ثـور‌ ۱۳۸۵ ــ مـی‌ ۲۰۰۶
شماره‌ مسلسل‌ ۶۵ Payam-e-Zan



نمونه هاﻳﻰ از تبهكارﻯ هاﻯ ضد زن
در كشور بنیادگرا زده



گلبر بوسیله شوهرش سوزانده شد

گلبر  زنی که بوسیله شوهرش سوزانده شد در نوامبر ٢٠٠٥، زنی به نام گلبر در یکی از شفاخانه های محلی ولایت سمت شمال افغانستان، بادغیس، بستر بود كه توسط شوهرش سوزانده شده بود.

به گفته مادرش، گلبر سه سال قبل با مردی بی رحم ازدواج کرد كه هر روز وی را زیر شکنجه میگرفت. بالاخره گلبر هم كه چاره را حصر دید به خانه‌ی مادرش فرار کرد. روزی بعد شوهرش آمده از او خواست تا به خانه برگردد در غیر آن وی را خواهد کشت، ولی گلبر قبول نکرد. یک روز كه گلبر در خانه تنها بود، شوهرش سر رسیده و با پترول او را آتش زده و خودش فرار میکند.

بعد از شنیدن فریاد های گلبر، همسایه ها به کمک رسیده و آتش را خاموش میکنند ولی تا آن لحظه بیش از ۴٠ فیصد وجودش سوخته بود.

او از ۴٠ روز بدین سو در شفاخانه به سر میبرد ولی تا به حال هیچ دوسیه دعوایی علیه شوهر نامرد و درنده خویش درج نشده است. پلیس و دیگر مقامات که اکثراً قومندانان «جهادی» اند، از این نوع دوسیه ها چشم پوشی می‌کنند. یکی از داکتران شفاخانه‌ای كه گلبر در آن بستر میباشد گفت که آنان با مراجعین از نوع گلبر زیاد سر و کار دارند که خود سوزی کرده و یا توسط شوهران شان سوزانده شده اند ولی بنا به عدم امکانات در اینجا قابل تداوی نمی‌باشند.

«سال قبل شفاخانه‌ای دورافتاده در هرات ١٦٠ قضیه قصد خودکشی در میان دختران و زنان بین سنین ١٢ تا ٥٠ را ثبت کرده است.» (رادیو آزادی، ١ مارچ ٢٠٠۴)

ولی ارقام واقعی بیشتر از این است زیرا اکثر قربانیان جا بجا جان میدهند و به شفاخانه نمی‌رسند.

این واقعات تلخ در باره‌ی بدبختی های زنان افغان در مطبوعات جهانی انعکاس داده نمی‌شوند، که خود دلالت از آن میکند که برخلاف دهل و کرنای رسانه ها و رهبران غربی، زنان ما به هیچ صورت «آزاد» نشده اند. زنان افغانستان برای مبارزه علیه بنیادگرایی و مردسالاری که سرکردگان اصلی آن فعلاً در سرزمین بی سرنوشت ما حاکم اند راه طولانی ای را در پیشرو دارند.



سامعهﻯ ٧ ساله قرباﻧﻰ خشونت خانوادﮔﻰ

سامعه قربانی خشونت خانوادگی سامعه‌ی ٧ساله از جمله‌ی ده ها هزار دختری می‌باشد که در جامعه‌ی بیمار از بنیادگرازدگی و مردسالار افغانستان که در آن رسم و رواج های غیر انسانی زن ستیز توسط جنایتكاران مذهبی ترویج و تایید می‌شوند، هدف خشونت های خانوادگی قرار می‌گیرند.

دو سال قبل پدر سامعه به دختر ١٠ ساله ی محمد یاسین مسکونه ولایت بغلان در شمال افغانستان تجاوز می کند. وقتی او دستگیر میشود، بنابه رواج تبهكارانه و ناشرافتمندانه که در افغانستان معمول است و «بد» نامیده می شود، فیصله به عمل می آید که برای حل قضیه، او باید دختر خود را به پسر محمد یاسین بدهد. و بدینترتیب سامعه گك به عقد محمد عمر، پسر محمد یاسین در می آید.

سامعه به خانه محمد یاسین برده میشود اما با وی مانند یک برده برخورد شده و برای دو سال هرگونه شکنجه غیر انسانی را تجربه می کند. مرد و زن خانه ی یاسین تن نحیف سامعه را با سیخ آهنی داغ می سوزاندند، موهایش را می کندند، او را لچ نموده و در هوای آزاد یخبندان نگاهداری می کردند و جزا های دیگر حیوانی از ین قبیل.

خانواده عقب مانده و جنایتكار مذکور سامعه ی معصوم را پس از شكنجه و لت و کوب روزانه در تهکاوی تاریکی زندانی میکردند.

سرانجام یک عده از مردم محل كه به آنچه بر سر سامعه می رود پی می‌برند، به زور داخل خانه شده، سامعه را بیرون کشیده و تسلیم مقامات امنیتی می‌کنند. ولی محمد یاسین و پسرش از چنگ مردم فرار می‌كنند.

در کشوری که جنگ سالاران و مافیای «جهادی» بر جامعه مسلط باشند، هیچ قانون و نظمی وجود نخواهد داشت تا از این نوع تبهكاری ها جلوگیری کند. سنت ها و خشونت های جانور منشانه‌ی خانوادگی به آسانی می‌توانند اطفال و زنان بی‌گناه را هدف قرار دهند.