كشف چهار جسد در یك چاه
(گزارشگر: ر.قیوم ـ كابل) در ماه اسد ۱۳۷۴ از چاهی كه در ساحه «پرورشگاه وطن» مقابل سفارت روسیه قرار داشت، چهار جسد توسط اهالی محل كشف گردید كه از آن جمله دو جسد بكلی پوسیده شده و هویت شان قابل شناخت نبود. آنان در زمان حاكمیت گروپ مزاری در آن ساحه به قتل رسیده بودند. ولی دو جسد دیگر كه تازه بنظر میرسیدند به ملیت هزاره تعلق داشتند، كه بعد از یورش شورای نظار كشته شده بودند.
كدام منطقه مفتوحهی جهادی بهتر است؟

جنرال عبدلرحمن دستور داد: «کابل باید بسوزد» و حال حتی او هم اگر زنده میبود از آنچه بر سر کابل آورده اند دچار وحشت میشد.
در ۲۷ اسد ۱۳۷۴ مسئولین حوزه سوم امنیتی كابل مربوط گروپهای اكبری و انوری از حركت شیخآصف، مردم جمال مینه و كارته سخی را كه در اثر جنگهای برادرانهی «جهادی» مجبور به ترك خانه و كاشانه خویش شده بودند، در یكی از تكیه خانههای كارته سخی جمع نموده و از آنان خواهش نمودند تا دوباره به منازل شان برگردند. اما مردم در مورد به سرقت رفتن اموال، كلكینها و دروازههای منازل خویش شكایت نموده گفتند كه تا وقتی «پوستههای امنیتی» كه به چور و چپاول مشغول اند، ساحه راترك ننمایند، امكان بازگشت به زندگی عادی مشكل است. تعدادی هم كه پس از پافشاری زیاد «جهادی»ها جهت خبرگیری منازل شان رفتند با اذیت افراد مسلح همین انوری و اكبری مستقر در آن مناطق مواجه شدند. افراد مسلح گفتند: «این ساحات را ما فتح نمودهایم شما حق ندارید در اینجا زندگی كنید.»
جواب رهزنان شورای نظار به مردم
به تاریخ ۱۹ اسد ۱۳۷۴ منطقه چارقلعه مربوط ناحیه دهم توسط شورای نظار تلاشی گردید تا از وجود انواع سلاح و مهمات پاكسازی شود. موقعیكه افراد مسلح داخل منازل شدند، اشیای لوكس و قیمتی از قبیل تلویزیون، ویدیو، پول نقد و زیورات را مورد دستبرد قرار دادند. وقتی خبر به گوش به اصطلاح مسئولین رسانیده شد، آنان خود مردم را مورد اهانت قرار داده اخطار دادند كه اینگونه اعمال بد را به قوای امنیتی نسبت ندهند.
بمباران به شیوه طالبی
(گزارشگر: فوزیه ـ كابل) در اثر پرتاب بم و راكتی بی.ایم ۴۰ طالبان در عقرب ۱۳۷۴ تعداد بیشماری از اهالی شهر كابل شهید و مجروح گردیدند. در چهارم عقرب بم طالبان در قلعه موسی به تعمیری بزرگ چار طبقهای اصابت نمود كه در نتیجه، تعمیر كاملاً تخریب و چند فامیل مهاجر كه در آن سكونت داشتند همگی زیر سنگ و خشت دفن گردیدند. اجساد آنان بعد از سه روز توسط خویشاوندان شان از زیر آوار كشیده شد.
در عقرب ۱۳۷۴ راكتی به منزل قدیر معلم نزدیك سینماآریوب اصابت نمود كه منزل و داراییاش را طعمه حریق نموده و فامیلش را در هوای بینهایت سرد كابل واداشت تا برای سومین بار راه مهاجرت در پیش گیرد.
طالبان قاتل
فرشته ۱۹ ساله، عایشه ۱۸ ساله و محبوبه ۱۹ ساله كه جهت آمادگی برای امتحان كانكور در «كورس طلوع» واقع تایمنیوات درس میخواندند در اثر اصابت راكت طالبان به تاریخ ۲۰ میزان ۱۳۷۴ بر روی سرك تایمنی تكه تكه شدند.
«محصلان مسلمان نیستند»
«دولت اسلامی» چهار مضمون اسلام بنیادگرایی را به مضامین درسی در مكاتب اضافه نموده و در پوهنتون كابل نیز مضمونی بنام ثقافت اسلامی از صنف اول تا چهارم در تمام پوهنحیها به شكل جبری و بدون پلان تدریس میگردد. بخاطر گنجانیدن این مضمون، مضامین اساسی و مهم از پلان درسی حذف گردیدهاند. استدلال آدمكشان بنیادگرا چنین است: «محصلان مسلمان نیستند از این طریق آنان را به اسلام آشنا و دعوت مینماییم.»
اسیران بیرلی خاینان وحدتی
(گزارشگر: خ.د. ـ كابل) بتاریخ ۲۵ حمل ۱۳۷۴ دوازده بیرل كه قسمت بالای آن ولدنگ شده و در هر كدام تنها سوراخ كوچكی برای داخل شدن هوا باز بود، توسط موتر لاری از تایمنی به دشت برچی انتقال داده میشد، در چارراهی دهمزنگ كه موتر غرض تلاشی توقف داده شد از بیرلی صدا بلند میشود كه: «از برای خدا آب بدهید كه در گرفتم.» به تعقیب آن از تمام بیرلها سر و صدا بلند میشود. نفر موظف تلاشی كه خود هم به وحشت افتیده بود افراد دیگر را به كمك میخواهد. دریور و چهار نفر دیگر وابسته به حزب وحدت كه میبینند محتوای بیرل شان افشا شده پا به فرار میگذارند ولی توسط افراد پوسته دیگر دستگیر میشوند. موتر و اسیران همراه با وحدتیها به ریاست سوم امنیتی كابل انتقال داده میشوند. از این كه آنان كیها بودند و به چه جرم به بیرلها انداخته شده بودند، نتوانستم اطلاعات موثقی بدست آورم.
كشف دو گور از دهها گور دستجمعی

بتاریخ ۱۲ حمل ۱۳۷۴ وقتی نواحی كارته سه، كارته چهار، پوهنتون كابل، دارالمعلمین و شفاخانه ابنسینا از چنگال حزب وحدت در چنگال «دولت» افتید، در محوطه پوهنحی طب دو گور دستجمعی كشف گردید كه اكثریت ساكنین شهر كابل از آنها دیدن نمودند.
در گور اولی اجساد بیشمار زن و مرد وجود داشت كه همه یكجا به اسارت حزب وحدت درآمده و همه با هم زنده به گور شده بودند. صحنههای وحشتانگیزی بود. جسد سه طفل كه ظاهراً بعد از جان دادن مادران شان از بطن آنان برآمده بودند، و تنههای قات شده و بی سر چند زن و مرد كه انسان را بیاختیار به یاد كورههای آدمسوزی هیتلر میانداخت.
در گور دومی بین صندوقی كه حدود دو متر طول، یك متر عرض و هشتاد سانتیمتر عمق داشت، هشت جسد موجود بود. قسمیكه پاهای شان یكی بین دیگر قرار داشته و این اجساد از قسمت گردن و پاها قطع شده بودند. بتاریخ ۳ حمل سر صندوق باز گردید و مردم به دیدن آن میرفتند. «استاد» ربانی كه بتاریخ ۱۵ حمل پوهنتون كابل را مجدداً بازگشایی میكرد نه تنها سری به گورهای دستجمعی نزد بلكه یك روز بعد از بازگشایی پوهنتون برای اینكه از رسوایی بیشتر همزادان بنیادگرایش جلو گرفته باشد دستور داد تا اجساد به نقطهای نامعلوم انتقال داده شوند.
مردم با هم میگفتند كه «دولت» این چیزها را به تماشا میگذارد تا جنایات خود شان را از نظرها پنهان دارند.
«جنرال» ظاهر اغبر چرا سكوت كرد؟
(گزارشگر: ع. ف. ش - كابل) در اخیر ماه سرطان ۱۳۷۴ «جنرال» ظاهراغبر معاون اتحادیه یا كمیسیون «امنیتی» طی سفری مخفی جهت انجام كاری سری عازم سویس شد. روز بعد در شهر افواه فرار معاون صاحب پخش گردید. برادران جهادی عضو اتحادیه كه هر كدام در كمین همدیگر اند، موقع را غنیمت شمرده به دفتر ظاهراغبر كه در وزیراكبرخان موقعیت دارد هجوم برده و به این بهانه كه «ملحد بیوجدان» مذكور از چنگ برادران جهادی فرار كرده دفتر و تمام اسناد و اثاثیهاش را تاراج كردند. گروهی شادمانه بر دفتر تاراج شده قومندان «ملحد» پای میكوبیدند و گروه دیگری (اقارب قومندان اغبر) سر خم در كنج و كنار قومندانی غارت شده با هم سرگوشی میكردند ولی به رقبا چیزی نمیگفتند. پس از یكی دو هفته بود كه سر و كله قومندان «ملحد و بیوجدان» دوباره در كابل پیدا شد. لیكن او خلاف انتظار همه با گذشت «برادرانه» و «جهادی» با دسته رقیب در اتحادیه، علیالرغم آنهمه اهانت از در مدار پیش آمده و چیزی به زبان نیاورد. گفته میشود دلیل آن اینست كه چون آقای ظاهراغبر با موفقیت داشتهها و زدگیهایش را در بانكهای سویس جابجا كرده خاطرش آرام بوده و نمیخواهد در جنجال با رقیبانش، امكانات مساعد برای دزدیهای بیشتر و كلانتر را از دست بدهد.
كمیسیون امنیتی شهر كابل یا اتحادیه دزدان حرفوی

علی اشرف درویشیان
زمانیكه یكی از كتابهایی را كه در آن جریانات سه سالهی انقلاب ۱۸۴۸ـ۱۸۵۱ فرانسه با كمال نبوغ به بررسی گرفته شده بود مطالعه مینمودم و به گذشت تاریخ و رل مردم در آن مقطع زمانی فكر میكردم به سردرگمی حوادث و مردم آن دیار میاندیشیدم كه چقدر مشتاقانه بخاطر خدمت به انقلاب جانفشانی میكردند مگر نمیدانستند كه شیادان تاریخ با سرنوشت شان چگونه بازی میكنند. آنان بخاطر آزادی، دموكراسی، عدالت اجتماعی و حفظ حرمت و استقلال فرانسه میرزمیدند مگر رهبران شان در آشكار و نهان با كشورهای مداخلهگر همسایه معامله مینمودند. این رهبران در جریان همین سه سال با سرنوشت تودههای بپاخاسته آنقدر بازی نمودند كه مردم گفتند: «دیگر ما را انقلاب فریب داده نمیتواند» مردم از هر چیز بیزار شدند در جریان همین بازی شوم بود كه دیكتاتوری لویی بناپارت در فرانسه حاكم گردید. این دیكتاتوری اساساً بر پایهی جمعیت لومپنی موسوم به «جمعیت ده دسامبر» بنا گذاشته شد. نابغهی مولف رساله در توصیف آن جمعیت نوشته بود: «اینان متشكل از افرادی اند كه اصل و نسب شان نامعلوم و وسایل معیشت شان مشكوك است مانند: صاحبان قمارخانهها، قوادان، صاحبان فاحشه خانهها، دزدان حرفوی، ولگردان وغیره.» تاریخ نكبتبار كشور ما را ببینید: چگونه تكرار همان تاریخ است منتهی در مقطع زمانی و مكانی دیگری. قریب به چهار سال تمام است كه جهادیهای بیفرهنگ با سرنوشت و تاریخ ملت قهرمان ما بازی میكنند. درینجا با كلماتی چون انقلاب، حكومت عدلالهی، آزادی، عدالت اجتماعی، اعلای كلمهالله، باز گردانیدن حاكمیت مطلق الهی بر روی زمین، دفاع از مستضعفین، جنگ با كفر و استكبار جهانی وغیره چنان بازی گردید كه امروز مردم كاملاً معتقد گردیدهاند كه دیگر هرگز این شعارها و تحریكات مذهبی و قومی آنان را فریب نخواهد داد. از همه بیزاریم. همه گروهها و تنظیمهای جهادی، شوراها، كمیتهها و كمیسیون هایی كه كاملاً شبیه هم ولی با نامهای متفاوت، نظیر «جمعیت ده دسامبر» فرانسه، در نقاط مختلف كشور تشكیل دادهاند و از این جمله است «كمیسیون امنیتی شهر كابل» كه در حدود دو سال میشود گروههای نسبتاً مستقل دزدان حرفوی را كه قبلاً آنان را «افراد مسلح غیر مسئول» مینامیدند، منحل و درین اتحادیه بزرگ شامل گردانیدهاند تا از خودسریهای حاكم كه در اثر شكر رنجیهای جهادی!! واقع میگردد جلوگیری نمایند. اتحادیه تمام «پلانهای جهادی» را در یك چوكات درآورده جهت تحقق بخشیدن آنها با دسپلین مخصوص حاكم بین سارقین و پلان تقسیم غنایم (شكار) بدست آمده سعی فراوان مینماید.
آری سارقین حاكم این دوران نیز درك كردهاند كه دیگر دنیا دنیای اتحادیه هاست، بدون سندیكا هیچ كاسب قادر نیست حرفهاش را مستقلانه و بدون غل و غش ادامه دهد. در راس هر یك ازین سندیكاها باید بنیادگرای عبوس، تندخو و سفاكی قرار داشته باشد تا رهبری طاغوطانه فرعون زمان تامین گردد.
این اتحادیهها در هر چهارراه و سر هر كوچه راهبندهایی دایر كردهاند تا مردم محل را زیر نظر داشته باشند و یا بگفته شاعر بزرگ شاملو «عشق را بر تیرك راهبند تازیانه» زنند. سختار تشكیلاتی این اتحادیه یا كمیسیون متكی به كدام اصل قانونی نبوده، اگر چه بر فرق هر یك ازین راهبندها یا پوسته امنیتی نمراتی حك گردیدهاند ولی همه به حساب: پوسته قومندان فلانی، كندك قومندان فلانی، غند، لوا و فرقهی قومندان فلانی شناخته میشوند. قومندانان راهبندها یا پوستهها هر صبح و شام گزارش مبسوطی از فعالیت روزمره، دستاورد شان را به قومندان بالاتر خود كه اكثراً از اقارب نزدیك مثل برادر، كاكا، ماما، شوهر همشیره وغیره ازین قبیل شان است، میدهند. اینان به مردم محلهی متعلقه خویش به مثابه اسیر مینگرند.
اینك گزارش بسیار مختصر شده چند فعالیت به اصطلاح تصفیوی اتحادیه از زبان یك تن از اشتراك كنندگان آن فعالیتها: «در اوایل میزان ۱۳۷۴ مناطق علاقهداری موسهی ولسوالی چارآسیاب تحت نظر مستقیم یونسقانونی و ظاهراغبر تلاشی گردید. چند قریهی محدود و نزدیك به هم تلاشی شد مگر كسی جرات حركت به سوی یك قریهی دورتر را كه از آنجا بالای ما فیر هم صورت گرفت، بخود نداد و همه برادران بخیر و سلامتی دوباره به شهر آمدیم. دستآورد یا پیدا و فنای من عبارت بود از هشت عدد دوشكچه اسفنجی، یك سیت چوكی، یك پایه چوكی بازودار فلزی، یك قبضه شمشیر نیمه شكستهی زنگ خورده، و سه عدد شاجور خالی كلاشنكوف با ۳۰۰ مرمی آن. تمام اجناس فوق در دهن باغ زنانه (بازار قاچاقچیان اسلحه) به این قیمتها به فروش رسانیده شد: فی عدد دوشكچه به ۳۰۰۰ افغانی، چوكی مبلغ ۴۵۰۰ افغانی، شاجور خالی فی عدد مبلغ ۹۰۰۰ افغانی، مرمی كلاشنكوف فی فیر ۲۸۰ افغانی، شمشیر را كسی نخرید.
هفته دیگر در عملیات تلاشی ساحه جنوب شرقی میدان هوایی كابل اشتراك كردیم كه از آن درك یك میل كلاشنكوف و یك عدد بتری موتر بدست آوردیم و در دهن باغ زنانه كلاشنكوف را مبلغ ۶۰۰۰۰۰ افغانی و بتری را مبلغ ۸۰۰۰۰ افغانی فروختیم. در آن سه نفر شریك بودیم و به من مبلغ ۲۳۰۰۰۰ افغانی رسید.

به محض آنکه جوانان هزاره به آگاهی دست یابند، روی میله های تفنگ و راکت شان را به سینه ی خلیلی و اکبری و شرکاء نشانه خواهند رفت.
دو روز بعد در تلاشی ساحه قلعه فتوح نزدیك ریشخور اشتراك كردیم كه متاسفانه قسمت زیاد دستآوردها را كندك شاهمحمود نسبت اختلاف در تقسیم غنایم ضبط نمود كه شامل دریشی عسكری، بوت، ماشین تایپ، وی.سی.آر وغیره میشد با وجود آن یك رادیوی جیبی، ۵۰ عدد كاست و یك عدد كاست ویدیو برایم رسید. رئیس اركان كندك یك میل تفنگ چرهای همراه بیست فیر كارتوس آن و دو عدد بستره سفری را از یك خانه ضبط كرد.»
ناگفته نباید گذاشت كه این فعالیتهای «تصفیوی» بوسیله یكی از كندكهای غند ۹۱۰ محافظت میدان هوایی كابل صورت گرفته كه قومندان این غند برادر بزرگ ظاهراغبر میباشد. اینها از طرف روز، خانههای مردم را به بهانهی تلاشی سروی مینمایند و از طرف شب اقدام به دزدی تمام آن خانههای نشانی شده میكنند.
اعمال اوباش و جنایتكاران «امنیت»
(گزارشگر: مرضیه ضیا ـ كابل) در اواخر حمل ۱۳۷۴ قصابی با همكاری قومندان پوستهی «ترمیم خانه» وزارت معادن و صنایع كه در خیرخانه مینه پهلوی مسجد حضرتعلی قرار دارد، ۶۰ راس گوسفند را خریداری نموده و رمه را با صاحبش بنام تادیه پول با خود به تایمنی میبرند. نخست رمهدار را تلاشی كرده و مبلغ یكصدوهشت لك افغانی را كه نزد وی بود، میگیرند، بعداً رمهدار و پسرش را كشته اجساد شانرا در كنار سرك میاندازند. اجساد توسط اهالی منطقه كشف گردیده و دزدان و قاتلان بزرگ حوزه یازدهم امنیتی را در جریان قرار میدهند. دزدان امنیتی در ابتدا برای اغفال ذهنیت عامه محلی را كه از آن اجساد بدست آمده بودند بنام اعدامگاه محكومین تعیین كرده و تبلیغات عوامفریبانه راه میاندازند كه قاتلین در همین محل اعدام خواهند شد. لیكن بعد از مدت كوتاهی كه قاتلان با دست اندركاران ارگانهای «امنیتی و حراست حقوق و قضا» در مورد تقسیم پول و رمه بمثابه غنایم «جهادی» به تفاهم میرسند بقول وابستگان قاتلان مسئله «حل» میشود.
بیناموسی هیبت خان «رئیس» تدریسات ابتدایی
(گزارشگر: ق.روف ـ كابل) به تاریخ ۸ میزان ۱۳۷۴ هیبتخان رئیس تدریسات ابتدایی وزارت تعلیم و تربیه با چند نفر بادیگارد خود به خانه دختریكه در مكتب متوسطه شیرپور بحیث مامور اجرای وظیفه مینمود و قبلاً هم خواستگاری «رئیس صاحب» را جواب داده بود، رفته و به بهانه اینكه وزیر تعلیم و تربیه به مكتب آمده باید عاجل به مكتب بروی، وی را به قرهباغ شمالی كه زادگاه رئیس است فرار میدهند. فامیل دختر بعد از دو ساعت از مسئله واقف و موضوع را فوراً به ماموریت پولیس اطلاع میدهند. فامیل هیبت خان نیز از نیامدنش به خانه پریشان گردیده و روز بعد دستگاه خاد را از لادرك شدن هیبت خان آگاه مینماید.
هیبت خان بی ناموس كه مطمئن بود فامیل دخترك از ترس رسوایی و بیآبرویی به ازدواجش موافقت میكند ساعت هشت صبح ۱۲ میزان دختر را دوباره به خانهاش رسانده و برایش میگوید: «دوباره خواستگار میفرستم این بار فامیلت به ازدواج موافقه میكند.» همان روز كه هیبت خان به خانه میرود توسط خاد به جرم دخترپرانی و بیناموسی دستگیر و به ریاست تحقیق برده میشود. اما فردا شب «استاد»، سرخیل اوباشان جمعیتی تلفنی به ریاست متذكره هدایت میدهد كه «هیبت خان مجاهد سابقهدار است، عاجل رها شود.» و به این ترتیب هیبت خان بخاطر مكافات بیناموسی و اثبات وفاداری به مشی عملی «جهادی»، همان شب از زندان رها میشود.
اوامر و ترس «پشك سفید»

«برادران» خاین جهادی عادت دارند که گاهگاهی نمونه هایی از جنایتهای «برادران» دیگر جهادی را به نمایش گذارند.
(گزارشگر: ا.ن. ـ كابل) داكتر یعقوب باركزایی خسر پسر ربانی كه بحیث وزیر صحت عامه تعیین گردیده است از ملیت پشتون و وابسته به حزب اسلامی خالص میباشد. تمام اعضای فامیل یعقوب در اروپا زندگی میكنند و خودش با «استاد» خویشاوندش در كاخ ریاست جمهوری به سر میبرد.
یعقوب كه معلوم نیست به چه مناسبت در وزارت صحت عامه به «پشك سفید» مسمی گردیده بعد از مقرر شدن بحیث وزیر، «تغییرات بنیادی» ذیل را در آن وزارت بوجود آورده است: استخدام افرادی از ملیت پشتون به پستهای حساس بدون توجه به سواد و صلاحیت و كفایت آنان.
تمام كارمندان مكلف اند نماز ظهر را در مسجدی نزدیك وزارت كه گنجایش بیشتر از پنجاه نفر را ندارد، بخوانند. چند تن از مامورین این وزارت كه به دلیل شیعه بودن شان در جماعت شركت نكردند مورد لت و كوب وزیرك قرار گرفتند.
وی كه در ابتدا به فیصله خویش سخت پابند بود، درین اواخر مجبور شد از ترس تروریزم برادران جهادیش «امر جبری» نماز خواندن در مسجد را زیر پا گذارده و به تعداد بادیگاردهایش بیفزاید. وزیرك مذكور نماز پیشین را هم با دریور در دفتر كارش میخواند.
یكی از ابتكارات یعقوب خان «وزیر» نصب صندوق شكایات در این وزارت است كه كلید آنرا نزد خودش نگه میدارد و هفته یكبار كه صندوق را باز میكند جز نامههای حاوی تحقیر و توهین و تمسخر خودش و مجموع بنیادگرایان چیزی دیگر در نمییابد.
«سمینار»های ارعاب و استهزاء

به قرار گزارش ها ایران به گروههای مجاهد طرفدارش اسلحه میدهد.
آیا این جوان «جهادی» وحدتی میداند که چند قاته مزدور پوسیده میهنفروش و در واقع تف طفیلی است؟ مغزش در چنگال رژیم خمینی، آتش تفنگش به دستور باند خلیلی و ادامه حیات ننگین و حقیرش در جنگ با «برادران» جمعیتی در گرو حفظ «هماهنگی» با خاینان دوستمی!
(گزارشگر: م. فاضل ـ كابل) به تاریخ ۲۲ سرطان ۱۳۷۴ سمیناری تحت عنوان «بررسی نقش استادان» در تالار وزارت امور داخله تشكیل گردید كه در آن استادان پوهنتون كابل، انستیتوت طب كابل و پولی تخنیك شركت داشتند.
در شروع، سرپرست وزارت تحصیلات عالی و مسلكی به چرندیات پرداخته و متعاقباً «قیادی» ریش كشالتر، سیاف رشته سخن را بدست گرفت.
او طی یاوهسرایی از گذشته پوهنتون كابل، از كارنامههای زندانی شدنش در دهمزنگ و پلچرخی و از كشته شدن همدستان اخوانیاش یادآوری نمود مگر طبعاً در این مورد كه چگونه از زیر تیغ ترهكی و امین نجات یافته كلمهای بر زبان نراند.
وی ویرانی شهر كابل را جزئی از دستاوردهای «جهاد اسلامی» خوانده به استادان پوهنتون یادآور شد كه باید محصلین را با روحیه جهادی تربیت كرد. چرا كه تربیت جهادی بالاتر از هر دانش دیگر است و اضافه كرد كه در طول ۱۴ سال هیچگونه دستآوردی از هیچ پوهنحی نداشتیم. در حالیكه در همین ۱۴ سال از پوهنحی نهظت اسلامی بزرگترین دستآوردها را داشتیم و داریم. و این فارغان پوهنحی نهظت اسلامی بودند كه توانستند ابرقدرت روس را شكست دهند.
سپس استادان را به استهزا گرفته، گفت: «شما كه خود از اسلام بی خبر هستید چطور میتوانید محصلان را با روحیه اسلامی تریبت نمایید؟ عجالتاً خود مسلمان شوید و قوانین اسلام را بیآموزید و بعد محصلان را یاد دهید.»
این نوع سمینارها تحت عناوین مختلف برای اغفال و فریب هموطنان ما از سوی وهابیهای خاین در كابل دایر میگردد به این خیال خام كه بتوانند بروی جنایات خود بمثابه نوكركان حقیر دولتهای ارتجاعی منطقه و باداران آنان خاك بیندازند. غافل از اینكه با گذشت هر روز حس نفرت و انتقام مردم ما از اینان شدیدتر میشود.
جنگ وزیركان جهادی بر سر چوكی
ارزش زندگی انسان در نظر «جهادی»ها
(گزارشگر: د. م. ـ كابل) در اواخر جنوری سال گذشته به دیدن یكی از دوستانم كه در شفاخانه شیرپاو پشاور بستر گردیده بود، رفتم. او جریان زخمی شدنش را اینطور بیان كرد: «چند روز قبل از قندهار به طرف كابل در موتر لاری خود كه كالای تجارتی بار بود، حركت كردم. در حومهی شهر غزنی به پوسته افراد قلم كه با حزب گلبدین در رابطه است رسیدم.
محافظ پوسته اشاره توقف داد، ناگزیر موترم را در كنار سرك پارك نموده از آن پایین شدم. محافظ در حالیكه از بالا تا پایین موتر را ورانداز میكرد گفت: «پرتو چند روپیه داری؟» گفتم پول ندارم. او كه سر بی تنه و خونچكان یك تن از قربانیان را از موهایش گرفته و چرخ میداد گفت: «این دووس هم پول نداشت كه به این روز افتیده. تو پرتو چند داری؟» من دوباره همان حرف اول را تكرار كردم و با تضرع از او خواستم كه اجازه عبور بدهد. ولی «جهادی» خونآشام كه همه چیز زندگی ننگینش را پول میساخت با كلاشنكوف شانه راستم را هدف قرار داد، از آستینم خون سرازیر شده چشمانم سیاهی كرد، دیگر هیچ راهی نداشتم جز آنكه هشتادلك افغانی كه داشتم به او بسپارم و دوباره جهت تداوی راهی پاكستان شوم.»
(گزارشگر: م. ع. ـ كابل) «وزیر» اطلاعات و فرهنگ اسحقدلجوحسینی، نورالهعماد و غلامسخیمصباح در موقع پیشروی طالبان به هرات پنج تن (۱) پول را به عنوان وسیلهای برای «نجات» هرات با خود به ایران بردند ولی معلوم نشد كه این همه پول را چه كردند؟ در مدتی كه دلجو غایب بود، والاجانوثیق سرپرست وزارت تعیین گردید. اما در هفته دوم عقرب ۱۳۷۴، دلجوحسینی به وزارت حاضر گردید و تمام مقرریها، تبدیلیها و اجرائاتی را كه توسط والاجان بعمل آمده بود، ملغی اعلام نمود. جنجال و نزاع دو «وزیر» بر سر چوكی آغاز و مراجعهی والاجانوثیق نزد ربانی و مراجعه دلجو نزد مسعود و قانونی منظره عجیبی داشت. بعد از مشاجرات فراوان ربانی موفق گردید والاجان را مجدداً وزیر اعلام كند. دلجو در ۱۸ عقرب دفتر و دیوان خود را جمع و وزارت را ترك نمود. لیكن در ۲۰ عقرب با جمعی از هراتیها و چند نفر مسلح داخل وزارت گردیده مامورین و تمام كارمندان آن وزارت را در دهلیز دفتر احضار كرد تا «وزیر شدن» خویش را به آنان ابلاغ دارد. عدهای از كارمندان هم از ترس اینكه زد و خورد مسلحانه میان دو وزیر صورت گیرد وزارت را ترك گفتند.
دلجو با یاران هراتیاش در داخل اتاق بود كه چند نفر از «جنرالان جهادی» خاد وارد شدند سپس صدیقچكری و چند «جهادی بلند رتبه» بشمول والاجان كه توسط افراد مسلح همراهی میشدند نیز به اتاق دلجو رفتند. سر و صدا و دو و دشنام زدنها بالا گرفت. افرادیكه برای حل قضیه آمده بودند به محافظین صدا میزدند كه: «او بچهها از ورود سلاح و افراد مسلح جلوگیری كنید كه گپ خراب است.» بعد از چند دقیقه والاجان بسیار افروخته از دفتر برآمده و خطاب به مامورین گفت: «قصه خلاصه ده» سایرین نیز یكی پس از دیگری دفتر را ترك كردند. بعد از وقفه كوتاهی دلجو و معاون فرهنگیاش غلامسخیمصباح نیز بیرون شده به مامورینی كه قبلاً احضار گردیده بودند در رابطه سقوط هرات و عملكرد طالبان بیانیه ایراد نمود. «ده كجا درختها كجا؟» بعدها فهمیده شد كه چكری و سایر جهادیان به دلجو فهمانده بودند كه خودت تا زمانی ارزش داشتی كه هرات سقوط نكرده بود ولی حالا باید پایت را به اندازه گلیمت دراز كنی.
شكنجهگران پرچمی و خلقی گروه طالبان
(گزارشگر: عینالدین ـ كابل) به تاریخ ۱۳ سنبله ۱۳۷۴ فردی بنام حشمتاله كه از چنگ طالبان نجات یافته ولی شدیداً مورد شكنجه قرار گرفته بود، ناخنهای دست و پایش را كشیده بودند نشان داده گفت: «این یكی از اشكال معمولی شكنجه مدافعان اسلام است» وی افزود: «به این دلیل كه گویا سلاح دارم توسط طالبان دستگیر و به منطقه كلنگار ولایت لوگر برده شدم. در جریان تحقیق و پرسش طی هفده روز توسط پرچمیها و خلقیهایی شكنجه گردیدم كه با طالبان در آزار و اذیت مردم درماندهی ما همكار اند.»
«عبدالمعروفها» و علاقمندی شان به نحوه ادرار كردن
(گزارشگر: منیر ـ كابل) «دولت» اسلامی ربانی برای تحكیم پایههای فاشیزم دینی و به اشاره یا تقلید ایران اداره جدیدی را بنام امربالمعروف و نهی عن المنكر كه در بین مردم به عبدالمعروفها مشهور است، تاسیس نموده. این اداره كه به رسیدگی به نظارت بر تبول و تغوط، حجاب زنان، ریش مردان، سلام كودكان و شفقت بزرگان و سایر مسایل از این قبیل اختصاص یافته است، در اكثر ادارات، مدیریتهای خاص خود را تشكیل داده و نیز افراد آن در نواحی مختلف شهر تردد دارند. عبدالمعروفها یكی از شهریان كابل را به جرم ایستاده ادرار كردن در كوچه دهافغانان مورد لت و كوب قرار داده و مدت یازده روز در نظارت خانه ولایت كابل بازداشت نمودند.
آغاشیرین گلبدینی ـ مسعودی
گزارشگر: كبیر ـ كابل) آغا شیرین سالنگی فردیست با سابقهی گلبدینی كه با مسلط شدن مسعود در پروان به شورای نظار پیوست. او زمانی درین ولایت در جنایت و خودسری مشهور گردید كه خانههای شخصی مردم را چند دست معامله نموده و از دكانداران پول اخذ مینمود و یا آنان را از دكانهای شان كشیده دكان را به شخص دیگری میفروخت. افرادش مثل تمام افراد دوستم دارایی مردم را ربوده و تجاوز به مال و ناموس مردم كار روزمره شان بود.
چنانچه در یكی از روزهای ماه اسد سال گذشته طفل ۱۲ ساله بنام نثاراحمد پسر غلامنبی روی بام منزلش در شهر نو چاریكار گدیپران بازی میكرد. افراد مسلح آغاشیرین كه از آن حوالی عبور میكردند خواستند گدیپران را از نزدش بگیرند ولی او امتناع میورزد كه این عمل نثاراحمد، اوباشان آغاشیرین را به خشم آورده و آنان دردم طفلك را گلوله باران نموده و تنها مادر بیوهاش را به سوگ ابدی پسر نشاندند.
در ۸ دلو سال گذشته، بعد از افشای رابطه آغاشیرین با گلبدین، وی توسط شورای نظار دستگیر و زندانی میگردد. هشت روز بعد از گرفتاری وی نانواها، قصابان، میوهفروشان و سایر افرادیكه خانههای شان را جنایتكار مذكور چندین دست معامله نموده بود، عرایض زیادی ترتیب داده نزد مسعود رفتند لیكن هیچ نتیجهای بدست نیآوردند.
نابود شدن دو سر جنایتكار جهادی
(گزارشگر: مقسوم ـ تالقان) محمد نادر صبوری یار قومندان خونآشام باند گلبدین با برادرش چاری به سزای اعمال جنایتكارانه خویش رسید. نادر و چاری باشنده قریه «شنگرآب» ولسوالی رستاق ولایت تخار كه در طول چهارده سال جنگ مقاومت و سه سال حاكمیت بنیادگرایان جنایات بیشماری را مرتكب گردیدند و صدها انسان بیگناه چون غلامنبی دهقان از قریه دشت چنار، معین از قریه چلمهقزاق، غلامسخی، عبدالخلیل، عبدالبصیر، پهلوان اسماعیل، محمدیتیم، داكتر نجمالدین، بخشالدین، رقیباله، امیناله و... را تیرباران و سر به نیست كردند.
نادر یا ریختن خون و چپاول داراییهای مردم مظلوم رستاق خانههای مجللی را در قریههای الكاشان و شنگرآب برای خوشگذرانی خویش بنا كرده بود. وی با برادرش یكجا به جرم جنایات نابخشودنی شان در تابستان ۱۳۷۴ توسط افراد نامعلوم در منزلش به قتل رسید. اهالی منطقه همه افسوس میخوردند كه «ایكاش محاكمه مردمی وجود میداشت و جنایتپیشگان در محضر عام اعدام میگردیدند.» با آنهم قتل ناصر و چاری درس عبرتیست برای همهی آنانیكه در گوشه و كنار كشور به غارت و چپاول مشغول اند. آنان باید بدانند كه انجام تمام جنایتكارانیكه خود را شش قاته در لباس اسلام میپوشانند، بدتر و سختتر از سرنوشت نادرها و چاریها و سایر جلادان بنیادگرا خواهد بود.
تطبیق اسلام به شیوهی جهادی
(گزارشگر: ج. د. ـ تالقان) حاجی عبدالصمد فرد ثروتمند و زمیندار قریه ارگشا ولسوالی چاهآب ولایت تخار در خزان ۱۳۷۳ نسبت پیری و كهولت بدون وصیت میمیرد. بعد از مراسم تكفین و تدفین، «جهادی»ها به خاطر تقسیم اموال و دارایی وی سر میرسند كه ملاعبدالستار قومندان قریه از همه پیشی گرفته بچهها و زن عبدالصمد را تهدید میكند كه حاجی وصیت نكرده و بناً از لحاظ شرعی ختم و خیرات برای وی درست نبوده و از مال و دارایی وی سه یك حق را جدا كرده به من بدهید. بچهها و خانم عبدالصمد كه از تقسیم ثروت ابا میورزند چنان شلاقكاری میشوند كه تا چند روز در بستر افتیدند. بالاخره بچههای حاجی از برخورد غیرانسانی عبدالستار بسیار به ستوه آمده و نزد آمر جهادی محمدبشیر قانت شكایت میكنند. او هم كه از همراهانش در چور و چپاول دارایی مردم دست كم ندارد، به بچههای عبدالصمد دلداری میدهد كه جلو قومندان را میگیرم. همین كه بچههای صمد به خانه رسیدند، افراد مسلح بشیر به تعقیب آنان داخل خانه شده تمام گوسفندان را با زور و تهدید با خود میبرند. بشیر قانت تعدادی گوسفندان را به صدرالدین یكی دیگر از «جهادی»ها به قیمت نازل میفروشد و متباقی را خود تصاحب میكند.
از نظر اسلام هم اموال متوفی و دارایی وی اگر وصیت كرده باشد یا نباشد به اولاد وی تعلق میگیرد نه به شخص دیگر. ولی «جهادی»ها به هر بهانه و نیرنگ راههای دزدی و چپاول را هموار نموده نه تنها دارایی «زندگان» را چور میكنند بلكه خود را از وارثین اول مردگان نیز قلمداد میكنند.
ستم شورای نظار و جمعیت در پروان
(گزارشگر: ع. رحیم ـ پروان) در ولایت پروان ظاهراً شورای نظار بطور كامل حاكمیت دارد و پستهای مهم آن در دست افراد شورای نظار و جمعیت ربانی است در حالیكه تضاد و شكاف عمیقی نیز بین این دو دسته روز بروز عمیقتر میشود. اهالی ولایت پروان در وضعیت بد اقتصادی قرار داشته اكثریت ساكنین آن از راه زراعت زندگی طاقتفرسایی را سپری میكنند. «جهادی»های حاكم به عنوان سر درختی حتی از بته پیاز، بادنجان رومی، درخت بید و چنار، گندم، جو، جواری، ماش و تاكهای انگور نیز مبلغ هنگفتی را از مردم نادار جمعآوری میكنند. مردم از این ستم جهادیهای نظاری و جمعیتی به ستوه آمده همچنان قومندانان جهادی شورای نظار از طریق راهگیری، فروش پوستههای پر درآمد و كشتار، جیبهای شان را پر میكنند. مجالس پر مصرف عروسی، شب شش و ختنه وغیره را با رقصاندن بچه ترتیب داده و ملیونها افغانی آغشته بخون مردم را باد مینمایند. مردم منتظر فرصتی اند كه دست شان برسد تا با چنگ و دندان آنان را پاره پاره نمایند.
توزیع یا غصب؟
در ولایت پروان تحت نظر شورای نظار زمین جهت سرپناه توزیع گردید. قومندانان شورای نظار و پنجشیریها با سواستفاده از قدرت «جهادی» خویش بالاترین تعداد نمرات را اخذ نمودهاند كه از جمله قرهبیگایزدیار معین وزارت داخله و عضو فعال شورای نظار ۶۰ نمره مسلسل در بهترین موقعیت را به نفع خود و اقارب دور و نزدیكش غصب نموده است.
تخریب پل سیدخیل توسط قومندان قول اردو
در مسیر راه چاریكار و سیدخیل پلی بنام «پل سعداله» وجود داشت كه در زمان جنگ مقاومت و بمباران روسها تخریب گردیده و در نتیجه اهالی سیدخیل جهت رفت و آمد به شهر چاریكار ناگزیر بودند راههای دور و درازی را طی نمایند. تا بالاخره ساكنین منطقه با رنج و مشقت بسیار پول جمعآوری نموده، گادر و دیگر مواد ضروری را بخاطر ترمیم پول تهیه كردند. اما دكانداران و مالیكن موترهای باری كه مخالف ترمیم پل هستند، دوبار مبلغ هنفگتی پول به جیلانی قومندان قول اردوی پروان پرداختند تا مانع اعمار مجدد پل گردند. و به هدایت همین قومندان تمام گادرها، مواد و سامان آلات پل به سرقت برده شد.
سزای حق انتخاب شوهر در جامعهای جهادی شده
(گزارشگر: نسیم ـ پروان) در تابستان ۱۳۷۴ شخصی بنام صابر در ولسوالی غوربند میخواهد بیوهی خسربره خود (ملالی) را كه مادر چهار فرزند است به عقد نكاح خود درآورد. فامیل دختر نیز به ازدواج آنان موافقه میكند ولی فامیل خسر ملالی مخالفت ورزیده میخواهد ملالی با برادرزادهی شوهرش نكاح نماید. ملالی كه با این ازدواج شدیداً مخالف است با صابر رابطه گرفته برنامه فرار خود را ریخته و شب به بهانه مریضی نزد داكتر قریه میرود. صابر نیز گروپ مسلح قریه را پول داده ملالی را از معاینه خانه گرفته و سپس به خانوادهاش اطلاع میدهد كه ریشسفیدان قریه را به خانه كاكای ملالی بیاورند تا عقد نكاح صابر و ملالی را ببندند. اما ریشسفیدان به تحریك خسر ملالی نزد قومندان قریهی صابر رفته میگویند: «زن را تسلیم ما كنید، مراسم را در قریه خود اجرا میكنیم. در غیر آن آبروی ما میریزد و دشمنی بین هر دو قریه بوجود میآید.» قومندان ملالی را تسلیم نموده و از آنان خط میگیرد كه او را به كسی دیگر ندهند. مربوطین خسر ملالی، برادر نوجوان او را تحت فشار قرار میدهند تا خواهرشرا بكشد. و برادر هم بعد از سپری شدن پنج روز، خواهرش را به این «گناه» كه میخواست به عقد مرد دلخواه خود درآید، ساعت سه شب در بستر خواب به قتل میرساند. به این ترتیب عفریت عقبماندگی جامعهای كه زن را خرد میشمرد، چراغ زندگی ملالی جوان را خاموش و چهار طفل یتیمش را بی مادر ساخت.
ستمپیشگی طالبی
(گزارشگر: خسرو ـ غزنی) به تاریخ ۲۶ سنبله ۱۳۷۴ در منطقه بالاحصار ولایت غزنی محفل عروسی عبداله یكتن از ساكنین این منطقه برگزار گردید. فامیل عروس و داماد در جریان محفل به عنوان روز خوشی رادیوكاست را روشن نموده بودند كه گروپی از طالبان از در و دیوار به حویلی ریختند و فامیل عروس و داماد را به اتهام اینكه خلاف شریعت ساز و آواز نمودهاند، مورد لت و كوب شدید قرار داده و بعداً عروس و داماد تیرهبخت را به صورت بسیار مسخره بر مركب سوار نموده و به نواحی دور و نزدیك چرخانه و از مردم میخواستند تا متخلفان را تماشا كنند و درس عبرت بگیرند. بدین ترتیب آن روز عروسی به پر ماتمترین روز عروس و داماد و خانوادههای شان بدل شد. تا قاصدان مرگ و تباهی و سیاهی زندهاند و صاحب قدرت، كسی حق خوشی در افغانستان هشت ثور زده را ندارد.
وحشت طالبی در غزنی
(گزارشگر: ع. ف ـ غزنی) تصرف شهر غزنی توسط طالبان در ابتدا مورد استقبال مردم بخصوص تاجران شهر قرار گرفت. زیرا در آن هنگام شهر مركز داد و ستد كالای كشورهای ایران، پاكستان و روسیه گردیده بود و تمام اموال وارداتی از غزنی به سایر ولایات كشور انتقال مییافت.
اما با استقرار طالبان در ولایت غزنی اهالی تحت انواع فشارهای جدید قرار گرفتند. مكاتب و دفاتر عملاً فلج و كارمندان و معلمان بیمعاش و سرگردان گردیدند. طالبان مثل سایر «برادران جهادی» شان از خانههای مردم نادار نان و عشر میگیرند، به جمعآوری سلاح و جلب و احضار جوانان به عسكری میپردازند و از هر ده خانه یك نفر را به جبههی جنگ میفرستند. كسانیكه از قبول این امر سر باز زنند باید ۲۰ تا ۳۰ لك افغانی جریمه بپردازند. در نتیجه این اعمال طالبان، تعدادی از مردم، منطقه و قریه خویش را ترك گفتند.
طالبان با كردار شان در واقع اسلام و شریعت اسلامی را به تمسخر گرفتهاند. روزانه یك گروپ طالب قیچی بدست در سركها و چهارراهها ریش و موی پیر و جوان را میگیرند به این نامه كه از حد شرعی تجاوز كرده، و گروپ دیگری خرد و بزرگ را بعلت نداشتن ریش و موی دراز، لت و كوب مینمایند!
زشتترین عمل این جنایتكاران عبارتست از قطع دست و پای افراد به جرم دزدی كه تا حال چندین بار تحت نام «تعمیل شریعت اسلامی» مرتكب شدهاند. آنان هنگام اجرای این «شریعت» مردم را به زور در چهارراهی بزرگ گرد میآورند تا «درس عبرت» بگیرند. و گاهی هم نمایشات مختلفی برای «درس عبرت»گیری برگذار میكنند. چنانچه در تابستان ۱۳۷۴ طی محاكمه نمایشی دختر و بچهای جوان را به اتهام زناكاری در چهارراهی بالاحصار در محضر عام شلاق زدند. البته قصابان طالبی برای تفریح و سرگرمی ازین كارها میكنند و با خاینان جهادی این دزدان واقعی خاك و مردم ما، آشكارا و پنهان در زدوبند و مذاكره چندین جانبهاند.
قاری بابای جلاد و پسر منحرفش كجایند؟
قبل از هجوم طالبان به شهر غزنی این شهر در گرو قومندان حركت انقلاب اسلامی تاجمحمد مشهور به قاری بابا بود كه مركز فرمانرواییاش در ولسوالی اندر قرار داشت. وی در طول چهارده سال جنگ نه تنها در جلادی و آدمكشی از همه پیشی گرفته كه نمونه بسیار وحشی ملیتپرستی نیز بود. او با افراد متعلق به ملیتهای غیرپشتون مخصوصاً ملیت هزاره برخورد بینهایت سفاكانه و غیر انسانی داشت. وی میلیونها دالر را از طریق كمیتههای امدادی بخصوص كمیته ناروی به عنوان اعمار سرك، مكتب و پل دریافت نموده و به استثنای ولسوالی اندر در دیگر نواحی غزنی به هیچ موسسه خارجی اجازه فعالیت نمیداد. پسرش كه از جمله قومندانان معروف جمعیت در شهر غزنی به حساب میآید، معتاد به فساد اخلاقی بود كه به دهها پسر معصوم و چندین زن در برابر شوهران شان تجاوز جنسی نموده و آنانیكه از خود عكسالعمل نشان داده بودند همه تیرباران شدند.
قاری بابا به امید اینكه بتواند در پناه «برادران طالب» به زندگی ننگین خویش ادامه دهد، دربست تسلیم آنان گردید ولی پسر پلیدش از طریق شهر كویته پاكستان به یكی از كشورهای عربی پناه برد تا با یاری «برادران عرب» به امیال حیوانیش پاسخ دهد.
بعد از مدتی طالبان قاری بابا را تحت فشار قرار دادند تا اسلحه و پسرش را تسلیم نماید. وی كه عرصه را بخود تنگ دید، در حمل ۱۳۷۴ به كمك داكتر شاهجهان یكی از قومندانان سرشناس حركت اسلامی شیخآصف به وسیله هلیكوپتر از منطقه فرار داده شده و به آغوش «استاد»ش (ربانی) انداخته شد.
قومندان امین، قاتلی بیناموس
در زمستان ۱۳۷۳ دو دختر از محفل عروسیای كه در منطقه بالاحصار ولایت غزنی برگزار گردیده بود توسط قومندان جهادی كه از مربوطین امین است، اختطاف گردیدند. والدین دختران از قومندان امین رئیس امنیت خواهان كمك میشوند. بعد از گذشت سه روز دختران پیدا شدند. چون اختطاف كننده و متجاوز به آنان از افراد امین بود و این مسئله سبب بدنامی وی میگردید هر دو دختر را به قتل میرساند و راپور میدهد كه «دختران بدكاره بودند بناً آنان را كشتم.» همه جانیان جهادی دیگر به گفتهی وی اكتفا نموده و ضرورتی به بررسی و تحقیق مسئله نمیبینند.
در ماه سنبله ۱۳۷۴ در قریه جلمتو واقع منطقه دشت مربوط ولسوالی جغتوی ولایت غزنی دختر نه سالهای مورد تجاوز قومندان «جهادی» قرار میگیرد. فامیل دختر داد و فریاد كرده و به «مراجع» مختلف رجوع مینمایند. بالاخره به اصطلاح شورای جهادی، به منظور خواباندن سر و صدای جنایت «برادر جهادی» شان، دو چوپان بیگناه را گرفته و در شهر به دار میزنند. شایان یادآوریست كه وقتی اجساد را از دار پایین میكنند و متوجه میگردند كه یكی از آنان زنده مانده، وی را به شفاخانه انتقال میدهند و در آنجا توسط زرق ادویه از بین میبرند. زیرا یك نفر را نمیتوان دوبار به دار آویخت.
كدام خاینتر اند، دوستمیها یا سیافیها؟
(گزارشگر: حاجی محمد هاشم ـ كندز) قریه «قتل عام» در ولسوالی چهاردره ولایت كندز موقعیت دارد كه سی خانوار دهقان فقیر در آنجا زندگی میكنند. به تاریخ ۷ حمل ۱۳۷۴ ملیشیای دوستم از اهالی این قریه پنج لك افغانی مطالبه نموده اخطار میدهند كه اگر پول را به وقت معین نپردازند، قریه را به گلوله خواهند بست. مردم تنگدست قریه قادر میشوند كه فقط سه لك افغانی را تهیه و به دزدان دوستمی تحویل دهند. روز بعد كه آدمكشان اتحاد اسلامی از موضوع باخبر میشوند بنابر رقابتهای «جهادی» و «قیادی» به قریه هجوم آورده و مبلغ چهارلك افغانی به عنوان جریمه خواستار شده و اینان هم هشدار میدهند كه اگر تا فردا شب پول آماده نبود دست به عملی علاجناپذیر خواهیم زد. مردم قریه گیج و حیران از ترس اینكه ناموس و عزت شان مورد تجاوز قرار نگیرد همان شب یك ونیم لك افغانی را به سفاكان اتحاد اسلامی میپردازند.
مردی كه از دلبندانش میبرید
(گزارشگر: ا. ن. ـ كابل) در ماه قوس سال ۱۳۷۴ در حصه اول خیرخانه مینه ریش سفیدی همسایههای خود را به خانهاش خواسته و به آنان گفت: «من پیر شدهام. مطابق توان من كاری برایم پیدا نمیشود، با فروش تمام دار و ندار خود تا حال توانستم اولادهایم را نان داده زنده نگهدارم. اما دیگر چیزی برای فروش نزدم نمانده و قدرت فرار از كابل را هم ندارم. بناً بخاطر آنكه سه دختر و دو پسرم از سردی و گرسنگی نمیرند، میخواهم دخترانم را به شما نكاح كرده و پسرانم را نیز به كسانیكه بتوانند نان بدهند، ببخشم.»
با شنیدن حرفهای پیرمرد، همسایهها بین خود و از رهگذران پول و اعانه جمعآوری كردند كه تا اندازهای احتیاجات او را رفع نمایند.
قصهی این پدر بینوا منحصر به فرد نیست. هزاران پدر به جان آمده نظیر او در كابل قحطیزده و مامتمزا و ویران ما مرگ تدریجی خود را از سر میگذرانند.
در آینده از سایر قربانیان دیكتاتوری نحس بنیادگرایان برایتان خواهم نوشت.
پایه قضاوت شیخ برهانی
(گزارشگر: خادم ـ جاغوری) مقامات «جهادی» جاغوری شیخبرهانی را جهت حل مناقشه زمین بین دو نفر از اهالی لومان به آنجا میفرستد. شیخبرهانی كه بعد از صرف نان در منزل طرف دعوا جهت ادای نماز بیرون میشود، دختر جوان صاحب خانه برایش آب وضو میآورد. شیخ بدجنس با یك نگاه عاشق دختر شده و به پدرش پیشنهاد میكند كه اگر دختر را به او میدهد، دعوا را به نفع وی فیصله میكند. و گرنه عكس قضیه خواهد شد. به این ترتیب دختر بیچاره به عقد نكاح شیخبرهانی هشتاد ساله كه چهار زن دیگر هم دارد، درمیآید.
پاداش سفاكی علیه «برادران»
زمانیكه افراد «دولتی» به سركردگی اكبری، جمعیتیها و حركتیها وادار به ترك شهر بامیان گردیدند، حزب وحدت تحت رهبری عرفانی جاغوری داخل شهر گردیده تمام دارایی مردم را به غارت بردند و عدهای از ساكنین شهر بنام طرفدار دولت ربانی به قتل رسانیده شدند. آن وحدتیهای جاغوری كه در جنگ و آدمكشی سفاكی بخرج داده بودند، هر كدام مبلغ پانزده لك افغانی نقد و نیز موترهای دزدی شده مردم بامیان را به عنوان پاداش دریافت نمودند.
اختلافات، «برادران» را از درون میخورد
اختلافات گروهی میان حزب وحدت خلیلی، اكبری، نهظتیها و حركتیها روزبروز شدیدتر شده میرود. هر گروه در بازار سنگماشه (مركز جاغوری) دفتر نمایندگی خویش را مستقر كرده است. حزب وحدت (گروپ خلیلی) فرقهی نظامی تشكیل داده و برای هر فرد مبلغ هنگفتی به عنوان معاش ماهوار میپردازد. آنان در امور زندگی مردم مداخله نموده و در انجام هر نوع عملی شنیع و غیرانسانی دست باز دارند. كسب و كار وجود ندارد و وضع اقتصادی مردم فوقالعاده خراب است. محیط آلوده با زهر بنیادگرایی اكثریت جوانان را به انواع فساد ملوث و از درس و تعلیم محروم ساخته است. صرف در مركز سنگماشه یك مكتب نیمه فعال وجود دارد كه در آنجا هم معلمان با شاگردان برخورد گروهی دارند.
آمادگی حزب وحدت برای سگ جنگیهای آینده
(گزارشگر: ساجد ـ جاغوری) بعد از سر به نیست شدن مزاری بدست «برادران جهادی»، كریمخلیلی «رهبر» موقت حزب وحدت و شفق معاون وی مركز ولایت بامیان را مركز امارت خویش انتخاب كرده، تمام مهمات و وسایل نظامی را به آنجا انتقال داده و صاحبمنصبان سابقهدار را از دوره ظاهر گرفته تا رژیم پوشالی با فامیلهای شان به ولایت بامیان فرا خواندند تا به كمك آنان بتوانند تاسیسات نظامی خود را برپا كنند. دوستم نیز در حدود هزار میل كلاشنكوف به آنان داده تا خود را برای سگ جنگیهای آینده آماده سازند.
همدستی گلبدینیها با محاذ ملی
(گزارشگر: ف. ا ـ جلالآباد) در راه جلالآباد ـ كابل حزب اسلامی گلبدین و محاذ ملی اسلامی در سازش قرار گرفته و موار ارتزاقی اهالی كابل را به زور در تصرف خود درآورده بعد توسط افراد خود در كابل به قیمت بسیار گزاف بفروش میرسانند. آنان به تاریخ ۱۰ میزان سال جاری ۶۰ عراده موتر شانزده بیست حامل آرد را كه بسوی كابل در حركت بود بهمین ترتیب بفروش گذاشتند. خاینان هر دو حزب میخواهند شهر كابل را به محاصره اقتصادی بكشانند تا هم كیسههای خود را پر كنند و هم عقدههای حقارت خود مبنی بر مطرح نبودن در «شورای جهادی ننگرهار» و اداره امور آن ولایت را بگشایند. ازینرو به هیچ فردی حق انتقال حتی یك سیر مواد خوراكی را هم نمیدهند. تمام موترها را شدیداً تلاشی و مواد خوراكه را ضبط كرده عواید سرشاری بدست میآوردند.
سه اصل بنیادی طالبان: ریش، عسكری و زیارت
زناء در جوار خانه خدا
(گزارشگر: ش.م ـ جلالآباد) عصمتاله یكتن از قومندانان حاجی زمان خوگیانی سال گذشته دختری جوان را كه معلم خانگی اطفالش بود، بنام بجا آوردن مراسم حج به عربستان برده در طول دوره حج در یك اتاق دو نفری با هم بسر میبرند. وقتی سایر حاجیهای جلالآباد و لغمان در بازگشت از عربستان مسئله را میفهمند كه آن دو هیچ رشتهای با هم ندارند اعتراض نموده افشا میكنند كه «عصمت اله دختر را جهت عیاشی با خود برده و مرتكب عمل زنا گردیده است و باید مطابق احكام شرعی مجازات گردد.» حاجی زمان و سایر جهادیهای حاكم در منطقه كه شریك جرم عصمتاله هستند و با بالا گرفتن بوی این عمل «جهادی»، پای خود شان هم به ماجرا كشیده میشود، زیركانه از آن طفره رفته سر و صداها را با حیله و نیرنگ خاموش میسازند.
(گزارشگر: زمری ـ لوگر) طالبان كه خود را فرشتههای صلح و رفاه برای مردم وانمود میكنند بعد از كسب قدرت در ولایت لوگر به اصلاحات «بنیادی» دست زدهاند تا عقاید مردم راسختر و هم وضع زندگی شان بهتر بود. یكی از این قوانین در مورد ریش گذاشتن است. اگر كسی ریش نداشت موظف به انجام كارهای شاقه از قبیل چپه كردن درختها، حفر كردن جوی و بار كردن موتر میشود.
مقرره دوم طالبان، جلب و احضار جبری نوجوانان به جبهات جنگ میباشد. قرار فیصله شورای طالبان هر فامیل مكلف است كه یكی از اعضای خانواده را منحیث سرباز به آنان تسلیم كند. در صورت مخالفت باید ماهانه دوصدهزار افغانی نقداً بپردازد.
مقرره سوم اینست كه هر داماد قبل از پوشیدن لباس عروسی باید جهت دعا به زیارت برود.
فرید نام یك روز قبل از عروسیاش بخاطر بجا آوردن امر طالبان به زیارت میرود ولی به جرم نداشتن ریش محكوم به سه روز حبس و انجام كارهای شاقه میشود.
وحشت طالبی
در تابستان ۱۳۷۴، گلاحمد یكی از ریشسفیدان با رسوخ ولایت لوگر توسط طالب بچهای بخاطر نخواندن نماز در مسجد تهدید میشود. گلاحمد میگوید: «من مسلمان هستم و نماز را از ترس شما نه بلكه بخاطر رضای خدا میخوانم.» طالب به خشم آمده گلاحمد را با سیلی میزند. گلاحمد متقابلاً طالب بچه را شدیداً تنبیه نموده و فكر میكند كه قضیه بهمین جا خاتمه خواهد یافت. لیكن فردای آن روز «گروپ امنیتی»، گلاحمد را دستگیر و چهار شب زندانی و شكنجه نموده و بعداً رویش را سیاه و سرچپه به مركب سوار كرده و با دم خر به دهنش در تمام كوچه و بازار شهر میگردانند و او را مجبور میسازند كه به آواز بلند مكرراً بگوید: «هركسی كه با طالبان جنجال كند سزایش از این بدتر خواهد بود.»
گلاحمد بعد از این همه رذالت طالبی مریض شده، شوكهای عصبی پیهم برایش دست میدهد و سرانجام دیوانه میشود.
جریمه به سبك جهادی
(گزارشگر: ش.م ـ جلالآباد) ساعت دوازده شب ۱۵ سرطان ۷۴ چند جهادی مسلح به بهانه تلاشی، دروازه تاجری بنام حاجی عبدالوهاب باشنده جلالآباد را تك تك میزنند. حاجی مذكور هویت آنان را جویا میشود ولی «جهادی»ها تهدید میكنند كه «دروازه را باز كن، موظفین امنیتی هستیم. شما شبانه به اعمال ناجایز غیر اسلامی میپردازید.» در این اثنا برادر حاجی با كلاشنكوف به بام خانه رفته هوایی فیر میكند و جهادیها فرار میكنند. فردا حاجی عبدالوهاب به ماموریت پلیس رفته جریان را اطلاع میدهد. ولی رئیس پلیس «جهادی» عبدالوهاب را به جرم «فیر كردن بیموقع» زندانی و جریمه مینماید!
طالبان تاجیك و پشتون گلوی یكدیگر را میدرند
(گزارشگر: ملا حمید ـ كراچی) به تاریخ ۹ سپتامبر ۱۹۹۵ در مدرسه فاروقیه كراچی بین طالبان پشتون، تاجیك و ازبك زد و خورد شدیدی صورت گرفت. دلیل وقوع این حادثه پخش شبنامهای توسط طالبان پشتون بود كه در آن نوشته بودند: «در صورتیكه دولت ربانی سقوط كند زنان و مردان تاجیك و ازبك به صفت غلام و كنیز پشتونها در خواهند آمد» و در این رابطه فتوای مولوی مدرسه را نیز خواستار شده بودند. متقابلاً طالبان تاجیك اعلامیهای را صادر و در آن آمده بود كه «عجالتاً تاجیكها حاكم اند بناً پشتونها باید بپذیرند كه زنان شان را به صفت كنیز به تاجیكها تسلیم نمایند.»
روز بعد در صحن مدرسه میان طالبان بگومگوهایی صورت میگیرد تا بالاخره با كارد و چاقو بیكدیگر حملهور میشوند و حدود ده نفر از طرفین شدیداً زخمی میگردند. مردم محل زخمیها را به شفاخانه انتقال میدهند. اكنون مدرسه مذكور در اثر اعتراض مردم توسط مقامات پاكستان برای مدت نامعین مهر و لاك گردیده است.
آزار و شكنجه طالبی
(گزارشگر: م. قادری ـ فراه) طالبان در ولایت فراه ارگانهای متعددی برای جمعآوری اسلحه ایجاد كردهاند كه وظیفه دارند به هر شكلی شده مردم را خلع سلاح كنند. در اثر آزار و اذیت اینان مردم به تنگ آمده و عدهای دوباره به مهاجرت روی آوردهاند. بعضیها به علت دشمنیهای قومی و منطقوی كه با هم دارند به این ارگانها گزارش میدهند كه فلان شخص اسلحه دارد و بعد گروههای آزار و اذیت نیز بدون تحقیق و بررسی، فرد قلمداد شده را زندانی نموده تحت شكنجه قرار میدهند. از جمله كسانیكه بخاطر همچو راپورهای شكنجه شدهاند عبدالغفور از قریه دارآباد، اماناله از كاریز سوخته، قیوم، یونس و عبدل از قریه ریگی، زلمی از كهدانك، ضابطغنی از برنگتوت، كمال از مركز فراه، مولویسرور از تیوسك وغیره میباشند.
شریعت طالبی
طالبان روی دو نوجوان را به اتهام چرس كشیدن سیاه كرده و به صورت بسیار مسخره دور شهر فراه گرداندند. ولی خود آنان با برادران چرسی طالب خویش برخورد كاملاً متفاوت دارند. چنانچه طالبان موظف امنیت پوسته مقابل دروازه لوا همه چرس میكشند و دایم نشه هستند اما بنا به داشتن لایسنس طالبی در ماورا عدالت و شریعت طالبی قرار دارند.
صعود سرسامآور قیمتها در شهر مزار
(گزارشگر: مقسوم ـ مزار) در ولایت بلخ قیمت مواد غذایی بطور سرسامآور ارتقا یافته است. در حالیكه زمینه كار اقتصادی در هیچ رشته و پیشهای وجود ندارد. قیمت یك پیپ روغن دوسیره ۱۴۰۰۰۰ افغانی است. دستگاههای كوچك تولید روغن كنجد و زغر نیز كه تا حدودی در پایین آوردن قیمت روغن تاثیر داشتند به علت نبودن برق غیرفعال گردیدهاند. قیمت فی سیر برنج كه از ولایت تخار و كندز به شهر مزار انتقال مییافت، اكنون به ۱۰۰۰۰ افغانی ارتقا یافته است زیرا كه تفنگداران سیدمنصورنادری از ورود آن به شهر مزار جلوگیری میكنند.
رهزنی و وحشت دوستمی
(گزارشگر: تورهجان ـ مزار) در ولایت جوزجان افراد چهارده ساله تا چهل ساله تحت جلب و احضار قرار گرفته فدای اهداف جنگی دوستم میگردند. از اینرو اكثر فامیلها پسران خویش را از ترس اینكه بدست گرگان دوستمی نیافتند به كشورهای همجوار (پاكستان و ایران) میفرستند كه در نتیجه آن فامیلها مورد آزار و اذیت دوستمیها قرار گرفته و تمام دارایی و هست و بود شان تاراج میگردد. از این جملهاند سه صد خانوادهی ازبك از قریه خاتونقلعه كه در تابستان ۱۳۷۴ هنگام شب در حالیكه گروپهای خانههای شان را روشن مانده و تنها اشیای مورد ضرورت راه را با خود برداشته بودند، خانه خویش را ترك میكردند. وقتی دوستم از قضیه آگاه میشود به راهزنان خویش دستور میدهد كه اموال را تصاحب نموده و قریه را با توپخانه با خاك یكسان نمایند. دارایی اهالی چور و خانهها چه كه حیت سگ و پشك شان نیز همه طعمه حریق شدند.
چك زدن «سپی» برای ایجاد جامعهای كه گلبدین میخواهد
(گزارشگر: روف ـ پشاور) یكی از «جهادی»های حزب گلبدین در سروبی بخاطر وحشیگری و درندهخوییاش توسط مسافرین و مردم محل به لقب «سپی» (سگ) مسمی گردیده است. زمانیكه او از لقب خود مطلع شد نه تنها از آن نفرت ننمود بلكه در گردنش هم گردن بند و زنجیر انداخت. چهره این شخص نیز از انسانهای عادی متفاوت است، بینیاش بسیار كوتاه اما بزرگ بوده، در رویش نشانههای زخم داشته، ریش و بروتش دایم اصلاح ناشده و موهای سرش بسیار دراز و غیرمرتب میباشد. لباس ضخیم با واسكت پاكستانی به تن داشته و بشدت بو میدهد.
مسافرینی كه مورد شك افراد زرداد (از برادران «مكتبی») قرار یگرند به «سپی» حواله میشوند تا از آنان اقرار بگیرد. و وی هم بلادرنگ مانند سگ بالای عابر مذكور حملهور شده و تا امر ثانی با چك زدن و چنگال زدن بدنش را پاره پاره میكند.
چند ماه قبل «سپی» مذكور در بازار «چوك یادگار» پشاور دیده شد كه اكثر صرافان و مهاجران افغان اشپلاق زده و صدا میزدند: «با خبر، یكطرف شوید كه "سپی" آمد.» كه در نتیجه برادر سگ گلبدین از ترس مردم وادار به ترك محل میشود.
قربانیان طالبان
(گزارشگر: سید احمد - هرات) از منطقه گرشك تا دلارام در دو طرف سرك اجساد فراوان دیده میشود كه بعضی از آنها تا حدودی زیر خاك پنهان اند و برخی را حیوانات درنده و یا كسانیكه بستگان خویش را در جنگهای طالبان از دست دادهاند، جهت شناسایی از زیر خاك بیرون آوردهاند. در مناطق حوض خشك، حسن گیلان، كاریز و شرق دلارام تعداد كشته شدگان بیشتر از جاهای دیگر است.
۱) پول افغانی به دلیل اینكه ارزشش بشدت پایین آمده و بدون پشتوانه توسط هر باند «جهادی» در كشورهای مختلف چاپ میشود به جای شمار، به وزن اندازه میشود.