In this issue
عقرب ۱۳۷۴- نوامبر ۱٩٩۵
شماره ۴۱ Payam-e-Zan




فحاشی‌ های‌ بی‌ناموسانه‌ی‌ لطیف‌ پدرام‌ (آوان‌)
نمی‌تواند جواب‌ مطلب‌ «پیام‌ زن‌» باشد


«پیام‌زن‌» (شماره‌ ٣۹) مضمونی‌ داشت‌ با عنوان‌ «و اگر راكت‌ در دهان‌ "رهبران‌ جهادی‌" یا مسئولان‌ نشریه‌ "كابل‌" جا بگیرد!» كه‌ نشان‌ می‌داد هفته‌ نامه‌ «كابل‌» این‌ نشریه‌ی‌ نقابدار دارودسته‌ های‌ حاكم‌ در كابل‌ چگونه‌ حادثه‌ای‌ جانگداز را كه‌ مظهر جنایتكاری‌ و خیانت‌پیشگی‌ بنیادگرایان‌ مختلف‌ بشمار می‌رود، بسیار ساده‌ و با بی‌وجدانی‌ عجیبی‌ به‌ عنوان‌ «حادثه‌ای‌ كه‌ حیرت‌ آفرید» و بدون‌ كوچكترین‌ اشاره‌ به‌ عامل‌ اینهمه‌ كشتار و بی‌شرافتی‌ جاری‌ جهادی‌ در كشور، گزارش‌ می‌كنند تا بدینوسیله‌ در برابر اربابان‌ اخوانی‌ شان‌ دم‌ تكان‌ دهند.

مدتها گذشت‌ و آن‌ مطلب‌ هیچ‌ پاسخی‌ نگرفت‌ كه‌ نمی‌توانست‌ بگیرد. سؤال‌ «پیام‌زن‌» ساده‌ بود: اگر راكتی‌ دهان‌ «استاد» یا ارجمندانش‌ یا احمدشاه‌ مسعود و یا مسئولان‌ هفته‌ نامه‌ «كابل‌» گیر كند، این‌ نشریه‌ گزارش‌ آن‌ را چگونه‌ خواهد آورد؟

اگر اكثر نویسندگان‌ آن‌ هفته‌ نامه‌ سنجیدند كه‌ پاسخگویی‌ به‌ مضمون‌ «پیام‌زن‌» بیشتر موجب‌ رسوایی‌ و بی‌آبرویی‌ شان‌ خواهد گشت‌، یكی‌ از آنان‌ عبداللطیف‌ پدرام‌ اما تكلیف‌ و سوزش‌ بیشتر از دیگران‌ بود. طاقت‌ نیاورد و تصور كرد كه‌ فرصتی‌ مناسب‌ پیش‌ آمده‌ و چیزی‌ نوشت‌ بنام‌ «واین‌ جماعت‌ قوادان‌» گویا در «جواب‌» به‌ ما. لیكن‌ این‌ بهیچوجه‌ جواب‌ مطلب‌ «پیام‌ زن‌» نه‌ بلكه‌ تنها قطار كردن‌ دشنامهایی‌ در سطح‌ آدمی‌ است‌ كه‌ باید از مشكلات‌ نوع‌ گلبدینی‌ در نوجوانی‌ رنج‌ ببرد و بخصوص‌ تردامنی‌ كار با خاد و اكنون‌ با اخوان‌ را با خودش‌ حمل‌ كند. ما این‌ فرد را بمثابه‌ عنصری‌ فاسد با سوابق‌ «نامعقول‌» (۱) و شكنجه‌گر بودن‌ در خاد، در شماره‌ ٢۹ـ٣۰ «پیام‌زن‌» افشاء كردیم‌. آیا دردش‌ را همین‌ می‌ساخته‌؟ از این‌ جریان‌ كه‌ اغلب‌ همصنفان‌ و همدوره‌ هایش‌ خبر دارند و ما هم‌ در مطلب‌ «آقای‌ دولت‌ آبادی‌، شما هم‌؟» بیشتر از آنكه‌ به‌ او پرداخته‌ باشیم‌ از این‌ امر تأسف‌ خورده‌ بودیم‌ كه‌ نویسنده‌ی‌ با نام‌ و نشانی‌ چون‌ محمود دولت‌ آبادی‌ چرا «پای‌ صحبت‌» یك‌ پلیس‌ بچه‌ و شكنجه‌گر (یعنی‌ یك‌ ساواكی‌ و یا پاسدار افغانی‌) می‌نشیند. طرفه‌ و درد آنكه‌ خادی‌ دیروزی‌ و جهادی‌ بچه‌ی‌ امروزی‌، گویا موظف‌ است‌ دیدگاهها و بینش‌ بنیادگرایان‌ خاین‌ را با چاشنی‌ «شعر وادب‌ نو» و چپ‌ و راست‌ نام‌ گرفتن‌ از نیما و اخوان‌ ثالث‌ و شاملو و فروغ‌ و... به‌ خورد مردم‌ خنجرباران‌ ما بدهد، مردمی‌ كه‌ صاحبان‌ لطیف‌ پدرام‌ از ربانی‌ و گلبدین‌ و سیاف‌ و دوستم‌ وغیره‌، بر جان‌ و مال‌ و ناموس‌ و فرهنگ‌ و تاریخ‌ غرور شان‌ دست‌ برده‌اند.

می‌خواهیم‌ تأكید كنیم‌ كه‌ لطیف‌ خان‌ خادی‌ـجهادی‌، در نوشته‌اش‌ بشدت‌ و فراوان‌ با استعانت‌ از نام‌ اندامهای‌ جنسی‌اش‌، به‌ ما دشنام‌ گفته‌ كه‌ می‌تواند منحیث‌ یكی‌ از نمونه‌ای‌ترین‌ نثر های‌ خادی‌ ـ جهادی‌ به‌ حساب‌ رود. ولی‌ هیچ‌ ربطی‌ به‌ عنوان‌ «پیام‌زن‌» ندارد. او گفته‌ كه‌ «پیام‌ زن‌ تحت‌ عنوان‌ "اگر راكت‌ در دهان‌ رهبران‌ جهادی‌ یا مسئولان‌ نشریه‌ كابل‌ جا بگیرد!" خزعبلاتی‌ (۲) برضد مجاهدین‌، رهبران‌ جهادی‌، هفته‌ نامه‌ كابل‌ و همكاران‌ آن‌ مرتكب‌ شده‌ است‌.» خوب‌. فرضاً ما نه‌ دلایل‌ بلكه‌ «خزعبلاتی‌» علیه‌ رهبران‌ خاین‌ جهادی‌ و دلالان‌ مطبوعاتی‌ شان‌ نوشته‌ایم‌ اما جواب‌ لطیف‌ خان‌ جهادی‌ كجاست‌؟! او و همكاران‌ تصور می‌كنند یك‌ مشت‌ دشنام‌ های‌ رذیلانه‌ پاسخ‌ این‌ پرسشی‌ را داده‌ اند كه‌: اگر راكت‌ در دهان‌ آن‌ افراد بخورد و از پشت‌ گردن‌ شان‌ بیرون‌ نشود، هفته‌ نامه‌ «كابل‌» بازهم‌ آنرا «حادثة‌ كه‌ حیرت‌ آفرید» خواهد نامید؟

جایگاه‌ رهبر «سازمان‌ رهایی‌ افغانستان‌» كه‌ خونش‌ بدست‌ گلبدین‌ ریخته‌ شد، جایگاه‌ دو خاین‌ به‌ این‌ سازمان‌، مینا رهبر و بنیانگذار «راوا» و هم‌ جایگاه‌ لطیف‌ پدرام‌ و دیگر روشنفكران‌ پرچمی‌ فعلاً جهادی‌ شده‌، نزد مردم‌ ما كاملاً روشن‌ است‌. اشاره‌ به‌ آن‌ دو رهبر شهید و آن‌ دو تسلیمی‌ نمی‌تواند به‌ كمك‌ مشاور ادبی‌ بنیادگرایان‌ بیاید و سؤال‌ كماكان‌ بی‌پاسخ‌ می‌ماند.

از میان‌ نامه‌ هایی‌ كه‌ در باره‌ فحشنامه‌ خادی‌ ـ جهادی‌ لطیف‌ پدرام‌ (آوان‌) برای‌ ما رسیده‌، درین‌ شماره‌ صرفاً دوتا از آنها را انتشار می‌دهیم‌. و خود بجای‌ پاسخگویی‌، در كنار بریده‌ هفته‌ نامه‌ «كابل‌»، مقاله‌ی ‌ شماره‌ ٣۹ را مكرراً می‌آوریم‌ تا خوانندگان‌ بیشتری‌ قضاوت‌ كنند كه‌ آیا خادی‌ ها و جهادی‌ های‌ غدار قادر هستند ماسك‌ دریده‌ شده‌ی‌ خود یا مالكان‌ بدنام‌ و مفتضح‌ شان‌ را وصله‌ زنند؟


- زوزه‌ای‌ «جهادی‌» ازحنجره‌ خادی‌
- وقتی‌ جمبوره‌های‌ خاینان‌ اخوانی‌ برضد «راوا» دهان‌ می‌گشایند



Kabul Weekly



یادداشت ها:

۱) صفت «نامعقول» در رساله «انجنیر گلبدین حکمتیار» نوشته ی محمد گل خروتی برای آن کار معین گلبدین بکار رفته است. آیا یکی از عوامل پناه بردن لطیف پدرام ها از دامن میهنفروشان پرچمی به زیر پای جنایتکاران اخوانی در همین سوابق مشترک نهفته است؟

۲) خوانندگان ما توجه دارند که وقتی نویسنده ای از خیانت خادی گری به خیانت و جنایت پیشگی جهادی گری بپرد، گویا سواد عادیش هم بیشتر از پیش تقلیل می پذیرد که تصور میکند «خزعبلات» را میشود «مرتکب» شد و نه مثلاً نوشت یا گفت. البته ما درینجا قصد نداریم به بعد قلت سواد و آوردن کلماتی از قبیل «هی»، «پشتک و وارو زدن»، «علی میخی»، «باد به غبغب انداختن» و... کنیزک خادی- جهادی بپردازیم.