عقرب ۱۳۷۴- نوامبر ۱٩٩۵ |
شماره ۴۱ | ![]() |
آقای روستار ترهكی در مزبلهی تحريف و تطهيربقيه از شماره قبل پ.ليان ـ دهلی جديد دومين اعتصاب: در جوزای ۱۳۶۲ كه به شورش عليه اشغال كشور توسط روسها مبدل گرديد و خبر آن توسط رسانه های گروهی به اطلاع جهانيان رسانيده شد، نيز توسط شعلهایها (در رأس داكتر ع.ركين) سازماندهی گرديد كه توسط عساكر روسی ملبس به لباس ملكی افغانی و چاكران خادی آنها، سركوب گرديد. صدها تن زندانی در زير ضربات قنداق تفنگ و چكمه روسها به خاك و خون غلتيدند و هفتهها بعد از سركوب آن نيز زير تحقيق و شكنجه مستنطقين خاد قرار گرفتند. در ميان شكنجهشدگان بيشترين تعداد را شعلهایها تشكيل میدادند. تعدادی از آنان برای تحقيق به «خاد» انتقال داده شدند. شكنجه و بازپرسی آنان ماهها به درازا كشيد تا آنكه «محكمه» پارچه ابلاغ قيد دومی را مزيد بر قيد قبلی به آنان سپرد. مثال بارز آن داكتر «ركين»، همصحبت هميشگی شما در بلاك ۱ بود. بعد از سركوب وحشيانه و خونين اعتصاب، مبارزين شعلهای را كه تعداد شان به حدود ۱۵۰ تن میرسيد، از ميان زندانيان تجريد نموده و در يك سلول (منزل ۳ بلاك ۲) تحت نظارت و دسپلين نهايت شديدی قرار دادند و از هرگونه تماس و ارتباط آنان با ساير زندانيان جلوگيری نمودند. دولت پوشالی در داخل زندان به «احترام» ايام عيد در اسد سال ۱۳۶۲ درب تمام سلول های بلاك ۲ را باز گذاشت تا زندانيان غرض عيد مباركی به ساير سلولها به طبقه اول و دوم و سوم رفته بتوانند. زندانيان جميع سلولها، منهای خادی ها و همكاران شان، بطور دستهجمعی بطرف سلول شعلهایها روان شدند تا آنان را بخاطر لياقت و شهامت ايشان در سازماندهی و رهبری اعتصاب به آغوش كشيده و از مقاومت آنان در هنگام سركوب خونين اعتصاب و همچنان در زير شكنجه های وحشيانه قدردانی نمايند. ای كاش جناب تان به چشم سر میديديد كه مسئولين زندان چسان با حيرت و دستپاچگی مانع ورود زندانيان به سلول شعلهای های «تجريدشده در ميان مردم» گرديدند و آن عده زندانيانی كه بداخل سلول رفته بودند تا برادران و فرزندان شعلهای خود را به آغوش كشند، بوسيله سربازان از سلول بيرون و درب سلول را با عجله قفل میكردند و متعاقب آن تمام زندانيان را به سلول های شان عودت داده و حالت اضطرار را در زندان اعلام داشتند. نگارنده به تشريح دستاورد های اين شورش خونين و تـاريخی در زنـدان پلچرخـی، مثـل نافـذ شـدن قانون زنـدان، تخفيـف در ميعـاد حبـس و اجـازهی مـلاقات پـايواز بـا زنـدانی در اخير هر ماه و... نمیپردازد. سومين اعتصاب: كی.جی.بی هيئتی را مركب از دو جنرال و عدهای از صاحب منصبان عاليرتبه وزارت داخله، به زندان تحت اداره خلقيها فرستاد تا از سلولها ديدن نمايند. هيئت حين بازديد از سلولی در منزل چهار زون با عكسالعمل شديد و غيرمترقبهی يك شعلهای مواجه گرديد. شعلهای «گستاخ» را كه با لحن شديدی دولت پوشالی را در زمينه عملكرد هايش در زندان مورد انتقاد كوبندهای قرار داده بود به سياهچالی بنام «اتاق جزايی» در بلاك ۶ انتقال دادند، كه مدت دو سال و اندی در آن شكنجهگاه متحمل رنج و عذاب فراوان گرديد. با الهام از عكسالعمل وی دو سلول در منزل چهار زون اعتصاب را تدارك ديدند و مسئولين زندان را وادار به پذيرش خواسته های شان نمودند. اعتصاب به بلاك 6 يعنی به بلاك خوردسالان سرايت نمود. حدود ۴۵۰ تن زندانی خوردسال از ۸ ساله گرفته تا ۱۶ ساله با شعار های «مرگ بر روسهای متجاوز!»، «مرگ به خلقی های خاين و جلاد!»، «مرگ بر كارمل وطنفروش!» و... بلاك را به جوش آورده بودند. خلقیها با همان وحشيگری خلقيانهی خود به سلول يورش بردند و نونهالان مبارز را به خاك و خون كشيدند. تحقيقات و شكنجه وحشيانه پيشتازان اين سلول تا ۴۵ روز ادامه داشت. كوتهقلفی های تاريك، متروك و متعفن بلاك ۶ محل شكنجه آنان گرديده بود. اين بود شمهای از مبارزات شعلهایها در زندان، واقعيتی كه هيچ مورخ باوجدانی نمیتواند آنرا ناديـده بگيـرد. آقای داكتر ع.روستار تـرهكی، چرا شما در كتاب تان «زندان پلچرخی» از اين اعتصابات نامی نبرده ايد؟ حال میپردازم به قسمت ديگری از نوشته تان كه در آن از مبارزه خود، كاكر و هاله يادآور شده ايد. كدام مبارزه؟ ...اما عدم شناخت شما آقای روستار ترهكی از دشمن، واقعيتيست غيرقابل انكار. شما در بلاك ۱ سال ۱۳۶۲ (بعد از اعتصاب دوم) با هركی پيش میآمد مجاهد گفته سرسخن باز میكرديد و با وی به زبان اكادميك صحبت سياسی مینموديد. اطلاعات زندان در چنين مواردی، آن زندانيان فعال اما سادهانديش و خوشباور را كه همه را مجاهد و مبارز میپنداشتند در شرايط «تجريد نامريی» قرار میداد. بدين مفهوم كه عمال مخفی خود را در دور و بر زندانيان مبلغ میگماشت كه با سوالاتی كليله دمنه گونهی خود كه مورد پسند مبلغين مشتاق بود، ايشان را به سخنرانی های ممتد و طولانی وامی داشتند، «نيروی اخلاقی و سياسی» آنان را به هوا برده و شيره مغز ايشان را میمكيدند و از زير دل به آنان میخنديدند. در نتيجه آنها بیضرر و بیاثر میشدند، گذشته از اينكه اخبار و اطلاعات لازم را نيز كشف و ثبت مینمودند. مثلاً شما آقای روستار ترهكی در بلاك ۱، يكی دو روزی مصروف صحبت با يك جوان چشمسرمه از اهالی اندراب با قيد دو سال، بوديد. بعد از ختم «تبليغ»، يكتن از شعلهایها كه با وی مانند ساير شعلهایها دوست بوديد، جوانك خادی را بشما معرفی كرد و شما با تواضع گفتيد: «...تشكر والله من فكر میكردم كه اين جوان مجاهد است. وی از جبهات اندراب برايم چيزهايی گفت. لطفاً شما و دوستان تان كه اينها را میشناسيد به من معرفی نماييد.» محترم داكتر ع. روستار ترهكی شما در زندان اغلباً با شعلهایها نشست و برخاست داشتيد و مشكلات تانرا با آنان كه جمع متشكل و منضبطی بودند در ميان میگذاشتيد. چنانچه روزی به يكی از آنان گفتيد: «همايون جمعيتی چای و بوره مرا دزدی میكند وی با گفتن كنايه مرا آزار و اذيت میكند». حتماً به خاطر داريد كه چگونه آن شعلهای همايون را به عنوان خادی مخفی در درون جمعيت اسلامی معرفی كـرده و او را بخاطر شمـا هشدار داد و تا زمانيكه با وی همسلول بوديد ديگر به آزار و اذيت شما نمیپرداخت. شما كه به خوبی میدانستيد كه خادی های مخفی از هرگونه برخورد با شعلهایها خودداری مینمودند فهميديد كه آنان نيروی متشكلی اند كه در مبارزه عليه چاكران روس در زندان بخصوص در اعتصاب دوم قربانی بيشتری داده اند و هرآن آمادهی برخورد با مسئولين زندان میباشند. همچنان شما درك نموده بوديد كه خاديها شما را به خاطر هم صحبتی با شعلهایها متهم به وابستگی با آنان میسازد ولی با آنهم شما با شعلهایها نشست و برخاست داشتيد و اما بعد از رهايی از زندان، همه را ناديده گرفته و آنانرا «اغلباً تجريد شده در بين مردم» میناميد. حالا اشارهای در مورد به اصطلاح مبارزه آقايان پوهاند هاله و پوهاند كاكر در زندان: پوهاند هاله در زندان (بلاك ۱ سمت غربی منزل ۲) هميش خسته، ناراحت، مهيج و عصبی به نظر میرسيد مثليكه به كدام مريضی («پسيكوز» يا «ديپريشن») مصاب شده باشد. موصوف با همسلولی هايش در طول روز و شب صحبت عادی نمیكرد چه رسد به بحث سياسی. حتی خود را از رفتن به «تفريح» و گرفتن آفتاب محروم كرده بود كه طبعاً در چنين حالتی نمیتوانست دارای «نيروی اخلاقی و سياسی لازم برای نفوذ در ميان زندانيان» باشد. برخی از همسلولی های وی از وضع مزاجی ايشان ابراز تأسف مینمودند. داكتران طبی شعلهای هم خيلی سعی نمودند تا پوهاند هاله را از آن وضع رقتبار بيرون كشند مگر فايده نكرد و مايل بود در همان حالت باقی بماند. در مورد شكراله كهگدای نامزد پوهيالی پوهنحی علوم اجتماعی شما خود به نتايجی رسيده ايد كه تبصره و تفسير لازم ندارد. و اما پوهاند كاكر: در سال ۱۳۶۰ «اطلاعات زندان»، تيم واليبالی مركب از زندانيان ناآگاه، بیتفاوت، تسليمشده و خادی های نيمهمخفی و مخفی را بشمول آقای كاكر در بلاك ۱ جمع و جور كرد كه در اولين مسابقه با تيم بلاك ۲، هر دو تيم از برابر قومندان عمومی زندان رژه رفتند. اطلاعات زندان دام ها و دانه های زيادی برای شكار زندانيان ناآگاه گسترده بود كه از آنجمله بود اتاق مطالعه، اتاق رسامی و هنر موسيقی، كورسهای سوادآموزی، اتاق خياطی، كارگاه صنعتی و تيم واليبال. اگر آقای كاكر در آن ايام در بلاك ۱ تشريف میداشتند بطور حتم از مقابل قومندان عمومی بلاك منحيث ريشسفيد تيم، پيشقراول شده رژه میرفتند. آقای كاكر در مدتی كه در زندان تشريف داشتند «نيروی اخلاقی و سياسی لازم برای نفوذ در ميان زندانيان» را برای به پيروزی رساندن تيم واليبال شان بكار بردند همان تيم پرافتخاری كه خليل پرچمی معروف نيز عضوش بود! آقای كاكر ريشسفيد در حاليكه عينك به چشم داشت با شور و هلهله خاصی توپ را سرويس مینمود. وی وقت تبليغ و روشنگری زندانيان را نداشت. در سلولش بيشتر با خادی ها محشور بود تا ديگران. هيچگونه آزار و اذيتی از ناحيه خادی ها متوجه وی نبود و حتی در خدمت موصوف قرار داشتند. بعد از سركوب خونين اعتصاب جوزای ۱۳۶۲ كه مسئولين زندان، زندانيان را در تنگنای محاصره شديد غذايی و دسپلين غيرقابل وصف قرار دادند، سازمان عفو بينالملل و بنيادهای بشر دوست امريكايی پيهم نامههايی عنوانی دولت پوشالی گسيل داشتند كه در آنها رهايی كاكر را تقاضا میكردند. سر و صدای چنين نامهها در زندان نيز پيچيد چنانچه استادان موضوع را زيرگوشی با ساير زندانيان در ميان میگذاشتند. (۱) علل عديدهای منجمله درخواست مكرر عفوبينالملل برای رهايی هرچه زودتر آقای كاكر، كی.جی.بی را برآن داشت تا با وی (پوهاند كاكر) كه امروز كسانی در وصف كمالش شعر میسرايند و مبارز و تاريخ دانش میخوانند، مصاحبه تلويزيونی گويا محرمانهای در بلاك ۲ انجام دهد. خبر آمدن تيم تلويزيونی روسی به بلاك ۲، در زندان پيچيد. آقای كاكر را به بهانهای از بلاك اول به بلاك دوم انتقال دادند. او كه در جريان تحقيق حتی خاری به پايش نخليده بود و در زندان مستانه و سرحال زندگی داشت، با افتخار و خوش خلقی هميشگی در برابر كمرهای فلمبرداری قرار گرفت. روسها و چاكران خادی آنان اطمينان داشتند كه «كاكر صاحب» در برابر كمره ها دُرافشانی میكند ورنه زحمت آمدن به پلچرخی را بخود نمیدادند. پوهاند كاكر با بيشرمی تمام در برابر جلادان كی.جی.بی و چاكران خادی آن سرتعظيم فرود آورده از الطاف روسها و دولت پوشالی نسبت به زندانيان به ياوهسرايی پرداخت. او از كارگاه صنعتی زندان، خياط خانه، تيم واليبال، سالون آرت و غيره (كه در واقعيت امر تماماً مراكز اطلاعاتی و استخباراتی بودند)، از «تسهيلات» در ملاقات پايوازان با زندانيان، از برخورد «انسانی» و «نيكو»ی محافظان روسی و خادی ها با زندانيان و پايوازان، از «تخفيف» در مدت حبس، از «عفو و بخشش» زندانيان بخاطر «بزرگداشت» روزهای مذهبی، از «شفاخانه» و «تداوی» و بالاخره از راحتی و آسايش خودش سخن ها گفت. مگر از شكنجه های جسمی و روانی، از اشكال فشار كشنده و طاقتفرسا، از دسپلين غير قابل تحمل، از توهين و تحقير زندانيان و پايوازان، از تجاوز به عفت و ناموس دختران و پسران خوردسال زندانی، از اعدام های متواتر و پيهم، از سركوب خونين اعتصاب ها و دهها مورد تخطی و نقض آشكار حقوق بشر در زندان، كلمهای بر زبان نيآورد. گروه فلمبرداران روسی و چاكران كمرهبدست خادی آنان، گفتار بیاعتبار و خاينانهی تلويزيونی آقای كاكر را در اختيار عفو بينالملل و ساير بنياد های بشردوست هواخواهان كاكر قرار دادند. آقای كاكر را بعد از ختم مصاحبه ذلتبارش دوباره به بلاك ۱ عودت دادند. همان روز يا روز بعد از مصاحبه، او كه تصور مینمود همرزم سياسیاش يعنی شما آقای روستار ترهكی از مصاحبهاش استقبال خواهد نمود، از كارش به شما اطلاع داد ولی شما برآشفته، وی را شديداً مورد انتقاد قرار داديد و گفتيد كه «چرا بدون مشوره من به چنين عملی خاينانهای مبادرت ورزيدهای؟» خشم آميخته با تأثر شما تا آن حدی بود كه موضوع مصاحبه كاكر و خاينانه ناميدن آن را با يك تن از شعلهایها كه با وی صميمی بوديد در ميان گذاشتيد و نظر وی را خواستار شديد. شعلهای مذكور حكم شما را تأييد نمود. در عينحال شما از مخاطب تان خواستيد كه موضوع را نزد خودش نگهدارد. خادی معروف يعنی باشی بازمحمد، باشی بلاك ۱ روز بعد از مصاحبه كاكر در حاليكه درب آهنی سلول را میگشود تا پول مواد مورد ضرورت زندانيان را گرفته از كانتين بلاك خريداری و به آنان برساند، گفت «قومندانی اجازه فروش تمام مواد غذايی را داده است. در كانتين چند صندوق تخم مرغ آمده اگر خواسته باشيد برای تان خريداری نمايم، بعد از اين پايواز ها اجازه دارند برای شما مواد خوراكه بيآورند. كاكر صاحب را دعا كنيد كه مصاحبه كرد....» بعداً عمال اطلاعات قضيه مصاحبه كاكر را در بلاك ها پخش كردند تا تسليمطلبی چنين افراد «سرشناس» را به رخ زندانيان بكشند و.... جناب محترم داكتر ع. روستار ترهكی شما كه ده سال قبل نخستين فردی بوديد كه مصاحبه كاكر را به درستی خيانت خوانديد، چه عامل، كدام شانتاژ از طرف كدام جناح و كدام مصلحتی موجب شد كه آقای كاكر را در نوشتهی تان فرد «مبارز»، در زندان پلچرخی وانمود سازيد؟ يكی ديگر از خصايص تاريخ در اوضاع بحرانی و توفانی اين است كه واقعيت ها را از ميان انبوه مسايل متراكم و ظاهراً فراموششده با شتاب هـرچه تمـامتـر بيرون كشيده و آنهـا را بر كتيبهاش طوری حك مینمايد كه نه با چكش اغماض و سخاء سترده میشود و نه با تيزاب كتمان و مصلحت. یادداشت ها: ۱) از مأمورین وزارت خارجه که به خارج پناهنده شده از ارسال نامه های مذکور در مورد رهایی کاکر به نگارنده (در خارج از کشور) معلومات داد. |