عقرب ۱٣٨٢ - اكتوبر ۲٠٠٣ |
شماره مسلسل ۵٩ |
بخشهایی از سخنرانی نماینده «راوا» در كنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران در لندن
بنام مردم فراموش شدهام! من از جانب «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» و به نمایندگی زنان ستمدیده افغانستان، ضمن ابراز سلام به حضار محترم، از برگزاركنندگان این كنفرانس كه برایم فرصت دادند تا به گوشهای از تباهی كامل وطن پامال شدهام اشاره نمایم، تشكر میكنم. این تشكر بهیچوجه از سر تعارفات معمولی و رایج نیست. برای «راوا» به مثابه تنها سازمان زنان ضد بنیادگرایی در افغانستان تأمین و تحكیم ارتباط با سازمانهای ایرانی ضد جمهوری اسلامی و طرفدار دموكراسی همیشه از اهمیت و تقدم خاصی برخوردار بوده است. ولی غیر از شركت در یكی دو كنفرانس دوستان ایرانی در امریكا، این نخستین بار است كه «راوا» در یك گردهمایی ایرانیان آزادیخواه در اروپا حضور مییابد. دشمنان مشترك مردم ایران و افغانستان با تمام نیرو و در هر سطحی كه میسر بوده با هم متحد اند اما یك نیروی مبارز راه دموكراسی افغانستانِ اسیر چنگال بنیادگرایی اول بار است كه دست خواهران و برادران درد آشنای ایرانی را میفشرد! من بعداً هم به این نكته اشاره خواهم داشت كه فقدان یا ضعیف بودن ارتباط و دوستی بین ما چگونه موجب شده كه علاوه بر این كه رژیم ایران از طریق عوامل علنیاش همچون مادری غمخوار پستانش را به دهان بچههای جنایتكار بنیادگرای افغانیش میگذارد، افرادی دیگر به ظاهر غیر رژیمی نیز آگاهانه یا ناآگاهانه به خدمت مقاصد شیطانی ولایت فقیه درمیآیند اما بدبختانه نیروهای مبارز ایران یا از آن اصلاً خبر ندارند یا اگر دارند به آن اهمیتی قایل نمیشوند كه در نتیجه نه مسئولیت روشنگری برای مردم ایران را انجام داده اند و نه با افشای آن عناصر، همبستگی شان را با ملت اسیر ما نمایانده اند. پیش از آن كه یاسمینمطهر از مضمون كنفرانس اطلاع دهد، عنوانهای زیادی در ذهنم خطور میكردند كه شاید بحثها روی آنها متمركز باشد، مثلاً: «قدرتهای جهانی و شیوههای حمایت آنها از بنیادگرایی»، «ضرورت ایجاد جبهه وسیع جهانی ضد بنیادگرایی»، «دموكراسی و بنیادگرایی»، «سكیولاریزم و سؤاستفاده از دین» و... اما فقط یكی دو روز پیش دانستیم كه در كنفرانس روی «جهانی كردن و اثرات آن بر زنان» صحبت خواهد شد. قبل از پرداختن به موضوع، اول میخواهم بسیار به اجمال درباره موضوع مطرح شده حرف بزنم و بعد بپردازم به این كه آیا اصلاً ـ مسئله ما ـ مسئله زنان ایران و افغانستان ـ را «اثرات جهانی كردن» تشكیل میدهد یا این كه ما درگیر مسایل حادتر و مبرمتر و دردناكتری هستیم؟ این «جهانی كردن» یعنی چه؟ «جهانی كردن» چه و برای چه و كی؟ پروفیسر Jan Pierce از یونیورستی ایلونایز امریكا «جهانی كردن» را شعار شركتهای عظیم چند ملیتی میخواند جهت قانونیت بخشیدن امپریالیزم و تضعیف دولتهای ملی. به قول او تنها ٣٦۵ نفر كل ثروت ٢.٣ بلیون نفر ساكن این كره خاكی را در اختیار دارند. اقتصاددانان غرب هم برآنند كه درهم مرتبط بودن تمامی اقتصادهای كشورهای جداگانه، مستقل ماندن دولتهای ملی را ناممكن میسازد. و این غرب مدتهاست كه از رهگذر اقتصادی و سیاسی بر كشورهای جهان سوم فرمان میراند. این دو دنیا را نابرابریهای عظیمی از هم جدا میسازد. عذابدهنده است بدانیم كه تنها %۵ از بودجه نظامی امریكا كافیست كه صدها ملیون نفر بشمول ٦٠ ملیون نفر در خود امریكا كه زیر خط فقر به سر میبرند از گرسنگی رنج نبرند و كلیه كودكان دنیا بتوانند مكتب بروند. لیكن دیریست كه دیگر هم و غم امریكا را باقیماندن در جایگاه نیرومندترین و در عینحال زورگوترین قدرت در جهان تشكیل میدهد. دولت امریكا طی نیم قرن اخیر همان روندی منفی را پیموده كه پرزیدنت روزولت در ٢٩ اپریل ۱٩٣٨ از آن سخن گفته بود: «آزادی كنگره مصون نخواهد بود اگر مردم شاهد باشند بنگاههای خصوصی در آن حد از رشد و گسترش برسند كه نیرومندتر از خود دولت دموكراتیك شوند. این ماهیتاً فاشیزم است ـ مالكیت دولت در دست یك فرد، یك گروه، یا هر قدرت كنترول كننده خصوصی دیگر...» بر همگان روشن است كه امروز در امریكا قدرت اصلی نه در كف نمایندگان مردم بلكه در كف صاحبان شركتهای خصوصی غول پیكر قرار دارد. و نویسنده معروف امریكایی Kevin Phillips در آخرین كتابش به نام «ثروت و دموكراسی تاریخ سیاسی توانمندان امریكا» هشدار میدهد كه امریكا به سرعت به سوی پلوتوكراسی (توانگرسالاری) پیش میرود و روح دموكراسی در این كشور در حال افول است. امریكا در چنگ ثروتمندانی است كه توسط والستریت و سرمایه بزرگ كنترول میشود. وقایع افغانستان و اشغال عراق بعد از ۱ سپتامبر نشان داد كه وقتی منافع اقتصادی و سیاسی امریكا به خطر بیفتد این دولت چگونه به ضوابط اخلاقی و دموكراتیك در داخل و خارج امریكا كاملاً بیاعتنایی به خرج میدهد. در رابطه با افغانستان آفت رسیدهی من، دنیا باید بداند كه این امریكا بود كه باندهای تروریستی اسلامی را پروراند و به قدرت رسانید و بعد هم از نوكری یكی كه خسته میشد، دیگری را روی صحنه میآورد بدون آن كه از اولی كاملاً دل كنده باشد. و این بازی تا كنون ادامه دارد. امریكا اول جنایتكاران جهادی «ائتلاف شمال» را پس از سقوط رژیم دستنشانده شوروی در ۱٩٩٢ بر كابل نصب كرد. سپس كه تعفن اینان عالم را فرا گرفت، وحوش بیشاخ و دمی موسوم به طالبان را روی صحنه آورد و بعد از ۱۱سپتامبر مجدداً قدرت را عمدتاً به تبهكاران «ائتلاف شمال» سپرد. رنجهای بیپایان مردم افغانستان از كاردیست كه امریكا بر گردهی آنان فرو برده است. امریكا و غرب بطور كلی اگر در كشور ما مزدورپروری نمیكردند و اگر یك چهارم كمكهای مالی به بنیادگرایان را در اختیار نیروهای طرفدار دموكراسی میگذاشتند، افغانستان مأمن این همه جنایتكار دینی افغانی و عربی و چچینی و چینی و پاكستانی وغیره نمیبود. درك مردم افغانستان از «جهانی كردن» جز این نیست كه گویی همهی جهان دست یكی كرده و از جنایتكاران دینی پشتیبانی به عمل میآورد تا مبادا این كشور روی صلح و آزادی دموكراسی را ببیند. پس در دنیایی اینچنین نابرابر و نابسامان و پرتبعیض چه چیزی میتواند به طور برابر جهانی شود غیر از جهانی شدن مرگ و بیغذایی و بیدوایی و محرومیت و سلطه فاشیزم دینی و غیردینی برای عدهی زیادی از كشورها و وفور و پیشرفت و آزادی و دموكراسی نسبی برای عدهی قلیل؟ مادامی كه تفاوت بین كشورهای پیشرفته و عقبمانده در «دهكده كوچك» اینقدر هولناك باشد «جهانی كردن» برای مردم كشورهای پسمانده مفهومی غیر از كماكان خرد شدن زیر چرخهای اقتصادی تكنولوژیك و سیاسی كشورهای پیشرفته نخواهد داشت. قدرتهای اقتصادی هیچ تكنولوژی عالی، داروسازی، نرمافزار و سختافزار كمپیوتر، الكترونكس، علوم فضانوردی و زراعت و مالداری پیشرفته را از انحصار خود بیرون نكرده و به كشورهای عموماً جهان سومی دو دستی تقدیم نخواهند كرد. موقعیت كشورهای فقیر در غوغای جهانی شدن، شبیه وضع مورچههاست دربازی و مستی بین فیل ها. جهانی شدن به هیچوجه به معنی تعمیم ثروت و بهروزی در سراسر جهان نبوده است بلكه برعكس حتی دبیركل «سازمان عفو بینالملل» به مناسبت چهلمین سالگرد ایجاد این سازمان اعلام داشت: «جهانی شدن ... با افزایش ثروت برای عدهای و تهیدستی و ناامیدی برای بسیاری همراه بوده است.» حالا صحبت از اثرات «جهانی كردن» بر زنان را به نظرم میتوان در یك جمله خلاصه كرد: از آنجایی كه زنان در كشورهای عقبمانده و حتی پیشرفته آسانترین، ارزانترین و نخستین گروه ستمكش در همهی زمینهها قرار دارند پس هر بار منفی ناشی از جهانی شدن نیز قبل از همه و بیشتر از همه بر دوش آنان سنگینی میكند. ولی با این هم تصور نمیكنم «جهانی كردن» دارای كدام صبغه خاص «زنستیزانه» نیز باشد. حال به مسئلهای بر میگردیم كه به آن اشاره نمودم. «جهانی كردن» بدون شك مسئلهای هست كه نمیتوان از آن بیاعتنا گذشت. حتی به قول بعضیها یك واقعیت است و نه انتخاب و عدم انتخاب آن و این خواهی نخواهی ما را به برخورد به آن ملزم میسازد. باوجود این، به عقیده من، لااقل هنوز جهانی شدن به عنوان مسئلهای اساسی برای مردم ایران و افغانستان نه درآمده است. در افغانستان و ایران رژیمهایی حاكم اند كه پستترین، شرمآورترین، شنیعترین و نابخشودنیترین داغ ضدانسانی را بر جبین خود دارند. در ایران كسانی حاكمیت دارند كه به دختران زندانی باكره قبل از اعدام تجاوز میكنند تا به بهشت نروند. این صرفنظر از قتلعام هزاران زندانی سیاسی و اعمال شكنجههای بینظیر بر زندانیان سیاسی، به تنهایی برای درك ماهیت پلید و سبعانه جباران حاكم در ایران كافی است. در افغانستان كسانی اهرمهای اصلی قدرت را در دست دارند كه طی چهار سال فرمانروایی دور اول، از تجاوز به مادران هفتاد ساله نیز روگردان نبودند و زنان باردار را پس از تجاوز وامیداشتند در برابر چشمان این جانوران كثیف طفل شان را به دنیا آورند تا به اوج لذت برسند. این مثال به تنهایی صرفنظر از تبهكاریهای ترسآور و رذالتها و رهزنیهای بیشمار در حق زن و مرد و پیر و جوان، برای درك ماهیت غیرانسانی این جنایتكاران بیمار كافی است. با آن كه از عمر پر نكبت ولایت فقیه و برادران جهادی افغانی شان بیش از ٢٠ سال میگذرد، دنیا هنوز از طومار طولانی جنایتهای تكاندهنده این دو حاكمیت فاشیستی دینی به درستی خبر ندارد. ... حتماً میدانید كه آغاز حمام خون شدن افغانستان و به تاراج رفتن جان و ناموس و مال مردم ما، جانشین شدن بنیادگرایان به سركردگی باند ربانی ـ مسعود به جای دولت پوشالی طرفدار روسیه، در اپریل ۱٩٩٢ بود. خیانتها و جنایتهایی كه باندهای ربانی، مسعود، گلبدین، خلیلی ـمزاری، رسول سیاف، دوستم و شركای خرد و ریزه آنها طی چهار سال حاكمیت خود مرتكب شدند، آنقدر ضد انسانی، سبعانه، وسیع و عمیق بود كه به قول دوست و دشمن، در تاریخ پنج هزار ساله وطن بدطالع ما مانند نداشته است. این باندهای هار و مزدور روی حتی تجاوزكاران روسی و سگان بومی خلقی و پرچمی آنان را در شقاوت و بیناموسی سفید كردند. عدهای آن را به حق با سوزاندن و آزار ملیونها یهود توسط نازیها مقایسه كردند، و در درك ماهیت بهیمی آنان همین كافی كه اربابان ایرانی و سعودی شان گفتند: اعمال اینان مایه بدنامی اسلام عزیز است! به هر حال چنانچه گفتیم زمان كه امریكا و پاكستان و متحدان، باندهای جهادی را در استقرار دیكتاتوری مذهبی یكدست، ناكام یافتند، طالبان و متحدان را به مسند قدرت نشاندند. به جای تروریستهای طالبی، تروریستهای جهادی «ائتلاف شمال» روی كار آمد. جنایتكاران طالبی و جهادی را یك ایدئولوژی با هم پیوند میدهد و اختلاف بین آنان اختلاف بین «برادران دینی» است، طالبان و القاعده به مثابه یك ایدئولوژی و سیاست و فرهنگ در كشوری اسلامی فقط و فقط میتوانست با قیام مردم ما و تقویت و قدرتیابی نیروهای طرفدار دموكراسی سكیولاریستی نابود شوند. امری كه تنها با امحای فزیكی اسامه و ملاعمر هم تحقق پذیر نخواهد بود. صرفنظر از این كه «ائتلاف شمال» هیچگاه خواستار از بین رفتن آنان نیستند زیرا كه مهمترین عامل دفاع نیروهای خارجی از خود را از دست خواهند داد. شعار «راوا» مبنی بر سرنگونی طالبان و القاعده با قیام مردم به همین معنا بود كه متأسفانه پیش از آن كه چنین شود طالبان و القاعده بدون آن كه تلفات كمرشكنی بدهند جای شان را به برادران «ائتلاف شمال» خالی كردند. «ائتلاف شمال» با دومین بار تجاوز به كابل مانع ایجاد تغییری اساسی شدند و اكنون خود منشا بیثباتی، پلیسی بودن فضای لویه جرگه، شیوع تروریزم، خفه ماندن دموكراسی، پامال شدن ترسناك حقوق بشر، تشدید فقر و فحشا و فساد، از رونق نیفتادن كشت تریاك، عدم پیشرفت اعمار مجدد و... به شمار میروند. ... مشخصاً ستمگری و جنایتپیشگی علیه زنان به اشكال مختلف آن در كشور بیداد میكند. «راوا» همواره تأكید داشته است كه جنون زنستیزی بنیادگرایان چه طالبی چه جهادی، ناشی از صرفاً «تربیت و فكر غیرانسانی» آنان نه بلكه از سیستم ایدئولوژیكی فاشیستی دینی آنان ناشی میشود و تا این سیستم به پشتوانه نیروی نظامی آنان باقی است، نه زنستیزی دیوانهوار در كشور از بین میرود و نه هزار و یك فلاكتزدگی شرمآور دیگر. نه ایجاد «وزارت امور زنان» مسئله را تغییر میتواند بدهد و نه حضور چند زن در دولت. تصور دستیابی به آزادی و دموكراسی و برابری در چهارچوب سیستمی فاسد و مذهبی و قومپرست، یا خود فریبی است یا عوامفریبی یا هر دو. تحلیلها و پیشبینیهای «راوا» در مورد پیامدهای استیلای «ائتلاف شمال» باز هم متأسفانه درست ثابت شد. آنانی كه مدعی بودند «ائتلاف شمال بهتر از طالبان اند» باید به خود آمده و به خاطر موعظه زهرآلود شان از مردم ما عذرخواهی نمایند. استقرار دموكراسی و عدالت اجتماعی در قدم نخست تنها با سرنگونی سلطه بنیادگرایان امكان پذیر خواهد بود. این خواست بدون مبارزه متشكل و آشتیناپذیر تودههای زن بر ضد بنیادگرایان و مزدوران شان جامه عمل نخواهد پوشید. ... اینجاست كه میخواهم به نمایندگی از «راوا» فریاد برآرم كه در شرایطی این چنین خونین و تلخ و امیدكش در دو كشور بدطالع، صحبت روی «جهانی شدن و اثرات آن برزنان» اندكی لوكس و حتی نامربوط به نظر میخورد. به یقین سازمانهای زنان آزادیخواه در غرب و كشورهای فارغ از فاشیزم دینی، حق خواهند داشت خوبتر و عمیقتر به موضوع بپردازند تا زنان ایران و افغانستان كه زخم سوختن در جهنم بنیادگرایی را در جسم و روان شان دارند. در برابر زنان ایران و افغانستان جبههی پیكار بر ضد بنیادگرایی و برای دموكراسی گشوده شده است و این جبهه آنقدر وسیع و بغرنج و قربانیطلب است كه ضرورت پرداختن به هر مسئله دیگر را در درجه دوم اهمیت قرار میدهد. من از فرد فرد حاضر زیر این سقف صمیمانه خواهش میكنم حرفها و نگرانیهای «راوا» را دریافته و به آنها به مثابه بخش اساسی از كل نبرد بزرگ شان برای دموكراسی و بر ضد بنیادگرایی بنگرند. مثل این كه واقعاً حرفهایم طولانی شد. از توجه و حوصله تان تشكر میكنم.
مرگ بر حاكمیت دژخیمان بنیادگرا در ایران و افغانستان! |