سرطان‌ ۱۳۸۴ - جولای‌ ۲۰۰۵

شماره‌ مسلسل‌ ۶۳ و ۶۴

payam-e-zan




جنید ـ ایران‌،

آیا اسماعیل‌خویی‌ حق‌ دارد به‌ بـاقر پـرهام‌ ایراد بگیرد؟



«من‌ هم‌ از دوستداران‌ جدی‌ شعر و شخصیت‌ اسماعیل‌خویی‌ بودم‌ تا اینكه‌ مطلب‌ "آقای‌ اسماعیل‌خویی‌، "لطیف‌ جان‌" دیریست‌ "خوانده‌" است‌" را در "پیام‌ زن‌" شماره‌ ۵۷ و ۵۸ دیدم‌. تكان‌ خوردم‌. به‌ قول‌ خود آقای‌ خویی‌ "دردم‌" آمد منتها دردی‌ همراه‌ عق‌ و انزجار چرا كه‌ شاعری‌ نامدار و حماسه‌سرای‌ سیاهكل‌ و سعید سلطانپورها و شكراله ‌پاك‌نژادها و موسی‌خیابانی‌ها، زبانش‌ را با لحن‌ ستایش‌ یك‌ ملا بچه‌ی‌ خادی‌ و قلم‌باشی‌ امیر برهان‌الدین‌ربانی‌ و سایر جلادان‌ "ائتلاف‌ شمال‌" می‌آلاید! باور كردنی‌ نیست‌ ولی‌ واقعیت‌ است‌. مثل‌ واقعیت‌های‌ بسیار تلختر دیگر كه‌ مردم‌ ما در این‌ ۲۵ سال‌ اخیر با آنها مواجه‌ بوده‌ اند. نمی‌دانم‌ با توجه‌ به‌ سقوط‌ آقای‌ خویی‌ در پای‌ یك‌ جاسوس‌ رژیم‌ ایران‌ و سگان‌ وطنی‌اش‌ چرا ضرب‌المثل‌ "گوشت‌ گر بگندد به‌ آن‌ نمك‌ زنند، وای‌ از روزی‌ كه‌ نمك‌ بگندد" در ذهن‌ تداعی‌ می‌شود.

زمانی‌ شعر اسماعیل‌خویی‌ می‌توانست‌ منفذ هوایی‌ پاك‌ و آزاد و نیروبخش‌ باشد در كشتارگاه‌ جلادان‌ دینی‌ ایران‌ و افغانستان‌، ولی‌ با سرودن‌ برای‌ یك‌ شكنجه‌گر خادی‌ ـ جهادی‌ شعرش‌ و ناگزیر شخصیت‌اش‌ را با نجاست‌ بنیادگرایان‌ افغانی‌ اندود می‌كند. او "نمك‌" بود كه‌ حالا خود می‌گندد.

اما جالب‌ است‌ كه‌ داكتر اسماعیل‌خویی‌ ستایشگر لطیف‌ جان‌ خادی‌ـ جهادی‌ با همین‌ وضعی‌ كه‌ دارد و در كنار سپانلو، خایفی‌، صالحی‌ و چند شاعر بیشرم‌ و مرتجع‌ دیگر قرار می‌گیرد كه‌ برای‌ احمدشاه‌مسعود این‌ "سپه‌سالار" نامی‌ جنایتكاران‌ بنیادگرا به‌ نوحه‌گری‌ پرداختند، دیگران‌ را "راست‌رو" خوانده‌ و بر آنان‌ خرده‌ می‌گیرد. از آنجمله‌ است‌ نامه‌ سرگشاده‌ وی‌ به‌ داكتر باقرپرهام‌ كه‌ او را به‌ خاطر گرایش‌اش‌ به‌ سلطنت‌ مورد حمله‌ قرار داده‌ است‌. داكتر خویی‌ می‌نویسد:

"از تو دردم‌ می‌آید ـ باقر جان‌! ـ كه‌ در این‌ دو سه‌ ماهه‌ نمودی‌ به‌ خود گرفته‌ای‌ كه‌ با بود تو در چهل‌ پنجاه‌ سال‌ گذشته‌ سخت‌ در تضاد است‌ و به‌ ویژه‌ در این‌ گفت‌ و گو كارت‌ به‌ جایی‌ رسیده‌ است‌ كه‌ ـ بازهم‌ دریغا ـ از آزرم‌ و جوانمردی‌ به‌ دور افتاده‌ای‌."

اما اجازه‌ می‌خواهم‌ به‌ آقای‌ خویی‌ بگویم‌:

داكتر باقرپرهام‌ به‌ دفاع‌ از شخصی‌ برخاسته‌ كه‌ امروز بسیاری‌ از مردم‌ ایران‌ سگش‌ را هم‌ به‌ حاكمان‌ خون‌آشام‌ ترجیح‌ می‌دهند. داكترپرهام‌ به‌ ننگ‌ انتخاب‌ بین‌ فاشیست‌های‌ دینی‌ این‌ و آن‌ جناح‌ رژیم‌ تن‌ نداده‌ است‌. او از میان‌ دشمنان‌ رژیم‌ یكی‌ را ظاهراً مورد حمایت‌ قرار داده‌ است‌. و پسر محمدرضاشاه‌ كسی‌ است‌ كه‌ نظر خود شما هم‌ درباره‌ وی‌ تفاوت‌ چندانی‌ با نظر داكترپرهام‌ ندارد. شما هم‌ اعلام‌ می‌دارید كه‌: "آماده‌ی‌ همكاری‌ با شاهزاده‌ نیز هستم‌... تا برانداختن‌ فرمانفرمایی‌ی‌ آخوندی‌." و نیز "من‌، به‌ جد می‌گویم‌: او (پسر محمد رضاشاه‌) را با دانش‌ و بینش‌ امروزین‌ و شخصیت‌ مردم‌پسندی‌ كه‌ دارد، شایسته‌ی‌ این‌ می‌دانم‌ كه‌ نخستین‌ رئیس‌جمهور آینده‌ی‌ ایران‌ باشد."

پس‌ خیلی‌ شاخ‌ و پنجه‌ كشیدن‌ علیه‌ یك‌ سلطنت‌طلب‌ از طرف‌ شما اضافی‌ و بی‌معنی‌ و متظاهرانه‌ است‌. شما را دیوار چین‌ از سلطنت‌طلبان‌ جدا نمی‌سازد. اما این‌ مهم‌ نیست‌ مهم‌ اینست‌ كه‌ كاش‌ شما در سطح‌ یك‌ سلطنت‌طلب‌ درجه‌ سه‌ پائین‌ می‌آمدید اما ستودن‌ یك‌ خادی‌ ـ جهادی‌ كثیف‌ مثل‌ لطیف‌پدرام‌ را بی‌وجدانی‌ و سقوط‌ تا فرق‌ در لجن‌ می‌انگاشتید.

داكتر پرهام‌ خواستار رویكار آمدن‌ كسی‌ به‌ جای‌ جلادان‌ مسلط‌ كنونی‌ در ایران‌ شده‌ كه‌ هم‌ "دانش‌ و بینش‌" دارد و هم‌ "شخصیت‌ مردم‌پسند". ولی‌ قهرمان‌ شما با لكه‌های‌ خون‌ از دوران‌ اشغال‌ و امارت‌ امیر ربانی‌ و امیر مسعود و امیر دوستم‌ و امیر گلبدین‌ و دیگر امیران‌ پلشت‌ و قصابش‌ از هیچ‌ لحاظی‌ با انگشت‌ كوچك‌ "شاهزاده‌" هم‌ قابل‌ مقایسه‌ نیست‌. شما خود "شاهزاده‌" را مقصر جنایت‌های‌ پدرش‌ محمدرضاشاه‌ نمی‌دانید ولی‌ لطیف‌پدرام‌ صرفنظر از اینكه‌ از شكنجه‌گران‌ خاد بود به‌ مزدوری‌ برای‌ ربانی‌ و "ائتلاف‌ شمال‌" می‌بالید، به‌ زور خادی‌ بودن‌ از هیچ‌ تجاوزكاری‌ و رذالت‌ در پوهنتون‌ كابل‌ روگردان‌ نبود و از همه‌ شاید "جالب‌تر" اینكه‌ بنابر نشریه‌ "پلوشه‌" (۱۹-۵-۱۳۸۳)، لطیف‌ جان‌ گویا در "خوشخانه‌"های‌ اربابان‌ نگهداری‌ می‌شده‌ و به‌ آنان‌ نرد عشق‌ می‌باخته‌ است‌ و...

شاید بگویید این‌ مسئله‌ آخر چیزی‌ جدی‌ نیست‌ و در مقوله‌ "آزادی‌ رجحان‌ جنسی‌" می‌گنجد و محكوم‌ ساختن‌ لطیف‌پدرام‌ها به‌ خاطر آنكه‌ سالهایی‌ از بچگی‌ و جوانی‌ خود را در "خوشخانه‌"های‌ بنیادگرایان‌ سپری‌ كرده‌ نمودار نوعی‌ عقب‌ماندگی‌ است‌. درست‌. ولی‌ چه‌ كنیم‌ آقای‌ خویی‌ كه‌ اغلب‌ مردم‌ افغانستان‌ ولو با همجنس‌گرایی‌ به‌ طور كلی‌ دمساز باشند، با مردی‌ كه‌ در دوران‌ بچگی‌ و جوانی‌ خود در "آن‌ كار دگر" غرق‌ بوده‌، چندان‌ جور نمی‌آیند و او را فردی‌ ضعیف‌ و سست‌ عنصر و دون‌ می‌دانند و لااقل‌ به‌ او اجازه‌ نمی‌دهند به‌ ریاست‌جمهوری‌ برسد حتی‌ اگر علاوه‌ بر اروپا، امریكا هم‌ پشت‌اش‌ بیاستد. عجیب‌ نیست‌ كه‌ گفته‌ می‌شود در تعداد زیادی‌ از حوزه‌های‌ انتخاباتی‌ ریاست‌جمهوری‌، مردم‌ در ورقه‌های‌ رأی‌ می‌نوشتند: لطیف‌پدرام‌ كه‌ خود را حفظ‌ نتوانست‌ چطور می‌تواند افغانستان‌ را حفظ‌ كند؟

می‌بینید آقای‌ خویی‌ كه‌ بین‌ "لطیف‌ جان‌" شما و "شاهزاده‌" چه‌ شكاف‌ عظیمی‌ هست‌. می‌بینید كه‌ داكتر پرهام‌ با تمایل‌ به‌ "شاهزاده‌" حتی‌ از دید خود شما مرتكب‌ خیانت‌ و توهین‌ به‌ مردم‌ ایران‌ نشده‌ است‌. اما شما با سرودن‌ به‌ لطیف‌ جان‌، چنانچه‌ در "پیام‌ زن‌" به‌ درستی‌ آمده‌ است‌، دچار دردناكترین‌ خیانت‌ و توهین‌ به‌ مردم‌ و روشنفكران‌ آزادیخواه‌ افغانستان‌ شده‌ اید.

ازینرو حق‌ نیست‌ بگویم‌:

من‌ "دردم‌ می‌آید" اسماعیل‌ جان‌، درد چه‌ كه‌ نفرت‌ و عقم‌ می‌آید از اینكه‌ نشستی‌ و برای‌ یك‌ شكنجه‌گر خادی‌ و دژخیم‌ قلمبدست‌ جهادی‌ شعر گفتی‌.

اگر آنچنان‌ دگرگون‌ نشده‌ باشی‌ اسماعیل‌ جان‌، آیا می‌توانی‌ حدس‌ بزنی‌ حالت‌ را با دیدن‌ شعری‌ از یك‌ شاعر ایرانی‌ یا افغانی‌ در ستایش‌ یك‌ شكنجه‌گر ساواكی‌ یا واواكی‌؟

آیا حاضر نخواهی‌ بود آن‌ شاعر كثیف‌ را با كمال‌ میل‌ و به‌ دست‌ خودت‌ خفه‌ كنی‌؟ یا شاید او را حقیرتر و بیمقدارتر از آن‌ بدانی‌ كه‌ به‌ خفه‌ كردن‌ بیارزد؟

آقای‌ خویی‌، سر در گریبانت‌ كن‌ و ببین‌ خود به‌ هواخواهی‌ از چه‌ موجودی‌ افغانی‌ برخاسته‌ای‌ كه‌ حالا به‌ خود حق‌ می‌دهی‌ به‌ داكتر پرهام‌ بتازی‌ كه‌ چرا جانب‌ جمهوری‌خواهان‌ را نگرفته‌ است‌.

شما با شعر سرودن‌ برای‌ "لطیف‌ جان‌" خادی‌ و از جاسوسان‌ رژیم‌ ایران‌، چنان‌ خود را ناپاك‌ كرده‌ اید كه‌ صلاحیت‌ ایراد گرفتن‌ به‌ ارتجاعی‌ترین‌ و نامردمی‌ترین‌ افراد و دیدگاه‌ها و مواضع‌ را از شما سلب‌ می‌كند.

"راوا" پیوسته‌ گفته‌ است‌ كه‌ چنانچه‌ پاكستان‌، امریكا و متحدان‌ به‌ خاطر پرورش‌ و وچ‌ كردن‌ جنایتكاران‌ "ائتلاف‌ شمال‌" و طالبان‌ علیه‌ مردم‌ ما یك‌ عذرخواهی‌ جدی‌ و رسمی‌ را از افغانستان‌ قرضدار اند، شما هم‌ باید از مردم‌ ما عذر بخواهید زیرا یكی‌ از كثیفترین‌ مولودات‌ آن‌ جنایتكاران‌ خاین‌ را ناز داده‌ اید.

من‌ به‌ نوبه‌ خود در همین‌ جا و به‌ همین‌ وسیله‌، از تمام‌ شخصیت‌ها و سازمان‌های‌ مبارز ضد رژیم‌ ایران‌ می‌خواهم‌ تا در برابر این‌ جاسوس‌ نوازی‌اسف‌انگیز و چندش‌آور آقای‌ خویی‌ بی‌اعتنایی‌ به‌ خرج‌ نداده‌ و قاطع‌ و روشن‌ موضع‌ بگیرند.»