آقای كرزی «تفاهمنامه همكاری استراتژیك میان امریكا و افغانستان» را به امضا رسانید كه به موجب آن نیروهای نظامی امریكا اجازه خواهند یافت تا مدتی نامحدود و با آزادی عمل در افغانستان باقیمانده و پایگاههای نظامی داشته باشند. این مهمترین نكتهی تفاهمنامه است و چون حساسیتبرانگیز است و مردم ما هرگز آن را نخواهند پذیرفت از اینجاست كه باید تمهیداتی عوامفریبانه قبل از امضای آن صورت میگرفت كه گرفت:
۱) جلسهای یكروزه از اعضای لویه جرگه تصویب قانون اساسی دعوت شد كه چون اكثر اعضایش بنیادگرا و غیر بنیادگرا و عناصر ضد ملی بودند، طبعاً شتابان و خندان و اللهاكبر گویان به خواست كرزی به نیابت از امریكا رأی مثبت دادند. و به ملالیجویا كه ممكن بود بار دیگر با الهام از روحیه و حرف دل مردم، افشاگر معامله باشد، هیچگاه فرصت صحبت داده نشد. از آن جدیتر این كه، كار لویه جرگه با تصویب قانون اساسی پایان یافته بود و بنابرین دارای مشروعیت و صلاحیت تصمیمگیری روی مسئلهای ملی نبود. ولی چون امریكا عجله داشت و تا شروع كار پارلمان آینده ماهها مانده بود، ازینرو تایید لویه جرگهی سر تروریستها و نوكران شان آسانترین و كوتاهترین راه كسب «تایید ملت» بود. ولی آقای كرزی نمیداند كه این خود اولین سوراخ را در تفاهمنامه تشكیل میدهد.
۲) رسانههای دولتی و ظاهراً غیر دولتی یكدل و یكصدا بلافاصله شروع كردند به هر چه برجسته ساختن بُعد تعهد امریكا به كمكهای همه جانبه به افغانستان ولی زیر زدن یا كاملاً كمرنگ نشان دادن یا توجیه نكته اصلی (حضور دراز مدت نظامی امریكا) در تفاهمنامه.
یكی از نیمچه ایدئولوگهای دولت و ناصحان كرزی به نام رسولی در پروگرامی تلویزیونی برای آنكه به زعم خودش حرف اخیر را در مورد به خیر و صلاح بودن تفاهمنامه برای افغانستان زده باشد مثال جاپان را داد كه ببینید نیروهای نظامی امریكا در آنجا هست ولی این كشور به چه پیشرفتهایی كه نرسیده است!
اما این مینی ایدئولوگ دولتِ خلیلی، اسماعیل، عبداله و جنایتكاران دیگر، نمیداند كه حضور امریكا در جاپان حاصل تسلیم بلاقید و شرط كشوری شكست خورده در مقابل كشوری پیروزمند در جنگ دوم بود. بعد هم در جاپان دولتی بر سر كار نیامد كه عذر وجود نیروهای امریكایی را از خاكش بخواهد. ولی جنبشهای بزرگ ضد حضور پایگاههای امریكا در جاپان (و نیز كوریای جنوبی) هیچگاه نه خفته است. ما از دوستان جاپانی خود همیشه شنیدهایم كه مردم جاپان پایگاههای امریكا را منافی استقلال و آزادی خود میدانند، آنان میگویند كه با زورگویی و یا تجاوز یك سرباز امریكایی به یك دختر جاپانی هر جاپانی عمیقاً احساس درد و سرافكندگی و رقیت و جریحهدار شدن غرورش را میكند.
كی رد خواهد كرد كه در جاپان به مجردی كه دولتی استقلالطلب رویكار بیاید از امریكا خواهد خواست تا بار و بنهاش از جاپان جمع كند؟
آقای جعفررسولی فراموش كرده است كه مردم جاپان هنوز فروریختن دو بم اتمی را بر سر شان توسط امریكا از یاد نبرده اند. آنان حضور نیروهای نظامی كشوری را كه در یك لحظه صدها هزار هموطن شان را در دو شهر جاپان به ذغال بدل كرد، نمیتوانند در خدمت دفاع از جاپان تلقی كنند.
به یك احتمال ضعیف، رسولی و رسولیها هم زمانی شاید به ضدیت با حضور دراز مدت نیروهای امریكایی در كشور به مخالفت برخیزند كه همسر یا دخترك شان مورد تجاوز یك امریكایی قرار گیرد.
هكذا خلیلزاد برای آرامش بخشیدن به مردم اعلام كرد كه هر وقت افغانستان بخواهد، امریكا كشور را ترك خواهد گفت. یعنی قضیه قبول خوش به رضای هر دو جانب است!
ولی مردم ما شاهد بودند كه كرزی در آستانه سفر برای امضای تفاهمنامه با گردن پتی اظهار داشت كه از بوش خواهد خواست تا مانع تلاشیهای خودسرانهی نیروهای امریكایی از خانههای مردم در ولایات گردد و افغانستان بر عملیات نظامی امریكا كنترولی داشته باشد. اما بوش این خواهش را با صراحت رد كرد. حال كه امریكا به یكچنین تقاضای ساده و بسیار برحقی اعتنایی نمیكند، كدام احمق میتواند بپذیرد كه وقتی ابرقدرت جای پایش را در كشور محكم سازد، روزی با یك اشاره دولت افغانستان، فوری كشور را ترك گوید؟
و حقیقت اینست كه صرفنظر از شعبدهبازیهای لفظی كرزی و یاران بنیادگرا و غیر بنیادگرایش، تفاهمنامه بر حاكمیت ملی و استقلال افغانستان خط بطلان میكشد.
مردمی كه استقلال نداشته باشند، در هر گونه قفس تلایی كه امریكا یا قدرت دیگری برای شان بسازند، باز هم اسیر خواهند بود. ذلت تن دادن به اسارت به بهانهی «بازسازی» و «پیشرفت»، متاع استعماری خفتباری است كه فقط به مذاق تسلیمطلبان و آنانی خوش میخورد كه در دنیای كنونی آزادی و رستن از رژیمهای بنیادگرا و فاشیستی را بدون دخالت امریكا ناممكن پندارند.
اگر امریكا صادقانه به بهروزی و دموكراسی افغانستان میاندیشد كمكهای بدون قید و شرطش را دریغ نكند و مهمتر از آن از تولید و صدور نوكران بنیادگرایش به افغانستان دست بردارد.
داكتر زلمیخلیلزاد گفت كه امریكا با درسگیری از گذشته دیگر به تقویت بنیادگرایان نخواهد پرداخت.
اما واقعیت خلاف این ادعاست. امریكا از حادثه سپتامبر به بعد، نوكران طالبش را از قدرت به زیر كشید و در عوض جنایتكاران «ائتلاف شمال» را روی صحنه آورد و به این هم اكتفا نكرده، تروریستهای طالبی و گلبدینی را نیز میخواهد با آنان یكجا سازد.
اگر امریكا واقعاً نه دوست بنیادگرایان بلكه دوست مردم افغانستان میبود باید مثل نوریگای پانامه از دم تمام جنایتكاران بنیادگرا گرفته و دور شان میانداخت. اما برای امریكا بهیچوجه مهم نبوده و نیست كه جلادان ضد دموكراسی و ضد زن در افغانستان حاكم باشند یا مرتجعانی كمتر خونآشام؛ مهم اینست كه آن دولت تابع امریكا باشد.
تفاهمنامه علاوه بر اینكه برای خاینان طالبی و گلبدینی زمینه تبلیغات مردمفریبانه و گسترش تروریزم كور را مساعد میسازد، بذر احساس بدبینی و خصومت بیشتر با امریكا را در دل مردم ما میكارد. و این در شرایطی كه كثیفترین دشمنان سرزمین ما تفنگ به دست علیه پدر و بادار دیروزی شان میجنگند، طبعاً سیمای جنبش استقلالطلبانه و ضد وجود پایگاههای نظامی امریكا را در كوتاه مدت مخدوش جلوه خواهد داد و نیز بنیادگرایان وسیعاً از آن سؤاستفاده خواهند كرد.
تفاهمنامه برای مردم خسته و مجروح افغانستان غیر از جبهه نبرد ضد جنایتكاران طالبی و گلبدینی و القاعده، جبهه ناخواستهی مبارزه بر ضد حضور نظامی دراز مدت امریكا را نیز میگشاید. و این نه تنها خیانت به افغانستان كه خیانت به بنیاد و تقویت مناسبات متساویانهی میان امریكا و افغانستان و علاوتاً بدترین خیانت كرزی و دولتش تا حال، به شمار میرود.
دولتیان در توجیه و تمجید تفاهمنامه با شادیای كودكانه ابراز میدارند كه بر اساس این سند ملت افغانستان میتواند خوشحال باشد كه دیگر امریكا او را رها نمیكند!
اول اینكه كاش امریكا از سر ما دست برمیداشت. در حالیكه خلاف نالههای زار عوامل افغانی امریكا، این كشور طی ۲۵ سال اخیر هیچگاهی ما را رها نكرده است؛ در جنگ ملی ضد روسی، احزاب خاین بنیادگرا را به وجود آورد و مسلح و تمویل كرد و با سقوط دولت پوشالی نجیب آنان را به حكومت رسانید؛ بعد آنان را در چتلدانیش انداخته بربرهای طالبی را به كابل نصب كرد و اكنون هم از دیدن خیانتها، جنایتها و قاچاقبری سران «ائتلاف شمال» و سازش وزیران بیغرور و بیشخصیت با آنان، حظ میبرد.
به نظر میرسد صفرای امریكاپرستان فقط با ایجاد پایگاه نظامی امریكا در افغانستان میتوانست بشكند و نه كمتر از آن! مسئلهای كه زمینه را مخصوصاً برای مانور بیشتر و اكتهای كثیف «ناسیونالیستی» تروریستهای گلبدینی و طالبی مساعدتر خواهد نمود.
اگر امریكا منافع مشترك با بنیادگرایی نمیداشت و اگر به راستی خواستار استقرار حكومتی دموكراتیك در افغانستان میبود، اول باید چنانچه گفتیم گرگان بنیادگرایش را در این كشور زنجیر میكرد و سپس با حمایت از به قدرت رسیدن دولتی دموكراتیك، از لحاظ اقتصادی و سیاسی به كمك آن میشتافت تا افغانستان بر سر پایش ایستاده میشد. و لازمه این كار، ابداً پایگاه نظامی شدن افغانستان نمیتوانست باشد...
جهان در وضعیتی است كه اگر امریكا و چند قدرت بزرگ اروپایی آب را گلآلود نسازند، جنگ بین كشورهای كوچك در اكناف كره زمین منجمله منطقه ما متصور نیست. دیگر اینكه احتمال حمله كدام كشور به افغانستان وجود دارد كه حضور امریكا در كشور مانع آن شود؟ و نیز پیشرفت اقتصادی و پا گرفتن دموكراسی در افغانستان و «دفاع» از آن از سوی امریكا، بهیچوجه حضور دایمی آن كشور را در افغانستان ایجاب نمیكند.
در اثر خیانت پوشالیان و بنیادگرایان، هستی مردم افغانستان برباد رفت اما تنها استقلال نسبی كشور شان باقیمانده بود كه اكنون آن را هم آقای كرزی و یاران جنایتكار بنیادگرا و غیر بنیادگرایش با امضای تفاهمنامه ـ كه بهای سنگینی برای آن خواهند پرداخت ـ از آنان میگیرند.