۱۵ جولای ۲۰۱۲ – ۲۵ سرطان ۱۳۹۱
Payam-e-Zan



تذکر «پیام زن»: ما در گذشته تحت عنوان «حنیف اتمر از پلیدترین شکنجه گران خاد» چشمدید یکی از مبارزان را انتشار دادیم که جریان قتل ایمل زرمتوال بدست حنیف اتمر، شکنجه‌گر خاد را شرح داده بود. اینک با سپاس از دوستان «انجمن افشای اسناد جنایت علیه بشریت در افغانستان»، نوشته شان در مورد اتمر را انتشار میدهیم که به گوشه های دیگری از جنایات و پستی های این مزدور کثیف روشنی انداخته اند.




سلام و درود به ملت آزاده و یک پارچه افغانستان


زمانی آفتاب غروب میکند - جغدان به پرواز در می‌آیند



روز سه شنبه مورخ ٢٠ سرطان ١٣٩١ خورشیدی مطابق ١٠ جولای ٢١٢ میلادی در پروگرام به عبارت دیگر تلویزیون بی.بی.سی فارسی، مصاحبۀ تهوع آوری با جنایت سالار خونخوار و سفاک محمد حنیف اتمر، این خادیست وطنفروش پخش شد.

انجمن افشای اسناد جنایت علیه بشریت در افغانستان به همکاری فرزندان آزاده و راستین افغانستان بلافاصله در افشای چهره این سفاک جنایتکار و خائن به ملت ومیهن، از اسناد آرشیف و شهادت [شاهد]، که همکار خادیست سالیان وطنفروشی اتمر بوده و اکنون از گذشه ننگین و جنایت بارش توبه کرده و برای شهادت علیه تمام جنایت سالاران حزب دموکراتیک و خادیستها حاضر به شهادت است – این افشاء نامه را به شما هموطنان درد دیده پیش کش میکند.

محمد حنیف اتمر این سفاک جنایتکار در حقیقت از جواب دادن به اصل سوالها طفره میرود و آرزوهای خودش را بیان میکند. این جنایت سالار و دشمن ملت افغانستان در جواب سوالی – جنگ کبیر میهنی را جنگ آزادیبخش ملی را و جهاد برحق ملت را نادیده گرفته و کشتن میلیونها انسان و آواره شدن میلیونها افغان را به مداخله همسایه ها توجیه میکند. جنایت سالار شرف باخته اغماض میکند که این کودتای خونین هفت ثور و تجاوز روسیه شوروی بود که ملت جانانه افغانستان بر ضد روسها و مزدورانشان قیام کردند، قربانی دادند و آواره شدند....

وی در جواب سوالی در بیان مفهوم حق و عدالت - به تشریح حق میپردازد و از بخش عدالت آن طفره میرود و از موضوع حق مساوی براساس قانون میگوید. برای مسؤلیت و حسابدهی آینده را معرفی میکند که اگر کسی در آینده مسؤلیت سیاسی یا دولتی داشته باشد جوابده باشد و آنکه درگذشته جنایت کرده ودرشکنجه ها و تیربارانها و قتل عامها شرکت داشته نباید حساب پس دهد.

در جواب سوال غافل گیرانه مجری از عضویت درحزب دموکراتیک و جنگیدنش علیه مردم افغانستان راه گریزی برایش نمی ماند و بر خادیست بودنش اقرار و افتخار میکند. ولی این چرکین ضمیر پست فطرت با تمام دیده درایی و سفاک بودنش یک بار دیگر بیشرمانه بر روی ملت به خون نشسته و بلاکشیده افغانستان آب دهن (تف) میریزد و میگوید که افغانها یکدیگر شانرا بخشیده اند و در گذشته هم یکدیگر شانرا درک کرده اند و حالا هم درک میکنند.

این جانی با تمسخر میگوید "... آنهایکه هنوز آرزو دارند درگذشته زندگی بکنند و خود را اسیر گذشته میدانند طبعاً مشکلی است که همه ما با آن زندگی کنیم".

حنیف اتمر را بشناسید

حنیف اتمر
حنیف اتمر

تذکار لازمی: بر اساس تعهد و پالسی انجمن و معاذیر امنیتی داخلی درین افشاء نامه و در افشاء نامه های بعدی از اسم مستعار [شاهد] و [رابط] استفاده میشود.

[شاهد]: اسم مستعار آنعده از اعضای حزب بدنام خلق و پرچم و تنظیمهای جهادی است که از گذشته بدنام شان توبه کرده و پشیمان اند و لعنت میفرستند، اسناد و شواهد را در اختیار ما قرار داده و میدهند. اما درین افشاء نامه [شاهد] در سال ١٣٥٩ خورشیدی ١٨ سال داشته و تازه به گروه مستنطقین خاد از طریق برادرش که سابقه ٢٠ ساله را در حزب وطنفروش پرچم داشته و از بخش جلال آباد در ارتباط با سلیمان لایق جنایت پیشه بودند، معرفی شده است.

[رابط]: اسم مستعار آنعده از هموطنان و همکاران ما است که در دوایر مختلف دولتی از بالاترین مقام تا پایینترین چوکی مستقیم یا غیر مستقیم دخیل اند و یا در مؤسسات غیردولتی و NGO ها بشکل مستقیم یا غیر مستقیم کار میکنند.

جنایت سالار محمد حنیف اتمر خادیست را بشناسید

به هر رنگی که خواهی جامه میپوش من از طرز خرامت ميشناسم

محمد حنیف اتمر سوانح اش را در ده جمله برای چهره جدیدش چنین ترسیم میکند: متولد سال ١٣٤٧ در ولایت لغمان است (اصلاً متولد ١٣٣٦ [شاهد]) و اسناد تحصیلی اش را از بریتانیا به دست آورده و بین سال های ١٣٧١ - ١٣٨١ سمت های مهمی در موسسات غیر دولتی داشته است- در سال ١٣٨١ سمت وزارت احیاو انکشاف دهات، در سال ١٣٨٥ وزیر معارف و در سال ١٣٨٧ به حیث وزیر امور داخله کار کرده است (این سوانح از آرشیف وزارت داخله گرفته شده که چند نکته مهم آنرا مختصراً با عین مفهوم نقل کردیم).

حنیف اتمر بسیار مذبوحانه تلاش کرده تا هویتش را پنهان کند و برجنایات مرتکب شده اش پرده بیفگند – این کار وی تازگی ندارد چنانچه بعد از جنگ جهانی دوم فاشیستهای آلمان حتی به جراحی پلاستیکی پناه بردند ولی کمکی به حالشان نکرد. اتمر کوشش کرده تا تاریخ تولدش را چنان ترسیم کند که مدت زمان کاری او در دستگاه جهنمی خاد را پنهان سازد. اگر از وی با تاکید از سابقه کاری‌اش پرسیده شود صرفاً میگوید مامور دولت – ولی نمیگوید در کدام وزراتخانه یا کدام دفتر و از کدام سال تا کدام سال. به قطع شدن پایش اصلاً جواب نمی دهد. وی در ظاهر وانمود میساخت که از اعضای باند گنندیده حزب دموکراتیک دوری جسته تا مبادا هویتش را افشاء سازند (که چنین نشد) و به قبیله گرایی و زدوبندهای ناسیونالیستی – فاشستی تکیه کرد تا به اشاره بادار دومی اش برای پلان حزب آینده اش از زمان روی کارآمدنش در دولت موقت زمینه سازی کند که چنان هم کرد.

حنیف اتمر کیست؟

محمد حنیف اتمر متولد سال ١٣٣٦ در لغمان (قریه لقمان) است. حنیف اتمر از فامیل بزرگ اتمرخیل ولایت لغمان می آید که تقریباً همه شان در آبخور حزب دموکراتیک خلق برای جنایت و مزدوری بیگانه خزیده و بیشترین این افراد در خاد صدارت و شش درک به ضرب وشتم افغانها مشغول کار بوده اند. ملت رنج دیده افغانستان هویت جنایتکارانی چون محمد حنیف اتمر، اسد اتمر، معروف اتمر، فاروق اتمر، غلام سخی اتمر جنرال در خاد (در زمان وزارت سپنتا - جنرال خادیست غلام سخی اتمر پسر کاکای حنیف اتمر، با معاش ماهانه ٧ هزار دالر با خانه و موتر مجانی و مصرف دسترخوان به حیث معاون سفیر در سفارت کانادا مقرر شد و بعداً با فامیلش درخواست پناهندگی کرد)، غلام علی اتمر رئیس قسم شش خاد، همایون اتمر، بشیر اتمر، مصطفی اتمر، واسع اتمر، هادی اتمر، اکبر اتمر ودیگران شانرا به خوبی میشناسند.

[شاهد] میگوید که

"برای تازه واردین در گروه مستنطقین ([شاهد] از آن جمله بوده است) و گروه عملیاتی خاد، قسی القلبی و ضرب و شتم اتمرخیل در تمام خاد مثال آورده میشد".

[شاهد] میگوید

به مامیگفتند که در مقابل ضدانقلاب مثل رفیق اتمر و... ([شاهد] از افراد دیگری هم اسم میبرد مثل عارف، غنی، عبدالرازق، قیوم، فریدون، حسن...) قاطع باشید. بهر شکلی میشود از دشمن باید اقرا را بگیرید – آنها دشمنان سوگندخورده ما و انقلاب ما هستند و به دشمنان ما نباید رحم کرد".

[شاهد] میگوید که

"در خاد به حنیف اتمر نام حنیف میرغضب را گذاشته بودیم – خصوصاً بعضی از افراد دستگیرشده ایکه اقرار نمیکردند حنیف را یا قیوم یا که رازق و.... را برای اقرار گرفتن صدا میکردند".

[شاهد] دو خاطره فراموش ناشدنی اقرار گرفتن اتمر را در نظارت خانه خاد به خاطر می آورد:

واقعه اولی در خزان سال ١٣٥٩ بوقع پیوسته است.

[شاهد] میگوید

"مثل همین دیروز به یادم است – که هنوز یک ماه نمی‌شد که از کورس دو ماهه درس از روسیه برگشته بودیم و در تمرین سوال و جواب و استنطاق با سابقه داران خاد شروع بکارکرده بودیم. خوب به یادم است که معلمی را از شمالی آورده بودند که پیراهن سبز و پطلون خاکستری به تن داشت و سن‌اش حدود ٢٧ – ٣٠ سال بود و حنیف اتمر مستنطیق او بود. حنیف در چند روز اول هرچه کوشش کرد تا زندانی اقرار کند که از جملۀ مسولین حزب جمعیت اسلامی است – ولی معلم قسم میخورد که به خدا و به قرآن که عضو هیچ حزب و سازمانی نیستم... چند روز بعد - بعد از نان چاشت که در اطاق جلسه بودیم در میان حرفها و راپورهای دیگر، موضوع معلم هم مطرح شد. رازق خواست که او از معلم استنطاق کند – هنوز حرف رازق خلاص نشده بود که قیوم صافی با قاطعیت به نفس گفت "رفیق اتمر در مقابل ضد انقلاب قاطع باش قاطع باش – و اگر به گپ نفامید از دست و پایت کار بگیر". اتمر طرف عصر معلم را برای تحقیق خواست – ساعت شش ونیم که کار من تمام شده بود طرف خانه میرفتم و ما از راه دهلیز زیر زینه رد میشدیم که در اطاق نمبر سه اتمر تحقیق میکرد و صدای گریه و مشت و لگد از پشت دروازه شنیده میشد و این کار چیز غیر معمولی در خاد نبود. صبح که به کار برگشتیم همکارم بمن گفت که معلم دیشب زیر تحقیق رفیق اتمر از بین رفت" (یعنی کشته شد).

واقعه دومی در تابستان سال ١٣٦٠ بوقع پیوسته است.

[شاهد] میگوید

"خاد و کی جی بی به بسیار خوبی در بین تمام احزاب هفت گانه و هشت گانه نفوذ خوبی کرده بود و در بعضی از احزاب مجاهدین حتی درحلقه تصمیم گیری احزاب نفوذ داشت، ولی در بین سازمانهای چپ مائویستی به آن خوبی نبود. تعقیب ٢٤ ساعته اعضای سازمانها و احزاب، کار بخش تعقیب و عملیات بود. در دستگیریهای وسیع سال ١٣٦٠ که موفقیت خوبی برای خاد و کی جی بی بعد از دستگیریهای موفق آمیز سال ١٣٥٩ بود – رهبری حزب و رهبری خاد در کنار مشاورین روسی بسیار خوشنود بودند که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود تا سه چهار سال ممکن است که ضدانقلاب را شکست دهیم. اعتماد به نفس ما را نفوذ خاد و کی جی بی در احزاب دشمن و مناطق سرحدی تقویت میکرد – همچنان پیاده شدن پلان کی جی بی برای نفوذ در جبهات که در سال ١٣٦٠ به ١٠٧ جبهه میرسید ما را مطمئن میکرد، چون این روند به سرعت پیش میرفت. ولی از سال ١٣٦١ شرایط بسرعت تغییر کرد".

[شاهد] میگوید

"که در میان سازمانهای مائویستی که اعضای زیادی از آنها دستگیر شدند، یکی هم از اعضای رهبری سازمان رهایی که پشتون خوش تیپ و عظیم الجثه و از مشرقی بود و با اسناد دستگیر شده بود ولی هیچ اقرار نمیکرد و به حزب دموکراتیک و روسها ناسزا میگفت. مستنطیق او سمیع که جوان ٢٢ ساله خورد جثه بود نتوانسته بود در مدت یک هفته از او اقرار بگیرد، سمیع در جلسه راپوردهی برای اقرارگرفتن کمک خواست و حنیف اتمر مشهور به حنیف میرغضب وظیفه گرفت تا در اقرارگیری با وی کمک کند. حنیف روز اول با مشت و لگد موفق نشد از زندانی اقرار بگیرد و روز دوم قبل از رفتن برای تحقیق بوت عسکری را پوشید و با سمیع برای تحقیق رفتند که بعد از یک ساعت تحقیق بدون نتیجه، حنیف از پشت به زندانی که در چوکی برای تحقیق نشسته بود حمله میکند و اورا روی زمین می‌اندازد و اول چند لگد محکم به بغل و گرده و قسمت مادرزای‌اش میکوبد و بعداً میخواهد که دوپا روی شکم او خیز بزند تا او را به اقرار مجبور کند – که با این خیز حنیف میرغضب وی جابجا میمیرد".

[شاهد] میگوید که

"سیستم خاد بسیار بسته بود و تقریباً هریک ما بطوری زیر تعقیب بودیم، در یازده سال ١٣٥٨-١٣٦٩ تنها در بخشهایکه من کار میکردم حدود ١٧ نفر بر اثر شکنجه در جریان تحقیق کشته شدند".

مسئله دیگرسهم گیری حنیف اتمر درتیرباران زندانیان محکوم به مرگ واسیران مسلحی که ازجبهات جنگ دستگیر میشدند.

[شاهد] میگوید که

"برای تیرباران محکومین به مرگ، همیشه افرادی از کمیته مرکزی و مسولین خاد و تعدادی از افراد گروپ عملیاتی انتخاب شده شرکت میکردند. در هر عملیات تیرباران از اعضای بیروی سیاسی یا کمیته مرکزی و یا از سه چهار رئیس اول خاد به خاطر اطمینان، که ضد انقلاب تیرباران شدند حاضر میبودند تا بعداً به کمیته مرکزی و بیروی سیاسی راپور اجراء شدن تیرباران را بدهند، چون از زمان خلقی ها ١٣٥٧-١٣٥٨ تجربه خوبی نبود".

این همه گواه آنست که مسلخ آدم کشی حزب وطنفروش پرچم و خلق به مزدورمنشی و نوکری برای روسها حاضر به هر ذلت و پستی بودند تا فرزندان راستین را برای خوش خدمتی روسها از بین ببرند.

[شاهد] میگوید که

"خوب به یاد دارم که حنیف اتمر در دوسال حداقل سه بار در تیرباران شرکت داشت. مرتبه اول در سال ١٣٦١ که [شاهد] در جمع تعدادی از اعضای خاد و گروپ عملیاتی خاد دو ساعت قبل از اعدام برای گرفتن امنیت اطراف پولیگون شرکت داشتم و در آن مرتبه حنیف اتمر به همرای دیگران زندانیان را از پلچرخی آوردند و تحت کنترول اعضای بیروی سیاسی و کمیته مرکزی که چهار نفر بودند زندانیان را تیرباران کردند. حنیف اتمر در میان یازده نفریکه بر زندانیان شلیک کردند مستقیماً سهیم بود".

[شاهد] میگوید که
"مرتبه دوم در سال ١٣٦٢ شرکت حنیف اتمر در تیرباران ٦١ نفر زندانیان سیاسی در پولیگون و مرتبه سوم در سال ١٣٦٢ شرکت حنیف اتمر در تیرباران اسیران مسلح که از جبهات قندهار و هرات دستگیر شده بودند و این افراد بدون محکمه در دشت چمتله تیرباران شدند".
[شاهد] در سال ١٣٦٣ به بخش دیگر تبدیل میشود.

[شاهد] میگوید که

"از بالا امر شده بود (رهبری حزب و خاد) اسیران مسلح که از جبهات دستگیر میشوند، این ضدانقلاب و نوکران امپریالیزم بعد از دو سه هفته باید بدون محکمه تیرباران شوند". (علت تاخیر دوسه هفتۀ برای این بود که اگراز جمله افراد مهم مجاهدین باشند برای مبادله سربازان روسی و اعضای حزب نگهداری میشدند ورنه تیرباران میشدند).

اعتراف گیری حنیف اتمر در کنار سایر جلادان وطنفروش خادیست از زندانیان با آوردن خانم ها و خواهران جوان شان مو بر بدن راست میکند.

[شاهد] از اینگونه اعتراف گیریها به خودش و اندیشه مزدورمنشی سابق اش و به تمام مسؤلین باند جنایتکار حزب دموکراتیک هزار بار لعنت میفرستد و سخت پشیمان است. گاهی به انسان بودن و افغان بودن خود و سایر جانیان خادیست به دیده شک مینگرد. این شیوه در سالهای ١٣٥٧ و ١٣٥٨ نیز موجود بوده است (این قصه خود دیوان ایست جداگانه!).

فریاد بی صدا در سرزمین بی عدالت

در زمان جنگ مقاومت (جنگ آزادیبخش ملی) ١٩٧٨-١٩٩٢ ده ها مؤسسـه و ان جی او های غربی برای تمویل و هماهنگ سازی به اصطلاح کمک های بشردوستانه در پاکستان لانه کردند تا در اوج جنگ سرد، جنگ نیابتی را در مقابل قوای تجاوزگر روس از نیروی انسانی افغانها مایه بگذارند. اینبار "قرعه فال بنام" آمریکا زده شد تا تلافی جنگ ویتنام را همراه با سودش یکجا بستاند. به درازا کشانیدن جنگ و گیر ساختن پای خرس قطبی را در تله (تلک) خود آمده چنان گیر ساختند که فرار آسان را برای ارتش تجاوزگر مشکل و ننگین ساختند (ده ها کتب و مقالات نشر شده و اسناد بدست آمده).

بعد از فرار روسها و سقوط دولت مزدور و حاکم شدن تنظیمهای جهادی، صفحۀ جدیدی در ثبت تاریخ غمگین افغانستان آغاز شد که در غارت، چپاول و کشتار – در حقیقت ادامه همان سیاستهای غارتگرانه دول متجاوز بود. در جنگهای فرسایشی داخلی یکی بواسطه مزدورانش انتقام شکست اش را میگرفت و دیگری سفره پلان بعدی اش را پهن میکرد. ملت به خون نشسته و قهرمان افغانستان که باید پیروزی برحق شانرا بر تجاوزگر خونخوار و مزدور سفاکش جشن بگیرد و شهد آزادی را بچشند – صفحه تاریخ به سرعت برگشت و ملت یکبار دیگر لگدمال و تحقیر شد و جام زهر سرکشیدند. رهبران مزدور تنظیمهای جهادی که هرگز رهبر ملت نبودند و نیستند، از رسیدن به قدرت چنان مست شدند که با تبانی دشمنان ملت که همانا رهبری حزب دموکراتیک که تا دیروز می کشت و جنایت میآفرید همدیگر را در آغوش کشیدند و یکجا بر فرق ملت بلاکشیده کوبیدند. دیگر عدالت و محکمۀ درکار نبود، نه ملت به خون نشسته دشمنِ داشت و نه هم یکنیم میلیون قربانی قاتلی !

کسی پاسخ نداد که قاتلین یکنیم میلیون قربانی چه کسانی هستند؟

کسی پاسخ نداد که شیرازه یک ملت را چه کسانی از هم پاشیدند؟

کسی پاسخ نداد که این وطن را چه کسانی ویران کردند؟

کسی پاسخ نداد که قاتلین پدران صدهاهزار یتیم چه کسانی هستند؟

کسی پاسخ نداد که قاتلین شوهران صدهاهزار بیوه چه کسانی هستند؟

کسی پاسخ نداد ... .

اما با شرایط پیش آمده فضای کابل، فضای افغانستان – چنان گرگ و میش شد که هرکدام شان درپی آن شدند که هدف بعدی خود قرار دادند. آن یکی مست قدرت و درتلاش غضب منصب و مال شد و آن دیگری خسته از کشتن و ویران کردن در پی فرار. درین میان یکی ازین جنایت سالاران که فرار را بر قرار ترجیح داد محمد حنیف اتمر خادیست بود.

خزیدن اتمر قاتل از کابل به پشاور

سمبول دفتر پروژه نارویژی
خوب دقت کنید به این سمبول دفتر پروژه نارویژی که در ظاهر اتحاد دستها و کمک را نشان میدهد
ولی در حقیقت از تقاطع سمبولهای عیسویت و یهودیت گرفته شده است. http://www.nporraa.org.af
سمبول دفتر پروژه نارویژی در حقیقت

در میان مؤسسـه ها و ان جی او های غربی مقیم پاکستان که برای کمک به مهاجرین افغانی در پاکستان و پروژه های مختلف ساختمانی و زراعتی در داخل افغانستان فعالیت داشتند، یکی هم مؤسسـﮥ قوی تمویل کنندۀ "دفتر پروژۀ نارویژی" Norwegian Project Office یا (NPO) بود. این مؤسسـه دارای مؤسسات و ان جی او های همکار دیگریست که کمکهای دولتی و سایر دونرهای داخل ناروی را از طریق آنها به مصرف میرساند. قسمت اعظم این کمکها از طریق مؤسسـﮥ بزرگ "کمک کلیسای نارویژی" نارویژن چرچ اید Norwegian Curch Aid یا NCA به مصرف میرسید. مؤسسـﮥ دیگر نارویژی "نارویژن ریفیوجی کنسول" The Norwegian Refugee Council یکی دیگر از مؤسسات تمویل کننده مالی (دونر) به تعدادی از مؤسسات داخل افغانستان و مؤسسات مقیم پشاور بود. کمکهای مؤسسـﮥ NPO بواسطه دو نفر نارویژی دگروال آرنه ستراند Arna Strand و های جان John Heidi رهبری میشد. آرنه ستراند Arna Strand تحصیلات اختصاصی اش را در مؤسسـﮥ تحصیلی انگلیسی - امور انکشاف و میراثهای فرهنگی در انگلستان تمام کرده است. وی سابقه طولانی کار در اسرائيل را دارد و ضمناً شخص کارکشته و سخت کوش ایست که از کشورهای افریقایی، افغانستان و پاکستان نیز تجارب غنی را اندوخته است. اکثر کارکنان مؤسسات انتفاعی و (Non-Governmental Organization (NGO ان جی اوها را افغانهای مهاجر تشکیل میدادند که هم از دیدگاه اقتصادی و هم به خاطر برقرار کردن ارتباط به داخل افغانستان برای کارکرد مؤسسات را منطقی مینمود. لطفاً به سمبول و زیرنویس دقت کنید.

در جنوری سال ١٩٩٤، روزی خانمی بنام بلقیس اتمر که حدود سی- سی و پنج سال سن داشت به یکی از شعبات دفتر NPO آمده و التماس کنان خواستار یک پایه ماشین خیاطی میشود تا بتواند نفقۀ فامیلش را تأمین کند. خانم بلقیس اتمر نزد کارکنان افغان مؤسسه از ته دل زار زار میگرید و از زندگی سخت و مشقت بارشان در پاکستان شکایت میکند و همچنان با گریۀ ترحم انگیز میگوید که برادرش بنام حنیف اتمر معیوب است، یک پا ندارد و فعلاً در وضعیت بسیار بد اقتصادی و روحی قرار دارد و در منطقه فقیر آباد شهر پشاور زندگی میکنند، با التماس طلب کمک میکند. از ته دل زار زار گریستن خانم بلقیس اتمر و معیوبیت حنیف اتمر ترحم کارکنان افغان مؤسسه را بر می انگیزد و اسمش را یادداشت میکنند تا درصورت امکان برایش کمکی کنند. حدود سه هفته بعد تلفونچی مؤسسه (تلفون آپریتر) بنام عثمان که ازمچ دست معیوب بود به دفتر کمیشنری عالی ملل متحد برای پناهندگان UNHCR کار پیدا میکند و به آنجا میرود. بر اساس اصولنامه دفتر NPO پوست تلفون آپریتر به شخصی داده میشد که معیوبیت فزیکی میداشت و کارکنان افغان مؤسسه، حادثه زار گریستن خانم بلقیس اتمر و معیوبیت حنیف اتمر در ذهن شان تازه شده و میخواهند برای این افغان معیوب مهاجر کمکی بکنند. سرانجام ملازم (مسؤل چای...) دفتر را به منطقه فقیر آباد پشاور میفرستند تا وی را پیدا کرده و به دفتر بیاورد. بعد از سه روز پرس وپال محمد حنیف اتمر را پیدا کرده و با وضعیت بسیار بسیار بدی که کلاه پکول و واسکت چرکین به تن داشت، به دفتر می اورد. مدیر اداری دفتر نارویژن پراجکت آفیس NPO شخصی بود بنام میاجان از ولایت لغمان افغانستان، همینکه میاجان دریافت که حنیف اتمر از لغمان است بلافاصله میل او همچون آهنروبا (مقناطیس) بطرفش بیشتر میشود و دست او را گرفته مستقیم نزد آرنه ستراند Arna Strand میبرد. یک ساعت بعد میاجان بر میگردد و میگوید که حنیف انگلیسی میداند و مقرر شد (زمانیکه اجنت حنیف اتمر به حیث وزیر مقرر میشود میاجان را به پاس این خدمت اش بحیث مشاوراش با حقوق ماهانه ٧٠٠٠ دالر مقررمیکند - مراجعه شود به اسناد ضمیمه). سرانجام حنیف اتمر تا یکنیم سال دیگر از آغاز سال ١٩٩٤ در دفتر نارویژن چرج اید به صفت تلفونچی و رسپشنیست کار میکند. بعد از مدتی آرنه ستراند Arna Strand حنیف اتمر را غرض تداوی به ناروی میفرستد و در آنجا برایش پای مصنوعی میسازند. محمد حنیف اتمر در موقف کاری اش رشد میکند و بعد از یکنیم سال کار یکمرتبه از موقف تلفونچی و رسپشنیست به مدیریت محاسبه ارتقأ کرده و به حیث محاسب عمومی مقرر میشود - و اندکی بعد جهت آموزش به انگلستان فرستاده میشود. او در انگلستان دو سال را در همان مؤسسـﮥ تحصیلی انگلیسی و همان رشته "انکشاف و میراثهای فرهنگی" که آرنه ستراند Arna Strand خوانده بود گویا تحصیل میکند. بعد از رفتن محمد حنیف اتمر به انگلستان، محمد احسان ضیا عضو سابق جمعیت اسلامی که قبلاً به حیث چوکیدار مؤسسه NPO ایفای وظیفه مینمود، به مدیریت محاسبه آورده میشود و بعد از برگشت حنیف اتمر از انگلستان، اینبار محمد احسان ضیا با آنکه لسان انگلیسی را بسیار کم میدانست و اصلاً برای تحصیل ممکن نبود به عین رشته به انگلستان فرستاده میشود.

محمد حنیف اتمر که خوب درس آزموده مکتب کی جی بی و تجارب مشت و لگد خاد را با خودش داشت – شخصیت ایست که در کارش پشتکار زیاد دارد و همواره تلاش میکند که خودش را یک شخص اجتماعی جلوه دهد و سخت میکوشد تا با دیگران زود انس برقرار ساخته و اعتماد طرف مقابل را جلب کند.

حنیف اتمر یک پای خود را در جنگ جلال آباد، زمانی که با یک قطعه خاد برای جنگ با مجاهدین رفته بود از دست داده است که در همان جنگ [شاهد] در دستش زخم برداشته است. ولی حنیف اتمر هرگز از بریدن پایش چیزی نمیگوید که در کجا و چه وقت و چه بلایی سرش آمده است. او از جواب دادن به بریدن پایش همیشه طفره میرفت و میرود و بشکل مجمل میگفت "چی میکنی لالا ده وطن کم جنگ تیره شده" همین و دیگر هیچ.

زندگی اقتصادی حنیف اتمر به سرعت تغییر میکند و خانه اش دیگر از آن محقرخانه قبلی به خانه خیلی بزرگ و مفشن تبدیل میشود و تجملات زیادی با پولهای باد آورده به منزلش سرازیر میشود. او که دیگرمار گزیده و یکی از کار کشته گان شبکه جاسوسی کی جی بی و خاد بود، هرگز علاقه نمیگرفت روی مسایل سیاسی افغانستان با هرکسی جروبحث کند و بسیار خوب بلد بود با چه کسی به کدام زبانی حرف بزند.

خون آشام تلفونچی یکه با ماسک دموکراسی وزیر میشود

بعد از حادثه یازده سپتمبر ٢٠٠١ و تغییرات بنیادی در افغانستان، در تقسیمات شبکه های اطلاعاتی برای وزارتخانه ها در حکومت مؤقت سال ٢٠٠٢ - حنیف اتمر این خادیست سابق و تلفونچی و رسپشنیست سال ١٩٩٤ مؤسسه NPO و یکی از مهره های خودفروخته و اجنت MI6 در وزارت احیاو انکشاف دهات نصب شد که با رفتن وی در وزارت معارف – محمد احسان ضیا چوکیدار سال ١٩٩٤ مؤسسه NPO مهره دیگر خودفروخته و اجنت MI6 جانشین حنیف اتمر در وزارت احیا و انکشاف دهات به حیث وزیر مقرر میگردد (جالب اینکه حنیف اتمر و احسان ضیا مؤسسین حزب حق و عدالت هستند).

فساد گستردۀ حنیف اتمر و باند او در وزارت احیاوانکشاف دهات برکسی پوشیده نیست. وی با پشتیبانی ان جی او های داخلی و دوستان خارجی اش شبکه وسیع مافیایی قومی- ناسیونالستی – فاشیستی را بنیان نهاد تا بتواند درخوان قدرت با توان مالی و پشتیبانی خارجی چانه زنی اش را بیشترکند. برعلاوه اینکه وی يکی از چپاولگران منطقۀ شیرپور شهرکابل و زمین های مقابل مسلخ است، دوسیه اختلاص و فساد وی از وزارت احیا و انکشاف دهات در سارنوالی يا دادستانی با دادن رشوه مختوم اعلان شد که وی از آن با افتخار از پيروزی خود سخن میگوید. دوست [رابط] ما با آنکه به ما وعده کرده بود تا فوتوکاپی بعضی اسناد را در اختیار ما قرار دهد، با ما بی مهری کرد و ترس را بهانه آورد که صرف در محکمه دوباره جایتکاران اسناد ارائه خواهد شد. حنيف اتمر بعد از رفتن از وزارت احياوانکشاف دهات به وزارت معارف و از آنجا به وزارت داخله به زد و بندهای مافيایی قومی- ناسیونالستی و فاشیستی خود ادامه داد تا پلانهای طویل المدتی را که برایش ترسیم کرده اند به سرانجام رساند. پیاده کردن این پلان بنیه قوی مادی و تور (جال) وسیع مافیایی میطلبد چون دیگر اساس ایدیولوژیک و عقیدتی برای چهره بدنام چون اتمر ممکن نیست. درست زمانیکه حنيف اتمر وزیر داخله بود - نیروهای اشغالگر انگلیسی مزدوران طالب این سربازان جناورخوی و گوش به فرمان متجاوزین را از جنوب افغانستان و از مناطق سرحدی با هلیکوپترها (چرخ بالها) به سمت شمال کشور انتقال دادند و زخم شورش و نارامی را در شمال افغانستان کاشتند.

جنایت سالاران و مافیای اقتصادی چگونه باندهای مافیایی شانرا در افغانستان گسترش میدهند؟

لازم نیست تا از آنها سند کتبی اخذ کنند و یا پای شانرا به زنجیر شهوت و آرمان ببندند – کافیست دسترخوان منافع مالی شانرا چنان وسیع بگستراند تا نیروی برای چانه زنی هایشان در هر زمینه آماده سازند. این خصیصه درمورد تمامی جنایت سالاران مافیایی راست و چپ صادق است. حنيف اتمر یکی از آن وطنفروشان جبون ایست که تا دیروز ندای سوسیالیزم و انترناسیونالیزم را سر میداند ولی بعد از فروپاشی باند آدمکش حزب دموکراتیک، چهره پلید و کریه اتمر و اکثریت اعضای باندشان به ملت افغانستان نمایان شد که چگونه در لجن زار ننگین مناسبات قومی، نژادی، لسانی، مذهبی و منطقوی فرو رفتند (کشتمند، لایق، پنجشیری،... البته این خصیصه درمورد تمامی جنایت سالاران مافیایی تنظیمها نیز صادق است). حنيف اتمر تا دیروز این مدافع منافع انترناسیونالیزم مالی روس و امروز این پرازیت افشان وجدان مرده، مدافع منافع دول متجاوز غربی، در زمان وزارت معارف تلاش کرد تا تجارب غنی اش را از دوران خاد و تحصیل انگلیس و وزارت احياو انکشاف دهات بکار گیرد و حلقه وسیعی از هم پیمانان حزبی سابق اش و عناصر منفعت طلب و سودجو را بر اساس ناسیونالیزم فاشیستی تشکیل دهد تا این تشکل اساس حزب جدیدی در آینده باشند (بسیارجالب است که حنیف اتمر و احسان ضیا اجنت های MI6 مؤسسین حزب حق و عدالت هستند و سایر چهره های اسبق مزدور روس و عناصر منفعت طلب و سودجو یکجا دور هم جمع شده اند).


اسناد
توجه شود به اسناد ضمیمه این افشاء نامه

زمانیکه حنیف اتمر به عنوان وزیر معارف معرفی میشود، برای خودش ٢٠ نفر مشاور برمیگزیند، اصلاً در دستگاه فاسد قبیله سالار کرزی مزدور و خانه به اصطلاح ملت یا ولسی جرگه حتی یک وجدان بیدار هم نبود تا بپرسد که اگر این فاسد بدکاره اگرهیچ دانشی ندارد، پس چرا به عنوان وزیر معرفی میشود. جالب این است که از این ٢٠ نفر مشاور - ١٦ نفر شان هموطنان پشتون است و از این ١٦ نفر به تعداد ٩ نفر شان از فامیل خود حنيف اتمر هستند. اینجاست که پایه های مافیایی برای آینده حزبش بر بنیاد محکم فامیل و تبار و حزب سابق اش بناء می یابد (البته این معضله درمورد تمامی جنایت سالاران مافیایی و تمامی وزرا در ١٠ سال گذشته صادق است. توجه شود به اسناد ضمیمه در پوشه winrar همراه با این افشاء نامه).

دوست [رابط] ما از... از اسناد وسیعی درباره این جنایت سالار و اجنت MI6 و کی.جی.بی حرفهایی دارد که نسبت معاذیری فعلاً از نشر آن منصرف شدیم.

در شرایط خون و آتش فعلی وطن که از صبح کودتای خونین هفت ثور آغاز شده و تاکنون کماکان در جریان است - همۀ ملت افغانستان از تجاوز قوای چند ملیتی امروز چنان در عذاب اند، همانطوریکه از تجاوز وحشیانه قوای ارتش سرخ و نوکران زرخریدش دیروز در عذاب بودند و رنج میبرند. همه میدانیم که هموطنان تحقیرشده و به خون نشسته ما در داخل با خون و پوست و استخوان شان همۀ مظالم ٣٤ ساله را حس میکنند و هموطنان با احساس ما در خارج از کشور رنج آنرا میکشند.

همه میدانیم که در شرایط فعلی (در ٣٤ سال اخیر) این سیستم فاسد اداری با سيستم بيمار و کاملا فلج شده قضايی که در افغانستان از چتر مندرس دموکراسی به اصطلاح وارداتی به میان آمده است، برای ملت تحقیرشده افغانستان انتظار عدالت و دادخواهی رویایی بیش نیست. اینجا دیگر حتی رویای عدالت و دادخواهی سراب گشته و با سلولهای انسانهای این سرزمین سر سازش ندارد.

درین سرزمین بلا کشیده سیاه سپید و سپید سیاه قلمداد میشود – دست ها آزاد اند اما قلم ها شکسته اند - قلم ها آزاد اند اما رنگ ها دیگر رنگ باخته اند. درین دیار دیگر رنگ و قلم متحد هم نیستند تا کلمات دلاویز را به روی کاغذ رقم زنند. اینجا رنگ ها رنگ دیگرند – اینجا رنگ پول است، رنگ نژاد است، رنگ قومیت است، رنگ لسان است، رنگ مذهب است – و این رنگ هاست که متحد میشوند و کلمات شانرا رقم میزنند. اینجا، قلم این رنگها خفاش های شرف باخته ایست که از مسلخ آدمکشی حزب دموکراتیک و تنظیمهای جاهل برون جسته اند و با رنگ جدید "دموکراسی" حدود و ثغور میکشند. اینجا بازار نو است ولی کالاها تقلبی اند. اینجا بازار آزاد است ولی وجدانها قفل است. اینجا خفاشان سرخ منقار بر سوگ آفتاب و گلهای پرپرشده سرسبد ملت که به خواب ابدی فرو رفته اند - هلهله راه انداخته اند و شادمانی میکنند. اینجا لبخندها خشکیده اند و آسمان رنگ دیگر دارد و دیگر باران نمیبارد – اما اینجا غصه و درد زیاد است و صاحبان غصه و درد، چشم به راه اسپ سوارانی اند که خورشید نو را برایشان به ارمغان بیاورند.


انجمن افشای اسناد جنایت علیه بشریت در افغانستان