۲۶ حوت ۱۳۸۶ ـ ۱۶ مارچ ۲۰۰۸
Payam-e-Zan



ورشکستگی و درماندگی رقتبار
روشنفکران خادی ـ جهادی در حمله بر «راوا»



این روز ها بار دیگر آقای کامران میرهزار در سایت «کابل پرس» انتقاداتش بر «راوا» را آورده با نظرات شمار زیادی از خوانندگان. آنچه عمدتا ما را به انتشار این یادداشت واداشت تاکید وی است که «راوا» چرا پاسخ وی را نداد.

شاید این نخستین بار باشد که می خوانیم «راوا» از پاسخ به انتقادات یک مدعی ابا می‌ورزد.

آقای میرهزار،

شما با ما آشنایی دارید اما مطمئن نیستیم توجه نموده باشید که «راوا» هیچگاه منتظر نمانده تا از سوی قلمبدستان خادی یا جهادی مورد تاخت و تاز قرار گیرد و فقط آنگاه به پاسخ برخیزد. برعکس، این ما بوده‌ایم که بر اساس سیاست اصلی ـافشای سران فرهنگی یا سیاسی خادی‌ـ‌جهادی یا تسلیم طلب و معامله گرـ پرداخته‌ایم و بعد اگر پاسخی از آنان رسیده، ضمن درج آن مجددا به افشای سرشت عناصر مذکور ادامه داده‌ایم. البته بار بار یادآور شده‌ایم که خلاف ضرب المثل «سگ را بزن که صاحبش بترسد»، کار ما بر این روال استوار بوده که اگر صاحبان را بزنیم، سگها خودبخود درس خواهند گرفت! یعنی وقتی به مثلا اکرم عثمان، رهنورد زریاب یا نرشیر نگارگر می‌پردازیم، دیگر با پاسخگویی به عده‌ای از طرفداران ارتجاعی تر و بیمایه‌‌تر آنان وقت خود را تلف نمی‌کنیم.

در «چای داغ» مطلبی آوردید و ما در «پیام زن» پاسخی به آن دادیم با چاپ نوشته شما در همان شماره. اما پاسخ به مطلب دومی «پوسیدگی اجباری راوا» را به تعویق انداختیم به دلایل زیر:

- به نکاتی که ما روی آنها انگشت مانده بودیم (بعدتر توضیح خواهیم داد) تماس نگرفتید. و از اینرو گفتگو را بی‌فایده دانستیم.

- می‌دیدیم که در این روزگاری که قلمبدستان خادی و جهادی در نشریات چاپی یا سایتهای گوناگون به هر بیشرافتی ممکن توسل می‌جویند تا گذشته شان را شسته، خود را برای امریکا و متحدان گوش به فرمانتر از یکدیگر ثابت سازند، خون و فساد و کثافت را از سر و روی دولت بشویند و... شما علی‌الرغم هزاره‌گرایی، فاسدان معینی را افشا می‌نمایید که غنیمت است و به مردم آگاهی می‌بخشد. این امر از ابرام برخورد به شما می‌کاست.

- بعد هم توسط خاد گزیده شدید که همدردی ما را به شما بر‌می‌انگیخت تا جدال با شما که هنوز سوالهای زیادما را بی پاسخ مانده بودید.

- بالاخره در فرصتی خواستیم پاسخ بنویسیم که به علت تراکم مسایل مهمتر، آن را به بعد موکول کردیم با این گمان که شاید از پاسخهای شما نیز خبری شود.

لذت بردن میرهزار از فحاشی بر «راوا»

اکنون که زنده از گیر خاد خلاص شدید و دو سه پرسشنامه از شما و دهها تبصره موافق شما انتشار یافته و خوانندگانی هم از ما خواهان واکنشی جامع شده ‌اند، عجالتا به خاطر اجتناب از اطناب کلام به تنها نوشته‌های شما و کشن آبادی می‌پردازیم و باقی گفتنیها بخصوص پاسخ کامنت هایی را می‌گذاریم به مجالی دیگر.

لیکن باید بگوییم که از برخورد به نوشته بی‌ناموسانه‌ی جهادی‌ـ‌خادی «طالبان ماده» که آن را مثل آذینی درست زیر نوشته‌ی خود جا داده ‌اید، ما را معاف کنید. ما از آزادی بیان و سانسور نکردن، تکثیر هرزه دراییهای خاینانه‌ی لطیف پدرامی، نرشیر نگارگری، سمیع حامدی و... را که مایلند همیشه با «سه کاف» در دهان شان بر ضد «راوا» بگویند و بنویسند، نمی‌فهمیم. آقای میرهزار، ما هم بیش از بیست مطلب علیه شما دریافت داشته‌ایم با عنوانهایی از این رشته: «بحث بابچه بی‌ریش محقق؟»، «میرهزار خوشگله‌ی محقق جنایتکار»، «میرهزار جاسوس مسیحی شده»، «کامران جان تکلیف طالب بچه ها را دارد»، «میرهزار عامل نقابدار واواک و انتلجنس هند» و....

ما آوردن نوشته‌هایی از این قماش را به خود اجازه نمی‌دهیم که بدون فاکت موثق تنها می‌خواهند حریف را به زور مکث روی جوانب اخلاقی‌اش ساکت سازند. این شیوه با به میدان آمدن انترنت و وبلاگ نویسی بدبختانه بسیار رایج گشته است و تنها بر عهده مسئول یا مسئولان سایتها و وبلاگ هاست که جلو انتشار آنها را بگیرند و نگذارند تا زیر نام تضارب افکار و آزادی بیان، فهمیده و نافهمیده فرهنگ صرفا هتاکی زیرنافی را اشاعه دهند. البته اگر نوشته‌های مذکور مستند هم باشند، استفاده از آنها را برای بستن دهان شما خفت می‌دانیم. به این دلیل ساده که به نظر ما آنچه شخصیت و منش فرد را تعیین می‌کند، موضع و حرکت سیاسی اوست و نه مسایل اخلاقی، شخصیتی و اتاق خوابش. سالها پیش، نوشته‌ای با عکس های گلبدین و «کریم کرینکار» و «یوسف سرخه» دریافت داشتیم ولی به دلیل بالا آنها را انتشار ندادیم زیرا این سرجنایتکاران خاین یا برادرانش را نمی‌شود و نباید با توسل به یکچنین «اسناد» افشا نمود. مدتهاست که اعضای باندش از موضوع آگاهند اما چند نفر از آنان را می‌شناسیم که تنها به همین اساس از ادامه عضویتش عار کرده از باند بریده باشند؟ لطیف پدرام با وصف شهره شدن خوشخانه‌ای بودن و روابط «خاص»اش با ربانی، حزب برپا می‌کند و کاندید ریاست جمهوری می‌شود! مگر «روابط» یونس قانونی با ربانی سر زبانها نیست؟ ولی جنایتکار مذکور یک قدم مانده که رئیس جمهور این خاک شوربخت شود!

از این مثالها زیاد است که می‌توان به راحتی دریافت که مسایل اخلاقی هیچگاه موجب نشده که خاینان و جنایتکاران و عمال شان به حاشیه رانده شده باشند.

باری آقای میرهزار، شما مختارید کماکان ازدرج دشنام نامه‌هایی روسپیانه نظیر «طالبان ماده» علیه «راوا» کیف کنید ولی امیدواریم این هرگز ما را به آن تنزل واندارد تا متقابلا نوشته‌ای با عنوان «آیا ماده‌ی محقق و مزاری می‌تواند نر روزنامه‌نگاران باشد؟» را در سایت یا «پیام زن» بگنجانیم.

پیش از مکث بر نوشته‌ها لازم است چند مسئله‌ اساسی در «توفان ارتجاع در پیاله "چای داغ"» را نشانی نماییم که از پاسخ به آنها، شانه خالی کرده اید.

مسایلی که میرهزار نمی‌تواند به آنها پاسخ گوید

۱) «خوب‌ بود او (محقق نسب) دست‌های‌ خونپر هادی‌ شینواری‌، داكتر عبداله‌، قانونی‌، فهیم‌، سیاف‌، آمنه ‌افضلی‌ و... را رد می‌نمود. محقق ‌نسب‌ مخصوصا باید درباره‌ جنایت‌های‌ خلیلی‌، مزاری‌، محقق‌ و انوری‌ می‌نوشت‌ تا مردم‌ بین‌ او و قلم‌بدستانی‌ كه‌ خود را به‌ جنایتكاران‌ سنی‌ یا شیعه‌ فروخته‌ اند، فرق‌ می‌گذاشتند.... به‌ جای‌ نقل‌قول‌ آوردن‌ از موسوی‌اردبیلی‌ روی‌ جنایات‌ او و رژیمش‌ روشنی‌ می‌انداخت‌...»

موضع شما آقای میرهزار؟ چرا هیاهوی محقق نسب و صاحبان نشریه «آفتاب» و سرانجام متمکن شدن به خیر و عافیت شان در غرب را مسکوت گذاشتید؟

۲) نوشتیم که برای نشریه‌ای با لاف «تحول در عرصه‌ی ژورنالیزم» شرم است به جای آنکه نویسنده‌ای حقیری چون رهنورد زریاب که به لقب «کارمند شایسته فرهنگ» می‌بالد را افشا نماید به گفتگو با او می‌نشیند.

شما از پاسخ به آن تیرتان را آوردید.

۳) جواب ندادید که چرا و به کدام حق به نام رسمی ما دستبرد زده و آن را «جنبش انقلابی زنان افغانستان» نامیده‌اید؟ اگر غرض دیگری در کار نبود چرا فورا پوزش نخواستید؟

۴) به شما فهماندیم که مینا را با این جمله‌ی بی‌ارزش و ملایی و مبتذل «مینا یکی از مثال‌‌های آشکاری است که بر زن در افغانستان چه می‌گذشت و چه می‌گذرد»، نمی‌توان و نباید معرفی نمود و او را باید به خاطر عقاید انقلابی و جان باختنش در راه آنها، به خاطر ایجاد «راوا»ی ضد روسی، ضد پوشالی، ضد بنیادگرایی به بررسی گرفت و شناساند. ضمنا شما را راهنمایی نمودیم که از محمود گودرزی یاد بگیرید که چگونه و از کدام دید در باره مینا و کارش نوشته است و قولی هم از این نویسنده بزرگ ایران نقل کرده بودیم.

شما از برخورد به آن تیر تان را آورده‌اید.

۵) گفتیم که «روحیه‌ی کلاسیک از مبارزه» و «نگره‌ی چپ کلاسیک» دزدیده شده از آخور «واواک» و «ساواک» و نویسندگان خادم رژیم ایران است که حین بازپرسی و شکنجه و اعدام مردان و زنان تاریخ‌ساز و قهرمان ایران به عنوان «مبارزه ایدئولوژیکی» علیه آنان به کار می‌گیرند و ورد زبان تمامی انجمنی‌ها و پشتیبانان خادی و جهادی و غربی آنان در مبارزه با «راوا» و سایر سازمانهای و افراد انقلابی می‌باشد.

شما از رد و یا قبول حکم بالا و تشریح «روحیه‌ی کلاسیک از مبارزه» و «نگره‌ی چپ کلاسیک» تیر تان را آورده‌اید.

۶) شعار دادیم: ‌«بدانید که برای ما حماسه مقاومت و خون حتی یک زندانی آزادیخواه در قتلگاههای مثلا همان ایران کافیست که بیشتز از پیش به حقانیت «نگره»ی خود پی برده و در راه تحقق آن از مرگ نترسیم و اراجیف ‌تان را به خود‌تان بگذاریم.»

شما از رد این که زبان‌تان زبان «واواک» و جنایت سالاران نیست و رد یا قبول شعار بالا، تیرتان را آورده‌اید.

«راوا» اگرچه نخستین سازمان بود که به ایرانی‌بازی روشنفکران خادی‌ـ جهادی برخورد کرد، اکنون جانبداری از کمپ واواکی ضد پشتونی زریاب یا کمپ فاشیستی پشتون بازانه‌ی کریم خرم را برای هر روشنفکر آزاده و دموکرات، ننگ و خواری‌ای عظیم می‌داند.

۷) در رد ادعای شما که «در افغانستان شکل بهره‌کشی از مردم در حال تغییر است» نوشتیم که شما به‌ جای‌ آنهمه‌ افاده‌فروشی درباره‌ زبان‌ فارسی‌ می‌كوشیدید بر بنیاد تحقیق‌ به‌ جهانیان‌ اعلام‌ دارید كه‌ «شكل‌ بهره‌كشی‌» در افغانستان‌ چه‌ بوده‌ و از کی، چرا و چگونه‌ تغییر كرده‌ است‌ تا حرف‌‌تان‌ در این‌ باب‌ قیافه‌گیری‌، «گنده‌گویی‌» و تظاهر به‌ وقوف‌ در جامعه‌شناسی‌ تلقی‌ نشده و منظور و نتیجه‌گیری تان از این گفته را بیان می‌داشتید. ولی شما عالمانه تیر تان را آورده‌اید.

۸) توجهتان دادیم که به جای آن مصاحبه‌ی سرکاری و بی‌اهمیت با داریوش آشوری، از او می‌خواستید که اگر نه راجع به دژخیمان حاکم در ایران و قهرمانان دربند کشورش و قتل‌عام ایرانیان در ۱۳۶۷، لااقل راجع به جنایات موحش تبهکاران جهادی زبان بگشاید و بفرماید که چرا سپانلو، خایفی، علی صالحی و چند شاعر دیگر برای مسعود سرجنایت سالار مرثیه سر داده‌اند و چرا اسماعیل خویی در دام کثیف‌ترین و بدنام‌ترین عامل خادی و جمعیت اسلامی ـ لطیف پدرام ـ می‌افتد؟

شاید بگویید رژیم ایران، شماو تقریباکلیه شاعران ونویسندگان مهاجر را از طرفداران قتل عام هزاران زندانی سیاسی در ۱۳۶۷ و قتل های زنجیره‌ای پوینده ها، مختاری ها، شریف ها، میرعلایی ها، زهرا کاظمی ها و...اکیدا برحذر داشته و آنقدر پیچکاری «ادبیات غیر سیاسی»، ضد «نگره‌ی چپ» و «روحیه‌ای کلاسیک در مبارزه» شده‌اید که دفاع از آنان را بگذار که در آوردن نام آنان هم پشت تان می لرزد.

ولی چرا بیان این واقعیت درون تان را با سکوت برگزار نموده‌ و پاسخی ندادید؟

۹) نوشتیم «روشنفكرانی‌ كه‌ به‌ هر بهانه‌ای‌ به‌ شمول‌ بهانه‌هایی‌ با پوشش‌ «عارفانه»، «فلسفی»، «پست‌ مدرنیستی»، «انقلاب‌ در زبان‌ فارسی»، «مهندسی‌ انسانی» و... از نبرد بر ضد جنایت‌سالاران‌ و پدران‌ شان‌ طفره‌ بروند، در تحلیل‌ نهایی‌ خاین به‌ این‌ خاك‌ و خلق‌ در خون‌ و غم‌ تنیده‌ اند.»

نفرمودید که آن را قبول دارید یا خیر؟

۱۰) نوشتیم: «آقای‌ كامران‌ میرهزار در اوضاعی‌ كه‌ مادرك‌ سرسفید، خواهرك‌، برادرك‌ و زن‌ یا فرزند تان‌ را تجاوز جنایت‌سالاران‌ تهدید می‌كند و در اوضاعی‌ كه‌ چنگیزیانی که خون كابل‌ و كابلیان‌ را نوشیدند، دوباره‌ بر سر قدرت‌ اند، احكام‌ فیشنی‌ شما نظیر "زبان‌ فارسی‌ در افغانستان‌ رشدی‌ نداشته‌ است‌"، "ادبیات‌ در چنین‌ شرایطی‌ می‌تواند به‌ زبان‌ سامان‌ دهد و بازی‌های‌ نویی‌ را در زبان‌ ایجاد كند" یا "برخورد طلایی‌ ادبیات‌ نو و آوارگی‌ در جامعه‌ی‌ اكنون‌ ما كارساز و راهگشاست‌"، كمال‌ بی‌غیرتی‌ و پرده‌ انداختن‌ بر چهره‌ی‌ خون‌ آلوده‌ی‌ ربانی‌، سیاف‌، خلیلی‌، قانونی‌، و... به‌ شمار رفته‌ و آنان‌ را خاطرجمع‌ می‌سازد كه‌ شما هم‌ چیزی‌ نیستید جز مینوت‌ كاظم‌ كاظمی‌ كه‌ به‌ عامل‌ رژیم‌ ایران‌ بودن‌ و به‌ دلالی‌اش‌ برای‌ جنایت‌سالاران‌ می‌بالد.»

شما از خط کشیدن بین خود و شاعران مزدور مثل کاظم کاظمی و اسهالیان دیگر تیر تان را آوردید.

۱۱) گفتیم که شرایط انقلاب شما در زبان فارسی پس از پاک شدن فضای کشور از سایه کرکسان «ائتلاف شمال»، طالبان، گلبدینی ها، و مزدوران عرب فرا خواهد رسید « لاکن تا آن زمان دندان‌ بر جگر نهاده و جلو افرازات‌ ادبی‌تان‌ را بگیرید تا مردم‌ شما را حفیظ منصور ثانی یا بیرنگ‌كوهدامنی‌ ثانی‌ و یا عامل‌ خاینان‌ شیعه‌ مذهب‌ و رژیم‌ ایران‌ نشناخته‌ و پیشنهادات‌ سوپر انقلابی‌ تان‌ را در باره‌ "رشد" زبان‌ فارسی‌، پاره‌ پاره‌ كرده‌ بروی‌ تان‌ نزنند.»

شما پاسخ ندادید که چرا در شرایط سلطه‌ی دژخیمان بنیادگرا و اشغال کشور، به جای مقدم دانستن مبارزه بی‌امان علیه این خونخواران، انقلاب یک تنه‌ی‌تان در زبان فارسی را اهم می‌دانید صرفنظر از اینکه فکر نمی‌کنیم امر مذکور در صلاحیت شما باشد؟

۱۲) گفتیم که اگر شما و همکاران واقعا اتهام «عامل رژیم ایران» را ننگ و دون‌شان‌تان می‌دانید، بفرمایید كاظم ‌كاظمی‌، خادی‌ حسین‌فخری‌، فضل‌اله قدوسی‌، فاضل ‌سنچاركی‌ و سایر جیره‌خواران‌ ایران‌ را منحیث‌ عوامل‌ جمهوری‌ اسلامی‌ افشا سازید؛ سردار واصف ‌باختری‌، حمیرا نگهت دستگیرزاده، سمیع‌ حامد، سیاهسنگ و تمام‌ مردان‌ و زنان‌ انجمنی‌ را محكوم‌ نمایید كه‌ چرا علیه‌ فتوای‌ خمینی‌ كلمه‌ای‌ نگفتند و قهارعاصی‌ را كه‌ به‌ دفاع‌ از فتوا لب‌ گشود، قهرمان‌ خود ساخته‌ می‌خواهند از او «مسعود ادبی‌» تراشیده‌ و بر زمین‌ و زمان‌ مهرش‌ را بكوبند؟ از همه‌ مهمتر شما خود به‌ جای‌ آن‌ فرمایشات‌ ادبی‌ نامرتبط‌ به‌ مسایل‌ حاد افغانستان‌ بفرمایید بر ضد فتوای‌ خمینی‌ و جنایات‌ بی‌نظیر رژیم‌ ایران‌ موضع‌ بگیرید تا بپذیریم كه‌ هنوز آنقدر غیرت‌ دارید كه‌ اگر چه‌ حقارت‌ و مكروب‌ «ایرانیزه‌ شدن‌» را در نوشته‌های‌‌تان‌ مزمزه‌ می‌كنید، ولی‌ مرگ‌ را بر كار كردن‌ برای‌ ‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ترجیح‌ می‌دهید.

شما از برخورد به این مسئله به غایت مهم، یکسره تیر تان را آورده‌اید.

۱۳) نوشتیم:‌ «جناب میرهزار،‌ "نگره"ی ما را می‌دانید كه‌: در شرایط‌ جاری‌ در افغانستان‌ مبارزه‌ علیه‌ بنیادگرایان از جنس‌ سنی‌ و شیعه‌ اولویت‌ دارد و "دورنمایی‌ را كه‌ تصور می‌كنیم" اینست‌ كه‌ با ادامه‌ موجودیت‌ این‌ طاعونیان‌ هیچ‌ خشتی‌ بر بنای‌ دموكراسی‌ و رهایی‌ زن‌ نهاده‌ شده‌ نمی‌تواند. و هر روشنفكری‌ كه‌ از پیوستن‌ به‌ این مبارزه‌ سر باز زند، شرافتش‌ را زیرپا می‌كند.»

شما از برخورد به آن تیر تان را آورده‌اید.

۱۴) در پیوند با گفته‌ی شما که «شرایط افغانستان به گونه‌ای نیست که بخواهیم آن را با شعارهای کلاسیک شده به عقب بازگردانیم» نوشتیم:‌ «شعارهای‌ "راوا" جمجمه‌ی‌ بنیادگرایان‌ و مالكان‌ شان‌ و شاعران‌، نویسندگان‌، روزنامه‌نگاران‌ و هنرمندانی‌ را آماج‌ قرار داده‌ اند كه‌ با گذشته‌ای‌ خادی‌، سگ‌ درگاه‌ جنایت‌سالاران‌ مذهبی‌ می‌باشند؛ شعارهای‌ "راوا" مردم‌ را به‌ قیام‌ علیه‌ اینان و برای‌ آزادی‌، دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ فرا می‌خوانند؛ شعارهای‌ "راوا" خواستار آنند تا تمام‌ مسئولان‌ مرد و زن‌ باندهای‌ مسلح‌ جهادی‌ به‌ خاطر خون‌ دهها هزار كابلی‌، جنایات‌ دهشتناك‌ دیگر و انهدام‌ كابل،‌ نه‌ فقط‌ باید به‌ محكمه‌ای‌ بین‌المللی‌ سپرده شوند بلكه‌ صدها بلیون‌ دالر نیز از حلقوم‌ خود و خیل‌ و ختك‌ شان‌ كشیده‌ شود؛ از شعارهای‌ "راوا"ست‌ كه‌ دولت‌ كرزی‌ با سازش‌ با جنایات‌پیشگان‌ "ائتلاف‌ شمال"، طالبان‌ و گلبدین‌ و سرپوش‌ "كمیسیون‌" ماندن‌ بر سر فساد و تبهكاری‌ های‌ روزمره‌ی‌ جنگ‌سالاران‌، به‌ رای‌ اعتماد مردم‌ خیانت‌ ورزیده‌ و از سطح‌ یك‌ "شاه‌ شجاع‌ ثالث‌" هم‌ پایین‌تر سقوط‌ كرده‌ است‌؛ شعارهای‌ "راوا"حاكی‌ اند كه‌ با آوردن‌ شماری‌ زنان‌ وابسته‌ به‌ باندهای‌ جنایت‌سالار در كابینه‌ و پارلمان‌، حقوق‌ زنان‌ تامین‌ نشده‌ بلكه‌ آدمكشان‌ نكتایی‌پوش‌ با پَتكی‌دادن‌ این زنان‌ می‌خواهند دنیا را با نمایش‌ بی وقفه‌ی "زادی‌ زنان‌ در افغانستان" فریب‌ دهند؛ و...»

آیا این‌ شعارها و مواضع، افغانستان‌ را به‌ عقب‌ بر می‌گردانند؟ باید به شیوه کاظم کاظمی ها خاک پای سردمداران‌ جنایت‌پیشه‌ی‌ «ائتلاف‌ شمال» رابر چشم مالید تا افغانستان‌ پیشرفت‌ كند؟

شما از پاسخ به آن طفره رفتید.

یک تفاوت بین ما و شما اینست به طور مثال که: شما عزل کریم خرم را می‌خواهید ولی ما خواستار محاکمه و مجازات این گلبدینی کثیف هستیم ولو هم بیشتر از شما و رهنورد و مقلدان، کلمات «دانشگاه» و «دانشکده» را بالا و پایین اندازد و به جای بکس هم بنویسد «چمدان»‍!

با اینهم شعار شما علیه جنایتکاران سخت و مایه‌دار شد و از ما سست و بیمایه؟

۱۵) نوشتیم که «آقای‌ میرهزار، هر مدتی كه‌ لازم‌ باشد گوشك‌های‌ شما را تاب‌ خواهیم‌ داد تا بگویید كه‌ چطور شعارهای‌ "راوا"، "كلاسیك‌ شده‌" اند و افغانستان‌ را به‌ عقب‌ بر می‌گردانند اما شعارهای‌ شما و طلبه شاعران‌ افغانی‌‌، لطیف‌ پدرام‌ها، سمیع ‌حامدها، نرشیر نگارگرها، لطیف ‌ناظمی‌ها "مدرن" و پیشرفته اند.»

شما از پاسخ به آن تیر تان را آورده‌اید.

۱۶) انتشار گفته‌هایی از زنان پرچمی مثل ثریا پرلیکا، گلالی حبیب (که شنیدیم چون بازار را گرم دیده چادرکش را بر مقدم باند مسعود (رح) نیز پهن کرده است تا خدا چه خواهد) و شفیقه حبیبی (که وقاحت و دنائت‌اش تا سرحد معاون شدن رشید دوستم هم رسید) را در «چای داغ» نوعی همدلی شما با پرچمی ها خواندیم و برای‌تان سوالهای معینی را یاد دادیم که باید در برابر آنان می‌گذاشتید تا مردم آگاهتر می‌شدند که اینان از گذشته‌ی شان نادم و سرافگنده نبوده و بی خیال خادی یا جهادی شده اند.

اما در باره این پرچم نوازی مفتضح تان یکباره کر و کور شدید.

۱۷) اظهارات شما در گفتگو با مینا کابلی را «به طور زننده خود بزرگ بینانه و متظاهرانه» و «نمایش دلقکی در مجلسی عزا»، و ادعای «نبود منتقد» در ایران و «رقابت ادبیات نو ما در رقابت با ادبیات روز ایران» از سوی شما را حرفی کلانتر از دهان تان، پررویی و نشرمیدن از خون مختاری ها، پوینده ها، شریف ها، زهرا کاظمی ها و بیشمار شاعران و نویسندگان شهید ایران خواندیم.

شما خپ تان را زده و پاسخ ندادید.

۱۸) حرفهای شما در باره ملت، ملت سازی و مهندسی انسانی را نامفهوم، چتی‌گویی و مالیخولیایی خواندیم.

ولی طوری لب فرو بستید که گویی این بحث ها اصلا از شما نبودند.

۱۹) داستان کوشش جمعی از زنان افغانستان برای ارتباط با سیما سمر و «راوا» جهت ایجاد اپوزیسیون زن افغانستان را با نفرت تکذیب و نوشتیم که «"راوا" با زنانی‌ كه‌ باند وحدت‌ سیما خانم‌ را نادیده‌ بگیرند، هیچگاه‌ "همراه‌" نخواهد شد و هیچگاه‌ با این‌ زنان‌ كه‌ از نشستن‌ در كنار صدیقه ‌بلخی‌، داكتر عبداله‌، خلیلی‌، مسعوده‌ جلال‌ و... عار ندارند، "جبهه‌ای‌ از اپوزیسیون‌" موپوزیسیون‌ نخواهد "گشود"».

شما از توضیح این که «جمعی از زنان» کجا بودند و چطور بدون اینکه با ما ببینند ـ و تا آخر ندیدند‌ـ شما از کان و کیف شان خبر داشتید، تیر تان را آوردید و این امکان جعل بودن خبر را بیشتر می‌سازد.

۲۰) این حکم شما را که «مردم در افغانستان تلاش می‌کنند که گذشته‌ی تاریک را ننگرند و از آن فاصله گیرند»، دروغی زشت و برابر حکم های سیاف، قانونی، محقق، و غیره خواندیم که از مردم می‌خواهند به گذشته و تبهکاری های بی‌ناموسانه‌ی آنان در سالهای ۷۱ تا ۷۵ نباید بچسبند و افزودیم که اگر شما و همکاران می‌توانید متجاوزان به خود یا مادر و خواهر و برادرک‌تان را ببخشید، مردم اما آنان را نمی‌بخشند و تا زمانی که ربانی ها، خلیلی ها، آمنه افضلی ها، داکتر عبداله ها، صدیقه بلخی ها، محقق ها، دوستم ها، سیاف ها، فهیم ها، قانونی ها و ... با حمایت امریکا و ایران بر سریر خون و خیانت می‌خرامند، ممکن نیست مردم ما به گذشته «ننگرند و از آن فاصله بگیرند» و این خواست، خواست یک دلال و جارچی جنایت سالاران است.

شما از پاسخ به آن تیرتان را آورده‌اید.

۲۱) گفتیم که «اگر معنی "خلاقیت" عبارت باشد از معامله‌گری با بنیادگرایان، "ایرانیزه کردن" نوشته‌ها، سکوت در برابر رژیم ایران و سگان افغانی‌اش، سکوت در برابر شاعران و نویسندگانی که ناف‌شان به ناف پرچم و خلق و باندهای اسلامی بند است، بالا کردن رکلام قلابی "جنبش ادبیات نو افغانستان" به جای محکم گرفتن درفش پیکار ضد بنیادگرایی، این "خلاقیت" مبارک شما آقای میرهزار! ما این نوع "خلاقیت" را خیانت و صاحبانش را خاین می‌پنداریم.»

و شمای خودستای را این خطاب بر نه انگیخت که نه انگیخت.

می‌بینید که شما اینهمه سوالها را از تنها یک نوشته ما بی‌پاسخ گذاشته اید و با اینحال از تاخیر در پاسخ "راوا" بیقراری داشتید!

این پرسشها به قوت خود باقی اند و پاسخ طلب.

حکم هایی خادی ـ جهادی بوی علیه «راوا»

میرهزار در «پوسیدگی اجباری راوا»ی یک و نیم صفحه‌‌ای‌اش در جواب به ادعانامه‌ی ۱۴ صفحه‌ای ما بدون آنکه بر جمله یا مطلبی در «پیام زن» به مثابه فاکت انگشت گذارد، حکم هایی صادر کرده از این قبیل:

«راوا هیچ مهارت ادبی ندارد که شگرد های ادبیات را با او در میان انداخت.»

کجا ادعای «مهارت» را نموده‌ایم؟ کجا آنقدر بیشرم شده‌ایم که لاف بزنیم به اندازه موی سر شما کتاب خوانده‌ایم؟ کجا ادعای انقلاب کردن در زبان فارسی و موجد «تحولی در عرصه‌ی مطبوعات افغانستان» داشته‌ایم؟ ما نه با شما و نه مردان و زنان انجمنی و خادی ـ جهادی، در مسابقه مهارت یا عدم «مهارت ادبی‌» نه افتیده و نخواهیم افتید.

ما «ماهران» ادبی وطنی را بر اساس موضع سیاسی شان به ارزیابی می‌گیریم. و برای ما همین معیار و نه معیار هنری، تعیین‌کننده است. مخصوصا در شرایط کنونی فقط با این برخورد است که ممکن خواهد بود تا از آلوده شدن کامل ادبیات و هنر ما توسط جنایتکارن پرچمی و خلقی و اخوانی که در صف متحدی علیه مردم جبهه گرفته اند، جلو گرفت.

برای ما ارزشی ندارد که سمیع حامد یا رهنورد زریاب در کدام قله ادبی ایستاده‌اند. ما موضع تسلیم طلبانه و سازشکارانه‌ی آنان را در برابر روسها و سگان و دژخیمان اخوانی افشا و پوقانه‌ی شان را ترکانده‌‌ایم؛ برای ما اهمیت درجه یک نداشت که موقعیت بیرنگ کوهدامنی از نظر هنری در اوج است یا نه، مهم این بود که باید آن مرحومی را به خاطر همکاری با سگان روسان و سرسایی‌اش مقابل مسعود و شرکا افشا سازیم. به همین دلیل، ما تقلای شما را به خاطر اثبات سست و ناچیز بودن اشعار بیرنگ کوهدامنی تقلایی بی‌ارزش و منحرف کننده و شیادانه می‌دانیم. منحرف کننده زیرا می‌خواهید معیار سیاسی در ارزیابی یک هنرمند و اثرش را بی اهمیت و آب خورده از «نگره‌ی چپ کلاسیک» نشان دهید. و شیادانه زیرا می خواهید در ارزیابی فرآورده های شما و شرکا، خوانندگان باید به جنبه صرفا هنری آنها توجه کنند و نه اینکه چقدر خنثی یادر خدمت جنایتکاران خواهند بود.

«راوا به درک یک جامعه‌ی باز نرسیده است که معیار هایش با فضای آزاد عیار شود و بپذیرد افراد حق ابراز نظر دارند... و هرکس حق دارد صدایش را انعکاس دهد.»

کاملا درست. ما نه تنها افغانستان را «جامعه‌ی باز» درک نمی‌کنیم بلکه کسانی که این جامعه ملوث شده توسط جلادان بنیادگرا و متحدان پرچمی و خلقی را «جامعه‌ی باز» بنامند، روشنفکران اجیری می‌دانیم که در وقاحت دفاع از بدذاتان بنیادگرا همتا ندارند. اما این ادعا که «راوا» حق ابراز نظر افراد را نمی‌پذیرد فقط به یک خنده می‌ارزد. شما آقای میرهزار در ایران بودید و احتمالا در کنار کاظم کاظمی ها و ابوطالب مظفری ها کورس های «درسهای ایدئولوژیک» ضد دموکراسی، ضد آزادی و ضد انسانی رژیم ایران را از سر می‌گذراندید که «راوا» در راه مبارزه برای دموکراسی از سوی روسها و سگان و اخوان و دولت‌های مختلف پاکستان با حمله و بگیر و ببند و زندان و تعقیب و آزار روبرو بود و حتی رهبرش با دوتن از دستیارانش جان باختند.

در این زمینه بیشتر حرف نمی‌زنیم مگر آنکه ببینیم کامران میرهزار از چه رو این اتهام مسخره را به «راوا» می‌زند.

«تفاوت نوشته‌ی "راوا" علیه کامران میرهزار با انواع دیگر آن این است که تنها یک تپانچه (۱) کم است و یک روزنامه نگار که گوشه‌ی دیوار قرارش دهد و شلیک کند.»

جای خرسندی خواهد بود که نوشته‌های ما مدعیان گوناگون پوشالی‌بوی یا اخوانی‌بوی،‌ را تا سرحد مرگ سست کند. ولی در مورد خود شما، اگر پاسخهای مستدل و قناعت بخش به لااقل بیست و یک پرسش ندیدیم و نخواندیم که مزاری، محقق و سایر "قیادیان جهادی" شیعه مذهب را همواره جنایت‌پیشه، خاین و مزدور ایران نامیده‌اید و نیز سخی‌هاتف‌ها را که جلاد را «بابه» می‌خوانند، به عنوان روشنفکران خاین به مردم هزاره و افغانستان افشا نموده‌اید، آنگاه شما را با وصف انتشار اسناد فساد این و آن مهره دولتی، آلت اجرای مقاصد میهنفروشانه و خاینانه‌ی محقق و کمپنی اعلام خواهیم نمود و این یعنی همان شلیکی که از آن حرف می‌زنید. و تا آخر از ترس آن شلیک‌ها درامان نخواهید بود.

«راوا به همان مقدار که خشونت را در نتیجه ناآگاهی مجال می‌دهد، از خرد‌ ورزی در فضای آزاد دور می‌شود.»

ما خواهان سرنگونی، محاکمه و مجازات کلیه جنایت پیشگان ۳۰ سال اخیر هستیم و مبارزه مستمر و بی‌امان برضد روشنفکران چاکر خاینان مذکور را نیز جزء اصلی این مطالبه می‌پنداریم. و از نظر ما همین برخوردی «خرد ورزانه» است و آنانی را که اصلاح این رژیم را در چهارچوب حاکمیت جنایتکاران متصور می‌دانند، نه «خرد ورز» بلکه خود فریب، عوامفریب و در تحلیل نهایی همکار بی‌مزد یا کم‌مزد جنایت‌پیشگان پشتون و غیرپشتون می‌دانیم.

آیا همین است پایه‌ﻯ فتوای فوق‌تان آقای میرهزار؟ همچنین بفرمایید که «خشونت» را چه می‌دانید و ما در کجا آن را نادرست «مجال» داده‌ایم و منظورتان از «خردورزی در فضای باز» چیست؟

«(راوا) هرجا از درک مباحث تحلیلی عاجز است، به همان شیوه پولیسی و استخباراتی متوسل می‌شود.»

تامثال ندهید که چگونه و در کجا، این حکم راهم در لیست دروغگویی هایتان حساب می کنیم. اما یک شیوه‌ی کهنه‌ی پولیسی و استخباراتی اینست آقای میرهزار که آدم بکوشد با ایمان رفته‌ها و وامانده‌های یک سازمان مخفی مانند «راوا» رابطه گرفته، از آنان به طرق مختلف اسرار تشکیلاتی و مالی را کشیده و بکوشد تا با گردآوری آن سفلگان، «راوا»یی خاین به امید مردم مجروح و امر به جا مانده از مینای جان باخته را علم نماید.

باری، شما هرگز نخواهید دید که مثلا اگر مینا جان کابلی، مصطفی روشن و یا نجلا جان باختری (۲) از موضع ارتجاعی‌تر، از همکاری با شما روگردانده باشند، «راوا» ذوقزده از اطلاعات آنان برضد شما استفاده کند.

«مارشال» مافیایی و خون وخیانت عصر ما هم، ارگان وزارت دفاع را «پیام زن» نام گذاشت تا با حلاوت آثار خادی- جهادی در آن، از درد خنجر «پیام زن» راوا بر حنجره‌ی خود و باندش بکاهد.

حالا شگفتی ندارد که امروز و صبا شما هم از سوی سرجلادان شیعه و تاکید خاد و واواک موظف باشید چیزی با ترکیب عموماً خادی- جهادی بر ضد «راوا» تقدیم «جبهه ملی» کنید. «آی.اس.آی» که موفق نشد باصدور چندین سازمان و نشریه «زنانه» و منجمله «پیام زن مسلمان» در پاکستان، اعتبار و شهرت و قاطعیت «راوا» را مخدوش سازد. نتیجه کوشش شما را خواهیم دید که آبرویتان را خواهد برد یا نه.

بهرحال منتظر توضیح همراه مثال شماییم.

«جالب است که راوا در صفحاتی از شماره‌ی ۶۵ مجله پیام زن و همچنین سایت اینترنتی‌اش، علیه روزنامه نگار می‌نویسد و دقیقا در صفحاتی دیگر از شماره‌ی ۶۵ مجله پیام زن، خبر اختصاصی کابل پرس (اختلاس ۲۵ میلیون دالری یونس قانونی) به سردبیری همین روزنامه نگار را به نفع خود استفاده می‌کند.»

ما موضوع را از یک مامور وزارت معارف شنیده بودیم با تفاوت در مقدار زدگی ـ ۲۰ میلیون ـ که با وصف بدیهی دانستن یکچنین خیانتها توسط خاینانی مثل یونس قانونی، سندی در دست نداشتیم ولی بسیار خوشحال شدیم که آن را در مقاله نویسنده‌ی گرامی داکتر میرعبدالرحیم عزیز دیدیم. ما که به این نوشته ارج می‌گذاشتیم به خود اجازه ندادیم که به سبب خبری در آن به نقل از یک سایت مخالف از انتشار آن در «پیام زن» بگذریم. اینچنین حساسیتهایی را مسخره می دانیم. و گیریم ماهیت شما همچون عامل خوش خط و خال محقق و رژیم ایران در آنزمان برای ما تثبیت می‌بود، در آن صورت بسیار ساده یک اشاره می‌آوردیم که از دید «راوا» سایت کابل پرس به محقق و واواک بند است. حتی سایت‌های علناَ وابسته به جنایتکاران، بنابر تضادهای درونی بین خود یا اربابان خارجی‌شان، گاهی اسناد به درد خوری را بیرون می‌کشند.

پس آن که از خبر به نفع خود «استفاده» کرده داکتر میرعبدالرحیم عزیز است نه ما! فکر می‌کنید بدون آن خبر، سرمویی از اهمیت مقاله ایشان کاسته می‌شد؟

پس وقتی خبر و منبع‌اش در آن مقاله آمده، منطق «استفاده راوا به نفع خود» در کجاست؟

آیا کسی در پارلمان یا جای دیگر منبع خبر را «پیام زن» گفته که اینقدر موجب پریشانی شده است؟ اگر بلی، به تمام دنیا و آدرس خود آن فرد اعلام می‌داریم که منبع‌اش کابل پرس کامران میرهزار است نه «پیام زن» تا اشتباه خانمان‌برانداز تصحیح شود. از این موضوع مسئله ساختن و نام آن را «شیوه پولیسی و استخباراتی» و «تضاد در گفتار و روش» و... ماندن، بیانگر عجز کسانی است که با ته کشیدن انبان ضد «راوا»ی‌شان به هر خس و خاشاک خنده‌آوری توکل می‌کنند.

آقای میرهزار فهمیده شد که از خبرتان سوءاستفاده نکرده‌ایم؟ در مقابل، هم اکنون شما خود مثل باند وحدت و غیره عکس هایی اختصاصی از سایت «راوا» را «به نفع خود استفاده» کرده‌اید. ما ممکن است به این کار اعتراض نماییم ولی آنرا «شیوه پولیسی و استخباراتی» و «نگاه کردن سطحی و بی‌مایه به چراغدان و نه چراغ» نامیدن، کوچکی می‌دانیم.

میرهزار، بدطینت یا سوراخ دعا گم کرده؟

«تاسف آور است که راوا بالاتر را نمی تواند ببيند و روزنامه‌نگار از آنجايی که به همين سادگی، روزنامه‌نگار است، اين سازمان ۲۸ ساله را يکبار موضوع نوشته‌اش قرار داد، تا از اين رهگذر نيز به فضای فکری بی‌جان در افغانستان تکانی وارد کند که مگر به خود آيد.»

شگفتا! در اوضاعی که زندگی و عصمت خود و زن و فرزند‌تان از دست جنایتکاران جهادی و طالبی در امان نیست؛ که خاینان آدمکش پرچمی و خلقی و جهادی «جبهه ملی» تشکیل می‌دهند؛ که فسق و فجور از فرد فرد «مقامات» در دنیا مانند ندارد؛ که امریکا و متحدان می‌کوشند با استقرار دولتی با شرکت وحوش طالبی و گلبدین، آخرین میخ های خیانت و اهانت‌شان را بر این مرز و بوم بکوبند؛ که چند ملای مزدور و چتلی ارتجاع به اشاره‌ی جنایتکار عطامحمد و شرکا، پرویز کامبخش را به خاطر انتقام‌کشی از برادرش به مرگ محکوم می‌کنند؛ که به علت بی‌وجدان، بیکاره و تا مغز استخوان فاسد بودن حکومتیان خاین، زمستان جان هزاران هموطن ما را می‌گیرد؛ که کودکان ۴ ساله و ۶ ساله و ۱۱ ساله از سوی بی‌ناموسان جهادی یا در سایه‌ی حمایت آنان مورد تجاوز قرار می‌گیرند؛ که خودسوزی زنان ما در مناطق مختلف به حدی بی‌مانند در تاریخ رسیده است؛ که نمایندگان جنایتکاران عضویت ملالی جویا را در ولسی جرگه به تعلیق در‌می‌آورند؛ که تمامی جنایتکاران و دوسیه‌ها و خیانت‌های کلان به طرز شکنجه‌آوروی زیر زده می‌شوند؛ که تقریبا تمامی مطبوعات و رسانه‌ها و تشکل‌های روزنامه‌نگاران و به اصطلاح جامعه مدنی و غیره در برابر این همه بیداد و سیهکاری، یا خنثی‌گویی و دوپهلو گویی می‌کنند یا اصلا لب از لب نمی‌گشایند، وکه.... آقای میرهزار انقلابگر، برای«تکان وارد کردن به فضای فکری بی‌جان افغانستان» به جای افشای تشکل‌ها، رسانه‌ها و قلمبدستان سازشکار و خدمتگزار جنایتکاران، تخطئه و لجن‌پاشی بر «راوا» را وظیفه ایمانی و وجدانی اش قرار داده است! و قضیه ملا نصرالدینی‌تر می‌شود که در نظر بگیریم برای اجرای پروژه‌ی «تکان»اش سازمانی را انتخاب کرده که آن را «ناآگاه»، «بی‌اعتقاد به صداهای متفاوت در جامعه انسانی»، مایل به «شیوه‌ی پولیسی و استخباراتی»، «سوء استفاده‌گر» از کمالات دیگران، دارای «برخورد های سطحی و بیمارگونه»، «تنگنظر» و ... می‌شمارد!

پس اجازه دهید بپرسیم آغای میرهزار که چه مرضی شما را وامیدارد که بین صدها تشکل موجود در افغانستان تشکلی اینقدر معیوب و لاجرم بی‌اهمیت را وسیله‌ی «تکان» دهی تان برگزینید؟

واقعیت اینست که با حمله بر «راوا» می‌خواهید به خیل دلالان قلمی پوشالی و مافیای جهادی صدا بزنید که «چه نشسته‌اید، برخیزید که چنانچه "جبهه ملی" ایجاد شد ما نویسندگان، شاعران و روزنامه‌نگاران ضد "راوا" هم به خیر و به یاری ایزد متعال جبهه فرهنگی آن را اعلام داریم. ما اگر همدل و همنوا علیه آن نه‌ایستیم و فراخوان بایکوت از سخی هاتف‌ها را نادیده بگیریم، "راوا" به زودی مچ باقیمانده‌ی ما را هم به مثابه خادی، جهادی یا وابسته به "واواک"، "سی.آی.ای"، "آی.اس.آی" و غیره باز خواهد کرد!»

«آيا تغييرات و تحولات راوا در اين ۲۸ سال همين قدر بوده که تنها همراه با رقبای سياسی‌اش شمشير و سپر را کنار گذاشته و با تپانچه و چند شعار سست و بی‌مايه به جان مردم زخم ديده آمده است؟»

دوباره باید گفت که موجب رضایت ما خواهد بود که نوشته‌های «راوا» برضد دژخیمان خلقی و پرچمی و بنیادگرا و نوکران ادبی و هنری‌شان، مثل تیر و گلوله در قلب آنان کار ‌کند.

اما «شمشیر و سپر را کنار گذاشتن» یعنی چه؟

شعار ما سرنگونی و محاکمه صحرایی تمام خاینان در «جبهه ملی» و بیرون آن و شرکاست. اگر این شعار "سست و بیمایه" است، شعار تند و با مایه‌ی شما چیست؟

یک تفاوت بین ما و شما اینست به طور مثال که: شما عزل کریم خرم را می‌خواهید ولی ما خواستار محاکمه و مجازات این گلبدینی کثیف هستیم ولو هم بیشتر از شما و رهنورد و مقلدان، کلمات «دانشگاه» و «دانشکده» را بالا و پایین اندازد و به جای بکس هم بنویسد «چمدان»‍!

با اینهم شعار شما علیه جنایتکاران سخت و مایه‌دار شد و از ما سست و بیمایه؟

گرز شعر شاملو بر فرق چه کسی می‌خورد؟

«راوا فقط از دريچه تنگ خود می‌نگرد و وقتی نام شاعر، نويسنده، روزنامه نگار و روشنفکر، احمد شاملو را ذکر می‌کند، بيشتر به يک سوء استفاده می‌ماند تا باور داشتن به انسان! به انسانی که بار امانت را پيش می‌برد. سوءاستفاده‌ی راوا از کار و تلاش بامداد طوری خجالت‌آور است که گويی شاملو از اراداتمندان راوا بود...»

آقای میرهزار، انگار شما با کلمه «سوءاستفاده» پر شده باشید که آن را مرتب بالا آورده به روی «راوا» زده و خود را تسکین می‌دهید که انتقاد جانانه‌ای بر آن وارد آورده‌اید. و جالب‌تر اینکه متقاضی اید ایراد های جهادی و «واواک»بوی شما را «راوا» باید بپذیرد در غیر آن «یک جریان اندیشمند و پیشرو نیست»!

شمااگر یک مفتری بازاری نمی‌بودید باید (با استناد به نوشته های ما) روشن می‌نمودید که چگونه ذکر نام شاملو از سوی ما «سوء استفاده» است ولی از سوی شما و انجمنی‌ها و کاظم کاظمی ها و دیگر پادوان ادبی بنیادگرایان و میهنفروشان، زیبنده، رزمنده و صادقانه و نیز چگونه «راوا» طوری از نام شاعر ملی ایران سوءاستفاده می‌کند که «گویی شاملو از ارادتمندان راوا بود و اگر اين سازمان ميدان گزافه گويی بيشتر داشته باشد، او را عضو اين سازمان پوسيده نيز قلمداد می‌کند»؟

آفرین کامران خان میرهزار که پشت ذکر نام شاملو از جانب پدرام خوشخانه‌ای، رزاق مامون، جنرال فخری و دیگر خادی‌ـ جهادی‌ها نمی‌گردید اما به خود جرئت می‌دهید در این مورد هم پاچه‌ی «راوا» را بگیرید «راوا»یی که با نقل از او همیشه گفته که روشنفکران شرافتمند و متعهد در مبارزه علیه تبهکاران مذهبی در افغانستان، باید «کفن پوش» به میدان روند. و در خاموشی وی نوشت که «شعر شاملو سرود رزم مردم ایران در مارش ظفرنمون شان برای براندازی رژیم خون‌آشام ولایت فقیه است. شعر شاملو برای مبارزان افغانستان دربند ما نیز سرچشمه الهام و امید در نبرد علیه کرکسان طالبی و جهادی و گدی‌گک های "شاعر" و "نویسنده" آنان می‌باشد.»

عبارت بالا باید به سان گرزی بر فرق شما کار کرده باشد که به جای تاییدش، آن را لاابالیگرانه سندی دال بر «ارادتمند» نشان دادن شاملو به «راوا» می‌نامید. و شاید این عبارت شما را منفجر کرده باشد:

«شاملو که در جامعه‌ای پر از تضاد و در میان مردمش می‌زیست، نه اینکه هرگز به افاده فروشی هایی از نوع "سیاست گریزی" و "عرفان گرایی" و "بیطرفی" و امثالهم رو نیاورد بلکه با احساس ضرورت ادای سهم در مبارزه برضد استبداد سیاه دینی در ایران، "کتاب جمعه" را منتشر ساخت که هفته‌ نامه‌ای ادبی، سیاسی بود و رژیم جمهوری اسلامی نتوانست بیش از ۳۸ شماره آن را تحمل کند» (پیام زن، شماره ۵۳-۵۴)

ما صدها گرز شاملویی داریم که فرق شما و کاظم کاظمی ها و سمیع حامدها و واصف‌ها و اکرم عثمان ها و ناظمی ها و... و تمامی فرهنگیان خادی‌ـ جهادی یا خنثی‌نویس را پاشان می‌کنند. شما حق دارید که از نحوه آموزش و ارزیابی «راوا» از شاملو کف بر دهان آرید و دیوانه شوید زیرا «راوا» خنجر شعر او را بر حنجره‌های شمایان فرو می‌آورد و نه اینکه از او شاعری ملاخور و بی‌ضرر و سازشکار و غیرسیاسی و «عارف» و خلاصه واصف باختری‌ای ایرانی بتراشد.

راستی آقای میرهزار، ما طرفداری و تعظیم خود را به شاعران ایرانی دیگری از جمله خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور نیز بیان داشته‌ایم. چرا نامی از آنان نمی‌آرید و مسخره‌گی نمی‌نمایید که می‌خواهیم آنان را «ارادتمند» و «عضو» «راوا» قلمداد کنیم؟

مگر غیر ازاین است که پر و بال شما و شرکا می‌سوزد که حتی به نام این قهرمانان جانباخته اشاره نمایید چه رسد به آوردن شعرهایی از آنان و شناساندن شخصیت و کار شان؟

حیف، شاملو زنده نیست که اگر می‌دانست شاعر و روزنامه‌نگاری از افغانستان به ملت داغدارش به زبان سرجنایت‌سالاران اتهام می‌بندد که «مردم در افغانستان تلاش می‌کنند که گذشته‌ی تاريک را ننگرند و از آن فاصله بگيرند.» تا می‌دیدیم که چگونه یکبار هم او و کلیه شاعران خادی ـ جهادی و خنثی را بر دار شعرش «آونگ» می‌کرد.

«انسان باوری» برای توجیه جنایت ‌سالاری!

نه دوست عزیز، ما همگی انسانها را صرفا به خاطر انسان بودن شان به یک نظر نمی‌بینیم. انسان موجودی مجرد نیست. هر انسان هستی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی معین دارد و فارغ از این‌ها زندگی نمی‌تواند و نیز بر همین شالوده است که در عرصه اجتماعی مواضع و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی‌شان با یکدیگر متفاوت یا متضاد می‌باشد. هستند انسان‌هایی که درندگان هزار بار بر آنان شرف دارند. صرفا با مجازات یا انحلال این دسته انسانهاست که ایجاد دنیایی بهتر میسر خواهد بود. با مجازات یا حذف سرجنایتکاران جهادی و خادی و طالبی است که وحدت و التیام زخم‌های ملت ما تحقق خواهد پذیرفت.

شما با «انسان باوری» عام‌تان، حق ندارید از متهم شدن به نوکر محقق یا «واواک» هیاهو پشانی ترشی نمایید. مگر محقق و «واواکی»‌ها انسان نیستند؟ دشمنی‌تان با طلبه کرام و استاد بومیا و استاد کریم خرم و استاد فاروق وردک نیز اشتباه است چرا که همه از قضا آدمیزاد اند و نه از پس کدام چهارپا!

داریوش آشوری و جنایات ولایت فقیه

«اندازه‌ی درک و برداشت اين سازمان از تلاش و کار روشنگری زبانشناس فرزانه آقای داريوش آشوری نيز کج می‌باشد. يعنی داشته های راوا از روشنگری در ايران، افغانستان و منطقه و جهان بر اساس هيچ استوار است و در کوته‌بينی بدنبال وصله‌های سياسی خود است.»

یک روزنامه‌نگار شرافتمند که از وحشت بیمانند بر زندانیان سیاسی در قتلگاه‌های رژیم ایران روانش معذب باشد و قلبش از کینه نسبت به این رژیم آدمخوار و هواخواهانش آتش گیرد، با داریوش آشوری ها باید همان سوالهایی را در میان گذارد که گفتیم، مخصوصا که مصاحبه‌گر از افغانستان در چنگال مافیای جهادی و طالبی باشد. در غیر آن صحبت با یک زبانشناس فرزانه یا هر فرزانه‌ی دیگری بدون سخن گفتن از دژخیمان و جنایتهای شان، بی‌ارزش است و در آخرین تحلیل تلاشی است تا اوضاع را در جهنم «عادی» و «قابل قبول» جلوه دهند چیزی که خاینان آدمکش می‌خواهند.

این هم ثابت خواهد شد که حرف ما «کج» و «بر اساس هیچ استوار» است یا مصاحبه ها و نوشته‌های کامران میرهزار و همفکرانش که دم خروس ملیت بازی، محقق نوازی، سازشکاری و اکت های مضحک تئوریسین ادبیات، در آنها پیداست.



«راوا و تضادهایش» یا «راوا» و تبرهایش؟



«راوا و تضادهایش! ـ‌کنجکاوی های یک روزنامه نگار» پرسش‌هایی است که گویا بی‌تابی آقای میرهزار هم از بابت نگرفتن پاسخ «راوا» به آنهاست. ولی غیراز پرسشهایش مطالبی ابراز داشته که ناگزیر نخست باید به آنها نگاهی انداخت.

میرهزار، نادان یا مغرض؟

«برای من مهم است وقتی راوا به افراد مختلف می‌تازد، بدانم که واقعا پشت همه‌ی اين ماجرا ها، دستيابی به عدالت است و دستيابی به حقوق بشر و يا اينکه در پشت همه‌ی اين های و هوی ها، به دنبال منافع سياسی خود و گروه خاصی ست و راه را برای ارتجاع ديگری صاف می‌کند.»

شما از کی روزنامه نگار شدید و علاقمند مسایل افغانستان که تا هنوز سازمانی سی ساله را «کشف» نفرموده‌اید؟ ماهیت یک تشکل سیاسی ممکن است ماهها و حداکثر دو سه سالی پوشیده بماند ولی نمیتواند چنان اسرارآمیز باشد که نتوان آن را در سه دهه عمرش با شعارها و پیکارش با پوشالیان و بنیادگرایان شناخت. شما هرقدر هم از نظر آگاهی سیاسی عقب‌مانده باشید ممکن نیست طی چهار پنج سال «راوا» را نشناخته باشید. آنرا می‌شناسید ولی نه به عنوان سازمان باب دندان تان؛ سازمانی سازشکار و تدبیرمنزلی که خریدار بنجل شیعه‌بازی، هزاره‌گرایی، محقق بازی، ایرانی بازی و انقلاب در زبان فارسی‌تان باشد؛ سازمانی که آن را ور آئینه‌ی دو سه عضو یا همکار سابق فعلا خریده و مخبر شده‌اش، سست عنصر و دست آموز تشخیص کرده باشید. شما آنقدر جاهل نیستید که ندانید «پشت همه‌ی این ماجراها» غیر از بی‌ماسک کردن سیاستمداران و «فرهنگیان» چاکر پوشالیان و تبهکاران مذهبی و آگاهی دادن مردم درباره آنان، چیز دیگری خوابیده نیست و این یعنی گامزن بودن در راه افغانستانی دموکراتیک. و این طبعا «به دنبال منافع سیاسی خود» ما رفتن است. مگر شما به دنبال منافع جانوران باغ وحش کابل دوان استید و نه «منافع سیاسی خود»؟ یا «فی‌سبیل‌الله» کار می‌کنید؟

شما آنقدر جاهل و بیسواد نیستید که تا حال ندانید «در پشت همه این های و هوی‌ها» (شرم و ننگ بر شما که افشاگریهای ضد پرچم و خلق و جنایتکاران جهادی و طالبی را های و هوی می‌نامید!) «راوا» «راه را برای ارتجاع دیگری صاف می‌کند» یا برای افغانستانی آزاد، دموکراتیک و شکوفا.

شما واقعیت را می‌دانید اما خود را به بلاهت می‌زنید چون قرار است هیچگاه عریضه‌تان علیه «راوا» خالی نباشد تا بتوانید کاری را که پیشوایان تان موفق به انجامش نشدند به فرجام برسانید.

«راوا» با افشای کلیه سرجنایت سالاران و دلالان قلمی‌شان، راه را برای کدام «ارتجاع» صاف می‌کند کامران خان؟ استادان شما اکرم عثمان، رهنورد زریاب، سمیع حامد، نرشیر نگارگر، لطیف پدرام خوشخانه‌ای و... که سوز خنجرافشاگریهای ما را تا استخوان خویش حس کردند عموما ما را «مائوئیست» گفته و دیگر صدای شان برنیامد. یکی از آنان به یاد و به دفاع از «بابه مزاری»‌اش فتوای بایکوت کردن ما را در سایتهای اینترنتی صادر کرد که معلوم نیست به این صلای سینه زن مزاری کی وقعی قایل خواهد شد. حالا شما سعی کنید با مشورت تمامی مرضداران و خادی و جهادی‌ها ضد «راوا» دشنام نوی بزنید که افتخار «تحولی در عرصه حمله به راوا» نیز به نام شما ثبت شود. «راوا» را به کدام ارتجاع منسوب می‌توانید؟

ولی میرهزارک دزد ما سرش پر دارد. او با توجه به اینکه یک معنی تهاجم به «راوا» می‌تواند به دست آوردن دل و دماغ جنایت‌سالاران و ارتجاع باشد، بلافاصله بعد از آن جمله ها می‌افزاید:

«البته اين به اين معنا نيست که من با خيل عظيم جنايت کاران افغانستان همراه می‌شوم و اين نوشته و نوشته‌هايی از اين دست به معنای بی‌گناه اعلام کردن جنايت کارانی که راوا مورد نقد قرار داده نيست. بنابراين نمی‌خواهم از يک سوی که راوا را مورد پرسش قرار می‌دهم، آب در آسيای ارتجاع ديگری ريخته باشم.»

«راوا» می‌تواند و چه خوب است متلاشی شود اگر از پیکار برضد جنایتکاران خادی ـ جهادی و مالکان شان بازایستد. زیرا با چنین تسلیم‌طلبی‌ای ضرورت تاریخی و مترقی‌اش را از دست می‌دهد. اما متلاشی شدنش به دلیل «عدم ارایه گزارش مالی» و «تاخیر در تاختن به جنایتکاران»، رویای خوش خاینانه‌ی شما و کلیه جنایت سالاران و فرهنگیان خادی ـ جهادیست که با احساس بازهم فرود آمدن تبر های «راوا» بر فرق تان درهم خواهد شکست.

نیات شما گیریم نیک، دو پول ارزش ندارند. مهم اینست که شما با تمرکز حمله بر «راوا» عملا «باخیل عظیم جنایتکاران همراه» شده و «آب در آسیاب» آنان می‌ریزید. شما می‌بینید که جانیان جهادی و شرکای به اصطلاح بروکرات آنان چه قیامتی را در افغانستان راه انداخته اند و اکثر روشنفکران با چه بیشرافتی‌ای به دهل آنان می‌رقصند، و در این میان متاسفانه تنها «راوا»ست که تبهکاران را افشا می‌نماید و در سطحی بین‌المللی از اعتبار بزرگی بین آزادیخواهان برخوردار است. معهذا شما دو روز نشده از خاد رهایی می‌یابید، عوض تشدید و عطف توجه به دریدن ماسک آنان از جنس شیعه و سنی و پشتون و غیرپشتون، رمل و اصطرلاب می‌اندازید که خدا بخواهد دریابید پشت کارهای «راوا» چه نهفته و جاده صاف کن کدام «ارتجاع» در کشور است!

ما به رغم احساس بوی هزاره بازی و محقق بازی و با وصف فضولات خادی جهادی مثل نوشته‌های مهسا طابع، ‌روح‌اله روحانی، رزاق مامون، هادی میران، حسین کوهی، طارق فیض، بهروز جهانیار، حمید اعتمادی، نبی عوض‌زاده، برخی نوشته‌های خودتان و غیره در «کابل پرس»، به خاطر صرفا افشاگری‌هایش ولو منبع آن محقق یا موجودی پلید‌تر از او باشند، دوام این سایت را می‌خواهیم. اما شما و شرکا برای «تلاشی» «راوا» روزشماری می‌کنید چرا که کل «نظام» را مافیایی و متعفن می داند.

شما از این هم خجالت نمی‌کشید و به واقعیت پی نمی‌برید که غیر از خاد و جهادی ها بسیاری از مردم، هر نوشته و نظری به علت زبان کوبنده‌اش علیه جنایتکاران را به «راوا» نسبت داده و محکوم یا تحسین می‌کنند.این، هر آدم بی‌غرض و مرض را وا می‌دارد تا در «راوا» دشمن آشتی ناپذیر جنایتکاران از هر قماش را دیده و به آنانی که برضد «راوا» شایعات بی‌ناموسانه منجمله ارتباط با «آی.اس.آی» می‌پراکنند، تف کند.اما شما این دروغگویان را می‌بوسید و آنان هم شما را که به نوبه خود مژده «متلاشی شدن راوا» را می‌دهید. این خادی‌وارترین نوع همراهی با «خیل عظیم جنایتکاران» و «آب در آسیاب ارتجاع ریختن» است.

آیا شما منتظرید که همچون پدرام خوشخانه‌ای که به مثابه کچک دوستم در حمله به خانه اکبربای شرکت جست، در حمله خاد، سیاف یا محقق به خانه کدام فعال «راوا» گرفتار شوید تا فقط آن وقت «همراه شدن با جنایتکاران» را بپذیرید؟ تجربه نشان داده که مخالفت و یا بریدن از موضع خاینانه با «راوا» عاقبتی جز همدستی با ارتجاع نخواهد داشت. باری، شما با تمام «شگرد های ادبی»‌تان و با استعانت از خاینان ما که برای‌تان جاسوسی می‌کنند، ادامه دهید و خواهیم دید که کارتان به کجا می‌کشد.

«راوا» به دنبال محاکمه‌ی جنایت‌سالاران و میرهزار به دنبال محاکمه‌ی «راوا»!

«يقين دارم اگر اتهام های راوا را عليه خودم و مقاله‌ای که انگيزه‌ی اتهام های توخالی راوا بود را ترجمه‌ی رسمی کرده و به يکی از دادگاه های اروپايی و آمريکايی که سران راوا در آنجا هستند، ارايه کنم، راوا هيچ پاسخ معقولی نخواهد داشت و محکوم خواهد شد.»

ای رویکت سیاه میرهزار با این دروغ پست و در عین حال خنده‌آورت! ظاهرا جاسوسکهای مردارخورت ترا ساده لوح هم گیر کرده اند که هرچیزی برضد «راوا» را در دهانت بگذارند از آن استفاده می‌کنی. (۳) همین جا می‌مانیم و به پیشگاه مردم افغانستان به تو چلنج می‌دهیم که نام «سران» نه بلکه اگر نام فقط یک «سر» از «سران» «راوا» مقیم غرب یا افریقا و یا قطب جنوب و شمال را اعلام توانستی، هر اتهام دیگرت را قبول خواهیم داشت. در غیر آن باید به دروغگویی‌ات علیه «راوا» علنا و رسما اعتراف نموده و بگویی که کی ترا به این جعل لئیمانه کشانده؟ خاد؟ کرمکهای بریده از «راوا»؟ فلان و بهمان سرجنایتکار و یا نرشیر نگارگر، سیاهسنگ، رهنورد زریاب، رزاق مامون یا کدام انجمنی؟

حتی تنها با توجه به این دروغت، پاسخ گفتن به تو جدیتش را می‌بازد ولی چه کنیم که سی سال حاکمیت فرهنگ خادی و جهادی بر کشور ما و نیز مبارزه متحدانه‌ی دلالان خادی و جهادی آنان علیه «راوا»، گاهی پرداختن به سخیف‌ترین اتهامات را ناگزیر می‌نمایاند.

«دانشگاه» و «چمدان» و... آری، پشتیبانی از مبارزه ضد رژیم ایران نه!

با آنکه مطمئنید دیگر معطل چه هستید و چرا «راوا» را با حکم محکمه‌ای اروپایی یا امریکایی محکوم نمی‌کنید؟ یادتان باشد که اگر دادگاه خیالی شما اندکی جریان را مطالعه کند، فوری به شما توصیه خواهد کرد که به متخصصی روانی ـ عصبی مراجعه بفرمایید. زیرا آن دادگاه (و هر آدمی با عقل سلیم) با مروری مختصر در می‌یابد که «راوا» شما و امثال شما را صرفا به خاطر گویش ایرانی (که اتفاقا شیرین است مثل گویش ما برای ایرانیان) یا به کار بردن کلمات ژانویه، پیشاور، کرزای به جای جنوری، پشاور و کرزی، طرفدار یا عامل ایران نمی‌گوید. این می‌تواند از کم بضاعتی یک به‌اصطلاح شاعر یا نویسنده یا روزنامه‌نگار و... بی اعتماد به خود ناشی شود که تصور می‌کند، محصولش نمودی «قوی» و «سطح بالا» خواهد یافت، بدون آنکه او از نظر سیاسی به رژیم جنایتکار ایران کوچک‌ترین علاقه‌ای داشته باشد. بلکه «راوا» اول شما و مدیران خادی ـ جهادی شما (کاظم کاظمی، رهنورد زریاب، لطیف ناظمی، اکرم عثمان، سمیع حامد، حمیرا دستگیر زاده، صبوراله سیاهسنگ، ابوطالب مظفری و...) را برپایه موضعگیری‌های تان در برابر خمینی و فتوای ترور سلمان رشدی‌اش، رژیم ایران به طور کلی، سکوت مقابل شاعرانی که برای مسعود مرثیه گفتند و یکی از آنان در مدح لطیف جان خوشخانه‌ای دهنش را آلود، سکوت مقابل جنبش های محصلی و کارگری و مردمی ضدرژیم، سکوت مقابل جنایات هولناک علیه زندانیان سیاسی در کشتارگاه‌های رژیم، سکوت مقابل مداخله‌های آشکار جمهوری اسلامی در افغانستان و... بوده که به مثابه طرفداران و جاسوسان رژیم ولایت فقیه افشا نموده و بعد گفته که کاربرد کلمات ایرانی از سوی شما نه یک امر معمولی و سلیقه‌ای بلکه ناشی از علایق‌تان با رژیم بوده و می‌خواهید به طور سیستماتیک و پلان شده، از مجرای فرهنگی، در تامین و توسعه و تحکیم نفوذ هرچه بیشتر این خونبارترین رژیم دنیا در افغانستان کوشش بندگی‌تان را انجام دهید.

افراد پیش گفته با تمام وقاحت خادی ـ جهادی شان قادر نشده و نخواهند شد که از اتهام وابستگی یا جانبداری از رژیم ایران خودرا برائت دهند زیرا هرکدام را هزار ویک رشته با آن در انس نگه می‌دارد. شما کامران خان به وکالت از اینان چه خواهید گفت؟

رزاق مامون نماینده‌ی میرهزار و کلیه فرهنگیان خادی‌ـ جهادی در پابوسی محمد خاتمی

شاید مظلومانه بگویید شما را با آن آدمها‌ی ایرانی یا افغانی چه کار؟ چطور چه کار. شما که نام خدا خود را شاعر و نویسنده و روزنامه نگاری بی‌رشته و بافتکی با رژیم ایران می گویید، در آنصورت کلان یادداشت کرده وجواب بدهید: واصف باختری ها، کاظم کاظمی ها، ابوطالب مظفری ها، رهنورد زریاب ها، اسداله حبیب ها، خالده فروغ ها، قهار عاصی ها، سیاهسنگ ها و... را چرا به مثابه سگان زنجیری و موید رژیم ایران افشا ننموده‌اید؟ وقتی رزاق مامون سر به آستان محمد خاتمی می‌ساید و او را «محبوب مردم افغانستان» می‌نامد چرا به این اظهار بندگی خاینانه و استفراغ آور او لعن و نفرین نمی‌فرستید؟ چرا از خوشامد‌گویی های میهنفروشانه‌ی داکتر اسداله حبیب به رژیم ایران به درد نمی‌آیید؟ چرا به محمود دولت آبادی نمی‌گویید که از مصاحبه با یک شکنجه‌گرخادی خوشخانه‌ای خجالت نمی‌کشد؟

از منیژه باختری بگذریم که بویش از نورزیه اتمرها و صدیقه بلخی‌ها و مسعوده جلال‌ها هم بالاتر گرفته و شخصیتش روی شفیقه محمود حبیبی‌ها را هم سفید می‌نماید، ولی چرا هنگامی که رهنورد زریاب در هرات چتلی تورن اسماعیل را خورد و در بلخ از عطا محمد را، از سنگ و چوب صدا برآمد و از شما نه؟ چرا به روی سمیع حامد یک پخسه تف نه انداختید که چرا بعد از جمعیتی و عروسک عطا محمد بودن حالا خود را زیر پای سلیمان لایق می‌اندازد؟

چرا علی صالحی، پرویز خایفی، م.سحر چیمه، علی سپانلو و چند تای دیگر را به عنوان مدیحه‌سرای جنایت سالار مسعود رسوا نمی‌سازید؟ چرا وجود رضادقتی و «کانون آیینه»اش که کانون جاسوسی و جاسوس پروری و تبلیغ و جمعاوری پول برای شورای نظار است هیچگاه قلب‌‌تان را نمی‌فشرد؟ چرا بدون اعتنایی به پیوند بیرنگ کوهدامنی به پرچم و به کثیرالابعاد و برادر و باندش، استخوانهای شعرش را از خاک بیرون می‌کشید تا مثلا ثابت نمایید که بند تنبانی و مبتذل ‌اند؟ کاری بی‌افتخار، بی‌بها و منحرف کننده است ـ افزون بر اینکه بی‌غیرتی و نامردی هم است چون دیگر زنده نیست که شخصا جواب دهد؟ ولی چرا حتی همین توپخانه‌ی بادی ادبی‌تان هیچگاه نشده که علیه قهار عاصی‌ها، حسین فخر‌ی‌ها، ابوطالب مظفری‌ها، حسین محمدی‌ها، یعقوبی‌ها، رزاق مامون‌ها، پرتونادری‌ها، سمیع حامد‌ها و خالد نویسا ها به صدا درآید؟ چرا شعرهای مهوع کاظم کاظمی و سایر شاعران اجیر رژیم برای «امام عزیز» را به مثابه شعرهایی ضد ملی، خاینانه و ناشعرتر و کرک‌آور‌تر از شعر های مثلا افسر رهبین، پولادیان، اسدالله حبیب، عبداله نایبی، دستگیر پنجشیری و... ارزیابی نمی‌فرمایید؟ مگر غیر از این است که آن ها خواهی نخواهی برای روزنامه‌نگار انقلابی ما با حس و عطش قومپرستی، شیعه‌گری و امام دوستی ما گوارا و فرحت افزاست؟

اساسا بفرمایید که چرا عذابدهنده‌تر و مزدورمنشانه‌تر از هارون یوسفی قند، ملیحه جان احراری، خالد نویسا، ظاهر طنین قند، سیما شادان، ‌فریده انوری، شکریه رعد قند (۴) و... به گذشته سیاسی جنایتکارانه و خاینانه هنرمندان و غیر هنرمندان کاری ندارید و آن را با چشم پارگی زایدالوصفی زیر می زنید؟

از این سوالها صدها تا می‌شود آورد.

کامران جان متوجه شدی؟ همین که آن موضعگیری‌های معین علیه چهره‌های مذکور ایرانی و افغانی را نداشته‌باشی، این بیدرنگ داغ وابستگی به رژیم ایران را در پیشانی‌ات حک می‌کند.

نه. فرض کنیم موارد بالا همه ناوارد و واهی. ولی شما «خدا شرماندگی» بسیار کلانتر از آنها دارید: اگر سخی هاتف دلداده‌ی تنها یک بابه، «بابه مزاری» است، شما نمک حرامی و مذهب حرامی و قوم حرامی به خرج نداده، از چاپ عکس های چندین بابه جنایت‌سالار شیعه مذهب، خلیلی، محقق، انوری، اکبری، کاظمی و علی جاوید بین عکس‌های جنایت سالاران غیرشیعه، لاحول کرده اید تا در سرسپردگی تان به آنان سوءتفاهمی به میان نیاید. (اصل عکس که به تاریخ ۲۹ مارچ ۲۰۰۸ از کابل پریس برداشته شده)

ندیدن حتی یکی از این عناصر به مثابه سرجنایت سالار و نوکر رژیم ایران، قبل از همه به معنی کتمان بند ناف خود فرد با ناف آن رژیم می‌باشد.

نکته دیگری که دادگاه غربی از روی اسناد «راوا» متوجه شده وشما را نسبت به آنها شیرفهم خواهد کرد: «راوا» بار بار گفته که عربده جویی «ایرانیزه کردن» که رهنورد زریاب بین رسانه‌چی های خادی ـ جهادی مشرب یا فریب خورده و ناآگاه باب شده،‌در شرایط فعلی که تبهکاران جهادی و خادی در «جبهه ملی» گرد آمده‌اند و یکپارچگی افغانستان در مخاطره است، جز خدمت به رژیم ایران نام دیگری نمیتواند داشته باشد زیرا: ایدئولوگهای ولایت فقیه و سگان افغانی‌اش شب و روز جار می‌زنند که مرزهای سیاسی و جغرافیایی ساختگی و مردود اند و فرهنگ است که فراتر و زبده‌تر از این مرزها قرار دارند که باید موجب نزدیکی ملت ایران و افغانستان شوند. (۵) و در این حال خاینانی به سرکردگی رهنورد زریاب، لطیف ناظمی، واصف باختری، پرتو نادری، لطیف پدرام و غیره حنجره می‌درند که باید کلمات و اصطلاحات ایرانی و حتی لهجه ایرانی اشاعه یابد تا زبان فارسی افغانستان «سچه» و از زمختی های نفوذ کلمات پشتو در آن به در آید!

زریاب و سمیع حامد و شرکا، دست رژیم ایران در افغانستان

«راوا» می‌گوید: آقایان و خانمهای وطنفروش، امروز رژیم ایران همانند پاکستان هیچگاه نمی‌خواهد در افغاستان دولتی آزادیخواه و دموکراتیک استقرار یابد. ایران همانند پاکستان می‌خواهد رژیم دست‌نشانده یا لااقل طرفدارش را در افغانستان داشته باشد. «ایرانیزه کردن» به مثابه یک خدمت به رژیم ایران به حساب می‌آید و هیچ ربطی به همگرایی دو ملت ندارد. شعار دوستی دو ملت فقط از سوی دولت‌های دموکراتیک در هر دو کشور، بی‌شایبه خواهد بود و بس.

ایرانی بازی‌ها بالفعل به تقویت موقعیت ایادی سیاسی ایران خلیلی، محقق، فاضل سنچارکی، پدرام خوشخانه‌ای و... می‌انجامد. مردم ما روح ملایان جنایتکار ایران را در کالبد دلالان فرهنگی آنان رهنورد زریاب و سمیع حامد و... می‌بینند

مبارزه‌ای قاطع علیه رژیم ایران و احزاب و شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی جیره‌خوار افغانی‌اش از مهمترین وظایف میهنپرستانه و دموکراتیک هر افغان آزادیخواه به شمار می‌رود.

پشت «پیشاور» و «ژانویه» و... چه خوابیده است؟

و نکته دیگری که دادگاه غربی به روی‌تان خواهد زد اینست که: اگر شما از مرض دیگری رنج نبرید، تقلید لهجه ایرانی در رادیو و تلویزیون چه ربطی به سچه ساختن دارد؟ از این رذیلانه‌تر چرا باید پشاور را «پیشاور»، جنوری را «ژانویه»، امریکا را «آمریکا»، داکتر را «دکتر» و حتی کرزی را «کرزای» و... نوشت و تلفظ کرد؟

اگر این دم شور دادن برای رژیم ایران نیست چیست؟ این خود به سادگی ثابت می‌سازد که مسئله، «فارسی سازی» نیست، مسئله کمک به محکم کردن پنجال ایران در افغانستان از راه فرهنگ است.

و نکته دیگری که دادگاه غربی آن را برای شما درس خواهد داد اینست که «راوا» به کرات خطاب به عشاق رژیم ایران ابراز داشته که در شرایط کنونی که هست و بود افغانستان تهدید می‌شود (۶) و مردم در تنور ناامنی و فقر و بیکاری و ستمزدگی بنیادگرایان و شرکا و اربابان شان دود می‌شوند، باید به پیکار استقلال طلبانه و ضد بنیادگرایی تمرکز داد و درین راه افشای رژیم ایران و سگهایش را نباید لحظه‌ای از یاد برد. تا دموکراتیزه شدن ایران و افغانستان میتوان با همین فارسی با مخلوطی از کلمات پشتو و غیرفارسی ساخت و هیچ فغان هم برنیاورد. تنها و تنها پس از آزادی افغانستان از سلطه‌ی بنیادگرایان و آفرینندگان شان است که میتوان به مسایل مربوط به زبان فارسی و پشتو و دیگر زبانها و رشد و تکامل متناسب آنها روی آورد.

باید وحدت ملی را منوط و منحصر بر بنیاد و سمت مبارزه دموکراتیک و ضدبنیادگرایی دانست و اجازه نداد که این بنیاد و سمت با طرح اختلافات زبانی ، مذهبی یا قومی خدشه‌دار شود. «ایرانیزه کردن» زبان به سبک خاینانه‌ی رهنورد زریاب و عکس‌العمل های به همان اندازه خاینانه‌ و شونیستی به سبک حلیم تنویرها و کریم خرم ها هردو توطئه‌ایست به هدف انشقاق در صفوف مردم ما برضد جنایتکاران بنیادگرا. و «راوا» اگرچه نخستین سازمان بود که به ایرانی‌بازی روشنفکران خادی‌ـ جهادی برخورد کرد، اکنون جانبداری از کمپ واواکی ضد پشتونی زریاب یا کمپ فاشیستی پشتون بازانه‌ی کریم خرم را برای هر روشنفکر آزاده و دموکرات، ننگ و خواری‌ای عظیم می‌داند.

سپنتا و کلیه خادی‌ـ جهادی‌ها حامی میرهزار در دعوایش با «راوا»

ما را که شهامت کرده به محاکمه بکشانید حمایت و ستایش کلیه معامله گران و خادی ـ جهادی ها را به همراه خواهید داشت. این کار تان یک جهت مثبت هم دارد: نشان خواهید داد که برعکس واصف، رهنورد، اکرم عثمان، عسکر موسوی، لطیف پدرام و غیره خادی ـ جهادی ها از نسبت نوکری رژیم ایران یا جنایتکاران شیعه بودن خوش‌تان نیامده و حتی آن را توهین به خود می‌انگارید و به خاطر آن حاضرید با افشای تبهکاریها و جاسوس بودن محقق، او را به نوبه خود سوراخ سوراخ کرده چلوصافش را از آب بکشید. فرصت مساعد را از دست ندهید آقای میرهزار، وقتی ما با انتشار «اسنادی از سالهای خون و خیانت جهادی» در اروپا و امریکا به دنبال محکمه‌ای صالح هستیم که سر جلادان پرچمی، خلقی، جهادی و طالبی را در آن بکشانیم، شما به همان محکمه با صورت دعوا علیه «راوا» در زیر بغل میروید (۷). چه منظره‌ا‌ی تماشایی و تاریخی!

و یک راه ساده‌تر دعوا. شاید به یاد داشته باشید که «راوا» با سازمان آلمانی «ابتکار صلح» به سبب توقف ارسال اعانه‌ی جمع شده مردم آلمان برای «راوا» از طریق مجله «اشترن»، با وزارت دفاع امریکا به سبب استفاده‌ی بدون کسب اجازه از عکس‌های «راوا» در ورقه‌های تبلیغاتی‌شان در افغانستان، با شرکت انگلیسی «هارد کش» به سبب نپرداختن کامل سهم «راوا» از قبل عاید فلمی در باره «راوا» و مصارف انتقال افراد و تجهیزات آن به داخل کشور و تهیه بخش‌هایی از فلم توسط ما، دعوا داریم. حالا شما هرطوری که صلاح می‌بینید با همه یا به نظر خودتان با مهمترین آنها با عریضه‌ای ضد «راوا» تماس بگیرید.

به معلومات‌تان که رنگین خان دادفر سپنتا نیز با «ابتکار صلح» دیده و هرچه در انبان «دانشمندانه‌»اش برضد «راوا» داشته (منجمله اینکه یک کار اصلی «راوا» ترور سیاسی تابناکترین چهره‌های ادبی و فرهنگی و سیاسی افغانستان است!) در اختیار آنان گذاشته است. شما در آنجا متکا و یاور خوبی دارید. در سیاست ارتجاعی هیچ دشمنی و دوستی پایدار نیست. رنگین خان که ببیند شما پاچه‌ها را عملا علیه «راوا» بر زده‌اید، قربان و صدقه خاک‌پای‌تان خواهد شد. تا دیر نشده بشتابید آقای میرهزار!

اگر میرهزار تعلق به «واواک» و محقق و شرکا را میهنفروشی بشمارد

«نه از آن نويسندگانی هستم که با اين رژيم و آن رژيم ساخته است (این را فقط با افشای پیهم رژیم ایران و سگهای بومی آن و پشتیبانی از مبارزان آزادیخواه ایران ثابت نمایید. پ.ز) و نه از آن هايی که بانم راوا هر چه خواست به من بگويد و نوش جانش.»

ما که قبلا کلان‌های شما رهنورد، قهار عاصی، پدرام خوشخانه‌ای، اسداله حبیب، کاظم کاظمی، حمیرا دستگیرزاده و... را رسوا نموده بودیم، برخورد به «چای داغ» شما نمی‌توانست مطرح باشد. ولی مادامکه در «راوا اپوزیسیونی نه چندان نیرومند» با وام گرفتن از زرادخانه‌ی «ساواک» و «واواک» گپ‌های کلانتر از دهان‌ خود برضد آرمان «راوا» زدید، لازم دیدیم ایرانی بازی آشنای خادی ـ جهادی مزاج شما را بشکافیم. واز همان ابتدا از قانقرتک ‌تان گرفتیم: از دانشگاه گفتن‌تان تیر. اما کدام بیشرمی، کرم و تکلیفی است که شما را وسوسه می‌کند تا «پیشاور»، «چمدان»، «کرزای» و «دکتر» بنویسید؟ واین سوالیست که «کارمند شایسته فرهنگ» و سایر قلمبدستان خادی ـ جهادی که شما را در شعر و شاعری نوکر هم نمی‌گیرند، جواب داده نمی‌توانند. آیا شما به نمایندگی از آنان می‌توانید؟ به هر حال ما خوشحال خواهیم شد بخوانیم که شما دفاع از رژیم ایران و محقق و شرکا را حد اعلای بیشرافتی و بی‌ننگی می‌شمارید و نشر نوشته‌ها‌ی آغشته به تعصب قومی و مذهبی و محقق بازی در «کابل پرس» ادامه نخواهد یافت. اگر ما این اطمینان را یافتیم، آنگاه هرچه خواستید به ما بگویید «نوش جان‌» تان.

میرهزار در جستجوی «تاراجگر» مخوف‌تر از جنایت‌سالاران!

«مهم‌تر از مساله‌ی شخصی اين است که واقعا اينجا برای عدالت تلاش می‌شود و يا اينکه نه و در پشت همه‌ی شعارها برای عدالت، چهره‌ی تاراج گر ديگری قرار دارد که می‌خواهد علاوه بر تجارت از نام حقوق زن، رقبای سياسی خود را از صحنه بدر کرده و بازیگران وابسته‌ی ديگری را بر مردم افغانستان سوار کنند.»

در این مورد باید به بیچارگی و سطح درک خود بنالید که چطور هنوز سازمانی قدیمی با آنهمه فعالیت ها و شهرتش را نشناخته‌اید که برای عدالت تلاش می‌کند یا اینکه سیاف، گلبدین، ربانی، خلیلی، فهیم و جنایتکارنی از این قبیل را «بابه» گفته «بر مردم افغانستان سوار کند».

آقای میرهزار افشا نمایید کدام جنایتکار خلقی، پرچمی، جهادی و طالبی در «پشت همه‌ی شعارها برای عدالت» راوا قرار دارد و کدام «بازیگر» خاین را می‌شناسید که «راوا» قصد دارد «بر مردم افغانستان سوار کنند»؟ بلی بی‌درنگ و پس از دیدن این سطور افشا نمایید که اگر درست باشد مردم فاتحه «راوا» را بخوانند ورنه باید فاتحه شما را خواند که چیزی نیستید جز شارلتانی اخوانی با ماموریت اصلی‌ توطئه‌گری علیه «راوا».

پرسش‌های یک «غول» ادبی و روزنامه‌نگاری

کسی که تنها از طمطراق میرهزار حرکت کند، فکر می‌کند پرسش‌های این غول نورسیده‌ی ژورنالیزم از «راوا»، غول‌آساتر از خودش خواهد بود تفکر برانگیز. ولی فیل میرهزار موشی می‌زاید اینچنین ناقص، عجیب و مردنی:

«راوا تا کنون هیچ گزارشی مالی به اعضای خود و افکار عمومی ارایه نکرده است.»

اگر به احترام دریافت چندین پیام با این مضمون که «به الف تا یای گپهای میرهزار باید جواب بدهید که سطح پایین است و اغلب رسانه ها در دست خادی‌ها و جهادی‌ها و بنابرین عده‌ای فریب خواهند خورد» نمی‌بود این سوال را کودکانه و پلیسی گفته و هیچگاه به آن پاسخ نمی‌دادیم.

وسیله‌ی میرهزار هرزه است یا هدفش؟

آقا، در کدام جمعبندی مبارزه‌ی عمدتا مخفی ضد خادی ـ جهادی و طالبی آمده که سازمانی مثل «راوا» گزارش مالی به «افکار عمومی» ارائه کند؟ آیا در ایران یاد گرفته‌ای که سازمانهای مخفی ضد رژیم جنایتکار آخوندی به «افکار عمومی» گزارش مالی می‌دهند؟ از سازمان‌های رزمنده‌ی مخفی در سایر کشورهای اسیر استبداد؟

نه. هیچکدام. شمای قومباز و مذهب باز کجا و آن سازمان ها کجا! بلکه این گپ را اعضای «ده پانزده ساله‌ی» سابق «راوا» در دهان منتظر و مشتاق شما انداخته اند. به راستی که به چه وسیله‌ی کثیفی جهت رسیدن به هدفی کثیفتر از آن چنگ انداخته اید. اینان که دنائت را تا سرحد جاسوسی به شما رسانیده‌اند، درعینحال شما را آنقدر ناشی و آسان یافته‌اند که می‌توانند هر زهر ضد «راوا»‌ی خود را در شما تیر کنند. شما اگر لبریز از سوءنیت نمی‌بودید، از این ناپاکان می‌پرسیدید با یافتن کدام راه و سازمانی رزمنده‌تر به «راوا» پشت کردند؟ شوق شهوتناک برای گزارش مالی کی در شما چوچه و بچه کرد که آخرالامر دلکتان را ترقانده و برای عرضحال به میرهزار پناه آوردند؟ شما در چه موقعیت و مقام تشکیلاتی تشریف داشتید که باید گزارش مالی را می‌دیدید؟ چرا گزارش مالی نسبت به هر گزارش دیگری برای ‌تان مهم بود؟ آیا شما مشکلات داشتید و «راوا» کمک ‌تان نکرده در حالیکه برای «سران»اش چک سفید می‌دهد؟ (۸) آیا کسی را متهم به فساد مالی در «راوا» سراغ دارند که «راوا» نسبت به او بی‌اعتنا مانده باشد؟ اگر نجیبانه عمل می‌کردید ازآنان می‌خواستید همینکه نزد شما آمده‌ اند کافیست،‌ و نباید خود را به خاد و دژخیمان جهادی عرضه کنند که در غیر آن در کابل پرس منحیث عوامل خاد و دژخیمان افشا خواهند شد. و اگر نجیبانه تر عمل می‌کردید به آنان می‌فهماندید که کنجکاوی برای دستیابی به اطلاعات محرمانه‌ی یک سازمان مخفی انقلابی، شیوه‌ای پلیسی و پست بوده، به روی آنان سیلی‌ای نواخته و جواب شان می‌دادید که دیگر طرف‌تان دور نخورند چون جاسوسی برضد «راوا» دیر یا زود آدم را تا حد نوکری خاد و مافیای جهادی‌ طالبان سقوط خواهد داد.

از ما می‌شنوید آقای میرهزار خود را زباله دان «راوا» یا سازمانهای مبارز دیگر نسازید. ترسیده ها وگریزی های یک سازمان انقلابی، کمر شما را بسته نخواهند توانست. برای ایجاد یک تشکل، به جای بندگان معاش دالری، عزیمت به خارج، شهرت و چوکی، به افراد شیرپاک و شجاع در مبارزه ضد بنیادگرایی متوسل شوید که آینده خواهد داشت. طبعا به شرطی که یکچنین افرادی شما را جدی گرفته به شما شک محقق‌بازی، شیعه‌گری و... را نکنند.

قسمت دوم



مطالب مرتبط:






یادداشت ها:

(۱) حالا که یاد گرفتید «دکتر» را داکتر بنویسید، «تپانچه» را هم تفنگچه بنویسید، مشکلی ندارد. اما این کل گپ نیست. باید آنانی راکه چنین بوزینه‌وار از ایران تقلید می‌نمایند به توپخانه‌ی تان ببندید تا حالیشان شود که با این مردارخوریها و سبکسری ها، داعیه‌ی «تحول در عرصه‌ی ژورنالیزم افغانستان» ریشخند عالم خواهد شد.

(۲) راستی این همکاران تان با فوتو های شیک و قلمزنی های شان یکباره گم شدند و در هیچ جای دیگری هم از ایشان اثری نیست. چرا؟ آیا قول داده بودند که تنها با میرهزار انقلاب در عرصه زبان و ژورنالیزم مزه میدهد و با شما هرگز؟

(۳) «راوا» اگرچه برای مبارزه مرز جغرافیایی نمی‌شناسد، اما تا هنگامی که زندگی و مبارزه در داخل یا پاکستان را ناممکن نیافته با رفتن «سران» و اعضا وحتی هوادارانش به امریکا و اروپا شدیدا مخالفت ورزیده علیرغم اینکه پناه گزین شدن در غرب برای اعضای ما آسان بوده است. زیرا کشور های غربی خلاف حدس داهیانه‌ی شما آقای میرهزار اشتباها تصور میکنند «راوا» سازمانی آشتی‌ناپذیر با بنیادگرایان و تحت تعقیب و در لیست تروریستی آنان می‌باشد. زمانی کار سوءاستفاده از نام «راوا» برای رفتن به غرب آنقدر بالا گرفت که مجبور شدیم به پاسخ اکثر سفارت های اروپایی متحدالمالی فرستاده و به آنها گوشزد نماییم که شیادان که به خاطر رفتن به غرب خود را «عضو راوا» سجل میکنند رشته و ربطی به «راوا» ندارند.

(۴) هنگامی که این خانمها و آقایان با یک خادی یا جهادی گفتگو میکنند و شنونده‌ای به شاخ پرچمی، خلقی یا جهادی او اشاره می‌نماید، چنان با تشنج و حساسیت صحبت شنونده را قطع میکنند که گویی طشت کدام شرمندگی و رسوایی خود شان از بام بیفتد.

(۵) درست مانند طرح غدارانه‌ی کنفدراسیون ایران و پاکستان و افغانستان در دوران جنرال ضیا‌الحق که اگر متحقق می‌شد سودش به رژیم‌های پاکستان و ایران می‌رسید که افغانستان دریده شده و خونچکان و درهم ریخته را از طریق غلامان خانه زاد بنیادگرای شیعه و سنی خود می‌بلعیدند.

(۶) توجه کنیم به حرف‌های علنی پدرام خوشخانه‌ای، بشیر بیژن، دو وکیل خاین و سایر سگ‌های دوستم در جریان بدمعاشی‌های او با اکبربای، که چگونه حکومت کرزی را از شورش مردم شمال می‌ترسانند و در مقابل امریکا هم عطامحمد جنایتکار را پیش می‌کند که به دوستم هشدار باش دهد.

(۷) یک عامل دیگر مساعد بودن وقت اینکه: کنیزک رسانه‌ای شورای نظار رزاق مامون با گفتار و ارایه عکس‌ها به کثیرالابعاد تجدید ارادات کرد و بعد از تظاهرات وابستگان قربانیان سه دهه اخیر و انتشار «اسنادی از سالهای خون و خیانت جهادی»، کتاب دفاع از رهبر اسبقش داکتر نجیب را بیرون کشید و با وقاحت یک کارمند خادی و جهادی اظهار داشت که «وقتی یک قبر تصادفی در خیرخانه کشف شد تمامی رسانه‌های اطلاعاتی سروصدا می‌کنند و دفعتا هیئتی از ملل متحد وارد کابل می‌شود که قبر جمعی از کدام سال‌ها بوده... (اشاره تمسخر‌آمیز خاینانه‌اش به پیدا شدن صدها قبر دستجمعی در دشت چمتله) اما در مورد قتل داکتر نجیب یازده سال سکوت کرده‌اند.» (برنامه «گفتمان» تلویزیون «طلوع»، ۸ جنوری ۲۰۰۸) تا در این خاکبادش صدای حیاتی محاکمه و مجازات سرجنایتکاران گم شود. در این فرصت تعقیب قانونی «راوا» توسط میرهزار یا هر فرد و جمع دیگر ضد «راوا»، «جبهه ملی» و رزاق مامون‌ها را به اتن واداشته و بیشتر از پیش توپخانه‌ی‌ تان را از شانه‌های آنان به سوی «راوا»، نشانه روید.

(۸) آقای میرهزار که هر وقت به کمک این پادوک‌‌های ‌‌تان به حقایقی در مورد امتیازطلبی و حیف و میل پول توسط حتی یک فرد در «راوا» دست یافتید، بدون معطلی آن را با نام و نشان و در تمام سایت‌های وطنی و جهانی افشا نمایید.