در ۲ سرطان ۱۳۹۹ حمله طالبان بر قریه سرتگاب ولسوالی پاتوی دایکندی با مقاومت مردم مواجه میشود. درین میان زنی به نام گلآرام هم سلاح به دست گرفته، در دفاع از مردمش به نبرد علیه مزدوران پاکستان میپردازد و بعد از مدتی از ناحیه شانه زخم برمیدارد. تصمیم و دلاوری گلآرام بدون تردید سرمشق درخشان دیگری خواهد شد برای تمامی زنان و مردان ما در هر نقطه افغانستان که جان و ناموس و آزادی آنان توسط طالبان و دیگر گروههای جنایتکار در خطر قرار میگیرد.
در سالهای اخیر چند بهاصطلاح «فرمانده» که زیر نام «خیزش مردمی» پمپ شدند، دروغین، نمایشی و عمال سرجنایتسالاران بودند نه مبارزان واقعی و هیچ کاری مقابل ستمگریهای جهادی و طالبی انجام نداده اند.
اگر مردان و زنان میهن ما مانند گلآرام برخیزند، کمر طالبان و حامیان پاکستانی، امریکایی، ایرانی و افغانی شان از شش جا شکسته و تا آغوش آیاسآی که قلاده آنان را در دست دارد دوانده خواهند شد.
آغاز سرتاسری جنبش آزادیخواهانه راستین ضد طالبی مردم ما با تجسم اراده و شهامت گلآرامها و اصلالدین مبارزها تحقق یافتنی است. این را قهرمانیهای افسانوی زنان و مردان انقلابی کورد در کوبانی برای نابودی داعش، و تسلیمناپذیری دشمن خوارکن و حماسی مردان و زنان ایران در برابر رژیم خونخوار ولایت فقیه به ما گفته اند. اکثر مردم ما دریافته اند که خنثی کردن توطئه امریکا و پاکستان به منظور نصب مجدد وحوش طالبی فقط و فقط با برپاشدن متحدانه و مسلحانه مردان و بخصوص زنان افغانستان میسر است و بس.
خلیلزاد (که ترمپ او را شیاد مورد پسندش میخواند) به همدستی شریکان جهادیاش و دولت پوشالی، ضمن دادن هرگونه امتیاز و معاملهگریهای خاینانه میکوشد طالبان خونخوار، هیرویینسالار، میهنفروش و غلام پاکستان را بار دیگر بر گرده ملت ما سوار نماید. ابر سیاه تسلط فاجعهای ویرانگرتر، نکبتبارتر و هلاکتبارتر از وبای کرونا بر فراز وطن ما از دور پیداست. تنها اگر با الهام از جانگذشتگی گلآرام و اصلالدین صدها و هزارها رزمنده قد برافرازند، خواهیم توانست افغانستان خود را از درندگان طالبی و سایر خاینان جانی باز پس گیریم.
دزد اگر شب، گرم یغما کردن است
دزدی حکام، روز روشن است
پروین اعتصامی
نجیب نوکر روس سقوط کرد و چنانکه پاسبانی گوشت به دست پشک بافتد، قدرت سیاسی (پاسبانی مال، ناموس و عزت مردم افغانستان) به دست دزدان، رهزنان و بیناموسان جهادی در راس آنان برهانالدین ربانی افتاد. ربانی و باند مزدورش مانند دیگر برادران
بنیادگرای شان قبل از به قدرت رسیدن، خود را پاسداران ارزشهای اسلامی و مبارزان راه خدا جار میزدند و عقب منبرها بخاطر فریب و اغوای مردم، لباس کهنه و خانه خسی عمر فاروق و عدالت عمر ابنالعزیز را الگو قرار داده صحبت میکردند، اما به مجرد
رسیدن به قدرت با چور و غارت داراییهای ملی و اموال مردم بیدفاع به ملیونرهای عصر ما مبدل شدند.
در زیر به شمهای از دزدیهای «استاد شهید» برهانالدین ربانی در بدخشان میپردازم:
ربانی که به قول مردم از پدر خر لنگ هم نداشت و خانمش ظاهره در دوران تحصیل او در پوهنتون الازهر مصر از فقر و تنگدستی وادار به تن فروشی شده بود، بعد از مردار شدنش توسط برادران طالبی، سرمایههای افسانوی را به خانوادهی حرامش به میراث ماند.
ادامهی: شمهای از دزدیهای ربانی در بدخشان
پدرام خوشخانهای با مسعود قاتل دهها هموطن روشنفکر ما در پنجشیر و سایر ولایات شمال کشور.
ادامهی: درباره همدستی لطیف پدرام با قاتلان هزاران روشنفکر بدخشان
قاضی کبیر مرزبان سابق آمر جهادی سه ولسوالی درقد، خواجه بهاوالدین و ینگی قلعه وضعیت نورمال روانی ندارد و مانند دو برادرش عبدالرحمن و عبدالرحیم به تکلیف روانی شدید مبتلا میباشد. تا هنوز کسی خنده و چهرهی بشاش او را ندیده، همیشه مغموم و شریر است، بسیار کم حرف میزند و همیشه خوابآلود است. لیکن با این همه روانی بودنش در دسیسهسازی، توطئه و نقشههای شیطانی سرآمد روزگار خود در منطقه میباشد. او در زمان جهاد دمار از روزگار مردم برآورد. شماری زیادی را در دوران جهاد سر به نیست کرد که مشخصات تعدادی از کشتهشدگان توسط این جانی قبلا از طریق نشریاتی به نشر رسیده است. او بنام عشر داراییهای افسانوی را از خون و عرق مردم ذخیره نمود. برخورد هیستریک وی نسبت به زنانش نمونه بارز یک بنیادگرایی مریض ضدزن میباشد، او یک زن خود را کور کرده، یکی را به قتل رسانیده، دیگری را طلاق داده است و چندین سال مجرد زندگی کرد که به اثر توصیه داکتران دو دختر ۱۴ ساله را در سالهای آخر در ظرف یک هفته به عقد خود درآورده و بعد از سپری شدن یک هفته هر دو را به خانههای پدران شان فرستاد.
ادامهی: خیانت و جنایت قاضی کبیر مرزبان در سه ولسوالی تخار
چندی قبل تصادفا برنامه تلویزیونی و پستهای فیسبوکی خانم «سجیه کامرانی» از تلویزیون «آریانا افغانستان» را تماشا کردم که از «بنیاد نبیزاد» به نیکی یاد کرده برایش تبلیغ میکرد. خانم سجیه که موضع قاطع علیه جنایتکاران و فاسدان افغانستان دارد و معمولا به افشای آنان میپردازد احتمالا از ماهیت و رشتههای مافیایی کمال نبیزاده بیخبر است بنا لازم دانستم که در معرفی این خاین و رهزن چیزهایی بنویسم که جهت آگاهی هموطنان در صفحات نشریه رزمنده «پیام زن» انتشار یابد.
کمال نبی زاده فرزند محمد نبی باشنده گذر سه دکان شهر مزار میباشد. پدرش نمک فروش بود و دوکانی در داخل مندوی داشت به همین لحاظ همه او را نبی نمک فروش صدا میزدند. نبی سه پسر و سه دختر داشت. کمال فرزند ارشد اوست و فرید پسر دومش که دست و پای کمال است. کمال از در دوران مکتب با عطای غدار، والی فعلی بلخ دوست و هم صنف بود. او به تمام معنی خصایل لومپنی داشت به همین لحاظ هیچگاهی دستگیر پدر نشد، دوشادوش نبی قدم نگذاشت و اصلا کمر به حل مشکلات زندگی خم نکرد تا معیشت نسبتا آبرومند داشته باشند. بیچاره مادرش (شاه خانم) از فقر و تنگدستی به تنگ آمده بود از مجبوریت و ناچاری به کالا شویی و نانپزی رو آورد و همه روزه در عقب هر دروازهای صدا میزد که همشیره کالاشوی کار ندارید. برخلاف، کمال در دنیای رویایی خویش با عطا و سایر دوستان دلبندش شب و روز در محافل و قمارخانهها خوشی میکرد و میرقصید و سر سوزن از وضع اسفبار خانواده و کلفتی مادر نگران نبود. ضمنا روایاتی حاکی از دستکاری ماما میرزا توتله بر او نیز سر زبانهاست.(*)
ادامهی: کمال ریش (نبی زاده) را بشناسید
میرویس ربیع فرزند میر غلام محمد نخودپز، باشنده اصلی گذر عزیز آباد ولایت بلخ است. پدرش کارمند عادی مدیریت عمومی انحصارات مزار بود. او دو برادر دارد میر غلام قادر که تا صنف دوازده درس خوانده و فعلا رئیس شفاخانه «بینالمللی» مولاناست و حیدر آقا که زمانی مدیر اداری بندر عایداتی حیرتان بود و فعلا معاون بانک ملی میباشد. گذشته این فامیل با فقر و مصایب اجتماعی گره خورده است. معاش پدر یگانه منبع درآمد خانه به شمار میرفت. شش دختر و سه پسر همه در سن و سال مکتب قرار داشتند و کاری از آنان ساخته نبود. با گذشت زمان دو برادر بزرگتر میرویس تصمیم گرفتند تا دوکان نخودپزی که شغل نادارترین قشر جامعه بود در گوشهای از شهر باز کنند. لیکن به حدی نادار بودند که حتی توان پرداخت کرایه یک دکان را هم نداشتند. بالاخره مجبور شدند در حویلی خویش داش بگذارند و از خرد تا بزرگ بشمول میرویس مصروف پختن نخود شوند. با آنهم وضعیت تغییر چندانی نکرد و سفره کم نان شان هرگز پر نان و روغن نشد. «قبلهگاه» داکتر صاحب بعد از رسمیات در دولت بیکار نمینشست. او با دوستان پربازش نه به قصد تفریح و دوری از مشکلات جانگیر خانه، میده بازی میکرد بل عملا بیدرد سر یک لقمه نان «حلال» را از این طریق بدست میآورد. او دستمال قمار شبانه را برفقیر خانهی خویش پهن کرد و از برندگان بازی بنام دستخوشی و تاجایی پول میستاند. بعدها جهیزگری پیشه کرد و تمام آل و عیال بشمول دخترانش خدمت قمار بازان حرفوی را که در پرخانه میرغلام محمد ربیع رفت و آمد داشتند، مینمودند. با این رزق «پاک» حیدر آقا دکانی را در مندوی به کرایه گرفت و در آنجا برای اولین بار در زندگی با اتکا به پول قمار نخود پخت. تولد، کودکی، جوانی و داکتر شدن میرویس ربیع بدبختانه در چنین فضایی شکل گرفت.
ادامهی: داکتر میرویس ربیع، دلال سرجنایتکار عطا محمد
نیروهای آلمانی بیش از ۲۰ تن از هموطنان بیگناه ما را کشتند (رسانه های این تعداد را ۱۲ نفر اعلام کردند که دروغ است)
نیروهای اشغالگر امریکایی که جز قتل و کشتار هموطنان بی گناه ما بوسیله بمباردمان ها و تیر اندازی های کور شان ماموریت دیگری ندارند، این بار تخار را به قربانگاه خود تبدیل نمودند. شب ۲۸ ثور حوالی ۱۱ شب چهار فروند هلیکوپر این نیرو ها در قریه گومالی مربوط تالقان فرود آمده و به تلاشی خانه های مسکونی در محل پرداختند، آنان تمام مردم این منطقه را از خانه های شان بیرون ساخته و با بستن دستان و چشمانشان تا صبح نگهداشتند. نیرو های امریکایی به خانه یکی از اهالی مشهور به «ملای خیاط» هجوم برده و چهار نفر از اعضای فامیل بشمول خودش را کشتند تا اینکه ساعت ۴ صبح بعد از ارتکاب این همه جنایت منطقه را ترک گفتند. بگفته مردم محل افراد کشته شده که شامل دو زن نیز میشوند ارتباطی به طالبان و یا القاعده نداشته و از مردم عادی آن منطقه بودند.
ادامهی: این بار اشغالگران امریکایی و آلمانی از تخار قربانی گرفتند
حالا دیگر عطا آن چهره ریشوی پکول بر سر نیست او دریشی پوش شده، نکتایی میزند و از "آزادی"، "دموکراسی" و "حقوق زن" با پراندن کلمات انگلیسی حرف میزند
عطا کیست؟
عطا محمد فرزند نور محمد باشنده گذر عزیز آباد ولایت بلخ است. پدرش (نورمحمد) در رسته قالین فروشی شرق روضه "سخی جان" نزد یکتن از تاجران پوست قره قل و قالین بنام شاهکار کارگر بود. نور محمد بعد از ختم کار بیشترین اوقات زندگیش را در پرخانه (قمار خانه) و ساقی خانه ها میگذشتاند و اکثر اوقات نشئه میبود. عطا چون فرزند بزرگ خانواده بود با پدر در انجام کارهای روزمره همکاری میکرد و هم متعلم مکتب در لیسه عالی باختر بود. او از زندگی مزدوری پدر سخت رنج میبرد و زمانیکه اندک پولی از پدر خواستار میشد مسلما با وضع بد مالی که گریبانگیر خانواده اش بود روبرو میگشت و جواب رد میگرفت. همان بود که در ایام متعلمی با ماما میرزای بقال و بنجاره فروش مشهور به ماما میرزای توتله که از بچه بازان مشهور بود، رابطه جنسی برقرار کرد. دوکان ماما میرزای توتله در مقابل شفاخانه صحت عامه بلخ موقعیت داشته که هم اکنون مارکیت لباس فروشی شیرخان سلطانی است. این رابطه بچه بیریشی سریعا انکشاف کرد و جای ماما میرزا را متقاضیان جدید بشمول همسایه دوکانداران پدرش گرفت، گندیدگی اخلاقی اش فراگیر شده و شاهکار هم از آن مطلع گردید. درین زمان که حزب میهنفروش پرچم و خلق تازه به اقتدار رسیده بود، عطا جان متعلم صنف یازدهم و مشروط مضمون حدیث بود. شاهکار نورمحمد را فرا خواند و از او خواست تا عطا را که لکه ننگ بر او و تجارتش شده بود از شهر بیرون کند. همان بود که او را توسط فردی بنام بابه حسام الدین جمعیتی نزد ذبیح الله (قومندان جمعیت) در تنگی مارمل فرستاد.
ادامهی: شمه ای راجع به عطا محمد و جنایتهایش
تخار یکی از مناطق سرسبز وحاصلخیز کشور است که مردم مناطق مختلف افغانستان در آن سکونت دارند. اکثریت اهالی را تاجکها وازبکها تشکیل میدهند اما اقلیتهایی چون پشتون، بلوچ، عرب، قزلباش، ایماق، هزاره، جوگی، قوال، پشهای، درنامهیی... نیز از سالها بدین سو در آن جا زندگی میکنند. در میان آنان پشتونها صاحب بهترین زمینها و باغها اند. اکثر آنان بنابه سیاست تفرقهافگنی بین ملیتهای مختلف، زمان گلمحمدخان مومند وزیر مختار صفحات شمال در دوران صدارت هاشم خان به منطقه آورده شده و زمینهای زراعتی و آبی ساکنان اصلی منطقه به نام آنان قباله گردید. دولت ظاهرشاه ابتدا زمینهای مردم بومی را که قباله شرعی بدست نداشتند لامالک قلمداد کرده و بعداً در اختیار این ناقلین قرار داد. با این که مردم تخار همیشه خواهان زیست مسالمتآمیز بوده اند اما احزاب جهادی مستقر در آن جا از بدو پیدایش شان تا کنون از این سیاست بشدت استفاده کردهاند.
ادامهی: گزارشی از تخار