دزدی قدريه يزدان پرست
(گزارشگر: كابل -ع.ث.) يكی از همشهريان متوجه میشود كه در منزل همسايه موترهای آرد و روغن و غيره مواد كمكی سازمانهای خيريه خارجی برای توزيع به اهالی بیبضاعت شهر كابل جابجا شده و عندالموقع به دلالان بفروش میرسد. وی موضوع را به يكی از ارگانهای «مسئول» اطلاع میدهد. «موظفين» به مجرد رسيدن، خانه را محاصره كرده و به فكر اينكه اين كار توسط كدام شخص غيرجهادی صورت گرفته مواد را ضبط میكنند. در همين گيرودار موضوع به مالك اصلی گدام يعنی قدريه جان يزدانپرست اطلاع داده میشود و وی هم آناً با باداران خويش تماس گرفته موفق میشود تا بلافاصله سر و صدای قضيه را خوابانده و مقداری از مواد گدامش را نيز بدست آرد.
تفهای سر بالای يونس «قانونی»
(گزارشگر: كابل - ف. شاكی) به تاريخ ۲۲ ثور ۱۳۷۵ يونس قانونی به اصطلاح سرپرست وزارت دفاع و رئيس كميسيون امنيتی شهر كابل مصاحبهای با خبرنگار راديو كابل انجام داده كه قسمتهايی از آن جالب و شنيدنی بود. وی در مورد ايجاد «كميسيون جديد بررسی اسناد ملكيتها و جايداد اهالی كابل» گفت: «متاسفانه در مدت چهار سال حكومت اسلامی نظر به عوامل گوناگون به ملكيت های افراد دستبرد هايی صورت گرفته و ازينرو به مسئولين امنيتی عرايض و شكاياتی رسيده بود كه جهت بررسی آنها كميسيونی تشكيل گرديد. كار كميسيون به مشكل بزرگی مواجه گرديده زيرا در مورد ملكيت يك آپارتمان سه و يا چهار قبالهی شرعی موجود است كه تشخيص مالك اصلی را خيلی دشوار ساخته است.»
زنان اولین قربانیان آسان خاینان «جهادی» بوده اند، بر آنان است که اولین خنجرهای کاری در قلب دشمن باشند! او در قسمت ديگر مصاحبهاش اعتراف میكند كه: «ما طی همين چهار سال نتوانستيم از امنيت، كسب و كار و تهيه مواد ارتزاقی برای مردم وارسی نماييم. دراين اواخر كه برق را به همشهريان توزيع نموديم آنهم عادلانه نبود زيرا بعضی برادران با سواستفادههای شخصی از مقام و قدرت خويش لينهای برق را مستقيماً از برجهای برق به خانههای خود كشيدهاند در حاليكه ما اطلاع داريم فاميلهايی در شهر زندگی دارند كه حتی قادر به روشن كردن چراغ تيلی نيستند.»
ولی هيچكس نبود به وزيرك بگويد كه: پس تو خود چقدر بايد حقير و بيشرم باشی كه هنوز هم در كمال آرامش و «اخلاص» زندگی با آن برادران خاين و رهزنت را افتخار میشماری؟
لواط در اردوی اسلامی سياف
(گزارشگر: كابل - شعيب) بتاريخ ۱۰ جوزای ۱۳۷۵ محمدهارون يكی از سرگروپهای حاجیسيدعلم قومندان سياف در قريه ارغنده ولسوالی پغمان به طالب نام يكی از زيردستان خويش به زور تجاوز میكند. طالب فاميلاش را در جريان میگذارد و آنان محمدهارون را به ضرب گلوله به قتل میرسانند. طالب فعلاً در ولسوالی پغمان زندانی است.
بیناموسی شوراینظار
(گزارشگر: كابل - حاجیگلآغا ) بتاريخ ۴ جوزای ۱۳۷۵ راكتی بخانه عبدالكريم دكاندار باشنده سرك دوم تايمنی اصابت نمود كه پسرش اجمل كشته و خودش جراحت عميق برداشت. عبدالكريم در شفاخانه جمهوريت بستر میشود و خانمش كه ديگر هيچ سرپرستی ندارد مجبور بود همه روزه جهت احوالگيری شوهر همراه با دو طفل خردسالش كه چهار ساله و يكساله بودند به شفاخانه برود. در يكی از روزها حوالی ۳۰:۷ شام پریگل خانم عبدالكريم بوسيله افراد شورای نظار كه در همان منطقه گشت داشتند، به بهانه اينكه «ترا به خانهات میرسانيم»، اختطاف گرديده و بعد از يك شبانه روز تجاوزهای پيهم به حالت بسيار فجيع در نزديكی خانهاش رها میكنند. همسايهها از حادثه اطلاع يافتند اما هيچ مرجعی را سراغ نداشتند كه بتواند به دفاع از پریگل برآيد.
تجليل سياهروز در وزارت داخله جهادی
(گزارشگر: كابل - مرضيه ضيا ) قرهبيگمعين مسلكی وزارت داخله، بتاريخ ۵ ثور ۱۳۷۵ چهارمين سالروز هشتم ثور را در تالار آن وزارت جشن گرفت. اشتراك تمام كاركنان وزارت در محفل جبری بود و با بستن دروازههای خروجی از بيرون شدن افراد جلوگيری میكردند.
آیا «طاق ظفر» پغمان در پایان عمرش، شاهد به دار زدن سیاف و سایر برادرانش خواهد بود؟
بعد از ورود ساير جهادیها بداخل تالار معلوم گرديد كه منشی عبدالمجيد عضو اتحاد اسلامی سياف كه سرپرستی وزارت داخله را به عهده دارد بنابه اختلافات شديدش با قرهبيگ جمعيتی در محفل شركت نكرده است.
محفل با سخنرانی قرهبيگ آغاز گرديد. او طوری از نقش جمعيت اسلامی حرف میزد كه گويی اگر نيروی جمعيت اسلامی و رهبر آن نمیبود، امروز افغانستان و مردمش هم وجود نمیداشتند. او در جريان صحبتش حاضرين را به سردادن نعره تكبير دعوت نمود ولی همه بیتفاوت بوده صرف چند نفر جهادی وی را همراهی كردند. دوباره نعره تكبير را تكرار كرد اين بار نيز همان بیتفاوتی تكرار شد. سپس به خشم آمده گفت: «ای برادران من میگويم كه الله اكبر يعنی خدا بزرگ است. شما چرا نمیگوييد كه خدا بزرگ است و صدای خود را بلند نمیكنيد؟» موصوف برای سومين بار نعره كشيد اما اين بار نيز طوريكه انتظار داشت بدرقه نشد زيرا ماموران و كاركنان آن وزارت نمیخواستند كلمه اللهاكبر را مانند جهادیها به بازی و سواستفاده بگيرند و به اين ترتيب خود و سايرين را بفريبند.
وی در ادامه لفاظیهای ميانتهی خود از قيمت مواد ارتزاقی و مشكلات اقتصادی سخن به ميان آورده در حد فهم خود در مورد ترم روز افزون و چگونگی رفع آن گفت: «سرای تبادله اسعار را بسته كرديم ولی متاسفانه هنوز هم قيمتی رفع نشد»! او دمجنبانی گلبدين را نيز دليلی بر حقانيت «دولت» ربانی دانسته و رفع موانع در راه تحميق و تخدير مردم و تعميق ريشههای نحس خود شان را پيشبينی كرد. متعاقباً از تبانی با خلق و پرچم و اجرای ترفيع و مساعدت به آنان يادآور شده، به توصيف سركردگان جهادی پرداخته و همه را مردان فهميده، باوقار، «پروفيسور»، «انجنير» و «استاد» وغيره خوانده گناه بیكفايتی و كوچكی آنان را به گردن دولت پاكستان انداخت. وی افزود: «حاصلات درختان ما را پاكستان خريداری نموده و حالا میخواهد حتی ريشه درختان مثمر ما را نيز از بين ببرد، مردم ما بخاطر پولهايی كه آنان (دولت پاكستان) میدهند به كندن درختان مبادرت ورزيدهاند.» اما در مورد اينكه خود هم جز همان تربوزكهای فروخته شدهی ابوجهل اند و نيز راجع به ولینعمتان فرانسوی، عربستانی، روسی و هندی شان چيزی نگفت.
متعاقب وی گلنبی احمدزی به اصطلاح رئيس سياسی ـ عقيدتی از تنظيم پير گيلانی بروی استيج آمده كاغذی را به قرائت گرفت كه چيزی از آن مفهوم نشد. در آخر برنامه دلقكان «گروپ هنری» نمايشنامهای را اجرا كرده، سپس تيم سپورتی از مقابل شان رژه رفتند. تيمهای پهلوانی و زيبايی اندام نيز خلاف شعارهای كاذب «حجاب اسلامی» با تنهای برهنه در مقابل زنان كارمند نمايشات خويش را اجرا كردند. در اين وقت كه دروازههای خروجی باز شده بود كاركنان غيرجهادی با استفاده از فرصت يك يك تالار را ترك مینمودند. تا بالاخره دل نطاق محفل كه میديد غير از تعدادی محدود كسی در تالار نمانده است، تركيده خطاب به آنان گفت: «اعضای رهبری وزارت تا كنون نشستهاند و شما تالار را ترك میكنيد آيا اين حركت بیاحترامی در برابر رهبران نيست؟» وقتی «رهبران» پشت سر شان را نگاه میكنند میبينند واقعاً به استثنای خود شان كسی در تالار باقی نمانده است و ناگزير با خواندن دعای خير محفل را تمام میكنند.
وقتی «صدراعظم»ی راكتی و جنايتكار «اشك» میريزد
(گزارشگر: كابل - س. ی.) «صدراعظم» صاحب گلبدين خان در سخنرانی خود گفت: «با ديدن شهر كابل اشك از چشمانم ريخت.» ولی كسی از مخاطبينش نپرسيد و نفرينش نكرد كه وقتی كابل را بمباران كردی؛ وقتی كارتهنو، بگرامی و قلعه احمد خان توسط افراد باند اسلامیات راكتباران شده و هزاران مرد و زن و كودك زنده بگور شدند و باغهای كمری را به قبرستان مبدل كردند چرا اشك تو خونآشام جاری نشد؟ معلوم نيست با اين اشك رذيلانه و تمساحیات گناه سهمت در ويرانی كابل و اين همه قتل، غارت و بیناموسی در حق اهالی آن را بالای كدام برادر خاين جهادی و قيادیات میاندازی؟
بیناموسی ملای جهادی در كورس عقيدتی
(گزارشگر: كابل - منير) مولوی بشير بدخشانی كورس عقيدتی وزارت عودت مهاجران را تدريس میكند كه به مقتضای تربيت و شخصيتش با دختران و زنان شامل كورس برخورد نهايت زشت و توهينآميز دارد. آنان دو مرتبه از ملای بیشرافت جهادی به صاحبانش شكايت میكنند. ولی چون بقول خودش «پايه توس» دارد، شكايت جايی را نمیگيرد تا آنكه بتاريخ ۲۵ حمل ۱۳۷۵ در اطاقش با دختری عريان گير آمده رسوا میشود. جريان طوری بود كه تيمورشاه مستخدم شعبه، ملای جهادی را با دختری در حال معاشقه ديده و فوراً به مولوی عبدالحكيم معين دوم وزارت اطلاع میدهد. نامبرده ملا را همراه با دختر به دفتر خود خواسته «امر به معروف و نهی از منكر» میكند و تيمورشاه را به جرم اينكه چرا نامحرم را برهنه ديده و چشمان خويش را نه بسته است از وظيفه اخراج میكند.
حكم اميرانه
(گزارشگر: ستاره) به تاريخ اول دلو ۷۷ ساعت ۳ شب عبدالوكيل فرزند فقيرمحمد دريور در حصه سوم خيرخانه از منزل غلامعلی واقع گولايی حصه سوم خيرخانه كه صاحب موتر بود، برآمده و به طرف خانه روان شد. نزد عبدالوكيل مبلغ ۳۴ لك افغانی بود كه میخواست فردای همان روز به شمالی برود. در راه طالبی از داتسن پايين شده و برايش میگويد: «قوارهات به چرسیها میماند، دستهايت را بالا كن كه تلاشیات كنيم.» عبدالوكيل دستهای خود را بالا میكند. طالب جيبهای وی را تلاشی كرده و پولهايش را گرفته و با داتسن فرار میكند. در اين موقع يك موتر سراچه طالبان به خاطر داد و فرياد عبدالوكيل میايستد. طالبان بعد از شنيدن قضيه دزدی، عبدالوكيل را با خود سوار موتر كرده، به تعقيب آن داتسن میروند. موتر از عقب خواجهبغرا گذشته و در دشتهای خشك خواجهبغرا توقف میكند. طالبانی كه با وكيل بودند، نزد طالبان داتسن رفته و بعد از يك گفتگوی كوتاه نزد وكيل آمده و مبلغ ده لك افغانی را به وی میدهند و خود شان حركت میكنند. عبدالوكيل خود را در موتر داتسن آويزان میكند. بعد از چند دقيقه موتر میايستد و وكيل تقاضای تمام پولهايش را میكند. طالبان ۵ لك افغانی ديگر هم به وی داده و میگويند اگر صدايت بلند شود با گلوگله سوراخ سوراخت خواهيم كرد. عبدالوكيل بيچاره از تـرس چیزی نگفته و درمانده و پـريشان رهسپار منزل خـود میشود.
مصلحت جهادی...!؟؟
دگر جنرال رحمتاله واحديار عضو حركت انقلاب اسلامی مولویمحمدنبی، وزير مشاور «استاد»، سرپرست وزارت عودت مهاجران و عضو كميسيون كمك به آسيبديدگان سگجنگیها علاوه بر اينكه از دو پست مهم دولتی معاش و امتيازات جداگانه میگرفت. معاش ۲۵ نفر محافظان شخصیاش را نيز از هر دو مرجع اخذ میكرد.
جيپ لندكروزر مدل ۱۹۹۱ شخصی واحديار به گفته خودش توسط «دزد مشهور» سرقت گرديده به چاريكار برده میشود. هنگاميكه وی موضوع سرقت موتر را با مسعود در ميان میگذارد او وعده بازگردانی موتر را میدهد. ولی بعد از مدتی كه بار دوم مراجعه میكند، برايش جواب داده میشود كه موتر يافت شده ولی سارق حاضر نيست آنرا بازگرداند و ما هم بنابر «مصلحت جهادی» نمیتوانيم بالای او (دزد مشهور جهادی) فشار آوريم.
همان است كه واحديار، ارزبانی خواهان غرامت ۷۵۰۰۰۰ روپيه پاكستانی، میشود. «استاد» هم با صوابديد جهادی «امر به دزدی و نهی از بازگردانی» طی حكم نمبر ۲۶۰۷ امر خريداری موتر جديد را به وزارت ماليه صادر میكند. وقتی پول مذكور جهت خريداری موتر به وزارت عودت مهاجران انتقال میيابد، «وزير» صاحب اظهار میدارد كه چون پول در بدل موتر مفقود شدهام میباشد و فعلاً به موتر ضرورت نداردم، پول آن را نقد برايم بسپاريد. با وصف آنهمه رذالت «وزير» جهادی بعد از به چنگ آوردن ۷۵۰۰۰۰ روپيه واعلان مقاطعه مولوینبی از «دولت»، وظايف خويش را ترك نموده با عجله به پشاور فرار میكند.
قاچاقبری يونس قانونی
(گزارشگر: كابل - منصور) بتاريخ ۲ ثور ۱۳۷۵ دوصد و پنجاه ميل كلاشنكوف كه در موتری مينیبس جاسازی گرديده بود در منطقه ماهيپر توسط گروپ جهادی آنجا كشف و ضبط گرديد. بعداً معلوم شد كه سلاحها مربوط يونس قانونی بوده كه جهت فروش به پاكستان فرستاده میشد.
كابل در انتظار حمام خون ديگر
(گزارشگر: كابل - رحيمه) بتاريخ ۲۴ ثور اولين گروپ مسلح ۴۰۰ نفری گلبدين به سركردگی قومندان كشميرخان با سلاحهای سبك وارد كابل گرديد. حين جابجايی آنان در كندك تانك فرقه نمبر يك در قرغه، سياف بحيث مهماندار همراه شان ريش میجنباند. شاهدی عينی میگويد: مسئولين فرقه جهادی از افراد مذكور با بیاعتنايی تحقيرآميز پذيرايی كردند. گلبدينیها نيز خود را در چنگال دشمن ديرينه محاصره و اسير ديده احساس سرافكندگی و خجالت میكردند.
قرار معلوم يك گروپ ۴۰۰ نفری ديگر آنان هم در باغ داوود واقع دو راهی پغمان كه نزديك خط سوم دفاعی غرب كابل است جابجا شده است. شهريان كابل بنابر تجارب و شناختی كه از «برادران جهادی» دارند، در پس پرده اين سازش و آشتی اغواگرانه قاضیحسين و ساير پدران، يكبار ديگر خود را در آستانهی غرق شدن در حمام خون و بربادی احساس مینمايند.
«استاد» به چه میخندد؟
به مناسبت شروع سال تعليمی ۱۳۷۵ در پوهنتون كابل محفلی برگزار شد كه در آن ربانی نيز شركت داشت. در محفل نمايشنامهای توسط محصلان پوهنځی هنرهای زيبا اجرا گرديد كه وضعيت اقتصادی مامور دولت و يك گدا را تمثيل مینمود. مامور نصف پنجاه افغانيگی را به گدا خيرات میدهد، گدا به علت ناچل بودن آن را مسترد میكند. مامور میگويد: «من مامور دولت هستم پول ندارم.» زمانيكه گدا متوجه میشود شخص مقابل وی مامور است فوراً تمام پولهايی را كه جمع نموده بود به وی میدهد. «استاد» با ديدن اين صحنه نه تنها خجالت نمیكشد بلكه آنقدر مستانه میخندد كه سايرين را هم به خنده وامی دارد.
«صدارعظم» بیاختيار جهادی
قاضیعبدالحبيب اذعان نمود كه بيست و پنجمين قباله خانه «صدراعظم» صاحب را امضا كرده است. اين در حاليست كه «صدراعظم» صاحب احمد شاه احمدزی در بسياری از محافل خصوصیاش از «دولت استاد» گله دارد كه اختياراتش محدود است و «حق تعيين يك مامور پست سوم را ندارم.» معلوم نيست كه اگر اختيارات اين خاين محدود نمیبود چند خانه میخريد.
گزارشی از دارالايتام جهادی زده
(گزارشگر: كابل - مرغلره) جنگ قدرت بين بنيادگرايان ميهنفروش نه تنها كشور را به ويرانی و تباهی عظيم كشانده بلكه صدها طفل، نوجوان و جوان كشور را به دامان بیسرنوشتی رها كرده است. هم اكنون پرورشگاهی (يتيمخانه) در شهر كابل وجود دارد كه ۸۵۰ طفل يتيم در آن نگهداری میشوند. با توجه به وحشیگریها و بیناموسیهای جهادیها تامين زندگی آبرومندانه برای آنان در كابل كاريست نهايت دشوار و غيرممكن. آنان با محدوديتها، رنجها و محروميتهای بيكران، زندگی ناكامی را از سر میگذرانند. اين پرورشگاه هيچ تفاوتی با زندان ندارد. امراض روحی روز تا روز گلوی آنان را میفشارد.
در سال ۱۳۷۳ در اثر جنگهای وحشيانه حزب وحدت و سياف در منطقه افشار، پرورشگاه افشار در خوشحالخانمينه صدمه شديد ديد. در اين پرورشگاه حدود ۵۰۰۰ يتيم وجود داشت كه از آنجمله صرف ۴۰ نفر شان بدست «دولت» افتاد و متباقی همه را وحشيان جهادی حزب وحدت و برادران جهادی شان به قتل رساندند و يا اختطاف نموده برای خوشگذرانی و تجاوز جنسی به قرارگاههای خويش بردند.
آخ، این نوباوگان معصوم در دست پلیدترین دزدان مردم ما در جایی بنام «دارالایتام اسلامی» گرفتاراند. جنایتکاران جهادی نه میخواهند و نه قادراند در راه نظافت و سلامتی این بازماندگان سگ جنگی هایشان کوچکترین قدم بردارند د بناءً سر دخترکان را باید تراشید!
«دولت» اسلامی ۴۰ طفل يتيم را در كودكستان ستاره در مكروريان سوم جابجا نمود بعد از مدت كوتاهی كه سگجنگی گلبدين و دوستم با «استاد» آغاز گرديد، «دولت» آنان را به منطقه تايمنی كه تحت تسلطش بود، انتقال داد كه بعداًبه محل فعلی آن در «تهيه مسكن» جابجا شدند.
از پرورشگاه خلق و پرچم صرف دخترانی به نامهای فرشته، مليحه و همچنان فريده و مريم كه همه چهارده سالهاند در اين دارالايتام بسر میبرند. رنج آنان نسبت به ساير بچهها و دخترها خيلی بيشتر است. آنان از ستم بیحد و محكوم بودن خويش شكايت دارند، از برخورد غيرانسانی مسئولان عذاب میكشند و مخصوصاً وحشت دارند از اين كه شايد آنان را به جهادیها نكاح كنند. زيرا هر روزه به آنان اخطار داده میشود كه «شما را به شوهر میدهيم و گم تان میكنيم.»
وضع ساير اطفال هم رقتبار است. بصورت عموم از بیتوجهی به پوشاك، صحت و نظافت شان شاكی اند. حمام وجود ندارد. اكثر اطفال بو میدهند. از هر چهار نفر يكی شان مصاب به سالدانه است. دست، رو و پاهای شان تركيده و سر و صورت شان خاكآلود است. از وسايل تفريحی خبری نيست. تمام صحن دارالايتام به جزيره خشك و سوزان شباهت دارد كه حتی گياه هرزه هم در آن نمیرويد.
در راس دارالايتام قاضیفيضمحمدمختار بدخشانی قرار دارد كه مستقر در آنجا به همدستی ساير دزدان جهادی از كمكهای موسسات خيريه زراندوزی میكند.
كودكان دارالايتام میگويند: «تنها در روزهايی كه خارجیها جهت كمك به اينجا میآيند برای ما نان خوب و لباس خوب میدهند. بقيه روزها نه لباس برای پوشيدن داريم و نه نان كافی برای خوردن.»
مريم دختر ۱۴ سالهای است از ولسوالی قرهباغ ولايت پروان. پدرش كه مجاهد بود در جريان جنگ شهيد شد. مادرش شوهر ديگر گرفت و ديگر او را نپذيرفت. مريم نمیفهميد كه توسط چه شخصی چهار سال قبل به اينجا آورده شده است. وی گفت: «چهار سال میشود كه در اينجا هستم. تا حال هيچكس به ديدنم نيامده. من همه را فراموش كردهام.»
وی يكبار از دارالايتام فرار نمود ولی توسط موظفين دستگير شده با قنداق تفنگ شديداً مورد لت و كوب قرار گرفت.
دختران دارالايتام میگويند: «چندی قبل دختر ۱۴ ساله بنام جميله موفق شد از راه پنجره فرار كند.»
وضع مکاتب جهادی زده
(گزارشگر: كابل - يعقوب) وضع نابسامان مكاتب، شهريان كابل را خيلی نگران ساخته و آينده فرزندان شان را تيره و تار میيابند. كتب در مكاتب وجود نداشته و مطبعه تعليم و تربيه هم كاملاً تخريب گرديده است. طی چهار سال گذشته رياست تاليف و ترجمه با افراد اكثراً بيسواد، غيرمسلكی و غيرفنی خود نتوانسته نصاب تعليمی جديد را تهيه كند. نصاب تعليمی تهيه شده در پشاور به هيچ وجه جنبه عملی ندارد زيرا هم از فهم شاگرد بخصوص در دوره ابتدايی خيلی بدور بوده و هم اختصاصی بودن مضمون در آن رعايت نگرديده. مرز بين مساجد و مدارس دينی با مكاتب عملاً از بين رفته است.
تمام سامان، و ادوات لابراتوارهای مكاتب در اولين يورش «برادران جهادی» چپاول شد و آنها را برای تزئين منازل و بازيچه اطفال خويش مورد استفاده قرار داده و يا «كبار» كردند.
لايحه تعليمی اصلاً وجود ندارد.احكام و اوامر جهادیهای وارت تعليم و تربيه قانون و مقرره نمیشناسد. افرادی كه هيچگونه سوابق تعليمی در مكاتب ندارند به ملاحظه اسناد «جهادی» در صنفهای دلخواه شان شامل گرديده و يا بزور جهادی بودن اسناد فراغت تحصيلی را بدست میآورند.
هر فرد جهادی وقتی ميل به وظيفه معلمی داشته باشد بدون درنظرداشت سوابق كار و مسلكی بودن، فقط با داشتن «احكام» وزير صاحب میتواند معلم گردد. اگر بست و كمبود وجود نداشته باشد نيز بست وی بصورت فوقالعاده منظور میشود.
آموزش در نازلترين سطح خود قرار دارد. بعضاً اتفاق میافتد كه معلم حتی در نوشتن درست نام شاگرد در صنوف دوره ثانوی در میماند. شاگرد نيز برای پذيرش درس آمادگی ندارد. جنگ، فير راكت، بمباران طياره، پرابلمهای اقتصادی، اختطاف، بیناموسی و ساير سرگرمیهای جهادی بر معلم و متعلم شديداً اثر گذاشته است.
محيط جهادی فاسد و جهلزدهی خارج مكتب، شاگرد را بی بند و بار ساخته كه انعكاس آن در مكاتب بصورت اعتياد شاگردان به دخانيات و حتی مواد مخدره و اخلال نظم و دسپلين مكاتب ديده میشود. عدهای از شاگردان وابسته به تنظيمهای جهادی، ملبس به يونيفورم نظامی، همراه با سلاح و مخابره جيبی در مكتب آمد و رفت دارند كه موجب مغشوش شدن اذهان ساير شاگردان میگردند. اين قماش افراد، معلمان بخصوص معلمان زن را اذيت مینمايند. در بسياری از مكاتب حتی چندين بار برخوردهای مسلحانه صورت گرفته كه باعث جراحت معلم و شاگرد گرديده است.
فاميلهای شاگردان نيز اكثراً سبب تغيير ساحه جنگ خانه بدوش میباشند بناً ميزان غيابت شاگردان بالاست. همچنين شاگرد و معلم بنابر فشارهای اقتصادی به كارهای طاقتفرسای روز مزدی میپردازند كه اين نيز باعث غيابت مداوم شاگرد و معلم میگردد.
شاگردانی كه به مكاتب دور و دست رفت و آمد دارند از لحاظ ترانسپورت شهری دچار مشكل جدی هستند. اكثر فاميلها از پرداخت كرايه بسها عاجز اند. كتابهای درسی مكاتب مانند ساير وسايل چور گرديده در بازار به قيمت بسيار گزاف عرضه میگردد. فی جلد كتاب درسی مبلغ ۵۰۰ الی ۵۰۰۰ افغانی خريد و فروش میگردد. «وزير» صاحب تعليم و تربيه طی مصاحبه تلويزيونی اعتراف كرد كه: «ما يكمليون جلد كتاب درسی را از پشاور خريداری كرده به كابل انتقال داديم ولی يك جلد هم به مكاتب نرسيد.»
كتابهای اكثر مكاتب بدون اينكه محتويات آنها مورد غور و بررسی قرار گيرد به بهانه اينكه با پاليسی دولت اسلامی در تناقض است، آتش زده شدند. طی چهار سالی كه گذشت شكست و ريخت مكاتب ترميم نشده است، برعكس چندين باب مكتب كاملاً طعمه حريق گرديده و يا بعنوان قرارگاهها و قشلههای عسكری مورد استفاده جهادی قرار گرفته و ساختمان آن با خاك يكسان گرديده است.
در اين اواخر معمولاً «صدراعظم» سرپرست جهادی هفته دو بار به بعضی مكاتب شهر كابل سر میزند. هر بار مسئولين مكاتب قبل از آمدن وی مصارف زيادی را بر معلمان ناتوان تحميل میكنند تا او را با تشريفات خاص خير مقدم بگويند. و آن دلقك جهادی نيز طی سخنرانی خويش هر بار معلمان «کهنکار» را محکوم کرده به تقوا و اعمال جهادی مانند خود شان فرا میخواند و بعد دست به کیسه کرده برای عده ای از معلمان مبلغ چهار هزار افغانی خیرات میدهد.
گزارشی از ریاست برق کابل
(گزارشگر: كابل - م.ن.) انجنیر محمد ایوب «وزير» آب و برق به مناسبت حلول سال ١٣٧۵ از طریق رادیو اظهار کرد: «در ظرف یک هفته تمام اهالی کابل از برق مستفید خواهد شد.»
فابریکه جنگلک کابل در اولین روزهای ضرب شست دیدن از خاینان به وطن و مردم
ولی از پیام انجنیر صاحب اهالی کابل استقبال نکردند زیرا جنایات و دروغ های شاخدار جهادی ها طی چهار سال، ماهیت اصلی آنان را برای همه برملا نموده است.
اما اگر «وزير» صاحب روزی به مولد حرارتی برق هودخيل و سباستيشن سر میزد و میديد كه برادران خاينش چه مصيبت عظيمی بر توربينها، شبكهها و تجهيزات اتومات كنترلی و هدايتی سوچبوردهای آن وارد كردهاند، اگر وزيرك جهادی تنها برآورد خساره وارده بر توربينها را كه ۳/۲۳مليون دالر محاسبه گرديده در نظر میداشت اين چنين عوامفريبانه و سبكسرانه بيان نمیكرد كه «شهر كابل طی يك هفته چراغان میشود.»
در شهر كابل برجهای توزيع و ترانسفرمرهای آن با تمام تجهيزات و ادوات «هایتينشن» ۱۵۰۰۰ ولت به قوه ۶۳۰، ۴۰۰ و ۲۵۰ كيلوولت امپير با سوچبوردهای «لوتينشن» ۴۰۰ ولت مربوط رياست برق كابل به تعداد ۳۷۴ پايه و همچنان ترنسفرمرهای موسسات دولتی و انفرادی به قوه ۱۰۰۰، ۶۳۰، ۴۰۰، ۲۵۰ و ۱۲۵ كيلوولت امپير با تمام تجهيزات، اتوماتها، قطعكنندهها به تعداد ۴۰۲ پايه فعال كه جمعاً ۷۷۶ پايه میشد، وجود داشت. ولی فعلاً از بركت انقلاب اسلامی فقط ۲۴ پايه قسماً فعال، ۳۵ پايه قابل ترميم و متباقی تمام ترانسفرمرها با تمام وسايل مربوطه قسمت ۱۵۰۰۰ و ۴۰۰ ولت به شمول تيل سيمهای كوايل، پليتها، سوچبوردهای تقسيماتی و همهی عناصر فلزی و لينهايی كه حتی ۱۰ سانتیمتر طول يا صد گرام وزن داشتند نيز توسط رهزنان جهادی به غنيمت برده شده كه طبق تخمينی برای فعال ساختن دوباره آن حدود ۱۵مليون دالر ضرورت است.
خساره وارده به برشناكوت كمتر از سباستيشن هودخيل نيست. برشناكوت شريان حياتی برق شهر كابل را تشكيل میداد كه امروز جهت راهاندازی دوباره آن حدود ۱۴مليون دالر مصرف برآورد شده است.
كمی دورتر از برشناكوت رياست ساختمانی امور برق موقعيت دارد كه تمام شعبههای ديزاين، سروی، انجنيری، وركشاپهای توليدی و ترميمی و وسايط ساختمانی آن چنان به نظر میرسد كه گويی در اثر آتشفشانی قوی سوخته است. زمانی به اين رياست «افتخار انرژی برق» میگفتند كه اينك از بركت امارت «استادان» و «انجنيران» نه تنها همه چيز آن تاراج شده بلكه ساختمانی خالی آن را هم به آتش كشيدهاند و خساره وارده بر آن بيشتر از ۲/۲مليون دالر برآورد گرديده است.
جنكشنهای دهگانه پايتخت مجهز با لوازم مدرن كه حيثيت ستون فقرات شبكههای برقرسانی شهر كابل را داشت تماماً غارت گرديده و حتی سنگ و خشت آنها را باقی نگذاشته و فعلاً به محل چوچهگذاری سگهای ولگرد مبدل شدهاند، بيش از ۱۱مليون دالر میخواهد تا به حالت اولی برگرند.
وزيرك خبر ندارد كه شعبه پلان و توسعه وزارتی كه بر آن سينه انداخته خسارههای وارده بر استيشنهای برق را اينچنين برآورد كرده است:
قتل تسكين روحی جهاديان
(گزارشگر: كابل - عتيق) تضادهای درونی حزب وحدت (جناح اكبری و خليلی) به اوج خود رسيده است. جنگهای شديد جهت كسب برتری در اكثر مناطق مركزی راه انداخته شده كه طی آن ولسوالی ورس كه زادگاه اكبری است، بعد از كشته شدن برادرزادهاش توسط جناح خليلی تصرف گرديد. متقابلاً افراد گروپ اكبری جهت تسكين روحی خود خادم حارنوال يكی از خويشاوندان خليلی را بتاريخ ۱۳ ثور ۱۳۷۵ بنام خونخواهی و انتقام در منزلش واقع شهر كابل به قتل رسانيدند.
سپر جنگی «دولت» ربانی
از زمانيكه طالبان شهر كابل را محاصره اقتصادی و نظامی كشيدهاند، «وزارت دفاع» از مكاتب و خانههای مردم بعنوان سپرجنگی استفاده میكند. طوريكه چندين دستگاه راكت بیـام ۴۰ و انواع توپهای ثقيل را در ليسه ابنسينا و حبيبيه جابجا كرده و از همين جاها مناطق تحت سلطه طالبان را زير آتش قرار میدهد. اهالی اين مناطق به كميسيون «امنيتی» شهر كابل مراجعه نمودند تا سلاح ثقيله را از اطراف منازل مسكونی دور كنند. اما يونسقانونی سرپرست «وزارت دفاع» با نخوت فرعونی ـ جهادی گفت: «شرايط جنگی است. در صورتی كه ايجاب كند از بام خانههای شما نيز استفاده نظامی خواهيم كرد.»
ترس مسعود از جبلالسراج
در هفته اخير حمل ۱۳۷۵ احمدشاهمسعود غرض اشتراك در نماز جمعه به يكی از مساجد جبلالسراج رفت كه بعد از داخل شدن وی، نمازگزاران بعنوان اعتراض مسجد را ترك كرده گفتند: «مسعود و ديگر جهادیها با موترهای پيجارو گشت و گذار دارند ولی مردم بيچاره ما از فقر و تنگدستی اطفال خويش را میفروشند.»
اين عكسالعمل مردم جبلالسراج زنگ خطر جدی برای او و ساير نظاریها بود. با درك همين نكته، وی در جبلالسراج كمتر بودوباش داشته و میخواهد استالف را با خرج ملياردها افغانی بعنوان مقر خود آماده سازد.
در ماتمسرای جهادی
(گزارشگر: كابل - س. ی.) در مكاتب كابل مضامين جديد بنامهای بينش اسلامی، فقه و عقايد در پهلوی مضامين اساسی تدريس میگردند. معلمان خود نيز از محتوای آنها چيزی نمیدانند ولی مجبور اند به شاگردان درس بدهند.
يكی از نوآوریهای «دولت» اسلامی تقسيم نمودن سرويسهای شهری به بخش زنانه و مردانه میباشد. زنان به هيچ عنوان حق ندارند از دروازه جلوی موتر سوار شوند. برای آنان چهار سيت اختصاص داده شده كه توسط پنجرهای فلزی كلفت از قسمت مردانه جدا میشود.وكيل و همسايههای بلاك نيز ادامه دارد.
باجگيری گلبدينیها
(گزارشگر: كابل - حاجیگلآغا) بتاريخ ۳ اسد ۱۳۷۵ سهيلاحامد معلم در كودكستان نازوانای شهر كابل در اثر حمله راكتی طالبان شوهر و برادرش را از دست داده با چهار طفل خردسالش راهی پاكستان شد. از آنجاييكه در پاكستان پيدا كردن نان و سرپناه نهايت مشكل است، بعد از شش ماه اشيايی جهت فروش خريده دوباره راهی كابل شد. در طول راه جلالآباد ـ كابل نزديك كوتل سروبی مال وی را افراد گلبدين از موتر پايين كرده و در بدل آن چهارلك افغانی باج خواستند. ولی سهيلا با گريه و زاری فرياد میكرد كه بغير از مبلغ پنجاههزار افغانی ديگر چيزی ندارد. چون سر و صدا بسيار شد و راكبين از سهيلا دفاع میكردند، جهادیها بخاطر جلوگيری از رسوايی بيشتر، سهيلا را لت و كوب داده بعد از اخذ پولهايش به زور به موتر بالا كرده و به دريور امر میكنند كه اگر حركت نكنی موتر را با تمامی مسافران آن میسوزانيم. دريور ناچار حركت كرد. ولی سهيلا كه مالامال از خشم و نفرت عميق نسبت به جهادیها بود تا كابل میگريست و به جهادیها لعن و نفرين میفرستاد.
دو نوع عفريت مرگ در كابل
از مدت چهار سال به اينسو كه دولت پوشالی جايش را به تفنگداران جهادی خالی كرد نه تنها هستی و دارايی اهالی كابل چور و چپاول گرديد بلكه گاهی توسط حزب گلبدين و گاهی توسط برادران سكه شان يعنی «جنبش طلبه» بدون وقفه زير باران راكت و توپخانه قرار گرفته و به محاصره كشيده شدند.
مردم كابل از همان آغاز سيطرهی بنيادگرايان بر كابل با دو نوع مرگ مواجه شدهاند: يكی مرگ آنی بواسطه اصابت راكت، بمب، مرمی وغيره كه در جای كار، دفاتر دولتی، منازل، سركها، بسها و دكانها، آنان را هدف قرار میدهند و دوم مرگ تدريجی بصورت سوتغذی ناشی از بلند رفتن سرسامآور قيمتها و تورم بیسابقه، احتكار مواد غذايی توسط «برادران» جهادی، محاصره اقتصادی شهر، مسموم شدن مواد غذايی بدست خاينان جهادی و نيز توسط انواع انفجارات هوايی و زمينی وغيره كه در نتيجه دههاهزار نفر جان باخته، بيش از يكصدهزار نفر مجروح و معلول شده و اضافه از دومليون نفر آواره گرديدهاند.
با يك نظر به جدولهای فوق كه از منابع «دولتی» نقل گرديده میبينيم كه تنها در طول يك ماه ۱۸۲ نفر كشته و ۳۲۳ نفر زخمی گرديدهاند. البته اين رقم باز هم تمام قربانيان را بصورت دقيق نشان نمیدهد زيرا در آمار تنها از آن تعداد كشتههايی ذكر بعمل میآيد كه در شفاخانه و يا در راه شفاخانه در امبولانسهای «دولتی» جان دادهاند. قربانيانی كه از محل حادثه مستقيم به قبرستان برده شدهاند شامل اين تعداد نمیشوند.
در جدول دومی اگر يك مامور دولتی را با معاش متوسط ۹۰۰۰۰ افغانی ماهانه و با چهار نفر عضو فاميل در نظر بگيريم كه حدود ۶۰۰۰۰ افغانی تفاوت كوپونی میگيرد (اين مقدار قبل از «استاد» و «انجنير» بيش از ۶۰هزار بود) كه روز سه بار هر بار فی نفر يك قرص نان خشك به قيمت ۵۰۰ افغانی بخورند مصرف روزانه شان ۶۰۰۰ افغانی میشود كه در يكماه به ۱۸۰۰۰۰ افغانی میرسد در حاليكه معاش ماهوارش با تفاوت كوپونی از ۱۵۰۰۰۰ تجاوز نمیكند. اين مامور با فاميلش حق ندارد ميوه، تركاری، گوشت، چای، بوره وغيره مصرف كند يا در رفت و آمد به محل كارش از سرويسهای شهری استفاده كند. حق ندارد مريض شود و يا لباس بخرد. همچنان در زمستان جهت تسخين، حق استفاده از تيل، چوب وغيره را در سردی پايينتر از صفر درجه سانتیگريد ندارد. بنابران سوتغذی و مرگ تدريجی ناشی از آن، چيزی است كه مامور ما به هيچوجه نمیتواند از چنگش رهايی يابد. اگر بپذيريم كه اكثريت باشندگان كابل آنهايی هستند كه از درك معاش دولتی زندگی میكنند، فهميده میشود كه بنيادگرايان چه بلايی را بالای آنان آوردهاند.
فروش جگرگوشهها
(گزارشگر: كابل - حاجیگلآغا) در آخرين روزهای زمستان گذشته پدری كه هست و بودش را در اثر راكتپرانیهای جهادی از دست داده بود، تنها نواسهی هفت سالهاش را كه توان اعاشه و اباته او را نداشت، در بدل فقط ۳۰۰هزار افغانی (۱۳دالر امريكايی) نزديك مسجد پلخشتی در حالی بفروش رساند كه از شدت گريه نه میتوانست صحبت كند و نه توان شمردن پول را داشت.
جنايت «دولت»، جنايت طالب و «دريځ» بيطرف
(گزارشگر: كابل - ناديه عزيزی) روزنامه دريځ منتشره كابل در شماره ۱۰۹ به نقل از نيويارك تايمز ۱۴ فبروری ۱۹۹۴ مینويسد: «صحنه وحشتناك اعدام يك «مجرم» در هرات كه البته در دادگاه مخصوص طالبان محكوم گرديده پر از سمبولهای ساديزم و خشونت يك روح مريض و سياهطينت است.» نوشته میافزايد: «طالبان به سبك حكمای روم آن زمان صحنه اعدام شخص مجرم را در ستديوم هرات برگزار كردند. آنان اول دست و پاهای فرد مجرم را با ريسمانی سخت بسته كردند و انجام ديگر ريسمان را حلقه زده در گردنش انداختند و به جرثقيلی وصل كرده سپس او را آهسته آهسته از زمين بلند نمودند. بصورت عمدی لحظات جان كندن محكوم را طولانیتر ساختند تا رهبران طالبان از ديدن اين منظره مرعوب لذت بيشتری ببرند.»
دريځ مینويسد: «از زمانی كه طالبان هرات را اشغال كردند موجی از دزدی و غارتگری بر هرات حكمفرما گرديده و امن و مصونيت شهر را دگرگون ساخته است. طالبان بايد بعنوان سارقان حرفوی دست و پای شان قطع گردد.»
ولی دريځیها توجه ندارند كه اين تف را كه بالا میاندازند قبل از همه روی خود شان را كثيف میسازد. مگر تازهترين اعدام، اعدام سه نفر «مجرم» بتاريخ ۱۱ حمل ۱۳۷۵ در پارك زرنگار و اعدامهای قبلی در همينجا و در برابر چشمان نفرتبار و هراسان هزاران نفر چه تفاوتی با اعدام برادران طالبی دارد؟ آيا آن اعدامها هم كاراشباح «مداخلهگران خارجی» بود؟
واقعاً نشريهای كه جهادی شد هر گونه حد و مرز شرم را میدرد ولو هم همانند «دريځ» شديداً «بيطرف» باشد.
آيا فرياد سوزان يكی از اعدامیها كه «ما چون پول و واسطه نداريم اعدام میشويم» و صحنهی حفر كردن زير پای اعدامی ديگر ـ كه بلندتر بود ـ تا در طناب آويزان شود، فرياد و صحنهای بشمار میرفت برای سرگرمی و «قتقتك» دادن مردم يا آنكه «استاد» و شركا بشمول آقايان و خانمهای «دريځی» از ديدن آن «منظره مرعوب لذت بيشتری ببرند»؟
منطق واقعی يك خاين جهادی
(گزارشگر: كابل - رحيمه) يكی از موسسههای امدادی بينالمللی چند بار جهت توزيع به ماموران «وزارت» عودتكنندگان كمك نمود مگر وزيرك جهادی هر بار افراد وابسته به خود و دوستانش را به نام مامور وزارت معرفی میكرد.
روزی انجنير عزيز كاركن آن وزارت نزد وزيرك رفته و مشكل اقتصادی ماموران را با وی در ميان گذاشته خواهان كمك به ماموران شد و «وزيرك» خاين جواب داد: «اين ماموران به پول ضرورت ندارند، در غير آن كسی حاضر میشود كه در بدل ۹۰هزار افغانی وظيفه اجرا كند در حاليكه آرد فی سير ۱۸۳۰۰ قيمت داشته باشد؟»!
خاينان حق اعدام ندارند
اعدام سه تن بوسیله نیروهای شورای نظار در اولین ماههای ورود شان به کابل
سيمای كابل ويران
(گزارشگر: كابل - رسول) شهر كابل از زمان تجاوز فاجعهبار بنيادگرايان تا كنون پيهم در آتش سوزان جنايت و خيانت میسوزد. هر روز خون دهها انسان بیگناه كابلی يخته شده و دهها تن ديگر مجروح و معيوب میگردند. خانههای مسكونی و تاسيسات ملكی و نظامی با پرتاب راكت، توپ و بم به ويرانه تبديل میشوند. قتل، دزدی، بیناموسی، اختطاف، قطاعالطريقی، باجگيری و انواع رذالت و جنايت بمثابه پيشهی خاينين حاكم، به روال معمول ادامه دارد.
گروه طالبان نيز فشار اقتصادی و سياسی را توام با حملات نظامی بر شهر كابل تحميل نموده است. قطحی و قيمتی بيش از حد از يكسو و كشتار دهها انسان مظلوم و خرابی و ويرانی خانههای مسكونی از سوی ديگر شرايط زندگی را بيش از هر وقت ديگر طاقتفرسا ساخته است. مردم گروه طالبان را نيز برادران جهادیهای جنايتكار پنداشته و هيچ فرقی در فعاليتهای سياسی و نظامی آنان با باندهای گلبدين، سياف، ربانی وغيره نمیبينند.
اگر بعضی از زرق و برقهای مولود شرايط عصر را در نظر نگيريم زندگی مردم در شهر كابل چندان تفاوتی با قرون وسطی ندارد. مردم ابتدايیترين و اساسیترين امكانات زندگی مثل خانه، آب آشاميدنی و برق محروم اند. تقريباً نصف كابل در اثر سگجنگیهای جهادی ويران گرديده است. آن عدهايكه توان مهاجرت به پاكستان يا ديگر ولايات را ندارند در خرابههای ناشی از جنگ زندگی میكنند. آب آشاميدنی صحی فقط در نقاطی كه نلهای آبرسانی يا منابع آب از گزند ديد دزدهای جهادی محفوظ ماندهاند، گاه گاهی آنهم با مخارجی يكی از موسسات بينالمللی به خانهها توزيع میگردد.
تلويزيون عمدتاً برنامههای دينی و سياسی را پخش میكند. برنامههای تربيتی و تفريحی كه از ده فيصد تجاوز نمیكند شامل برنامه اطفال، تصايح و وعظ دينی، برنامه صحت، برنامه دانش، پوليس خدمتگار جامعه و برنامه سرباز میباشد. اين برنامهها اكثراً هفته يكبار نشر میشوند كه ادامه همان پروگرامهای جهادی شدهی رژيم پوشالی است. هفته يكبار فلمهای غربی، ايرانی و هندی و بعضی سريالهای تلويزيونی گذشته نيز به نمايش گذاشته میشود. آهنگهايی از آوازخوانان مشهور به استثنای زنان نيز جز برنامه است. نطاقان زن بار ديگر روی صحنه آمدهاند.
نياز مردم را سيستم مخابراتی كه ذريعهی دستگاه قمر مصنوعی اداره میشود كاملاً برآورده نمیسازد. از يكسو فيس آن بلند است (فی دقيقه ۴ـ۳ دالر) و از طرف ديگر هميشه فعال نيست.
تلفن شهری بصورت نسبی فعال است. دزدی و خريد و فروش نمبرهای تلفن خانههای شهريان كابل كه تلفنهای شان توسط جهادیها غصب شده از پرابلمهای روزمرهاند كه هيچگونه عرض و داد جهت دوباره بدست آوردن آن به جايی نميرسد.
جلادان حزب وحدت صدها تن از هموطنانی مظلومی را که متعلق به ملیت هزاره و اهل تشیع نبوده اول در زنجیر و زولانه شکنجه داده و بعد که خسته میشدند آنان را به گلوله بسته دور می انداختند
ترافيك شهر در مدت كمتر از يكسال گذشته شكلكی بخود گرفته و موظفين ترافيك با يونيفورم خويش در جادهها ديده میشوند. اما از اينكه حاكميت شوم جهادیها بالای همه شئون زندگی سنگينی میكند ترافيكها هم يا جهادی هستند يا شريك جرم شان. آنان گاهگاهی جادهها را بند میاندازند و دريوران را جريمه نقدی میكنند. ماموران امنيتی خاد و گارنيزيون نيز اكثر اوقات چهارراهیها را مسدود كرده و از موترهای باردار به بهانه تلاشی پول گزافی اخذ میكنند.
از سرويسهای «ملیبس» فقط تعداد معدودی باقيمانده، آنهم بسيار قراضه. غير از همين «ملیبس»ها كه كرايه كمتر میگيرند متباقی تمامی بسهای شهری و تكسیها به بهانه بلند بودن نرخ تيل كرايه دلخواه شان را از راكبين اخذ میدارند. بطور مثال كرايه بس از خيرخانه تا دهافغانان فی نفر ۴۰۰ـ۳۰۰ افغانی و كرايه تكسی از هر فرد مبلغ ۱۵۰۰ افغانی است. مصيبت سرويسهای شهری بيشمار است. بعد از انتظار زياد اگر سرويس پيدا شود در اثر ازدحام زياد يا لباس تن تكه و پاره شده و يا پول جيب نصيب كيسهبرهای ماهر مرد و زن میگردد.
امور صحی، كلينكها و شفاخانهها هم مانند ساير بخشهای اجتماعی شان داغهايی از خيانت بنيادگرايان را دارند. در اثر عدم مراعات بهداشت، آلودگی شديد محيط زيست، فقر، گرسنگی و شيوع بيماریهای جنگ روز تا روز بيشتر میشود. تشخيص تداوی امراض به دليل عدم موجوديت داكتران متخصص و ادويه با كيفيت در رديف ناممكنات قرار گرفته بدين سبب اكثر مريضان در خانه يا شفاخانه میميرند. بيشتر قربانيان را اطفال تشكيل میدهند.
فيصدی ناچيزی از پول كمكی موسسات بينالمللی غرض بازسازی شفاخانهها به مصرف ساختمانها رسيده و متباقی همه به جيب سركردگان جهاديها سرازير میشود. ادويه كمكی موسسات خارجی كه برای شفاخانهها داده میشود اكثراً دزدی شده و در بازار به قيمت گزاف بفروش میرسد. تجارت ادويه رونق زيادی زيادی پيدا كرده و در هر چند قدمی و كوچه و پس كوچه مغازههای ادويه فروشی بدون جواز قانونی باز شدهاند. ادويه معمولاً از پاكستان به صورت قاچاق وارد میشود كه همه تاريخ گذشته و تجارتی بوده و مبرا از كيفيت و موثريت اند. بستر شدن مريض در شفاخانه كار مشكلی است و بستگی به واسطه و يا رشوت دارد. كسی كه واسطه ياتوان پرداخت رشوت كلان را ندارد اگر مريضش عاجل هم باشد برايش اهميتی نمیدهند. مريض مكلف است حتی در شفاخانههای دولتی هم قيمت ادويه، فيس ايكسری و گاهگاهی پول معاينات لابراتواری را بپردازد. لوازم تشخيصه لابراتوارها و ديگر آلات و ادوات طبی شفاخانهها همه بوسيله جهادیها به يغما برده شده. مريض صرفاً بخاطر گرفتن ايكسری روزها سرگردان میباشد.
در انستيتوت دولتی طب كه جز وزارت صحت عامه است، كسانی شامل میشوند كه يا امر «استاد» يا آمرين رده اول وزارت را داشته باشند و يا اينكه رشوت گزافی به مسئولين جهادی بپردازند. سويه تعليمی و امتحان كانكور برای شامل شدن در انستيتوت مذكور اصلاً مطرح نيست.
گزارشی از سفر مجددی به مزار
(گزارشگر: مزار - محمود) مجددی در اوايل جوزای ۱۳۷۵ توسط طياره ملل متحد به ميدان هوايی مزار پياده شد كه «ستر جنرال» دوستم با تمام سركردگان «شورای هماهنگی» و ساير پادوانش از وی پذيرايی كردند. او بعد از معاينه گارد و زيارت روضه علی در جلسه شورای هماهنگی شركت كرد.
شب آنروز جريان اولين جلسه شورای هماهنگی را تلويزيون چنين نمايش داد:
نخست دوستم از حاكميت و «قهرمانی» و دستآوردها و اتحاد گروهها در سمت شمال سخن گفت و مخالفت خود را با دولت كابل ابراز داشت. بعد رشته سخن را مجددی گرفته با زور كم و قهر بسيار گفت: «تا زمانيكه طالبان از صحنه كنار نروند صلح در افغانستان غيرممكن است.» وی به مسئله كنار رفتن برادر ناخلفش (گلبدين) تماس گرفت و كلمات مكارانه و سازشكارانهای را كه قبلاً به خبرنگار بیبیسی اظهار داشته بود، تكرار كرد.
در جلسه دوم شورا، دوستم در حضور نماينده حزب گلبدين گفت: «برای ما مهم نيست كه حزب يا تنظيمهای ديگر با ما باشند يا نباشند، مهم اينست كه نيروهای سمت شمال با ما اند.»
بعد از جلسه سوم سرخيلان شورای هماهنگی، دوستم كه در واقع میخواست نيرومنديش را به رخ مجددی بكشد، تمام نظامیهای سمت شمال را جمع كرده اظهار داشت «از سنگرهای خويش مواظبت نماييد.» مجددی بعد از ختم جلسه به شبرغان رفت كه پرچمیهای آن شهراز وی مانند رئيس جمهور استقبال كردند. تمام كاركنان موسسات، ماموران، شاگردان مكاتب و اهالی شهر در دو طرف سرك ميدان هوايی صف كشيده بودند. مجددی به طرف آنان دست تكان میداد و پرچمیها و نظاميان دوستمی در هر قدم موتر وی را گلريز میكردند. او از مراكز نفتی و موسسات مختلف ديدن كرده سپس به ولسوالی سرپل رفت و به روح «دگرجنرال» عبدالقهار فرزند غفارپهلوان دعا كرد. بعداً چند روزی به گلگشت بخارا و سمرقند رفته دوباره به مزار بازگشت.
وی در جريان سخنرانیای كه در پوهنتون بلخ داشت مورد تمسخر محصلان قرار گرفت و همچنان در جلسهی بعد از سخنرانيش قاضیمجيد معاون رياست محكمه از جا بلند شده به صورت اعتراضی چنين گفت: «رئيس صاحب از صحبتهای شما بوی جنگ میآيد، مردم ا از فقر، بيكاری، قحطی و بیامنی جان میدهند و شما باز هم آتش جنگ را شعلهور میسازيد، مردم از شما انتظار صلح را دارند نه جنگ.»
جنرال پهلوانان دوستم هر يك به نوبه خود در كلپهای شهری مجالس مهمانی بیسابقه و مجلل را با مصارف گزاف برای مجددی ترتيب دادند كه هر شب جريان آنها از طريق تلويزيون نمايش داده میشد. اين ضيافتهای ننگين زمانی صورت میگيرد كه هزاران خانواده در مزار با فقر و فاقگی وحشتناك دست به گريبان اند و ماهها دست شان در كاسه فقر و بینوايی چرب نشده است.
فرار مجددی از مزار
در جريان ديد و بازديد مجددی، درگيریهای مسلحانه بين طرفداران پهلوان رسول و دوستم در ولسوالی درزآب ميمنه صورت گرفت كه طی آن يك قومندان و هشت نفر از افراد مسلح رسول به هلاكت رسيدند. همچنان جنگ سخت در منطقه چشم شفا بين شير عرب و عبدالرحمن حقانی صورت گرفت كه پس از چند روز شيرعرب عقبنشينی كرد و راه شولگره دوباره بروی مردم باز شد. چند روز بعد جنگ ديگری با استفاده از توپ و تانك بين افراد شيرعرب و لعل قومندان در ولسوالی دولتآباد مزار بوقوع پيوست كه از وحشت اين جنگها مجددی فرار را بر قرار ترجيح داده قابلیپلوها را تمام ناشده گذاشت.
علت اصلی اين جنگها در تضادهای درونی تفنگداران وابسته به دوستم میباشد. اما اوجگيری آنها ناشی از تغيير سياست وی بعد از بازگشت از واشنگتن است كه شعار «دموكراسی»، لغو شورای نظامی صفحات شمال، ايجاد كميسيون جهت برگزاری انتخابات در ساحه تحت قلمروش و ايجاد شورايی منتخب از نمايندگان به منظور قدرت و «قانونيت» بخشيدن به خويش را بلند كرده كه تضعيف و بیصلاحيت ساختن قومندانان محلی جهادی و خادی و در مقابل فراخواندن عدهای از روشنفكران و دموكراتها را در پی داشت و همين امر نگرانی پهلوانهای نظامی را برانگيخته باعث بروز برخوردهای مسلحانه ميان رهزنان گرديد.
عشق پهلوانان دوستمی به علم و معارف!
رسول پهلوان را كی كشت؟
(گزارشگر: مزار - ايوب) رسول پهلوان قومندان فرقه ۵۱۱، رئيس نظامی ولايت فارياب و معاون اول دوستم به تاريخ ۴ سرطان ۱۳۷۵ ساعت ۶ عصر توسط محافظش عبدالصمد در كارته صلح شهر مزار به قتل رسيد.
علت قتل: آمر روغنيات فرقه ۵۱۱ دختری را به زنی گرفت كه يك سال قبل در اثر حادثه ترافيكی در راه شبرغان و اندخوی كشته شد. آمر روغنيات بر خسر و خشوی خود فشار آورد تا دختر ديگر خود را به زنی وی بدهند. اما آن دو شديداً مخالفت نموده موضوع را با رسول پهلوان كه از خويشاوندان شان بود، در ميان گذاشتند. رسول پهلوان، آمر روغنيات را تهديد میكند كه به آنان كاری نداشته باشد. بعد از گذشت چند ماه آمر روغنيات خسر و خشوی خويش را به قتل رسانيده، در جوار ۲۲۰ كيلووات مزار مدفون ساخته و خود فرار میكند. رسول پهلوان بعد از يك سال آمر روغنيات را دستگير و تحت شكنجه قرار میدهد تا مردهها را پيدا كند.
آمر روغنيات محل دفن دو قربانيش را اعتراف میكند. رسول پهلوان با عدهای از قومندانان بتاريخ ۴ سرطان ۱۳۷۵ ساعت شش بعد از ظهر رهسپار منطقه میشوند و محافظان رسول به كاويدن قبر میپردازند. صمد يكی از محافظان كه در قتل نيز دست داشت ۳۰ مرمی كلاشنكوف را از پشت به رسول پهلوان فير كرده پا به فرار میگذارد اما خود نيز مورد اصابت گلولههای ساير محافظان قرار گرفته به قتل میرسد. در اين حادثه ۸ نفر ديگر نيز كشته شدند.
اما بين مردم مزار چنين شايع است كه رسول پهلوان با وجود داشتن ۸ زن عقدی و يك يك زن آرايشگر برای هر كدام شان، با خانم آمر روغنيات رابطه داشته و اين رابطه توسط پدر و مادر دختر تامين میشد. آمر روغنيات بعد از مرگ خانمش از جريان آگاه شده خسر و خشوی خود را به كمك صمد به قتل میرساند.
ولی منابع مستقل میگويند كه وجود رابطههای نامشروع جنايتكاران دوستمی با زنان يكديگر امری معمول بوده و آن را بر اساس افكار پرچمی و خلقی نشانهی «پيشرفته» و «مدرن» بودن تلقی میكنند و در نتيجه هيچ يا خيلی كم موجب كشت و خون بين شان میشود. گمان قوی اين است كه رسول پهلوان كه با هر گونه كنار آمدن دوستم و احمدشاهمسعود مخالفت میكرد، در اين اواخر بعد از پيوستن گلبدين به ربانی، دوستم بیجوره مانده میخواست با مسعود تار بدواند و رسول را كه مخالف اين امر بود به حساب نشان دادن حسن نيت به مسعود و رفع مزاحمتش، توسط صمد (كه دوستم وعده پرداخت پولی كلان، مقام و تضمين زنده ماندن و عدم فير از سوی ساير محافظان رسول را به وی داده بود) از سر راه برداشت و صمد نيز توسط افراد مورد اعتماد دوستم جابجا كشته شد. كه اگر اينطور هم نمیشد، دوستم او را با نمايشات فراوان تيرباران میكرد تا غايله را آسانتر و موثرتر بخواباند.
سگجنگی در تاشقرغان
روز اول عيد قربان (۹ ثور ۱۳۷۵) جنگی شديدی بين تفنگداران عمر و بدل قومندانان دوستم و مجيدپادشاهخان قومندان حزب اسلامی گلبدين در ولسوالی خلم تاشقرغان درگرفت كه در اثر آن دكانهای شهر به آتش كشيده شد و اموال آنها توسط رهزنان جهادی و خادی غارت گرديد. در اين جنگ ۲۵ نفر به قتل رسيدند و تعداد زيادی نيز زخمی شدند.
زير حاكميت جهادی
در اوايل سرطان ۱۳۷۵ جهادیای مسلح مربوط قومندان يعقوب توسط افراد گارنيزيون شهر مزار با قنداق تفنگ مورد لت و كوب قرار گرفت و نيم جان به شفاخانه صحت عامه انتقال داده شد. متعاقب آن يعقوب با افراد مسلح خود در جوی مقابل گارنيزيون موضع گرفتند، وقتی اهالی منطقه از مسئله اطلاع يافتند عدهای زنان و اطفال متفرق شده به ساير مناطق رفتند و تعدادی به عذرخواهی نزد يعقوب شتافتند تا از زد و خورد جلوگيری نمايند. يعقوب عذر اهالی را با ناز بسيار پذيرفت. تمام اهالی و دكانداران نفس به راحتی كشيدند زيرا از چور و چپاول و آتشسوزی خانهها و دكانهای شان جلو گرفته شد.
دزدی «دموكراتيك و قانونی»
(گزارشگر: مزار - يحيی) حزب وحدت بتاريخ اول ثور ۱۳۷۵ مبلغ يكمليون افغانی را بنام كمك بخاطر تجليل هشتم ثور از دكانداران شهر مزار به زور تفنگ جمعآوری كرد و بتاريخ ۳ ثور ۱۳۷۵ بنام تشكيل «اتحاديه كمپهای جشن هشت ثور» مبلغ گزاف ديگری مطالبه شد كه با وجود اعتراض شديد دكانداران به زور برچه اخذ گرديد. اوباشان جهادی و دوستمی طی چهار سال جيبهای مردم را با دزدی، راهگيری، قتل و اختطاف خالی كرده و تمام دارايی دولت را به يغما بردند، ولی حالا كه گره ناف شان روز به روز با امريكا محكمتر میشود به چاپيدن مردم هم شكل «دموكراتيك و قانونی» نوع دوستمی میدهند.
گوشت محسنی دندان خليلی
(گزارشگر: مزار - يحيی) بتاريخ ۱۲ حمل ۱۳۷۵ غلامحسنكاشفی يك تن از كادرهای حركت اسلامی در مزار توسط افراد حاجیمحمدمحقق معاون دوستم و آمر حوزه بخش وحدت اسلامی به قتل رسيد.
حبس وحدتیها در مزار
در اواخر حمل ۱۳۷۵ معاون والی بلخ گلخاناحمدی كه سمت معاونت ماليه را نيز به عهده دارد باعدهای از كادرهای حزب وحدت به اتهام همكاری با دولت ربانی دستگير و حبس گرديدند.
جواز بیناموسی و جنايت در ميله گل سرخ
گليم جمع و دموكراسی
(گزارشگر: شبرغان - قادر) دوستم بعد از برگشت از امريكا میخواهد خود را به اصطلاح رهبر مردمی و مورد پسند تودهها وانمود سازد. بدين منظور «شورای عالی جنبش ملی» را كه ۳۰۰ نفر عضو دارد تشكيل داد. در اين شورا روحانيون كاسه ليس، نظاميان گليم جمع، استادان پرچمی، موسفيدان جيرهخوار و عدهای از دكانداران و تاجران شامل میباشند. در ولسوالیها و علاقهداریها نيز تشكيلات نمايشی مشابهی زير نام «شورای اسلامی» بوجود آورده است. اين شوراها در جمله اهداف خود هميشه نام دموكراسی را نشخوار میكنند.
سوگواری خلقیها در مرگ رسول پهلوان
رسول پهلوان در مخالفت با پرچمیها از جناح خلق حمايت میكرد. او در جنگهای منطقوی به طرفداری از حزب اسلامی گلبدين برمی خاست و تمام گروپهای آن را بدور خود متحد ساخته بود. بعد از قتل آن جنايتكار، سران خلقی هم به سوگ نشستند و حتی گلابزوی در مسكو مراسم فاتحهخوانی وی را برگزار كرد.
بیناموسی در جشن خادی ـ جهادی
بتاريخ ۱۰ ثور ۱۳۷۵ در شب جشن قومندانان جنايتكار دوستمی به مدت ۲۰ دقيقه برق ساحه جشن را قطع و در همان اثنا به زنان و دختران مورد نظر كه قبلاً نشانی نموده بودند، حمله كرده همه آنان را ربودند كه بعد از تجاوز رها و يا به قتل رسانيدند. از آن جمله است جسد دختری كه در پهلوی قريه آلتی خواجه كشف گرديد.
تفنگ و قمچين گرهگشای دوستم
قومندانان و پهلوانان دوستم با منطق تفنگ و قمچين دارايی مردم را غارت میكنند كه پيرنظر شاروال مزار نيز يكی از آنان است. وی میخواست دكان انوربرقی را به زور گرفته به دكانها و آسياب خود ملحق نمايد ولی انور از واگذاری آن ابا میورزد. چند روز بعد كه انور در كمين اوباشان پيرنظر میافتد آنقدر مورد لت و كوب قرار میگيرد كه فلج شده، كسی را نمیشناسد و نه حرف زده میتواند. شاروال جانی توجيه میكند كه انور از پايه برق به فرق افتاده است.
سواد و سخن ولسوال صاحب
(گزارشگر: فراه - سراج) تحصيلات ملا بارانخان ولسوال صاحب جديد شيبكوه قلعهكاه، از قاعده بغدادی شروع شده و به تفسير شريف ختم میشود. ايشان در دوره جهاد مقدس از مصاحبان نزديك مولوی فقيراحمد صاحب (كسيكه موشكهای استنگر را به رژيم ايران فروخت) بودند كه بعد از مدتی با مولوی موصوف يكجا به پاكستان رفته خدماتی را برای استخبارات نظامی پاكستان (آی اس آی) انجام دادند. جناب ملا ولسوال صاحب بعد از احراز كرسی ولسوالی طی اولين بيانيه تاريخی خويش فرمودند: «هيچ كس بايد سر لچ نباشد، هركس لنگی داشته باشد، هيچ كس كرك (بودنه) جنگ ندهد. هيچ كس خروس جنگ ندهد. همه مردم سلاحهای خود را داوطلبانه تحويل كنند و گرنه قريه را محاصره میكنم اگر سلاح پيدا شد چشم شان را از پشت سر شان بيرون میكشم.»
تجاوز جنسی به مرد ۷۰ ساله و خودسوزی دخترش
بتاريخ ۱۵ سرطان ۱۳۷۴ ماهزری ۲۵ ساله دختر عبدالحميد در قريه خواجهعيسی تمام بدن خود را تيل زده به آتش كشيد.
بر مسنـد خون اگرچه ضحـاک نشستیک نسل گرفت و سـرزد و پای شکست
بـا اینهمــه در بــرابــرش بینــــم بــاز
استـاده سـوار، پرچـم کاوه بــه دسـت.
«م آزرم»
از زمانيكه ماهزری با محمدعارف پسر محمدعمر از قريه خواجهعيسی ازدواج كرد، زير فشار روزافزون قرار گرفت. او حق نداشت از جوی عام كه همهی زنان آب میبردند، به خانه آب ببرد. حق نداشت با همسايگان و دوستان شوهرش يا اقارب خودش سلام عليك نموده يا احوال پرسی كند. چندين بار كه انباقش (زن دوم شوهرش) به او نان نمیداد روزها گرسنه میماند تا اينكه يكی از همسايگان آگاهی يافته و لقمه نانی را توسط اطفال شان دور از نظر شوهر و انباق برايش میفرستادند. روزی پدر ماهزری از قريه دزدباد به ديدن دخترش كه مريض بود میرود. شوهر زن كه از افراد حاضر به ركاب سناتور شيراحمد والی ربانی در فراه حساب میشد مثل هميشه در خانه نبود. ماهزری كه هم مريض بود و هم پول نداشت از پدر میخواهد كه او را غرض تداوی نزد داكتر ببرد. پدر میپذيرد و توسط خريكه از همسايه به امانت گرفته دخترش را به شهر میبرد و در راه بازگشت شب را در خانهی مامای ماهزری در قريه كوهجر سپری میكنند.
در اين وقت محمدعارف شوهر ماهزری كه اطلاع میيابد زنش بدون اجازه از خانه برآمده به گروهی از جهادیها وظيفه میدهد كه مرده يا زنده عبدالحميد و ماهزری بايد حتماً امشب پيدا و به قريه آورده شوند. جهادیها هم بعد از چند ساعت موفق میشوند عبدالحميد را با دخترش بيابند و ساعت دو بجه شب ماهزری را عقب موترسايكل سوار كرده به منزل شوهرش میفرستند و عبدالحميد ۷۰ ساله را عقب موترسايكل ديگر سوار كرده به داخل رود كه از قريه كوهجر تقريباً ۳۰۰ متر فاصله دارد میبرند. در آنجا پيرمرد را به خانهای برده لت و كوب میكنند و بعد مورد تجاوز جنسی قرار داده و بالاخره چوبی را در معقدش داخل كرده دستهايش را ذريعه ريسمانی به كولك (سوراخی در بالای بام خانههای گنبدی) بسته و سنگی را به گردنش آويخته تا صبح نگهميدارند.
فردای آنروز وقتی ماهزری از جريان شكنجه پدر و تجاوز به وی اطلاع میيابد، میخواهد با خودسوزی، خود را برای هميشه از مرگ تدريجیای كه جهادیها بالايش تحميل كردهاند نجات دهد. ولی مداخله همسايهها سبب میشود كه ماهزری نيم سوخته از نابودی كامل نجات يابد و با جسم معيوب و ضعيفترش همچنان به مرگ تدريجی ادامه دهد.
جزای رزق حلال
عبدالستار دهقان، چند تخته قالينچه را كه خود بافته بود در بازار ميدان قريه زهكن مربوط ولسوالی اناردره به قيمت ۸۰۰۰۰۰ افغانی میفروشد. يكی از جاسوسان «طلبه كرام» به آنان راپور میدهد كه «يك نفر در بازار زهكن آمده به نفع ربانی تبليغ میكند و به مردم زهكن پول توزيع میكند.» طالبان عبدالستار را كه در اين وقت با پول قالينچه آرد، دشلمه و چای میخريد دستگير كرده بعد از تلاشی ۸۰۰۰۰۰ افغانی از جيبش میيابند و بدون معطلی در همان بازار به لت و كوبش میپردازند. نامبرده هر چه فرياد میكشد كه «دهقان هستم، قالينچه فروختم، برای من، شما و ربانی يكی هستيد، قواره من به تبليغی نمیخواند...» فايده نمیكند. بالاخره او را دست بسته نزد سركردگان خود در ولسوالی میبرند. آنان نيز بر ستار تف انداخته، مفصل لت و كوبش كرده و بعداً او را توبه دهده پولش را «ضبط» و خودش را رها میكنند.
لت و كوب زن طالب
(گزارشگر: فراه - ج. م.) بعد از تسلط طالبان در ولايت فراه زنی به نام گلرنگ كه در زمان حاكميت خلق و پرچم مليشه بود، موظف گرديد تا از تردد زنان در شهر جلو گيرد. وی هر گاه زنی را در بازار میديد فحش داده مورد لت و كوب قرار میداد. تا اينكه يكی از روزها زن طالبی را كه در بازار گشت و گزار میكرد زير ضرب و شتم میگيرد. بعد از اين واقعه دست گلرنگ مزدورك را از وظيفه گرفته اخراجش كردند.
منطق بیخردان، كی «ماده سگ» است؟
ملادوستمحمد جاهل كه از افراد رهبری طالبان در ولايت فراه بشمار میرود، در يكی از روزهای جمعه طی خطابهای سوال نمود: «چرا ماده سگان (زنان) از خانه بيرون میشوند؟» ولی هيچكس از ترس آزار و اذيت آنان جرات نكرد بپرسد كه مگر تو خواهر و مادر نداری؟ تو از كجا پيدا شدهای؟ آيا با اين منطقت میشود خودت را پسر و يا برادر سگ خطاب نمود؟
زن طلاقی طالبی
مولوی دوستمحمد رئيس محكمه ولايت فراه طی خطبهای كه در نماز عيد قربان ايراد میكرد گفت: «اگر كسی روز عيد دست خشوی خود را ببوسد، زنش طلاق میشود.» اين جمله نيز مثل بسياری ديگر از اراجيف اين علمای ديوانه مزاج و آدمكش نيازی به تبصره ندارد.
ته جايی زندان طالبی
تجارت طالبی
در زمستان ۱۳۷۴ گوشت اصلاً در ولايت فراه يافت نمیشد. طالبان تعدادی گاو، گوسفند و شتر را كه بطور قاچاق به ايران برده میشد ضبط و به قصابان شهر به فروش رساندند. آنان دستور دادند كه تمام آن حيوانات قصابی شوند و زنده بفروش نرسند. ولی در هنگام قصابی، طالبان تفنگدار با بيشرمی تمام گوشت را فی كيلو چهارهزار افغانی يك جايی میخريدند و در همانجا فی كيلو ۸هزار افغانی میفروختند.
طالبان و سرور عروسی
(گزارشگر: فراه - امين) عروسی عبداله مسكونهی عسكرآباد فراه بتاريخ ۲۱ ثور ۱۳۷۵ برپا گرديد. گروپ طالبان از در و ديوار به حويلی میريزند و زنان را به جرم نواختن دايره شديداً توهين و تهديد میكنند. عبداله، داوود و فضلاحمد برادر عبداله را با دو دايره دستگير كرده به آمريت امنيت میبرند. فراد صبح عبداله در اثر مداخله مردم محل آزاد میگردد اما داوود و فضلاحمد در حاليكه دايرهی سوراخ شده به گردن شان آويزان و دستهای شان از پشت بسته شده بود در كوچه و بازار شهر گشتانده شدند و دو طالب پيهم آنان را با چوب میزدند تا شعار دهند كه هركس در عروسی خوشی كند جزايش همين است.
قومبازی در دست و پا بريدن
بتاريخ ۲۹ جوزا تنها دست راست فخرالدين به جرم دزدی قطع گرديد. اما پايش ظاهراً به اين دليل كه مولوی دوستمحمد اعلام داشت «صاحب مال وی را بخشيده و هم در وقت دزدی كه ساير دزدان میخواستند زنان را نيز تلاشی كنند فخرالدين مانع شده است» بريده نشد.
ولی اهالی شهر تبصره میكردند كه فخرالدين اصلاً باشنده ولايت هلمند است و رئيس محكمه به دليل اينكه به او رشته قومی دارد از قطع پايش جلوگيری كرده است. همچنين دوست نزديكش جهانگير كه با وی يكجا دستگير شده بود يك شب قبل از اجرای حكم بطور مرموزی از زندان فرار داده میشود.
ريای طالبی
بتاريخ ۴ ثور ۱۳۷۵ در شهر فراه زنی بيوه و مردی جوان به اتهام زنا هر كدام به ضرب يكصد شلاق محكوم گرديدند. حكم بدست قاضی محكمه در حضور اهالی شهر فراه در ميدان چمن ليسه ابونصر فراهی اجرا گرديد.
اين در حالی است كه خود «برادران» طالبی و غيرطالبی دو، سه و چهار زن را به عقد خود در میآوردند و بعضیهای شان مانند والی هرات حتی هفتهی دو زن میگيرند.
بريدن دست و پای مخالفين به اتهام دزدی
طالبان بتاريخ ۵ ثور ۱۳۷۵ دست راست و پای چپ نظامالدين، عبدالستار و لقمان از قريه پشته ولسوالی بكواه را به اتهام دزدی، در ميدان ليسه ابونصر بريدند. شايع است كه چون اين افراد مخالف مولوی يحيی ولسوال جوين (كه داماد قاضی محكمه ولايت فراه مولوی دوستمحمد میباشد) بودند بناً زير نام دزدی دست و پای شان قطع گرديد.
طالبان و آتش زدن يك زن
بتاريخ ۱۶ ثور ۱۳۷۵ در قريه كوكبالای فراه زن جوانی توسط خشويش با ريختن تيل بر سرش آتش زده میشود كه يك روز بعد در شفاخانه جان میسپارد. مردم محل به طالبان خبر میدهند اما آنان كه زن را انسان بشمار نمیآورند كوچكترين توجهی به مسئله نمیكنند.
سنگسار يا چهللك افغانی؟
(گزارشگر: فراه - ص. ن.) در اواخر ثور ۱۳۷۵ قمرالدين باشنده ولسوالی جوين ولايت فراه به اتهام زنا و لواطت زندانی گرديد. ولسوال جوين مولوی يحيی او را به سنگسار تهديد كرده ولی در بدل رهاييش مبلغ چهللك افغانی مطالبه میكند. محمدظريف پسر كاكای قمرالدين پول را تهيه كرده میخواهد نزد ولسوال جوين برود كه دزد ديگری بنام ملاشاهمحمد قومندان حارندوی جوين از مسئله انتقال پول اطلاع يافته وی را در منطقه جویلفتان دستگير و به مركز ولايت فراه میبرد تا مبلغ هنگفت ديگری را به اتهام رشوهدهی از وی اخذ دارد. ولی ولسوال صاحب كه فاسد و خاين اصلی است طبيعتاً مافوق «قانون» قرار میگيرد.
«بگيريش كه نگيريت»
بتاريخ ۱۶ ثور ۱۳۷۵ محمدعمر باشنده ولسوالی جوين را طالبی كه با او خصومت شخصی داشت به اتهام داشتن سلاح دستگير و به پايگاه خويش برده شديداً مورد لت و كوب قرار میهد كه بعد از سه روز زير شلاق طالب جنايتكار جان میسپارد. طالببچهها جسد را تحويل پدر درماندهاش میكنند. كاكای محمدعمر، ولسوال جوين را از جريان مطلع میسازد. ولسوال با اعضای «شورای علما» و داكتر جهت معاينه جسد به قريه فيضآباد میروند. ولسوال بعد از بازديد جسد به مصداق مثل بگيريش كه نگيريت، بجای اينكه همانند يك انسان، خانواده مقتول را تسليت دهد، تهديد كرد كه چرا او (محمدعمر) سلاحش را تحويل برادران طالب نكرده بود.
پدر و كاكای محمدعمر بعد از ختم فاتحه دوباره به ولسوال يحيی عارض شدند. ولسوال آنان را نزد والی فراه فرستاد. والی به مجرديكه آنان را ديد بدون توجه به عرض و داد شان بر آنان غريد كه «شما موسفيدان عليه "تحريك طلبه" قدعلم نمودهايد، هر چه زودتر به ولسوالی خود باز گرديد»!
وضع امنيتی شهر هرات
(گزارشگر: هرات - عباسرضايی) بتاريخ ۲۰ ثور ۱۳۷۵ راديو هرات آغاز قيود شبگردی را از ساعت ۱۰ شب اعلام كرده افزود كه به هيچ عنوانی «دريش» صورت نخواهد گرفت بلكه فير میشود. اما عملاً از ۸ شام هيچكس از خانه بيرون نمیشود. زيرا مردم تا حال با به خون غلتيدن چندين فرد بيگناه به روی سركها، منطق «طلبه كرام» را در مورد قيود شبگردی تجربه نمودهاند.
اطلاعيه رياست امر به معروف و نهی از منكر
راديو هرات در ثور ۱۳۷۵ مكرراً اطلاعيه رياست امر به معروف و نهی از منكر را نشر نموده و مجدداً مردم شهر، دكانداران و كاسبان را مخاطب ساخته اخطار دادند كه دكانداران پسخانهها و پردهميانی دكانهای شان را از بين ببرند؛ عكسهای «مبتذل» به نمايش نگذارند؛ مردان با زنان در موترها، گاديها و موترسايكلها سوار نشوند؛ زنان به خياطخانهها مراجعه نكنند و مردان حق دوختن لباس زنانه را ندارند؛ عكسهای ذيروح از دكانها، خانهها و لوازم دور شود؛ نرسها، قابلهها و داكتران زن حق پانسمان، پيچكاری و معاينه مردان را ندارند و زنان با مردان عكس نگيرند. در صورت عدم مراعات مفاد اخطاريه با مختلفان برخورد شرعی میشود.
زير ريش طالبان
رشوهستانی آنقدر رايج است كه هر كاردار «دولتی» به سهم خود تقلا میكند تا وجوه زيادتری را كمايی كند. گوش شنوا به عرايض مردم وجود ندارد. درشتترين اقلام رشوت از گمرك، شعبه پاسپورت، رياست امربالمعروف، شعبه جنايی قومندانی امنيه، شاروالی و خاد دست بدست میگردد.
پوهنتون بدون مواد درسی و استاد
امتحان كانكور پوهنتون هرات در ۲۷ حمل ۱۳۷۵ با اشتراك ۴۲۰ داوطلب پسر برگزار شد. در نتيجهی امتحان و گزينش پوهنحیها پول و رشوه به هيئت نمرهدهنده نقش اساسی داشت. بيشترين تعداد داوطلب يعنی ۶۲ نفر به پوهنحی طب جذب گرديده است اما بدليل فقدان مواد درسی، استادان و بخصوص حاكميت فرهنگ طالبی از آموزش خبری نيست.
چپاول طالبی
بتاريخ ۲۳ حوت ۱۳۷۴ چند تن از طالبان به مغازه چايفروشیای در منزل دوم عزيزی ماركيت رفته قيمت صندوقهای چای را پرسيدند و سپس به دكاندار گفتند: «۸۰مليون افغانی را محاسبه كن كه چند صندوق چای میشود؟» بعد از دريافت پاسخ پی كار خويش رفتند. آنان بتاريخ ۲۶ حوت دوباره مراجعه كرده خواهان صندوقهای چای شدند، چايفروش قيمت را خواستار شد ولی طالبان در پاسخ گفتند: «مگر چند بار ميخواهی پول بگيری، يك دفعه روز قبل ۸۰۰لك دادم.» پس از بگومگوهای زياد آنان، طالبان مسلح ديگر آمده مالك مغازه را با دو برادرش بردند. در عكسالعمل با اين نوع چپاول طالبی مغازهداران نزد طالبان ولايت نشين استغاثه نموده و متعاقب آن دست به اعتصاب زدند ولی جايی را نگرفت. چند روز بعد ارگان امنيتی طالبان در مورد مالك مغازه و برادرش كه زندانی كرده بودند گفتند كه «آنان آخرالامر به گرفتن قيمت صندوقها اقرار كردند.»
طالبان و تويوتای دو سيته
هر شب خانهها و دكانهای در شهر هرات دزدی میشوند. سركردگان طالبی ۲۰۰ عراده تويوتای دو سيته مدل ۱۹۹۲ را در اختيار عدهای از عمال خود قرار دادهاند. آنانيكه تا هنوز به اين وسايط دسترسی نيافتهاند از طريق دزديدن و اخاذی، آرزوی شوم خويش را در رقابت با هممسلكان شان برآورده میسازند.
فرآوردها و منكرات طالبی
در شهر هرات سه چيز زياد شده است: ماركيتها، غرفهفروش سرمه و غرفهفروش نصوار.
تلويزيون، لين تلفن، اداره پست و تلگراف، روزنامه و مجله، سينما، برق، اسفالت جادهها، اعمار ويرانیهای جنگ، آب نل، مكاتب نسوان، موسيقی و كار برای زنان در ادارات وغيره جاها از جمله منكرات بشمار میآيند.
لانه تروريستی اخوان در هرات
پوهنتون عربها در اوايل حمل ۱۳۷۵ با ۲۴ محصل و دو پوهنحی شروع به كار نمود. اين پوهنتون شاخهای از لانه تروريستی فراريان تروريست عرب در جلالآباد است كه توسط اخوان بينالمللی به سركردگی سودان تمويل میگردد. امور تدريس آن را اخوانيان الجزايری، سودانی، فلسطينی و عراقی بدوش دارند. بنيادگرايان عربی در زمان حاكميت اسماعيلخان میخواستند مركز اصلی فعاليتهای تروريستی شان را در هرات بوجود آورند ولی با تسلط طالبان مجبور شدند مركز اصلی را به جلالآباد نقل داده يك شعبه فرعی آن را در هرات ابقا كنند. آنان مشتاقند تا محصلان از دو پوهنحی موجود فقط پوهنحی سياست را تعقيب كنند.
فرهنگستيزی زير پردهی دينپروری
سينمای قندهار تخريب و عوض آن يك محراب مسجد تهدابگذاری شد. ملاعباس شاروال قندهار حين سخنرانی در روز تهدابگذاری گفت: «عوض سينما كه محل فساد و فسق است يك محراب مسجد جامع با ستونهای چهارده متره به مصرف و كمك اهالی تعمير خواهد شد.»
وضع آموزش در مكاتب هرات
مكاتب ليسه و ابتداييه ذكور در هرات از ۴ حمل ۱۳۷۵ شروع شده ولی كتب آموزشی تعيين نگرديدهاند. كتابهای تدوين شده توسط شورای ثقافتی كه در مكاتب ساير ولايات نيز تدريس میگردد با مخالفت طالبان مواجه گرديده زيرا «طلبه كرام» آن كتابهای بشدت پوسيدهی ارتجاعی را هم غيراسلامی تشخيص دادهاند! فقط به دختران ۴ الی ۹ ساله اجازه داده شده كه در چهارديواری خانههای خويش و صرفاً به آموزش كتب مذهبی بپردازند.
اسبهای زير سم طالبان
در يگانه پارك داخل شهر هرات حوضی وجود دارد كه از دهن چهار اسب تزيينی آن آب تازه به حوض میريخت، مجسمه اين اسبان مورد خشم جهالت «طلبه كرام» قرار گرفته و حكم حدودالله را با شكستن كله اسبها در حمل ۱۳۷۵ بالای آن جاری كردند. و سپس در حاليكه از شكستن سر و كله اسبهای پارك هنوز ماهی نگذشته بود بر فتوای خود تجديد نظر كرده بقيه بدنه اسبها را نيز شكستند.
امر به معروف و نهی از منكر
هنگام تلاشی موترها در شهر هرات و حومه آن فقط به سلاح، كاست، راديو كاست و عكس زنان به چشم منكرات ديده میشود. در حاليكه حمل هيرويين، ترياك، چرس، بنگ وغيره جلوگيری بعمل نمیآيد.
آيا «طلبه كرام» دروغ میگويند؟
در پانزدهم رمضان ۵۲ تن از كارگران جوان مناطق مركزی پناهنده ايران بعد از ضبط تمام اثاث و پول شان توسط پاسداران جمهوری اسلامی به بندر اسلامقلعه هرات رد مرز گرديدند كه در آنجا توسط «طلبه كرام» بعنوان نيروهای اسماعيل دستگير و بكارهای شاق سنگركنی واداشته شدند.
روز اول عيد قربان عنايتاللهبرهانی رئيس «امنيت ملی» كه از خلقیهای سابقهدار است آنان را در برابر صفوف نمازگزاران در مسجد جامع هرات آورده و همه را اسيران جنگی مربوط تورناسماعيل معرفی كرد و بعد از خواندن پيغام عفو «اميرالمومنين» ملاعمر كور توسط مناننيازی معاون ولايت رها شدند.
۲۰۰۰۰۰ افغانی پول نصوار و سرمه عيدی «طلبه كرام»
در عيد رمضان به هر يكی از «طلبه كرام» يازده متر تكه شال پشم، ۳۲۰۰۰ افغانی پول نقد جهت خريد لباس، پتو و اسكت، ۷ متر تكه فاج سياه جهت دستار و ۲۰۰۰۰۰ برای نصوار و سرمه عيدی داده شد. بين تمام طالبان حاجی مولوی ملايارمحمد آخوند والی هرات در ساختن لباس مقام اول را داراست. زيرا خياط مخصوص وی در جاده كهنهفروشی میگويد: «او حداقل هفته دو جوره لباس نو درست میكند.»
جنايت طالبی
بتاريخ ۳ حوت ۱۳۷۴ كه مصادف با روز سوم عيد رمضان بود دست و پای عبدل ساكن ادرسكن هرات توسط طالبان قطع گرديد. درد اصلی قضيه در آن است كه او بخاطر به سرقت رفتن اموال منزلش نزد «تحريك طلبه» عارض میشود اما دزدان عليه خود او «شهادت» دادند يعنی او را دزد گرفتند و در نتيجه حدودالله بر عبدل جاری شد!
روز جمعه ۲۳ حمل ۱۳۷۵ عبدالحق ولد محمدنبی ساكن كشك كهنه بدون اينكه جرمش اعلام شود به دار آويخته شد.
عقد دو زن طی يك هفته
طالب لواطت كار بالفعل گير آمد
(گزارشگر: شيندند - ظاهر) ملاادريس شلاقزن كه همه روزه مردم شيندند را بخاطر نماز نخواندن شلاق میزد شام ۱۴ جوزای ۱۳۷۵ بعد از بسته شدن دكانها و خلوت شدن شهر، بچهای را كه ۱۳ سال بيشتر نداشت به بهانهای به «پوستهی امنيتی» خود میبرد. مردم و پدر و برادر بچه از جريان خبر شده به سركردگان «طلبه كرام» در شيندند مراجعه میكنند و آنان هم شلاقزن جنايتپيشه را در حال عمل لواطت بالفعل دستگير میكنند اما چون طلبه قهرمان اكثراً به اين عمل معتاد اند از مجازات جنايتكار مذكور چشم پوشيده فقط او را به ولسوالی و سپس به ميدان هوايی انتقال داده و پانزده روز بعد هم دوباره در يكی از پستههای ميدان هوايی مقرر میكنند. مردم میگويند كه اجرای شريعت و نهی از منكر تنها بالای مردم عملی میشود ليكن طلبه و ساير بنيادگرايان خود را «نكير و منكر» تصور كرده، مافوق شريعت قرار داده و به هر خيانت و جنايتی دست میزنند بدون آنكه خود را در برابر كدام قانونی مقيد ببينند.
«شريعت» يا جنايت؟
(گزارشگر: قندهار - شاهمحمد) در قندهار از درس و تعليم خبری نيست. همه مكاتب و موسسات تعليمی توسط طالبان بسته شدهاند. هيچ زنی حق خارج شدن از خانه را نداشته حتی نمیتواند نزد داكتر برود بخصوص اگر داكتر مرد باشد.
در جوزای ۱۳۷۵ شايسته دختر ۲۲ ساله كه شديداً مريض بود با بچه كاكايش عبدالسلام نزد داكتر رفته، در راه چندين بار توسط گروپهای مسلح طالبان بازرسی شدند تا اينكه بالاخره توسط گروپی متوقف گرديدند. آنان عبدالسلام را به اتهام اينكه چرا زن را با خود به بازار آورده شديداً لت و كوب كرده و به شايسته هم اخطار میدهند كه در آينده اگر از خانه برآمده، شلاق خواهد خورد.
اين تطبيق «شريعت طالبی» منجر به مرگ شايسته و معيوب شدن بچه كاكايش عبدالسلام گرديد.
اجرای «شريعت طالبی»
(گزارشگر: ارزگان - انور) بتاريخ ۱۸ حمل ۱۳۷۵ عبداله و عبدالمحمود باشندگان ارزگان به اتهام دزدی توسط طالبان دستگير شدند. بعد از لت و كوب و شكنجه، دست چپ و پای راست هر كدام طبق شريعت «طالبی» قطع شده سپس تيل داغ گرديدند.
نمونهای از جهل طالبی
(گزارشگر لوگر- غلامسخی) بتاريخ ۱۲ حمل ۱۳۷۵ در منطقه كلنگار ولايت لوگر زنی با چادری جهت خريداری به بازار میرود و طالبان مسلح متوجه میشوند. همين كه زن خريدش را تمام میكند طالبان دكاندار عبدالرزاق را به علت اينكه چرا به زن سودا فروخته است به مركز ولايت برده و مدت يك هفته زندانی كرده به شدت مورد لت و كوب قرار میدهند. همچنين همانروز عدهای از طالبان زن مذكور را تعقيب و خانهاش را شناسايی میكنند. شام آنروز برادر زن را كه اسد نام دارد نيز به جرم اينكه به خواهرش اجازه بيرون رفتن داده لت و كوب میكنند.
طالبان انواع حجاب را برای زنان حكم داده، اما وحشت و ضديت آنان با زنان در حدی است كه حتی با همان حجاب سفارشی خود شان هم نمیگذارند، از خانه برآيند.
«معلم رحيم» آمر جمعيت اسلامی در كانادا به جرم دزدی زندانی شد
(گزارشگر: دهلی جديد - محمدمحسنخواجهزاده) تشكيلات كارتونيك «جمعيت اسلامی» ربانی از نخستين روزهای بستهبندی فرمايشیاش توسط سازمان استخباراتی آیاسآی مورد هجوم اعضای نفوذی خاد و ساير شبكههای اطلاعاتی كیجیبی، بخصوص دسته «ستم ملی» قرار گرفت. مهرههای لوليده كیجیبی در درون «جمعيت» چاكران پاچه بلند، در اوايل جنگ مقاومت موفق گرديدند حوزههای تشكيلاتی و سطح بالايی آن را تسخير نمياند. در اثر درگيریهای پنهانی اعضای نفوذی خاد و ساير ردههای كیجیبی با وابستهها و گماشتههای سازمان استخباراتی پاكستان، در بستهبندی قبلی آن حزب تغييراتی به وقوع پيوست و نتيجه آن شد كه ساحهی نفوذ، تكثر و رشد وابستههای پاكستانی ذريعه چاكران روسی محدود شده، بيشترين خطوط تشكيلاتی و ثغور حزبی آن، تحت فرمان كیجیبی در راس ربانی درآيد. در واقع امر، باند «جمعيت» كرسیپرستان از لحاظ تركيب سازمانی دچار استحاله و دگرگونی گرديد. عبدالرحيم پوپلزای يا همان «معلم رحيم» مشهور، كه اسم اصلیاش محسن (متولد كابل) میباشد، نيز از زمرهی ساطور بدستان خاد در داخل «جمعيت اسلامی» است. نامبرده از بدو جنگ مقاومت با تغيير نام، در قالب آلودهی جمعيت، در پاكستان به كار و بار اطلاعاتی اشتغال داشت. وی بعد از مدتی زير عنوان جمعآوری اعانه (به شكل كتب و رسالات دينی و مذهبی برای مدارس اخوانی) به تهران رفت. بعد از توقف چند ماهه به پاكستان آمد و بعدها ظاهراً طبق دستور باند جمعيت، از پاكستان به دهلی رفت و منحيث عضو فعال «جمعيت» در آنجا متبارز گشت. محسن «معلم رحيم» با عدهای از اوباشان همقماشش لباس سياه بر تن كرده، خودشان را به «سياهپوشان» معروف ساختند و بر طبق رهنمودهای «استاد» روزه، نماز، خيرات و بركات، فاتحه و محفل عروسی مهاجران دور از ميهن تجاوز ديده را تحت مراقبت گرفته بودند. هرگاه به واكنشی مواجه میشدند فرد مورد نظر را تهديد و حتی مورد ضرب و شتم قرا میدادند. «پوپلزايی» كذائی در سال ۱۹۸۶ جهت فعاليت استخباراتی (زير نام تجارت قالين) برای بار دوم به ايران رفته و بعد از توقف يكساله به دهلی برگشت. موصوف در ختم همان سال يا اوايل سال ۱۹۸۷ بخاطر جعل پاسپورت و همكاری با قاچاقبران مورد پيگرد پوليس هند قرار گرفت. اما توانست به كمك رفقای خادیاش در سفارت افغانستان مقيم دهی، از آن كشور خارج شده و بطور غيرقانونی وارد كانادا گرديد و به آمريت «جمعيت اسلامی» در آنجا «سرافراز» شود. سرانجام در ماه میسال ۱۹۹۴ حينيكه پولهای بادآوردهاش را به كدام حساب بانكی در امريكا انتقال میداد، توسط پوليس «تورنتو» به جرم استفاده غيرقانونی از پول «ويلفير» گرفتار و بعد از طی مراحل قانونی به مدت يكسال حبس و پرداخت دههزار دالر جريمه نقدی محكوم گرديد كه خبر گرفتاری وی در روزنامه معروف چاپ تورنتوی كانادا "SUN" و هفته نامه ايرانی «شهروند» در آن شهر منتشر شد.
گوشت خر دندان سگ
(گزارشگر: جاغوری- جاغوری) در ماه جوزای ۱۳۷۵ صالحی ارزگانی از قريه حسينی به منطقه پشی حمله كرده شماری از نصریها را خلع سلاح میكند. مردم پشی میخواهند به مصداق گوشت خر دندان سگ از عرفانی مربوط حزب وحدت برای دفع حمله صالحی استفاده نمايند. بنابرين از او میطلبند كه بالای صالحی حمله كند، ولی او جواب رد داده میگويد: «وقتی خطر متوجه شما باشد زمان نمیخواهد ولی اكنون كه خانههای ما چور شده وقتدرگيری نيست؟» بالاخره در اثر پافشاری اهالی پشی عرفانی با صالحی به جنگ میافتد كه در نتيجه صالحی شكست خورده از پايگاه چندين ساله خود فرار میكند و تمام سلاح و مهمات را عرفانی صاحب میشود.
شايع است كه سرگروپهای صالحی توسط عرفانی خريده شده بودند و علت شكست وی كه ۲۰۰ نفر مسلح داشت همين بود.
عرفانی و گروپهای وی به گفته خود شان بدون «ممانعت» دست به پاكسازی و خلع سلاح قريههای مثل حسينی، سياهبغل، سوك، پييك و ساير نواحی زدند كه با جنايت و خيانتهای بيشمار و تكاندهنده همراه بود. عرفانی بعد از همين جنگ خود را شير ميدان ديده در خود ولسوالی جاغوری نيز دست به پاكسازی زد و نهضتیهای قريه ممدك، منتكه و سبز چوب را خلع سلاح كرد.
سگجنگی نهضت و نصر
نهضتیهای «سنگماشه» و «سياهزمين» توسط حزب وحدت خلع سلاح شدند و بعضی از افراد نهضت به كويته گريختند. در ۱۲ ثور ۱۳۷۵ افراد واثق نهضتی به منطقه لومان حمله كرده و شكست خوردند. يكی از مسئولين نظاميش بنام «امریششپر» كشته شده متباقی به منطقه زردآلو عقب نشستند. زمانيكه نصریها حاكميت لومان را بدست گرفتند، تعداد بيشماری از منازل مردم را فقط به دليل اينكه چرا واثق را جا دادهاند چور و چپاول كردند.
تدارك يك سگجنگی در جاغوری
اوايل ثور ۱۳۷۵ آخوند سلمان وابسته به باند گلبدين و واثق نهضتی از كابل به منطقه انگوری ولسوالی جاغوری آمدند تا پايگاه حزب گلبدين را در پاطو، با وجود مخالفت شديد اكثريت اهالی آنجا دوباره فعال سازند. واثق جهت پاكسازی منطقه سنگماشه از وجود برادران وحدتی، به آخوند سلمان پيوسته تا بتواند از نيروی نظامی او استفاده كند. در اين سگ جنگی، باشی حبيب حوتقول نيز آنان را همراهی میكند.