته شده اند و این جریان كماكان ادامه دارد.
- به گفتهی مردم پلخمری سال گذشته وقتی طالبان بعد از ۱۵ روز شكست خورده و از منطقه فرار كردند، اكثریت مردم از خوشی زیاد در خانه هایشان حلوا پخته و خیرات كردند.
- پول جنبشی در پلخمری رایج است. یك لك افغانی پول طالبی با یك لكوهفتادهزار افغانی جنبشی تبادله میشود. طالبان یكلك افغانی را در مقابل دولك افغانی جبراً از صرافها میگیرند.
- در پلخمری طالبان موترهای شخصی مردم را از خانههای شان كشیده و میبرند.
- طالبان در مساجد پلخمری حاضری انداخته اند. یكی از روزها ملای طالبی حین وعظ در مسجدی گفت: «او مردم از خدا طوری بتـرسیـد كه موش از پشك میترسد» كه مورد تمسخر بیحد مردم قرار گرفت.
- در راه مزار شریف در پوسته حزب وحدت، در گوشهای جسد مردی افتاده بود و با گذشت زمان چنان پندیده و خراب گشته بود كه انسان را به وحشت میانداخت. در این پوسته به زور از مسافران پول مطالبه میكردند و اگر كسی امتناع میورزید به او میگفتند كه اگر با آن مرده یكبار لب چوشی كردی از دادن پول خلاص هستی!
- طالبان حدود ۱۲۰ تن از مردم عادی هزاره را در كانتینر محبوس ساخته بودند كه بعد از چند ساعت شش تن آنان جان داده و متباقی در حالت نیمجان بودند. وقتی طالب محافظ دروازهی كانتینر را باز میكند محبوسان حملهور شده و او را با سلاحش زیر لت و كوب میگیرند اما طالبان دیگر سر رسیده و او را از چنگ مردم نجات داده و مردم بیگناه را به زور تفنگ از آنجا انتقال میدهند.
- طالبان، قوای بشیر بغلانی معین حزب اسلامی را كه در آغاز گرفتن پلخمری نقش اساسی داشت، بعد از یك هفته به سمنگان انتقال داده و سلاحهای ثقیله آن را گرفته و خود بشیرخان را كه به حیث والی تعیین شده بود ولی عملاً هیچ صلاحیتی نداشت خانهنشین ساختند. بشیر جنایتكار حالا از خیانت به حزب خاینش سخت پشیمان است.
- طالبان به خاطر جمعآوری سلاح از هیچ جبر و وحشتی دریغ نمیكنند و مردم بیگناه را به جرم داشتن رابطه با كیانیها زیر فشار و شكنجه قرار میدهند. مردم در كوچهها و مساجد به بهانه ادای نماز مورد تعقیب و تحقیق قرار میگیرند. تعداد زیادی از مردم بخاطر همین نماز جبری از پلخمری كوچ نموده و گفته اند كه چنین اسلامی را نمیپذیرند. طالبان همه روزه بزور اسلحه نیم ساعت قبل از نماز تمام مردم را برای خواندن نماز به طرف مسجد روانه میسازند و مردم اكثراً بدون وضو در جماعت میایستند.
«شهرسازی» طالبی
(گزارشگر: ع.ن. ـ نیمروز) مركز ولایت نیمروز كه در شهر باستانی زرنج قرار دارد از سالیان دراز بدینسو به عنوان یك شهر مهم بندری محل تجمع مردمان اكثر نقاط كشور و بخصوص مركز منطقوی اقلیت بلوچ به حساب میآید. با حاكمیت طالبان و شوونیزم پشتون آنان و هم اشتیاق شخص والی نیمروز ملارسول (بخاطر بدست آوردن پول و نزدیك شدن به خسرخیلهایش در قریه رزی) تصمیم بر آن شده است تا مركز را به بیابان بیآب و علفی بنام غرغری انتقال بدهند.
زمین دشت وسیع غرغری توسط یكی دو انجنیر بررسی و خطاندازی شده است. قیمت فی نمره خانه ۱۰۰لك افغانی و فی دكان ۵۰لك افغانی تعیین شده است كه تا به حال مراجعینی نداشته اند.
این محل حدود صد كیلومتر در شرق شهر زرنج و در وسط راه زرنج ـ دلارام قرار دارد و محل استقرار پشتونها به حساب میآید. والی تصمیم دارد یك شهر پشتوننشین از پشتونهای خاشرود، بكواییهای فراه، هلمندیها و قندهاریها را در این منطقه بوجود آورده، نقش بلوچها را در امور ولایت تقلیل داده و هم با احداث آن پولهای سرشاری به جیب زنند.
مردم نیمروز كه تصمیم ندارند در آن بیابان كمزرع مهاجرت كنند، میلی به خرید زمین برای خانه و دكان نشان نمیدهند. والی به روز جمعه ۲۲ جوزای ۷۸ در مسجد جامع اعلام داشت كه هر نیمروزی كه درین شهر خانه و دكان دارد باید یك خانه و یك دكان به غرغری هم بگیرند در غیر آن دكانش بسته و خانهاش بند میگردد. بعد از آن روز بازار زرنج كه یكی از شهرهای مهم تیلرسانی به سراسر كشور است، تعطیل و فردای آن ۲۴ جوزا طالبان تمام دكانهای تیلفروشی را با تـانـك زیر و رو كردند. اینان در حالی تیلفروشان را به زور به غـرغـری روان میكنند كه به جز از یك تعمیر نیم كاره چیزی در آن وجـود نـدارد. بـه آردفروشان هم اعلام شده است كه باید به غرغری بـروند.
در شهر نیمروز مردم فكاهیای ساخته اند كه حقیقتی را در خود نهفته دارد: «زن تازه والی صاحب كه سومین زن او است و از ده رزی (جاییكه اكنون ولایت در جوار آن نقل مكان مییابد) میباشد از والی صاحب خواسته بود كه او را شهر ببرد. والی صاحب در جواب گفته نه جانم حیف نیست كه تو به شهر بروی؟ شهر را نزد تو میآورم!»
این كوچدادن اجباری اهل كسبه از شهر زرنج عدهی بسیاری از فامیلها را ورشكست كرده و فراری ایران میسازد. در حالیكه دولت ایران هم در زابل و زاهدان تصمیم دارد افغانها را اخراج كند كه خود مشكلی است بر مشكلات نیمروزیها و صدها خانوادهای كه از كابل جنگزده جهت بدست آوردن لقمه نانی به این شهر روی آورده اند.
خرخری در شفاخانه
در ماه ثور امسال در اثر رقابت و جناحبندیهایی كه بین گروه طالبان وجود دارد، در شهر زرنج بین آنان جنجالی ایجاد شد. قبل از ملارسول، ملاشیرملنگ والی نیمروز بود او شخصی بنام حكمتاله را كه قبلاً در قندهار در شفاخانه چینیها پیاده بود به حیث سرطبیب شفاخانه نیمروز تعیین كرد. این فرد سال بعد حج رفت و در پای مكتبوبها مینویسد: «الحاج دكتور ملا حكمتالهحكمت»! ملارسول، به محض سر كار شدنش حكمتاله را به جرم اینكه از بیتالمال پول زده، دستگیر و روانه زندان ساخت. همراه با او دو تن از پرسونل شفاخانه را هم به اتهام اختلاس جزء دوسیه ساخت. بعد از چند روز حكمتاله در قندهار احضار شد. حارنوالی در مورد داكتر دندان و داكتر جراح حكم صادر كرد كه باید برای شان در شفاخانه تغییر شغل داده شود. یعنی داكتر دندان مثلاً داكتر قلب و جراح مثلاً مدیر شفاخانه شود!! بعداً محكمه این حكم را مسترد و داكتران را برائت داد. حكمتاله به قندهار رفت و در آنجا چون پارتی او قوی بود حارنوال را به آنجا خواست و گفت كه حكمتاله ۱۵۰لك پول گمشده را به امارت تحویل
میدهد تو باید برائت او را امضا بكنی. او كه خواست قبول نكند برایش گفته شد: « ... بهوخوری چی دا امضا نكری مونر تا ددی د پاره راغوستی وی» و حارنوال آن را امضا كرد. حكمتاله دوباره مكتوب میگیرد و در آن نوشته میشود كه الحاج داكتر ملاحكمتاله برائت حاصل كرد هیچكس حق ندارد مزاحم او شود.
بعد از زندانی شدن ملاحكمتاله، ملاسلام به عنوان سرطبیب تعیین میشود او كه همان روز در شفاخانه میآید فردا برایش از جمع شدن تریاك اطلاع میرسد و وی تصمیم میگیرد كه فوراً به هلمند برود. لذا از پستهاش یك نفر به نام ملاقیوم را به حیث آمر شفاخانه تعیین میكند از قضا همان شب پدر قیوم شدیداً مریض میشود كه باید به قندهار برده شود. لذا او از پسته خود یك نفر دیگر را آورده و پرسونل شفاخانه را خواسته و به آنان میگوید كه چون قندهار رفتنی است، آن فرد آمر شان است و هر چه میگوید همانطور كنند. پرسونل شفاخانه كه به این مسخرهبازیها خو گرفته اند بدون خندهای قبول میكنند.
طالبان و نرخ پارچه
اموالی كه به شكل قاچاق از طریق ولایت نیمروز به ایران میرود و یا بعكس، بوسیله گمرك طالبان محصول میشود. طالبان هر طوریكه دل شان بخواهد با زور و تهدید محصول میكنند. به تاریخ ۲۴ ثور امسال اكبر یكی از عمدهفروشان تكه، یك مقدار تكه را به قیمت فی متر ۱۱۰۰۰ تومان فاكتور میدهد. گمرك وقتی این نرخ و فاكتور را میبیند فوراً اكبر را احضار كرده و از او میپرسند چرا قیمت را كم نوشته است. او توضیح میدهد كه نرخ روز در بازار ۱۱۰۰۰ تومان است و كار خلافی نكردهام. طالبان او را به زندان فرستاده و فی متر ۱۳۰۰۰ محصول میگیرند. اكبر كه دارای زن و دو طفل میباشد بعد از چند روز در اثر مراجعه پیاپی مردم قریه دارآباد آزاد میشود.
زندان مخوف نیمروز
طالبان با مسلط شدن بار دوم بر نیمروز اولین بنایی را كه آغاز كردند و بفوریت بسر رساندند زندان نیمروز است كه در پهلوی میدان هوایی در شمال شهر ساخته شده است. این زندان كه در آن كوچكترین معیار انسانی بكار گرفته نشده است در محوطهای با دیوارهای بسیار بلند قرار دارد. اتاقهای آن كوچك و فاقد كلكین و كوچكترین منفذی میباشد. دروازههای آهنی سلولها كه بر سر آن چند سوراخ وجود دارد، در یك دهلیز یكونیم متره باز میشود. چندین نفر زندانی در یك اتاق بشكل هولناكی انداخته شده و بجز از وقت نماز اجازه بیرون رفتن ندارند.
زندانی شدن افراد در آن جا كدام معیاری ندارد. از هر پسته هر ملایی میتواند هر كسی را دلش خواست زندانی بسازد. و بعد تا همان ملا راضی نشود فرد مذكور در زندان میماند. اكثر زندانیان بیسرنوشت و بدون داشتن دوسیه و مكتوبی مدتهاست كه در دخمه بسر میبرند. لت و كوب وحشتناك با چوب و كیبل هم در حضور زندانیان صورت میگیرد. انجنیرصمد كه در زمان امارت اسماعیلخان انجنیر شاروالی نیمروز بود و با طالبان هم همكاری داشت تا اینكه براساس شایعه دروغی دایر بر اینكه اسلحه حزب وحدت نزدش هست دستگیر و ۶۰۰ چوب به بدنش حواله شد. او كه چند روز كاملاً بیحركت مانده تا چند ماه از ناحیه كمر و پاها غیر فعال بود. در همان حالیكه او را زیر چوب انداخته بودند خانهاش را بوسیله تانك زیر و رو كردند حتی برای فامیلش وقت داده نشد كه تمام اسباب خود را از خانه بیرون بكشند. انجنیرصمد بیسرنوشت و بدون تحقیق حارنوالی و یا محكمه در زندان به سر میبرد و اكثراً كوتهقفل میباشد. دهها نمونه دیگر این نوع زندانیان در محبس وجود دارد.
به ماتم نشاندن مجلس عروسی
(گزارشگر: ر.ش. ـ شبرغان) به تاریخ ۳۱ ثور درگذر عرب خانه شهر شبرغان در محفل عروسی پسر یزدان قل، طالبان هجوم آورده و تیپی را كه در جمع مردم آواز موسیقی از آن بلند بود پیش پای داماد شكستانده و او را لت و كوب میكنند. پدر هفتاد ساله داماد به دفاع از پسرش با طالبان دست و یخن میشود. طالبان چنان مرد هفتاد ساله را شلاق كاری می كنند كه مدت سه روز به شفاخانه بستر بود و حالا معلوم نیست كه در اثر ضربات این «فرشتهها» در شفاخانه جان خواهد داد و یا مثل هزاران دیگر در بستر بیماری در منزل.
جواب طالبان به قرآن
(گزارشگر: ر.ش. ـ فاریاب) ولسوالی دره صوف در جریان جنگ در اواخر ماه ثور دو باره به دست طالبان افتاد. طالبان مانند ولسوالی شیرین تگاب میمنه و شهر بامیان به قتل عام، غارت اموال و به آتش كشیدن خانه و هستی مردم مظلوم دره صوف پرداختند. با گذشت سه روز ازین جنایتهای مولوی نصراله یك تن از روحانیون با نفوذ و سابقه دار آنجا با عدهای از ریش سفیدان قرآن را به بغل گرفته نزد طالبان میروند كه به روی این قرآن دست از قتل عام مردم بیگناه بردارید. طالبان در پاسخ، مولوی نصراله را با قرآن و با عدهای از ریش سفیدان به رگبار بسته و خود به جنایت خویش ادامه میدهند.
جلب و احضار بزور تفنگ
(گزارشگر: ع.ح. ـ قندهار) گروپی از طالبان در حوت ۱۳۷۷ غرض جلب و احضار رهسپار قریه چكاب شده و ضمن لت و كوب اهالی قریه، جوانان ریشدار و جوانان نوبالغ و حتی نوجوانانی را كه پشت رمه گوسفندان خود بودند به زور تفنگ گرفته به موترها انداختند.
یك تن از زنان مالدار كه یگانه مرد نان آور فامیلش را گرفته بودند، خود را بالای طالب انداخته و مانع بردن شوهرش میشود. طالبان با قنداق تفنگ به كمرش زدند كه زن مذكور در همان شب طفل پنج ماههاش را سقط كرد و دچار خونریزی شدید شد. در آن جا كه نه داكتر بود و نه دوا زن مذكور در وضعیت بسیار وخیم قرار میگیرد.
جنایت و وقاحت به سبك طالبی
(گزارشگر: ب.عمر ـ زابل) در ولسوالی جلدك ولایت زابل در اواخر ۱۳۷۷ تعدادی از مردم منطقه به علت تعفن متوجه میشوند كه در یك گودال مرده های زیادی سر هم افتاده و به اصطلاح از كشته پشته تشكیل شده است. بعد از تحقیقات معلوم میشود كه گروهی از طالبان به سركردگی ولسوال منطقه كه موظف بودند تا در مسیر راه كابل ـ قندهار موترها را تلاشی نمایندبه جنایت و رهزنی دست زده اند. آنان ـ معلوم نیست برای چه مدتی ـ موتر ها را متوقف مینمودند و بعد از تشخیص سرنشینان ظاهراً پولدار، آنان را از موتر پایین مینمودند و بعد از غصب دارایی و پول شان آنان را به گودالی انداخته و بخاطر سرپوش نهادن به جنایت شان راننده را نیز گم و نیست كرده و موترش را به پاكستان انتقال میدادند. بعد از افشای این جنایت، ولسوال جلدك تبدیل میشود و طالبان قتل ها را منسوب به دسته های رهزن حرفهای میكنند و حتی ریاكاری و حرامزادگی را تا آنجا پیش میبرند كه اظهار میدارند این مرده ها همه طالب اند كه توسط گروه های شروفساد به این وضع فجیع كشته شده اند!

بر مزار كدامین عزیز
باید گریست؟!
كه شهری از قبور
و داستان غارت
هرآنچه مهر
بر آن نهاده بوده ایم
پیش چشم ماست.
و كدامین مزار و
داستان
بوی انتقام میدهد؟!
تا بدور آن
یكی شویم.